جنگ با حزب دمکرات و مسأله هژمونى در "جنبش"

 ارزيابى مصوبات پلنوم ک.م. کومه‌له

 

 

بحث امروزمن، در خطوط نوع بحثش مثل بحث های حمید و حسین  (منظور حمید تقوایی و احتمالا جواد مشکی) میماند. منتها شاید من کمی کومله افراطی تری را در نظر دارم.

در رابطه با اصل سند ارزیابی، به نظرم محور بحث سند، یک دیدگاه خلق گرایانه و نظامی گرایانه است. یعنی در دو جنبه این اشکال دارد. من این پوپولیسم و به اصطلاح نظامیگرایانه بودن این دیدگاه را می خواهم نشان بدهم .فکر می کنم ماحصل این دیدگاه پوپولیستی و نظامی گری، خودش را در چیزهای خیلی مشخصی نشان می دهد، در عاقبت مبارزه ی ما. فکر می کنم معنی اش این است که ما در نتیجه اش به یک راست روی سیاسی و یک چپ روی نظامی دچار می شویم. در تبلیغاتمان ناموفق خواهیم بود. به جای طبقه کارگر و بسیج نیرو که واقعا می تواند حزب دمکرات را سر جایش بنشاند، به جنبش علی العموم، که بنا به همین خاصیت علی العمومی اش، نمی تواند یکی از نیروهایی که این خصلت علی العمومی را بهش می دهد سر جایش بنشاند، وزنه می دهیم. مبارزه نظامی و نظامی گری رواج پیدا می کند. طبق مبارزه نظامی، خودمان را فرسوده می کنیم و مادام که حزب دمکرات قابلیت خودش را برای ادامه جنگ به ما نشان می دهد، باعث میشود خودمان را شکست خورده و ناموفق احساس کنیم. شرایط ختم جنگ را نمی شناسیم و پیروزی را تشخیص نمی دهیم. در صورت شکست نظامی بلافاصله و به طور اجتناب ناپذیری به یک  شکست سیاسی دچار می شویم، و ادامه کاری سیاسی مان را از دست می دهیم. من این را توی تبیین سند سعی می کنم نشان بدهم .

اساسش همان بحث بحران هژمونی و مبارزه بر سر هژمونی است که به نظر من خلق گرایی اش اونجاست. نظامی گری اشم هم اونجاست. ما اینجا البته چیزهای دیگری هم گفتیم که هیچ کدام به بحث هژمونی مربوط نمی شود، که این خود می تواند درست یا غلط باشد. ولی من می گویم این ها تزیینات این بحث است. یا لااقل دو رگه بحث دارد کنار هم می آید، و اینکه مسلط است به این بحث، بحث پوپولیستی و نظامی است. اینکه جنگ ما با حزب دمکرات ، اهداف و سیاستمان بر سر محدود ساختن دموکراسی و نقض حقوق زحمتکشان و محدود نساختن را "بست"، به  نظر من این یک بحثه، و با بحث هژمونی کاملا متفاوت است. این است که میتواند به هم مربوط باشد یا میتواند نامربوط باشد. این فی النفسه از بحث هژمونی در نمی آید که این سیاستها  را هر دو طرف باید داشته باشند. شرایطی را در نظر بگیرید که دو تا نیروی بورژوایی برای کسب هژمونی تلاش می کنند که هیچ کدامشان حقوق زحمتکشان را هم قبول ندارند. مثلا در جنبش فلسطین. میزنند و می کشند و هر دوتایشان هم به یک اندازه دورند از حقوق زحمتکشان. پس اگر بحث آزادی و دموکراسی است،  بحث استقلال نسبی از بحث هژمونی است باید بشود که در خودش بررسی کرد. اگر مبارزه ما برای دفاع از آزادی و دموکراسی در کردستان است، خود این مبارزه فی نفسه مبارزه برای کسب هژمونی هم هست، که به نظر من اینطور نیست. به دلایل ساده ای. به این دلیل که مبارزه بر سر مسئله اساسی انقلاب، یعنی وقتی دو تا سازمان، دو طرف مسئله اساسی این انقلاب قرار گرفته اند که دموکراسی هست، و یکی از اینها می گوید دموکراسی نه و آن یکی می گوید آری، جنگ این دو تا نمی تواند جنگی باشد بر سر جنبشی که دموکراسی می خواهد.  بلکه جنگشان بر سر جنبش و ضد جنبش است. اگر چیزی به اسم جنبش کردستان وجود دارد، که حزب دمکرات  قرار است سر رهبری اش با ما دعوا بکند! بنا به تعریف، یکی از نیروهای آن جنبش باید منسوب شده باشد. و اگر جنبش انقلابی کردستان، این جنبشی که بر سر رهبری اش دعواست، بنا به تعریف حزب دمکرات ، قاعدتا یکی از این نیروهای جنبش انقلابی کردستان است که سرش دعوا می کند. وگرنه یک نیرویی خارج از جنبش انقلابی در کردستان آمده، بر سر رهبری همان با ما  دعوا می کند؟ نه دیگری دارد ان جنبش را می زند.

