ده سال بعد از کنفرانس برلین
مصاحبه با آذر مدرسی
ده سال پیش بعد از به قدرت رسیدن جناح "اصلاح طلب" در ایران و در فضای"گفتگوی تمدنهای" خاتمی، در چنین روزهائی پروژه مشترک دولت آلمان و جمهوری اسلامی برای مشروعیت دادن به جمهوری اسلامی تحت عنوان کنفرانسی "ایران پس از انتخابات " در شهر برلین آلمان برگزار شد. حضور وسیع کمونیستها و آزادیخواهان علیه این کنفرانس، بهم خوردن و شکست این کنفرانس و پس از آن محاکمه شرکت کنندگان در این کنفرانس به یکی از جنجالی ترین جدالهای جناحهای درون رژیم و به یکی از مسائل مهم سیاسی در جامعه ایران تبدیل شد. در این رابطه با آذر مدرسی یکی از شخصیتهائی که در عقیم ماندن این کنفرانس نقش ویژه داشت مصاحبه ای داریم.
کمونیست: ده سال از کنفرانس برلین میگذرد٬ اصلا چرا کنفرانس برلین اتفاق افتاد٬ اهداف این کنفرانس چه بود٬ اپوزیسیون جمهوری اسلامی و خود شما کجای این ماجرا بودید. چرا این ماجرا اینقدر صدا کرد.
آذر مدرسی: کنفرانس برلین اولین و آخرین اجلاس جمهوری اسلامی در خارج نبود که با اعتراض کمونیستها و آزادیخواهان روبرو شد. حضور سران و نمایندگان جمهوری اسلامی در خارج کشور همیشه با موجی از اعتراض و تظاهرات و حتی به هم زدن برنامه هایشان روبرو میشد. ویژگی به هم خوردن کنفرانس برلین و تبدیل شدن آن به یکی از مهمترین مسائل سیاسی ایران را باید در دو مولفه دید.
مولفه اول این بود که این کنفرانس مهمترین تلاش مشترک و برنامه ریزی شده یکی از دول غربی و جناحی از جمهوری اسلامی برای آبرو خریدن برای جمهوری اسلامی، برای دادن تصویری لیبرال تر، قابل تحمل تر از جمهوری اسلامی بود. منصور حکمت خیلی روشن در مورد هدف این کنفرانس میگوید: " دوم خردادى ها در کنفرانس برلين قرار بود تصويرى از يک ايران ديگر و يک جمهورى اسلامى ديگر بدهند که بايد در برابر مخالفان نظام مورد دفاع و پشتيبانى غرب قرار بگيرد. يک جمهورى اسلامى تماما "لبخند" و "چهچه پرندگان"، جايى که آخوندهاى بى آزار با چهره هاى نورانى و با عباهاى نازک حرير دست در دست هم، سبکبال در چمنزارها دنبال شاپرکها ميدوند و کلکسيون تمبر جمع ميکنند و اينترنت ياد ميگيرند. جايى که پاسدارها دستهاى خونى شان را شسته اند و ديگر براى فستيوال ها فيلم ميسازند و فلسفه ميخوانند، جايى که زنان، اگرچه هنوز بخاطر "فرهنگ خويش" چادرشان را سفت لاى دندان گرفته اند، با اجازه شوهر از بام تا شام فمينيسم و دوچرخه سوارى ميکنند. ايرانى "مدنى" و سرشار از "تسامح و تساهل" و "وجاهت قانونى". قرار بود بگويند سپاهيان سلحشور اصلاحات اسلامى قوه مجريه را دارند و اکنون در يک قدمى فتح قلعه مقننه اند، و اين ديگر همه چيز را فيصله ميدهد. اينها به برلين رفته بودند تا لبخند خاتمى و اجازه نشر مجلات پاسدارهاى سابق را بعنوان گشايش سياسى و آزادى بيان و جامعه مدنى در اروپا بفروشند، رفته بودند مضحکه مجلس اسلامى را يک پارلمان قانونى قلمداد کنند، رفته بودند سلاخى مخالفان حکومت را به گردن باند ها و محافل متفرقه بياندازند و از جمهورى اسلامى ايران و رهبر و رئيس جمهور و مجلس و مقننه و قضائيه و کابينه و وزارت اطلاعات و حقوق بگيران نظام شان رفع مسئوليت کنند. رفته بودند نسل کشى ها و اعدام ها و سنگسار ها، گورهاى بدون نشان، کارگران بدون معاش، زنان بدون حق، جوانان بدون آينده، کودکان تباه شده، اعتقادات سرکوب شده، صداهاى خفه شده، بى حقوقى مطلق انسان در صحن جامعه و متن قوانين و چرخش مرگبار شمشير قصاص و سبعيت اسلامى در تمام زندگى و ذهن شهروندان اين کشور بختک زده را پشت شمايل مقوايى يک آخوند مرتجع و لفاظى هاى بى ارزش در مورد "اسلام مدرن" مخفى کنند. اينها رفته بودند در برلين از جمهورى اسلامى دفاع کنند، برايش تبليغ کنند، مخالفان حکومت اسلامى را عقب برانند."
