منصور حکمت: از نقد ستم بر زن تا انقلاب زنانه در ایران

 

سخنرانی اعظم کم گویان در هفته بزرگداشت منصور حکمت ژوئن ٢٠٠٩

 

 

سالها پس از شکست انقلاب اکتبر و دور شدن کمونیسم از پایگاه طبقاتی و اجتماعی خود و بعد از سالها سلطه چپ سنتی  که منجر به دوری جنبشهای حق طلبانه زنان از کمونیسم و تخریب مستمر رابطه ارگانیک بین کمونیسم دخالتگر و جنبش رهایی زنان گردید، منصور حکمت پرچم کمونیسم کارگری دخالتگر خود را برافراشت.

 

طی دهه های متوالی پس ازشکست انقلاب اکتبر که دستاوردهای فوق العاده ای برای تحقق حقوق زنان و برابری زن و مرد داشت، فمینیسم نه تنها در عرصه تئوری و عمل بر جنبش زنان هژمونی یافته بود، بلکه جریاناتی که خود را کمونیست می دانستند هم برای اینکه مدافع حقوق زنان بحساب بیایند، فمینیسم را به خود اضافه می کردند. گویی کمونیستها خود نه تئوری، نه نظر و نه پراتیکی و نه آلترناتیوی در زمنیه مسائل زنان دارند و باید در این عرصه فمینیسم را به خود بیافزایند تا مدافع حقوق زن بحساب بیایند. این واقعه نه فقط در عرصه جنبش بین المللی کمونیستی بلکه در عرصه جنبشهای زنان در سطح دنیا پدیدار شد. انواع جریانات سوسیال فمینیست و مارکسیست فمینیست ظهور کرده و اغلب آنها بعد از مدت کوتاهی به بستر اصلی فمینیسم یعنی لیبرالیسم و جریانات سانتر بورژوا پیوستند.

 

کمونیسم کارگری منصور حکمت در چند عرصه مهم به این فمینیسم و چپی که میدان را به آن باخته بود تعرض سیاسی نظری و پراتیکی کرد:

 

١- مدعی کردن کمونیسم در زمینه حقوق زنان یعنی دفاع از رابطه تاریخی و ماهوی ای که کمونیسم بین المللی و دستاوردهای انقلاب اکتبر و حتی جریانات وابسته به شوروی پس از انقلاب اکتبر با تامین خواستهای زنان و امر رهایی زن داشت.

 

٢- تعرض به ناسیونالیسم و بومی گری فمینیسم

 

٣- تعرض به محدود کردن زنان و خواستهایشان در چهارچوب فمینیسم  و این حقیقت که فمینیسم خود بخشی از جناح چپ طبقه حاکمه شده است. منصور حکمت در مصاحبه ای بطرز موجزی نقد کمونیسم دخالتگر خود را بیان می کند:

 

"جنبش رهایی زن دین بزرگی به جنبش کمونیستی دارد. جنبش کمونيستى جنبشى بين‌المللى براى برابرى انسانهاست و برابرى زن و مرد بخش اعظم پلاتفرم جنبش کمونيستى است. در نتيجه ايده‌هايى که در مارکسيسم در جهت برابرى زن و مرد هست، ايده‌هايى عميق، نسبتا جامع و راديکالى هست. جنبش فمينيستى به نظر من حتى خراشى هم به سطح مسأله زن نميدهد. همين کسانى که معتقدند مسأله زن را درک ميکنند، خيلى از اين فمينيست‌ها در کشورهاى مختلف الان جذب جناح چپ طبقه حاکم شده‌اند که حتى امتيازات جزئى را هم از زنان دريغ ميکند. در نتيجه من اصلا بحث نقد فمينيستها به مارکسيستها، مبنى بر اين که چون براى مثال در بين مارکسيستها مرد زياد هست و يا اينکه بخش مرد در جنبش کمونيستى مسأله زن را درک نميکند، جدى نميگيرم. واضح است که هيچکس تجربه شخصى ديگرى را درک نميکند. در تحليل نهايى هر کس زندگى خودش را نزديک‌تر از هر کس ديگر تجربه کرده. ولى نميدانم مثلا مارگارت تاچر، نخست وزير سابق انگليس که فوق‌العاده مرتجع و دست راستى بود، يا اين نماينده‌هاى زن مجلس اسلامى، چه چيزى را دست اول تجربه ميکنند که، براى مثال، کمونيستهايى که ٢٠-٣٠ سال عمرشان را براى برابرى آدمها مبارزه کرده‌اند، تجربه نکرده‌اند و نميتوانند درک کنند. به نظر من اينها پوچ است. اينها دکّاندارى است. دکّان سياسى زياد است به اين معنى که کسى ميگويد که "من اهل فلان ملت هستم و بنابراين من غم و درد اين ملت را حس ميکنم"... هيچ دليلى ندارد! غم و درد آدمها را همه حس ميکنند. هر کسى که خط فکرى و سياسيش عليه تبعيض و عليه نابرابرى باشد ميتواند خودش را جاى بخش تحت تبعيض جامعه بگذارد و به مسائلش فکر کند. تاريخا موضع جنبش کمونيستى در قبال مسأله زن راديکالترين و جامعترين بوده است.

