-- Logo ---->

درسهایی از اول مه ٨٩ برای کمونیستها

اسد گلچینی

 

باید به آنچه در اول ماه مه ٨٩ گذشت برگشت. فعالین کارگری و تشکل های کارگری بدون تردید به این کار خواهند پرداخت. کارگران آگاه و کمونیست برای فعالیتی آگاهانه و نقشه مند به این ارزیابی و تصویر درست نیاز دارند.

در روز اول مه امسال وسعت فعالیت و گستردگی تجمع و مراسم ها بسیار قابل توجه بود. روز کارگر برای همه اعم از سرمایه داران و کارگران و جریانات سیاسی فرصتی بود تا این اعتراضات را با خود هم سو کنند. سبز ها بویژه تلاش کردند اول ماه مه روزی در ادامه جنبش وتحرکات آنها بر علیه جناح رقیب باشد. برای اینها روز کارگر فرصتی بود تا به سیاست اعلام شده رهبران آن مبنی بر تکیه به کارگران و معلمان جامه عمل پوشانده و آنها را به دنبالچه جنبش خود تبدیل کنند. جناح حاکم هم البته تمام تقلای خود را به خرج داد تا با استفاده از قدرت سرکوب و بسیج دستگاه فریب مانع تحرکات این روز شود. با همه اینها روز اول ماه مه را پشت سر گذاشتیم و اکنون زمان جمع بندی فعالیتها وبررسی اقدامات انجام گرفته وفراهم آوردن  توشه ای ازاین تجربیات برای ادامه راه در آینده است.

 

 نقاط قوت و ضعف در اول ماه مه ٨٩

ابتدا چند نقطه قوت:

در اثر فعالیت گسترده  تبلیغی و سازمانی برای اول ماه مه از هر طرف، اول ماه مه بسیار برجسته تر وپرچم و سنت اول ماه مه در همه اشکال تجمع برافراشته تر شد.

بخشی از کارگران علیرغم تجمع در مراسم های خانه کارگر و با استفاده از فضای ایجاد شده در ابعاد گسترده و رادیکال خواستهایشان را جلو کشیدند.

ده تشکل و نهاد کارگری و گروه هایی از فعالین کارگری،  قطعنامه مشترک دادند و خواستهایشان را طرح کردند.

فعالین و تشکل های مختلف کارگری و جوانان و دانشجویان تجمع هایشان را سازمان دادند و در این روز به اشکال مورد نظر  ابراز وجود کردند.

به درجه زیادی اتحاد و هماهنگی بین بخشی از فعالین کارگری متشکل در نهاد و تشکل های کارگری ممکن شد که بالقوه میتواند نقطه اتکایی برای پیشروی باشد.

یکی از تجمع های اول ماه مه در سنندج  که از سوی "جمعی از فعالین کارگری شورایی- سنندج" سازمان داده شده بود در  یک میتینگ از هر لحاظ موفق  در یکی از مراکز این شهر در قطعنامه  خود مرز بسیار روشنی بین صف خود و  جنبش سبز کشید. این یک نمونه بسیار برجسته به لحاظ سیاسی بود.  

 

نقاط ضعف:

بخش اصلی طبقه کارگر در مراکز مهم صنعتی بدلایل مختلف کماکان از اول ماه مه و دخالت در تجمع و مراسم های این روز دور بودند.

بر اثر سرکوب و خفقان موجود و بویژه در نبود تشکل های مستقل  کارگری کماکان بخشی از کارگران در تجمع های خانه کارگر شرکت کردند  و این  کانالی برای ابراز وجود این بخش از کارگران  شد.

 سندیکاهای شرکت واحد و نیشکر هفت تپه و بخش زیادی از شبکه های فعالین و ... قادر نشدند در محیط کار و یا محل مورد نظر و در اجتماعات خود در اتکا به اعضایشان، مراسم اول ماه مه را سازمان بدهند. این برای جنبش کارگری و تاکید هر چه بیشتر بر سازماندهی مستقل این جنبش از جنبش سبز حیاتی بود.  

