جنبش مجمع عمومي

 راه حل  کارگران کمونيست براي اتحاد و تشکل کارگري است

 

اسد گلچيني

 

 

جنبش مجمع عمومي و دامن زدن به آن راه حل کارگران در مبارزه براي ايجاد اتحاد و سازمان يابي است. رهبران مبارزات کارگري با توسل به اين فعاليت قادر به دست يابي به سازمان و تشکل توده اي کارگران ميشوند. کارگران رهبر و کمونيست  با تعلق خود به اين جنبش و تبديل شدن به فعال و سازمانده  آن قادر ميشوند  در شرايط بسيار دشواري که طبقه کارگر در آن قرارگرفته است راه حل قابل قبول و ممکني را در مبارزه براي متحد کردن کارگران، متحد نگاه داشتن آنها و ايجاد تشکل هايش که در هر شرايطي قدرت و اتحاد کارگران را در ميدان نگاه دارد اتخاذ کنند. اتحاد ها و تشکل هاي ديگر هر چند که قادر باشند براي مقاطعي و براي دوره هايي کارگران را در مبارزه اي که دارند متحد نگاه دارد، مادام که به اين جنبش مجمع عمومي متکي نشود، نميتوانند ادامه کاري خود را حفظ کنند.

 کارگران در ايران از حق تشکل محرومند. ايجاد شوراهاي کارگري و مجامع عمومي کارگران، کميته هاي کارخانه، اتحاديه ها و سنديکا هاي کارگري با نيازي که سرمايه داري و سرمايه داران در ايران براي استثمار شديد طبقه کارگر دارند، خوانايي ندارد. اين نظام و اين حکومت مانع از هر گونه آزادي و آزادي و حق تشکل است. سرکوب و خفقان و ممنوعيت تشکل و اعتصاب  پاسخ اين نظام به کارگران است.

در چند سال گذشته کارگران در ايران در مبارزه اي گسترده اي عليه شرايطي که سرمايه داران و رژيم اسلامي بر آنها و بر جامعه تحميل کرده اند، درگير بوده اند. عقب زدن شوراهاي اسلامي، بي خاصيت شدن آنها براي کارگران و تلاش براي ايجاد تشکل هاي مستقل، راه حل کارگران بوده است. به همت فعالين و رهبران کارگري، اين مبارزات در اشکال متنوعي ادامه داشته است. سازماندادن  و ايجاد تشکل هاي کارگري همواره مساله محوري آنها بوده است و در هر مبارزه اي و در هر دفاع و مقاومتي اين هدف نيز دنبال شده است، منتها هنوز جنبش طبقه کارگر بر يک راه حل روشن و قاطع در اين زمينه مسلط نشده است. کليد اين مساله قبل از هر چيز و در هر دوره اي در دست رهبران کارگر و فعالين اين مبارزات است. فعالين سوسياليست و کمونيست هنوز قادر به سازمان دادن نيروي خود و ارائه راه حلي براي قرار دادن اين مبارزات و اعتراضات کارگران در هر کارگاه و کارخانه و مرکزي، در هر منطقه و شهري، نشده است.  در سالهاي اخير به يمن اين مبارزات گسترده و به همت فعالين و رهبران کارگري  زمينه هاي بسيار مناسبي فراهم شده است. اگر خفقان و سرکوب، کارگران زيادي را هم در خاموشي نگاه داشته است و بويژه بخش هاي مهمي از صنايع در ايران را در حاشيه اين مبارزات گذاشته است ، اوضاع سياسي و  شرايط بردگي اي که وجود دارد، فعاليت گسترده اي که هست ، در کل ميتواند  زمينه به ميدان آوردن و فعال کردن اين بخش ها هم بشود. رهبران و فعالين کارگري که به مجامع عمومي و جنبش آن متعلق باشند قادر خواهند شد اتحاد کارگران و بهم ربط دادن بخش هاي مختلف کارگري را ممکن کنند. تجمع هاي کارگران تحت عناوين مختلف هميشه و در هر حال براي کارگران فعال و پيشرو و براي کارگران مجرب و رهبرات کارگري اعتراض هميشه وجود داشته است. در سخترين شرايط و بدون اينکه از کسي اجازه تشکلي گرفته شود و اجازه اي صادر شود اين مکانيزم ميتواند وجود داشته باشد و آگاهانه دامن زده شود. منظم کردن اين تجمع ها با همه کارگران عضو در يک کارگاه و يک محل و يا در شغل هاي مشابه و ... ميتواند به تشکل هاي کارگران شکل بدهد. اين ها  مجامع عمومي کارگران هستند. اين ميتواند قدم هاي مهم و تعيين کننده اي در اتحاد کارگران و سازمانشان باشد. ارتباط رهبران اين مبارزه با هر بخش ديگري از رهبران و کارگراني که در هر محل و مراکز ديگري که هستند ميتواند جنبش مجمع عمومي را دامن زده و زمينه رشد آنرا فراهم کند. اين کار در هر جا، چه در تشکل سنديکايي کارگران که وجود دارد و يا به وجود بيايد و چه در ميان کارگران کارگاه هاي کوچک، چه در هر کارخانه بزرگ و کوچکي باشد و يا در ميان کارگران بيکار و اخراجي خواهان کار و يا بيمه بيکاري و تشکل عليه بيکاري، جنبش مجمع عمومي راه حل ما براي مبارزه براي ايجاد وحدت و سازمان است. ما فعال اين جنبش هستيم. جنبشي که هميشه و در هر حال توده کارگران را دخيل و فعال در اين مبارزه ميکند و رهبرانشان را بر اين اتحاد  قدرتمند تر کرده و نيرويشان را افزايش ميدهد.