 

"حتى آنجا هم، حتى آنجا هم به نظر من فمينيست‌ها حق ندارند. براى اينکه کشورهايى مثل شوروى - با همه انتقادهايى که ما داشتيم، يک کشور سرمايه‌دارى دولتى بود، ما اين را از ابتدا گفتيم - ولى حتى سرمايه‌دارى دولتى در شوروى در نظر بگيريد... اين نظام را بايد با هند مقايسه بکنيد. اگر شوروى نظام سرمايه‌دارى دولتى مدعى سوسياليسم نبود، چيزى بود، کشورى بود مثل هند. حالا حقوق زنان را در هند با حقوق زنان در شوروى مقايسه کنيد. شما نميتوانيد حقوق زنان در سوئد را با حقوق زنان در شوروى مقايسه کنيد که از نظر تکنيکى و اقتصادى در سطح ديگرى بسر ميبرد... که حتى در آن حالت هم، خيلى از قوانينى که در شوروى بود هنوز در سوئد نبود. در نتيجه به نظر من حتى ايرادى که فمينيستها به چپهاى رويزيونيست و چپهاى غيرکمونيست ميگيرند هم بحق نيست. پرچم فمينيستها در دست کسانى است مثل هيلارى کلينتون در آمريکا، يا جنبش جناح چپ طبقه حاکمه در کشورهاى مثل انگلستان، کنار حزب لِيبر جديد هستند... اينها فمينيستها هستند. فمينيستها کسانى هستند که بخاطر فرهنگ بومى هر کشور، حاضرند حقوق زن را قربانى کنند. اينها فمينيستهاى واقعى اين دور و زمانه‌اند. ممکن است بعضا هم کسانى باشند راديکال‌تر از اين. ولى به نظر من کمونيستها - حتى بدترين نوع کمونيستها - بدهى خاصى در مورد مسأله زن به فمينيستها ندارند."

نقد منصور حکمت از ستم بر زن: نقد کمونیسم کارگری این واقعیت را روشن کرد که ستم بر زن مقدمتا نه به دلیل سلطه مذهب و فرهنگ پدر سالار و مردسالاری و سنتهای کهنه بلکه از این واقیعت پایه ای ناشی می شود که: "سرمايه از تقسيم جنسى انسانها به زن و مرد در قلمرو توليد بعنوان يک عامل مهم اقتصادى و سياسى در تضمين سودآورى و انباشت بيشتر استفاده کرده و با استفاده از اين تقسيم جنسى در اردوى مردم کارگر و مزدبگير شکاف و رقابت و کشمکش ايجاد کرده و با ايجاد و تضمين بخش هاى محروم تر در جامعه سطح زندگى و معيشت کل طبقه کارگر را بطرز بيسابقه اى پائين نگه داشته است. سرمايه‌دارى با ايجاد جدايى و شکاف بين زن و مرد خودآگاهى انسانى و طبقاتى بشريت مزدبگير و محروم را مخدوش و تداوم آرا و افکار و تعصبات کهنه و پوسيده را امکان‌پذير ساخته است. از اين رو اعم از اينکه سرمايه‌دارى بطور اعم با برابرى زن و مرد خوانايى داشته باشد يانه، سرمايه‌دارى در انتهاى قرن بيستم اساسا خود را بر اين نابرابرى بنا کرده است. اينها برکات ستمکشى زن براى سرمايه‌دارى مدرن معاصر و از ارکان سودآورى و انباشت اين نظام است. اين علت و منشا جدايى و شکاف بين زن و مرد، تفکيک و جدايى عرصه خصوصى و عرصه اجتماعى، تعريف زن با عرصه خصوصى (خانه و خانواده) و تعريف مرد با عرصه اجتماعى (فعاليت توليد، سياست، دولت، هنر و ادبيات و ...)، وابستگى زن به مرد، موقعيت فرودست زن و تداوم افکار و آراى مردسالارانه در زندگى انسانهاى امروز است.  (یک دنیای بهتر- برنامه کمونیسم کارگری)

