گفتگوي تلويزيون پرتو با فاتح شيخ

(١٤ سپتامبر ٢٠٠٧)

 

جنگ عليه ايران: آخرين حلقه استيصال آمريکا

(پيامدهاي شكست آمريکا در عراق)

 

اين گفتگو به نگاهى به تحولات جهانى اختصاص دارد. در ميان مهمترين تحولات سياسى دنياى امروز قبل از هر چيز نگاهها متوجه جنگ عراق، آمريكا و كشمكش جارى در آن نقطه  جلب مي شود. هفته گذشته در فاصله پنج روزه دهم سپتامبر تا چهاردهم سپتامبر رسانه هاى بين المللى متوجه جنجال روى همين موضوع در كنگره امريكا بود. گزارش ژنرال پترايوس و رايان کروکر سفير امريكا در عراق در برابر کنگره، توجه سياستمداران آمريكا و دنيا را  به خود جلب مي كرد. اين گزارش بيلانى از جنگ امريكا، موقعيت سياسى امروز جامعه عراق و آينده اين جنگ و بحران را بدست مي داد. اين در حاليست كه در رسانه ها و ميان صاحب نظران سياسى جهان، هر چه صريحتر از شكست امريكا در اين جنگ صحبت مي شود. "شكست عظيم استراتژيك امريكا" از عبارتهايى است كه در تشريح وضعيت عراق بكار گرفته مي شود. شكست اخلاقى، شكست نظامى، بزرگترين شكست بعد از ويتنام، شكستى كه پيروزى در جنگ سرد را محو كرد و امثال آن ساير عبارتهايى است كه مداوما به گوش مي رسند. جرج بوش "بدترين رئيس جمهور تاريخ امريكا" لقب گرفته است. مساله بدون چون و چرا داراى ابعاد جهانى است. گفته مي شود كه ابرقدرتى امريكا بطور جبران ناپذيرى حداقل تا ده پانزده سال ديگر لطمه خورده است. بحث بر سر اين است كه سرنوشت تعادل قدرت بين المللى چگونه انكشاف پيدا خواهد كرد. در بررسى جنگ در عراق، گذشته، موقعيت فعلى و آينده آن، بلافاصله پاى جمهورى اسلامى هم به ميان كشيده مي شود. اين را ديگر همه مي دانند و فرض مي گيرند كه استراتژى بعدى امريكا در عراق هر چه باشد، حتما يك پاى آن شامل رژيم تهران خواهد شد. اين كشمكشها به مردم ايران مستقيما مربوط است. در پرتو همين موقعيت فعلى، دوباره تشديد محاصره اقتصادى ايران، پرونده اتمى و مساله حمله نظامى جان تازه گرفته است. در نگاهى به اين ابعاد از كشمكشهاى سياسى، فاتح شيخ به سوالات ما در اين زمينه پاسخ مي دهند.

 

سوال: بنظر مي رسد خود جرج بوش، دمكراتها و يا حتى جمهورى خواهان آمريكا همه بدون پرده پوشى از شكست آمريكا در جنگ عراق سخن ميگويند، سوال من اينست كه صحبت از شكست در چه و در كدام ابعاد مطرح است؟

 

