حسین مرادبیگی

خطر حمله نظامی آمریکا

 

مروری کوتاه بر مواضعی که گرفته شد

 

بالاگرفتن خطر حمله نظامی آمریکا به ایران در چند هفته گذشته، احزاب و نیروهای سیاسی، رهبران و فعالین کارگری و افراد و آدمهای معینی را نیز به دخالت، اظهار نظر و موضعگیری سیاسی در این مورد وادار کرد. این مساله، همه را، خواهی نخواهی، ناچار کرد تا خود را در معرض قضاوت جامعه و مردم ایران قرار دهند. مقاطع تاریخی و مهم بیشتر از هر زمانی به مردم و جامعه امکان میدهند تا به ماهیت واقعی احزاب و نیروهای سیاسی آنطور که واقعا هستند و نه آنطور که خود ادعا میکنند، پی ببرند. مردم ایران برای رسیدن به آزادی و برابری و یک دنیای بهتر و غیر ممکن کردن تحمیل چنین سناریوئی راهی جز سرنگونی جمهوری اسلامی ندارند. وجود جمهوری اسلامی تنها مایه تحمیل مصائب بیشتر، فقر و فلاکت بیشتر و فجایع بیشتر به جامعه و مردم ایران خواهد شد. جمهوری اسلامی را باید درهم کوبید.

با توجه به اهمیت این مساله و شناخت بیشتر از مواضعی که احزاب و نیروهای سیاسی و حتی آدمهای معینی در این مدت در مقابل جنگ  گرفتند، مروری هرچند کوتاه، بر مواضع بعضی از احزاب و نیروهای سیاسی را ضروری میدانیم.  

 

گروه اول: ناسیونالیسم کرد و احزاب و گروههای مربوطه، هر دو حزب دمکرات، با هر تبصره و اما و اگری، سازمان زحمتکشان، قوم پرستان مختلف و همچنین سازمان مجاهدین خلق، بالکل در کنار آمریکا قراگرفتند. اینها به امید حمله آمریکا به ایران دخیل بسته اند، افق و سرحالی و پژمردگی سیاسی خود را از آن میگیرند. هنوز هم در انتظارند که از اینطریق به نوائی برسند. اینها را باید به مناسبتهای مختلفی بیشتر نقد و افشاء کرد. اینها بدون پدیده جنگ نیز با طرح فدرالیسم خود بالقوه این ظرفیت را دارند که در پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی یکی از فاکتورهای سوق دادن جامعه ایران بسوی سناریوی سیاه باشند. مخالفت اینها با جمهوری اسلامی کوچکترین حقانیت سیاسی ای به اینها در خوابی که برای آینده جامعه و مردم ایران دیده و می بینند، نمی دهد. کسی که اوضاع عراق را می بیند و آن را برای جامعه و مردم ایران آرزو میکند، یا برای افتادن مردم در چنین سیاه چالی روز شماری و حتی شادی میکند، باید از چه ظرفیت ضد انسانی ای برخوردار باشد.

  

دوم ناسیونالیسم ایرانی.  ناسیونالیسم ایرانی و اکثر احزاب و جریانات مربوطه نیز با هر تبصره و "نه به جنگ و نه به جمهوری اسلامی" ای عملا در کنار جمهوری اسلامی قرار گرفتند. یک عده از اینها که طیف اکثریتی، راه توده و بخشهائی از ملی – مذهبی ها را در برمیگیرند به شیوه خود از جمهوری اسلامی حمایت کردند. اینها دربدر بدنبال "کبوترهای" درون رهبری دو دولت جنایتکار جمهوری اسلامی و دستگاه حاکمه آمریکا میگشتند تا آنان را بر سر میز مذاکره بکشانند و میان آنان "صلح و آشتی" برقرار کنند. این نیروها از سر "دلسوزی" برای مردم اما در اصل از سر علاقه خاصی که به جمهوری اسلامی دارند، تلاش خود را براین متمرکز کردند که مردم را با توهم به "صلح و آشتی" برای جمهوری اسلامی در انتظار نگاهدارند تا مردم کار خاصی علیه جمهوری اسلامی انجام ندهند. منتظر باشند تا حضرات دست "اصلاح طلبان" درون "نظام" را دست "کبوترهای" درون هیئت حاکمه آمریکا میگذارند و اینها با هم مساله را حل خواهند کرد. فردا نیر دوباره اتفاقی بیفتد همین را شروع میکنند. اینها جزو جنبشی هستند که عمو زاده هایشان در قدرتند. با هر عطسه آیت اللۀ منتظری فورا ده تا اطلاعیه میدهند اما از رشد جبهه آزادی و برابری طلبی و اردوی انسانیت در ایران، نگران میشوند. کار اینها همواره از این نوع خوشخدمتی ها و عوام فریبی ها در خدمت جمهوری اسلامی بوده است. اینها بقای زندگی خود را در ادامه اختناق و ارتجاع می بینند. شخصیتهای این طیف هیچ تردیدی بخود راه نمیدهند که در صورت وقوع جنگ، به نام دفاع از آب و خاک در کنار جمهوری اسلامی قرار گیرند. این تصور را باید کنار گذاشت که اپوزیسیون بورژوایی اعم از جمهوریخواه و سلطنت طلب و مشروطه طلب آن خصلت آشکارا سرکوبگر جمهوری اسلامی را مورد تعرض قرار دهند.