روشن کردن رابطه رفرم و انقلاب از زاویه رهایی زنان: سنتا جریانات چپ سنتی و ناسیونالیستها هر نوع بهبودی در موقعیت زنان را موکول به بطور مثال اقتصاد کمونیستی و یا به فرجام رسیدن انقلاب کمونیستی و یا فی المثل حل مساله ملی می دانستند. روشن کردن مبانی تئوریک – و عملی این مساله به این صورت که در تحليل نهايى اگر زن در صحنه اقتصادى نابرابر باشد و اگر در صحنه اقتصادى تحت تبعيض باشد، در صحنه سياسى و فرهنگى نميتواند برابر باشد، درست است. ولى اين به آن معنا نيست که بايد صبر کرد تا اول زن در اقتصاد برابر بشود و بعد رفت به سراغ حقوق فرهنگى و سياسى، و برابرى را جستجو کرد. اين اصلا و ابدا به اين معنا نيست. همه اينها بايد موازى با هم پيش برود و فورا بايد پيش برود.

این نقد طبقاتی از رابطه ارگانیک بین کمونیسم و رهایی زن و نگرش طبقاتی ناظر بر آن، به ما توانایی تشخیص و تحلیل روندها را می بخشد از جمله اینکه به موازات روند بى حقوقى و بى تامينى بيشتر زنان کارگر و زحمتکش، فاصله بين زنان و مردان طبقات بالا کمتر شده است. تعداد مديران و سياستمداران زن و روساى کمپانيها و موسسات افزايش يافته است. دستيابى به قدرت و ثروت براى زنان طبقات دارا و بالا، راحت تر شده است. به اين معنى، اين قشر از زنان به مردان طبقه خود نزيک تر شده اند و آن سقف شیشه ای معروف را شکسته اند. اما در عوض فاصله بين زنان طبقات بالا با زنان کارگر و زحمتکش بيشتر و بيشتر شده است.   

این نگرش کمونیستی به ما نشان می دهد که برابرى زنان و رهايى آنان از طريق برابر کردن موقعيت زنان با موقعيت نابرابر و نا آزاد مردان تامين نمى شود. تا زمانی که اکثریت جامعه برای زنده ماندن باید نیروی کارش را بفروشد نمی توان آزادی بمعنی تصدی مقامات بالای سیاسی توسط معدودی از زنان را بعنوان برابری زنان قلمداد کرد  . گر برابری بدست آوردن سهمی از سود ناشی از بهره کشی اقتصادی است این برابری با رهایی زنان خوانایی ندارد. رهایی در یک دنیای ناآزاد فقط جوازی برای بهره کشی و استثمار است.