فاتچ شيخ: ابتدا اشاره كنم كه اين شكست محدود به عراق نيست چرا كه اين جنگ محدود به عراق نبود. اهداف اين جنگ، اهدافي جهانى بود. اهداف امريكا، اهداف نظم نوين جهانى و در مقابل رقيبان جهانى اش بود، در نتيجه اگر امريكا در عراق شكست خورده، شكست آن هم محدود به عراق نمي شود و در مقابل رقيبان جهانى خود هم شكست خورده است. اما در خود عراق هم اين پديده، يك شكست واقعى است. امريكا به عراق حمله كرد و ظرف كمتر از يك ماه رژيم صدام را انداخت، در نظر داشت يك رژيم باصطلاح گوش به فرمان خودش را سر كار بياورد. الان بعد از چهار سال چنين اتفاقى نيافتاده است. رژيم فعلى عراق، رژيم نيست، دولت نيست. يك مجموعه دارودسته ميليشيائي در قالب دولت گرد آمده اند. بعلاوه تا جايى كه اثرى از دولت مي توان سراغ گرفت، گوش آن به فرمان جمهورى اسلامى است و نه آمريكا.  دولت آمريكا در عراق حضور نظامى دارد ولى حضور سياسى ندارد. تازه، حضور نظامى امريكا در عراق حتى باعث حضور سياسى عراق (و جمهورى اسلامى) در خود آمريكا شده است. بحثهاى هفته گذشته همگى نشان دادند كه استراتژى آمريكا در عراق با بن بست كامل روبرو شده است. تنها كارى كه گزارش ژنرال پترايوس و دولت بوش موفق به اجراى آن شدند اين بود كه تعداد سربازان اضافه شده در هشت ماه اخير را در طول يكسال آينده كاهش خواهند داد! يعنى حضور نظامى امريكا در عراق ادامه پيدا خواهد كرد. به اين معني جرج بوش مشكل و بن بست خود در عراق را به دامن حزب رقيب خود دمكراتها خواهد انداخت. پيش بينى ها دلالت بر پيروزى دمكراتها در دور بعدى رياست جمهورى امريكا دارند. به اين ترتيب جنگ و بن بست امريكا در عراق ادامه خواهد يافت بدون اينكه به هيچگونه نتيجه محسوسى منجر شده باشد. تمام گزارش پتريوس بر اين استوار بود كه امسال به نسبت سال ٢٠٠٦ پيشرفتهايى حاصل شده و تعداد عمليات تروريستى كاهش يافته است.

 

سوال: از سر ديگر به سوال خود برمي گردم. پيروزى امريكا به چه معنى مي توانست باشد. آيا معيار برقرارى امنيت است؟ همزيستى ميان نيروهاى شيعه و سنى و كردها را بايد معيار قرار داد؟ مساله اقتصاد جامعه است؟ و يا كدام جنبه هاي ديگر؟

 

فاتح شيخ: ببينيد مهمترين اتفاقى كه افتاده اين است كه رژيمى را انداخته اند بدون اينكه رژيم تازه اى سر كار بيايد. در نتيجه كل جامعه بهم ريخته است. جنگ و ناامنى بخشى از صورت مساله است. اين روزها صحبت از يك فساد، يك غارت اقتصادى تمام عيار در ميان است. در عراق هرج و مرج كامل حكمفرماست. عراق كشورى است با منابع  نفتى عظيمي . آنچه از اين ثروت استخراج مي شود، بخش مهمى از درآمد آن هرگز وارد بودجه دولت نمي شود. به اين بايد يك فساد ادارى و اقتصادى كامل را اضافه كرد. وقتى شما از دولت عراق صحبت مي كنيد، مجموعه اى از احزاب هستند كه قدرت را ميان خود تقسيم كرده اند. وارد شدن به قدرت دولتى در عراق به معناى توافق بر سر سهم از اين قسمت مهم از دارايى عمومى است. در عراق از يك دولت چرخاننده جامعه خبرى نيست. اين احزاب مي نشينند و بر سر نحوه تقسيم دارايى هاى عمومى و از جمله پول نفت چانه مي زنند و توافق مي كنند. در دنياى سياست هيچ چيز مسخره تر از پارلمان و يا "مجلس نواب" عراق نيست. اين مجلس عملا كارى نمي تواند صورت دهد مگر اينکه قبلا دارودسته هاى حاكم روي آن توافق كرده باشند تا بتواند در مجلس تصويب بشود. مي خواهم بگويم در عراق اصلا دولتى در كار نيست. قدرت موجود هم اختيارش در دست آمريكا نيست، گوش بفرمان جمهورى اسلامى است. با اين تصميمات جديد، حضور نظامى آمريكا  ادامه مي يابد ولي قدرت هم كماکان عملا دست جمهورى اسلامى خواهد ماند.