 

حزب مشروطه ایران  

روی این نیرو از رگه های ناسیونالیسم ایرانی پرو غرب بطور ویژه تر مکث میکنیم. مقطع سیاسی اخیر، پرده از روی فضل فروشی های فیلسوف مابانه گاه و بیگاه سران این حزب، داریوش همایون و اعوان و انصارش، را کنار زد. این سربازان "وطن"، ناگهان سربازان جمهوری اسلامی از آب درآمدند! به جای آمریکا میاید و میگیرد در سال 2003، سال 2007 دست از رقابت ناسیونالیستی خود با جمهوری اسلامی کشیدند و به آنچه "می اندیشیدند" یعنی ثبت نام در لیست جانبازان جمهوری اسلامی، علنا تحقق بحشیدند. "چه آخر و عاقبتی"! طرفداران "عدم خشونت"، خشونت طلب تر از جمهوری اسلامی شمشیر را از رو بستند. این رویداد، یک بار دیگر قد و قواره "دمکراسی" خواهی و ادعای "حقوق بشر" ی اینها و جنبش اجتماعی اینها را علنا به مردم ایران نشان داد.

استدلالات اینها و هم پالگی های اینها در رگه های مخنلف ناسیونالیسم ایرانی تماشائی است! از یک طرف ادعا میکنند که: "جمهوری اسلامی با برنامه تسلیحات اتمی خود امنیت بین المللی و موجودیت ایران را به خطر انداخته است و مسئولیت مستقیم حمله نظامی احتمالی به ایران و پیامد های مصیبت بار آن را بر عهده دارد." نقل از بیانیه کنفرانس یک کشور یک ملت حزب مشروطه ایران. اما چند سطر پائین تر میگویند، "از هم اکنون برای هیچ کس جای تردید نمی گذارند که درصورت جنگ و تجزیه ایران جای آنها موقتا در کنار همه نیرو هائی ــ صرفنظر از پیشینه آنان ــ خواهد بود که بهر دلیل از یکپارچگی و یگانگی ملی ایران دفاع کنند." همانجا. و هیچ کس تردید ندارد که منظور اینها جمهوری اسلامی و کسانی است که در صف مزدوران جمهوری اسلامی از هم اکنون نام نویسی کرده اند. یا میفرمایند :" اول این کشور را نگاه خواهیم داشت و سپس پیکار خود را با رژیمی که مسئول همه تیره روزی های ماست از سر خواهیم گرفت."همانجا. ادعاهائی که با آن حتی سر خود را نیز نمی توانند کلاه بگذارند. جالب این جاست که هم اینها و هم سران جبهه ملی گسترش "منازعات قومی" در ایران را نیز نتیجه سرکوب مستقیم جمهوری اسلامی میدانند با اینحال در پیوستن به جمهوری اسلامی برای ادامه همین سرکوبها و گسترش این شکافهای و ایجاد گورستانهای قومی بدون هیچ تردیدی از هم اکنون نام نویسی میکنند!