حزب دمکرات  از ما می خواهد که قبول کنیم و بگوییم  جزو  نیروهای جنبش انقلابی در کردستان است. ما میگویم نخیر. اما خودمان داریم میگوییم شما سر رهبریش با ما  دعوا می کنید. یعنی دعوای ما سر رهبری این جنبش است. گویا اگر او پیروز بشود، به رهبری جنبش انقلابی در کردستان می رسد! تمام تلاش تشکیلات کومله در طول سالهای کار توده ای وسیعش این بوده است که نشان بدهد دو نوع طبقه در این جنبش دخیل هستند، که یکی انقلابی و دیگری ضدانقلابی و غیر انقلابی است. یکی انقلابی است و کردستان اگر می خواهد انقلابی باشد باید گفت جنبش انقلابی خلق کرد باید این طبقه پیش قراولش باشد، و مطالبات این طبقه درونش مطرح باشد. و یکی عکس این مطالبات است، که می خواهد این طبقه و مطالباتش را بکوبد. و جنبش را تبدیل به یک جنبش خودمختاری طلبی بورژوایی، که هیچ جنبه ی انقلابی ندارد، تبدیل بکند. آنوقت ما دعوایمان با این حزب معین بر سر رهبری جنبش انقلابی خلق کرد است؟ این پوپولیسم است. خیلی ساده این قرار دادن حزب دمکرات  به شیوه غیر انتخابی در جنبش انقلابی خلق کرد است، که ما به او نمی گوییم، البته به دلیل این که از تک و تا نیفتیم، این را بهش میگوییم. پس لابد باید بگوییم. وگرنه این سند اینرا می گوید. می گوید که این دوره بازتاب واقعیت بنیادی این جنگ است که تعادل شکننده بین دو نیروی بورژوا و پرولتر موجود است، که مبارزه برای تبیین هژمونی در کردستان و همچنین بر جنبش انقلابی خلق کرد بین حزب دمکرات  به عنوان نماینده بورژوایی و کومه له به عنوان نماینده پرولتری در جریان است. اگر بر سر مثلا مبارزه برسر دموکراسی را هر دو قبول داشتند، و حالا دعوا سر شکل مشخص مثلا ارگان های حاکمیت توده ای بود، یکی شکل پارلمانی را بحث می کرد یکی شکل شورایی را بحث می کرد، ولی سر اینکه کردستان باید دمکرات یک باشد و احزاب آزادند فعالیت بکنند کسی حرفی نداشت، من قبول می کردم که این دو تا دارند سر هژمونی در تعیین اشکال مبارزات توده ای و اشکال تشکل توده ای، سر رهبری این مبارزه برای تشکیل این تشکلها دعوا می کنند. تازه خود این یک بحثی است، که من تازه رسیده ام به  اینکه چه جوری می شود سر هژمونی با یکی جنگید! قاعدتا مبارزه بر سر هژمونی،  مبارزه برای پیشبردن بهتر و سریعتر و شکل ویژه ای از پیش بردن یک چیز ثالثی است. وگرنه من و شما با هم بجنگیم، سر رهبری هیچی جنگ نمی کنیم، یعنی سر خودمان جنگ می کنیم. مگر اینکه رهبری آدمکی باشد. مثل جنبش فلسطین باشد. که اگر اسحله ات بگیری و یاسر عرفات را بنشانی سر جاش، ممکن است که در کنگره ی الکی اش رای هم بیاوری! یا سوریه نشان بدهی بالاخره رای بیاری. اون سازمان بورژوایی و اون جبهه بورژوایی، هژمونی اش ممکن است که از طریق رو کم کنی به دست بیاید، ولی چطور مبارزه با حزب دمکرات ، هژمونی رهبری جنبش انقلابی خلق کرد است؟ برسر اینکه من اون را می زنم و اون من را میزند به دست میاید! و ما حصلش هم تامین یک نوع رهبری برای جنبش انقلابی خلق باشد! که به نظر من اینطور نیست. این بحث هم اصلا تازگی ندارد. اگر ویژگی در اینجا هست، این است که این بحث را برای کمیته مرکزی می کنیم. چرا که از قدیم بحث خلق را آورده ایم و گفتیم که این بحث جنگ رقابت سازمانی است، که هر دو مال یک ملت، یک کردستان ومال یک انقلابش هستید! چرا با هم جنگ می کنید، بر سر رهبری حاکمیت تواین جنبش؟  امروز ما آمدیم  و به همین پدیده اذعان می کنیم که بله هر دوی ما مال یک ملتیم! هژمونی در کردستان و رهبری جنبش انقلابی داریم می کنیم. که به نظرم، رفتن توی موضع پوشش بیطرفی "خلق آبادی" است، از روی پوشش بیطرفی در مسئله تخاصم طبقاتی نه پوشش بیطرفی در رابطه با حزب دمکرات  یا کومه له. یک نوع تشدید کردن ضدیت با حزب دمکرات  است به قیمت رقیق کردن اختلاف طبقاتی، و تاثیر اختلاف طبقاتی در نفس خلصت انقلابی یا غیر انقلابی جنبش در کردستان. به نظر من اینکه نهایتا ما در رابطه با رهبری جنبش در کردستان ممکنه با حزب دمکرات  جدل داشته باشیم ، اولا باید خود این را دید که در چه چارچوبی بحثمان را مطرح می کنیم؟ این جمله به چه معنی است، به طور عملی. و ثانیا گفتن یک چیزی که نهایتا ممکن است که پیش بیاید، و یا تمی بوده باشد برای روابط این دو سازمان، به عنوان خصلت ویژه این دوره، یعنی مطرح کردن دقیقا وجه پوپولیستی جنبش به عنوان ویژگی این دوره ی جنبش!  به درجه ای که ما و حزب دمکرات  می توانیم سر رهبری جنبش با هم جدل داشته باشیم، به همان درجه ای است که جنبش خصلت عموم خلقی دارد. نه اینکه درجه ی خصلت طبقاتی خاصش یعنی برعکس است موضوع. به نظر من این که حزب دمکرات  ما را میزند، برای کسب هژمونی در جنبش انقلابی کردستان توسط حزب دمکرات نیست. برای روکم کردن از کومه له به عنوان سازمان پرولتاریای کردستان است. ۱۵ نفر باشی یا یکصدوپنجاههزار نفر، اون می خواهد  تو را "از بین ببرد"! به درجه ای که رشد پرولتاریا باعث میشود حزب دمکرات  بنا به تعریف خودش را از جنبش کردستان دور ببیند، خودش را با جنبش کردستان در تخالف ببیند، ما و آن جنبش را می زند!  ما را نمی زند که بگوید بیاید بریزیم سر جمهوری اسلامی،  شورایتان را تشکیل بدهید، بسیج بشوید، آزاد باشید، ما دموکراسی می خواهیم! بلکه ما را می زند، میرود مذاکره می کند، ما را می زند مردم را توی "چوب فلک" می کند. اصلا منطق این دوره جنبش تو عصر امپریالیسم، تو جنبش سراسری دموکراسی،  این است که با زدن عنصر پرولتری اش بنا به تعریف خارج این جنبش قرار می گیرد. و آنموقع و وقتی حزب دمکرات دارد می زند، ما میاریمش تو، می گوییم نه دعوا سر خود جنبش نیست، بلکه بر سر رهبری اش است!  

دعوا سر خود جنبش و مطالبات طبقاتی در کردستان و مسئله قلمرو اجتماعیش است. این وجه پوپولیستی به نظر من این آوانس دادن  است به حزب دمکرات ، و بسیج نکردن طبقه کارگر. رو کردن به جنبش و دوستداران جنبش، و تلاش در فشار آوردن به کسانی که این جنبش همگانی را دوست دارند است برای اینکه به حزب دمکرات  فشار بیاورند! من نمی دانم اگر جنبش همگانی اش را دوست دارد، چرا باید به حزب دمکرات  فشار بیاورد؟ اگر کسی واقعا کشته مرده خصلت همگانی جنبش کردستان ، ماوراء طبقاتی جنبش کردستان و ملی دمکرات یک جنبش کردستان است، امروز به هر دو به یکسان فشار می آورد. به عنوان سوسیالیست میگوییم که چرا طرف ما نیستید؟ به عنوان دمکرات  و بورژوا مجبوره که آنجا باشد. چون خصلت دمکرات  و بورژوا چیزی نیست که حس خصلت همگانی جنبش باشد. چه موقعی که پرولتاریا سرش را زیاد می کشد. و چه حتی موقعی که بورژوازی سرش را زیادی می کشد، ما را زیادی می زنند! و خوب بورژوا هم می ترسد و میگوید جنبش همگانی را دارید ضعیف می کنید. همین بحث وقتی که جنگ بر سر هژمونی و رهبری را می گذارد وسط بحث جنگ، به یک میلیتاریزیسم چپ روانه تبدیل می شود. و باید آنقدر طرف را بزنند تا وقتی که این هژمونی تامین بشود! وگرنه این جنگ تمام شدنی نیست. پدیده هژمونی، که خودم گفتم معنی اش رهبری بر چیز ثالثی، یک جنبش عینی ثالثی و رهبری بر طریق اشکال مبارزه اش و غیره ، اولا تبدیل می شود به جنگ بین من و تو بر سر رهبری پدیده یا شیئی که این شی یا پدیده معلوم نیست. و ثانیا خود این جنگ تبدیل می شود به ابزار تسمه نقاله ای، برای رسیدن یکی از این دو طرف به رهبری این جنبش، یا خدمت کننده به این مسئله.  یکی از .. که خود این جنگ را راه انداخته است .خوب من پیشمرگ،  اگر از این استنتاج نکنم و مادام که حزب دمکرات  رهبری کومه له را نپذیرد، و نپذیرد که به یکسان ما رهبر این جنبش هستیم، جنگ ادامه دارد دیگر. من فکر می کنم اینجا تلویحا شرایط عین  شرایط حزب دمکرات  است. اگر جنگ بر سر هژمونی است پس چرا ناپیگیری به خرج می دهی و نمی گویی که تا ته هژمونی ادامه اش نمی دهم؟ ولی بحث بر سر هژمونی نیست. لطفا  دست از سر هژمونی بردار. در ثانی، اصلا خود همین بحث از طرف رهبری کومه له در این مقطع، اره کردن زیر پای همه آن بحث هایی است که  هژمونی در جنبش از طریق بسیج تشکل و آگاهی طبقه کارگر دنبال می کند. آن وقت جنگ تبدیل شده است به میدان مرکزی اش و تمام اشکالاتی هم که بهش گرفته می شود از سر تاکتیک نظامی اش بهش گرفته می شود. به نظر من، به هرحال این دیدگاه کاملا نظامی و یک دیدگاه کاملا پوپولیستی است. جنگ با حزب دمکرات  بر سر هژمونی نیست و نمی تواند باشد چون جنگ ما دقیقا بر سر تبدیل کردن جنبش به آن جنبشی است که واقعا باید باشد. حزب دمکرات  می خواهد یک جنبش بورژوایی در کردستان راه بیاندازد و امتیازاتش را از بورژوازی مرکزی بگیرد، ما می خواهیم یک جنبش انقلابی به وجود بیاوریم متکی به طبقه کارگر باشد. پروسه قبل از به وجود آمدن یک جنبش بالفعل، سیال، سراسری و همگانی که مشغول تشکلهای توده ای، شعار دادن و آکسیون کردن است. ما در این دوران به سر می بریم. داریم عوامل تشکیل دهنده جنبش را آماده می کنیم برای نقششان.