 

سوال: آمريكا در عراق در مقابل چه كسى شكست خورد؟ القاعده؟ جمهورى اسلامى؟ و يا كدام نيروى مادى؟

 

فاتح شيخ: به نظر من آمريكا در عراق در مقابل جمهورى اسلامى شكست خورده است. در جامعه عراق القاعده يك جريان حاشيه اى است. بزرگ كردن القاعده در عراق حاصل يك چشم بندى سياسى است. پنج سال پيش در عراق چنين پديده اى وجود نداشت. خود القاعده يکي از محصولات جانبى اين جنگ است. اشغال عراق توسط آمريكا جامعه عراق را بطور كامل بهم ريخت. يك خلا قدرت بوجود آمد كه خود آمريكا قادر به پر كردن آن نبود. اين وضعيت نيروهايى را وسط صحنه راند كه بجان هم بيافتند تا قدرت را ميان خود تقسيم كنند. اين نيروها بجز ميليشياى نيروهاى سنى و شيعه و امثالهم نيستند. خود بحث شيعه و سنى هم البته يك مغلطه است. اينها احزاب معين و ميليشياهاى معينى هستند كه بر سر قدرت بلاتكليف آن جامعه با هم مي جنگند. در اين جنگ القاعده نقش مهمى ندارد. القاعده در سايه اين جنگ است كه خودنمايى ميكند.

 

عوامفريبى گزارش پترايوس در اين است كه مدعى است، بمبگذارى ها و ابعاد جنگ داخلي اين نيروها كم شده است. بايد اشاره كنم كه يك دليل مهم كاهش دامنه جنگها، تكميل شدن پاكسازى هاى منطقه اى است: عملا مردم كوچ كرده اند، تقسيم مناطق بين اين نيروهاى مسلح حالت نسبتا تثبيت شده اى بخود گرفته است. در عوض در مناطقي مثل بصره، ديوانيه، المثني، كربلا و نجف بين نيروهاى ميليشيائي باصطلاح شيعه درگيريهاى تازه در حال شكل گيرى است.

 

سوال: الان بيشتر از هر چيز از شكست استرتژيك آمريكا در عراق صحبت ميشود. منظور چيست؟

 

فاتح شيخ: حرف اصلى در اين مورد اين است كه ارتش عراق را در همان مراحل اول جنگ منحل کردند. البته مقدارى حقيقت در اين حرف وجود دارد. اينها در صدد تشكيل يك دولت سركوبگر در عراق بودند و هستند. دولت هم بدون ارتش معنى ندارد. مي گويند بعد از سرنگونى صدام نمي بايست ارتش را منحل مي ساختند. حسرت اينها از آن جا ناشى مي شود كه يک نيروى مسلح واحد براى سركوب مردم را از دست داده اند! تلاش تاكنونى آمريكا براى بازسازى ارتش عراق بجايى نرسيده است. البته مي گويند امروز دولت عراق داراى پانصد هزار نيروى مسلح است. اما اين نيروها در واقع تركيبى از ميليشياهاى مختلف است. استراتژيستهاى آمريكا به اين اشتباه اذعان مي كنند. هدف اعلام شده آمريكا در حمله به عراق اين بود كه به دنيا اعلام کنند که هر رژيمى را كه مزاحم منافع آمريکا بدانند برمي دارند و هر رژيمى را كه بخواهند بجايش مي نشانند. اين ادعا و اين هدف به گل نشسته است. به اين معنى قلدرى نظامى آمريكا چه در عراق و چه در سطح جهانى شكست خورده است.

 

سوال: هنوز در صحنه عراق باقى بمانيم. جرج بوش خواهان تمديد ماموريت ارتش آمريكا است. حزب دمكرات در آمريكا خواهان تخليه سريع است. در مباحث دو طرف، گفته ميشود كه آمريكا يك تعهد اخلاقى نسبت به مردم عراق دارد كه بايد بجا بياورد. همه قبول دارند كه فاجعه وجود دارد. اما در عين حال تاكيد مي كنند كه اگر آمريكا خارج بشود، دامنه اين فاجعه بمراتب بيشتر خواهد شد. سوال بعدى اين مي شود كه ارتش آمريكا براى كدام هدف بايد در عراق باقى بماند. سوال اينست كه تصميم جديد جرج بوش مبنى بر تداوم حضور ارتش آمريكا و يا اصرار دمكراتها براى خروج، راه به چه وضعيتى باز مي كند؟

