پلاتفرم تاکتيکى پيشنهادى ما در مقابله
با کودتا
١) احتمال
بروز کودتا عليه حکومت کنونى هر روز ملموستر ميگردد. هيات حاکمه که از تخاصمات
حاد درونى رنج ميبرد، از اين "شبح کودتا"، از يک سو دستاويزى ميسازد براى تصفيه
صفوفش از ليبرالها، طرد شيوههاى ليبرالى از حکومت و اِعمال هر چه گستردهتر
شيوه قهر و سرکوب مستقيم، و از سوى ديگر آن را به پايه جديدى براى تبليغات در
درون تودهها، ارعاب آنان، و از اين طريق، تلاش در جهت حفظ و جلب حمايت تودهها
از خود تبديل ميکند. جنبش کمونيستى، به مثابه پيشاهنگ آگاه پرولتارياى ايران،
وظيفه دارد سياست تاکتيکى پرولتاريا را در قبال تکوين و بروز يک چنين تحولات
سياسى در درون بورژوازى به منظور بهرهگيرى از آن در جهت حفظ تداوم و بسط
انقلاب، بالابردن درجه آمادگى پرولتاريا، و کسب رهبرى سياسى اردوگاه انقلاب
روشن ساخته و اتخاذ نمايد.
٢) از
نقطه نظر بورژوازى موفقيت کودتا به معناى پس راندن کامل کارگران و زحمتکشان
ايران از صحنه تداوم انقلاب، سرکوب سريع و قاطع آنان، و در نتيجه تثبيت حاکميت
بورژوازى ميباشد. يک کودتاى موفق به سريعترين وجهى صفوف در هم ريخته بورژوازى
را، با نفى دمکراسى در درون اين طبقه، زير اتوريته يکجانبه بورژوازى انحصارى
متحد ساخته و با استقرار حکومتى متکى به قهر و کاملا متمرکز به تلاشهاى
بورژوازى براى تامين شرايط سياسى لازم براى حفظ و تداوم استثمار امپرياليستىِ
کارگران و زحمتکشان ايران سازمان ميبخشد. بدين ترتيب، موفقيت کودتا نه در
جانشين شدن محفل حاکمه جديدى به جاى هيات حاکمه کنونى، بلکه عبارت از ظهور آن
نيروى سياسى ميباشد که بتواند با اِعمال رهبرى واحد و بلامنازع خود در اردوگاه
ضدانقلاب بورژوا- امپرياليستى، يورش نهائى بورژوازى را براى سرکوب قطعى انقلاب
و استقرار حکومت مطلوب اين طبقه سازمان بخشد.
٣) هيات
حاکمه کنونى بورژوازى، که او نيز بى ترديد هدفى جز سرکوب انقلاب و تثبيت حاکميت
بورژوازى بر پرولتاريا را دنبال نميکند، نميتواند به ارگان رهبرى سياسى مطلوب
بورژوازى در مقابله با انقلاب ارتقاء يافته، بورژوازى را در يورش نهائىاش به
اردوگاه انقلاب به زير پرچم واحدى سازماندهى کرده و آن شکل حکومتى مورد لزوم و
مطلوب اين طبقه را تامين نمايد. دو جناح موجود در حکومت کنونى، با آن که در اين
مقطع مشخص در سرکوب انقلاب نقشى مکمل يکديگر را ايفاء ميکنند، هيچيک به تنهايى
از خصوصيات لازم و کافى براى کسب رهبرى اردوگاه ضدانقلاب و ارائه آلترناتيو
حکومتى درازمدت و مطلوب بورژوازى برخوردار نيستند. از يکسو، جناح ليبرال حکومت،
عليرغم تاکيدش بر ضرورت استقرار نظم و قانون بورژوايى در جامعه، و نيز عليرغم
شتابى که در ايجاد شرايط مساعد براى انباشت سرمايه در کشور نشان ميدهد، به
اعتبار ناسازگارى ليبراليسم با
منافع کل بورژوازى در ايران نميتواند به ارگان رهبرى وحدت بخش صفوف بورژوازى
بدل شود. شرط لازم پيدايش رهبرى وحدت بخش در صفوف ضدانقلاب بورژوا- امپرياليستى،
طرد ليبراليسم - به مثابه شيوه غيرمؤثرى در مقابله با انقلاب و در سازماندهى
استثمار امپرياليستى - است. از سوى ديگر، تئوکراسى (ولايت فقيه) که جناح ديگرِ
حکومت در لفافه آن ضرورت احياى حکومتى مطلقه و متکى به قهر و اعمال شيوه قهر
