افسانه “جمهوري مهاباد”

(در حاشيه  بزرگداشت روز ملي احزاب ناسيوناليست کردستان)

 

رحمان حسين زاده   

 

 

دوم بهمن (٢ى ريبه‌ندان) هرسال مصادف است با سالروز جمهورى مهاباد که در سال ١٩٤٦ توسط حزب دمکرات و قاضى محمد اعلام شد. هرساله و امسال هم به اين مناسبت هر دو حزب دمکرات و بعضى جريانات ناسيوناليست کرد جشن و مراسمهايى را تدارک مى‌بينند، تبليغات وسيع حول آن سازمان مييابد و اين مناسبت را به همه مردم کردستان مربوط دانسته و تحت عنوان “روز بزرگ ملى” انتظار دارند همه اقشار مردم اين روز را از آن “خود بدانند و آن را گرامى بدارند”. اما در وراى اين پروپاگاند سياسى واقعه جمهورى مهاباد و محتواى آن چيست؟

در جريان جنگ دوم جهانى نيروهاى متفقين (انگليس، آمريکاو شوروى) بنا به نيازها و مقاصد خود ايران را تحت کنترل خود درآوردند و ارتش انگليس در جنوب ايران و ارتش شوروى در شمال مستقر شدند. دولت مرکزى ايران تضعيف شد و در بعضى مناطق از جمله بخشهاى شمالى کردستان و آذربايجان خلاء  قدرت بوجود آمد. در نتيجه اين اوضاع بين‌المللى و منطقه‌اى و با توصيه و حمايت شوروى در آذربايجان و در بخشى از کردستان (موکريان) اداره امور محلى به نيروها و شخصيتهاى سياسى محلى سپرده شد. در اين بطن جمهورى مهاباد در دوم بهمن ١٣٢٥ (ژانويه ١٩٤٦) ايجاد شد. اعلام جمهورى مهاباد، در واقع اعلام حاکميت طبقات دارا و استثمارگر کردستان بود و به توده مردم زحمتکش کردستان تعلق نداشت و اين نه تنها ادعاى من بلکه بسيارى از مفسران ناسيوناليست طرفدار اين واقعه و از جمله رهبران حزب دمکرات نيز به آن اذعان دارند.

 

جمهورى مهاباد از زبان رهبران حزب دمکرات

 

عبدالرحمن قاسملو در کتاب خود به نام “چهل سال مبارزه در راه آزادى” در مورد دوران اوليه حيات حزب دمکرات و مقطع اعلام جمهورى مهاباد چنين ميگويد “بدون شک ترکيب رهبرى حزب دمکرات و کادرهاى آن که بر اساس کومه‌له ژ- ک تعيين شده بود، اجازه نميداد که مطالبه انقلابى و راديکال به نفع زحمتکشان در برنامه‌اش گنجانده شود. بنا به آمارى که وجود دارد بيش از نيمى از اعضاى رهبرى حزب يا کميته مرکزى صاحب املاک بودند. صاحبان املاک بزرگ هم در ميان آنان وجود داشت، بقيه کارمند و روشنفکر و يا به گفته ديگر خرده بورژوازى شهر بودند. طبعا انتظار از صاحبان املاک که برنامه انقلابى به نفع دهقانان تدوين کنند، انتظار بيهوده‌ايست".

مصطفى هجرى دبیر کل یکی از شاخه های حزب مکرات چند سال قبل در سخنرانيش به مناسبت پنجاهمين سالگرد جمهورى مهاباد اين موضوع را چنين توجيه ميکند. “ميگويند ترکيب اجتماعى جمهورى کردستان داراى بافت عشيره‌اى بود. چنين اظهارنظرى درست است، اما آيا در آن زمان در جامعه کرد بجز بافت عشيره‌اى بافت ديگرى نيز وجود داشت؟ جمهورى کردستان تنها از ميان بافت عشيره‌اى ميتوانست سر دربياورد.” (نشريه کردستان - شماره ٢٣٠- صفحه ٩) 