حزب دمکرات  قبل از هرچیز مانع رابطه ما و طبقه خودمان شده است و این را میخواهد . قبل از اینکه کار به کار جنبش برسد، او مانع تشکل و آگاهی پرولتاریای کردستان می خواهد بشود. و این را هم امروز شروع نکرده است. با شکست شورای ملی مقاومت هم شروع نکرده است. حزب دمکرات  آنتی کمونیست است. جدال کمونیست و آنتی کمونیست در کردستان نهایتا اجتناب ناپذیر است، به صورت خونین و سراسری و بروزات جاری اش هم اجتناب ناپذیر است. ولی به صورت پراکنده و به طور جاری ، گاه و بیگاه از کنترل طرفین خارج می شود و به طور زودرس وارد جنگ می شوند. حزب دمکرات  الان آنتی کمونیزمش را تیزتر نشان می دهد که آوانسش را از شورای ملی مقاومت و دولت بکیرد. این آنتی کمونیزمش است که الان باعث جنگش می شود. ضدیتش با طبقه کارگر است، نه با تلاش ما در گرفتن رهبری جنبش کردستان که امروز در محدودترین شرایطش به سر می برد. در هیئت نمایندگی می فهمم که دعوا سر گرفتن رهبری جنبش مردم باشد، که در آن آمده اند تکلیف را معلوم کنند! ولی مردمی که امروز بهشان می گویی تو را به خدا به یکی از این دو تا سازمان بپیوند، هنوز بحث سر رهبری اش به عنوان یک جریان توده ای نمی تواند مطرح باشد. هر کسی که امروزحداکثر رهبر طبقه خودش است. با این تفاوت که حزب دمکرات  می خواهد رهبر طبقه ما هم باشد و به همین خاطر ما را باید از طبقه خودمان جدا کند، که مسئله ایست سوسیالیستی.

وقتی این را متوجه بشویم آن وقت نکات پوچ دیگر سند معلوم می شود، از جمله اینکه ما میخواستیم ششم بهمن آنها را بزنیم که هفتم بهمن آنها بیایند سر میز مذاکره! من نمی دانم هدف یک جنگ چطور کشاندن طرف پای میز مذاکره می شود، وقتی که میز مذاکره ی طرف را خودمان بهم زدیم، و فاز بعدی جنگ را شروع کرده ایم. کمیسیون مذاکره وجود دارد، ما می گفتیم تف به این کمیسیون  و این فایده ندارد. رفتیم زدیم، بعد انتظار داریم فردایش هم بیاید پای میز مذاکره! یا اصلا جنگ یکی را باید بکشاند پای میز مذاکره؟ آن وقت باید فهمید و توضیح داد. خیلی خوب میز مذاکره یک میز است، و آمدن ما هم یک فعل و انفعال است، که بلند می شویم می رویم پای میز. ولی اینکه پای میز چه تصمیمی می گیریم قاعدتا باید هدف جنگت بوده باشد، نه خود میز مذاکره. واقعیتش اینست به نظرم باید واقعیت را گفت و معلوم بشود. حزب دمکرات  مانع فعالیت کمونیستی و مختارانه ی ما در کردستان است. مختارانه تا آن حدی که جمهوری اسلامی را خودمان بلدیم که بزنیم و اختیاراتمان را ازش بگیریم. مانع فعالیت آزادنه و مختارانه ی ما در کردستان است، برای بسیج طبقه کارگر و مانع طبقه کارگر است برای فعالیت با ما. مانع زحمتکش است برای فعالیت با ما، با ارعابی که به وجود می آورد. ما را چندین بار زده و ما خوردیم. گاهی ما به صورت دفاعی آنها را زدیم و تلفات را برابر کردیم. ولی نشان دادیم که می زند، و ما ادامه نمی دهیم. و به آنجا رسیدیم برای اینکه حزب وادار بشود به اینکه این فعالیت را به رسمیت بشناسد. و این آزادیها را به رسمیت بشناسد. از این فکر خام که میتواند ما بزند وما را به این ترتیب مرعوب کند، و ما دست از مبارزه کمونیستمان بکشیم، دست بردارد. ما هم باید متقابلا بهش ضربه بزنیم. اما فکر می کردیم که ضربه ما به اندازه کافی در همان فاز اولش مرعوب کننده است، که طرف کوتاه بیاید اما مرعوب کننده نبوده است. آن به اندازه کافی مرعوب کنندگی اش را، در آن سند بعدی، به کشتار نیروهای انسانی اش ربط می دهند. ولی ضربه ما به حزب دمکرات  به آن اندازه مرعوب کننده نبود که فورا پای میز مذاکره این پدیده ها را به همین سلیسی به رسمیت بشناسد. ولی به طور "دوفاکتو" اینقدر مرعوب کننده بود که ما امروز در کردستان کارمان را می کنیم.

