تبلیغ و ترویج پوپولیستی وتبلیغ وترویج سوسیالیستی

کردستان، زمستان سال ۶۱

 

 

آیا مبارزه ما تازه ۳سال پیش آغاز شده است؟ آیا درتهران یا در کردستان شروع شد؟ یا دوازده سال پیش؟ اگر این طور فکر کنیم، به نظر من کار توده ای ، یا پیگیری در کار توده ای ، یا پیگیری در کار کمونیستی، بعید است داشته باشیم.  

کسی که میگوید من دوازده سال است دارم مبارزه میکنم، لابد میخواهد ۳ سال دیگر به پیروزی برسد، که روی هم پانزده سال بعد بتواند برود سراغ زندگی اش! به نظر من این درست نیست. یعنی شرط اول درک اهمیت کار توده ای، که دکتر (منظور احتمالا دکتر جعفر شفیعی است)  باز کرد، به نظر من این است که  بفهمیم ما جزئی از یک بخش اجتماعی هستیم. ما جزئی از یک توده انسانی هستیم که یک هویت اجتماعی مشترک و دائمی و پایداری دارد. درست است که هرکسی که به خوش نگاه میکند ممکن است بگوید، من که یا محصل بوده ام یا احتمالا ً معلم بوده ام! من که کارگر نبوده ام. ولی ما خیلی وقت است که این چیزها را دور انداخته ایم. نه مارکس کارگر بود ونه لنین کارگر بود. ولی رهبران جنبش کارگری جهانی بودند. چون به منافع این طبقه پی برده بودند، و خودشان را از این طبقه دانستند، توانستند راهگشای مبارزه این طبقه باشند.

اگر ما قبول کنیم که صد وسی سال است داریم مبارزه میکنیم، و جزئی از یک طبقه ای هستیم که امروز لااقل دو میلیارد قاعدتا ً جمعیت ماست، آنوقت از خودمان میپرسیم که این ۱۳۰سال ما چه کار کرده ایم که هنوز اینجا هستیم! چی شده که بعد از ۱۳۰سال مبارزه ما هنوز اینجا هستیم . کسی هست اینجا که از دست آوردهای مبارزاتی اش راضی باشد ؟ داوطلبی هست اینجا که بگوید من راضی هستم و به نظر من تا حالا خوب پیش رفته ایم ؟ ۱۳۰سال مبارزه کردیم ، میلیونها کشته دادیم ، جنگهای متعدد کردیم ،   انقلابات متعدد کردیمريال آخرش دوباره در "خانقاه شیخ برهان" نشستیه ایم وباز میگوییم چه جوری برویم جلو!  با اینکه در این صدو سی سال یک قدم جلو گذاشته ایم؟ یا یک قدم جلو نگذاشته ایم. پس باید به خودمان یک عیبی ببینیم . این عیب ما چی هست ؟

