افق آینده پس از انقباض در مبارزه نظامی

اولویتهای کمیته مرکزی

 

(...).کومه له می شود اساسأ تشکیلات متشکل کننده رهبران و فعالین کارگر و زحمتکش است، که در جامعه پخش هستند و معترضین سیاسی به ذهن بیاید که در ضمن شاخه نظامی اش را دارد، و فعالیت نظامی اش را می کند، و نیروی پیشمرگش را دارد. و میتواند در یک دوره بین این دو شکل مبارزه بسته به تاکتیک هایش نوسان کند٬  برود بیشتر نیروی نظامی اش را بسیج بکند، ببیند در یک دوره ای تغییر میکند یا نه٬ کمیته های محلی اش را تقویت بکند و آن نیروی نظامی اش را به نحوی کوچک بکند که ضربه نخورد. به هر حال به نظرم باید این حالت پیش بیاید . کومه له به مثابه یک سازمان علنی به نظر من به آخر خط خودش نزدیک می شود٬ منظورم کومه له "به مثابه یک سازمان صرفأ علنی" است. دارد به یک جایی نزدیک می شود که به نظر من موجودیت پس از این اش یک موجودیت فرمال و کمابیش فقط قادر به حفظ خود خواهد بود و بنابراین دست از تبلیغ و ترویج و سازماندهی (...) ناگزیر است به درجه ای بکشد . پیوندش با توده های کردستان ضعیف می شود.

بحث دیگر من مرکزیت بود ، به نظر من مرکزیت ما باید حفظ شود و مهمترین فاکتور در این دوره به نظر من  حفظ انسجام کادرها با کمیت و کیفیتی که دارند و این از همان طرق قبلی که گفتم٬ این هم تامین می شود. اولا با گسترش سازمان سیاسی که بتواند این کادرها را حتی در بدترین شرایط اختناق حفظ کند٬.و ثانیأ از طریق رزمنده کردن نیروی جنگی ما و متمرکز کردنش در اشکالی که بتواند بخش علنی تشکیلات را حفظ بکند٬ و ثالثأ از طریق هرس کردن بخش علنی از زوایای دست و پا گیر به نحوی که نیروی رزمی را به زمین میخ کوب نکند و سنگینش نکند و بتواند به وظیفه نظامی اش عمل کند. و البته این هرس کردن هم به نظر من هیچ لزومی ندارد با طرق خون و خونریزی کردن و غیره باشد. مطابق یک برنامه سیستماتیک با یک گزار کم مشقت٬ تا وقتی که جنگ ایران و عراق وجود دارد میشود این را کرد . ممکن است سخت باشد به دلایل وضعیت منطقه ای ولی غیر ممکن نیست و تا وقتی جنگ ایران و عراق وجود دارد٬ فکر می کنم باید یک برنامه خیلی  سیستماتیک گذاشت برای تفکیک این مسئله. همینجا بگویم به نظر من٬ شمای عمومی سازمان ما نباید این باشد که "اردوگاه هایی" هست٬ مرکزیت هم در یکیش هست٬ بلکه باید واقعا گنبد و گاردهای یک سازمان رزمنده ای که عین یک پادگان باشد٬ الان دیگر توده هایی نیستند که ما از پادگانی شدن مناسباتمان بترسیم. موظف نیستیم که در روستای "گاپیلون" هم اختلاف پیدا کند مرکزیتمان٬ انطوری که قبلا موظف بودیم. به نظر من تشکیلات مرکزی کومه له با آن فونکسیون حیاتی اش باید مثل یک پادگان از آن محافظت شود و کاملأ یک روحیه نظامی پیدا بکند که خصلت آماده باش دائم به خودش بپذیرد. اردوگاه هایی که به دلایل انسانی یا به دلایل کارهای فوق برنامه ای ، ما در هر مقطع مجاز هستیم تشکیل بدهیم ، به یک درجه ای تفکیک شود و آدمهایی که به ما روی می آورند به دلایلی غیر از رزمندگی شان یا تمایلشان به مبارزه ، مهره های آن اردوگاه ها یا آن مجموعه های درست سازماندهی شده از انسانها باشند که بتوانند کار کنند در آن ، می توانند نان در بیاورند در آن ، می توانند خدمت کنند به انقلاب. و ما مروجین و  مبلغینمان در آن اردوگاه ها کار می کنند که از آنها حتی باز نیرو بگیریم برای سازمان رزمندگان. ولی این خصلت بدون تفکیک اردوگاهی ما٬ به نظر من لطمه جدی به ما می زند و خیلی آسیب پذیرمان می کند .

