مصاحبه کمونیست با عبدالله دارابى
شیشه عمر رژیم در دست طبقه کارگر آگاه و تحزب یافته است
کمونیست: دوره اخیر و با شروع جنگ جناحهای جمهوری اسلامی بخش عمده نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی از چپ تا راست زیر پرچم سبز جمع شدند و مردم متنفر از جمهوری اسلامی را دعوت به پیوستن به صف سبز کردند. چرا این اتفاق افتاد؟ چرا همه احزاب اپوزیسیون از راست تا چپ به جنبش سبز، به نماز جمعه، تاسوعا و عاشورا امید بستند؟
عبداله دارابی: عوامل پیوستن اپوزیسیون چپ و راست بورژوازی ایران و خزیدن آنها به زیر پرچم یکی از جناح های آن کم نیستند. نزدیکی بخش وسیع چپ ایران با منافع و سیاست بخشی از بورژازی ایران، نه معرفتی است و نه تاکتیکی٬ بلکه آگاهانه و بر مبنای منافع طبقاتی خود این انتخاب را کرده اند. این یک سنت شناخته شده و تاریخ دار است که نزدیک به صد سال قدمت دارد. این سنت به ظاهر رادیکال، طی صد سال اخیر همواره در پادویی برای بورژوازی شنل پوش و عبا به تن از رقیبان خود پیشی گرفته و بمثابه یک سنت جا افتاده فکری و عملی فعالیت خود را جان سختانه تا به امروز ادامه داده و اکنون نیز در اوج وقاحت و بی شرمی با افتخار از آن تاریخ نخ نما یاد میکنند. پیوستن چپ بورژوائی به جنبش سبز چیزی غیر از عدول و روگردانی از منافع طبقه کارگر و دشمنی آشکار و عملی با سوسیالیسم مارکس به نام کارگر و سوسیالیسم نیست. احزاب چپ برای رسیدن به اهداف بورژایی خود جنبش سبز هویت دار و صاحب هژمونی را با انواع زرورق رنگی بسته بندی و تزیین نموده و آنرا بعناوین مختلف چون"جنبش مردمی، جنبش سرنگونی، انقلاب انسانی همه با هم و...."، بخورد کارگر و زن و جوان آزادیخواه و متنفر از رژیم داده و آنان را فریب دادند. اینها طی ٩ ماه اخیر، به هر آنچه که ضد منافع کارگر و زن و جوان بود متوسل شده و در اوج فرصت طلبی خود را به نادانی زده و تلاش کردند گنجشک را به نرخ قناری به طبقه کارگر بفروشند. با توجه به همه اینها، در عالم واقع دخالت مردم متوهم و درگیر در این ماجرا، با اهداف و سیاست آگاهانه اردوی چپ خزیده به زیر پرچم سبز یکی نبوده و نیست. احزاب چپ آگاهانه و هدفمند در این جدال شرکت کردند ولی مردم از سر توهم و زیر تبلیغات وسیع میدیای بورژوائی امید پیدا کردند که میشود کاری کرد و به این ماجرا پیوستند. در ٩ ماه اخیر، هم جناح سبز بورژوازی ایران و هم اردوی اپوزیسیون چپ و راست آن ، از آرزوهای انسانی مردم شرکت کننده در این جدال به عنوان وسیله ای در خدمت اهداف و منافع طبقاتی خویش استفاده کردند و سرانجام آنها را فروختند. تا جائیکه به احزاب چپ بورژوایی بر میگردد این شیوه موضع گیری و این نوع پراتیک کردن آنها اساسا ریشه در انحرافات فکری حاکم بر سازمانهایشان دارد که ده ها سال قبل رهبری حزب توده پرچمدارش بود و امروز نیز چپ معلوم الحال موجود آنرا ادامه میدهد. آنچه این ٩ ماه گذشت، حکایت از روگردانی و بی ربطی هر چه عریان تر اردوی چپ از سوسیالیسم مارکس و همسویی و همگرایی هر چه بیشتر آن با بخشی از بورژازی ایران بود.