هر کی بتواند با خودش فکر بکند، و اگر واقعا و براستی فکر میکند جزئی از این جنبش صد وسی ساله است، که یک موقعی هم در چنین مساجدی و یا در چنین سالنهایی، در فلان کشورهم، دوباره رفقایی نظیر ما، دهها سال پیش، سال بعد از سال،  جمع شده اند و از مبارزه شان راهگشایی کرده اند، و فکر کرده اند، ولی ما باز به اینجا رسیدیم.  کسی که واقعا به این فکر کند، نمیتواند به این فکر نکند که ۱۳۰ سال مبارزه چرا نتیجه اش شده این . من کاری ندارم، که اگر بخواهیم کمونیستی فکر کنیم ، با مقیاس دوازده سال و چهار سال ، بخصوص چهار سال انقلاب هم، باز بپرسیم این چهار سال مبارزه چرا باز نتیجه اش شده این ؟ مگرغیر از این بود که بلشویکها از یک فاصله ۹ماهه  از سقوط تزاریسم،  توانستند کسب قدرت توسط طبقه کارگر را سازمان بدهند. در حالی که ارتشهای دول امپریالیسم به آنها حمله کردند و اینها نیروی تودها را بسیج کردند و با آن جنگیدند و آن را پس زدند . در حالی که ارتش سفید وجود داشت، واینها بر آن فائق آمدند. ۹ماه ، ۹ ماه کار از سرنگونی تزاریسم تا به قدرت رسیدن یک حزب کارگری واقعی، احتیاج بوده است. حالا ما میگوییم دوره ما سخت تر شده ، ۱۸ماه ، نه، ۳۶ماه! حالا  ما سال چهارم را داریم شروع میکنیم،  حتی در مقیاس چهار سال هم کار ما میلنگد. اینجا آن بحثی که رفیق دکتر اول کرد،  به نظر من باید تکرار کرد.  که ما یک جنبش یک طبقه معیّن هستیم، نه پول داریم، نه کسی در آسمان و در ماوراءالطبیعه نگهبان و نگهدار ما است، نه کارخانه جات صنایع نظامی داریم و نه هیچی. ولی معتقدیم پیروزی ما اجتناب ناپذیر است. خوب این را از کجا معتقدیم؟ آیا جز این است که تمام اهرمهای حیات بشری دست طبقه ماست؟ آیا جز این است که تولید جامعه سرمایه داری دست طبقه ماست؟ آیا جز این است که یک طبقه ای هستیم که نمیشود آنرا از بین برد؟ این طبقه را ما تشکیل میدهیم. نمیتوانند کارگر را از بین ببرند. پس چه کسی برای آنها کار کند؟ اینها دلیل پبروزی ماست. آنوقت اگر ما بیاییم و ببینیم، که ای بابا قدرت ما در اینها نهفته است و آنوقت ما میخواهیم با ۱۵۰ نفر ، با ۱۵۰۰نفر، با ۱۵۰۰۰ نفر از خودمان،  پیروزی سوسیالیسم را متحقق بکنیم!  آنوقت به خودمان نباید بخندیم،  که ما قدرت چند میلیاردی طبقه امان را گذاشته ایم به حال خودش، نه فقط حتی به حال خودش ، کاشکی گذاشته بودیم به حال خودش ، گذاشتیم اش زیر دست بورژوازی که هرچه میخواهد به خوردش میدهد، هر عقیده ای میخواهد در آن بوجود میآورد، هر تفرقه ای میخواهد در آن میاندازد! ما به خودمان میگوییم سازمان سیاسی مارکسیستی. ما باید از خودمان راضی باشیم؟ به نظر من باید به شدت از خودمان ناراضی باشیم. ما باید دنبال این باشیم که گیر کارمان کجا است ، مشکل ما چیست؟ چرا ما نمیتوانیم برویم جلو،  واین میلیاردها انسان را بلند بکنیم، و همین پس فردا طومار سرمایه داری را در هم بپیچیم. ما میتوانیم، قدرتش را داریم. حتی سربازی را که به جنگ ما میفرستند، از طبقه ماست. بچه بورژواها را که نمیآورند سوار "ریو" بکنند و بفرستند جنگ. نظام وظیفه اجباری، و روزی "هفده هزار و ده شاهی" (جیره)  سربازاعلیحضرت را تشکیل میداد.

پس چرا ما نمیتوانیم به آن بابایی که حتی برای قشون خودش هم احتیاج به طبقه ما دارد ، فائق بیاییم؟ این جا بحث برنامه و سبک کار و بحث استقلال نظری و عملی ما، و بحث پیدا کردن هویت خودمان، فهمیدن این که ما کی هستیم، مسئله عمده ما میشود. تا آن موقع که ما نمیدانیم نیروی مان در کجا نهفته است، تا موقعی که نمیدانیم برای چه چیز مشخصی باید بجنگیم، خوب واضح است جنگیدن ما هم، به نفع طبقات دیگر تمام میشود. اگر ما فکر کنیم راه پیروزی بدست آوردن ما،  این است که فرضا ً دانشگاه تهران را هرجوری شده آزاد کنیم، و مثلا در آهنی آن را بشکنیم و برویم تو و بلاخره کلاسهایش را دائر کنیم، و از این طریق طبقه کارگر به پیروزی میرسد؟ و بنابراین هر چی پیکاری و رزمنده گانی و سهندی هست، لطفاً  بروید آنجا درب دانشگاه را بشکند و برود تو! خوب واضح است که ما داریم به نفع یک طبقه دیگر فکر میکنیم. واضح است که این مبارزه، بورژوازی را خوشحال میکند. میگوید نگاه کن صدها کارخانه، هزاران کارخانه، میلیونها انسان را گذاشته اند به حال خودش، بلند شده اند آمده اند و همه یکی یک پارچه سرخ گرفتند و میخواهند بروند داخل این چهاردیواری دانشگاه!  حاضرند روی آن تلفات بدهند،  حاضرند روی آن زندانی بدهند، حاضرند روی آن شهید بدهند، ولی خوب الحمدالله کاری به آن کارگرها و به آن توده میلیاردی ندارند و تا موقعی هم کاری ندارند زنده باد اینها! میبرند از ما طبعا. ولی باز هم خیلی راضی است که یک حزب بلشویکی نباشه و صدهزارتا از این سازمانها باشد.