دو خرداد در حاکمیت، برای رسیدن به این هدف لشگری از شاعر و نویسنده و اقتصاد دان و "مدافعین حقوق زن" تا پاسدارژورنالیستهائی چون گنجی و جلائی پور را بسیج کرده بود تا تصویری غیر حکومتی از شرکت کنندگان و هدف این کنفرانس بدهد. طبیعی بود ابعاد بهم خوردن این کنفرانس با اجلاسهای دیگر جمهوری اسلامی تفاوت داشته باشد و انعکاس آن ابعاد سیاسی بیشتری به مسئله بدهد. اما این همه مسئله نبود.
مولفه دوم این بود که این ماجرا بعد از انتخابات مجلس و در دل یک جدال حاد سیاسی در درون خود رژیم اتفاق افتاد. بهم خوردن کنفرانس برلین امکانی شد برای لشگرکشی جناح راست علیه دو خرداد. جناح راست برای تغییر تناسب قوا به نفع خود، بهم خوردن کنفرانس و سخنرانی مخالفین را از تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی پخش کرد و متعاقبا منجر به ماجرای محاکمه شرکت کنندگان به دلیل همکاری با دشمن ( منظور ما کمونیستها بود) شد. مسئله مهم در این دعوا این بود که هر دو جناح همدیکدیگر را به تقویت کمونیستها و آزادیخواهان، یعنی کسانی که در کنفرانس صدای اعتراض کارگر و زن و جوان در ایران به بیحقوقی و اختناق سیاسی و فقر و فلاکت را منعکس کردند، متهم میکردند. واقعیت هم نشان داد که بیش از هر چیز و علیرغم "عر و تیزهای" دو خرداد، نقطه اشتراک هر دو جناح ضدیت و هراس از صف آزادیخواهی بود که در کنفرانس برلین همه شان را افشا کرد و پروژه مشترکشان با دول غربی را ناکام گذاشت.
در آن ماجرا، ما کمونیستها با روشنی علیه هر دو جناح و علیه تلاش جناح اصلاح طلب در حاکمیت و در دفاع از آزادی و برابری در صف اول این جدال ایستاده بودیم و نقش تعیین کننده و اساسی را داشتیم.
تبدیل شدن کنفرانس برلین به صحنه محاکمه جمهوری اسلامی و نمایندگانشان در این کنفرانس، این پروژه مشترک برای مشروعیت دادن به جمهوری اسلامی و خفه کردن صدای حق طلبی کمونیستها را با شکست روبرو کرد.
