جنگ و صلح جناح های بورژوازی، هر دو به ضرر طبقه كارگر است!
مظفر محمدی
به دنبال بیانیه اخیر موسوی، سران جمهوری اسلامی در هر دو جناح از خامنه ای تا رفسنجانی و خاتمی نقطه نظرهای خود را برای برون رفت از بحران و كشمكش های بعد از انتخابات مطرح كرده اند. خامنه ای در جناح حاكم از موضع قدرت جناح مخالف را به اطاعت از نظام دعوت و تهدید می كند و رهبران جناح مقابل هم دعوت رهبر را لبیك گفته و قسم می خورند كه به اسلام ونظام و قانون پایبندند و تاكید می كنند كه اصلاحات مورد نظر آنها از رواج سکولاریسم و افول دین در جامعه و اذهان و رفتار ایرانیان جلوگیری میكند!
از آغازعروج جنبش سبز تا كنون و تا اینجای كار، جنگ و صلح جناح های رژیم و خطابیه و بیانیه ها و چرندیات طرفین دعوا، ربطی به منافع طبقه كارگر و مردم زحمتكش نداشته و ندارد. در عوض و در نتیجه این گرد و خاك ها، مبارزه طبقاتی مخدوش شده، توده های متوهم قربانی وسیاهی لشكر جناح های بورژوازی گشته و درد و رنج های بیشتری را متحمل شده اند.
این اتفاقات را طبقه كارگر و زحمتكشان جامعه باید با چشمان بازنگاه كرده و تلاش جناح های مختلف بورژوازی را همچنان كه خود آشكارا اعلام كرده اند در جهت حفظ نظام سرمایه داری و قوانین ضد كارگری و ضد انسانی دانسته و از آن بطور كامل رویگردان شوند. طبقه كارگر و زحمتكشان جامعه باید راه دیگری بروند و كار دیگری بكنند.
گشودن راه یك مبارزه بی امان طبقاتی، كنار زدن هر گونه توهم و توكل به تحولاتی است كه در خا نواده بورژوازی از چپ و راست آن می گذرد. تحولاتی كه توسط ایدئولوگ ها و تحلیلگران چپ بورژوایی تئوریزه شده و جامعه را به دنباله روی از طبقات دارا و در انتظار بالایی ها نگاه می دارد.
معمولا گفته می شود كه شكاف بین بخش های مختلف بورژوازی به نفع طبقه كارگر است. گفته می شود بورژوازی بحران زده ضعیف تر و ضربه پذیرتر از بورژوازی در حال پیشرفت و شكوفایی اقتصادی است و یا گفته می شود كه هر چه طبقه كارگر و زحمتكشان جامعه فقیر تر شوند و كارد به استخوانشان برسد تعیین تكلیف با بورژوازی و دشمنانشان نزدیك تر می گردد...!
صرفنظر از بی پایه بودن این احكام كه در اساس از سر استیصال و انتظار و توهمات خرده بورژوایی است، سه دهه حاكمیت بورژوازی ایران بی معنی بودن آن را نیز نشان داده است.
اولا جمهوری اسلامی درتمام این مدت، رژیم بحران بوده است. بحران های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جمهوری اسلامی در تمام این مدت ادامه داشته است. دوما طبقه كارگر ایران و مردم زحمتكش در نیم قرن اخیر هیچ گاه اینقدر تحت فشار و ستم و استثمار و اسیر فقر و فلاكت نبوده است. اما در همه این حالات جمهوری اسلامی به حیات خود ادامه داده و چه بسا در عرصه داخلی و بین المللی موقعیت قوی تری پیدا كرده است.
چرا رژیم بحران زده بورژوازی ایران و تا مغز استخوان فاسد و جنایتكار و دارای شكاف های عمیق درونی و رودر رو با توده های میلیونی كارگر و زحمتكش گرسنه و بیكار و فلاكت زده و توده های وسیع ناراضی از فشار سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، همچنان سر پا است؟ جواب این سوال تنها وجود سركوب و استبداد نیست.
جواب و مساله اصلی غیبت طبقه كارگر متشكل و متحد در حزب سیاسی كمونیستی و تشكلهای توده ای اش در صحنه جدال با بورژوازی است. این صحنه تماما به بخش های مختلف بورژوازی و روشنفكران طبقه متوسط و خرده بورژوازی سپرده شده است. در این سه دهه تا كنون صف بندی طبقاتی در ایران در ابعاد وسیع اجتماعی، به لحاظ سیاسی و مبارزاتی مخدوش بوده است. بورژواها بر سر راه حل های اقتصادی، سیاسی و مدیریت و فرهنگ و رفتار با مردم، مدام در كشمكش اند. در نتیجه این نزاع ها گاها گلوی همدیگر را می فشارند، اما نهایتا همواره هوای همدیگر را داشته و بالانسی را نگه می دارند. هیچگاه نمی گذارند رشته امور از دستشان خارج شود.
