اگر
صليب
شکسته
نازيسم،
سليقه
است،
حجاب
هم پوشش است!
مصاحبه با
آذر مدرسي
جک
استرا، وزير
خارجه سابق
بريتانيا،
اخيرا در
مقاله اي که
در يک روزنامه
محلي منتشر شد
به زنان
مسلمان محجبه
در حوزه
انتخابيه خود
توصيه کرد تا
هنگام ملاقات
و طرح مشکلات
خود با وي از
استفاده از
روبنده
خودداري
ورزند. وي در
مقاله خود
نوشته است که: زدن
روبنده بر چهره
باعث تشديد حس
”جدايي“ و
انزواطلبي مي
شود... و داشتن
حجاب کامل
(شامل روبنده)
باعث مي شود
تا ايجاد
روابط بهتر و
مثبت تر بين
دو جامعه
مسلمان و
غيرمسلمان
دشوار تر شود.
اين مقاله با
انتقاد اليور
لتوين، مدير
سياستگزاري حزب
محافظه کار،
حزب اصلي
مخالف دولت،
مواجه شده که
گفته است اين
توصيه مي
تواند آغازگر
ترويج
”دکتريني
خطرناک“ در
مورد جلوگيري
از حق افراد
در انتخاب نوع
پوشش آنان
باشد.
در
اينمورد
مصاحبه اي با
آذر مدرسي
ترتيب داده ايم.
جوانان
حکمتيست: بنظر
شما هدف جک
استرو از اين
”توصيه“ چيست؟
آيا ميتوان
اين ”توصيه“ را
گامي در راه
سکولاريسم
ناميد؟
آذر
مدرسي: نه فکر
نميکنم بشود
اين توصيه و
ملاحظه بيش از
حد محتاطانه
را گامي در
راه
سکولاريسم
ناميد. اگر
کسي ميخواهد
در اروپائي که
در آن دست
مذهب به درجه
زيادي از زندگي
مردم کوتاه
شده گامي در
راه
سکولاريسم بردارد،
بايد خيلي
واضح و روشن
در مقابل هر
نوع نشاني از
مذهب در زندگي
اجتماعي مردم
به ايستد.
اين
توصيه جک
استراو را اگر
در سالهاي ٧٠
مي شنيديد فکر
ميکرديد خيلي
عقب است و مطلقا
ربطي به
سکولاريسم
ندارد. اما
متاسفانه در
سالهاي اخير
برمتن رشد
اسلام سياسي و
مشروعيت
پيداکردن
دخالت اسلام
در زندگي
مردم، و عروج
تزهاي
راسيستي چون
نظريه
ارتجاعي نسبيت
فرهنگي که
موجب تضعيف
جنبش
سکولاريستي
شد، توصيه هاي
محتاطانه جک
استرو بحث و
جدلهاي جدي را
بدنبال
آورده
و به يکي از
مهمترين مسائل
سياسي مهم در
انگلستان
تبديل شده
است.
جوانان
حکمتيست:
انتقاد حزب
محافظه
کارمبني بر
اينکه توصيه جک
استرو مي
تواند آغازگر
ترويج
”دکتريني خطرناک“
در مورد
جلوگيري از حق
افراد در
انتخاب نوع
پوشش آنان
باشد، تا چه
اندازه واقعي
است؟
آذر
مدرسي: اين
”هشدار“ يکسره
پوچ و بيمعني
است. حجاب به
هيچ عنوان نوع
خاصي از پوشش
نيست. حجاب
خيلي روشن
نشانه بردگي
زن در مذهب
اسلام است.
حجابي که به
زور بر سر
زنان در ايران
و ساير
کشورهاي اسلام
زده ميکنند را
نميتوان
بعنوان
انتخاب آزاد و
پوشش انتخابي
زنان در اين
کشورها قالب کرد. آيا
حجاب اسلامي
که در خانواده
هاي
”اسلامي“ به
زور بر سر
زنان يا
دختران
خردسال خانواده
ميکنند
انتخابي است؟
ممکن است
بگوئيد خوب
زني که در
اروپا زندگي
ميکند و خودش
داوطلبانه
خواسته حجاب
سرش کند چه؟ ببينيد
حجاب خيلي روشن
سمبلي مذهبي
است، سمبلي که
فلسفه پشت آن
اين است که زن
موجودي فاسد
است و بايد از
چشم مردان
”نامحرم“ مخفي
بماند وگرنه
باعث تحريک
آنان ميشود.