کمونیست: ده سال از این کنفرانس میگذرد٬ اکنون بخش زیادی از اپوزیسیون آن زمان و برگزار کنندگان کنفرانس برلین در یک جبهه اند. ارزیابی امروز شما چی است؟ اگر امروز کنفرانس برلین دومی برگزار شود اوضاع چگونه خواهد شد و شما کجا خواهید ایستاد؟
آذر مدرسی: صحنه سیاست و صفبندی امروز با ده سال پیش تفاوتهای زیادی کرده که امکان صحبت در مورد آن در اینجا ممکن نیست و من فقط به چند مولفه مهم اشاره میکنم. تا جائیکه به جنگ درون رژیم بر میگردد جدال امروز ادامه همان جدال و از جنس همان جنگ است. جنگ بر سر چگونگی ادامه حیات جمهوری اسلامی. اما تفاوتها در این است که اولا سبز بر خلاف دو خرداد امروز"رسما" در حاکمیت نیست، قدرت یکدست در اختیار راست است، سبز رئیس جمهور ندارد، هرچند که عملا دستی به قدرت دارد اما جز رفسنجانی تقریبا همه خلع ید شده اند. این مسئله به سران سبز و صف احزاب فرصت طلب سیاسی راست تا چپ و جریانات ملی – مذهبی و طرفدار اصلاح رژیم در میان اپوزیسیون، این امکان را داد که به این جناح یعنی به بخشی از جمهوری اسلامی در حاشیه قدرت، بخشی که در جنگ درونی شان ضربه خورده بود، لقب و عنوان اپوزیسیون بدهند. و بتوانند کل خواست آزادیخواهی و نفرت جامعه از کلیت این رژیم و سیستم را به جیب بخشی از بورژوازی حاکم بریزند. بعلاوه در غیاب حضور طبقه کارگر و کمونیست ها که دور گذشته توسط هردو جناح سرکوب و دست شان از جامعه کوتاه شده بود، جریان سبز امسال توانست بخشی از جامعه را که علیه اختناق سیاسی و فرهنگی به حرکت درآمده بود را زیر پرچم خود بکشاند، و توانست بدون طرح کمترین مطالبه و خواست گشایش سیاسی از میلیتانسی آن در معامله قدرت بنفع خود سواستفاده کند.
این خصوصیت هم باز امکانی به سبز و جناحهای مختلف سبز در اپوزیسیون داد که تحت عنوان جنبش توده ای، اعتراض مردمی و مهملات و عبارات تهی از این نوع برای این جناح مشروعیت بخرند. همه اینها صف بندی جدیدی در احزاب سیاسی بوجود آورده است. سازمانهائی مثل اکثریت و راه کارگر و طیف دگراندیشان توده ای کماکان در همان صف میجنگند و با عروج سبز اعتماد به نفس بیشتری پیدا کردند. و بخشی از اپوزیسیونی که در دوره دو خرداد در صف مقابل هر دو جناح قرار داشت، امروز طرفدار پروپاقرض جنبش سبز و به جناح چپ آن تبدیل شده.
اگر امروز کنفرانس برلینی دیگر برگزار شود قطعا ما حکمتیستها با همان سیاست علیه مشروعیت دادن به جمهوری اسلامی و خفه کردن صدای حق طلبی کارگر و کمونیسم در آن جامعه خواهیم ایستاد و اجازه نخواهیم داد بخشی از بورژوازی در معیت احزاب سیاسی کارگر و زن و جوان معترض را به گوشت دم توپ جنگ خودشان تبدیل کنند. اما اگر امروز سران سبز و نمایندگان آنها در خارج کشور برای جلب حمایت غرب و تغییر توازن قوا میان خودشان و جناح مقابل در خارج کشور کنفرانسی بگذارند، قطعا وضع اپوزیسیون چون ده سال پیش نیست. در چنین شرایطی بعید نیست بخشی از همین اپوزیسیون که در کنفرانس برلین در مقابل کل ارتجاع اسلامی ایستاد، برای اینکه بعنوان سخنران و صاحب نظر در این کنفرانس شرکت کنند و سهمی هم به آنها برسد، دست و پای هم را له کنند. از این نظر امسال کمونیستها، سخنگویان طبقه کارگر، نمایندگان آزادی و برابری یک تنه باید علیه کلیت این صف ارتجاعی بایستند. همان کاری که در اوج بروبیای سبز تا به امروز کرده است.