مستقيم در سرکوب انقلاب را در درون بورژوازى تبليغ ميکند، عليرغم آن که در
محتواى خود با منافع کل بورژوازى به رهبرى انحصارات امپرياليستى در تطابق قرار
ميگيرد، ليکن به علت زوائد ماقبل سرمايهدارى و دست و پاگير خود، و نيز به دليل
اينکه عملکرد اين جناح در اين مقطع معين ضرورت استقرار نظم و قانون بورژوائى در
جامعه را کمرنگ ميکند، نميتواند رهبرى سياسى واحد و چهارچوب ايدئولوژيک- سياسى
حکومت مطلوب بورژوازى را تامين نمايد. لذا، عروج رهبرى واحد بورژوازى مستلزم
نفى هر دو جناح کنونى حکومت و استحاله آنان در سنتزى جديد است که نظم بورژوائى
را بدون ليبراليسم، و قهر و سرکوب را بدون تئوکراسى تبليغ و دنبال کند. اين
سنتز سياسى با توجه به شرايط مشخص جامعه ميتواند اشکال گوناگون به خود بپذيرد. کودتا براى
بورژوازى تنها مطلوبترين
و سريعترين شکل
اين سنتز و ظهور رهبرى واحد سياسى- ايدئولوژيک است. بدين ترتيب هر تحول سياسى
ديگرى در درون بورژوازى که در محتواى خود به معناى تحقق وحدت در صفوف اين طبقه،
و در نتيجه تلاش سازمان يافته بورژوازى براى تحکيم و استقرار کامل ارتجاع سياسى
امپرياليستى باشد، تحولى که ميتواند حتى بر زمينه شکست يک کودتاى نظامى صورت
بپذيرد، براى پرولتاريا در محتواى خود در حکم يک "کودتا" خواهد بود.
٤) به
خاطر فقدان دمکراتيسم پيگير پرولترى - آلترناتيو کمونيستى - در ميان تودهها، و
در شرايط سرعت يافتن جدايى تودهها از حکومت، تمايلات نيرومند دمکراتيک تودهها
به ناچار خود را در قالب مخدوش و محدود گرايشات ليبرالى آنان ظاهر ميگرداند. با
توجه به زبونى و خصلت ضدانقلابى ليبراليسم، رشد اين گرايش ضدحکومتى در ميان
تودهها بيش از آن که به تائيد فعالانه آنان از ليبراليسم در صحنه مبارزه سياسى
بيانجامد، به بيتفاوتى سياسى آنان منجر ميگردد. اين امر امکان وقوع، و موفقيت
کودتا را تقويت ميکند.
٥) صفبندى
نيروهاى طبقاتى طرفدار و مخالف کودتا تماما با صفبندى نيروهاى انقلاب و
ضدانقلاب منطبق نيست و نميتواند باشد. بورژوازى بى شک در موضع طرفدارى از کودتا
قرار خواهد گرفت و بخش وسيعى از اقشار بالايى خرده بورژوازى - بخصوص از اقشار
مدرن و بوروکرات خرده بورژوا - را به دنبال خود خواهد کشاند. خرده بورژوازى
سنتى - که اکنون کاملا به ارتجاع گرويده و بخش فعال پايگاه اجتماعى هيات حاکمه
کنونى را ميسازد - بدين خاطر که کودتا براى او در حکم از دست دادن تمامى
امتيازات کنونىاش ميباشد، نيروى بالفعل در مقابل کودتا خواهد بود. اين بخش
خرده بورژوازى خواهد کوشيد که جبهه ارتجاعى دفاع از حکومت کنونى را در مقابل
کودتا سازمان دهد. نيروهاى اساسى انقلاب، پرولتاريا و زحمتکشان غيرپرولتر، از
آنجا که کودتا براى آنان به معناى بازگشت به شرايط پيشين - هارترين شکل حاکميت
بورژوازى - ميباشد، بالقوه قاطع
ترين نيروى مبارزه عليه کودتا ميباشند. بنابراين شرايط عينى ظهور دو صف مختلف
عليه کودتا را ممکن و محتمل ميسازد: ١) صف ارتجاعى که با هدف دفاع، ابقا و
تحکيم حکومت کنونى در مقابل کودتا خواهد ايستاد و ٢) صف انقلابى که بايد مبتنى
بر گرايش ضدکودتايى و توان بالقوه نيروهاى اساسى انقلاب، با هدفت فراتر رفتن از
حکومت کنونى و ارتقاء انقلاب توسط کمونيستها و دمکراتهاى انقلابى تشکيل گردد.