بورژوازی لیبرال خواهان کنار گذاشتن جناح حاکم جمهوری اسلامی از بالا و بدون دخالت مردم است و جنبش سبز برای آنها نقطه اتکائی بود تا به کمک هم بتوانند جناح تندرو رژیم را از حاکمیت ساقط کنند و نوع جمهوری اسلامی رفرمیست که بتواند در جناح بندی های اقتصادی دنیا طرفدار غرب باشد جایگزین آن نمایند٬ به همین دلیل دست از سرنگونی برداشتند و به جناحی از جناح بندیهای جمهوری اسلامی پیوستند. اما احزاب چپ سهیم در جنبش سبز از سر ضد رژیمی گری به این قضیه نگاه می کنند و بر آنند که استبداد حاکم بر ایران از اسلامیت بودن آن ناشی میشود نه سرمایه داری بودنش. در نتیجه فکر میکنند جایگزینی جناح سبز رژیم بجای جناح سیاه آن از اسلامی بودن آن خواهد کاست و بدینوسیله کمرنگ کردن جنبه اسلامی بودن رژیم و عقب نشینی اش به نفع ناسیونالیسم ایرانی که خود نیز شاخه ای از آنرا تشکیل می دهند همان چیزی است که این بخش از چپ آنرا به نفع خود ارزیابی میکند و آنرا به عنوان یکی از اشتراکات خود با جنبش سبز نیز میداند.
کمونیست: بر خلاف وعده سران سبز و بخش عمده احزاب اپوزیسیون و توهم بخش وسیعی از مردم متنفر از جمهوری اسلامی اتفاق خاصی در ٢٢ بهمن نیافتاد. تاثیرات منفی این دوره بر فضای سیاسی جامعه چه خواهد بود؟
عبداله دارابی: چناچه بالاتر اشاره کردم طی ٩ ماه گذشته جریانات دخیل در جنبش سبز در راستای اهداف خود، مردم را به سمت احیا کردن سنت های کپک زده قرون وسطایی چون: تاسوعا، عاشورا، نماز جمعه، مراسم عزاداری، دهه فجر و.....بردند و بدینوسیله آنها را فریب دادند و فرسنگها از اهداف واقعی شان دورشان کردند. با توجه به آن این یک کلاه برداری شرعی است که طی ٩ ماه مستمر کارگر و مردم آزادیخواه را به مراسمهای گندیده عصرحجری فرا خواندند و دست آخر هم جناح چپ سبز به آنها وعده داد که صبح ٢٢ بهمن خیابان ها و تلویزیون های دولتی را تصرف خواهند کرد٬ زندانیان را آزاد خواهند کرد و عصر همان روز نیز" انقلاب" زیر و رو کننده را هم به فرجام خواهند رساند! حال جا دارد که یقه همه رهبران احزاب دست اندر کار در این ماجرا را گرفت و از آنان پرسید این همه وعده تو خالی به کجا ختم شد و کدام احزاب و طبقه از آن بهره مند گردیدند؟
ما کمونیست ها و طیف قابل توجهی از کارگران کمونیست از بدو شروع جنگ با قاطعیت کامل فریاد زدیم و به این سئوالات پاسخ دادیم و گفتیم که این جنگ، جنگ ما کارگران و مردم آزادیخواه نیست، جنگ بین دو جناح رژیم سرمایه داری برای سهم بری از ثروت جامعه بر گرده کار کارگر و سود حاصل از آن است. گفتیم اهداف جنبش سبز٬ پرچم سیاسی که بر داشته است کاملا ضدکارگری و ارتجاعی است. نه آزادی سیاسی٬ نه رفاه و بهبودی در زندگی طبقه کارگر و مردم محروم امر این جنبش نیست. گفتیم و هزار بار تکرار کردیم که بورژوای دمکرات نداریم و استبداد در جامعه ای چون ایران روبنای سیاسی حکومت بورژوائی برای تامین سود بیشتر از کار ارزان کارگر است. آنها در برابر این واقعیات ایستادند و بچشم مردم خاک پاشیدند. ما با صراحت گفتیم که تحقق همچون امری بدون سازمانیافتگی و متحزب بودن بخش قابل توجهی از کارگران و کمونیست ها به هیچ وجه امکان پذیر نیست. ولی علیرغم آن با نواختن شیپور"انقلاب، انقلاب" فضای سیاسی را چنان سنگین کردند که گوش شنوایی برای شنیدن حرف های واقعی باقی نگذاشتند. عواقب و تاثیرات دردناک چنین وعده و وعید های دروغینی به آسانی قابل جبران نیست. اثرات زیان بار این ماجرا قبل از هر کس یقه کارگران و جوانانی را میگیرد که از سر توهم وارد این جدال شده و با عشق به رهایی و تغییر٬ خود را به آب و آتش زده، جان باختند، زخمی، زندانی، شکنجه و فراری شدند، و سر انجام نیز سر سوزنی از خواست و آرزوی بر حق شان بر آورده نگردید. این اتفاق میتواند به سرخوردگی در میان این بخش٬ به ناامیدی و اینکه نمیتوان کاری کرد تبدیل شود. بخش زیادی از سبز ها میخواهند و تلاش میکنند ناکامی خود در مقابل رقیب را به میلیتانتیسم توده های شرکت کننده گره بزنند٬ میخواهند از این ماجرا به عنوان ابزاری علیه هر نوع میلیتانتیسم استفاده کنند. این را ما نباید بگذاریم اتفاق بیفتد.