کار توده ای به نظر من از آنجا شروع میشود که ما بفهمیم نیروی طبقاتی ما در کجا نهفته است، و آن نیرو کجا خوابیده،  و آن را چطوری باید بیدارش کرد. بفهمیم که این نیرویی که میتواند بورژوازی، با این انباشت چند صد ساله ثروتش، و با آن قدرت تکنولوژی خودش، و با آن قدرت معنوی ای که روی هر جامعه ای دارد.....، راه تفوق به این، موقعی است که بفهمیم طبقه امان را (چگونه) به میدان بیآوریم. آن موقع است که ما تازه پی برده ایم  که اهمیت کار توده ای چیست و ما کی هستیم، چه باید بکنیم ، و هر روز چه باید بکنیم. تا صد و سی سال دیگر، یک عده باز ننشینند در یک مسجدی، که فقط فرق منظره اش این است که مثلا ً تلویزیون کامپیوتری گذاشته اند اینجا، و بازهم همین حرفها را بزنند! بورژوازی آن موقع مثلا سه تا کره دیگر هم فتح کرده،  و از بالای کره مریخ هم میتواند بمب بیاندازد روی کره زمین، و ما هنوز ۱۵۰نفر، در یک مسجدی، و یا در یک اطاقی جمع بشویم و بگوییم اشکال کارمان چیست! اگر ما بخواهیم صد وسی سال که نه، ده سال دیگر کسی با این مسائل روبرو نباشد ، امروز باید خومان این مسئولیت را به عهده بگیریم و گیر کار را رفع کنیم.  گیر کار این است که ما کمونیستی فکر کنیم و کمونیستی عمل کنیم. کمونیستی یعنی مستقل، نه معنی لغوی آن، معنی واقعی اش برای ما یعنی مستقل فکر کنیم. مستقل یعنی چی؟ یعنی مستقل از بورژوازی و خورده بورژوازی. نگذاریم تفکر خورده بورژایی بر سر ما حاکم باشد. نگذاریم تفکر بورژوایی بر سر ما حاکم باشد.  به شیوه طبقات دارا فکر نکنیم. به شیوه طبقات دارا مبارزه را مجسم نکنیم. سیاست را از ورای عینک طبقات دارا نبینیم. سیاست را از ورای دریچه ای که طبقات ندار دارند، از دیدگاه آنها ببینیم. آنطوری فکر بکنیم. این یعنی کمونیستی. کمونیستی یعنی ایدئولوژی مستقل طبقه کارگر. بدون هیچ علاقه ای به مالکیت خصوصی و به نهادهای مدافع مالکیت خصوصی. بدون هیچ علاقه ای به مالکیت خصوصی و خرافات مدافع مالکیت خصوصی و تعصبات مدافع مالکیت خصوصی فکر کنیم. این یعنی کمونیستی فکر کردن و بیان کردن واهدافمان را به این روشنی تعریف میکنیم، میشود برنامه حزب کمونیستی. یعنی مبارزه ای که در این چهار ساله کردیم برای اینکه این سی صحفه (منظور برنامه حزب است) را بیرون بدهیم، مبارزه ای بوده برای اینکه مستقل فکر کنیم، نقشه های مستقل بریزیم، اهدافمان را مستقل تعریف کنیم و بتوانیم صف خودمان را از طبقات دیگر متمایز بکنیم و خومان را بشناسیم و خودمان را به خودمان بشناسانیم .. (به جمعیت) چند میلیاردی طبقه خودمان . این برنامه حزب کمونیست است . ولی این کافی نیست . برنامه حزب کمونیست یعنی اینکه ما کی هستیم، و برای چه مبارزه میکنیم وبطور کلی چطوری مبارزه می کنیم. ولی همان هدف به عنوان اینکه شیوه مبارزه کردن ما باید به نسبت بورژوازی و خورده بورژوازی متفاوت باشد ، شیوه مبارزه طبقه ای باشد که چیزی جز زنجیرهایش ندارد از دست بدهد ، درعوض میلیاردها انسان دارد. شیوه طبقه ای است که مایملکی ندارد ولی خودش را دارد و میلیونها نفر است و تولید اجتماعی را در دست دارد.  پس این شیوه ها هم باید فرق کند با شیوه خورده بورژوازی که مغازه دارد و خیلی دارد از دست بدهد، و شکل اجتماعی اش هم این است که هر آدمی به دنبال خرده مایملک خودش است. یا شیوه های بورژوایی، که از بالا بوسیله ابزارهایی که سازمان داده، جامعه اش را کنترل میکند. ما با احزاب سیاسی بورژوایی و خورده بورژوایی باید فرق کنیم. خوب این فرق باید در چه چیزی خودش را نشان بدهد؟ در درک اینکه روشهای عملی کار ما چیست . آیا ما تبلیغمان میتواند شبیه تبلیغ آخوندها باشد؟ آیا تبلیغ ما میتواند مخاطبش همان کسی باشد که آخوند برای او تبلیغ می کند؟ آیا استدلالهای ما میتواند شبیه باشد به استدلالهای بنی صدر؟ آیا سازمانهایی که بوجود میآوریم شبیه سازمانهایی است که حزب دمکرات به وجود می آورد؟ آیا حرفی که با یک زحمتکش میزنیم شبیه است  به حرفی که فرض کنید مجاهدین با زحمتکشان می زند؟ اگر شبیه است، این کار ما اشکال دارد. نباید شبیه باشد. چطور ممکن است شبیه باشد.  چطور ممکن است یکی باشد؟ باید مال ما باشد. جوری باشد که هیچکس جز ما نمی تواند بگوید. و هیچکس جر ما نمیتواند بنابراین توده را بسیج بکند و بلند بکند. این شیوه های عملی است. این است بحث سبک کار. بسیاری از رفقا میگویند آخر این سبک کار چیست. در آسمان که نیست. بله در آسمان نیست! صحبت این است که  شیوه های مستقل فعالیت روزمره ما، فعالیت سازمان یافته ما چی است! اینها را بدست بیاوریم و با اتکا به این شیوه ها کار کنیم. کار توده ای جزء لایتجزای این شیوه ها است. علت آن هم روشن است و همانطور که گفتم از دیدگاه ما، و از تعلق طبقاتی ما ناشی میشود. ما بورژوا نیستیم که صد میلیارد از یک دولتی بگیریم و آنقدر هم از یک دولت دیگر بگیریم، بریزیم بند و بست بکنیم و قدرت سیاسی را بگیریم. این کار ما نیست. ما پرولتاریایی هستیم که همچنین دولتی طرفدارش نیست. دولت اگر داشت، که خودش  سر کار بود. ما خرافات را اشاعه ندادیم، که هر گوشه ای از آن را در سن یک سالگی در ذهن بچه های مردم کرده باشیم، و امروز مثلا در سن سی سالگی از آنها حزب الهی بسازیم. عقاید حاکم، عقاید بورژوازی است. پس ما تبلیغات مان، نمی تواند با تبلیغات رادیو تلوزیون یکی باشد. اون ده سال، صد سال، "کشت کرده" و حالا دارد "درو میکند".  