نگاهي به تجارب چند سال گذشته نشان ميدهد که متاسفانه ما بعنوان بخشي از طبقه کارگر، بعنوان کارگران کمونيست و رهبر در ميان کارگران، قادر به پيش برد اين فعاليت نبوده ايم. با وجود اينکه هيچ اعتراض و مبارزه اي وجود نداشته است که بر تجمع هاي اوليه رهبران و فعالين و کارگران متکي نشده باشد، اما اين ها نتوانسته است ادامه کاري خود را حفظ کند. اين جنبش، فعال روشن بين و داراي نقشه اش براي اين کار را نداشته است و يا در سطح بسيار محدودي توانسته است ايفاي نقش کند.

 

فعاليت براي ايجاد تشکل، سنديکاي واحد و کميته هاي هماهنگي و پيگيري

نتايج

 

در مواردي مانند شرکت واحد که مبارزه بسيار مهم و کشمکش بسيار سختي را تا هم اکنون دنبال کرده اند، موفق به تشکيل سنديکا شده اند و تا هم اکنون توانسته اند با تحمل سختي هاي بسيار آنرا سر پا نگاه دارند. اين اتحاد کارگران و اين مبارزه متحد قبل از هر چيز براي طبقه کارگر ايران جايگاه بسيار حياتي داشته است. در شرايطي بسيار دشوار که بر طبقه کارگر در ايران حاکم است، در شرايطي که قرار داد هاي موقت حتي  خانه کارگر خود رژيم و شوراهاي اسلاميش را نيز در صف اين اعتراض گسترده قرار داده است، و در شرايطي که با سرکوب و ايجاد محدود هاي زيادي براي فعالين و رهبران کارگري ميخواهند کارگران را ساکت کنند، اين اتحاد و تشکل تاکنون ماندگار شده است. اين تجربه بي شک بايد بتواند به محل هاي ديگر انتقال داده شود. تا اينکه اين سنديکا هم بتواند ماندگار شود. اگر اين سنديکا نتواند بر مجمع عمومي کارگران، يعني بر قدرت مستقيم آنها تکيه کند و در ادامه سنت سنديکايي و اتحاديه اي پا فشاري کند متاسفانه يا در حاشيه خواهد ماند و يا رژيم اسلامي و سرمايه داران ميتوانند آنرا از پا در آورند. راه حل  اتکاء تمام و کمال به کارگران است و نه اينکه به نيابت از طرف کارگران هميشه تصميم گيرفت و فعاليت کرد. تصميم هميشگي و آگاهانه کارگران تعيين کننده است، متکي کردن هر قدم آن به مجمع عمومي کارگران و ارتباط  با  ديگر بخشهاي کارگري  و رهبران آنها  راه حل است.