 

در مقابل، جنبش فمينيستى و رگه‌هاى مختلف آن، گرايش رفرميستى درون جنبش زنان است که بدنبال تحقق برابرى زنان، رفع بيحقوقى از آنان و يا رهايى زنان در چهارچوب نظام سرمايه‌دارى است. بعنوان يک تئورى فلسفى، سياسى و اجتماعى فمينيسم مجموعه‌اى از انديشه‌هاى متنوع، پراکنده و فاقد يک سيستم تحليلى و چهارچوب تاريخى است. خصلت مشخصه فمينيسم بعنوان يک جنبش بيان بى عدالتى از سوى زنانى است که نابرابرى خود با مردان را با علل حقوقى، بيولوژيک و عمدتا با برترى‌طلبى مردان توضيح مى دهند و راه رفع ستمکشى از زن را در چهارچوب همين نظام موجود و بدون دست زدن به اساسى‌ترين ارکان آن دنبال مى‌کنند.

 

وجه دیگری از کمونیسم دخالتگر منصور حکمت در زمینه حقوق زن، نقد چپ سنتی ناسیونالیست، و ملی – اسلامی ها و نقد عمیق شرق زدگی و مردسالاری بخصوص در میان جریانات چپ و نقد اسلام و مذهب زدگی است.

 

"در اپوزيسيون ايران آنقدر که ما فعاليت ميکنيم، هنوز بخش کوچکى از آنچه که فکر ميکنيم بايد فعاليت کرد هم نيست. ما هنوز به استانداردهاى خودمان، به انتظارات خودمان از درجه فعاليت روى مسأله زن نزديک نشده‌ايم خود ما هم بايد راهى را طى کنيم. اين راه را بايد در عمل طى کنيم. بايد به سمت اين برويم که واقعا آن قدرت سياسى را پيدا کنيم که اين برنامه پياده کنيم و نشان بدهيم که به آن وفادار ميمانيم. چون اعلام يک برنامه در اپوزيسيون يک بحث است و عملا پياده کردنش بحثى ديگر. وقتى ما پياده کردن عملى اين برنامه را شروع کنيم، اسلامى‌ها تحريک خواهند کرد، مليّون تحريک خواهند کرد، مردسالارها تحريک خواهند کرد... و آن موقع است که محک واقعى حزب کمونيست کارگرى مطرح ميشود،  که آيا اين مقاومتها را در هم ميکوبد و حق زن را ميدهد؟ قانون برقرار ميکند و در پراتيک اصلى جامعه آن را جاری میکند، يا اينکه به فشار تمکين ميکند؟ اين سؤال هنوز در مقابل همه هست.

آن فرهنگ از کجا آمده؟ آن فرهنگ هم تاريخا محصول طبقات حاکمه در آن کشور است، فرهنگى است که بدرد سودآورى سرمايه ميخورده، فرهنگى که بدرد حاکميت همين لات و لوتهايى که در ايران بر سر کارند ميخورده... ما حکومت را عوض ميکنيم، فرهنگ را هم عوض ميکنيم. همه جاى دنيا همينطور است. شما نميتوانيد آزادى بياوريد بدون اينکه به سنتهاى عقب مانده هجوم ببريد. ما اين سنتها را عقب ميزنيم، نيم بيشتر مردم ايران، فکر ميکنم اکثريت عظيمى از مردم ايران در حرکت عليه فرهنگ عقب مانده با ما خواهند بود. اگر هم بخشهايى قشرى و عقب مانده و متحجر پيدا بشود، چاره‌اى ندارند، بايد دندان روى جگر بگذارند. بالاخره کسى بايد دندان روى جگر بگذارد. يا زن بايد دندان روى جگر بگذارد و تحت ستم بماند، يا آن حاج آقا بايد دندان روى جگر بگذارد. ما در اين قضيه ميگوييم حالا حاج آقا لطفا دندان روى جگر بگذارد...

اگر عکس اين بود، اگر فرض کنيد همين جنبش ملى-اسلامى که ما را به زياده طلبى متهم ميکنند، هيچ مشکلى ندارند جز اینکه کلا خواهان استقلال از آمريکا براى مثال در فلان کشور بشوند. وقتى صحبت بر سر حقوق ملى‌شان است هيچ چيزى را زياده‌روى نميدانند و همه چيز را ميخواهند. وقتى صحبت بر سر حقوق تجارى آنهاست، مثلا وقتى ميگويند ما بايد فلان صنعت خودمان را خودمان بدست بگيريم و فلان ماليات را از دوش ما برداريد، هيچ اشکالى نميبيند که بگويم "من اين را ميخواهم و بايد اجرا بشود". وقتى نوبت مسئله زن ميرسد، همه ميگويند، آقا زود است، حالا فعلا نه، با فرهنگمان جور نيست و غيره و غيره. ما با اين استدلال هيچ سازشى نداريم. ما اين خط را قبول نداريم..."(منصور حکمت) .