 

فاتح شيخ: بسيارى از سناتورهاى مجلس امريكا صراحتا گفته اند كه اگر از اول مي دانستند وضع به اينجا مي کشد، نمي بايست دست به جنگ مي زدند. بوضوح اينها در بن بستى هستند كه آرزو دارند از اول وارد جنگ نمي شدند! در نتيجه سوال پيش روى سياستمداران آمريكايى اين است كه چطور از عراق خارج شوند. اين درست كه خروج ارتش امريكا وضعيت عراق را بدتر مي کند، اما مساله اينها كه هيچ وقت وضعيت مردم عراق نبوده است. مساله اينها دلسوزي براى مردم عراق نيست. مشکل اينها اينست كه با خروج ارتش آمريكا، جمهورى اسلامى در عراق و حتي منطقه مسلط خواهد شد. مساله شان اين است كه چين و روسيه قدرت بيشترى پيدا مي كنند. مساله شان اين است كه در ده سال آينده سرنوشت تسلط آمريكا بر كل منطقه خليج فارس در مقابل همه رقبا، از غرب تا چين و روسيه بكلى نامعلوم خواهد ماند. هر چه بيشتر از زبان سياستمداران غربى مي شنويد که زنگ خطر تسلط چين بر خليج فارس در فاصله ده سال آتى را بصدا در مي آورند. در نتيجه "فاجعه هاى بيشتر" که سياستمداران آمريكايى در مورد آن هشدار مي دهند، مواردى است كه به آن اشاره شد، نه وضعيت مردم عراق. در اين مورد بايد به وضعيت رقباى جرج بوش در حزب دمكرات آمريكا اشاره كرد كه الان بيش از هر وقت معلوم شده كه اين جناح از دولتمردان آمريكا هم از هر گونه پاسخى در مقابل اين بن بست، عاجز و ناتوان هستند.

 

سوال: به اين ترتيب هدف ماندن آمريكا در عراق چيست؟

فاتح شيخ: نقشه شان اينست كه از شهرها بيرون بيايند و در پايگاههاى نظامى مستقر شوند. در ادامه اين نقشه چيزى در اين واقعيت تغيير پيدا نمي كند: حضور نظامى خواهند داشت، بدون حضور سياسى. قدرت نظامى خواهند داشت ولى قدرت سياسى نه. بنظر من عملا اينطور مي شود كه هم امريكا در عراق هست و هم جمهوري اسلامي. سرنوشت اين وضعيت حداقل براى مردم ايران، به معناى زنگ خطر جدى است؛ چرا كه اين بن بست، اين استيصال آمريكا در آخرين حلقه مي تواند خطر جنگ را افزايش بدهد. زمينه هاى بروز جنگ در يك سال اخير كاهش پيدا كرده بود، اما استيصال آمريكا و خطرى كه در مقابل جمهورى اسلامى حس مي كند، مي تواند حمله به ايران را جدي تر در دستور او قرار دهد. خلاصه كنم، وضعيت مردم عراق بهتر نخواهد شد. در عوض توازن قواى ميان آمريكا و جمهورى اسلامى تعادل تازه اى پيدا مي كند كه هيچ كدام قادر به حذف ديگرى نخواهند بود.