٦) از
نقطه نظر پرولتاريا و زحمتکشان غيرپرولتر، سرکوب کودتا تنها به مفهوم شکست
بورژوازى در تثبيت حاکميت خويش، جلوگيرى از ظهور ارتجاع تازه نفس، بسط
دستاوردهاى دمکراتيک، بدست آوردن سنگرهاى از دست رفته تداوم انقلاب و تسخير
سنگرهاى جديد براى ارتقاء انقلاب ميتواند باشد. از اين رو بالفعل کردن توان
بالقوه نيروهاى اساسى انقلاب در مقابله عليه کودتا، در گرو بردن آلترناتيو
کمونيستى در ميان تودهها و جلب هر چه وسيع تر آنان به دمکراتيسم پيگير پرولترى،
افشاء و طرد دائمى ليبراليسم و مبارزه عليه بيتفاوتى سياسى است، و مبناى
تاکتيکى پرولتاريا در ايجاد صف انقلابى عليه کودتا در وحدت با خرده بورژوازى
سنتى و با جلب حمايت بورژوازى ليبرال، بلکه در مبارزه عليه آنان و آماده ساختن
زمينههاى سازماندهى هر چه مستقلتر مقاومت تودهاى ميباشد.
٧) سياست
ترويجى و تبليغى کمونيستى در مورد کودتا بايد بر مبانى ياد شده در بند ٥ مبتنى
بوده و هر سياستى که بر اين مبانى متکى نباشد انحرافى خواهد بود. لذا، بايد هم
با گرايشات "راست" که در وحشت از کودتا و ظهور ارتجاع تازه نفس، پرولتاريا را
به زير پرچم ليبرالها و يا خرده بورژوازى ارتجاعى ميخواند، و هم با گرايشان "چپ"
که بروز کودتا را با اين استدلال که انقطاب اجتماعى و صف بندى صريح طبقاتى را
تسريع خواهد کرد مطلوب جلوه ميدهد به شدت مبارزه گردد. هر دو اين گرايشات با
انکار نقش هژمونى پرولتاريا به عنوان پيش شرط پيروزى انقلاب دمکراتيک و تحريف
رابطه بين دمکراسى و سوسياليسم عملا به بورژوازى خدمت ميکنند.
٨) از
آنجا که تاکتيک هاى مشخص اساسا مبتنى بر توازن نيروهاى بالفعل اتخاذ
ميگردند، طرح آکسيونهاى از پيشى براى روز وقوع کودتا اصولا نادرست بوده و آنچه
که ميبايد تعيين گردد سياست تاکتيکى پرولتاريا در قبال کودتا است که نسبت به
توازن نيروهاى بالفعل در روز وقوع مساله خود را در چهارچوب آکسيونها و
فعاليتهاى مبارزاتى و عملى معينى به ظهور خواهد رساند.
با توجه به آنچه گفته شد، سياست تاکتيکى پرولتاريا در قبال کودتا عبارت خواهد
بود از:
١- سازماندهى
هر چه مستقلتر مقاومت تودهاى در قبال کودتا با هدف تسخير سنگرهاى تداوم و
ارتقاء انقلاب و اعمال اراده مستقيم تودهها در تضمين و بسط دستاوردهاى
دمکراتيک.
٢- احياى
شعارهاى قيام بهمن و فراتر رفتن از اين شعارها. تعيين دقيق اين شعارها از پيش
ممکن نيست و به درجه رشد مبارزه تودهاى بستگى خواهد داشت. اين شعارها ميتوانند
از لغو سانسور، کنترل تودهاى بر رسانه هاى گروهى، آزادى احزاب، انتشارات،
تسليح تودهاى، تا لغو قانون اساسى، انحلال ارتش و ارگانهاى سرکوبگر و تشکيل
حکومت موقت انقلابى را شامل گردند.
٣- از
نظر تشکيلاتى سازماندهى مقاومت مستقل تودهاى در مقابل کودتا بايد در جبهه
انقلابى عليه کودتا - متشکل از کمونيستها و دمکراتهاى انقلابى - که هدف آن
فراتر رفتن از حکومت کنونى، تا حد تشکيل حکومت موقت انقلابى، ميباشد صورت گيرد.
فراتر رفتن از حکومت کنونى به معناى ايجاد و بسط ارگانهاى مستقل قدرت تودهاى (شوراهاى
مسلح کارگرى، شوراهاى سربازان انقلابى، شوراهاى اداره و دفاع از محلات و...) و
اتکاء جبهه انقلابى بر اين ارگانها ميباشد.
٤- همانگونه
که ياد شد زمينه عينى براى شرکت در يک صف ارتجاعى در مقابل کودتا نيز موجود است.
سياست پرولترى در برخورد با اين صف سازش با آن نبوده، بلکه توازن مشخص نيروها
ميتواند درجاتى اتحاد عمل با اين صف را به نيروهاى انقلابى تحميل کند. اتحاد
عمل با نيروهاى حامى رژيم کنونى تنها بدان معناست که جبهه انقلابى ضدکودتا، در
جريان مبارزه عليه کودتا، اين نيروها را مورد تهاجم قرار ندهد و در عين حال در
مقابل تهاجم احتمالى آنها آماده دفاع باشد.
١١ مرداد ماه ١٣٥٩
|