واقعیت این است که اینها ادعاهای پوچی بیش نیستند. این ادعاهای پوچ و نگرانی اینها از خدشه دار شدن تمامیت ارضی، توجیهی است برای   پیوستن حضرات به جمهوری اسلامی. در عین حال پرده از ماهیت عمیقا شوونیستی اینها نیز برمیدارد. اینها بهانه است، مشکل جای دیگری است. جنبش ناسیونالیسم پرو غرب با خطر حمله نظامی احتمالی آمریکا به ایران و قرار گرفتن پروژه گروههای قومی در دستور کار آمریکا، در یک بن بست واقعی قرار گرفت و افقش را از دست داد. کل موجودیتش با آن زیر سوال رفت. اگر آمریکا می آمد و میزد و می انداخت، در روزهایی که اینها وعده امروز و فردای آن را میدادند، و اینها آلترناتیو حکومتی جانشین میبودند، بی گمان صحنه را طور دیگری جز امروز می چیدند. آویزان شدن امروز اینها به این تشبثات برای ثبت نام در صف سپاه پاسداران و بسیج جمهوری اسلامی، بیانگر قبول شکست در مقابل جمهوری اسلامی و تن دادن به وظایفی است که در این رابطه برعهده میگیرند. جمهوری اسلامی هرچه باشد حکومت مورد نظر اینهاست حتی با آخوندش. دارد رویاهای این بورژوازی و این جنبش را از قبل ابلهی دولت بوش و شکست آمریکا در عراق متحقق میکند. نصف بیشتر عراق عملا تحت سیطره جمهوری اسلامی است. برای اعاده "امنیت" عراق از جمهوری اسلامی که خود یک پای عدم امنیت مردم عراق و یک پای سیاه چالی است که به مردم عراق تحمیل کرده اند، باید از جمهوری اسلامی کمک بخواهند! بیانیه حزب مشروطه و امثال حزب مشروطه در این شرایط نشانگر قد و قواره بورژوازی ایران در اوایل قرن بیست و یکم است. بورژوازی ایران همه اشکال حکومتی خود را مزمزه کره است، با جمهوری اسلامی با رهبری آخوندی نیز کنار خواهد آمد. نه تنها کنار آمده است، که به بهانه جنگ، "افتخار" سربازی جمهوری اسلامی را نیز نصیب خود کرده است. چون نزد این بورژوازی آزادی مردم و آزادیهای سیاسی در جامعه جائی ندارد، حقوق شهروندی انسانها بدون قائل شدن هیچ نوع تبعیضی بر اساس ملیت و مذهب و جنسیت و زبان و رنگ و غیره جائی ندارد. امنیت و رفاه اجتماعی و برابری کامل زن و مرد جایگاهی ندارد. بورژوازی ایران از "لیبرال" و غیر لیبرال آن از اشکال استبداد و سرکوب بورژوائی در ایران همواره حمایت کرده است. بخصوص شمشیر همیشه دست ناسیونالیسم پرو غرب بوده و مسجد دست آخوند، با هم طبقه کارگر و مردم محروم را چاپیده اند. اینها جمهوری اسلامی را بر جامعه ای آزاد و برابر در هر حالت ترجیح میدهند. بهانه جنگ و خراش ورداشتن تمامیت ارضی، توجیهی است برای پیوستن اینها به جمهوری اسلامی. از سر دشمنی اینهاست با امر آزادی و برابری و وجود آزادیهای بی قید و شرط در جامعه و خودداری از برسمیت شناختن حقوق کامل شهروندی افراد این جامعه بدون قائل شدن هیچ تبعیضی براساس ملیت و قومیت و جنیست و مذهب و زبان و رنگ و غیره.  