کمونیست: راه حل شما برای برون رفت از این اوضاع چه است؟
عبداله دارابی:
قبل از هر چیز باید مجددا یاد آور شد که آزموده را آزمودن خطاست. باید به جنگ
آزموده های بورژوایی و ضد کارگری رفت و آنها را یک به یک طرد و افشا کرد. بدون چنین
کاری هیچ فضایی برای فعالیت کارگر کمونیست و انقلابی باقی نخواهند ماند. بورژوا،
بورژواست، خوب و بد و مردمی و غیر مردمی، خوش خیم و بد خیم بر نمیدارد. این یک
واقعیت است که طبقه کارگر روزمره با گوشت و پوست و خون خود صد ها بار آنرا لمس و
احساس میکند. درک این حقیقت آشکار مارکسیستی اگر برای روشنفکران طبقه متوسط سنگین
است به دلیل منافع طبقاتی آنها است و برای کارگر روزانه و در ارتباط با فروش نیروی
کارش ثابت میشود و بخشی از تجربه زندگی روزانه او است. قبل از هر چیز بدون جارو
کردن هر گونه توهم پراکنی و دور انداختن هر نوع شائبه نسبت به جناح سبز و سیاه
رژیم، هموار ساختن راه برای مبارزه طبقاتی در ایران امکانپذیر نخواهد بود. همزمان
با آن باید هر گونه گرد و خاک"کمونیسم بورژایی" را نیز از تن خود زدود و بر بستر آن
هویت طبقاتی کارگران را زنده تر کرد و با ایجاد اتحاد و تشکل طبقاتی آنان زمینه را
برای اتحاد صفوف کارگران آماده کرد..طبقه کارگر بدون تحزب یافتن بخشی از آگاه ترین
کارگران و رهبران کارگری راه به جائی نمی برد. ما با یک رژیم سرمایه داری در قرن ٢١
طرفیم که از دل شکست مردم در یک انقلاب بیرون آمده است و سی سال است بر یک جامعه
هفتاد میلیونی حاکم است و تجربه کسب کرده است. برای کنار گذاشتن این رژیم باید نیرو
جمع کرد٬ باید صفوف خود را آماده کرد٬ باید جنگ با این رژیم را به عنوان یک جنگ
واقعی سازمان داد. باید طبقه کارگر و مردم را حول مطالبات واقعی آنها جمع و متحد
کرد و آنها را از زیر دست و پای خاتمی، رفسنجانی، موسوی، زهرا رهنورد و اپوزیسیون
چپ و راست پیوسته به جنبش آنها بیرون کشید. باید درسهای این دوره را آموخت و به
خودآگاهی صفوف خود تبدیل کرد٬ باید بیاموزیم که بدون پرچم سیاسی روشن، اهداف و
خواست و شعار روشن٬ راه بجایی نمی بریم. طبقه کارگر بدون حزب کارگری به جائی نمیرسد
و باید دور چنین حزبی نیرو جمع کرد و سازمان داد و با اتکا به آن جنگ واقعی را
برای کنار گذاشتن رژیم اسلامی سازمان داد. شیشه عمر این رژیم در دست طبقه کارگر
آگاه و تحزب یافته است و بدون آن جمهوری اسلامی زیر و رو نخواهد شد. بدون چنین
کاری حرف زدن از مبارزه علیه نظام سرمایه داری پوچ و بی معنی خواهد بود و به جایی
نخواهیم رسید.