علیرغم تمام مطالباتی که در قطعنامه مشترک ده تشکل و نهاد آمد اما تقریبا کسی منتظر دیدن تعداد خواست ها و ردیف کردن مطالبات نشد. نه در میان کارگران و نه  در فضای سیاسی ایران کسی قطعنامه سراسری امسال را از منظر کم و کیف خواست های مندرج در آن ارزیابی نکرد. از نظر هر ناظر خارجی هم می شد همان بندهای قطعنامه سال قبل را تکرار کرد بدون اینکه کمبود جدی در آن دیده شود. اما همه نگاه شان به موضعگیری این تشکل و نهاد ها نسبت به حرکتی بود که از خرداد ماه سال گذشته در جامعه در جریان بود. جنبش سبز را میگویم. تقریبا کل این نهادها و تشکل ها در ابتدای شکل گیری جنبش سبز اعلام موضع کرده بودند. و تقریبا همه به جز اتحادیه آزاد کارگران مرز روشنی بین خود و آنها کشیدند. با این حال بعد از حدود یکسال برای اولین بار این نهادها دوباره کنار هم قرار میگرفتند تا در مورد  مسائل مهم جامعه ابراز نظر کنند.

با انتشار علنی قطعنامه مشترک سال ٨٩، بسیاری متوجه یک حمایت این قطعنامه از جنبش سبز  شدند. ، در بند ١١ نسبت به جنبش سبز چنین آمده است؛ "ما بدينوسيله پشتيباني خود را از تمامي جنبش هاي اجتماعي آزادي خواهانه اعلام مي داريم و دستگيري، محاكمه و به زندان افكندن فعالين اين جنبش ها را قويا" محكوم مي كنيم."

این بند از قطعنامه را با بند مشابه  قطعنامه مشترک و سراسری اول ماه مه ١٣٨٨ که قبل از جنبش سبز بود مقایسه کنید تا سیاست این دوره ی  رفقا روشن تر خود را نشان دهد.

"ما بدينوسيله پشتيباني خود را از تمامي جنبش هاي آزادي خواهانه و برابري طلب همچون جنبش دانشجويي و جنبش زنان اعلام مي داريم و دستگيري ، محاكمه و به زندان افكندن فعالين اين جنبش ها را قويا" محكوم مي كنيم ." بند ١٢-  قطعنامه مشترک ده تشکل در سال ٨٨

در این جامعه همه از کارگر تا سرمایه دار میدانند که ربط برابری طلبی و عدالت با جنبشی که هاشمی رفسنجانی هم بخشی از آنست به یک جوک شبیه است. همه میدانند در جنبشی که بخش عمده سرمایه داران ایران، بخشی از شکنجه گران و بازجویان و فرمانده هان سابق دستگاههای سرکوب و کشتار، و بخش مهمی از آیات عظام و حجت اسلام و تمام احزاب شناخته شده ناسیونالیست  از هر رنگ وجمعی به مصداق  شمع و گل و پروانه و بلبل این جنبش را تشکیل داده اند، به هیچوجه نمیتوان اثری از عدالت و برابری یافت. به همین دلیل ساده رفقای فعال در این ده تشکل و نهاد کارگری برای نشان  دادن حمایت خود از این جنبش به درست برابری طلبی آن را حذف کرده اند. پذیرفته اند که به حمایت جنبشی  میروند که همه ویژگیها را اگر بتوان  به آن چسباند، برابری طلبی و عدالت خواهی را نمیشود.