می خواهم این را بگویم که وقتی هدف جنگ هژمونی یا یک بحث "دوژوره" قراردادی اعلام شده باشد، یک واقعیت دوفاکتو که باید هدف جنگ ما باشد، حالا "دوژوره"، را می گوییم که باید این گونه اعلام بشود برای اینکه باور به وجود بیآورد، ولی وقتی به صورت "دوفاکتو" به اهداف نظامی می رسیدیم، از آنجا که حزب دمکرات  پای میز مذاکره نیامده است ما خودمان را ناموفق احساس می کنیم! به طور دوفاکتو ما بیشتر به هدفهای نظامی مان رسیده ایم. اهداف نظامی ما چه بود؟ حزب دمکرات  از فرصت استفاده نکند که  در یک جو ناغافلی ما را بزند. سعی کند فعالیت ما را در کردستان محدود کند و مختاریت ما در کردستان در کار کردن با توده ها  را از دستمان بگیرد. توانستیم در مناطقی این را تامین کنیم، و توانستیم از نظر روحی و روحیه ای، این را بین توده ی مردم تثبیت کنیم. کار با کومه له یعنی کار با نیرویی که با دمکرات  هم می جنگد بنابراین میتوانند انتخاب کنند. علیه یک حزب بورژوایی در کردستان فعالیت می کند، که ما باهاش در حال جنگیم. ما این را در ذهن توده ها تثبیت کرده ایم، و کسانی که امروز برای پیشمرگایه تی می آیند و کارگری که امروز با ما می خواهد رابطه برقرار کند، در دل یک کومه له ای که از خودش دفاع می کند، و محکم است و کسی نمی تواند سرش را زیر آب کند، می آید و کار می کند.  گسترش مبارزه نظامی، تثبیت بیشتر آتی به این جو و این تناسب قواست. نه کشاندن  طرف پای اعلام چیزهایی که  اگر دو نفرشان هم بمانند و فقط هم در پاریس بمانند، باز هم اعلام نمی کنند. "بیانیه حقوق زحمتکشان" و اینکه هرکسی  تشکل داشته باشد، کومه له به عنوان یک سازمان انقلابی که آزادانه فعالیت بکند، را اگر دو نفرشان بمانند و همه نیروهای انسانی شان را کشته باشیم و تو خاک کردستان عراق بمانند، هنوز هم اعلام نمی کنند. برعکس فحش بیشتری به ما میدهند. امروز "اقلیت" را وقتی که شانزده نفر است، نمی شود به زور گفت چیزی را بگویید که به نفع من است. نمی گویند. حزب دمکرات  به طریق اولی هیچ وقت پای میز مذاکره به آن چیزهایی که ما میگوییم رضایت نمی دهد، این را میدانیم. بنابراین، باید این وضعیت دوفاکتو هدف ما بوده باشد. که چون از وضعیت دوفاکتو مسئله را تعریف نکردیم، شاید به همین خاطر است که بر سرش بحث زیادی به وجود آمده است . یک سری اشکالات دیگری این سند دارد که به نظر من باید از همان بحث هژمونی و روحیه "رو روکم" کنی، (شروع کرد). من اینطوری می گویم که جنگ دمکرات  و کومه له ، جنگ "روکم کنی" است، از نقطه نظر این سند و این همان "روکم کنی" است که لغت خارجی اش شده است هژمونی. وگرنه این بحث هیچ ربط دیگری به بحث های مارکسیستی لنینستی، راجع به هژمونی از طریق شعارها، سیاستها، فعالتر بودن، رهبری، کنترل و هدایت توده ها، ندارد. یک جنگ نظامی "روکم کنی" است، برای اینکه مردم کردستان بفهمند که چه کسی قویتر است و قویتر در این معاملات یعنی آن دارد هژمونی را.

میگوید که ما سیاست و شعار مجازات عاملین جنایت ارومان  بعد از ۲۵ آبان را در پیش گرفتیم. آن سیاست صحیح، از یکسو به ما امکان می داد تا شروع جنگ را نه به دلخواه حزب دمکرات  و به دنباله روی از حوادث، بلکه خود ما رأسا تعیین کنیم،  در سوی دیگر وسیعترین حمایت و تائید  توده ای ممکن را در موضع خود از قبال حزب دمکرات  کسب کنیم. مجازات عاملین اورامان شعار درستی بود ولی برد معینی هم داشت، او هم می توانست بیاید و بگوید مجازات عاملین جنایت یک جای دیگر را و اصلا آن را خنثی کند به نظر من. ولی برد خودش را داشت. منتها دقیقا همین فرمول بندی دیگر نمی تواند به عنوان سیاستی برای شروع جنگ مطرح بشود. چون بنا به تعریف شما دنبال عاملین جنایت اورامان در اشنویه نمی توانید بگردید. دنبال عاملین جنایت اورامان در مکریان نمی توانی بگردی. تو حزبی که اصلا آنجا ساکن نبوده است، نمی توانی بگردی! بنابراین، بنا به تعریف نمی توانی جنگ را از هیچ جای دیگری بجز اورامان شروع کنی. و بنابراین اتفاقا داری به دلخواه جنگ دمکرات  و در دنباله روی از حوادث محل جنگ را تعیین می کنی. اگر جنگ تو برسر سیاست است، برسر آزادی ها است، برسر دادن یک استراتژی برای گرفتن مناطقی است که بتوانی در آن فعالیتت را سازمان بدهی بدور از ضربات حزب دمکرات ، آن وقت تو تعیین می کنی که کجا بزنی و حزب دمکرات  جل و پلاسش را از کجا جمع کند. ولی وقتی که در اورامان می زنی و تازه اسم این را هم میگذاری که من از حوادث دنباله روی نکردم، معلوم است که داری چکار می کنی. داری جواب تلفاتی که به تو وارد کرد و در چشم مردم کردستان تو تضعیف شده به نظر آمده ای را می دهی! که تو همان اورمان زدنش دیگر. هژمونی دیگر هیچ ربطی ندارد در این بحث، نه به عنوان کمونیستی کلمه، نه به سیاست، نه به کار توده ای، نه به تشکلهای توده ای، نه به از دست دادن ظرفیتمان برای فعالیت روتین.

اینجا تصورش را هم مشخص می گوید، ما مستقل از اورامان، ضربه را می زنیم. چرا که می گفتیم باید تأثیرات سیاسی که با این رویداد به سود حزب دمکرات  ایجاد شده است را خنثی کنیم. به نظر من اصلا اینطوری نیست. هیچ تاثیر سیاسی به سود حزب دمکرات  ایجاد نشده بود. تاثیر نظامی به سود حزب دمکرات  ایجاد شده بود که این از ما قویتر است و ما را یکجایی زده است.  احتمالا می تواند کومه له را بزند. ترجمه ی این به سیاست در ذهن عقب افتاده ترین اقشار کردستان، بله این است که کومه له رهبر نیست. ولی ترجمه سیاسی این در ذهن زحمتکشان به طور وسیع ، جنایتکار بودن حزب دمکرات  است، و او جنایت کرده در اورامان . درصورتی که کومه له هم می تواند تو را بزند، پدیده ای است که جای دیگری می تواند اثبات بشود. ولی در رابطه با همین واقعه اورامان بعد از ۲۵ آبان، شرایط به سود حزب دمکرات  نبود. زیر منگنه معذرت خواهی بود برای اینکه این جنایت را توجیه کند. بله ما دیر یا زود میزدیم و باید هم میزدیم. ولی زدن حزب دمکرات  برای اینکه تأثیر سیاسیی را که به بار آورده است خنثی کند، و همان را می خواهی خنثی کنی، یعنی ترس عقب مانده ترین بخشهای جامعه کردستان از آن نیرویی است که اسلحه را با سبعیت بیشتری شلیک می کند. این مضمون قضیه است، بله هژمونی به معنی خلق آبادی. به این معنی باید تو اورامان می زدی و باید هم همان موقع می زدی. در صورتی که به نظر من هیچ کدام از این استنتاجات درست نیست. الان فکر می کنم که نباید تو اورامان زده می شد. ولی این آخری الان بحث نامربوطی است. به هر حال کلا تو اورامان، تصور خود رفقای ما را از این رابطه هژمونی در درک نظامی و جنبه پوپولیستی آن، این دو تا پایه را افشا می کند.

میگوید (منظور سند است): نقد ما باید نقاط ضعف واشتباهاتی را که مانع تحقق کامل  اهداف نظامی ما شده است را بررسی کند. من می گویم این تحقق اهداف کامل نظامی ما چه بوده است؟ اصلا مگر نظامی خودش یک ابزار تحقق اهداف سیاسی نیست؟ و آیا ممکن است اهداف نظامی را بتوانیم درخود برایش تعیین کنیم؟ بله ممکن است این اینجا را بگیرد، و آنقدر را هم بکشد، ولی این اهداف که تعریف نشده بود. اگر مسئله اینست که او بیاید پای میز مذاکره، اینهم یک هدف نظامی نبود. این هدف سیاسی ما از جنگ بود. چرا نقد ما باید نقاط ضعف و اشتباهاتی را که مانع تحقق اهداف نظامی ما شده است را روش کند؟ این را فرماندهان نظامی در مورد نبردهای  معینی می توانند بکنند. چرا به تپه فلان نرسیدیم؟ چرا مهماتشان به دستمان نیافتاد؟ چرا تلفاتشان کمتر بود؟...