 

سوال: بحث بر سر مقايسه با جنگ سرد بشدت گرم است. كم نيستند كسانى كه مدعى اند نه در ده سال بلكه هرگز آمريكا قادر به احياى مقام اول خود در جهان نخواهد بود. چرا اينگونه است؟ چرا شكست در عراق اين ابعاد را بخود گرفته است، مگر نه اينست كه امريكا در ويتنام نيز شكست خورد؟

 

فاتح شيخ: اين درست است كه شكست در ويتنام مهم بود، بزرگترين شكست بعد از جنگ جهانى و شايد بزرگترين شكست در كل تاريخ امريكا بود. اما شكست در ويتنام هنوز در موقعيت جهانى معيني بود كه لطمه اى به  موقعيت امريكا بعنوان يكى از دو ابرقدرت دنيا، در راس بلوك غرب، وارد نمي ساخت. آمريكا بعنوان ابرقدرت بجاى خود باقى ماند، منتهى با يك شكست در سابقه خود. بعلاوه هنوز آمريكا مي توانست با بلوك پيروز در جنگ ويتنام (شوروي و چين) كماكان بر سر مسايل متعدد ديگر به توافق برسند. بعد از جنگ سرد ما شاهد يك "بى نظمى جهانى" هستيم كه در آن فضا آمريكا مدعى بود مي تواند به آن بى نظمى پاسخ بدهد. اين پروژه در پانزده سال اخير تعقيب شده است. در وضعيت فعلى و جنگ در عراق دقيقا اين پروژه است که شكست خورده است. در نتيجه اين شكست بدون ترديد اهميت بيشترى از شكست ويتنام پيدا مي كند. پروژه شكست مي خورد و پاسخ جديدى بجاى آن وجود ندارد. سير قهقرايي كه دنيا پس از پايان جنگ سرد شروع كرده است، ادامه پيدا خواهد كرد بدون اينكه آمريكا بتواند مدعى شود که ارباب جديد و بدون رقيب دنياست. پرونده نظم نوين جهانى در مورد ابرقدرت يكه تاز بودن امريكا، بسته شده است.  بسيارى تحليلا به اين نتيجه رسيده بودند، ولى از يكسال پيش عملا و در زمين واقعي شكست اين پروژه محرز گشته است.

 

سوال: اجازه بدهيد كه كمى در مورد خود عراق مكث كنيم. هوشيار زريبارى، وزير امور خارجه عراق، تنها كسى نيست كه اصرار دارد آمريكا بايد در عراق ماندگار باشد. اينها، كاسه داغ تر از آش بيلان ميدهند كه نتايج اعزام سى هزار نفر تازه از ارتش آمريكا تاثيرات مثبتى داشته است. خواهان ماندن و برقرارى امنيت هستند.

 

فاتح شيخ: ببينيد اينها ادعاها و خواستهاى متحدان آمريكا در عراق است. هوشيار زريبارى، وزير امور خارجه دولت عراق نيست، وزير يكى از احزاب شريك در قدرت است. نه او نه سياستمداران ديگر در عراق از زاويه پست دولتى خود حرف نمي زنند. زريبارى و حتى خود مالكى از زاويه منافع حزب و دارودسته خودشان سخن مي گويند. اينها منافعشان در ماندن آمريكا است تا بتوانند سر فرصت قدرت خود را بيشتر کنند و براى تصفيه حسابهاى بعدى در راه آماده شوند. دو حزب حاكم در كردستان چاره اى ندارند جز اينكه با تمام توانشان آمريكا را به ادامه حضور در عراق وادار کنند. فكر مي كنند با رفتن آمريكا، دولت مركزى عراق خود را بازسازى خواهد كرد، جمهورى اسلامى و تركيه و سوريه و مجموعه اى از اين دست، كل حيات احزاب حاكم در كردستان را در منگنه قرار خواهند داد. اين زنگ خطر جدى براى آنهاست. مجلس اعلاى اسلامى و جيش المهدى هم حتى از حضور آمريكا سود مي برند تا در اين فرصت نيروى خود را تقويت كنند.