در رابطه با اعمال رهبری در شکل اینکه افق بدهیم به تشکیلات در مورد آینده خود این مبارزه و پاسخ به ابهامات واقعی شان، نرویم پاسخ به ابهامات صوری شان بدهیم ، پاسخ به آنطور که آنها ابهاماتشان را فرموله می کند. به نظر من ابهام آنها راجع به آینده است . ما باید به این آینده پاسخ بدهیم. و بعد پاسخ دادن به مسائل دائمی تشکیلات در بعد سیاسی تاکتیکی. ضمن حفظ همان سررشته کارهای تشکیلاتی که داشتیم سنگ روی سنگ میگذاشتیم و بدون اینکه بگذاریم این قطع شود. ولی دیگر توده تشکیلاتی را معاف کنیم از این مبارزه برای ابزار سازی و خط بدهیم بروند فعالیت بکنند و بگوییم کادرها روی ابزار سازی دارند کارشان را میکنند. ارگانهای لازم را داریم به وجود می آوریم و آموزش می دهیم٬ شما لطفأ در خط تماس نگران این ابزارها نباشید٬ مگر اینکه بتوانید ربطش را به مبارزه خودتان نشان بدهید٬ مثلأ بگویید کمیته مان ضعیف است و به این خاطر نمی توانیم این یا آنطور فعالیت بکنیم .

من اولویت ها را راستش این کارها می بینم. شاید در بحث هایتان روشن تر و فرموله تر بشوم٬ ولی تا اینجا که فکر کردم اینطور میبینم. و گفتم یکی از مقولاتم، که در لابلای ... گفتم کلأ حفظ کادرهاست . این کادرها در دور آتی جنبش که برای ما در ایران همیشه مسئله چند ماه بعد یا هشت ماه بعد، دوره ها اینطوری دارد تعیین می شود و خیلی همه چیز متغیر است، هر کدامشان باز امروز کسل ترین و خمودترین این کادرهایی که امروز ما داریم٬ فردا تبدیل می شوند به رهبران انقلاب. من تصورم این نیست که یک آدمهایی ته میکشند٬ به نظر من با شرایط تاریخی افت می کنند و با شرایط تاریخی رو می آیند. خیلی ها ممکن است رفته باشند، مهاجرت کرده باشند و الان در کشورهای دیگر باشند، باز تا انقلاب شروع بشود باز همان آدمند که باز سرو کله اش پیدا می شود و دویست نفر را دور خودش جمع می کند. از این کادرهایی که چکیده یک دوره مبارزه هستند و این درجه بحث و فحص و تصمیم گیری٬ به این سادگی نگذریم و اگر اینها فکر می کنیم در این مقطع کاری از دستشان بر نمی آید٬ یا حتی یک عده از کادرهای قدیمی مان٬ ولی بعدأ مفید هستند٬ در یک برنامه سیستماتیک اینها را هم از این مثلث بازی ها بیاوریم بیرون و بگذاریم یک جای دیگر فعالیت بکنند، ضرر نمی کنیم. واقعا رهبری آن بخشی از تشکیلات را دور خودش سازمان بدهد که کار رزمنده ازش برمیاد. اگر کادرهای قدیمی یا مسائلی دارند یا ابهامی دارند٬ یا خمودگی در کارشان مشاهده می شود٬ به نظر من حتی می شود مطابق یک برنامه اولأ سعی کرد برشان گردان به کار فعال٬ و اگر نمی شود٬ به نظر من کاری کرد رفقا حفظ بشوند. یعنی جدایی در این مقطع از ما را به معنی جدایی از مبارزه و حزب کمونیست نباید گرفت. جدایی نسبی را می گویم٬ جدایی مطلق را که باید گرفت. اگر کسی امروز نمی تواند کار بکند ، نمی تواند رهبر باشد ، نمی تواند مسئول باشد٬ به نظر من این وظیفه را داریم که حفظشان کنیم برای شرایطی که می تواند باشد و بر می گردد و به نظر من این نقش را انجام می دهد.