ولی بعد از شش ماه جنگ، آیا اهداف نظامی مشخص ما، بنا به خود این سند، این نبوده است که یارو بیاید سر میز مذاکره؟ یعنی همان  هدف غیر ممکن؟ علت اینکه چرا نیامد سر میز مذاکره، اصلا به نظامیگری ما برنمی گردد. به اشتباه ما، در نخواندن دست حزب دمکرات  به عنوان یک حزب طبقاتی بر می گردد. تازه مثل خود ما، مثل این نظامی گری ما، فکر می کند که یکی خورده و نمیاید پای میز مذاکره. و باید یکی بزند تا بیاید پای میز مذاکره. الان به تعریف حزب دمکرات ، سیاست نظامی ما که ما هدفش باشیم با شکست خودش به اهداف سیاسی اش می رسد، و او تا ما را نزند نمی آید پای میز مذاکره. اینکه ما اینقدر بزنیم که به گریه بیفتد و بیاید؟ نه میرود دور تر می ایستد و باز هم فحش می دهد. به نظر من این (سیاست) حزب دمکرات است. در ثانی آیا هیچ بررسی نمی شود که اهداف سیاسی ما متحقق شد یا نشد؟ برای اینکه اهداف سیاسی مان را، نه آن موقع و نه الان تعریف نکرد. اگر "هژمونی" آن هدف سیاسی است، که باز هم بالاخره نمیگوید تامین شد یا نشد. اگر آمدن طرف پای میز مذاکره است که تامین نشد. ولی واقعیتش این است که به همان صورت واقع بین نگاه کنیم، هدف ما از اینکه حزب دمکرات  حساب کار خودش را بکند و کومه له را بازیچه نپندارد، که می تواند بهش ضربه بزند، و توده ها را مرعوب بکند، از پیوند کومه له و زحمتکشان جلوگیری بکند، و آزادیها را بخواهد محدود بکند، بخش زیادی اش به طور دوفاکتو تامین شده است. حتی ممکن است نهایتا فقط به طور دوفاکتو تامین بشود. ما در بسیاری از نقاط کردستان فعالیت می کنیم که جمهوری اسلامی نمیخواهد ما فعالیت کنیم و داریم می کنیم. هیچکی هم پای میز مذاکره با ما نیامده.

سند میگوید: تاکتیک جنگی ما در مرحله اول عبارت است از کسب پیروزی سریع.

چه پیروزی؟ در امر هژمونی در چه امری؟ - و کشاندن حزب دمکرات  پای میز مذاکره و آتش بس! آخر تاکتیکی که هدفش کسب پیروزی سریعی باشد که نامشخص است،   یعنی احتمالا تلفات است و بعد پای میز مذاکره با طرف، به این معنی است که اصلا سیاستی بهش حاکم نیست. با تصمیم حزب دمکرات  به ادامه جنگ و موضعگیریهای وی به رد آتش بس، "طرح ژیلوان" عملا از فردا شش بهمن از دستور خارج شد.

فکر می کنم هر کسی در کمیته مرکزی و هر کس دیگری می توانست بگوید که تصمیم حزب دمکرات  در فردای "واقعه ی ژیلوان" ادامه جنگ خواهد بود. و این را می شد قبل از شش بهمن از دستور خارج کرد. باز میگوید: به این ترتیب سلسله نبردهای پیروزمندی که برای کشاندن حزب دمکرات  به پای میز مذاکره به آن احتیاج داشتیم. ما از پای میز مذاکره رفتیم به جنگ حزب دمکرات ، بعد دوباره می خواستی بیاید پای میز مذاکره. معنی اش می تواند این باشد که این آزادیها را باید به رسمیت بشناسد. که به نظر من این تصور غلط است. یک چیز دیگر را هم می گوید: این طرح در خطوط روشنی تدقیق نشده است، طرح منطقه ای کردن و کارکردن، که برای ادامه کار روتین و جذب نیرو برای خود احتیاج داشتیم. که این کار روتین را هم، حال اینجا می گیرم تمام آن فعالیتهای کمونیستی که اصلا به خاطر اینکه رفع ممانعت بکنیم ازش با حزب دمکرات وارد جنگ شدیم و منطقه بندی کردیم. می گوید: این طرح تدقیق نشد، درک واحد و کافی تامین نگردید، در عمل واحدهای ما با آهنگ حرکت منطبق بر همان اهداف دوره قبل: "بزن پیروزی و پای میز مذاکره" در این مدت جنگیدند.

در این مدت! یعنی چه؟ یعنی اینکه تمام مسئله اصلی برای جنگ ما، به درک عمومی کمیته مرکزی تبدیل نشد، که ما بخواهیم با این جنگمان شرایطی به وجود بیاوریم که کار روتین و جذب نیرویمان را انجام بدهیم، و با جمهوری اسلامی بجنگیم، و چیزی که خودبه خود به درک عامه تبدیل و بر رویش عمل شد این کسب پیروزی سریع و پای میز مذاکره بود که در آن سند نظامی معنیش تلفات زیاد بر حزب دمکرات وارد کردن و مرعوب کردنش است.

در این سند دیگر، آن درک و دید نظامی اش را نشان می دهد. یعنی یک چیزهایی می گوید، مثل علی (؟) هم گفت، تعریف جنگ. مثلا می گوید : با توجه به ادامه جنگ از طرف حزب دمکرات  و غیره، جنگ ما و حزب دمکرات  جنگی است اساسا بین نیروهای مسلح دو طرف.

واضح است که بین نیروهای غیر مسلح دو طرف جنگی درگیر نمی شود و اگر منظور این است که توده های زیادی به عرصه جنگ کشیده نشده اند، این هم به نظر من مشخصه جنگ ما با حزب دمکرات، از حالا تا خیلی وقت دیگر، نیست. باز هم به هر حال نیروهای مسلح دو طرف می جنگند و توده ای هم که بخواهد به نفع ما وارد جنگ بشود برای اینکار باید مسلح بشود، و به نیروی مسلح ما تبدیل بشود. هدف ما در این جنگ کاهش ظرفیت و امکانات حزب دمکرات به گونه ای است که ادامه جنگ را به زیان خودش ببیند. با آتش بس به لحاظ سیاسی و اجتماعی و در این دوره از تناسب قوا در کردستان معنایی جز شکست تعرض حزب دمکرات  به آزادی های سیاسی نداشته و باعث بشه فضای دمکرات یک رشد کند. من می گویم مگر قرار نیست این هدف باشد، آزادیهای سیاسی، جو دمکرات یک، فضای دمکرات یک و غیره؟ چرا حتما باید حزب دمکرات  از طریق کاهش امکانات و ظرفیت نظامی اش مرعوب بشود؟ اصلا چرا حزب دمکرات  یک پدیده تک عاملی است که فقط به این نگاه میکند که چقدر امکانات و نیروهای نظامی از دست داده و ازین بابت مرعوب می شود. ..

