جنگ ٢٤ روزه سنندج . درسها و تجارب
مظفر محمدی
چیزی كه جنگ ٢٤ روزه مردم سنندج نامیده می شود در واقع جنگ به معنای نظامی آن نبود. این جنگ یك طرف داشت. رژیمی تا دندان مسلح با جت های جنگی و هلیكوپتر و بمب و تانك و توپ و نیروهای سازمانیافته و مجرب بازمانده از رژیم شاه، بهمراه دادگاه های شرعی و اعدام های صحرایی و بدون محاكمه... به مردمی حمله می كند كه فاقد هر گونه سازمان نظامی، سازمان حزبی و توده ای و سازمان اقتصادی برای تامین نیازهای ابتدایی زندگی خانواده های خود و فاقد هر گونه سلاح و مهمات قابل توجه برای ایستادگی در مقابل این نیروی نابرابر بودند.
تهاجم، زمانی شروع شد كه مردم كردستان و بویژه بزرگترین شهر آن، سنندج یك دوره كوتاه چند ماهه دخالت در زندگی خود را تجربه می كردند. فضای انقلابی و انسانی ناشی از انقلاب ٥٧ هنوز در این شهر وجود داشت. و این حس رفاقت و انساندوستی و همكاری را در میان مردم ارتقا داده بود و باعث می شد كه مردم از هرگونه خشونت و تخریب و اخلال در امان باشند و با ابتكارات توده ای از قبیل بنكه های محلات و غیره از خود و از زندگیشان مراقبت كنند. اما این بهیچوجه كافی نبود. ما زمان كمی را در اختیار داشتیم. اما همین مدت كوتاه هم كار جدی و اساسی ای دز زمینه سازماندهی سیاسی و اقتصادی و تسلیح مردم انجام نشد. امور جامعه خودبخودی پیش می رفت و كومه له به عنوان بزرگترین جریان چپ سیاسی آن موقع در سنندج، فاقد خصوصیت یك حزب با افق و برنامه سیاسی و نقشه و تاكتیك های روشن بود.
اگرچه در این مدت نیم سال كردستان آزاد بود، اما بجز اقدامات جزیی و موقتی، چیزی متفاوت از سابق انجام نشد. الگویی متفاوت برای زندگی مردم ، برای اداره امور، چشم انداز یك زندگی آزاد و برابر از نظر اقتصادی و سازمان توده ای و دخالت مردم در سرنوشتشان، نشان داده نشد. شوراهای كارگران و مردم برای اداره شهر سازمان نیافتند. یك برنامه سیاسی و اقتصادی متفاوت كه مورد توجه وحمایت مردم باشد در دستور قرار نگرفت. عملا یك حاكمیت واقعی و با دخالت كارگران و مردم سازمان نیافت. درحقیقت حاكمیت به معنای واقعی اش در این مدت معلق بود. چپ و كمونیست ها توانایی سازماندهی یك حاكمیت شورایی و توده ای را نداشتند. حاكمیتی با افق جامعه ای ازاد و برابر و قوانینی آزاد و انسانی كه زن و مرد در آن برابرباشند، اعدام ممنوع باشد، تبعیض و ستم از هر نوع آن ممنوع باشد. انسان حرمت داشته، كودك حرمت دا شته باشد و ...، این اتفاق نیفتاد. چپ بطور كلی فاقد این آمادگی و ظرفیت سیاسی بود. از حزب دمكرات هم كه بورژوازی كرد را نمایندگی می كرد و با تصرف پادگان مهاباد حزبش و نه مردم را مسلح كرده بود و سودای شركت در حكومت مركزی و سهم خواهی از جمهوری اسلامی را در سر داشت، این توقع و انتظار كه الگوی متفاوتی برای یك جامعه ا زاد و برابر را سازمان بدهد، پوچ و محال بود.
نتیجه این تعرض و تهاجم وحشیانه به مردم بی دفاع و تحمیل یك جنگ نابرابر از پیش روشن بود. اما نزدیك به یك ماه مقاومت و دفاع مردم سنندج در برابر این تهاجم نشانه این بود كه این مردم نمی خواهند تحت تسلط حاكمیت بورژوایی و اسلامی جدید در آیند. نمیتوان جز با زور و جز با سازماندهی یك جنایت علیه بشریت و كشتار كودكان و زنان و مردم بی پناه و تخریب خانه هایشان وادار به تسلیم شان كرد.