معیار پایبندی یا عدم پایبندی به لزوم آزادیهای بی قید و شرط سیاسی در جامعه و دفاع از حقوق کامل شهروندی افراد جامعه و یا حفظ چهارچوبه مدنیت جامعه در شرایطی که به دلیل جنگ و تحولات سیاسی و غیره وقوع سناریوی سیاه در یک جامعه محتمل میشود، ساده است، جای دوری نباید رفت. آن را باید در راه حلی جستجو کرد که هر نیروی سیاسی ای جلو جامعه میگذارد. نیروئی که از هم اکنون علیرغم هر "نه خود به جمهوری اسلامی" در مقابل مردم ایران طرف جمهوری اسلامی را میگیرد، به هر بهانه ای، دارد از هم اکنون همراه اوباش اسلامی وعده پاکسازیهای قومی و به بمب و راکت بستن مدارس و کودکستانها و محل کار و زندگی مردمان دیگری را میدهد. در نقطه مقابل اینها به قول منصور حکمت متاسفانه به اندازه کافی آدم عوامفریب قومی نیز موجود هست و پیدا میشود که به عنوان پرچمدار این یا آن "خلق"، مجازی یا واقعی، مردم را به مهلکه جنگ قومی بکشانند.

به جای کشیدن نعره شوونیستی یا قومی، اگر کسی مساله اش حفظ مدنیت جامعه باشد، قبل از هر چیز از تضمین حق همه مردم  ایران به عنوان شهروندان متساوی الحقوق بدون هیچ نوع تبعیضی بر اساس ملیت و قومیت و زبان و جنسیت و مذهب و رنگ و غیره دفاع میکند. با صدای بلند از آزادیهای بدون قید و شرط  سیاسی و تشکل و اعتصاب و غیره در جامعه دفاع میکند. خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی و پایان دادن به تروریسم اسلامی میشود. با جنگ و حمله نظامی آمریکا به ایران مخالفت میکند. از برابری کامل حقوق زن و مرد در ایران دفاع میکند، از لغو حکم اعدام دفاع میکند. اگر هم خواست و مطالیه ای دارد آن را در میان میگذارد. ظاهرا این راه حلهای متمدنانه و انسانی از سر آدمهای عوام فریب قومی و از سر آدمهای فضل فروشی نظیر داریوش همایون و حضرات حزب مشروطه و دیگر نمایندگان رگه های مختلف ناسیونالیسم ایرانی که با گذشت بیش از دو دهه زندگی در کشورهای غربی و ادعای "دمکراسی" و "حقوق بشر"ی هنوز تا مغز استخوان شوونیست و مرتجع مانده اند، زیادی است. انتظار اینکه اینها به آزادی مردم و جامعه ایران تمکین کرده و احترام بگذارند، بیهوده است. جای اینها همواره در کنار ارتجاع یا استبداد است. آزادی و امنیت اجتماعی جامعه و مردم ایران را تنها طبقه کارگر و جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی در ایران میتواند تامین کند.

 

کومه له  این دوره

یک نیروی همیشه بی خیال نیز تحت این عنوان که خبری نیست، اینجوری ها هم نیست، اینها تیلیغات جنگی است، دولت آمریکا و  جمهوری اسلامی بالاخره با هم میسازند، خوشخیالی و بی خیالی و بی وظیفه بودن خود را به نمایش گذاشت. این نیرو مردم و جامعه نگران و دلواپس را می دید. می دید که در این حداقل یک سال گذشته و بویژه این روزها موضوع حمله آمریکا به ایران مهمترین مساله سیاسی روز دولت ها و کشورها و رسانه ها و میدیای مختلف بورژوائی بوده است. می دید که بر انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا سایه انداخته است. می دید که این مساله حتی بازار را نیز ناچار از محاسبه سود و زیان خود در این شرایط کرده است. می دید که جمهوری اسلامی تحت این عنوان جامعه را مدتهاست جنگی کرده است و از هر طرف به توده مردم کارگر و زن و جوان و هر معترضی یورش می برد. می دید که ناسیونالیستهای قومی رنگارنگ از هم اکنون در انتظار چنین فاجعه ای شادی میکنند، با اینحال دوست داشت چنین وانمود کند که خبری نیست. یا اگر هست، جدی نیست، تبلیغات جنگی است. انگار داشت یاس خود را از جدی نبودن آن منعکس میکرد! چنین موضعگیری ای ناشی از دوگانگی است که این نیرو در این شرایط با خود حمل میکند. این نیرو کومه له است. کومه له این دوره که مدتهاست بر پلکان "خرد" نشسته است نمی خواست جانب احتیاط را از دست بدهد. چرا که میدانست تصمیم یا موضع واقعی خود را بعد از رویدادن فاجعه آشکار  میکرد. کومه له بسته به اینکه منافع روز او چه مصلحتی را ایجاب میکرد، به "موقع" موضع خود را اعلام میکرد. اگر رویدادها در جهت منفعت کومه له سیر میکردند، موافق و گرنه مخالفت "اصولی" خود را که قبلا به نوعی اعلام کرده بود، دوباره یادآوری میکرد. همین دوگانگی و احتیاط است که ابراهیم علیزاده را ناچار از موضعگیری دو پهلو در این مورد کرده است. ابراهیم علیزاده دبیر اول کومه له این دوره، در مصاحبه با محسن ابراهیمی یکی از اعضای دفتر سیاسی حزب کمونیست کارگری در مورد حمله احتمالی آمریکا و احتمال وقوع سناریوئی نظیر عراق در ایران چنین جواب میدهند:" ... وضع موجود که در آن فقر و فلاکت از سر و کول جامعه بالا میرود، کارگران از ابتدائی ترین حقوق محرومند، زنان بی حقوق هستند. این چه شیرازه ای است که ما باید نگران از هم گسیختن آن باشیم؟" تا اینجا ابراهیم علیزاده تلویحا تمایل خود را با حمله نظامی آمریکا به ایران که گویا عده ای در مورد مصائب آن بیخود اغراق میکنند، بیان میکند. با این حال، رعایت احتیاط ابراهیم علیزاده را چند جمله پائینتر ناچار کرده است که بگویند:" البته جنگ نامطلوب است، به پروسه تدارک انقلاب لطمه وارد میکند، جنبشهای اجتماعی را دچار رکود میکند." همانجا. رهبری کومه له هر دوی این موضعیگیریهای "خردمندانه" را در بایگانی خودش ثبت کرده است تا مصلحت سیاسی روز رو کردن کدام یکی را ایجاب میکرد یا در آینده ایجاب بکند.    