من فکر می کنم یک مکانیزمی که ما باید به رسمیت بشناسیم و به آن اتکا کنیم٬ مکانیزم هایی که در خود جامعه در تعیین شکل حرکت اهالی کشور بوجود می آید٬. مثلأ فرض بکنید مردم ابرقو سرنوشت انقلاب را تعیین نمی کنند. تهران که تکان می خورد تمام مرکز استان و مرکز همه جا تکان می خورد. یا به عنوان مثال هر دهی این نقش را به اندازه تعداد جمعیتشان ندارد در سرنوشت سیاسی کشور. یک جاهایی مثل صنعت نفت وقتی نیرو می گذارید تکان می خورد کارگاه های پنجا نفری هم تکان میخورند و همان خط و همان هژمونی را می پذیرند که برای مثال صنعت نفت پذیرفته است. من از این حرفم می گویم مکانیزم اعمال رهبری بخشهای پیشرو جامعه به بخش های عقب مانده ترشان را ما به رسمیت بشناسیم و به این تکیه کنیم. اگر ما به طور واقعی سنندج٬ یک شهر بیش از صد هزار نفره٬ حتی شاید نزدیک به دویست هزار نفر  جمعیت دارد و روستاهای بزرگ اطرافش را داشته باشیم، در آنها کار تشکیلاتی کرده باشیم و حتی حضور نظامی مان را هم در رابطه با آن شهر خیلی جدی و فعال بگیریم٬ ضربات متوالی٬عادی کردن نیروی پارتیزانی برای مردم که همه شان آنها را میبینند و هست و کاره ای هست و جای دوری هم نرفته، کسی نمی تواند در پیرانشهر بگوید که اینها نیستند. معلوم است دیگر اینها هستند٬ یک جنوب کردستان هم به طور مطلق دستشان هست و شمال به صورت دیگری نمایندگی می شوند یا اصلأ می آیند و می روند٬ "جوله" می کنند. من می گویم اگر ما بیاییم خم بشویم روی شهرهای اصلی و روستاهای بزرگ٬ آنهم آنجاهایی که به طور طبیعی پایگاه ما بوده، جنوب کردستان٬ عملیاتمان را یک ذره جهت بدهیم به سمت متشکل کردن بخشهایی که به طور وسیع در مقیاس دهها هزار نفر می خواهند با ما باشند، من فکر می کنم دمکرات با ما به عنوان نماینده سیاسی بخش پیشرو زحمتکشان کردستان روبروست. حالا اعم از اینکه بخش عقب مانده اش را او با خرافات و با سنت های قدیمی موجود در جنبش ملی جلب کرده باشد، در جنگ بین سنندج و مهاباد از حالا معلوم است سنندج پیروز می شود٬ اگر بخواهد اینطور باشد٬ من منظورم این است. در هر مبارزه سیاسی سر آتیه کردستان٬ سنندج تعیین کننده است و روستاهای پر جمعیت اطرافش. فکر نمی کنم همان نقش را مثلأ فرض کنید اشنویه داشته باشد . این را می خواهم بگویم که ما نیرو بگذاریم به طور واقعی شهر ها را بسازیم روستاهای بزرگ اطرافش را بسازیم. روی سنندج و مهاباد نیرو بگذاریم و روستاهای مهم رو بگیریم و در آنها نمایندگی شویم، تشکیلات سیاسی مخفی داشته باشیم، نیروی نظامی مان٬ عملیاتی که انجام می دهد سوق بدهد به سمت روحیه این جمعیت را بالا نگاه داشتن و آنها را معترض نگاه داشتن و رهبری کردن، من فکر می کنم دهات دیگر تبعیت می کنند. حزب دمکرات که به ما می زند دیگر به عنوان یک سازمان نمی زند٬ به عنوان یک تشکیلاتی می خواهد بزند که می تواند پدرش را یک جای دیگر در بیاورد . اصلأ قابل ضربه خوردن نیست ، قابل جمع کردن نیست ، قابل خفه کردن نیست این سازمان. (....)اگر بتوانیم از روی مناطق دقیق حساب بکنیم٬ می توانیم منطقه های عملیاتی نظامی حالا با همان "تز"های نظامی که داریم٬ ولی به هر حال خم شدنمان روی حضور نظامی در مناطق منتخب، کار سیاسی روی مناطق منتخب و بعد اتکا واقعی به اینکه این مناطق منتخب چنان در کل بافت اجتماعی کردستان تأثیر اقتصادی و سیاسی دارند که اگر ما اینجاها یک حضور سیاسی جدی داشته باشیم٬ انگار در تمام کردستان حضور سیاسی جدی داشته ایم. فردا رفراندوم هم بشود اینها تعیین می کنند . این جمعیت بیشتر و این بخش پیشروتر و با سوادتر و تکنوکرات تر و پرولتر تر٬  تا مثلأ آن کسی که می خواهد مثلأ رای اش را  با پول بخرد در فلان روستا. من منظورم این است که این سیاست را ما دنبال بکنیم. جنوب اگر به طور سنتی پایگاه ما بوده الان برویم و بیشتر نیرو بگذاریم که جنوب را بگیریم. و شهر مهاباد هم اگر تعیین کننده سرنوشت حزب دمکرات است٬ آن شهر را هم بگیریم٬ باید سعی کنیم که آنجا توازن قوا برقرار باشد و جنوب دست ما باشد. اگر یک جاهایی هست در کوه و کمر که میخواهد بچرخد٬ خوب بگزار بچرخد٬ فکر کنم این کار را نخواهد کرد٬  دیر یا زود به نظر من جدال دمکرات کومه له جنبه جغرافیایی و تقسیم جغرافیایی به خودش می گیرد. من فکر می کنم این وضعیت به این شکل قابل تحمل نیست برای هیچکدام از ما. من فکر می کنم از نظر جغرافیایی اتفاقأ این ما هستیم که نیروی مهمتر و پشت به جمعیت وسیعتری داده است و بخش پیشرو کشور را نمایندگی می کند تا آن بخش عقب مانده و (...). به نظر من در دراز مدت ما را می کند به نیروی برتر کردستان هر چقدر هم کمیت نیروی نظامی آنها بیشتر باشد. عشایر را هم می شود مسلح کرد٬ ولی همه عشایر را مسلح کنی مردم سنندج هم اسلحه نداشته باشند حرف این پیش میرود در جامعه و سیاستش نه آن عشایری که به سنندج حمله کنند و کسی را گروگان بگیرند. روی این هم می شود حساب کرد و آگاهانه رفت پای آن .

من فکر می کنم، اگر بخواهیم خلاصه بگوییم،  می شود گفت باید از نظر تشکیلاتی دو کار ما نظامی سیاسی و تشکیلات رشد و پایه اساسی داشته باشد، پایه تشکیلاتی و پایه نظامی . می شود این را و کاملأ برای تشکیلات قابل فهم است٬ میگویند دارند نیرو میگذارند روی کار تشکیلاتی و غیره. (...)  ما ارتش امریکا را نداریم که هر کس خواست با ما طرف بشود بزنیمش. ما تشکیلاتی هستیم نیرویمان را از طبقه مان می گیریم و طبقه مان را باید بچسبیم٬ ما برنامه مان این است٬ سیاست مان هم عملأ دارد نشان می دهد که درست آمده ایم این راه را.