در جریان این مقاومت و دفاع انسانی، فداكاری های كم نظیری هم توسط مبارزین و آزادیخواهان و كمونیست ها و برابری طلبان به عمل آمد. همین مبارزه و مقاومت نشان داد كه اشغال شهر سنندج و یا بقیه نقاط كردستان برای جمهوری اسلامی پایان كار نبود، بلكه آغاز یك جنبش مقاومت و انقلابی مردم علیه رژیم بود. جنبشی كه در طول سه دهه تا كنون هیچگاه جمهوری اسلامی را به عنوان حاكمیت و دولت قانونی مردم به رسمیت نشناخته و مدام فكر و سودای سرنگونی اش را در سر می پروراند. در همان حال این مبارزه و مقاومت در ابعاد سراسری و برای طبقه كارگر و روشنفكران و مردم آزادیخواه كه به جمهوری اسلامی توهم نداشتند همواره مورد حمایت و سمپاتی و نقطه امید هم بوده است. كردستان و و بویژه شهر سنندج در تمام این مدت، مركز مبارزه حق طلبانه مردمی بود كه پیامش برای مردم ایران این بود كه به جمهوری اسلامی نباید اعتماد كرد. این رژیم نماینده انقلاب و آزادیخواهی نیست و خواستها و آرزوهای انسانی كارگران و زحمتكشان و مردم انقلابی را برآورده نمی كند. این رژیم بورژواها برای حفظ و تداوم استثمار كارگر،و سركوب آزادی ها، تحمیل آپارتاید جنسی و پایمال كردن هر گونه شادی و آرزوهای جوانان است. شاید در آن زمان این برای توده وسیعی از مردم ایران كه تحت تاثیر تبلیغات فریب دهنده و وعده های توخالی عدالتخواهی جمهوری اسلامی از طرفی و پروپاگاند كثیف این دولت و سرانش علیه كمونیست ها و مردم آزادیخواه كردستان بودند، باور كردنی نبود. اما بتدریج این حقانیت در عمل ثابت شد.
درس و تجربه مهم دیگر این دوران این است كه پیروزی قیام بهمن برای جریانات اسلامی حامی بورژوازی ایران، پایان كار بود. شاه رفته بود و آن ها آمده بودند. معنی این پیروزی برای آن ها ایجاد حكومت اسلامی بورژوایی با اتكا به ماشین دست نخورده سركوب و برای حفظ نظام سرمایه داری بود. رهبران جریان اسلامی همه نهادهای سركوب رژیم ساقط شده را برای تداوم نظام سرمایه داری و بردگی مزدی می خواستند و آنها را از ارتش پلیس و زندان و دادگاه ها و دستگاه بوروكراسی دولتی نگه داشتند و بازسازی كردند و نهادهای فوق ارتجاعی و جنایتكار از قبیل حزب الله و پاسدار و بسیج و دادگاه های شرعی و مجلس اسلامی و دستگاه های مذهبی مافوق قانون و مافوق مردم از جمله خبرگان رهبری و ولایت فقیه و غیره را به ان اضافه كردند...
معنی پیروزی قیام بهمن برای جریان راست در كردستان و ناسیونالیسم كرد هم، برقراری نوعی خودمختاری و شریك شدن بورژوازی كرد در قدرت و حكومت مركزی بود. سهم خواهی از جمهوری اسلامی بود.
اما برای طبقه كارگر و چپ جامعه و كمونیست ها كه نیروی تعیین كننده قیام و سرنگونی رژیم شاه بودند، در آن دوره معنی روشنی از پیروزی وجود نداشت. اهداف و آرزوها و شعارهای مبهم و مخدوشی از زمزمه حكومت كارگری تا سوسیالیسم و جمهوری دمكراتیك ا نقلابی و غیره در جریان بود. بدون اینكه نیروی تحقق آن ها سازمان داده شده باشد.
در حالی كه بورژوازی در قامت لیبرال ها و ملیون و روحانیت داشتند حاكمیت جدید بورژوایی شان را پایه گذاری می كردند چپ و كمونیسم و طبقه كارگر مدعی قدرت و حاكمیت در صحنه غایب بود. در نتیجه حاكمیت جدید بورژوایی در همان روزهای اول شوراهای كارگری را مالیده كرد و متعاقبا كمونیست ها و كل چپ را به سلاخی كشید.
با سركوب انقلاب و طبقه كارگر و انقلابیون و ازادیخواهی در ابعاد سراسری ، سركوب جنبش انقلابی در كردستان برای جمهوری اسلامی آسان تر شده بود. بدون این كار، سركوب در كردستان غیرممكن بود.
تجربه انقلاب ٥٧، تجارب جنبش انقلابی در كردستان و همه تجارب تاریخی تا كنونی صحت این حكم را ثابت كرده اند كه، طبقه كارگر باید صف مستقل اش را داشته باشد. از هیچ جنبشی دنباله روی نكند. جمهوری اسلامی باید سرنگون شود اما هر سرنگونی ای مورد نظر ما نیست. ما سرنگونی ای می خواهیم كه به برانداختن نظام سرمایه داری منجر شود. ما سرنگونی و انقلابی نمی خواهیم كه شاه را ببرد و خمینی و جمهوری اسلامی را بیاورد. ما سرنگونی و انقلابی را نمی خواهیم كه احمدی نژاد را بردارد و موسوی را جایش بگذارد.
سرنگونی مورد نظر كارگر و كمونیسم و انقلاب مورد نظر ما هم خودبخود و ناگهانی و یك شبه و با یك تظاهرات خیابانی و یا شورش اتفاق نمی افتد. این كار، طبقه كارگر متحد و متشكل در حزب سیاسی و كمونیستی اش را می خواهد. اعلام صف مستقل و طبقاتی كارگران را می طلبد.
و این كار می خواهد و آمادگی می خواهد و سازمان می خواهد. نمی توان بدون آمادگی و بی گدار به آب زد. نمیتوان و نباید كارگر و مردم را دنبال هر كس و ناكسی به خیابان كشاند. طبقه كارگر با سازمان خود، با حزب خود و با نقشه خود و شیوه مبارزه خود باید به مصاف بورژوازی برود.
اردیبهشت ٨٩ (مه ٢٠١٠)