 

خرده چپهای باقی مانده از انقلاب 57

چپهائی هم هستند که خیال میکنند این جنگ برای آنان فرجه و فرصتهایی از جمله گشایشی در مبارزه طبقاتی ایجاد خواهد کرد، یا جمهوری اسلامی را سرنگون خواهد کرد. در این لیست، به اتحادیه کمونیستها و رهبری جدید حزب کمونیست کارگری که ثبت نام کرده اند، اشاره میکنیم. اولی که مبارزه طبقاتی را بدون عبور دادن آن از آتش و خون، تحقیر مبارزه طبقاتی میداند! از آن میگذریم. اما در مورد دومی، حزب کمونیست کارگری با رهبری جدید کمی مکث میکنیم. بدلایلی چند، از جمله اینکه رهبری جدید این حزب به استدلال "نوظهوری" برای توجیه ابراز تمایل خود به این جنگ دست برده است.

رهبر این حزب، حمید تقوایی، در آخرین اظهار نظر خود در انترناسیونال شماره 220 نشریه این حزب در مورد جنگ احتمالی و فاجعه سناریوی سیاه در ایران چنین میگویند: "واقعیت این است که پیش شرط اساسی سناریوی سیاه، یعنی استیصال و نومیدی مردم در جامعه ایران وجود خارجی ندارد." استدلال اش هم این است که در ایران مبارزه و اعتراض و جنبشهای اعتراضی موجود است. باید قبول کرد که این استدلال در نوع خود، استدلال "نوظهوری" است. چرا؟ الان عرض میکنم. در جریان طرح بحث سناریوی سیاه، سناریوی سفید توسط منصور حکمت حدود12 سال قبل، آویتس در نشریه کارگر سوسیالیست مشابه همین استدلال را که در ایران مبارزه طبقاتی هست مثال میاورد. اما آویتس بیچاره نمیگفت پس سناریوی سیاه در ایران وجود خارجی ندارد. آویتس میگفت، سناریوی سیاه در ایران محتمل است اما جای نگرانی نیست، چون در ایران مبارزه طبقاتی وجود دارد. حمید تقوایی از آویتس جلو زده است، به اصطلاح در مقابل بحث منصور حکمت به اعضاء و کادرهای حزب خودش "قدرت" استدلال داده و میگوید، وجود مبارزه و اعتراض در ایران اصلا پیش شرط رخ دادن یا رخ ندادن دادن سناریوی سیاه در ایران است! فعلا از انکار وجود مبارزه و اعتراض در کشورهای دیگر در نگرش حمید تقوایی و رهبری جدید حزب کمونیست کارگری میگذریم و اصل موضوع را تعقیب میکنیم. بزعم حمید تقوایی چون در ایران مبارزه و اعتراض هست، اصلا صحبت از سناریوی سیاه حتی در صورت حمله نظامی آمریکا نیز زاید است؟ شوخی نمیکنیم واقعا دارد این را میگوید. چرا؟ چون بزعم او با بودن اعتراض و مبارزه در ایران، عنصر استیصال مردم از جامعه ایران رخت بسته است! گویا وجود مبارزه و اعتراض، جامعه ایران را در مقابل ویروس سناریوی سیاه حتی در صورت جنگ نیز واکسینه کرده است! لابد این بار استصیال بر مردم کشور دیگری غیر از ایران که بزعم حمید تقوایی در آن جا مبارزه و اعتراض نیست! نازل میشود. طبق این استدلال در ایران چون مردم "زره" مبارزه و اعتراض را به تن کرده اند، دیگر جنگ و حمله نظامی آمریکا هم اثر ندارد! اصلا میتوانند به استقبال حمله نظامی آمریکا بروند! حمید تقوایی به این ترتیب خیال اعضاء و کادرهای درون حزب خود را که احتمالا هنوز احتمال