 

در بخشي ديگري از محل ها و مراکز کارگري مانند نساجي ها و معادن، و بسياري کارخانه هاي ديگر که دوران فروش به بخش خصوصي را ميگذراندند و بيکاري و اخراج و تعطيلي کارخانه ها را در بر داشت و سود آوري و تکنيک آن ديگر پاسخگوي سود هاي درخواستي سرمايه داران نبود،  مبارزات گسترده اي جريان داشت. همچنين کارگراني که در بسياري از مراکز ماهها و بعضا بيش از يک سال دستمزد هايشان را دريافت نکرده اند نيز مبارزه وسيعي داشتند. هزاران مورد ازاعتراض تحصن و اعتصاب و درگيري را ما شاهد بوده ايم. 

 

اين شرايط زمينه  فعاليت براي تشکل هاي کارگري در ميان بسياري فعالين کارگر و فعالين چپ را ممکن کرد. گروه ها و کانون هاي مختلفي که اساسا در خارج از مراکز کار و يا در کارگاه هاي کوچک و يا در کارهاي پروژه اي بودند و مستقيما مورد حمله وحشيانه بيکاري و اخراج بودند، شکل گرفتند. "ابتدا کميته پيگيري براي ايجاد تشکل هاي کارگري" که مخلوطي از فعالين چپ و راست در مبارزه براي دفاع از کارگران بودند شکل گرفت و سياست و افق هاي اينها درابتدا پيگيري تشکل کارگري از دولت بود و امضا هزاران کارگر را هم داشتند. بعد ها گرايشات مختلف هر کدام راه خود را رفتند و کميته پيگيري خواست خود را مبني بر اينکه ميخواهد با اجازه دولت تشکل کارگري بزند را پس گرفت و به اصطلاح راديکاليزمش را حفظ کرد. بعد از اين "کميته هماهنگي براي ايجاد تشکل هاي کارگري"  با همان شکل و با اندک تفاوتي و کم و بيش در نقطه مقابل کميته پيگيري شکل گرفت.   " تشکل عليه بيکاري " نيز ايجاد شد و آنهم با همان  سيستم و با جمع کردن تعدادي از همفکران و ياران خود مدتي را به فعاليت و جلسات و نشريه و سايت و ... مشغول بود. هر کدام صد ها و هزاران امضا داشتند و چند ده فعال که در جلسات و مجمع و مراسم ها حضور بهم ميرساندند. در ادامه شوراي هماهنگي، و بعد تشکل بيکاران و اخراجي شکل ميگيرد. هر کدام از اين تشکل ها همانطور که از اسم و اهدافي که پايه گذاران آن تعريف کردند مبارزه براي ايجاد تشکل کارگري بود. فضا و مناسبات و آمد و رفت و روابط  خوب و گسترده اي در ميان اين بخش از کارگران اين بار به شکل علني و گسترده تر آن ايجاد شد و در اين زمينه تلاش هاي بسيار، فعاليت هاي خستگي ناپذير و از خود مايه گذشتن هاي قابل تحسين و بي باکانه صورت گرفت و هنوز هم ادامه دارد. شبکه هايي از اين فعالين ايجاد شدند که تبليغات و تاثير آنها در بسياري از مراکز کار هم محسوس بود. کار بسياري از اين محافل سابقا مخفي بر متن اعتراضات وسيع طبقه کارگر به شکل علني ادامه يافت. خبر رساني و ايجاد کانون هاي رفيقانه و سخنراني ها و شرکت در مراسم هاي اول مه و " گلگشت" ها همه به ايجاد فضايي باز براي فعاليت و مبارزه و تجمع،  و بحث دامن زد. اين وضعيت  به نظر من به يک فرهنگ کارگري  پيشرو و مبارزاتي و علني، در تقابل با انچه وجود داشت، کمک کرد. همه اينها و شرکت در هر مبارزه و سازمان دادن آن براي گرفتن حق و مطالبه قابل تقدير همه کساني بوده است که در اين مبارزه خود را شريک ميدارند.  