ما چیزهای تحول بخشی داریم میگوییم. ما چیزهایی میگوییم که طرف تا الان نشنیده. پس باید اینها را بگوییم. بنابراین این روشها باید متفاوت باشد و باید آنها را پیدا بکنیم. بحث سبک کار اهمیتش اینجا است، که مثل برنامه، ما را از طبقات دیگر متمایز میکند. تفاوت عمل روزانه یک فعال کمونیست با یک فعال مجاهد، این را نشان میدهد. مجاهد میرود یک کاری بکند، بیشتر هدفش از اینکه آن کار را بکند، این است که برود و  چاخان تحویل مردم بدهد! خوب معلوم است این سبک کار ما نیست. مجاهد از بالا بند و بست میکند. این سبک کار ما نیست. مجاهد خودش را مرکزیت توده ها میداند، و توده ها را مرخص میکند، میگوید بگذار بدانند من در خیابان می جنگم!  خوب این سبک کار ما نیست. سبک کار ما این است که خود توده طبقه کارگر، قبل از همه خود طبقه کارگر، نه طبقات دیگر،  بدوا خود طبقه کارگر را به منافعش آگاه بکنیم و در جنگیدن برای آن منافع متشکلش بکنیم و هم مرتبط اش بکنیم. سازمان یعنی مرتبط شدن یک عده با همدیگر. یک شکل پایدار که انرژی اشان را آزاد می کند. طبقه کارگر را به این معنی متشکل بکنیم و بیاوریم به صحنه تعیین تکلیف سیاسی و قدرت سیاسی را از دست بورژوازی بگیریم و دولت کارگری تشکیل بدهیم و آنوقت دولت کارگری از بالا و پایین هردو، وسایل تولید را از دست بورژوازی بیرون بکشد.   