سناریوی سیاه در جامعه ایران را رد نمیکنند، راحت میکند. باز صد رحمت بر آویتس نشریه کارگر سوسیالیست که بقول منصور حکمت میشد چند نفر از کادرهای کمیته کردستان حزب آن دوره را فرستاد یوگسلاوی و آویتس را قانع کرد که در یوگسلاوی نیز مبارزه طبقاتی وجود داشت باوجود این سناریوی سیاه نیز بوقوع پیوست. در مورد حمید تقوایی، بودن کادرهای کمیته کردستان حزب ما در عراق نیز فایده نمی بخشد تا او را قانع کنند که در عراق نیز مبارزه و اعتراض وجود داشت، باوجود این با حمله نظامی آمریکا این سیاه چال فعلی نصیب مردم و جامعه عراق شد.

خوب، قبول داریم که پشت هر ایده و حتی هر رویای نوظهوری نیز شرایط اجتماعی معین و در این مورد اهداف سیاسی معینی خوابیده است. قبل از پرداختن به این از رهبری جدید حزب کمونیست کارگری یک سوال میکنیم، سوال این است، اگر کسی واقعا فکر میکند که حمله نظامی دولت آمریکا به ایران فرصتهایی را برای قدرت یابی او، یا گشایشی را در مبارزه طبقاتی به نفع او ایجاد خواهد کرد، یا جمهوری اسلامی با آن سرنگون خواهد شد و سناریوی سیاه اصلا بوجود نخواهد آمد، چرا باید مخالف حمله نظامی دولت آمریکا به ایران باشد؟ چون اصولا جنگ بد است؟ سیاست یک بام و دو هوا قبول نیست. چنین سازمان و فردی با چنین موضع دو پهلویی بقول محمد فتاحی تنها ثابت میکند که مخالف شرمگین این جنگ است. همچنین ما تا حال عواملی از قبیل تحولات سیاسی در پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی در ایران، یا حمله نظامی آمریکا به ایران و یا طرح فدرالیسم و ایجاد تنشهای قومی همراه با آن را به عنوان شرط یا شرایط و عوامل وقوع سناریوی سیاه در ایران یا یک جامعه فرضی میدانستیم نه وجود اعتراض و مبارزه را!، وجود اعتراض و مبارزه از نظر ما بدیهی و فرض گرفته میشد. حالا فاکتور جدیدی به نام عدم وجود مبارزه و اعتراض! جای این موارد نامبرده را گرفته است! باید قبول کرد که این ابداع تازه ای است از طرف حمید تقوایی. با این حساب باید قبول کرد که در عراق، در یوگسلاوی، در رواندا، بویژه در سومالی که مردم محمد زیادباره را سرنگون کردند، مبارزه و اعتراضی موجود نبوده است؟ آها، پس به این علت بود که در عراق و یوگسلاوی و رواندا و سومالی و غیره سناریوی سیاه به وقوع پیوست؟ پس مارکس بیخود گفت مبارزه گاه پنهان گاه آشکار، معلوم میشود که در بعضی جوامع اصلا مبارزه و اعتراضی وجود ندارد و ما نمیدانستیم و ببچاره ها به این دلیل با حمله نظامی و یا جنگ قومی به سناریوی سیاه دچار میشوند! باور کنید مساله به همین سطحی نگری عمیقی است که از جانب حمید تقوایی مطرح میشود. شاید هم نه، منظور حمید تقوایی این است که سرنگونی طلبی مورد نظر ایشان مثلا در عراق نبود! با این استدلال میتوان گفت که مردم عراق دارند تاوان این را پس میدهند که سرنگونی طلب نبودند و گرنه حمله نظامی دولت آمریکا به عراق میتواست برایشان "رهایی بخش" باشد!