از نقطه نظر مرکزیت، به نظر من باید این کار را کرد، که ضرورت حفظ مرکزیت و ادامه کاریش در دریای مخاصمات و دشمنان.  این یک تیتر خیلی ساده ای است باز هم می شود این را توضیح داد که چرا باید مرکزیت را تقویت کرد٬ چرا در این دوره و... روی فعالیت منتخب هم به نظر من تشکیلات باید این را برای خود معیار ببیند٬ نقش پیشرو٬  نقش منتخب در جامعه را ، بخش پیشرو جامعه را٬ توضیح می دهیم انرژی گذاری مان  را. شاید نیرویمان را از فلان جا کشیدیم بیرون٬ واضح است از ترس نبوده از این بوده که نیرویمان معین است، وظایف مان هم معین است و این نیرو را باید جوری تخصیص داد که بیشترین تأثیر اجتماعی را بگذارد٬ بیشترین پیوند بین ما و طبقه را بوجود بیاورد. به نظرم اینها کاملأ قابل توضیح هستند.

اگر اجازه بدهید بحث انقباض را یک جور دیگر بگویم که معنی انقباض را ندهد همانطوری که از رفیق ... انقباض انقلاب کرد. من می گویم باید نیروهایمان را یک برایی خاصی به آن بدهیم٬ ظواهر دست و پا گیر را از آن در بیاوریم، به نحوی آرایش و تمرکز بدهیم که این اصولی که گفتیم تامین شود. نظر من این به معنی محدود کردن فعالیت در عرصه هایی به نفع گسترش سراسری هست٬ حتی در خود بعد نظامی اش . به نظرم نیروی نظامی ما باید متمرکز تر باشد٬ حالا نه به این معنی که مثلا حتمأ  دو گردان باید حرکت بکند. من در این سطح نمی گویم. باید بتواند نقشه های متمرکزتری برای فعالیتش بریزد٬  و نیروی متمرکزتری را برای فعالیتش بسیج کند و بکار بیندازد. با " پَه ل"٬ "په ل" کردن و این "په ل " ها را در جاهای مختلف گذاشتن ما هیچ وقت نمی توانیم هیچ تفوقی به هیچ بنی بشری حتی به یک پایگاه دشمن به دست بیاوریم. در صورتی که با تجمع نیرو، حتی چند ماه صرف آماده کردن آن نیرو برای اجرای آن عملیات کردن ، ما یک عملیات موفق می کنیم و قطعأ تأثیر خودش را می گذارد. به نظر من عملیات های مثلأ کوبیدن دشمن و تسخیر پایگاه و اینجور چیزها٬ عملیات هایی نیست که جزو روتین "په ل" باشد٬ اینجور که "په ل" برود پایگاه بگیرد. عملیاتی که نقشه دارد بالاخره گرداوری قوا دارد، لحظه دارد، آموزش دارد، هماهنگی دارد، توجیه دارد و همه اینها باید در یک مراکزی انجام شود. عملیات که اجرا شود٬ نیروی نظامی باید برگردد سر کار و با  آمادگی اش برای عملیات بعدی. الان اینطور نیستیم، الان نیروی نظامی ما می چرخد، اینقدر می چرخد تا همه بتوانند در پناهش باقی بمانند که تبلیغ کنند٬ یا باقی بمانند که باقی بمانند. یک جاهایی اینطوری است دیگر٬ یا باقی میمانند که کمک مالی جمع کنند.