وقتی میشود که طرف، .... حساب کار خودش را بکند. خوب طرف قرار است حساب کار خودش را بکند و یک ضربه سنگین بخورد و این دیگر نمیشود، امکانات از دست بدهد! نیروهایش فرسوده بشود! "آش بتال" ( لغت کردن به معنی از مبارزه کنار کشیدن، "خانه نشینی") بکند! علیه نیروهای انسانی و غیره و غیره. به نظر من این هدف دست نیافتنی است راست اش، رفیق .... به نظر من درست می گوید. تعریف هر نبرد درگیر شدن نیروهای نظامی دو طرف برای فرسوده کردن و زدن و از بین بردن همدیگر است در خدمت یک چیز دیگری. نه اینکه فقط اینها می خواهند ...کس دیگری در زمین نباشد. ما وقتی می گوییم فرسوده کردن، ادامه میدهیم .. و می گوییم  طرف به نفع خودش نمی بیند، جنگ بیشتر با ما را. هدف این است که طرف ضرباتی بخورد که به نفع خودش نمی بیند. این را چرا ما به دست نیاوردیم ؟ به خاطر اینکه طرف حاضر نیست از شعارهای جنگی اش دست بکشد. به خاطر این است که جنگ هنوز هم  ادامه دارد ؟ بله ولی ما تا اینجا سیاستمان موفق بوده ایم. حالا هر "ننه قمری" یا نمی دانم "چی خالداری"، که نمی تواند در.. دست ببره و برای کومه له اسلحه بکشد، بدون اینکه بداند این به جنگ تبدیل می شود. به هر حال بیشتر از این که نمی شود مرعوبش کرد. طرف هر وقت احساس قدرت بکند خیلی هم که ضربه نظامی خورده باشد، باز هم می زند به این امید که این دفعه نمی خورد! بنابراین احتمال جنگ با حزب دمکرات  را که  مطلقا نمی شود از بین برد. آن چیزی را که می شود از بین برد، مفتکی بودن و رایگان بودن ضربه زدن به کومه له، و بی جواب بودنش از طرف کومه له است. که این نه فقط برای حزب دمکرات   در ذهن توده های وسیع شکسته است. اینکه آیا این به اندازه کافی اینطور شده که از جنگ با ما دست بکشد؟ به نظر من نه، به اندازه کافی هنوز آن جنگ باید ادامه پیدا بکند که طرف بفهمد این جنگ فایده ندارد. منتها ممکن است که حزب دمکرات  به این نتیجه نرسد. به طور دوفاکتو نتواند در جنگهایش با ما، کاری از پیش ببرد. به طور دوفاکتو خودش را مدام با ۲۰ درصد نیروی ما درگیر ببیند، که قلمرو وسیعی (در اختیار دارد) که ۸۰ درصد فعالیت رو به بیرون ما رو به جمهوری اسلامی را دارند کنترل می کنند. و ممکن ما را مابه ازا جدی خلاقی ببیند، با اینکه نمی تواند ما را زیادی درگیر کند، تلفات زیادی می بیند، و با اینکه جنگ را هم قطع نمی کند ما کارمان را می کنیم. اصلا حالت دوفاکتو، از آنجا که سیاست محور نبوده و یا حالت علنی اعلام شده، "رو کم کنی" علنی از حزب دمکرات  مطرح بوده است و نه مضمون سیاسی آن محیطی که باید بدست بیآید. که در این سند بنظر من، اصلا بهش بها داده نمی شود.  

راجب به مناطق که من گفتم کار روتین، احتمالا می گویم همان حزب و آگاهی گری کمونیستی و اینها مدنظر است.  سند توضیح می دهد که اشتباه نکنید: کاهش ظرفیت نظامی حزب دمکرات  و افزایش ظرفیت نظامی ما به همان معنای فوق الذکر، بستگی کاملی به فقدان یا وجود مناطقی دارد که کار روتین نظامی ، تبلیغ ، جذب نیروی جدید و گردآوری کمک مالی برای ما امکان پذیر باشد. بنا براین، گرچه از لحاظ تاکتیکی، عملیاتی جنگ ما با حزب دمکرات  ، جنگ بر سر سرزمین نیست به لحاظ استراتژیک هست.

خوب این هم معلوم شد برای چی سرزمین می خواهند. برای اینکه ازش سرباز بگیرند. اینجا مساله برخورد نظامی ایجاد می شود، و نظامی حل و فصل می شود. پوپولیسمش  برای این است که سیاسی نبینند، برای اینکه سیاسی ببینند باید طبقاتی ببینند!  با گفتن این که بحث در سطح رهبری و هژمونی است، تمام مبحث سیاست را می بندد. که برود همه حرفهایش را در قالب نظامی بزند. وبه نظر من این جنگ نا موفقیتی تبلیغاتی سیاسی می آورد. اگر تو بیایی، بالاخره یک حقیقت را به توده ها یا میگویی یا نمی گویی. اگر نمی گویی که "می بازی" حتما، اگر می گویی که به این توده ها، برو و بگو جنگ برسر رهبری انقلابی، با حزب دمکرات  است. اگر واقعا جنگ بر سر همین است، همین الان برویم و بگوییم. به درجه ای که حتی این را منعکس کنی، و حتی چیزی جز این نگویی، و خصلت طبقاتی جنبش را بهش نگویی، داری بهش "نان قرض" می دهی! حتی اگر بیشترین نمره های جسارت  را در لحن بکار ببری، وقتی نگویی بابا جان،  کارگر کرد، این حزب بورژوازی اینجا است! او دیر یا زود اسلحه دست می گیرد. حالا اسلحه رو دوش تو است، و تو نمی گذاری تو را بزند. نیروی من است و من نمی خواهم جمعش کنم چون تو باید جمعش کنی. یک روزی خواهد رسید که حزب دمکرات  جلوی صف کارگر کردستان (بمب بندازد و برود). الان این نیست و منم شعار جنگ نمی دهم. توده ها تصمیم میگیرند، توده های کارگر باید تصمیم میگیرند. به جای اینکه در هر حال بروی سراغ طبقه خودت، به جایش مدام به جنبش رجعت می کنی، و خوب حزب دمکرات  هم حق دارد به نظرمن. که بگوید تو که این را می گویی، چرا من را قبول نداری در نیروهای جنبشی ات. مبارزه نظامی معلوم است که عمده می شود که وقتی حتی خود منطقه قرار است کار و متن جذب نیرو باشد. معلوم است فرمانده نظامی "بالا میآید". و به نظر من کسی که برای هژمونی و "روکم کنی" می جنگد، معلوم است که نیروهایش را فرسوده می کند. برای اینکه نیرویشان را نمی بیند، که این  نیرو به هدفش رسیده است. این نیروی معین، سی نفری که درگیر هستند، به هدف خودشان، یعنی آزاد کردن هشتاد نفر برای مقابله با جمهوری اسلامی و کار در میان زحمتکشان، رسیده اند. می توانند اصلا بر روی همین تناسب قوا بمانند. لزومی نداره حتما یک بار دیگر بروند و "روی طرف را کم بکنند" و یک ضربه انسانی بهش بزنند که خیالش را از سرش بیرون کنند. ما بارها ممکن است به هدفمان رسیده باشیم و متوجه نشده باشیم.

شرایط ختم جنگ را نمی شناسیم. آخوندها در این پروسه ختم جنگ را .. آمدیم و طرف نیامد پای میز مذاکره و طبعا بیاید پای میز مذاکره هم، به آن چیزهایی که ما می خواهیم امضا نمی زند! چکار می کنم؟ بالاخره یا ما سازش می کنیم و می گوییم باشد ما خاتمه جنگ را می خواستیم. او می فهمد که ختم جنگ برای ما تناسب قوای معینی را بهمراه دارد. و این دو تناسب قوا هر جا دوفاکتو به وجود بیاید، ما می توانیم با این نیروی کوچکی که می تواند فقط اولین حرکات دشمن را تحت نظر بگیرد و دفع کند، فعالیتمان را در مناطق بکنیم. خصلت کار ما در این مناطق مهمتر است، که این را گفتم. و اگر با این وضعیت، بالاخره همه اش که ما توده ای نمی شوم وقتی می بینیم طرف از نظر نظامی تلفات بیشتری به ما وارد می کند، توی همچنین وضعیتی و ما مرعوب شدیم از اینکه بیشتر به طرف ضربه بزنیم و ما "دست ببریم" و نیرو آزاد کنیم بزنیمش، آن وقت چه. تشکیلاتی که با این تفکر هژمونیک و با این دیدگاه غیر سیاسی که دارد، "با وارد شدن در" جنگ با حزب دمکرات ، آن موقع معلوم است که مثل بانه می شود، و روحیه اش را از دست می دهد و نتیجه این است. و من میگویم این تئوریزه کرده آن روحیه ای است که ناراحت میشود. و شاید نمی تواند بفهمد که می توانست شش ماه – یکسال، با حزب دمکرات  بجنگد و تبلیغاتش را کاهش ندهد و جنگش را با دشمن اصلیتر کاهش ندهد.

