جنبش سبز، جنبش کارگری و مبارزه برای رهایی
بهرام مدرسی
امروز برای دیدن آنچه که کل جنبش سبز و سیاه به زندگی میلیونها انسان در ایران پس از انتخابات ٨٨ تحمیل کردند باید از کل فضای تبلیغاتی "کیهان" و "وزارت اطلااعات" و "ولی فقیه" و "رﺌیس دولت" و "جنبش سبز" و "بی بی سی" و شیخ اصلاحات" و " میرحسین" فاصله گرفت تا کل این ابعاد را دید:
- سطح تولید در واحدهای بزرگ صنعتی از ماشین سازی ها تا نفت و صنایع فولاد و برق و حفاری دوبرابر شده است. حقوق کارگران اما در این واحدهای تولیدی نه دو برابر بلکه به نسبت سطح تورمی که خود رژیم اعلام کرده است، ٢٥ % کاهش هم یافته است. دولت و کارفرمایان با اتکا به فضای سرکوبی که به کل جامعه تحمیل کرده اند هر اعتراض کارگران در این مراکز تولیدی را در نطفه خفه میکنند. ارگان های رسمی امنیتی رژیم در کنار موسسه های کارفرمایان و پیمانکاران، که بخش زیادی از آنها "سبز" هستند، مشترکا حجم بالای بازده هی کار و سطح پاﺌین دستمزد کارگران را با هم تضمین کرده اند.
- امکان اعتراض برای پرداخت دستمزدهای معوقه در مراکز کارگری کوچکتر به همت فضای امنیتی که ایجاد کرده اند چنان بسته است که کارفرمایانی که تا دیروز قول و قرار پرداخت چیزی را میدادند، امروز مستقیما سراغ نیروهای امنیتی بجای پرداخت دستمزدها میروند. کارفرمایانی که بخش بزرگی از آنها سبز هستند.
- دولت و همه مجامع تصمیم گیری آن با مشارکت سبزها خصوصا قانون "هدفمند کردن یارانه ها" را تصویب کردند و راه تحمیل فقر، فشار اقتصادی و گرانی را بر کل جامعه کارکن باز کردند. در فضای "پس از انتخابات" اعتراض به این "رفرم" نه در دستور جنبش سبز بود و نه اساسا در نتیجه کل فضای پلیسی حاکم بر جامعه امکان اعتراض به این را به کسی دادند.
- فضای سیاسی در جامعه چنان بسته شده است که کسی جرات اعتراض سازمان یافته را به خود نمیدهد. فضا چنان پلیسی و امنیتی است که فعلا همه ترجیح میدهند این دوره را به سلامت از سر بگذرانند.
- ارگانهای غیر دولتی و مستقلی که تا پیش از انتخابات کم یا بیش دفاع از منافع کارگری را امر خود میدانستند، یا رهبرانشان در زندان هستند ویا عملا کارشان تعطیل شده است. هر تحرکی در این زمینه با موج حمله هر دوجناح سبز و سیاه رژیم در وزارت اطلاعات و موسسه های کارفرمایان روبرو میشود.
- زندان های رژیم مملو از زندانیانی است که اگر تا پیش از انتخابات رژیم در رفتار با آنها سعی در "رعایت قانون" در برخورد به آنها را مدعی بود، امروز اما بیشتر از هرزمان دیگری قربانیان بی دفاع رژیمی هستند که هر رفتاری با آنها را از طرف ارگان های امنیتی خود به اعتبار فضای سرکوبی که به جامعه حاکم کرده اند، نه تنها مجاز بلکه ضروری هم اعلام میکند.
- دانشگاه ها که تا دیروز مراکز سیاسی چپ، آزادیخواهی و کمونیسم بودند امروز به گورستانی که نیمی از زندگان آن در زندان بسر میبرند تبدیل شده است.
- زنان معترض که تا پیش از انتخابات یکی از پایه های خواست انسانی رهایی بودند، بخشی از آنها با مقنعه به سر کردن و نماز جمعه رفتن و سبز شدن، عملا چنان قالب اسلامی به اعتراض زنان دادند که مدعی چیزی خارج از "قانون اساسی" بودن برای آنها با حمله و سرکوب هر دو جناح رژیم روبرو میشود.