من می گویم باید به نیروی نظامی خصلت نظامی خودش را داد٬ و خود این یعنی محدود کردن در جاهایی و گسترش دادن همان نیرو در چارچوب نظامی در یک جاهای دیگری. تشکیلات این را می فهمد که ما بخواهیم با گسترش تشکیلات سیاسی مان وظایف تبلیغ٬ ترویج و سازماندهی نیروی نظامی مان را به نحوی تعدیل کنیم  که این نیرو قادر به عملیات نظامی باشد. و نیرویی که بنابراین داریم در کار سیاسی می گذاریم ابدأ آلترناتیو نیروی نظامی نیست بلکه  شرط لازم عملیات نظامی پیروزمند است. منتهی من مشکل این بحث را تمامش از نظر عملی شدنش این است که چطوری تشکیلات سیاسی مان را بسازیم ؟! من فکر می کنم بقیه عملی است، اردوگاه را سبک کن و نیروی نظامی را متمرکز کن، اینها همه عملی هستند. بنابراین وقتی بخواهیم از یک اولویت حرف بزنیم بعد از مثلأ مسائل واقعأ مربوط به "حیات و ممات" حفاظت مرکزیت و سبک کردن اردوگاه ها و حل آن مسئله که این میشود حیات و ممات تشکیلات٬ بعد از آن می گویم دامن زدن به گسترش تشکیلات سیاسی٬ آنهم به شکل برنامه ریزی شده و آگاهانه نه اینکه هر عضو منفصلی که باید بگیریم و باید بشود مسئله مان. واقعأ برویم شهر، به سنندج، روستاهای بزرگ اطراف آن، شهر مهاباد و روستاهای بزرگ اطراف آن و شهرهای کوچک مثل بوکان و سقز را بگیریم٬ از دست در بیاوریم٬ نیرو بگذاریم بگیریم. حضور تبلیغی٬ حضور فیزیکی٬ حضور فعالین مخفی مان را در آنجا بیشتر بکنیم. یک برنامه ای بریزیم برای این کار. این یک خورده دور از ذهن است با توجه به پراتیک تا حالای ما٬ اما باید برایش طرح داش. من نمیدانم این طرح را از کجا می شود گیر آورد ولی یک مقدار طرح داریم برای این موقعیت که این معلوم نیست بشود. اگر این نشود به نظر من (...) هر لحظه رابطه این دو تا را با هم توضیح بدهید٬ مابقی آن یک جور جمع کرد خودمان، منقبض شدن و در لاک خود رفتن برای اینکه ضربه نخوریم می شود. و من هم تقاضایم این است که در بحث من دقیقأ این بعد را همیشه با این مطرح بکنید. من دارم رابطه جدیدی بین مبارزه سیاسی و نظامی تعریف می کنم که باید این آرایش را به خودمان بگیریم. حتی در مبارزه نظامی به نظر من در کوتاه مدت ما را ضد ضربه تر می کند همین کار ، همین درجه دور خود محکم کردن و نیروها را به نحوی آرایش دادن که کارایی نظامی داشته باشد٬. ولی خوب با خودش انحلال سیاسی به بار می آورد. یعنی فکر نمی کنم که این انقباض فورأ نتیجه اش انقباض نظامی باشد٬ انقباض سیاسی می شود اگر بخواهیم یک همچنین کاری را بکنیم. من فکر میکنم با زدن عوامل دست پاگیر برایی نظامی ما کم نمیشود٬ به ضرر سیاست منقبض میشود. بنابراین تمام بحث من این است که کار کنیم گسترده زیر فعالیت تبلیغی ترویجی رابطه مان با توده ها حفظ بشود و این کار را بکنیم. و گیر این را نه در نقشه عمل نظامی، گیرش آن را در نقشه عمل سیاسی می بینم. خودم دقیقأ نمیدانم باید چکار کرد راستش٬ فکر می کنم باید نیرو گذاشت و راه حل آن را پیدا کرد .

من میخواهم یکی دو نکته راجع به افق صحبت بکنم. اگر مثلأ خودم را گذاشتم جای رفقای کمیته مرکزی کومه له چه چیزی به خودم و دیگران نیرو و(...) میدهد.  من فکر می کنم قبل از هر چیز افق مبارزه مسلحانه و مبارزه سیاسی کومه له را باید روشن کرد و اولین سوالی که باید به آن جواب داد و من فکر میکنم جواب آن را دارند٬ این است که کومه له در کردستان چه جایگاهی دارد و مبارزه اش تا کی ادامه دارد، تحت چه شرایطی ؟!  به نظر من این افق کاملأ روشن است به این معنی که قابل بیان است. کومه له سازمان پیشرو زحمتکشان کردستان است و باید همین بماند و می تواند بماند. هیچ عامل نظامی نمی تواند، هیچ تناسب قوای نظامی نمی تواند٬ این فاکتور را از افق ما در بیاورد. برای این که فی الحال به یک درجه زیادی سنت مبارزاتی کومه له و کومه له بودن در مردم کردستان، در بخش های پیشروتر آن جا افتاده و ثانیأ ما نیرو گذاشیم و روی آن کار می کنیم و بیشتر کار می کنیم.