به نظر من همین طور که گفتم این سند نمی تواند مبنای آموزش باشد، و امیدوارم این هم به درک عامه کمیته مرکزی تبدیل نشود، مثل قبلی اش. چون اگر این به درک عامه کمیته مرکزی تبدیل بشود، به نظر من اشکالات جدی در قضاوت کارشان دارد.  در سازماندهی نیروهایشان، در حفظ ریتم جنگ، در فشاری که برای جنگیدن در مقابل سازمان دادن کار روتین کمونیستی و دفاع از خود، حالا دفاع از خود ممکن است کاملا شکل تعرضی داشته باشد و این بحث ما سر توازن نظامی است، به نظر من ممکن است روی این ها خم نشوند. و بحث مدام با حزب دمکرات ، هنوز هم با اینکه نمی تواند یک حمله هم به ما سازمان بدهد،  به صورت خاری در راه مبارزه توده ای ما قلمداد بشود. و وقتی که به طور عینی ما توانسته ایم او را از این موقعیت عقب بنشانیم

من با بحث ... موافقم، اما بنظرم در همین نوشته خودش تا این جایی که من گفتم اصلا نمی برد.

راجب به هژمونی که خسرو هم اشاره کرد به نظر من بحث این نیست که آیا به طور کلی میشود در جنبش های دمکرات یک از هژمونی نیروهای دو طرف صحبت کرد؟ معلوم است که میشود صحبت کرد. مسئله این است که چند تا شرایط را می شود در نظر گرفت، که آن موقع راجع به آن باید صحبت کرد. من در جنگ امروزم با سازمان مجاهدین، در عین اینکه خصومت آمیز است و ممکن است به درگیری منجر بشود، در عین اینکه می دانم طرف حزب اللهی وفاشیستی عمل می کنه، جنگ من با مجاهدین جنگ بر سر هژمونی در انقلاب ایران نیست، (اگر روزی درگیر بشویم) ... درست است نهایتا این دو سازمان جزو اهدافشان این است که انقلاب ایران را در جهت معینی پیش ببرند. ولی بگذارید اینطوری بگویم، همان چیزی که با مبارزه برای کسب هژمونی دامن می زند، همان چیزی است که به جنگ ما دامن می زند. آن دوتا به هم ربطی ندارند. همان منافع طبقاتی و اهداف طبقاتی که من را ناچار می کند که برای کسب هژمونی در جنبش انقلابی تلاش بکنم، و آن اهداف ضد انقلابی که او را ناچار می کند برای کسب هژمونی او هم تلاش بکند، برای هزاران تا کار و چیز دیگر، همان اهداف است که در رگه ی یک  استنتاج دیگر از خودش، جنگ ما را به وجود آورد. خود این جنگ را  "به طور سری" تو مسیر هژمونی بنسته اند! بلکه یک پدیده موازی آن  است. منشا اش چی است؟ منشاء اش اختلاف منافع طبقاتی است. وقتی می آیند یک هژمونی به وسط  این تز می دهند، ین مسئله فقط یک کلمه نیست، نوارها را گوش بدهید. ببینید که چقدر جنبش کردستان بحران رهبری دارد، خلاء رهبری بر آن دارد، مطرح است. یعنی چه ؟ یعنی جنبش بالفعل مفروض و معرفه ای وجود دارد، که ما نمی خواهیم الان بهش به صورت انفرادی نگاه کنیم. به هر حال جنبش، با این لغت بیانش میکنیم. آن چیزی که می خواهیم بهش انتقادی نگاه کنیم و مفروض نمی گیریم، رهبری این جنبش است، که دو تا راه دارد دمکرات  یا ما. این فرمول بندی، این که هنوز معلوم نیست که این جنبش معلوم، رهبری نامعلوم دارد! که ما بهش می گوییم دورانی است که رهبری خودش را معلوم کند. من ما می گویم الان برعکس است. جنبش نامعلوم است و نیروی رهبری انقلابی اش در کردستان معلوم است. مقطعی که جنبش به خودش شکل بدهد، هزار و یک نفر مدعی هم پیدا می کند. و آن موقع خوب باید بر سر شعارها و شیوه ها، و با چه شعاری پاسدار را بیرون بکن، باید بحث کنیم. اما همین امروز مستقل از این سازمانها، آخر جنبش مستقل بیرون حزبی وجود ندارد. امروز در آفریقای جنوبی وجود دارد. همه ملت ریختند و از تبعیض به تنگ آمده اند این که شعار "ای ان سی" ( کنگره ملی آفریقا) را بدهند یا "توتو" (اسقف توتو)، درمسئله فرق دارد. آنموقع من می گویم حزب دمکرات  می خواهد رهبری جنبش انقلابی را به دست بگیرد و سرورش بشود، و نباید گذاشت، و دعوایمان بر سر رهبری این جنبش انقلابی است. خود جنبش تو شرایط ابتدایی و جنینی اش هست، از نظر دخالت توده ها در این جنبش جز دخالت سازمانی شان شکلی به خودش نمی گیرد. و نود درصد دخالت توده ها در این جنبش دخالت سازمانی شان هست، و با انتخاب سازمانی شان صورت می گیرد.  آن وقت ما می گوییم دعوا بر سر هژمونی است! هژمونی به آن شیوه ای  که تو می گویی، در دوره های اعتلای جنبش توده ای، من می فهمم.  ولی الان فرسنگها از آن عقب هستیم . حتی برای اعتلای جنبش توده ای باید موانعی را از سر راهمان برداریم  مثل تشکل طبقه کارگر، تنظیم و داشتن برنامه و اشاعه این برنامه. تبلیغ نظرات انقلابی طبقه کارگر در میان خودش و خلق کرد، به طور کلی و به طور متشکل شدن و آگاه شدن طبقه کارگر، پروسه ای که پیشی می گیرد. یا لا اقل از نظر ما پیشی میگیرد. ممکن است تاریخا یا تصادفا یک جور دیگر از شهرها شروع بشود. ولی از نظر ما، به عنوان یک استرتژی پیشی می گیرد به اعتلای نوین توده ای که قرار است که ... را سرنگون بکند. یا لااقل ما از نظر تحلیلی، آن را مقدم قرار میدهیم. شرط آمادگی .. خودش الان دارد "سنگ اندازی" می کند.

