منشور ارتجاع سبز و بازارگرمی عوام فریبان
حسین مرادبیگی
بدنبال انتشار بیانیه شماره ١٨ موسوی، "منشوری برای جنبنش سبز"، هجوم محافل و سخنگویان راست و چپ بورژوای این جنبش برای قالب کردن آن بعنوان نظراتی "راهگشا"، "کارساز" و "رادیکال" به مردم تشنه رفاه و آزادی شروع شد. سرویسهای خبری حامی آنان نیز با حرارت تمام آن را پوشش دادند.
موسوی اما چیز جدیدی نگفته است جز اینکه یک بار دیگر بر وفاداری خود به قانون اساسی جمهوری اسلامی که وی مدت ده سال یکی از مجریان آن بود و بر وفاداری خود به جمهوری اسلامی که ایشان سیاه ترین دوره آن را هنوز جزو افتخارات خود میداند، تاکید کرده است. گنجاندن عدالت اجتماعی و آزادی و رفاه در بسته بندی ارتجاعی و کپک زده "آیه های رحمانی"، همانقدر عملی ارتجاعی که کثافتی که زیر عمامه خمینی بود. کسی که این را از موسوی تحویل میگیرد و آن را به نام آزادی و عدالت اجتماعی به مردم ذله شده از جمهوری اسلامی قالب میکند، نه تنها بر بیگانگی و پشت کردن خود به آزادی و عدالت اجتماعی صحه میگذارد، بلکه بر آن تف میکند. ظاهرا راست و چپ بورژوا در بلوک سبز، جامعه و مردم را در یکسال گذشته با کشاندن جوانان به نماز جمعه و عاشورا و روز "قدس" و سردادن الله و اکبر آنفدر عقب برده اند که به خزعبلات هر مکلا و هر آخوند مخالف خامنه ای و احمدی نژاد که همراه آنان در سرکوب این مردم نیز دست داشته اند، باید رضایت دهند!
مدرس حقوق سیاسی یکی از دانشگاههای آمریکا که افق سیاسی اش از نوک بینی اش فراتر نمیرود در یکی از مصاحبه های رادیویی که این روزها در این مورد انجام میگیرد چنان از "منشور موسوی" به هیجان آمده است که میگوید، مهمترین جنبه آن بند نهم قانون اساسی است که حق ممانعت از آزادیهای مشروع در آن را از دولت سلب کرده است. جناب مدرس حقوق سیاسی ظاهرا فراموش کرده است که آزادیهای مشروع در قانون اساسی جمهوری اسلامی چیزی جز آزادی اوباش اسلامی در تعرض به حقوق مدنی و اجتماعی مردم و یا حداکثر آزادی مطبوعات پسر خاله های آنان نبوده است.
سلطنت طلبان، داریوش همایون و اعوان و انصارش، با "تردید" و "ابهام" به بیانیه موسوی برخورد کرده اند. با همهه اینها جنبش سبز هنوز هم جنبش ملی آنان است و ادامه دارد. طیف اکثریت با دیدن آن از خود بی خود شده اند که قابل انتظار است. این طیف بعد از انقلاب ٥٧ از موضع "استکبار" به ضد انقلاب بورژوائی علیه انقلاب پیوست. اکنون قلبشان با بلوک بورژوائی متمایل به غرب در جمهوری اسلامی میزند. بیژن حکمت از جمهوری خواهان لائیک از آوردن کلمه اسلامی بعد از ایرانی در منشور موسوی و از اینکه موسوی در مورد "انتخابات آزاد" صراحت ندارد، "دلخور" است. رقابت راه توده و حزب توده در این مورد از همه تماشائی تر است. حزب کمونیست کارگری هم منشور موسوی را رادیکال و این "رادیکالیزم" را هم البته نتیجه فشار "انقلاب جاری"، انقلاب سبز، میداند!
اگر می پرسید چرا جمهوری اسلامی هنوز به بقاء خود ادامه میدهد؟ بخشا روی شانه اینهاست. کسانی که با عطسه هر آیت الله وهر حجت اسلامی، فورا تب میگیرند!
کارگر کمونیست به این بازار مکاره بورژوائی دست رد میزند. طبقه کارگر خواهان برچیدن بساط هر دو بلوک بورژوائی سبز و سیاه است. چارقد گلدار، این یک ذره "گشایش فرهنگی"، هم پیشکش امثال زهرا رهنورد، زن برابری طلب به کمتر از برابری کامل زن و مرد و پرت کردن سمبل حقارت و بردگی خود رضایت نمیدهد. جوان سکولار این جامعه که خواهان زندگی مانند هر جوان دیگری در کشورهای غربی است، به کمتر از جارو کردن اسلام از جامعه و از دخالت در زندگی خصوصی افراد آن رضایت نمیدهد.
جنبش سبز، "جنبش جاری"، اساسا به هدف سد کردن اعتراض رادیکال این صف به جلو صحنه کشیده شد. بیانیه های مختلف موسوی و حمایت دلقکهای سیاسی حامی آن نیز به این هدف است. میدانند این صف، تشنه آزادی و برابری و رفاه در جامعه است و جمهوری اسلامی را نمیخواهد. به نام جنبش سبز برای آن راه باز کردند تا آن را در کشمکش جناحی درون جمهوری اسلامی کانالیزه کرده و از آن برای دست بالا پیداکردن بلوک بورژوائی سبز بر بلوک سیاه خامنه ای، سود برند. چپ بورژوا در این "وقت شناسی" راست بورژوا شریک است. باید مدام راست بورژوا را افشاء کرد و پرده عوام فریبی از چپ بورژوا را نیز کنار زد. چشم دوختن به کشمکش درونی جمهوری اسلامی و یا رقابت بلوک بورژوائی سبز با سیاه و این یا آن بیانیه جنبش سبز، نتیجه ای جز ادامه وضع موجود نخواهد داشت. باید خود را از چنبره ارتجاع سبز و از همه مدعیان راست و چپ درون این "جنبش جاری" بیرون کشید به زیر پرچم رهایی بخش طبقه کارگر رفت که خواستار رهائی بی اما و اگر مردم و جامعه است.
٢٢ ژوئن ٢٠١٠