- خیابان اگر تا پیش از انتخابات محلی برای گپ و بحث و درد دل مردم با هم بود، امروز محلی برای فرار به خانه است تا دستگیر نشوی.
امروز برای دیدن آنچه که کل جنبش سبز و سیاه به زندگی میلیونها انسان در ایران پس از انتخابات ٨٨ تحمیل کردند باید از کل فضای تبلیغاتی "کیهان" و "وزارت اطلااعات" و "ولی فقیه" و "رﺌیس دولت" و "جنبش سبز" و "بی بی سی" و شیخ اصلاحات" و " میرحسین" فاصله گرفت تا کل این ابعاد را دید. لیست بالا بسیار طولانی تر از این است.
گفته میشود که:
در صورت پیروزی جنبش سبز و تجدید انتخابات شرایط سیاسی جامعه برای طبقه کارگر بهبود مییافت. این یک دروغ محض است. به اعتراف کل بیانیه های رهبران جنبش سبز، به اعتراف همه خواسته هایی که اعلام کردند، هیچ کجا و هیچ زمانی یک کلمه از خواست های کارگران نه تنها مسله آنها نبوده است، نه تنها این بلکه در عین تظاهرات هایی که علیه یکدیگر سازمان میدادند، کارگران را همان کارفرمایان رشته های تولیدی چه در بخش خصوصی که اکثرا سبز بودند و چه در بخش دولتی مجبور به اضافه کاری بدون عوض میکردند و میکنند. منفعت هر دو جناح رژیم و بخصوص جناح سبز آن نه اعتلای جنبش کارگری بلکه تثبیت شرایط کاری است که سود آنها را تضمین کند. جنگ آنها با احمدی نژاد نه بر سر حقوق کارگران، بلکه امکان خرید بیشتر واحدهای تولیدی و سازمان دادن "بهتر" آن برای کشیدن شیره جان کارگران بود و هست.
گفته میشود که:
پیروزی موسوی فضایی سیاسی را برای جنبش کارگری باز میکرد. این هم دروغی بیش نیست. به اعتبار همه بیابیه ها و خواسته هایی که رهبران جنبش سبز اعلام کرده اند، پیروزی موسوی و سبز قرار بود اجرای درست قانون اساسی را تضمین کند.
گفته میشود که:
مردم در خیابان ربطی به موسوی و جنبش سبز ندارند. این جنبشی مستقل است که از موسوی استفاده "ابزاری" میکند. این تلاشی برای کشاندن طبقه کارگر به زیر پرچم سبز است. دیدیم که بالا و پاﺌین رفتن اعتراضات در خیابان را علیرغم هر فداکاری نه آن تک مردمی که در خیابان هستند، بلکه همین رهبران جنبش سبز که ظاهرا از آنها استفاده "ابزاری" میشود تعیین میکنند. دعوت به شرکت در جنبشی که نه پرچم آن ربطی به طبقه کارگر و آزادی انسان دارد و نه اساسا خواستش سر سوزی حتی بوی انسانیت میدهد به بهانه این که "خودمان تغییرش میدهیم" فریبی بیش برای کشاندن طبقه کارگر به صف سبز نبود و نیست.
جنبش سبز درسهای بسیاری برای فعالین جنبش کارگری و جنبش آزادی و برابری داشت و دارد. درسهایی که با اتکا به آنها باید آینده ای که ساختن آن امروز بمراتب مشکل تر از پیش از انتخابات و جنگ خیابانی جناح های رژیم با هم است را ساخت. طبقه کارگر یکبار دیگر دید که راهش از همه جناح های بورژوازی حاکم یا اپوزسیون جدا است. دید که هر خیابان رفتن و هر سنگر بندی و هر پاشیده شدن خونی لزوما به نفع مبارزه اش نیست. فعالین کارگری و کارگران کمونیست با دیدن پیکرهای خونین قربانیان اعتراضات اخیر تنها میتوانستند بر تلاش برای ساختن صف مستقل خود، نه در جنبش سبز، بلکه علیه کل سیستم آنها سرعت ببخشند تا دیگر ناظر ریخته شدن هیچ خونی زیر پرچم های دروغین نباشند، تا هر آزادیخواه، هر زن و هر انسان معترضی با پیوستن به پرچم مبارزه سوسیالیستی کارگری راه واقعی نجات خود را ببیند.