ثانیأ مبارزه مسلحانه ما قابل فرو کوفتن نیست از طرف دشمنان مختلف در این کشورها٬ مگر تحت شرایط استثنایی. منتهی هدف این مبارزه مسلحانه را به نظر من می شود به روشنی بیشتری به تشکیلات گفت٬ در میان مدت و دراز مدت. به نظر من در کوتاه مدت و دراز مدت٬ در میان مدت هدفش این است که اولأ مبارزه مسلحانه در کردستان را شعله ور نگاه دارد و هدف اساسی بورژوازی ایران که تفوق نظامی خودش را ، تفوق ارگان های قهری خودش را در کردستان بالاخره به کرسی بنشاند، این را از بین ببرد و مبارزه مسلحانه را به عنوان یکی از اشکال موجود مبارزه مردم کردستان٬ درش را باز نگهدارد و توده های طبقه کارگر و زحمتکش بتوانند به این عرصه مبارزه بپیوندند، این مبارزه را از دور خارج نکنند. ثانیأ مبارزه نظامی هدفش این است که جلو حاکمیت جمهوری اسلامی را در کردستان و مطلق شدن این حاکمیت را بگیرد و این عملی است و زمینه هایش هم هست٬ اعتراضاتی که هست کاملأ به این بعد نظامی احتیاج دارد و ما این نیروی نظامی را تأمین می کنیم و سازمان می دهیم. بعد خود این مبارزه نظامی ما ابزار اساسی و غیر قابل صرفنظر کردنی در سازماندهی مبارزه سیاسی است و این را همه تشکیلات ما باید بداند که به این خاطر نیروی نظامی ما هست و رشد می کند. و بالاخره تشکیلات نظامی ما یکی از ابزارهای حفظ شالوده فعالیت مرکزی و علنی ماست تا وقتی که به آن احتیاج داریم و به این معنی خدمت می کند و "پاریزگاری" هم دیگر یک امر امنیتی نیست بلکه یک امر سازمانی تشکیلاتی است. پاریزگاری و نیروی نظامی سازمان دادیم که بتوانیم رایو داشته باشیم٬ نیروی نظامی سازمان دادیم مثل یک رهبر سیاسی و ایدئولوژیکی که داشته باشیم . این هم یکی از اهدافش است . ولی در میان مدت به نظر من نباید تعرض نظامی که ما جارو می کنیم و آزاد می کنیم را جزو فلسفه وجودی نیروی نظامی قرار بدهیم. به نظر من این توهمات و ضد توهماتی به وجود می آورد که با خودش یأس به بار می آورد. من فکر می کنم باید به همه گفت این مبارزه طولانی است، نظامی می ماند، ما حفظ نیروی نظامی و گسترش آن را به طور نسبی داریم٬ ولی این گسترش آنچنان مطلق نخواهد شد که ما در میان مدت سیاستی بریزیم و جمهوری اسلامی را از صفحه روزگار پاک کنیم، از صفحه کردستان پاک کنیم. ولی ضرورتأ مبارزه مسلحانه ما اینها هستند و الان داریم به اینها جواب می دهیم و هیچ عاملی هم هر چقدر نامساعد در افق نیست٬ که در صورت هوشیاری ما بتواند جلو این شیوه مبارزه را بگیرد.

بعد دیگر این است که دقیقأ آن دوره تعرضی و حرکت پیروزمند نظامی را هم ترسیم کنیم. بگوئیم در چنین شرایطی کومه له ای که کار سیاسی می کند در میان زحمتکشان، سعی می کند زحمتکشان را متشکل کند و حالا بیشتر٬ و سازمان پیشرو متشکل آنها باشد٬ متشکل از رهبران عملی خود کارگران و بهترین کارگران کردستان باشد، این سازمان در دل یک حکومتی که تمامأ خودش هم دستخوش این مبارزه اپوزیسیونی خودش هست و  در بحران اقتصادی فرو رفته٬ دیر یا زود و به نظر من نه چندان دیر، شرایط اجتماعی را بوجود می آورد که دوران تعرض توده ها شروع می شود. سازمان نظامی ما در آن دوره به شدت به صورت بازوی مسلح انقلاب عمل می کند و می تواند زمینه ارتش توده ای باشد و آزاد سازی٬ بحث اشغال شهرها و در هم کوبید و انحلال ارتش را ما بخشی از وظایف این نیرو می بینیم و سازماندهی ملیس خود مردم. و به نظر من این افق کاملأ وجود دارد که ما تعرض نظامی خواهیم کرد٬ ولی باید به بچه ها گفت تحت چه شرایط اجتماعی و گرنه توهم آلود می شود این قضیه که ما هر موقع دوست داشته باشیم اینقدر زیاد می شویم که می زنیم. باید گفت تحت چه شرایط اجتماعی٬ و زندگی نظامی ما را در شرایط ما قبل این را٬ خیلی روشن تصویر کرد با آن پایه هایی که می تواند مشخص شود. به نظر من پایه هایش هم روشن هست و همه بچه ها در این حد قبول دارند که این ممکن است و عملی.