در جواب سئوال مصطفى هجرى قطعا بايد گفت بله، بافت ديگر که اکثريت دهقانان و مردم زحمتکش بودند، وجود داشتند، که اتفاقا مورد استثمار و ستم خانها و صاحبان املاک و فئودالهايى بودند که به گفته عبدالرحمن قاسملو بيش از نيمى از رهبرى حزب دمکرات را تشکيل ميدادند. شايد در جواب چنين سئوالاتى بوده که قاسملو در کتاب “کردستان و کرد” که چند دهه قبل بعنوان پروژه تحقيقى آن را به رشته تحرير درآورده و آنزمان هنوز در موقعيت دبير کلى حزب نبود و مصلحتهاى حزبى مانع بيان بعضى حقايق نشده مينويسد: “دهقانان هشتاد درصد جمعيت کردستان را تشکيل ميدادند و جمهورى مهاباد هيچ شعار آنچنانى به نفع آنها طرح نکرد ”. (کردستان و کرد، ص ٩٧، متن کردى)

بنظرم احتياجى به استدلال بيشتر نيست. اينکه جمهورى مهاباد حکومت فئودالها، خانها و اشراف زادگان و به اين معنا حاکميت طبقه استثمارگر کردستان زير لواى “کسب حقوق ملى و کردايه‌تى” بود، امروز بيش از هر زمانى امر پذيرفته شده‌اى است. و نه تنها امروز بلکه همان مقطع جمهورى مهاباد، براى هشتاد درصد دهقانان و مردم تحت ستم فئودالها معلوم بود که حزب دمکرات و جمهورى مهاباد به صف طبقاتى مقابل آنها متعلق است و اين مسئله در شعر و نوشتار بعضى نويسندگان و شاعرانى که بر خلاف “هه‌ژار و هيمن” شاعر بارگاه حزب دمکرات و قاضى محمد نبوده به روشنى منعکس شده است. براى مثال شاعرى به اسم “خاله‌ مين” در يک بيت از شعر بلند خود چنين سروده است.  “ده‌زانى ئه‌م که‌ره‌ته ‌ش مامه کرده خوى خر کرد - له جيبى ميلله‌تى بيچاره کيسه‌که‌ى پر کرد ”. اگر از ترجمه کلمه به کلمه آن صرفنظر کنم، مفهوم اين يک بيت شعر اينست که “اينبار هم کاربدستان کرد، ثروت اندوختند و از جيب ملت بيچاره کيسه خود را پر کردند. ”

واقعيت اينست که در همان دوران دهقانان و مردم زحمتکش صف طبقاتى متفاوتى را در مقابل فئودالها و سران عشاير تشکيل ميدادند و بارها اعتراضات و مبارزات گسترده‌اى را عليه جور و ستم فئودالى سازمان دادند. به عنوان نمونه مى‌توان به قيام دهقانان مکريان اشاره کرد. دهقانان زحمتکش منطقه مکريان و حومه بوکان درست به فاصله ٦-٧ سال بعد از تاسيس حزب دمکرات و جمهورى مهاباد، يعنى در سال ٥٢ ميلادى قيام توده‌اى و برحقى را عليه جور و ستم خانها، فئودالها و روساى عشاير منطقه راه‌انداختند و براى مدتى قدرت را از آنها سلب کردند. اين حرکت عليه همانهايى بود که چند سال قبل‌تر در ترکيب اصلى حزب دمکرات و جمهورى مهاباد حضور داشتند.