این داستانی است که ما میچینیم برای آینده... خوب برای این کار، به نظر من، جایگاه کار توده ای روشن نیست. این که اشکالش باید چی باشد، شیوه تبلیغ مان چی باشد، شیوه ترویج مان چی باشد، شیوه سازماندهی مان چی باشد، فقط وقتی برای ما اهمیتش درک میشود که چرا داریم راجع به اینها صحبت میکنیم که این صحبت که من الان کردم را درک کنیم. که بابا ما به یک طبقه خاصی تعلق داریم. که باید برویم بیاوریمش.  زور ما آنجا است. زور ما در درون خودمان نیست. در تیراندازی ممتازمان نیست.  در خوب فرار کردن از دست پاسدار در کوچه های تهران نیست. این جسارت و قدرت فرد فرد ما میتواند باشد. ولی زوری که قرار است سوسیالیسم را بیاورد این نیست. زوری که سوسیالیسم را میآورد زور طبقه کارگر متشکل و آگاه  به منافع طبقاتی اش است. آنوقت اگر کسی بگوید من هر روز صبح بلند میشوم ولی طبقه را آگاه و متشکل نمیکنم، خوب میگوییم تو یک کمونیست نیستی. من صبح تا غروب زندگی میکنم ولی هیچ نقشی در تشکل و آگاهی طبقه کارگر بازی نمیکنم، اصلا ً لازم نمیدانم و یا نمیدانم چرا اهمیت دارد با کارگرها رفت و صحبت کرد و متوجه شان کرد! خوب ما هم به او میگوییم تو کمونیست نیستی. و یا آن رفیق مان میگوید میداند باید کرد، ولی فلان  و فلان  مشکل به ما اجازه نمیدهد! ما به او میگوییم اگر کمونیست هستی برو آن مشکل را حل کن. چون هدف این است که این کار را بکنید. سازمان نساختیم که با هم کشتی بگیریم. سازمان نساختیم که مشکل سازمان بشود مشکل خودمان!  بعد همه اش مشغول این باشیم که مشکل سازمان را حل بکنیم. سازمان ساخته ایم که دستجمعی بزنیم به قلب مسئله. پس اگر مشکلات مان، شکل سازمانی، روابط سازمانی و مسائل سازمانی است، اگر کمونیست باشیم باید به نفع این مبارزه رو به سمت توده ها این مسائل را هرچه سریعتر حل کنیم.  

بحث سبک کاری که بخصوص ما در کنگره مان کردیم، راجع به این مسئله بود که چه کوته بینی های سیاسی ای باعث میشد که ما آن اهمیت وظائف رو به طبقه را نبینیم، و جنبه های سیاسی و ایدئولوژیکی آن را سعی کردیم بکشیم بیرون. نکته اول این بود که درک بکنیم که ما یک طبقه و فقط یک طبقه را اول سازمان میدهیم. نه به معنی تقریبی آن، یعنی دو سال اول یک طبقه را سازمان میدهیم و دوسال بعد یک طبقه دیگر را! نه. همه طبقات را از دریچه متشکل کردن طبقه کارگر است که به آن برخورد میکنیم. این را درک کنیم که ما برای هر امری سازمان نمیدهیم، بلکه بدوا ً برای انقلاب سوسیالیستی سازمان میدهیم. هیچکدام از ما این توهم را ندارد که یک دولت کرد، بدون معلوم شدن محتوای طبقاتی اش، ناجی ملت کرد خواهد بود. ما میگوییم طبقه کارگر ناجی زحمتکشان است. هیچکدام از ما این توهم را ندارد که اگر این دستگاه شکنجه را امروز بردارند ویک دولت لیبرال بختیاری بیاید سر کار، اوضاع بهتر میشود! هیچ توهمی نداریم. ممکن است سه ماه مجبور بشوند این دستگاه را بردارند، ولی دیدیم که دوباره میآورند میگذارند. اگر امروز در ایران این را می بینیم، در تمام دنیا گرایش به سمت فاشیسم و گرایش به سمت ارتجاع کاپیتالیستی دارد اوج میگیرد. پس ما میدانیم هر حکومت بورژوایی ای، یعنی قتل و قهر و شکنجه و کشتار و اعدام! اگر تو تکان نخوری که کشتارش کمتر و اگر تکان بخوری کشتارش بیشتر. پس ما هدفمان سوسیالیستی سازماندهی کردن، به سوسیالیسم آگاه کردن کارگرها است. من گاهی میشنوم رفیقی میگوید الان زود است به کارگر بگویم من کمونیست هستم و سوسیالیست چی است! من میگم ۱۳۰سال است دیر شده! چطور زود است که من الان بگویم برای چه باید مبارزه بکند و به چه شکلی باید مبارزه بکند. زود است ؟ مگر ما کارمان را از پریروز شروع کرده ایم که زود است؟ این که کار ۱۳۰ سال پیش است. چطور زود است به یک قشر زحمتکش بگوییم که راه رهایی اش در چی است. آیا میشود به صورت خورد خورد کسی را آزاد کرد؟