اما سوال اصلي که اين رفقا ميخواستند به آن پاسخ بدهند را هم اکنون که 3 سال از ايجاد آنها ميگذرد را نيافتند. تشکل کارگري در جايي و مرکزي ايجاد نشد و بتدريج خود اين کميته ها هم به آخر خط رسيدند. اگر اين دوستان توانستند از وضعيت بوجود آمده استفاده کنند و تاثير خود را نيز بر آن بگذارند که اساسا در سطح فرهنگي و روابط گسترده تر و مبارزاتي خارج از محيط هاي کار بود، در زمينه تشکل يابي و اتحاد کارگري ناموفق بودند و به تشتت بيشتر دامن زدند.

 

درک غير کارگري از کارگر و تشکل کارگري

 

  اشکال و ايراد اساسي اين فعالين و هر کارگر و مبارزي که با آنها همگام شد و يا تشويق کننده اين فعالين بود، در درک غير کارگري و خرده بورژوايي از کارگر بود. براي رسيدن به مقاصد جنبشي که نمايندگي ميکردند اين نوع از فعاليت ها و تشکل ها را نياز داشتند. تناقض در داشتن فعاليت آنها با مبارزه کارگري و مکانيزم اتحاد و سازمانيابي است که در ميان طبقه کارگر وجود دارد. جنبش کارگري و مرتبط کردن اين فعاليت ها به کارگران و منافع آنها امري ثانوي بود، جنبش کارگر و جنبش عمل مستقيم در ميان کارگران براي ايجاد تشکل ثانوي بود. ما هر چند در اين سالها هميشه از نزديک و يا بعضا هم در همراهي با اين فعالين بوده ايم اما هيچگاه ترديد نداشتيم که اين فعاليت ها ربطي به عمل مستيقيم کارگران براي پيشبرد اعتراض و دستيابي به تشکل نداشته و ندارد. تبديل شدن به فعالي که در هر محيطي که هست براي اين مبارزه کارگري و اتحاد  کارگري و عمل مستقيم در اين مبارزات بدون ترديد بسياري از اين فعالين را در اتکا به همين پشتوانه ميتوانست در جنبش مجمع عمومي فعال کند و بسيار مثمر ثمر باشند. اکنون هم راه حل همين است.

چون قبل از هر چيز اين تشکل ها خود را بعنوان کانون ها و مراکزي که طبقه کارگر را در مبارزه اش براي ايجاد تشکل ياري کند را نه در کميته ها و کانون هاي خارج از مراکز کار و مجامع عمومي فعالين و دوستدارن آن، بلکه در خود کارگاه و کارخانه و روابط خود کارگران و بر متن مبارزه آنها و مجامع عمومي آنها ... بايد دنبال ميکرد. اين کميته ها و کانون ها و يا شوراهاي آنها هر اندازه هم بزرگ ميشدند که نشدند بيشتر از اين که مراسم هاي بزرگتر و يا گلگشت هاي بزرگتر داشته باشند نمتوانستند کاري بکنند. تشکل کارگري بايد بر همان مکانيزمي استوار شود که کارگران در مرکز کارگري دارند در حالي که عناصر تشکيل دهنده اين کميته ها نه خود راسا در اين مراکز حضور داشتند و اگر هم بودند متاسفانه بعد از وارد شدنشان به اين کميته ها از محيط خود و تاثير گزاري بر آن دور شدند. کارگران با عمل مستقيم خود  و فعاليت مستقيم براي تشکل خود در مراکز کار و يا در محيط زندگي ميتوانند به تشکل و سازمان و اتحا برسند و نه اينکه سازمانهاي خارج ار محيط کار بخواهند امر ايجاد تشکل کارگري را پيگيري کنند و يا هماهنگي براي ايجاد آنها انجام دهند. سابقه 3 سال فعاليت اين محافل و کميته ها را از زبان و گزارشات نشست هاي خود اين رفقا بايد جستجو کرد. اين گروه ها در بهترين حالت کپي قانوني و يا کارگري سازمانهاي سياسي و پوپوليست دوران 57 تا 60 در ايرن بودند سازمانهايي مثل پيکار که وقتي کارگران را سازمان ميداد آنها را بيش از هر چيز براي خبرنگار سازمان و بعد بعنوان شرکت کننده فعال در جلسات و پخش اعلاميه سازمان، سازمان ميداد. حتي از نقشي که کارگران و رهبران کارگري قبل از وارد شدنشان به سازمان داشت کاملا دور ميکرد. طبقه کارگر بعنوان طبقه اي که بايد سازمان و حزب خودش را داشته باشد و به رفرم و انقلاب هر دو مشغول باشد نه مساله و نه مشغله و نه هدفش بود و به همين دليل حتي کارگر و فعال کارگري در اين سازمان بي ربط به موضوع کار خودش هم ميشد.