اين سمبل
مذهبي مثل هر نوع
سمبل
غيرانساني
ديگري بايد از
زندگي اجتماعي
مردم حذف شود.
طبعا هر کسي،
منظور هر آدم
بالغ و
بزرگسالي،
آزاد است در
خانه خودش
حجاب سرش کند
يا عبا و
عمامه بپوشد
يا کلاه راهبه
ها بر سر بگذارد.
اما اين لباس
و سمبل مذهبي
را بعنوان پوشش
انتخابي مردم
قالب کردن،
تنها ميتواند يک
دروغ بزرگ
باشد.
رشد
اسلام سياسي و
قدرتگيري
امروز آن در
منطقه و تازگي
ها در اروپا و
تعرضاتي که به
حقوق فردي و
مدني مردم آورده
است، حقوقي که
نتيجه سالها
مبارزه جنبش
حقوق مدني در
اروپا بوده، بطور
واقعي مردم را
به شدت
ترسانده است و
عکس العملهاي متفاوتي
را بوجود
آورده. يکي از
نتايج آن ميدان
دادن به اجراي
قوانين و
فرهنگ
ارتجاعي - اسلامي
در اروپا
است،
به شرط محبوس
بودنش در محيط
هاي زندگي
مهاجرين از
کشورهاي
آسيايي و
آفريقايي. اما
نتايج ديگر آن
ايجاد
بيگانگي و حتي
نفرت از مردمي
است که مسلمان
محسوب ميشوند
است. تز ”تعرض
به حق انتخاب
پوشش“ تلاشي
براي آوانس
دادن به
جريانات
اسلامي است.
تعرضي که عملا
دست مساجد را
در ارويا هم
براي تعرض به
حقوق فردي و
مدني دختران و
زناني که از
”خانواده هاي
اسلامي“ هستند
باز ميگذارد و
هم به نفرت از
اين مردم در
ميان
اروپائيان
دامن ميزند!
اين ادامه
همان تز
ارتجاعي
نسبيت فرهنگي
است که قوانين
دوره بربريت
چهار هزار سال
پيش و
کابل طالبان
را بر زندگي
بخشي از جامعه
به جرم
”مسلمان“
بودن،
تحميل ميکند.
اگر
لباس گشتاپو
را نوعي پوشش
بدانيم و
خواهان آزادي
آن تحت عنوان
آزادي پوشش در
جامعه بشويم،
ميتوانيم
حجاب را هم
بعنوان نوعي
پوشش قبول
کنيم.
جوانان
حکمتيست: شما
تا چه اندازه معتقديد
که انگلستان
به ”دو جامعه
مسلمان و غير
مسلمان“ تقسيم
شده است؟
آذر
مدرسي: اين
تقسيم بندهي
ها قبل از
اينکه تقسيم
بندي طبيعي
باشد يک تفسيم
بندي سياسي
است. معلوم
نيست معيار
چيست؟ صرفا
مذهب؟ اگر
ناسيوناليست
باشيد چه؟
حتما آنوقت
ميتوان
انگليس را با
همين شاخص هاي
اختياري به
جامعه
”پاکستاتي ها“
و ”انگلوساکسن
ها“ تقسيم کرد
يا مهاجرين و
”انگلوساکسن
ها“. هر جامعه
اي را ميشود
بر مبناي اين
شاخص هاي
اختياري به
مليتهاي،اقوام،
زبانها يا مذاهب
مختلف تقسيم
کرد. ممکن است
ظاهرا به نظر
برسد که
اينکار خيلي
دموکراتيک
است و ”حق“ همه
برآورده شده
اما همانطور
که گفتم اينها
کاذب است.