هر تك كارگری اگر فكر كند كه در نتیجه این نزاع ها ی بین اقشار مختلف بورژوازی و خرده بورژوازی خیری به او می رسد كلاه سرش رفته است. هر كارگر و یا هر جریانی كه خود را دوست كارگر می داند اگر فكر كند در نتیجه كشمكش های درون خانواده بورژوازی و در غیاب طبقه كارگر اتفاقی می افتد كه موجب گشایشی در كار و زندگی طبقه كارگر خواهد شد، خود را فریب می دهد. هر جریان سیاسی كه این تفكر را القا كند كه بدون یك مبارزه بی امان طبقاتی و بی واسطه میان بورژوازی و پرولتاریا، از مبارزه و اعتصاب برای افزایش دستمزد و كاهش فشار كار و غیره تا اعتصابات بزرگ و سراسری، و نهایتا اعتصابات سیاسی طبقه كارگر، بورژوازی به میل و رضای خود و یا در نتیجه جدالهای درونی خود، جایی را برای طبقه كارگر خالی می كند، دشمن طبقه كارگر است.
تجارب سه دهه اخیر نشان داده است كه جنگ و جدال جناح های بورژوازی، برعكس فضا را به طبقه كارگر تنگ می كند. یكی سركوبش را تشدید می كند و دیگری او را در انتظار نگه می دارد. اگر قرار است از جدال بین بورژوازی استفاده ای به عمل آید، زمانی است كه طبقه كارگر فشار مبارزه اقتصادی و سیاسی اش را بیشتر می كند و مطالباتش را بیشتر از پیش پی می گیرد. اگر این اتفاق بیفتد آنوقت می بینیم كه بورژواها چگونه جدالهایشان را كنار می گذارند و بدون یك ذره تردید علیه طبقه كارگر متحد می شوند. این درس فراموش نشده و تجارب تلخی است كه طبقه كارگر نه تنها در ایران بلكه در ابعاد جهانی آن را دیده و قاعدتا باید آموخته باشد.
جنگ و صلح در صفوف بورژوازی ایران هردو به ضرر طبقه كارگر است. زمانی كه بورژوازی یك دست و همدل و همزبان است، زمانی است كه چرخهای تولید بر گرده طبقه كارگر و به مناسب ترین شیوه سود سرمایه داران را تامین كرده و خطری این روند را تهدید نمی كند. بحرانی در كار نیست، كار ارزان و كارگر خاموش است.
بورژوازی ایران و حكومتشان جمهوری اسلامی در طول سه دهه حاكمیت، بطور بی سابقه ای چاق و چله شده و از قبل كار ارزان و كارگر خاموش، سرمایه های میلیاردی را انباشت كرده است. از طرف دیگر این سیستم انباشت سرمایه به یك دولت و حاكمیت استبدادی و خفقان و سركوب نیاز دارد كه این را نیز رژیم اسلامی سرمایه داران بطور بی سابقه ای تامین كرده است.
تقسیم بندی بورژوازی به چپ و راست، به محافظه كار و اصلاح طلب و به سبز و سیاه و مخملی و غیره و جنگ و صلح شان را به عهده خود بورژواها و روشنفكران و تحلیلگران و نوكران و خدم و حشم شان واگذار كنیم.
شاخص اساسی صف بندی واقعی طبقات و برخورد به جمهوری اسلامی ، مساله طبقاتی بودن است، چپ بودن است. باید چپ بود، رادیكال بود، ناسیونالیست و مذهبی نبود، توده ایستی نبود. و به جمهوری اسلامی و نهادهای دولتی و مجلس و حوزه های آخوندی توهم نداشت. باید به اصلاحات در جمهوری اسلامی توهم نداشت. با شوراها و انجمن های اسلامی در صفوف كارگران و دانشجویان و به تحكیم وحدت و مجامع كردها و ترك ها و اقوام و فرقه های ادیان شیعه و سنی و ... نرفت.
باید خارج از این صف بندیهای بورژوایی و ارتجاعی ایستاد، اعتراض كرد و اعتصاب كرد. باید به شرایط كار و زندگی و فقر و بیكاری و دستمزد كم اعتراض كرد. باید از برابری زن و مرد، از آزادیهای فردی و اجتماعی، آزادی بیان و اجتماعات و تشكل و تحزب كمونیستی و كارگری دفاع كرد. این یعنی ایستادن طبقه كارگر روی پای خود.
سازماندهی طبقه كارگر با افق انقلاب كارگری و سوسیالیستی، نه یك كلمه كم و نه یك كلمه زیاد، سرنوشت جامعه ایران را به سوی آزادی و برابری رقم خواهد زد. به كم تر از این نباید رضایت داد. كارگر سوسیالیست و چپ و حزب كمونیستی كارگری ، باید با این افق كارگران را به مصاف طبقاتی با بورژوازی در هر رنگ و لباس و در هر جناح و جبهه ای، از افزایش دستمزدها و رفاهیاتی در زندگی كارگران تا انقلاب كارگری هدایت كند. طبقه كارگر باید روی پای خودش بایستد و نیرویش را به هیچ جریان بورژوایی و خرده بورژوایی وام ندهد.
بورژوازی را باهمه جناح های سیاسی و نظا می و فرهنگی و روشنفكری اش تنها طبقه كارگر آگاه؛ متشكل و متحد در حزب كمونیستی و تشكلهای توده ای اش كنار می زند و بس. این یك حكم ماركسیستی و یك تجربه عملی شده توسط كارگران متشكل درحزب بلشویكی لنین است. این راه دیگری است كه باید رفت و این كار دیگری است كه باید كرد.