موقعيت
جنبش کارگري و
وظايف ما
پيشنهاد
کننده محمود
قزويني و مصطفي
اسدپور
امضاء
کنندگان: جمال
کمانگر،
عبدالله
دارابي، نسان
نودينيان،
مظفر محمدي،
محمد فتاحي،
اعظم کم گويان
موقعيت
جنبش کارگري
منشاء
فقر و محروميت
اقتصادي و سياسي
طبقه کارگر ايران،
پائين
بودن سطح معيشت
طبقه کارگر از
سطح حداقل و محروم
بودن آن از حق
تشکل و اعتصاب و
ابتدائي ترين
حقوق برسميت
شناخته شده که در بسياري
از کشورهاي
سرمايه داري
موجود است، از نياز
پايه اي نظام
سرمايه داري ايران
براي استفاده
از کار ارزان
سرچشمه گرفته
است. براي همين
طبقه کارگر نه
تنها براي
انقلاب کارگري،
بلکه براي
هرگونه
اصلاحات جدي
در جامعه به
نفع خود و براي
هرگونه بهبود
دائمي و پايدارتر
در وضعيت
اقتصادي و سياسي
خود مجبور به
واژگون کردن
نظام سرمايه
داري و برقراري
يک جامعه
برابر و سوسياليستي
است.
جمهورى
اسلامى بانى و
سرمنشا تباهى
و توحشى
بيسابقه و
افسار گسيخته
عليه طبقه كارگر
و مردم زحمتكش
در ايران است. فقر،
بيکارى،
قراردادهاي
موقت کار،
خارج بودن بخش
اعظم کارگران
از هرگونه تامين
و قانون کار و
خارج کردن
کارگاههاي زير
10 نفر از پوشش
قانون کار،
ورشکستگي بخشي
از صنايع و
اخراج
کارگران، عدم
پرداخت
دستمردها به
مدت طولاني،
بيکارسازيها،
محروميت طبقه
کارگر از تشکل
مستقل خود، حفظ
و تامين
شغل و تامين
پايه اى ترين
سطح معيشت را
به مشغله
اصلى بسيارى
از کارگران
تبديل کرده
است. سياست خصوصي
سازي وسيع و
تجديد ساختار
صنعت که همراه
با بيکارسازيهاي
وسيع همراه
خواهد بود به
اين وضعيت
دامن خواهد
زد.
در
دوران کنوني
در اثر هجوم
وسيع بورژوازي
به هر نوع
مبارزه
عدالتخواهانه
و برابري
طلبانه به
بهانه شکست و
سقوط بلوک شرق
و سپس حمله به
عراق و فضاي
کشمکش
نظامي در
جهان و عقب
گردهاي سياسي
و فرهنگي که
در طول 15 سال اخير دولتهاي
سرمايه داري
بر دنيا تحميل
کرده اند، تاثيرات
مخربي بر جنبش
کارگري جهاني
گذاشته است.
عدم تحرکات
وسيع و پايدار
کارگري در سطح
جهاني، بخصوص
در کشورهاي پيشرفته
صنعتي اروپا و
آمريکا و عدم
وجود يک جنبش
کارگري راديکال
متشکل در سطح
جهان، حتي در يک
کشور در جهان
به همراه سنت
قوي گرايش ترديونيونيستي
در کشورهاي
صنعتي پيشرفته،
که طبقه کارگر
را به زائده
بورژوازي تبديل
کرده است، تاثيرات
مستقيمي در
حرکت طبقه
کارگر در ايران
گذاشته است.
در ايران
امروز مبارزه
طبقه کارگر،
بنا به ماهيت
شرايط، سياسى
است. بطور کلى
مبارزه اقتصادى
طبقه کارگر در
جامعه
کاپيتاليستى
تقابل سياسى
در جامعه را
نشان ميدهد.
ولى در ايران
امروز بمعنى
اخص کلمه اين
مبارزه به
سرنوشت
حکومت اسلامي
مربوط ميشود.
حکومت اسلامي
اگر با يک
جنبش اعتصابى
سراسرى روبرو
شود، سرنگون ميشود.
يک مبارزه وسيع
بر سر
دستمزدهاي
معوقه و يا
افزايش
دستمزد،
جمهوري اسلامي
را به لبه
پرتگاه نزديک
ميکند. اعتصابات
و اعتراضات جاري
کارگري
علارغم اينکه
بشدت خصلت
دفاعي دارند و
پراکنده اند و
در مراکز توليدي
صورت ميگيرند
که ورشکسته
اند، اما در
متن اوضاع سياسي
ايران ميتواند
موجب برانگيختن
کل طبقه و به ميدان
آمدن طبقه
کارگر در
مراکز اصلي
توليد شود.
متحد کردن اين
اعتراضات و در
آوردن آنها از پراکندگي
و ايجاد يک
رهبري کمونيستي
بر اين
اعتصابات و
اعتراضات از
ملزومات اين
کار ميباشد.
وظايف
فوري و سياستهاي
حزب حکمتيست
در
صدر وظايف، تقويت
گرايش راديکال-
سوسياليست و
متحد کردن و
به تحرک در آوردن
رهبران و فعالين
اين طيف
قرار دارد.
تقويت اين گرايش
و به تحرک در
آمدن آن ضامن
ايجاد همبستگي
طبقاتي ميان
طبقه کارگر
است. براي
کشاندن بخشهاي
مختلف طبقه
کارگر در حمايت
از يکديگر بايد
رهبران راديکال
و سوسياليست
رهبري
مبارزات جاري
اقتصادي طبقه
را در دست بگيرند.
متحد و متشکل
کردن فعالين و
رهبران سوسياليست
کارگري در حزب
بخشي از اين
فعاليت است.