ببينيد
زمانيکه دوره
بروبياي ناسيوناليسم
و هويت ملي
بود به مردم
ميگفتند عده
اي هويتشان
آلماني است و
عده اي
انگليسي و عده
اي فرانسوي و
هنوز هم مردم
خود را با اين
هويت ميشناسند
و آنرا بعنوان
بخشي ار هويت
داده شده و
طبيعي شان
قبول کرده
اند. امروز با
رشد نقش اسلام
و کلا مذهب
تلاش ميشود
مذهب هم به
بخشي از هويت
مردم تبديل
شود. واقعيت
اين است که
پشت همه اينها
منافع سياسي
خاصي خوابيده
و بطور واقعي ضررش
اساسا متوجه
مردمي است که
ميتوانند به
دور از اين
هويتهاي کاذب
در کمال دوستي
و آرامش با هم
زندگي کنند.
اين به رسميت
شناختن ”حق“
هيچ کسي نيست
اين نقض آشکار
حقوق انساني ميليونها
انساني است که
ميتوانند با
يک استاندارد
متمدنانه و
انساني در
کنار هم و با
هم زندگي
کنند.
اين
درست به
اندازه تز فاشيستي
هيتلر که دنيا
را به آريائي
و غير آريائي
تقسيم ميکرد
ارتجاعي و ضد
انساني است.
اين تز
ميتواند و
همين الان
ظرفيت راه
انداختن حمام
هاي خون را در
سرتاسر دنيا
دارد. اينبار
نه با کوره
هاي آدمسوزي و
در
بازداشتگاهها
بلکه با
انداختن مردم
به جان هم و در کوچه و
خيابان و
مدرسه و در
محيط زندگي
روزانه مردم
ميخواهند
آشويس مذهبي
راه
بياندازند.
کافي است
نگاهي به
اروپاي شرقي و
عراق امروز
بيندازيد تا
ببينيد اين
هويتهاي کاذب
چه بلائي سر
مردم مي
آورند.
اين
تقسيم بندي که
عده اي را
بنام مسلمان
در مقابل کل
جامعه قرار
ميدهد، ساخته
جريانات
ارتجاعي
اسلامي و
اروپائي است
که حمايت
تئوريسينهاي
تز نسبيت
فرهنگي را هم
همراه دارد و عملا
منفعت آن صرفا
به جيب
جريانات
اسلامي و
راسيستي
ميرود.
جوانان
حکمتيست: از طرف
ديگر، اخيرا
”فدراسيون
جهاني
واليبال با
پوشش اسلامي
بانوان
ايراني در
ميادين بينالمللي
موافقت کرد“.
در نتيجه حضور
زنان واليباليست
ايراني و
عضويتشان در
باشگاه هاي
خارجي بشرط
داشتن حجاب که
قانوني اعلام
شد آزاد شده
است. آيا
انسانها در
انتخاب پوشش
آزاد نيستند؟
آيا انسانها نبايد
متفاوت
باشند؟
آذر
مدرسي: راستش
اين ديگر تلخ
ترين جوکي است
که ميشود شنيد.
قبل از هر بحث
سياسي فقط يک
لحظه تصور
کنيد شما دختري
هستيد و
ميخواهيد با
حجاب اسلامي
که در آن بايد
مو، دست و پاي
شما از چشم
”نامحرم“
پوشيده بماند
واليبال بازي
کنيد. خارج از
اينکه چقدر دردناک
و تحقير آميز
است که شما در
ميان دهها تيمي
که با شلوار
کوتاه و
پيراهن هاي
رکابي مخصوص
واليبال بازي
ميکنند بايد
با يک لباس
عجيب و غريب و
مسخره بازي
کنيد، واقعا
چقدرامکان
دارد شما
بتوايد زير
اين لحاف کرسي
واليبال بازي
کنيد؟ اينکه
زنان در ايران
بالاخره به
اين هم رضايت
ميدند و ترجيح
ميدهند با اين
لباس مسخره
واليبال بازي
کنند تا اينکه
کلا از هر
ورزشي محروم
شوند قابل درک
است اما اينکه
رياکارانه
آنرا بعنوان
”حق“ اين زنان و
”انتخاب آزاد“
آنان انرا
قالب کرد، فکر
ميکنم بيش از
وقاحت باشد.
