-- Logo ---->

کشتار قومی در قرقیزستان

سیف خدایاری

 

صحنه های تراژیک و فاجعه بشری ناشی از نفرت قومی هر از چند گاهی تعدادی از انسانها را در میان آتش، باروت، خون و ویرانه ها فرو می برد. عاشقان سینه چاک " ملت " تفنگ ها در دست و چاقو در مشت منتظر جرقه ای هستند که پاکسازی قومی را در هزاران صحنه تراژیک تکرار کنند. روز دهم ماه ژوئن دعوا بین گروهی از جوانان ازبک و قرقیز دریکی از کازینوهای شهر اوش دومین شهربزرگ قرقیزستان شروع شد، اما اپیدمی نفرت قومی به سرعت تمام شهر اوش و مناطق جنوبی قرقیزستان را در برگرفت. در یک چشم بهم زدن ساختمان ها و محل کسب و کار ازبک ها در هم کوبیده شد و اموال متعلق به آنها با اسپری رنگ " قرقیز " به تاراج رفت. طی ده روز بیش از دو هزار نفر در کام مرگ فرو رفتند، هزاران نفر مجروح شدند و چهارصد هزارنفر از محل زندگی خود گریختند، شاهدان عینی از سوزاندن زنده افراد سخن می گویند. صدهزار نفر این " شانس " را پیدا کردند که قبل از بسته شدن مرزهای کشور همسایه " پناه " بگیرند و سیصد هزار نفر قربانیان فراموش شده یک فاجعه انسانی در یک قتلگاه قومی مرگ، وحشت و تجاوز جنسی را انتظار می کشند.

قرقیزها ازبک ها را به خاطر طمع، زیاده خواهی و بهانه جویی زیر باد دشنام و ضرب دشنه قرار داده اند چرا که در جلال آباد که نیمی از ساکنان آن ازبک هستند خواهان در دست داشتن پست فرمانداری و نیروهای پلیس شهر بوده اند و این  میوه ممنوعه ای است چرا که ازبک ها در "کشور" قرقیزها زندگی می کنند! و انتظار ازبک ها مبنی بر داشتن سهمی در قدرت برای قرقیزها که "روحیه سرکش چادرنشینان" را دارند گران تمام میشود. کمترین انتظار قرقیزها این است که ازبک ها باید مانند مهمان حرمت صاحب خانه را نگهدارند و چشمی به قدرت سیاسی و نظامی نداشته باشند، اما برای ازبک ها که نسل اندر نسل در این خانه زندگی کرده اند، صاحب خانه و مهمان معنی خاصی ندارد!

دولت موقت قرقیزستان مردم را به اتحاد قومی و صبوری فرا می خواند، اما این ژست ها سیاسی و دمکرات منشانه برای ازبک ها که نقش نیروهای نظامی دولتی و عمدتاً قرقیز در آتش گشودن به جان و مال آنها را کمتر از جوانان یاغی و گانگسترهای قومی نمی بینند مفهومی ندارد.از سوی دیگر نگاهها به دخالت سازمان ملل و در رأس آن به آمریکا، روسیه و انگلیس دوخته شده است تا  آتش این جنگ را با "اعجاز ناتو" و دخالت نظامی در "دمکرات ترین جمهوری شوروی سابق" خاموش کنند. مردم آواره هم در انتظار کمک های "بشر دوستانه" لحظات زندگی خود را در گرسنگی، وحشت واضطراب می شمارند.

چند ماه پیش که شورشی با ٨٤ کشته جابجا شدن قدرت میان دو جناح از طبقه حاکمه قرقیزستان را ممکن ساخت نگاههای جنبش سبز و بیش از همه ناسیونالیسم چپ ایرانی را با شیفتگی تمام به سوی خود متمرکز کرد که گویا تهران باید از بیشکک الگو بگیرد!  دو ماه از "انقلاب" قرقیزستان نگذشته است که  چنین فاجعه ای بر بستر آن تحولات روی داد. این اتفاق بار دیگر هم پوچی تبلیغات جریانات مختلف سبز و هم این حقیقت را که هر انقلاب و شورشی الزاما انقلابی نیست را به ثبوت رساند.

 واقعیت این است که توسل به نفرت قومی در کشورهای مختلف جهت بسیج مردم محروم و سرماته گزاری بر ناآگاهی و تعصبات کور آنها٬ برای به میدان آوردنشان و تبدیل مردم به نیروی این یا آن جناح بورژوازی٬ همیشه سیاست دولتها و جناحهای مختلف بورژوازی بوده است.

علت این فاجعه هر چه باشد این حقیقت به جای خود باقی است که سرمایه داری برای بقای خود به نفرت قومی و ناسیونالیسم نیاز دارد. یکی از بزرگترین مواهب سقوط بلوک شرق "احقاق حقوق ملیت ها" بود که در بیست سال گذشته احقاق این حق را بر ویرانه های ناگورن و قراباغ، بالکان، ازبکستان و هرجا کمترین اختلاف زبانی/قومی وجود داشته است دیده ایم. از طرف دیگر الگوی جابجا شدن قدرت بدون دخالت حداکثری طبقه کارگر و نیروهای رادیکال زمینه دامن زدن به چنین فجایعی را فراهم می کند. اگر خلا قدرت در بیشکک فرصت را برای جریانات قومی دراقصی نقاط کشور فراهم کرده است در غیاب دخالت  آگاهانه کمونیستها و آلترناتیو طبقاتی این خطر در اکثرمناطق ایران که دارای تنوع زبانی و "قومی" هستند کمتر از قرقیزستان نیست. تراژدی قومی قرقیزستان زنگ خطری برای تحرکات قومی در ایران است که از سوی بی ربط ترین جریانات سیاسی و گروههای قومی تحت نام فدرالیسم وحقوق ملیتها و سایر فرمول بندیهای سوسیال مأبانه باد زده می شود و پیش از هر کس کمونیستها را به مقابله جدی با خطر سناریوی سیاه بر بستر نفرت قومی فرا می خواند.