 

سوال: اما در مورد اوضاع منطقه هم سوالى را مطرح كنم. گفته مي شود شكست، بحران رفتن و ماندن آمريكا شامل كل منطقه هم مي شود. يك سال پيش تونى بلر، از چهره هاى مطرح بود. آن موقع افقى بود كه اگر معضل فسلطين حل شود، معضل عراق نيز حل خواهد شد. امروز او ساكت است. بحث بسادگى اينست كه بحران، جنگ، فاجعه از عراق كل منطقه را نيز تهديد مي كند. گرهگاههاى بحران عراق و منطقه در كجاست؟

فاتح شيخ: بنظر من، ابعاد منطقه اى وضعيت عراق، اساسا از جمهورى اسلامى و دامنه عمل اين رژيم ناشى مي شود. در خاورميانه امروز، مساله فلسطين به اندازه مساله عراق اهميت ندارد. بطور واقعى مساله فلسطين از معضلات اساسى چهل پنجاه سال گذشته خاورميانه بوده است. ولي در چهار سال گذشته اين مساله عراق است كه دست بالا پيدا كرده است. و جمهورى اسلامى در مساله عراق دست بالا دارد. جمهورى اسلامى در مساله فلسطين و حتى در لبنان، دستى دارد ولى از موقعيت تعيين كننده برخوردار نيست. شكست آمريكا در عراق باعث مي شود كه جمهورى اسلامى در منطقه به يك نيروى موثر تبديل گردد كه كل جغرافياى سياسى منطقه را مورد تهديد قرار دهد. اينكه آيا جمهورى اسلامي قادر به تغييرى در منطقه خواهد بود يا نه، فعلا معلوم نيست. اين مساله در يكى دو سال آينده روشن مي شود. بايد ديد رقباى رژيم اسلامى مثل ناسيوناليسم عرب و عربستان سعودى و غيره در تقابل با جمهورى اسلامى كدام راه را انتخاب خواهند كرد. به اين معنى از همين الان بالانس قدرت در منطقه از دست رفته است. تونى بلر بر مبناى اميد به تغيير توازن قوا به ضرر جمهورى اسلامي پس از حل احتمالى مساله فلسطين وارد صحنه شد. اما الان معلوم نيست كه اسراييل حاضر به پذيرش چنين نقشه اى باشد. در نتيجه كل خاورميانه در يك وضعيت نامعلوم قرار گرفته است كه اين وضعيت خطرناك و قابل انفجار است. قبلا اشاره كردم كه از آمريکا بعيد نيست که از سر استيصال و بدون آلترناتيوى براى تغيير بالانس منطقه اى به نفع خود، حمله به جمهورى اسلامى را در دستور بگذارد.

 

سوال: جمهورى اسلامي يك فاكتور اساسى در كشمكشهاى عراق و منطقه است. چه در مباحثه ماندن آمريکا و چه در مباحثه خروج او از عراق، بلافاصله سياستمداران آمريكايى پاى جمهورى اسلامى را بميان مي كشند. همزمان با مباحثات اخير و گزارش پترايوس گفته شد كه پرونده اتمى ايران براى سومين بار راهى اجلاس شوراى امنيت خواهد شد. همزمان شايعات بيشترى از آمادگى طرحهاى نظامى ضربتى و حتى اتمى از جانب امريكا عليه جمهورى اسلامى منتشر مي شود. جمهورى اسلامى هم با حساسيت بالا در مقابل همه اخبار و تحولات واكنش نشان داده است. اعتماد به نفس در جمهورى اسلامى مشهود است. ادعاهاى احمد ي نژاد بجاى خود، رفسنجانى مدعى شروع طرحهاى بازسازى عراق شده است. پاى رژيم ايران و مردم ايران چقدر در بحران عراق گير است؟

 

