جهالت فکری طیف "ضد سرمایه داری"
حسین مرادبیگی
در تحولات این دوره صحنه سیاست در ایران و عروج جنبش سبز ما با عوام فریبی و جهالت فکری ای از جانب چپ بورژوا – در تایید این جنبش روبرو بوده ایم که در نوع خود کم نظیر است.
راست این جنبش مانند داریوش همایون، آن را مهمتر از انقلاب مشروطه نامید، عده ای گفتند که صاحب جنبش ملی خود شدند، عده ای آن را "بیداری ملی" نام نهادند، عده ای آن را عین "اصلاحات" مورد نظر خود نامیدند، چپ بورژوا هم همگام با راست خود، جنبش سبز را "انقلاب و جشن" خود اعلام کرد. عده ای گفتند که "جنبش توده ای" است و برای سرنگونی است، عده ای هم گفتند که "جنبش کردستان" و "جنبش انقلابی خلق کرد" تداوم این جنبش، "جنبش سراسری"، است، به تدریج چپ و راست بورژوا از هر قماشی، با هر توجیه و توصیفی زیر یک چتر گرد آمده اند.
شاخه کارگر، کارگری های "ضد سرمایه داری" این چپ هم سعی کرده است که از قافله عقب نماند و به شیوه خودش جنبش سبز را از آن خود کند.
محسن حکیمی یکی از سخنگویان این طیف، در مصاحبه ای با نشریه آرش شماره ١٠٤ میگویند، "جنبش جاری"، نام دیگر جنبش سبز، جنبشی است کاملا و بدون کم و کاست ضد سرمایه داری. "استدلال" ایشان هم این است که چون ایران کشوری است سرمایه داری، این جنبش و هر جنبش دیگری نیز جنبشی ضد سرمایه داری است!
پس بیخود نیست که احمدی نژاد هم که برای حفظ نظام بورژوائی علیه طبقه کارگر در ایران همه ابزار سرکوب و تحمیق جمهوری اسلامی را به کمک گرفته است، علیه سرمایه داری سخنرانی میکند، لابد از این "مکتب فکری" الهام گرفته و پی برده است که چون ایران سرمایه داری است، پس پرچم سیاه ضد کارگری خود را میتواند به نام "ضد سرمایه داری" به کارگر قالب کند!
میگویند، "اصلاح طلبان" که ظاهرا در مقام رهبر و نگهبان این جنبش نیز قرار دارند ، با "ضد دیکتاتوری و ضد استبدادی" خواندن این جنبش، واینکه این جنبش جنبشی است برای "آزادیها و دمکراسی سیاسی"، "ریاکارانه" تلاش میکنند که ضد سرمایه داری بودن آن را از چشم کارگر پنهان کنند!
شوخی نیست این عین استدلال، کارگر، کارگری هاست. و بالاخره میگویند، وظیفه آنها و حرکت آنها این است که پرده این "ریاکاری" را از روی رهبران "اصلاح طلب" این جنبش کنار بزنند!
نیازی به این "مجاهدت فکری" نیست، بورژوازی در خلوت خود به جهالت فکری این چپ های فرقه ای در دفاع از جنبش او فقط میخندد. میداند همه توصیفاتی را که این چپ در دفاع از جنبش او بیان میکند، لالائی بورژوازی است که این چپ برای کشاندن طبقه کارگر به زیر پرچم او در گوش کارگر میخواند. راست بورژوا خود استاد شالارتانیسم سیاسی است.
چپ ناسیونالیست در دوره انقلاب ٥٧ شفاعت بورژوازی را پیش کارگر میکرد و از کارگر میخواست که تا "رفع وابستگی" از حق و حقوق خود در مقابل بورژوازی "مستقل و ملی" عزیزش، خودداری کند. اکنون بقایای این چپ یکی از او میخواهد که به نام "انقلاب" در جنبش بلوکی از بورژوازی ایران شرکت کند، یکی به نام "جنبش توده ای و سرنگونی" و عوام فریب دیگری به نام "جنبش ضد سرمایه داری"!
شارلاتانیسم سیاسی این چپ برای کشاندن طبقه کارگر پشت این یا آن جناح بورژوائی میتوانست کافی باشد. خوشبختانه هم اینها درون طبقه کارگر نفوذی ندارند و هم بلوک بورژوائی سبز نیز عمیقا به منافع بورژوائی خود آگاه بود طوریکه حاضر نشد کوچترین امتیازی به طبقه کارگر در ایران بدهد، وقتی که میخواست خودآگاهی طبقاتی خود را درون صفوف خود گسترش دهد. هم رهبران کارگری تجارب دوره انقلاب ٥٧ را بیاد دارند و هم صدای دیگری هم بود ، صدای کمونیستهای طبقه کارگر که طبقه کارگر و رهبران این طبقه و دیگر مردم زحمتکش و آزادیخواه را از رفتن به زیر پرچم هر دو بلوک بورژوائی سبز و سیاه هشدار دادند. تاکنون تلاش چپ بورژوا – رفرمیست از هر قماشی برای کشاندن طبقه کارگر پشت جنبش سبز، ناکام مانده است. اما این به معنی عدم هوشیاری ما نیست، میدانیم که بدون حضور کمونیسم طبقه کارگر بعنوان یک جنبش سیاسی در صحنه طوریکه توده کارگر و دیگر مردم آزادیخواه به آن دست ببرند و آن را انتخاب کنند، پراکنده شدن طبقه کارگر میان این یا آن بلوک بورژوائی قاعده است نه استثناء.
٢٦ مه ٢٠١٠