 

خصلت سلبی کمونیسم کارگری منصور حکمت در زمینه حقوق و رهایی زنان که بطور مثال در لغو کلیه قوانین زن ستیز و در رویکردی که می خواهد فرهنگ جامعه را در همه زمینه ها در خانواده و در جامعه  متحول کند و به جان همه چیر کهنه و بازدارنده بیافتد در زمینه های زیر متجلی شده:

 

١- در مطالبات ماگزیمالیستی، رادیکال و بی سابقه ای که برای تامین حقوق زنان مطرح و برای آن مبارزه می کند      

 

٢- در هدایت  نیروهای کمونیسم کارگری در زمینه حقوق و خواستهای زنان، در ایران و خارج از ایران بر علیه جمهوری اسلامی و ارتجاع مردسالار و ضد زن

 

٣- در موقعیت بسیار مساعدتر زنانی که به کمونیسم کارگری تحزب یافته می پیوستند. تا قبل از آن حضور و قدرتمند شدن زنان در سطوح مختلف کادری و رهبری جریانات چپ و احزاب کمونیستی و راست چنین سابقه ای نداشت.

 

در نقل قول زیر نگرش کمونستی کارگری  و حصلت سلبی و انقلابی آن را بروشنی در می یابید:

"ما فرهنگ مردم را عوض ميکنيم. بجاى اين که شما بياييد نيمى از جامعه را قربانى بکنيد، ميتوانيد آن فرهنگ را قربانى بکنيد. خيلى ساده است! ما مردم مترقى و پيشرو آن مملکت را بسيج ميکنيم و سازمان ميدهيم. ما کنار هر مدرسه دخترانه يا هر مدرسه مختلطى که قرار است در آن مملکت وجود داشته باشد، راديکالهايى را ميگذاريم که جلوى اوباش را بگيرند. ما قوانينى را ميگذرانيم و اين قوانين را با بودجه‌هايى تضمين ميکنيم که ضامن شرکت زنان در فعاليت اجتماعى باشد، جلوى تحريک عليه آنها را بگيرد، جلوى نيروهاى قشرى و عقب مانده را بگيرد. ما کارى خواهيم کرد که کسى که مزاحم امر رهايى زن و امر برابرى زن و مرد بشود، جامعه او را به چشم خطاکار نگاه کند، درست مثل کسى که مزاحم بهداشت مردم شده، کسى که مزاحم خوشبختى آدمها بطور کلى شده، درست مثل کسى که از اموال دولتى و اموال کشور اختلاس کرده، درست مثل کسى که مانع رساندن بيمار به دکتر شده... به همان چشم به کسى نگاه کنند که مانع درس خواندن دخترى شده، مانع اشتغال زنى شده، يا مانع اين شده که زنى هر لباسى ميخواهد بپوشد و به سر کار برود. ما فرهنگ را عوض ميکنيم. بجاى اين که خودمان را عوض کنيم، يا حقيقتى که به آن معتقديم زير پا بگذاريم، آن فرهنگ را عوض ميکنيم. "

 