در نتيجه تاسيس جمهورى مهاباد و گراميداشت سالانه آن گراميداشت تلاشهاى سياسى و عملى طبقات دارا و استثمارگر براى اعمال حاکميت خود و گرفتن سهم خود از قدرت سياسى تحت پوشش "کسب حق ملى” ميباشد. ناسيوناليسم کرد و حزب دمکرات به مثابه حزب طبقات استثمارگر ديروز و امروز کردستان طبيعى است از تاريخچه گذشته خود و از جمهورى مهاباد و قاضى محمد “افسانه و اسطوره” درست کند، اما اين تاريخچه و اين مناسبت در صف مقابل تلاشهاى سياسى و مبارزاتى کارگران و زحمتکشان در کردستان براى برچيدن هر نوع ستم و تبعيضى و از جمله ستم ملى بوده است، به همين دليل جمهورى مهاباد و مناسبتهاى آن تعلقى به مردم زحمتکش در کردستان ندارد. در مقابل امروزه کارگران، زحمتکشان، زنان، جوانان و همه آزاديخواهان در کردستان تاريخچه و سابقه و مناسبتهاى گرانبهايى از مبارزات حق‌طلبانه خود دارند، که با يادآورى دستاوردها و گراميداشت آنها، صف مبارزاتى خود را گسترش و محکم ميکنند. بى مناسبت نيست اشاره کنم در مقابل اين مبحث، بارها با اين موضوع برخورد کرده‌ام که چنين استدلال ميشود، صرفنظر ازماهيت طبقاتى، جمهورى مهاباد تلاشى براى “کسب حق ملى” و به اين معنا پايان دادن به ستم ملى و حل يک معضل سياسى در کردستان بوده و در نتيجه قابل حمايت بوده است. به نظر من جمهورى مهاباد و اهداف و نقطه عزيمتى که تعقيب ميکرد موجب رفع ستم ملى و حل اين معضل سياسى نبود. حزب دمکرات و جمهورى اعلام شده آن خواستار خودمختارى بود. معناى عملى آن، کسب قدرت محلى و از اين طريق شريک شدن در قدرت سياسى با طبقه حاکمه و رژيم سلطنت در ايران بود. اين نه تنها به معناى پايان دادن به دسته بندى ملى و تامين برابرى همه شهروندان جامعه، بلکه به معناى کسب موقعيت “اقليت ملى” در برابر “اکثريت ملى”  و به بيانى ديگر تبديل به تبعه درجه دوم در جامعه ايران و مشروعيت دادن به تبعيض و تحقير ملى تحت عنوان “ملت درجه دوم”  بود. جمهورى مهاباد و رهبر آن قاضى محمد به اين هدف محدود خود هم نرسيد و بر خلاف تبليغات ايندوران براى پايان دادن به ستم ملى مبتکر مقاومت و مبارزه قابل ملاحظه‌اى در مقابل رژيم ارتجاعى سلطنت نبود. گفتم در اوضاع بين‌المللى و منطقه‌اى آنزمان و با چراغ سبز و حمايت شوروى، چنين حاکميت محلى شکل گرفت و بعد از يازده ماه با قطع حمايت شوروى و در شرايطى که رژيم ارتجاعى مرکزى از قدرت و توانايى زيادى هم برخوردار نبود، بااولين نشانه‌هاى قصد بازگشت ارتش سرکوبگر سلطنتى، قاضى محمد و همراهانش در دسامبر ١٩٤٧ به استقبال سرتيپ همايونى (فرمانده واحدهاى اعزامى رژيم شاه به کردستان) به مياندوآب رفتند و ارتش را تا شهر مهاباد همراهى کردند. قاسملو در کتاب “چهل سال مبارزه در راه آزادى” ص ١١٦  نوشته است:  “قاضى محمد دچار يک اشتباه تاريخى شد. روز ٢٥ آذر ١٣٢٥ به همراه حاجى بابا شيخ نخست وزير جمهورى مهاباد و سيف قاضى يکى از وزراى حکومت به استقبال سرتيپ همايونى به مياندوآب رفتند” و در جاى ديگرى در همان کتاب اين اقدام را به عنوان “آش بتال” (تسليم و دست کشيدن از مبارزه) نام مي برد.

خلاصه ، ناسيوناليسم کرد و حزب دمکرات با تعقيب اهداف خاص خود از واقعه جمهورى مهاباد “افسانه‌اى” درست کرده‌اند. اين حقيقت ندارد. همين بررسى کوتاه نشان ميدهد، مردم زحمتکش در کردستان بيش از پيش لازمست گردوغبار اين تبليغات را کنار بزنند و حقيقت مسئله را آنچنان که هست، دريابند و با تحکيم صف آگاه خود حول آزادى و برابرى و کمونيسم، ناسيوناليسم و سابقه و تاريخچه آن را به حاشيه برانند.