پس تمام این بحثهای نوع تبلیغ و ترویج هم برمیگردد به اینکه ما تصمیم بگیریم چه کاره ایم و میخواهیم چکار بکنیم. اگر تصمیم بگیریم ما سوسیالیستیم، ما کمونیستیم، ما نماینده منافع کل طبقه کارگر جهانی هستیم، ما در ایران نماینده طبقه کارگر ایران هستیم،  و در انقلاب منافع او را نمایندگی میکنیم، واضح است که باید برویم سراغ این طبقه و این طبقه را به منافع واقعی خودش آگاه بکنیم و در پرتو این آگاهی به او بگوییم منافع تاکتیکی اش چیست. در پرتو آگاهی سوسیالیستی میشود به کارگرها گفت که امروز برفرض ائتلاف فلان سازمان ات را با فلان سازمان  خورده بورژوایی قبول کن، و این الان به نفع تان است. نمیشود از آن ور آمد.  اول ائتلاف کرد، به طرف گفت ائتلاف خوب است، بعد انشا الله بعد از سوسیالیسم (میگوئیم). روی اشکال هم، پس اینجا تأثیر میگذارد. من اینجا نخواستم وقتتان را بگیرم و روی جزئیات بروم، راجع به شیوه های تبلیغ، شیوه های ترویج، شیوه سازماندهی، کار کمونیستی از نظر امنیت، مبارزه با پلیس سیاسی از زاویه کمونیستی و غیره.  

حالا این را میگویم که در تمام اینها ، در تمام عرصه ها به سهم خودمان ما در کنگره مان نتیجه گرفتیم که ما هم مثل خورده بورژواها عمل کردیم. نظرات کمونیستی، عملکرد پوپولیستی، در مبارزه با پلیس سیاسی، در تبلیغ، در ترویج، در سازماندهی کارگران، در مناسبات درون تشکیلاتی، در تمام اینها به سبک یک طبقه دیگر فعالیت کرده ایم. برای همین است که بعد از سه سال که خود "ا . م . ک" فعالیت کرده، کف دستش را که باز میکند چیز زیادی در آن نیست. گفتم ۹ ماه برای تبدیل یک بحران سیاسی سرمایه داری به قدرت کارگری  در آن یکی کافی بود، و ما سه سال وقت را (فوت کردیم رفت).  فقط خواستم بگویم این جمعبندی در رابطه با گیر اصلی و مشکل اصلی کار این است، که رفقا قبلا ً تصمیم خودشان را در ذهن خودشان راجع به نوع مبارزه ای که باید کرد، اهدافی که ما داریم، منشاء قدرت مان، و دورنمای حرکت مان، این را روشن بکنند. آنوقت خیلی واضح میشود راجع به اینکه چرا کار توده ای بی وقفه ادامه پیدا بکند، و کسی که کار توده ای نمیکند کمونیست نیست، راجع به این میشود به روشنی صحبت کرد. به قول رفیق بهمن (حبیب فرزاد) تجارب رفقا آنوقت در زمینه تبلیغ و ترویج و سازماندهی میتواند مطرح بشود.

 

برگرفته از بخش صوتی سایت آرشیو حکمت، تحت عنوان: " تبلیغ و ترویج پوپولیستی وتبلیغ وترویج سوسیالیستی"

پیاده شده توسط فرزاد نازاری، ادیت: محمد فتاحی