يک معضل
اساسي و تاريخي
طبقه کارگر ايران، محروم
بودن آن از
تشکل
توده اي
ادامه کار
است. طبقه
کارگر بدون
فائق امدن بر اين
معضل نميتواند
بر پراكندگى
كنونى خود
فايق آيد
بعلاوه نخواهد
توانست در
جدالهاي سياسي
و اجتماعي جاري
نقش موثر و
تاريخسازي ايفا
کند. تشکلهاى
تودهاى
کارگرى، در
کنار تشکلهاى
حزبى طبقه، يک
رکن اساسى
مبارزه
طبقاتى
کارگران
هستند و
پيشروى و
پيروزى در اين
مبارزه بدون
پيدايش و
تقويت اين
تشکلها و
اتحاد وسيع
توده هاى طبقه
کارگر از طريق
آنها، مقدور
نيست.
شعار
اصلي و سياست
عمومي حزب
کمونيست
کارگري حکمتيست
در زمينه
سازماندهي
توده اي
کارگران، تبليغ
و ايجاد
شوراهاي
کارگري و
سازماندهي
شورائي طبقه
کارگر است.
اما حزب از
هرگونه تلاش
مستقل براي
متحد و متشکل
کردن کارگران
حمايت ميکند.
اعتصابات
و اعتراضات
کارگري در ايران
در نبود
تشکلهاي توده
اي طبقه
کارگر، بر پايه
مجمع عمومي ها
و انتخاب نمايندگان
پيش برده ميشود.
فعالين و
رهبران کارگري
بايد با
آگاهي به اين
مسئله، جنبش
مجمع عمومي را
دامن زنند و
به تشکيل مجمع
عمومي منظم در
محلهاي کار
دست بزنند. در
کارگاههاى
کوچک و کلا در
آن رشته هائى
که بخاطر
موقعيت
اقتصادى شان
شمار و تمرکز
کارگران در
واحدهاى کار
محدود است و
اتحاد حرفه
اى، در مقايسه
با اتحاد محل
کار، کارگران
را در موقعيت
قوى ترى در
برابر سرمايه
داران قرار
ميدهد،
کارگران بايد اتحاديههاى
حرفهاي خود
را تشکيل
دهند.
شوراهاي
اسلامي
ارگانهاي رژيم
در ميان
کارگرانند و
بايد منحل
شوند. طرح
فعال شعار انحلال
شوراها
اسلامى و تلاش
عملى براى
انحلال آنها
از ملزومات
اساسى ساختن
تشكلهاى توده
اى و مسقتل
كارگرى است
با
توجه به صف ميليوني
بيکاران و موج
گسترش بيکاري
و خطر فلاکت
که جامعه و
خصوصا طبقه
کارگر را تهديد
ميکند، اتحاد
عليه بيکاري
به نيازي مبرم
در ميان
کارگران شاغل
و بيکار تبديل
شده است.
مبارزه عليه بيکاري
در گرو اتحاد
کل طبقه کارگر
و تلاش و
مبارز اين
طبقه حول افزايش
دستمزدها و
تامين بيمه بيکاري
مکفي براي
تمام بيکاران
بالاي ١٦ سال
ميباشد
حزب
کمونيست
کارگري حکمتيست
تشکيل نهادهايي
از رهبران و
فعالين کارگري
براي ايجاد پيوند
وسيعتر و عميق
تر ميان فعالين
و رهبران عملي
جنبش کارگري
را يک حرکت
ضروري در جهت
ايجاد يک رهبري
سراسري طبقه و
ايجاد تشکل
کارگري ميداند
و براي آن
تلاش ميکند.
همبستگي
بين المللي از
مبارزه
کارگران ايران
در سالهاي اخير
جايگاه خاصي
در مبارزه
کارگران ايران
يافته است.
جلب همبستگي
کارگري در حمايت
از مبارزه
کارگران ايران،
يک تلاش ويژه
حزب حکمتيست
در خارج از ايران
است
كارگران
مهاجر افغاني مورد
استثمار جنايتکارانه
دولت و سرمايه
داران در ايران
قرار ميگيرند و
همواره در جهت
ايجاد تفرقه و
گسستگى در
ميان صفوف
كارگران مورد
بهره بردارى قرار
گرفته اند.
کارگران و
مهاجرين
افغانستناي
بايد از حقوق
برابر شهروندي
با بقيه مردم
ايران
برخورددار
شوند. طبقه
کارگر ايران
بايد دفاع از
حقوق كارگران
افغانستانى
در همه سطوح
را وظيفه
غيرقابل چشم
پوشى خود
بداند.
حزب
کمونيست
کارگري حکمتيست
استفاده از
فرصت کنوني،
که بحران سياسي
عمومي، رفتن
رژيم جمهوري
اسلامي را در
دستور روز
مردم قرار
داده است، را براي
متحد و متشکل
کردن کارگران
ذيقيمت ميداند.
حزب حکمتيست تلاش ميکند
که سرنگوني
جمهوري اسلامي
با حداکثر
دستاورد براي
طبقه کارگر
همراه باشد.
سرنگوني
انقلابي رژيم
اسلامي و اجراي
منشور سرنگوني
جمهوري اسلامي،
طبقه کارگر را
در سطح وسيع
به ميدان مياورد
و متشکل شدن
سريع و انقلابي
طبقه کارگر را
نه تنها از
پائين، بلکه
از بالا و با
اهرم قدرت
دولتي نيز
ممکن ميسازد و
به طبقه کارگر
امکان ميدهد
به نيروي
فائقه در سياست
ايران تبديل
شود و قدرت گيري
طبقه کارگر را
ممکن سازد.