سیر قهقرایی حزب كمونیست كارگری ایران
(از زبان تصاویر)
مظفر محمدی
از سناریوی این دوره چپ و بویژه پروسه عقبگرد حزب كمونیست كارگری ایران (حككا)، به عنوان خصلت نمای این بخش چپ، باید یك فیلم مستند كوتاه ۵ دقیقه ای و نه بیشتر، تهیه كرد. و چند ماه دیگر این فیلم را برای آموزش طبقه كارگر و كمونیست ها به عنوان درسی از تاریخ قهقرای این چپ نشان داد. چند ماه بعد یعنی زمانی كه گرد و خاك ها فرومی نشیند، خیابان ها خلوت می شوند و موسوی در محافل سبزشان می نشیند و اندر معصومیت فاطمه و حسین ۵ ساعت سخنرانی می كند و قول می دهد كتابی چاپ كند. و زمانی كه كروبی از وزارت كشور اجازه یافته است تنهایی در قبرستانی نشسته و قرآن بخواند! (یادتان هست، موسوی از دولت اجازه برگزاری مراسمی در قبرستان بزرگ تهران را درخواست كرد و كروبی گفت تنها می روند و بر مزار مردگان قرآن می خوانند و كار دیگری ندارند. وزارت كشور در جواب كروبی گفت تو كه آنجا قوم و خویشی نداری بروی قرآن بخوانی. آنهایی كه قوم و خویشی دارند اجازه دارند بروند. و به این ترتیب كروبی اجازه قرآن خواندن هم نیافت!)
اما از فیلم مستند مورد نظر بشنوید:
۱ - صحنه اول- تصویر فیلم- حمید تقوایی را با این ادعا که حکمتیست های حزب کمونیست کارگری سوسیالیسم را برای امروز نمیخواهند، حزب را تعطیل میکند و از اجتماع پناهندگان در آلمان را کنگره انقلاب اعلام میکند..
۲- صحنه دوم - حمید تقوایی در تلویزیون خود است. جنبش سبز را انقلاب خود اعلام میکند و اعلام میکند که: من رهبر این انقلابم! رهبر انقلاب مائیم!
۳ - صحنه سوم : اصغر كریمی از رهبری حككا جلو دوربین "تلویزیون انقلاب" نشسته است و مردم را برای تعیین تکلیف انقلاب به نماز جمعه رفسنجانی فرامیخواند.
۴- صحنه چهارم - همان اصغر كریمی در "تلویزیون انقلاب" در پاسخ به یک بیننده گیج شده كه خود را سلطنت طلب معرفی می كند و می پرسد: "ما با شما جز در مواردی تفاوتی نداریم، اما می خواهم بدانم كه شما برای ایران نوع حكومت خاصی را مد نظر دارید یا هر چه مردم بخواهند؟"
اصغر کریمی با جدیت و صداقت یك دمكرات نجیب در جواب می گوید: هر چه مردم می گویند!
۵- صحنه پنجم - میدان سرگلستوری segelstorg) ( استكهلم است و تعداد زیادی با پرچم های سبز جمع شده اند و در كنار آنها كادرهای حككا قرار دارند كه همه با هم سرود ای ایران را می خوانند: ای ایران ای مرز پرگهر، ... جان من فدای خاك پاك میهنم...!
۶- صحنه ششم- ...
و صحنه آخر - در این جا، فیلم مستند تمام می شود و به عنوان نتیجه گیری،این طنز تلخ تاریخی بر صفحه تلویزیون ثابت می شود:
روی پلاكادی سبز رنگ به طول چند متر، تصاویر رهبران انقلاب سبز از چپ به راست حمید تقوایی، مهدی كروبی و موسوی دیده می شوند كه در آسمان تهران سرگردان است. در میان مه و ابرهای پشت این پرده سبز رنگ، پرچم سرخی كه كم رنگ و نارنجی شده، تصاویر ماركس و انگلس و لنین به هنگام پیروزی انقلاب اكتبررا بر خود دارد.
این تعابیری تحلیلی و تصاویری بر مبنای تخیلات كسی نیست. این داستانی ساخته شده برای مخالفت نیست. این صحنه های واقعی و گویای تاریخ این دوره بخشی از چپ و كمونیسم است كه در حاشیه یك جنبش بورژوایی و ارتجاعی سرنوشت غم انگیزی را تجربه می كند. چپی كه سیاست و تاكتیك هایش در خدمت آن جنبش و شیوه ها و روش كار، موضوعات و سوژه های فعالیت و تبلیغش، نه مبارزه طبقاتی، بلكه بر مبنای تقویم یادبودهای تولد و شهادت امامان، روز قدس و نماز جمعه ها، تاسوعا وعاشورای حسینی و ... است. اما این سرنوشت كمونیسم و طبقه كارگر ایران نیست و نباید باشد. راه این دو از هم جدا است! این درسی است كه كارگران آگاه و كمونیست ها از این رویداد غم انگیز می گیرند.