مساله چیست؟ چرا حمید تقوایی در مورد سناریوی سیاه به این استدلال سطحی و "نوظهور" پناه برده است؟ دقیقا برای کنار گذاشتن بحث سناریوی سیاه منصور حکمت از دستور حزبش. رهبری جدید حزب کمونیست کارگری نمیخواهد و یا نمی تواند، بهر دلیل، منصور حکمت، نویسنده سناریوی سیاه را به خاطر طرح این بحث که این رهبری اکنون آنرا نادرست میداند نقد کند. دارد اینجوری آن را کنار میگذارد. دارد میگوید آنوقت که این بحث نوشته شد مبارزه و جنبشهای اعتراضی در ایران نبود؟! علامت سوال و تعجب از من است. میگوید اکنون که مبارزه و اعتراض و جنبشهای اعتراضی در ایران هست، این بحث بی مورد است. سناریوی سیاهی در کنار نیست. میگوید با بودن مبارزه و اعتراض، عنصر استیصال مردم یا بقول او پیش شرط استیصال مردم از جامعه ایران فرار کرده است، مردم ایران در مقابل سناریوی سیاه خود را واکسینه کرده اند. لابد جنگ و حمله نظامی و غیره نیز دیگر اثر ندارد! رهبری جدید حزب کمونیست کارگری به جای نقد صریح بحث منصور حکمت، دارد اینجوری آن را کنار میگذارد. بحث منصور حکمت در مورد سناریوی سیاه برای رهبری جدید حزب کمونیست کارگری که در این دوره روی جنگ سرمایه گذاری کرده است و با آن کار جمهوری اسلامی را تمام شده میداند، مشکل ساز شده است. حمید تقوایی از اینطریق مشکل حزبش را با آن حل میکند.

مساله دیگر انعکاس آگاهانه یا ناآگانه ناسیونالیسم ایرانی در نگرش حمید تقوایی و رهبری جدید حزب کمونیست کارگری است که آنان را وادار میکند، بگویند ایران، عراق یا افغانستان نیست. ایران، عراق یا افغانستان نیست، بیان ناسیونالیسم ایرانی از زاویه چپ سنتی است که هسته اصلی تفکر این چپ را تشکیل میدهد. ظاهرا مارکس وقتی از مبارزه طبقاتی صحبت میکرد، منظورش عراق و افغانستان نبود! ایران عراق نیست، افغانستان نیست، چیزی جز تحقیر مردم این کشورها از زاویه ناسیونالیسم ایرانی نیست. نه تنها هر هنری، ظاهرا این بار هنر مبارزه سیاسی و اعتراض هم نزد ایرانیان است و بس! ما وقتی میگفتیم عراق، آنهم نه ایران، افغانستان نیست، وجود مبارزه سیاسی و اعتراض در افغانستان فرضمان بود. منظورمان این بود که در عراق بنیادهای مدنی جامعه موجود بودند و داشتند کار میکردند و شیرازه مدنیت جامعه با حمله آمریکا از هم گسیخته میشد که گسیخته شد. اینها شاید متوجه نیستند یا شاید هم هستند و بر روی خود نمی آورند. در مقایسه ایران عراق نیست، در ایران مبارزه و اعتراض هست، همان هنر نزد ایرانیان است و بس! تراوش میکند. مقایسه های مشابه را سخنگویان ناسیونالیسم ایرانی در تحقیر مردم عرب زبان و یا افغانستان دارند روزانه بارها تکرار میکنند.