 بحث دیگر ما این است که کومه له یک دستاورد است نه فقط برای جنبش کردستان یا به این اعتبار سنت جنبش کردستان به مثابه بخش نماینده پرولتاریای آن٬ بلکه یکی از پایگاه های فتح شده یا یکی از دستاوردهای مجسم مارکسیسم در ایران است. و تحت هر شرایطی این کومه له باید این نقش خود را بازی کند و فعالیت های ما به مثابه حفظ کومه له کمونیست ربط قطعی دارد با آینده قدرت سیاسی در ایران. و تقویت این کومه له و مبارزه این کومه له برای حفظ خودش هم حتی اگر باشد، برای حفظ درجه و دامنه مبارزه اش در شرایط خطیر هم باشد٬ به معنی حفظ ارکان یک مارکسیسم انقلابی هست در ایران که جلو فجایعی که به سر قیام بهمن آمد را می گیرد. تا آنجایی که به توده انقلابیون مربوط می شود و تا آنجایی که به طبقه کارگر جهانی مربوط می شود ما را نزدیک می کند به حفظ سنگرهایی برای یک خط اصیل مارکسیستی . این هم یکی از اهدافی است که ما به سمت آن می رویم و ایجاب می کند مبارزه در اشکال فعلی اش را و بهبودش را. و دیگر این که به نظر من تشکیلات باید این افق را داشته باشد که هیچ سازمانی با یک مبارزه تک بعدی به جایی نمی رسد. نه مبارزه سیاسی صرف، بدون درک لحظاتی که باید دست به اقدام قهر آمیز زد و جنگ طویل و غیره ، نه مبارزه صرفأ جنگی نظامی هیچ تشکیلات کمونیستی را به جایی نمی رساند٬ چون اساسش متشکل کردن زحمتکشان در این اشکال است. بنابراین کومه له باید روی دوتا پا راه برود و این هدف ماست و انرژی زیادی را صرف این مسئله خواهیم کرد. حالا می تواند راهش را زود پیدا کند یا دیر بحث من این نیست ولی این هم یکی از( ...) کومه له تبدیل به یک سازمان تشکیلاتی شود٬ مابه ازای این سازمان نظامی در میان توده ها وجود داشته باشد و بچه ها باید روی این فعال بشوند. من فکر کنم مجموعأ اینهاست. در رابطه با مسائل دیگر افقی که باید داد به نظر من این است که چه جوری عرصه های سیاسی که فی الحال جلوی تشکیلات ما هست جواب بدهیم. این به نظر من بحث دیگری است سوای این٬ اگر این بحث را کرده باشیم که رفقای تشکیلاتی ما معتقد باشند یک مبارزه نسبتأ طولانی ولی قابل انجام٬ قابل موفقیت٬ با شاخص های خودش وجود دارد که ما داریم آن کارها را می کنیم و ارزش فی النفسه خودش را برای انقلاب پرولتری و انقلاب کردستان و کلأ جنبش انقلابی دارد، آنوقت می شود در باره این صحبت کرد که شورا چی هست ، " بنکه " چی هست ، تشکل حوزه ده چی هست و غیره٬ در توده تشکیلاتی غیر کادرها را می گویم. اینها می توانند بفهمند اگر این درک رفته باشد که چیزی نمی تواند به ما عرصه را حذف کند٬ برای این که رابطه مان را با طبقه کارگر حفظ می کنیم و نگاه می داریم و مبارزه نظامی ما به سادگی برای هیچ بخش بورژوازی قابل در هم شکستن نیست٬ و زمینه های عینی اش را در ایران و کردستان عراق می شود شمرد. آنوقت به نظر من این افق باید برود روی عرصه های مشخص تاکتیکی و توضیح بدهد برای بچه ها. من فکر می کنم رهبری کومه له باید به این صورت بروز بکند که ، به این صورت خودش را به نمایش بگذارد که دغدغه مسائل مبارزه توده ها را دارد. در این که مسائل تشکیلات بخش مهمی از وقت و مسائلش را بخود اخنصاص می دهد باید حضور ذهن رفقای رهبری خود را ببینند در قبال مشکلات اجتماعی، در قبال مسائل سیاسی جامعه٬ به اشکال مختلف ما اینطور بوده ایم٬ بعضی وقت ها بیشتر و بعضی وقت ها کمتر. من این را می خواهم بگویم٬ وقتی ما مسئله ای را بعنوان ابزار سازی مطرح می کنیم ، این میرود و می شود مسئله رفیق مسئول تشکیلات. به هیچ عنوان خود این مسئله به همین شکل و قد و قامت اش٬ مسئله مسئول پیشرو و صدای انقلاب نمیتواند باشد٬ مسئله دبیر اول نمی تواند باشد. بلاخره مسئله ای را جمع کردیم و "آنکادره" کردیم دادیم دست آن بخشی که بالاخره ابزار سازی مسئله اش هست٬ ولی جواب توده ها، جواب تاکتیک ها، شعارها و اینها را که این نمیدهد. بالاخره رهبری باید نقش خودش را در رابطه با شعارها، تاکتیک ها، خنثی کردن تبلیغات بورژوازی در اشکال مختلف را ایفا بکند. که من فکر می کنم اگر این کار بشود٬ بخش مهمی از مسائل تشکیلاتی مان باز در اینجا حل می شود که معضل و مشغله تشکیلات این حرف ها می شود. به شرطی که برخورد ما به این مسائل از یک زاویه واقع بینانه و انقلابی باشد. مثلا وقتی میگوئیم شورا مرتب نگوئیم شورا٬ واقعأ دنبال یک طرحی برای سازماندهی برخی شوراها باشیم و مشکلاتش را بکوبیم. به روحیات توده ها (...) یک طرح آبستره نباشیم، منظورم حرف آبستره نیست٬ منظورم حرف مشخص مسائل مبارزه طبقاتی در کردستان است. این هم به نظر من یک بخش زیادی از افق ما را باز می کند. این افق کسانی را باز می کند که می خواهند مبارزه بکنند، ابهامی ندارند، معلوم هست می خواهند چکار بکنند منتهی در طرح ها و نقشه عمل سیاسی شان مطمئن نیستند چه باید کرد.

این بحث اول من به نظرم کلأ تشکیلات را سر خط می آورد که می شود کار کرد. من فکر می کنم به این ترتیب یک افق دیگر ضرورت حفظ کادرها و رهبری است. این را باید داد٬ یعنی به تشکیلات گفت ما قمار نمی کنیم با امکانات مان، ما بی خیال نیستیم نسبت به آن چیزی که به دست آورده ایم، آن چیزی که مارکسیسم را اینجا نمایندگی می کند. و این را به یک شیوه سازنده و اصولی برد به تشکیلات که ما کادرها و رهبری مان، عناصره فعالان، مبلغین مان، اینها را به شدت محافظت می کنیم در این دوره. چیزی نیست که مثلأ از سر راه آورده باشیم. باید بفهمد تشکیلات که از خودش باید مراقبت بکند، ارزش دارد برای جنبش و این اطمینان را در سطوح مختلف تشکیلات بوجود بیاید که رهبری با خودش "به نظر من این خیلی مهم است" اگر بچه ها بدانند این رهبری مثل توپ از خودش محافظت می کند، خیلی دلشان قرص تر است که بدانند رهبری از خودش و کادرهایش محافظت می کند.