ظاهرا این رفقا پذیرفته اند که این جنبش اگر از عدالت و برابری تهی است اما در مقابل آزادیخواه است. این ادعا کاملا دقیق است، اما مگر آزادیخواهی سرمایه داران همان آزادیخواهی مد نظر کارگران است؟ جنبش سبز که داریوش همایون هم از آن به عنوان بزرگترین انقلاب بعد از مشروطه نام می برد، جنبش جناحی از سرمایه داران است که خواهان آزادی اقتصاد مملکت از دست دولت و تحویل آن به دستان باز بازار آزاد است. اینها حتی زمانی که از احمدی نژاد بد میگویند به اقتصاد صدقه ای او میتازند که منظورشان همان سوبسید و یارانه هایی است که این رژیم از ترس مردم کارگر و زحمتکش تا امروز قادر به حذف آن نشده است. اینها میخواهند اقتصاد ایران به شکل تاچری در دستان بازار آزاد، کاملا آزاد باشد. میخواهند سرمایه داران در اخراج و بیکار کردن کارگران کاملا آزاد باشند و در این میان دولت نه دخالتی بکند و نه مسئولیتی بپذیرد. میخواهند تمام سرمایه داران در بستن و نبستن مراکز کارگری و انتقال سرمایه به بخش های بیشترسود ده  دیگر آزاد باشند. مدافعان سرسخت اصل ٤٤ هستند که تا هم اکنون کارگران را به استثمار افسارگسیخته ای کشانده  و کسی امنیت شغلی برایش نمانده است. میخواهند دولت در حرکت سرمایه مانع و محدودیتی ایجاد نکند. این آن نوع آزادی است که تمام شخصیت ها و احزاب و نهادهای آگاه سرمایه داران خواهان آنند. اما اگر آزادی مد نظر رفقای کارگر چیزی است ماورای این که هست، این دیگر در توان این جنبش نیست. در ایران امروز هیچ سرمایه داری نمیتواند آزادیخواه باشد چون اولین شرط آزادی حق ایجاد تشکل و اعتراض است. و کدام سرمایه دار بی عقل نمیداند که این حق قبل از اینکه کاری برای او انجام دهد قدرت متشکل کارگری را برای مطالباتش به جان کل سرمایه داران می اندازد؟

شاید گفته شود جنگ مردمی که در خیابان ها به دنبال این جنبش روانند  دارند سنگرهای استبداد را در هم میشکنند. این اما واقعیت ندارد. در جنبشی که امثال رفسنجانی به عنوان عنصر منفور جامعه جایگاه معنوی پیدا میکنند، جای استبداد فعلی حداکثر به دیگری داده میشود. هر چند  شک دارم رفقای کارگر متوجه این مسئله نشده باشند. توجه کنید کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری چگونه در آغاز این جنبش با دقت و با روشنی در مورد آن بیانیه میدهد و میگوید:

"اکنون محافظین سرمایه دچار بحران شدیدی شده ‌و به افشاگری همدیگر پرداخته‌اند. طبقه کارگر و مردم شریف و آزادیخواه ایران باید این نوع فریب‌کاریهای محافظین سرمایه را افشا نمایند. بورژوازی با هر رنگ و لعابی و به هر شکلی نمی‌تواند و نمی‌خواهد ، خواست و مطالبات برحق طبقه کارگر و مردم رنجدیده ایران را تامین کند. تلاش مذبوحانه این طبقه و نمایندگان سیاسی آن ، در بهترین حالت ذخیره نیرویی است که بتوانند توسط آن بقاء خود را حفظ نمایند، طبقه کارگر و مردم آزادیخواه ایران نباید به چنین نیروئی اعتماد کند" به نقل از  کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری در اعلامیه در رابطه با انتخابات  ٢٨ - ٣- ٨٨

 کارگران شرکت واحد هم در باره این جنبش در مقطعی که نطفه می بست چنین نوشتند:

" امروزه برای کارگران و خانواده هایشان تشویق به شرکت در انتخابات یکی از بی معنا ترین بحث های موجود می باشد چرا که کارگران در سه دهه گذشته، تمام روسای جمهور از دوره جنگ و دوره سازندگی و دوره اصلاحات و هم چنین رئیس جمهور مهرورز را تجربه کرده اند." به نقل از اطلاعیه " سندیکای کارگران شرکت واحد: از هیچ کاندیدایی حمایت نمی کند"

سوال این است که چرا بعد از اتخاذ این سیاست های روشن امروز همین رفقا پشت این "جنبش آزادیخواهانه" رفته اند؟    چرا بخش قابل توجهی از این فعالین و تشکل هایشان تلاش کردند اول ماه مه را  به روزی در ادامه "جنبش آزایخواهانه" و تظاهرات ها و تجمعات سبز سال ٨٨ تبدیل کنند؟ چرا این رفقا روز کارگر را به دست خود ملی کرده و آن را از روز آگاهی بخش طبقاتی به روز همراهی با طبقات دیگر تبدیل کردند؟ چرا دقیقا از زاویه جنبش سبز و به نفع آن، از نظرات و سیاست ها و ازقطعنامه سال گذشته خود عقب نشستند؟  چرا روز روشن دندان برابری طلبی خود را به نفع "آزادیخواهی" جنبش سبز کشیدند؟

چگونه است که بیانیه رسمي شماره ٢ شورای برگزاری مراسم  روز جهاني كارگر سال ٨٩، اینگونه بی پروا عین سیاست و گفته رهبران شناخته شده جنبش سبز را تکرار میکند و  اعلام کرد که اول ماه مه "حلقه مفقوده" مبارزاتی است که یازده ماه است در جریان است؟ همه مدافعین آگاه سبز مدتهاست که داد میزنند برویم سیاستی اتخاذ کنیم تا با شرکت کارگران حلقه مفقوده جنبش سبز تکمیل شده و به کمک  آنها کمر جناح مقابل خم شود.

سایت سبز ها بارها تجمع های اعلام شده در اول ماه مه در مقابل وزارت کار در تهران  و اداره  کار در شهرستان ها را اعلام کرد و نوشت که تشکل های طرفدار جنبش سبز گرد همایی میکنند. ده تشکل مورد نظر در این رابطه نه تنها  هیچ اعلامیه و اطلاعیه ای صادر نکردند بلکه شورای برگزاری هم رسما و عملا همان را اعلام کرد. در مقابل همه اینها ما می پرسیم چرا آن سیاست سابق کارگری کنار نهاده شد؟

در مقابل این چراها جواب یک حقیقت تلخ  است؛ جامعه ایران در دوران جنبش سبز علی العموم عقب گرد داشت و در میان بخشی از فعالین کارگری که در این چند تشکل و نهاد متشکل اند، این عقب گرد بدین شکل خود را نشان داد. تمام اپوزیسیون چپ و راست پشت سبز و جنبش آن رفت و در دستگاههای تبلیغاتی متعددشان همراه مدیای بورژوازی غرب توانستند این جنبش ارتجاعی را به بخشی از جامعه به قیمت دیگری بفروشند. اما این تمام علت نیست. تا روزی که کارگر کمونیست در مراکز مهم کارگری ایران در شبکه های کمونیستی حلقه به حلقه  به هم وصل نشوند و به شکلی تحزب در درون خود ایجاد نکنند و سیاست سوسیالیستی را در پیش نگیرند، همیشه امکان لغزش و دنباله روی از دیگران در بخش های حاشیه ای جنبش کارگری وجود دارد. در غیبت این نوع تشکل و تحزب، جنبش کارگری بارها سرباز جنبش طبقه سرمایه دار و بخش های ناراضی آن شده است. تجربه انقلاب ٥٧ و فداکاری کارگر نفت در دست به دست شدن قدرت بین دو جناح از طبقه سرمایه دار اساسا در غیبت همین تحزب کمونیستی بود.

١٦ اردیبهشت ١٣٨٩

٦ مه ٢٠١٠