چه چیزی این افتادن رهبری جدید حزب کمونیست کارگری را توی دیگ ناسیونالیسم ایرانی و در موارد معینی قوم پرستان مختلف هل میدهد، سرنگونی طلبی و مبارزه صرف ضد رژیمی این حزب است. این خرده چپ، پس مانده انقلاب 57 است که هنوز با این نگرش به حیات خودش ادامه میدهد. این چپ به علت "اولویتهای" ذهنی ای که با آن درگیر است، فراموش کرده است که نه تنها از هم پاشاندن شیرازه مدنی جامعه با حمله نظامی دولت آمریکا به عنوان عامل اصلی به استیصال کشاندن مردم و جامعه ایران که حتی تهدید به آن نیز، قبل از هر کس، علیه چپ و کمونیسم در این جامعه است. سرنگونی طلبی چنان این چپ را از خود بیخود کرده است که حتی علاقه ای به یادآوری اینها در گذشته نه چندان دور این حزب در دوره منصور حکمت نیز ندارد. 

از نظر ما و طبقه کارگر و دیگر مردم آزادیخواه و برابری طلب در ایران، هر دو طرف جنایتکار چنین جنگی، علیه منافع و آزادی و زندگی و آینده ما و ساختار مدنیت جامعه هستند. به این دلیل مخالفت با جنگ از نظر ما از مخالفت و سرنگونی جمهوری اسلامی جدا نیست. برخلاف تصویری که بعضی از این خرده چپها میدهند چنین جنگی در صورت وقوع، عقبگردی کامل در کل مبانی مبارزه طبقاتی ما ایجاد خواهد کرد. باید کلی کار هرکولی کرد تازه  اگر موفق شویم، تا بتوان موجودیت خود و امنیت مردم و جامعه را در مقابل تروریسم اسلامی و گانگسترهای نظامی و دارودسته های آریائی اصیل یک جایی حفظ کرد. تا شما بخواهید یک اسلحه جمع کنید، اینها دهها قبضه اسلحه جمع میکنند. همین یک عدد اسلحه را هم از دست شما در میاورند اگر شانس بیاورید و شما را همانجا به رگبار نبندند. یکی از کارهای کمونیسم کارگری منصور حکمت مبارزه با این ذهنیت هاست که فکر میکند حمله نظامی آمریکا به ایران برای چپ و کمونیسم در این جامعه فرصتهایی را فراهم میکند. این را اگر ناسیونالیستهای قومی بگویند که میگویند و از هم اکنون برای آن شادی راه انداخته اند، حق دارند چون در سایه تحمیل چنین جنایاتی به مردم استکه به نوائی میرسند. کسی که خود را کمونیست میداند باید یا سفیه باشد یا ریگی در کفش داشته باشد که چنین تصویری را بدهد. برای ما حیاتی است که سوخت و ساز جامعه برقرار باشد، مردم آواره و دربدر و تحقیر نشوند، مرگ و میر و استصال را به آنها بعنوان نرم زندگی تحمیل نکنند تا بتوانند مبارزه خود برای یک دنیای بهتر و یک زندگی بهتر به پیش برند. تمام تلاش ما برای درهم کوبیدن جمهوری اسلامی برای برهم زدن کل این پروژه و این احتمال است. حزب حکمتیست علیه جنگ و علیه جمهوری اسلامی است و برای حفظ مدنیت و امنیت و آزادی مردم در چنین شرایطی تمام تلاش خود را در مقابل تروریسم اسلامی و انواع گانگسترهای نظامی و سیاسی به کار خواهد گرفت. فراخوان ما به کلیه احزاب و نیروها و شخصیتهایی که از این سیاست دفاع کنند در این راستاست. متن های بیانیه و فراخوان حزب ما در همین شماره کمونیست چاپ شده است. لیست کسانی که به این فراخوان پیوسته اند در همان جا آمده است، به این دلیل من لزومی ندیدم به مواضع نیروها و کسانی که در مورد خطر جنگ چنین سیاستی را در پیش گرفته اند، اشاره کنم.

7 دسامبر 2007