اصلا چرا  خود اين کميته ها در تقابل با هم قرار گرفتند و چرا اگر مسايلشان مستقيما مساله اتحاد کارگري و کارگر ان و راه حل واقعي براي مبارزه کارگر بود همه يکي نشدند، مگر هدفي غير از اين بود که مساله پيگيري و يا هماهنگي براي ايجاد تشکل کارگري بود؟ آيا راه حل هم حتي با ادغام اينها پيدا ميشد ؟ همانطور که شوراها، کميته هاي ايجاد هماهنگي براي اين کميته ها هم بر همين زمينه ها متولد شد، نيز دور زدن در اين دايره بسته بود.

  بهترين پاسخ به اين سوالات را البته که خود دست اندرکاران آن و مدافعين رنگارنگ آنها ميتوانند پاسخ دهند که بعدا به جواب هاي برخي از اين دوستان ميرسيم.

براي اينکه  اين سخنان ما باز هم موجب نارضايتي اين دوستان را فراهم نکند. "غرض ورزي" و مخالفت ما و يا "شکست طلبي" و "ترس و وحشت " ما از از اوضاع تعبير نشود.  لازم است که نتايج اين فعاليتها را از زبان خودشان نيز بشنويم. اين کميته ها و يا فعالين و دست اندرکاران آنها در نوشته ها و جلسات خودشان به روشنترين بيان اين تناقصات و ايرادات را بيان ميکنند.

گزارش نشست هيات اجرايي  کميته هماهنگي در تاريح 11 خرداد 86 سند گويا و اظهار نظر هاي بسيار روشني است. اظهار نظر  شرکت کنندگان در جمعبندي و تجارب کار کميته را مورد به مورد اينگونه بيان ميکنند. ميگويند: "مشخص" نبودن کار علني از ديد کميته باعث شده بود که کميته از بدنه طبقه کارگر فاصله گرفته و در گرايش فرقه گرايي گرفتار شود. ميگفتند، هر کس ميخواهد گرايش خود را پيش ببرد، پيش ببر. فعاليت کارگري انفرادي است، کار ما جلسات است، اگر اعتصابي باشد ميرويم آنجا. ميگويند، مشکل ظرف و بي ارتباطي با کارگران است. و يا اعضاي ما بيشتر فعال کارگري هستند تا کارگر. يا چرا کارگران کارخانه ها و اول مه و... نبوده و نيستيم؟ يا اينها مربوط به اختناق نيست ارتباط بين مبارزات و کارگران تشکل ايجاد ميکند. ميگويند، کساني که عضو کميته شدند قدرت مانور خود در کارخانه را از دست دادند و دغدغه کارگريشان را از دست دادند. يا هيچ کدام تعريف مشخصي از تشکل نداريم. ميگويند، قبلا ميگفتيم انقلابيون حرفه اي غلط است الان ميبينيم بعضي جاها به فعال حرفه اي نياز داريم، مي نشينيم تا يک بحران بشود و بعد ميرويم و دخالت ميکنيم. چرا ما کارگران دچار نزديک بيني سکتاريسيتي هستيم؟ ميگويند، بحران دروني از زمان پيوستن به شوراهاي هماهنگي تشکل ها و فعالين کارگري پيش آمد. همان ها که کميته پيگيري را ساختند، رفتند هماهنگي را هم ساختند و اتحاد کميته هاي کارگري را هم دارند. ميگويند رکود نشانه اين است که از کميته انتظار غير واقعي داشتيم و..."

اينها نکات مهمي از نتايج کار دست اندرکاران کميته هماهنگي است.مهمترين مساله يعني کارگران، تشکل و اتحاد، که اين دوستان دنبال آن بودند را خودشان ميگويند که از آن هم دور شدند و فاصله هم گرفته اند . پاسخ هايي هم که خودشان در همين جلسه هيات اجرايي کميته هماهنگي، به اين معضلات داده شده است در همين زمينه ها و براي بهبود همين کارهاست در حالي که مشکل اصلي اين نوع فعاليت ها همانطور که اشاره شد وجود اين کميته ها و تشکل هاي مشابه خارج از مکانيزم واقعي مبارزه کارگران براي اتحاد و تشکل است و به همين دليل نميتواند به آن آرزو هايي که اعضاي اين کانون ها داشت برسند و بتدريج متوجه تناقضات آن ميشوند.