"سياست ما اين است: از همان روز اولى که در آن مملکت دستمان به جايى بند شود، اعلام ميکنيم که زن ومرد برابرند، همه قوانين تبعيض‌آميز فعلى را لغو اعلام ميکنيم، اعلام ميکنيم که حقوق مدنى زن و مرد يکى است، اعلام ميکنيم حقوق سياسى زن و مرد يکى است، اعلام ميکنيم حقوق فرهنگى زن و مرد يکى است، اعلام ميکنيم اختيارشان بر خودشان، بر خانواده‌شان، بر محيط زندگيشان، بر محيط کارشان عين همديگر است و اعلام ميکنيم در عرصه شغلى و کارى و غيره زن و مرد حقوق کاملا برابرى دارند. اين را اعلام ميکنيم و از آنجا که بشکل قانون درميآيد، و فورا اين کار را ميکنيم و نه در يک روند تدريجى که حالا قوانين را يکى پس از ديگرى چکش‌کارى کنيم. بعنوان يک بيانيه پيروزى انقلاب ما اين را اعلام ميکنيم و از فرداى آن روز اينها قانون است. وقتى اين قانون است بايد اجرا بشود. حالا اين که در جريان اجرايش کار چقدر طول ميکشد مسئله دیگری است، چند مدير کارخانه مقاومت ميکنند، يا چند مدير و معلم مدرسه مقاومت ميکنند،  فائق آمدن به اين مقاومتها، روشنگرى درباره آنها، بدست آوردن منابع و امکانات کافى براى ايجاد عملى اين برابرى، بودجه بدست آوردن براى کارها و غيره، اينها ممکن است طول بکشد. اما بعنوان قانون فورا اعلام ميکنيم و اگر از فرداى آن روز معلوم شود که در جايى زنى در موقعيت نابرابر با مرد هست، مسبب آن قضيه کارى خلاف قانون و خلاف حق مدنى کس ديگرى انجام داده و با قانون روبرو ميشود. در نتيجه از نظر ما اين زياده طلبى نيست، عين حقيقت است."

 

با کمونیسم منصور حکمت شعارهای "رهایی زن رهایی جامعه است" و  "مساله زنان مساله طبقه کارگر است" درخشش و اقبال مجددی یافتند. این شعارها همیشه خصلت نمای کمونیستها در جنبشهای حق طلبانه زنان بوده اند. این وجه از بحث را با نقل قولی از یک سخنرانی منصور حکمت ادامه می دهم:

 

"بحث "کارگر آزاد نمیشود مگر اینکه همه را با خودش آزاد کند" به آن موقعیت عینی که طبقه کارگر برای رهایی خودش به آن احتیاج دارد اشاره میکند. اگر به جنبش فمینیستی نگاه کنید، که برای مثال برای رهایی زن یا برای گرفتن حقوق زن مبارزه میکند، این مجبور نیست مناسبات ملکی را از بین ببرد، میتواند در مناسبات فعلی خواهان حذف تفاوت زن و مرد باشد. بگوید لطفاً جامعه سرمایه‌داری به یک چشم به جنسیتهای مختلف نگاه کند. حالا ممکن است از نظر عملی چنین کاری دشوار باشد ولی از نظر تئوریکی غیر ممکن نیست که بشود فرض کنیم یک جامعه سرمایه‌داری به جنسیت آدمها کاری ندارد. هر که کارگر است کارگر است، هر که هم کارفرما است کارفرما است. همانطور که ميبینیم این مرزها بتدریج دارد سست میشود. زنان بیشتر میروند در بازار کار و در مدیریت هم دارند بیشتر نقش پیدا میکنند. در سیاست هم بیشتر نقش پیدا میکنند. از نظر تئوریکی، در آن چهارچوبی که سرمایه‌داری برابری را قبول دارد، چیزی مانع این نیست که در جامعه سرمایه‌داری زن و مرد برابر باشد. ولی عملی نیست که در جامعه سرمایه‌داری کارگر مزد بگیر با کسى که وسایل تولید را در اختیار دارد برابر باشد. بخاطر خصلت انقلابی که کارگر میکند جامعه‌ای را بوجود میآورد که آن جامعه اساس اقتصادی و اجتماعی "زیر استثمار و ستم در اَشکال دیگر" را ازبین میبرد و در نتیجه کارگر همراه خودش بقیه را آزاد میکند. "

 