آشتي دادن
ورزش با
قوانين
اسلامي و به
رسميت شناختن
آن از طرف
فدراسيون
جهاني چيزي جز
نقض حقوق
انساني زن و
به رسميت شناختن
تعرض آشکار به
حقوق زن نيست.
حقوق زن در ايران
اساسا در حق
برابر و آزادي
کامل از دخالت
اسلام در
زندگي خصوصي و
اجتماعي شان
است نه پوشاندن
حجاب اسلامي و
قالب کردن آن
تحت عنوان لباس
ورزشي. حق زن
ايراني شرکت
در مسابقات
ورزشي با لباس
آدميزاد قرن
حاضر است.
پوشاندن لباس
اسلامي بر تن
زن ورزشکار
ايران، که
چيزي کمتر از
زن سوئدي و
آلماني و
آمريکايي
ندارد، نمايش
ديگري از
تحقير و توهين
است. و تحقير
آميز تر آنکه
عده اي مهندس
فريب و دروغ
هم اين تحقير
را مضاعف کرده
و آن را
انتخاب
آزادانه وحق
پوشش نام ميگذارند.
جوانان
حکمتيست:
بالاخره دوست
داريم نظر شما
را بعنوان يک
فعال ضد مذهب
در مورد
چگونگي
مقابله با
مذهب و مذهب
زدايي بدانيم.
آذر
مدرسي: مقابله
با مذهب کاري
نيست که بشود
آنرا يک جانبه
و به سرعت پيش
برد. مردم
عموما خواهان
دخالت مذهب در
زندگي خصوصي و
اجتماعي شان
نيستند اما
اين هنوز به
معني اين نيست
که مذهب در
همه سطوح
فلسفي و
ارزشها و فرهنگ
و سنهتاي آن
نقد شده و
جامعه و مردم
در مقابل آن
مصون هستند.
قطعا
يکي از وجوه
مقابله با
مدهب در سطح
قانون است. در
سطح قانون
بايد مذهب را
از دولت و
سيستم آموش و
پرورش و زندگي
اجتماعي مردم
کاملا جدا کرد
و اجازه نداد
قوانين مذهبي
روي حقوق مدني
جامعه تاثير بگذارد
يا آنرا تعيين
کند. بايد
مذهب را امر خصوصي
و فردي افراد
دانست و همه
امتيازات
ويژه اي که
موسسات مذهبي
براي اشاعه
خرافه مذهبي دارند
را از آنها
گرفت. هر نوع
قانوني که به
نفع دخالت
مذهب در زندگي
مردم است را
بايد لغو کرد
و بطور جدي با
کساني که
قوانين مذهبي را
به کسي تحميل
ميکنند، چه در
چارچوب
خانواده و چه
در محيط کار،
برخورد کرد.
اما اين هنوز
کافي نيست
بايد پايه هاي
فلسفي مذهب را
نقد کرد.
ارزشهاي
اجتماعي و
فرهنگي
ارتجاعي مذهب
را بايد به
نقد کشيد و
جنبه هاي ضد
علمي آنرا در
مدارس و مراگز
آموزشي تدريس
کرد. اين ديگر
کاري است که
فقط از دولت
بر نمي آيد
صفي از فليسوفان
و انديشمندان
و هنرمندان و
قلم بدستان را
ميطلبد. به
نظر من در
جامعه اي که
مردم رفاه و
ازادي شان را
داشته باشند و
آنچنان
سعادتمند
باشند که
نيازي به دست
به دامن
خرافات مدهبي
نشوند زمينه
مادي مذهب
زدائي کاملا
فراهم است و
زدن ريشه مذهب
خيلي راحت تر
است و مطمئنا
هزاران نفر از
اين فيلسوفان
و انديشمندان
و قلم بدستان
عروج خواهند
کرد.
١٠
اکتبر ٢٠٠٦