يا در مورد کميته پيگيري، از زبان يکي از بنيان گذاران و از فعالين سابق آن، جعفر عظيم زاده بشنويم که اينگونه کارنامه اين کميته ها را بررسي ميکند. البته جعفر بسيار ميکوشد تا بحث مخالفان اين فعاليتها و انتقادات جدي که به اين فعاليت ها هست را رد کند و آنها را به هر انحرافي و ترس و رعبي که از سرمايه کرده اند منتسب کند اما واقعيت هاي سرسختي که اين نوع فعاليتها و بي ربطي آن به مبارزه و مکانيزم مبارزه کارگران براي تشکل دارد، خود جعفر را هم ناچار از جواب دادن به سوالات خود کرده است. اما عليرغم تصور واقع بينانه تري که از مکانيزم مبارزه کارگران دارد  که بنوعي نقد کار خودشان هم هست، اما نتوانسته است از اين سنت دل بکند و به همين دليل هنوز اصرار دارد که بايد در ادامه اين فعاليت ها به پله بعدي رفت در حالي که خانه از پايبند ويران است.

جعفر عظيم زاده ميگويد:

"...همين وضعيت باعث شد تا اين کميته ها قبل از اينکه متشکل از رهبران مراکز توليدي و صنعتي براي اقدام هماهنگ و تسهيل تشکل يابي کارگران در اين مراکز باشند تشکلهايي از مجموعه فعاليني باشند که در نبود و عدم امکان پذيري  ايجاد تشکلهاي کارگري(سال 83) در مراکز توليدي و صنعتي، در بيرون از محيطهاي کارگري و با فداکاري درخور تحسيني توسط تعدادي از فعالين کارگري شکل بگيرند."

و ادامه ميدهد که:

"تا فعالي و کارگر پيشروي بخود جنبيده و چند تايي دور هم جمع شده اند تا تحت شرايط سختي که خود بورژوازي بر طبقه کارگر تحميل کرده کاري را سامان دهند به آنها گفته شده مگر شما طبقه کارگريد! تا کارگران نيايند و نباشند شما کاره اي نيستيد! امکان انتخاب نماينده هاي واقعي کارگران را با سرکوب و تحميق از طبقه کارگر سلب کرده اند و از سوي ديگر به معدود کارگراني که خواسته اند نماينده منفعت طبقه خود (و نه لزوما نماينده عددي آنان) باشند، گفته اند  چه کسي شما را نماينده کارگران کرده است؟! شما نمي توانيد و......."

و کارنامه اين کميته ها را به اين ترتيب بيان ميکند:

"امروز و پس از سه سال ميتوان ادعا کرد که کميته هاي پيگيري و هماهنگي، ضمن براه انداختن يک کمپين قوي اعتراضي از طريق جمع آوري هزاران امضا و با طرح مداوم و کوبنده آلترناتيو تشکلهاي واقعي کارگري، بنوبه خود موفق به سد کردن پروسه اي شدند که با توافق سه جانبه در وزارت کار، در حال حقنه شدن به طبقه کارگر ايران بود."

در جواب به منتقدين ميگويد:

" کساني که ديروز و امروز و از مقطع تشکيل اين کميته ها چه در درون اين کميته ها و چه در بعد وسيعتري در بيرون از اين کميته ها، شيپور "فغان از سکتاريسم و فرقه گرايي و رفرميسم و...." را با منزه طلبي دايه اي مهربان تر از مادر، در اين کميته ها بدست گرفته و بطور مداوم کاري جز تضعيف اين کميته ها و فعالين آن دستور کار زندگي شان نبوده است،"

و بالاخره جعفر عظيم زاده خود اينگونه پاسخ ميدهد:

" تشکل کارگري در پايه اي ترين سطح نه از دل چانه زني و توافق تعدادي فعال و فراخوان آنها حول خواسته هاي صرفا آگاهانه طبقاتي کارگران توسط چند کميته و...، بلکه در عين حال  از دل انکشاف بيش از پيش مبارزه کارگران و رو در رويي مستقيم آنان با صاحبان سرمايه حول زميني ترين منافعشان براي بردن سهمي بيشتر از توليد ثروت بيرون مي آيد. بدون اين انکشاف در مبارزه کارگران که فعالين و رهبران کارگري نقشي تعيين کننده ميتوانند در آن ايفا کنند، امر ايجاد تشکلهاي کارگري از سوي تعدادي فعال متشکل در برخي کميته ها به امري بي ربط به کارگران تبديل خواهد شد و سر انجامي پيدا نخواهد کرد. کما اينکه پس از بيش از سه سال از ايجاد کميته هاي پيگيري و هماهنگي اين کميته ها نتوانسته اند گامي نتيجه بخش در اين راستا بر دارند،"

نقل قول ها از مقاله جعفر عظيم زاده تحت عنوان" ارتقاء جنبش کارگري و ضرورت حياتي تغيير رويکردهاي موجود در ميان کارگران پيشرو و فعالين کارگري" است که در سايت شورا آمده است.

 

خلاصه اينکه:

 فعاليت براي سازماندهي اتحاد کارگران بايد بر آن مکانيزمي استوار باشد که مبارزه اين طبقه دارد. کارگران بدون رهبر و تشکل هاي اوليه خود نيستند و حتي در سخترين شرايط سرکوب و خفقان و استثمار اين را دارا هستند. کارگران در ميان خود افکار و نظرات مختلفي دارند و مبارزه براي بهبود زندگي بهتر امر هميشگي شان است.  شروع هر  مبارزه اي، سازماندهي هر اعتراضي و يا نه سکوت و  انفعال همه تابع اين مکانيزم است. کارگران با اتکا بر توان و قدرتي که پيدا ميکنند قادر به حرکت هاي بزرگ و کوچک خود ميشوند. اين را خود کارگران و دست اندرکاران و رهبران کارگري ميدانند. و نميتوان توده کارگران را بدنبال راه حل هاي مبهم و يا انجام فعاليتي خارج از اين چهارچوب منطقي مبارزه خودش واداشت. ميتوان فعالين کارگر و يا احادي را بدنبال اين راه حل ها کشاند.اما توده کار را محال است در ميدان نگاه داشت اگر نبيند که هر مبارزه اش و هر تشکل و اعتصاب و تحصني راه حلي منطقي و واقعي برايش است. حتي آنجا که توده کارگران و يا فعالينشان نيز بدنبال تشکل هاي زرد و دولتي ميروند و دلخوش ميشوند که آنها ممکن است راه حلي براي بهبود کار و زندگي باشند بر اين روانشناسي  متکي است.

ايجاد هر اندازه اتحاد و متشکل شدن براي طبقه ما حياتي است. در برابر شرايط سرکوب و خفقان کنوني و در مقابله با شرايط برده وار و وحشيانه اي که طبقه سرمايه دار برپا کرده است هر تشکل و سازمان و هر حرکت و رودررويي کارگران اميد بخش و مورد حمايت است. سنديکا و يا اتحاديه ها و يا مجامع عمومي و جنبش شورايي کارگران اشکالي از اين اتحاد است که از سوي جنبش هاي معين سياسي  وجود داشته است. سنديکا و اتحاديه جنبش  فعاليت در قوانين سرمايه داري و ماندگار شدن در آن مناسبات است. تجارب تاريخي اين جنبش در همه جا چيزي غير از اين نبوده است. جنبش مجمع عمومي و تشکل شورايي کارگران بر عمل مستقيم کارگري و خواست و اراده کارگران متکي است.خود، قانون گذار و مجري قوانين و تصميمات خودش است. کارگران تصميم ميگيرند و مجري آن هم هستند و هر زمان که بخواهند ميتوانند قدرت خود را اعمال کنند و اين در مقابل سازمانيابي سنديکايي کارگران که بر سيستم بروکراسي تکيه دارد آلترنايو کمونيستها و کارگران کمونيست در جنبش کارگري است. ما با سنديکاليسم مخالفيم و فعال آن جنبش نيستيم. منتها با ايحاد سنديکا و اتحاديه ها مخالف نيستيم و اتفاقا هر جا که در ميان کارگراني با حرفه و کارهاي مشترک اما پراکنده در محل هاي مختلف روبرو هستيم خود سازنده اتحاديه و سنديکاي آنها خواهيم شد. منتها در همه اينها ، چه ما سازنده و فعال اين اتحاديه و سنديکا باشيم و چه ديگر کارگران و رهبران کارگري سازمانده و فعال آن باشند، قبل از هر چيز حفظ آنها و حفظ اتحاد بدست آمده براي ما از نان شب هم ضروري تر ميشود. ثانيا ما همواره تلاش ميکنيم از راه متقاعد کردن کارگران و فعالين و رهبران، به  مجمع عمومي و متکي کردن سوخت و ساز اين تشکل ها بر مجمع عمومي جنبش خود را در آن رواج بدهيم و به اين ترتيب نيز در سر پا ايستادن و متحد نگاه داشتن هر چه بيشتر کارگران موثرترين فعاليت را داريم و اين هم براي ما حياتي است.