استنتاج عملی از بحث منصور حکمت در این زمینه برای ما این است که کارگران  مساله زنان را مساله خود و رهایی زنان را امر خود میدانند چون فقط یک طبقه کارگر آگاه می تواند نقطه پایانی بر حجاب اجباری، آپارتاید جنسی، خشونت به زن و قوانین زن ستیز اسلامی بگذارد.  نه یک میلیون امضا بلکه ٧٠ میلیون امضا هم نمی تواند در غیاب مبارزه کارگران خودآگاه به ستمکشی زنان و متعهد به رهایی زن، کاری پیش ببرد بلکه برعکس با لاپوشانی کردن منشا واقعی ستم بر زنان و بمیدان نیاوردن نیروی آنان برای خشک کردن ریشه ستم بر زن یعنی نظام سرمایه داری، جمهوری اسلامی بعنوان حافظ و حامی این نظام، اسلام، سنتهای عقب مانده و گرایشات بازدارنده مانند ناسیونالیسم، موجب تداوم ستم بر زن می  گردند. نتیجه این بحث ایجاد این خودآگاهی در میان کارگران است. یعنی کارگران باید بدانند که حمله به حقوق مسلم زنان و نه فقط زنان کارگر، حمله مستقیم به طبقه کارگر است. کارگران باید بدانند که دفاع از حقوق زنان و مبارزه برای رفع ستم از زنان، مستقیما مبارزه ای برای تقویت صفوف کارگران است. نیروی طبقه ما در کثرت آن در جامعه است و زنان نیمی از ما  را تشکیل می دهند. کوچکترین تعرضی به زنان، تعرض به طبقه ماست. این الفبای اتحاد ماست. سرنوشت رهایی زنان به بیداری و آگاهی طبقه کارگر و زنان کمونیست و پیشرو گره خورده است.  

کارگران آگاه و کمونیست باید بدانند که رفع ستم از کلیه زنان و نه فقط زنان کارگر و زحمتکش وظیفه ماست. مبارزه برای لغو کلیه قوانین زن ستیز، مبارزه و تلاشی بورژوایی و لیبرالی نیست بلکه مستقیما به نفع صفوف طبقه کارگر است و این طبقه را به منادی و پرچمدار رهایی زنان تبدیل می کند.

 

انقلاب زنانه در ایران: این بحث، تاکیدی است بر پلاتفرم سیاسی کمونیستها که نیمه جامعه یعنی زنان می توانند با آن بیایند، اکثریت عظیمی که می توانند و باید با کمونیستها بیایند چون کمونیستها خواستهای آنها را طرح می کنند ضد مذهب، ضد ناسیونالیسم و عقب ماندگی . ... هستند. منصور حکمت می گوید:

 

"مسأله بعدى زنان هستند. نصف جامعه است و نه فقط زنان نصف جامعه هستند، بلکه از نصف ديگر جامعه هم بخش زيادشان طرفدار برابرى است. در نتيجه يک پلاتفرم مهم کمونيستها که ممکن است مردم با آن بيايند مسأله زن است. چون انقلابى که ميشود، ميتواند خيلى زنانه باشد. اکثريت عظيم ميتواند به اين معنى به تو راى بدهد و با تو باشد. اکثريت عظيم همين طورى با تو هستند. چون زن هستند، با تو هستند. در نتيجه کمونيسم کارگرى به نظر من سر مسأله مذهب و مسأله زن دو پشتوانه در آن جامعه دارد که هيچکدام از جنبشهاى ديگر از آن برخوردار نيستند. ضد مذهبى گرى‌اش و دفاع از حقوق زنان. مدرنيسم، سکولاريسم و غيره تبعات اينها است. اگر مدرنيسم حزبى در چيزى ترجمه شود، ضد اسلامى گرى‌اش، ضد دينى گرى‌اش، دفاعش از حقوق زنان، و خلاصى اخلاقى براى جوانان است. جنبشى است که براى مثال با فرهنگى که يک جوان ايرانى بايد در آن زندگى کند، با خواست ميليونها آدمى که میخواهند بيايند در صحنه جامعه و زندگى‌شان را تجربه کنند، کاملا خوانايى دارد."

 

منصور حکمت پرچم افتخارآمیز کمونیسم در رهبری امر رهایی زن را بعد از سالها سلطه چپ ناسیونالیست و سنتی و فمینیسم بر مبازات حق طلبانه زنان برافراشت و اوراق  زرینی به این کارنامه درخشان افزود.

 

زنده باد منصور حکمت