فاتح شيخ: احمدي نژاد ادعا كرد كه جمهورى اسلامى خلا قدرت ناشى از خروج امريكا را پر خواهد كرد. و سفير آمريكا در عراق بر اين ادعا صحه گذاشت. اعتراف كرد كه در صورت عدم موفقيت آمريكا، اين جمهورى اسلامي است كه جاى آمريكا را پر خواهد كرد. هنوز اعتراف سفير امريكا ناقص است. بقول ايشان جمهورى اسلامي در آينده جاى آمريكا را پر خواهد كرد. در حاليكه همين حالا جمهورى اسلامى يك قدرت بزرگ در عراق است و بخشهاى زيادى از عراق و دولتش را زير كنترل خود دارد. كشمكش جمهورى اسلامي و آمريكا يك كشمكش پردامنه و ادامه دار است. در مورد پرونده اتمى، دليل فشار تند آمريكا بر برادعى دقيقا به قصد تشديد فشار ديپلماتيك و ايجاد فضاى روانى ـ جنگى است. اين فضا را بايد مقدمه اى براى جنگ هايى به حساب آورد كه شما به شايعات در مورد آنها اشاره كرديد. آمريكا در موقعيتى است كه انتخاب ابزار نظامى عليه جمهورى اسلامى را به پيش رانده شده است. فشارهاى قبلتر عليه جمهورى اسلامى توسط آمريكا رنگ و روى ديپلماتيك بيشترى داشت. وضعيت امروز، موثر بودن فشارهاى ديپلماتيك را زير سوال برده به اين دليل ساده كه كاملا ممكن است رقباى آمريكا مثلا چين و روسيه  دليلى براى همراهى با آمريكا در مورد يک قطعنامه ديگر و يا براى تشديد محاصره اقتصادى نبينند. همه اين وضعيت انتخاب آلترناتيو نظامى توسط آمريکا را تقويت مي کند. موضع چين و روسيه ربطى به حقانيت و يا مضمون برنامه اتمى جمهورى اسلامى ندارد. مساله اينها اينست كه آيا مجبور هستند زير بار فشار امريكا بروند يا نه؟ موقعيت فعلى، توان و برترى و فشار آمريكا را زير سوال برده است. امريكا در گل گير كرده است. شرايط براى رقباى آن باز شده كه عرض اندام كنند. كسى از اين رقبا مايل نيست به آمريکا كمك کند تا از باتلاق عراق جان سالم بدر ببرد. به همين دليل، احتمال زيادى هست كه آمريكا درست مثل نمونه عراق از بركات كارت ديپلماتيك صرف نظر كرده و جنگ را در پيش بگيرد.

 

سوال: آخرين سوال، بعضا گفته مي شود كه اگر آمريكا سياست سازش و ملايمت با جمهورى اسلامى را در پيش بگيرد خواهد توانست در ميان مدت با مخاطرات كمتر دست بالا را نصيب خود سازد. كلا شما صحنه سياسى و روندها را چگونه مي بينيد و سياستهاى حزب حكمتيست چگونه است؟

 

فاتح شيخ: بنظر من، نه جمهورى اسلامى و نه آمريكا در يك آينده نزديك قادر به حذف رقيب نخواهند بود. به اين معنى جمهورى اسلامى از اين بالانس به نفع خودش بهره مي برد. و همين واقعيت، اوضاع را نه به سمت سازش بلكه به سمت تشديد خطر جنگ سوق مي دهد. اينجاست كه ما بعنوان يك حزب به وظايف خود و وظايف روى دوش مردم ايران باز مي گرديم. در تمام اين سالها و بخصوص در يك سال اخير تاكيد ما بر اين بوده كه تنها نيرويى كه مي تواند اين وضعيت را به نفع مردم ـ نه فقط مردم در ايران و منطقه، بلكه در سراسر دنيا ـ تغيير بدهد، نيروي مردم ايران است. همه چيز به اين گره خورده كه مردم ايران چگونه بتوانند نيروى خود را متحد کنند، به كسى و مشخصا به آمريكا اميد نبندند، به انتظار روى نياورند، و خودشان جمهورى اسلامى را بياندازند. هدف ما انداختن جمهورى اسلامي به نيروى مردم است. وظيفه حزب ما ممكن كردن حركت مردم در اين راه است.  هدف ما شكستن سيكل بن بست و خطر جنگ و انتظار است كه دامن فضاى سياسى ايران را گرفته است. حتى اگر قرار باشد توازن و بالانس خطرناك موجود به نفع آمريكا تغيير كند، اين فقط از راه حمله نظامى به ايران مي گذرد كه مردم در آن قربانيان بى چون و چرا خواهند بود. در نتيجه نقش ما و نقش مردم ايران اينست كه مردم تصميم قطعى ترى بگيرند كه بتوانند هرچه سريعتر جمهورى اسلامى را بياندازند.