 همچنين ما خود و کارگران کمونيست را به ادامه فعاليت در تشکل هايي که خارج از مراکز کارگري و يا بدون اينکه مستقيما اين مراکز و نمايندگان محل معيني را نمايندگي کند فراخوان نميدهيم. ادامه فعاليت به شکل کميته هاي پيگيري و نمايندگي و ... با اينکه تلاش و مبارزه در ادامه چنين سنتهايي مطلقا راه حل ما نميتواند باشد.هر فعاليتي و هر جمع شدني و هر تصميمي براي ايجاد تشکل کارگري  بايد بر خواست و اراده و تصميم کارگران در محل کاري باشد، در کارخانه اي و يا در ميان رشته اي از توليد باشد. بدون اين، پايه اصلي هر تجمع و تشکلي در ادامه اين سنت ها خواهد بود و ما فعال اين جنبش ها نحواهيم بود.

ايجاد فضاي مبارزاتي و دامن زدن به فرهنگي رفيقانه و آشنايي هاي کارگري و ارتباط خانواده هايشان، بداد هم رسيدن در مواقع دشوار زندگي و کار و يا باهم بودن در زمان شادي ، برگزاري هر تجمع و مراسمي از مهمترين تلاش ها و فعاليتهايي است که بدون آن فضاي اختناق فعلي بسيار مسموم تر و خفقان آور تر خواهد بود. اين را بايد ادامه داد اما قلمداد کردن اين فعاليتها بجاي تشکل کارگري اشتباه است و اين به تشتت و گروه گرايي  که زاده اين نوع فعاليت هاست دامن ميزند و فعالين کارگر و يا طرفداران طبقه کارگر را بيشتر از هم دور ميکند.

همانطور که اشاره کردم از نظر ما راه حل هم همين است که همه فعالين کارگري و همه رهبران کارگري چه در مراکز کار و چه در پي هر نوع فعاليت و در هر جايي هستند به عمل مستيقيم کارگري  در مراکز کار روي آورند و يا به آن دامن بزنند و مبلغ آن باشند. مجامع عمومي و بر پايي آنها، منظم کردن آنها، ريط دادن آنها به هم و رابطه رهبران کارگري در مراکز مختلف با هم و بدين ترتيب حضور فعال جنبش مجمع عمومي پاسخ روشن و ساده براي رسيدن کارگران به تشکل هاي توده اي شان است. ما حکمتيست ها بر تکيه بر بحث هاي بسيار راه گشا و مهم منصور حکمت در مورد تشکل هاي توده اي طبقه کارگر ، شورا و اتحاديه قادر به دامن زدن به جنبش خود در ميان طبقه کارگر خواهيم شد.جنبشي که کارگران را به ميدان مياورد و هر جا که سنديکا و اتحاديه اي هم وجود داشته باشد در تلاش براي ايجاد آن و يا سر پا نگاه داستن آنهااز طريق مجامع عمومي خواهيم شد. اين جنبش کارگران راديکال و سوسيالست و جنبش کمونيستي و کارگري است. ما حکمتيست ها فعالين و مدافعين اين  جنبش هستيم و همه رهبران و فعالين کارگري را به اين حنبش فراميخوانيم.