بیعت رسمی حزب مشروطه با بخشی از جمهوری اسلامی
جمال کمانگر
شاید نشان دادن همسویی اکثریت اپوزسیون با جناحی از رژیم ، در گرماگرم تظاهراتهای هزاران نفره مردم
به نتایج انتخابات ریاست جمهوری خرداد ماه 88 نه تنها کار آسانی نبود بلکه گاها فکر میکردند که دیوانه ای با افکار عجیب در مقابل آنها ایستاده است!
اما وقتی گرد و خاکها در حال فرونشستن است. و هر نیرو، حزب و گروهی جمع بندی خود را و دلیل حضور به هم رساندنش در "جنبش سبز" را در اجلاس و مناسبتهای گوناگون بیان میکند.فرصت مناسبی است که حقایق را گفت.
حزب مشروطه هم یکی از این جریانات بود که منفعت سیاسی و جنبشی اش چنین اقتضا میکرد که در کنار موسوی و رفسنجانی بیستاد و جناحی از رژیم را تطهیر و با آن جبهه اعلام نشده تشکیل بدهد. کنفرانس این حزب در تاریخ 17 و 18 اکتبر 2009 در شهر کاسل آلمان و قطعنامه پایانی آن به روشنی دلایل همسویی و حمایت خود را از جناح موسوی، خاتمی ، رفسنجانی اعلام می کند. نام گذاری این نشست بنام" کنفرانس جنبش سبز" نیاز چندانی به استدلال ندارد که اینها کجا قرار گرفته اند. مروری کوتاه به آن بعنوان برگی از تاریخ همسویی اپوزسیون با بخشی از رژیم برای طبقه کارگر آموزنده خواهد بود!
تعریف و تمجید از جنبش سبز و الصاق آرزوهای نویسندگان قطعنامه مذبور به این موج که روزی سر از نماز جمعه رفسنجانی در می آورد و تغییرات را زیر عبای ایشان جستجو میکند و با اخم و کرشمه های رفسنجانی به وجد می آید و روز قدس را با شعار" فاشیستی نه عزه ، نه لبنان ، جانم فدای ایران" به" نقطه عطف" جنبش خود تبدیل میکند و یا در سیزده آبان "شعار مرگ بر روسیه و چین" را به عرش اعلی میرسانند، تا نشان دهند که گویا مشکلات مردم ناشی از این دو کشور است! با این موضع گیریها وضعیتی را در سیاست ایران پیش آورده اند که تفکیک کردن پوزسیون و اپوزسیون نه تنها کار آسانی نیست بلکه تلاش زیادی میخواهد که از میان این گرد وخاک حقایق را آنطور که هست به جامعه نشان داد.
اینکه کعبه امال احزاب راست پرو غرب لیبرالیسم و بازار آزاد است بر کسی پوشیده نیست. اما طنز تلخ اینجا است که اگر حزب مشروطه واقعا بنا به جایگاه طبقاتیش این جنبش، موسوی و کروبی قهرمانان آنها میتوانند باشند بخش زیادی از چپ ایرانی با سرخ جلو دادن همین جنبش ارتجاعی آنرا" انقلاب" خود مینماند.
قطعنامه حزب مشروطه خیلی روشن جنگ و گنده دماغی طبقاتی و اشرافیش را جار میزند. خیلی روشن دعوای امروز را تصویر میکند و نشان میدهدکه جنگ در اردو سرمایه داران است. و جایگاه خود و حزب مربوطه و جنبش حاضر را ترسیم میکند. تراژدی آنجاست در غیاب کمونیستها ، جناحی از رژیم به دروغ به نمایندگی از محرومان جامعه رانده شده است.
قطعنامه مذبور در این زمینه میگوید:" انقلابی که روشنفکران و طبقه متوسط ایران به راه انداختند اکنون در یک چرخش کامل، با همه قدرتی که کشوری با توانائیهای ایران به هر حکومتی میدهد کمر به درهم شکستن طبقه متوسط و آنچه از جنبش روشنفکری بتوان گفت بسته است.
مسئله در دگرگونی سیاستها و بدتر شدن وضع در اینجا و آنجا نیست. انقلاب دیگری در جریان است که نه تنها بر واپسماندهترین عناصر و لایههای اجتماعی تکیه دارد بلکه مصمم است همه جامعه را به سطح آنها پائین بیاورد".
این تحلیل بورژوازی بالغ ایرانی است که دیگر توهمی به" واپسمانده ترین لایه های اجتماعی" ندارد. امروز بنا به مصلحت روز اسم این طبقه را "واپسمانده ترین لایه های اجتماعی" مینامد.و جنگ حاضر را میان "روشنفکران و طبقه متوسط" با بخش دیگر جامعه که فعلان واپسمانده ترین لایه های اجتماعی نام گرفته اند چریان دارد. این خط کشیهای امروزی اسم رمز جنگهای طبقاتی است که هم اکنون در جریان است؟
اما نکته آخر از این قطعنامه تحریم اقتصادی را ترجیح میدهند. در قطعنامه چنین آمده است: "گزینه تحریم اقتصادی با همه آسیبی که به مردم وارد خواهد شد به مراتب ترجیح خواهد داشت."عطوفت راست پرو غرب را در تحریم اقتصادی ایران ملاحظه میکنید! تحریم اقتصادی سلاح کشتار جمعی است که بیش از هر دولت و طبقه ای، مردم محروم و زحمتکش جامعه را هدف قرار میدهد نمونه عراق ، کوبا ، کره شمالی و برمه(میانمار) عدم کارایی تحرمیها را نشان میدهد.قربانی اصلی این تحرمیهای غیره انسانی نه حکومتها بلکه مردم کارکن و محروم جامعه بویژه کودکان است!
یک بخش از کار کمونیستهای که با موج سبز همراه نشدند نورافکن گذاشتن روی اپوزسیون ایران است که طرفدار بخشی از جمهوری اسلامی شده اند. برای حزب مشروطه و امثال داریوش همایون قابل درک است که پشت بخشی از جمهوری اسلامی بیستاد . کارگران و پیشروان طبقه کارگر باید اهداف پشت پرده این ائتلاف های نانوشته را بر ملا کنند. و روزانه نشان دهند که دوستان مردم کیانند!
16نوامبر 2009