 یک بعد دیگر این افق هم به نظر من این است که ما کیفیت خودمان را می بریم بالا. دوره هایی که کمیت مان مثلأ به دلایل شرایط بیرون از خودمان محدود است٬ برای هر حزب سیاسی دوره ایست که کیفیت خود را بالا ببرد. کیفیت کادرهایش ، کیفیت فعالیتش. و این هم یکی از چیزهایی است که به نظر من مقوله آموزش درون این قرار می گیرد. خیلی رفقا می توانند درک کنند که درست است که نمی شود رفت ده تا پایگاه را گرفت ولی می شود کادری تربیت کرد الان، که فردا هم وقتی می گوییم حاکمیت او بتواند پیاده کند. یا می گوئیم تبلیغات این بتواند. مدرسه اکتبر را من یکی از نقاط اتکا و اعتماد به نفس تشکیلات می بینم، نه فقط از بالا که به آن نگاه می کنیم. توده تشکیلاتی هم به نظر من اعتماد به نفس می گیرد وقتی می بیند در این شرایط یک آینده نگری هست، دارند آدمهایی را با ظرفیت های مختلف پرورش می دهند. این جور چیزها به نظر من کمک می کند به داشتن آن افق سیاسی برای تشکیلات. در کل من فکر می کنم به عنوان یک وظیفه روتین، رهبری باید حرف ها را در دل خودش حبس نگاه ندارد. مسائل امنیتی و اطلاعاتی را که کنار بگذاریم٬ به نظر من مسائل اساسی راجع به جنبش را میشود گفت. اصلأ مبارزه شان را باید با خود طبقه در میان بگذاریم. ولی روند اوضاع به این سمت میرود. تشکیلات انقلابی موظف است چنین بکنند در این دوره . کومه له هم به مثابه تشکیلات انقلابی این دور نما را جلو خودش می گذارد. با صلح ایران و عراق چی می شود ؟! خیلی روشن می شود به نظر من رفت راجع به شرایط صلح ایران و عراق حرف زد. در صورت صلح ایران و عراق حکومت هایی که امکان داده یک سازمان کمونیستی به این شکل٬ در اختلال و فرجش کار بکند از بین می رود ؟! بله سخت میشود، بورژوازی به یک معنی یکی از نفاق های بین خودش را از بین می برد ولی این سختی شرایط را ما اینطوری جواب می دهیم. و به این ترتیب خودمان را از آتیۀ این قضیه و تزریق نظراتش مصون می گذاریم . ما فـرض می کنیم به این ترتیب حرکت مان را تسهیل می کنیم . بهر حال من فکر می کنم مسائل را نباید در سینه خودش حبس نگاه دارد و به رفقای تشکیلاتی باید اتکا کرد که آنها هم مثل بقیه ما روی آگاهی شان فعالیت بکنند و نه روی روحیه شان. روحیه ممکن است برای بعضی٬ اصل باشد ولی کل کسانی که با خط ما می آیند و یا کسانی که آگاهانه این مبارزه را انتخاب کردند٬ حتی اگر الان بحث هایی که بر سر آگاهی گفته می شود باعث شود که طرف به شیش و بش یک تحلیل هایی بیفتد که ما می ترسیم٬ ولی اگر هوشیار باشیم٬ جواب آن تحلیل ها را داشته باشیم ، خوب مسئله حل می شود به نظر من. من فکر می کنم رهبری هم باید وظایفش را به شکل رهبری انجام بدهد٬ این افق دیگر از کف نمی رود در آینده ای که الان به نظر من یک مقدار محدود شده است. ویژگی شرایط ما ، عقب نشینی ما به خاک عراق، این چیزها سوالات واقعی را در اذهان به وجود آورده که به نظر من باید به این سوالات جواب واقعی داد. شرایط رفع این اوضاع فعلی، شرایط گام برداشتن ما به پیش، دنباله بیرون آمدن ما به اینجا و در .. شدن دامنه فعالیت و غیره اینها باید برای هر کسی جواب داشته باشیم . اگر چه من فکر می کنم با توضیح هدف و فلسفه وجودی کومه له زمینه های مساعد برای کار کومه له٬ رابطه کومه له با مارکسیسم، رابطه کومه له با جنبش انقلابی در کردستان و آن مسیر ویژه ای که کومه له در رابطه با تضادهایی که همه می بینند٬ حتی اگر به روی خودشان نیاورند طی خواهد کرد ، اینها به نظر من مجموعه این افق را تشکیل می دهد .

 

 

برگرفته از بخش صوتی سایت آرشیو حکمت، تحت عنوان: اولویتهای کمیته مرکزی، افق آینده پس از انقباض در مبارزه نظامی

تاریخ تخمین است٬ ١٣٦٣- ١٩٨٤

پیاده شده توسط آزاد کریمی، ادیت: خالد حاج محمدی