... اگر این الان یک دویست هزار نفر داشتند به ما کمک مالی می کردند، من می گویم درست است. او داشت رهبری اش را از دست می داد .ولی دویست هزار نفر به طور دائمی از قلمرویی که این کمک مالی را، به همان سیستم هایی که داشت ازشان می گرفت، و از آن امید اجتماعی که الان با این فراخوان هایی که تکان بخورند کاری می کنند دور شدند. بخش ناچیزی از آن را ما جمع کردیم . اگر که واقعا دویست هزار نفر باشند که دارند انتخاب می کنند بین دو چیز، من می گویم دعوای من و بغلی ام بر سر رهبری این دویست هزار نفر است.  ولی به طور عینی الان دعوای ما و حزب دمکرات سر رهبری هیچ کسی نیست، غیر از بقای موجودیت من یا بقای موجودیت او! ما او را مورد مخاطره قرار دادیم و او ما را مورد مخاطره قرار داده است. مخاطره اش این است که دائم زیر پایش را جاور می کنیم و فقط هم ما نیستیم که جارو می کنیم. اگر تمام کردستان کنام کومه له و دمکرات  است، دیگر کسی با هم دعوا نمی کرد! نیروها را بغل همدیگر چپانده اند، نیروها محدود است، قلمرو فعالیت شان محدود است، و دست و پای همدیگر را لگد میکنند، اختلاف هم دارند، اختلافشان همین امروز می تواند به نتایج خطرناکی برای هر کدام منجر بشود. اجازه بدهید بگویم که من در مقابل بحث هژمونی چه می گویم، که چی را ندارد. گفتم بحث هژمونی به یک دلیل غلط است. یک دلیلش را داشتم می گفتم و آنهم این است که وقتی مطرح می شود که جنبش توده ای غیر حزبی را بتوانی نشان بدهی و بگویی دعوا بر سر رهبری آن است، بر تمایلات و طعم و رنگ که نمی شود رهبری کرد، بر "پشتیبانی" هم نمیشود رهبری کرد. طرف دارد منافعش را انتخاب می کند. تو از حالا تا ابد هم زحمت بکشی، دویست هزار نفر در کردستان به حزب دمکرات  پول می دهند! بیشتر هم دارند و بیشتر هم می دهند! آن چیزی که دعوا سرش است، مسئله رهبری توده ای است، وقتی که توده ها در معرض انتخابهای سیاسی قرار می گیرند. رفراندوم است، انتخاب مجلس یا شوراست، بفرض انتخاب شعار است، انتخاب رهبر است، انتخاب شیوه و افکار مبارزه است. برای توده ها که تو در رهبری اش دخیلی، شیوه تو در مقابل شیوه کس دیگری قرار می گیرد. که خود این، یعنی مسابقه تو و او برای مجاب کردن شخص ثالث. من نمی توانم در  حتی در آن دوره،  و در شرایط مثالی هم که تو می زنی، من نمی توانم با شلیک کردن به تخت سینه اون کسی که دارد به او کمک مالی میکند، کاری کنم که طرف آن کمکش را بدهد به من! ما این کار را نه خواستیم بکنیم و نه هدفمان این بود!  حزب دمکرات  هم  .. مسئله اش این نیست که گویا فعالیتهای کومه له را در جهت کاهش نفوذش در کردستان یافته است! در دل چه کسی، در دل آنهایی که بهش کمک مالی می کردند؟ اینطور نیست! فعالیتهای کومه له را ظهور یک کمونیسم می بینند در کردستان، که این متشکل است! برای اولین بار بساط مفروض بودن خصلت بورژوازی جنبش را به هم می ریزد، تفاوتی بهش میدهد با جنبش کردستان عراق، که آرزویش این است که ایران  مثل کردستان عراق بشود! احزاب بورژوازی که گاهی هم واقعا بر سر رهبری، بر سر کمک مالی واقعا و سر قلمرو موجود، با هم می جنگند. ولی فردایش کنار یک میز  می ایستند، باز در جبهه فرماندهی واحد و هیئت مدیره واحد برای کسب شان انتخاب می کنند. در کردستان ایران طرف مواجه شده است با نیرویی که می خواهد برود طبقه کارگر(را بیآورد) و بر سر اهداف معین کوتاه نمی آید. حزب دمکرات از این بدش می آید. وگرنه به طور عینی، حزب دمکرات  را جمهوری اسلامی دهها مرتبه بیشتر ازلحاظ امکانات مالی و تدارکاتی و نفوذش و کنترلش بر روی مهاباد تضعیف کرده تا ما تضعیف کرده باشیم. به طور عینی اگر قاسملو یا هر رهبر حزب دمکرات  با این فکر که وجود کومه له به معنی این است که دیگر حزف ما "به خرج مردم نمی رود"، که به نظر من اینطور نیست. این نتیجه اش نیست.  هدفش این است که برعکسش را ببینیم. میبیند که وجود کومه له، این است که اقشاری که به طور خود به خودی ممکن بود تمکین بکنند از رهبران سیاسی شان، سیاسی بورژوازی، از ملای آبادی، از "مایه دار" آبادی، از دولتمند آبادی، از آن اسلحه به دوش حزب دمکرات ، نمی کنند دیگر! این آدم دیگر تسلیم بورژوازی نمی شوند! برای اینکه دارند می روند حزب خودشان را تشکیل بدهند، این هم می خواهد جلویش را بگیرد. حالا گیریم که او به این میگوید رهبری. او به این می گوید مسئله رهبری اش در میان است! من چرا بهش می گویند مسئله ی رهبری اش است! بحث سر این است که مستقل از اینکه حزب دمکرات  چه تبیینی از مسئله می دهد ، و دارند به ما می گویند به طور عینی این بحران رهبری جنبش کردستان است. من می گویم به طور عینی بحران رهبری جنبش کردستان خودش را در این نشان خواهد داد که سازمان ها تلاش بکنند به سمت توده ها بروند، رهبری اش را به دست بگیرند، شعار برایش مطرح کنند و و و. بحران رهبری جنبش کردستان فقط وقتی می تواند باعث زدوخورد بین اینها بشود، که دیگر اتفاقا جنبش کردستان وجود عینی نداشته باشد. آن موقع که در فلسطین .. همه با هم هستند نمی جنگند اما وقتی که قلمرو تنگ شد .. می افتند به جان همدیگر! در کل، این بحث من است. من می گویم در کلیت رهبری جنبش دمکرات یک اولا توسط طبقات را، تازه من شنیده بودم، نه احزاب. این به جای خودش محفوظ است. آمال و اهداف وبرنامه و سیاستهای کدام طبقه حاکمیت دارد در آن جنبش، و صقل  آن جنبش را دارد تعیین می کند.  از آن گذشته به طور مشخص تر من می گویم گذاشتن همان پدیده، همان فرمول بندی که دارد بر خصلت جنبشی تاکید می کند، و تمام خلقی پدیده ای که ما باهاش روبه رو هستیم، برای توضیح مسئله ای که به طور واقعی از آنتاگونیسم درون جنبشی ناشی شده است،  پوپولیسم به قوه ۲ است.  

اولا نه فقط در خود بحث حزب دمکرات  که باید آنتاگونیسم درون جنبشی را توضیح بدهد، تمام بحث را می برد بر سر رهبری و جنبش را یک چیز مفروض و معرفه می کند. در ثانی خود این جنگ را هم یک بار دیگر می گذارد به حساب همین رهبری.  در تبلیغات دیگرمان داریم می گوییم که طبقه کارگر در کردستان چه می خواهد، بورژوازی در کردستان چه می خواهد، جنبش خلق کرد برآیندی از گرایشات طبقاتی مختلف  است و در تبلیغایی که به حزب دمکرات  هم مربوط نیست این را داریم می گوییم. در این تبیین بخصوص جنگ با حزب دمکرات ، نه فقط همانی را که به مردم می گوییم را دیگر نمی گوییم، بلکه می آییم خود این جنگمان را ربط می دهیم به آنی که عکسش را داریم به مردم می گوییم. ویژگی این قضیه خصلت عموم خلقی را دارد قلمداد می کند. اگر دعوایی بین ما و حزب دمکرات ، جنگ بین ما و حزب دمکرات  به مثابه جنگ دو جریان بر سر رهبری است، به درجه ای این خصلت را دارد، که بر سر رهبری است که آن پدیده خودش را به شکل عموم خلقی عرضه کرده باشد. به درجه ای که پلورازیسیون طبقاتی در جنبش بالا بگیرد، جنگ ما و حزب دمکرات  نه جنگی برای رهبری چیز واحدی ، جنگ دو چیز مختلف علیه هم است و یک انقلاب است علیه بورژوازی در کردستان. حالا که یک تکه از این انقلاب علیه بورژوازی، یک تکه از این تخاصم طبقاتی بروز کرده است، درست همین موقع ما یاد بحث این هستیم که در جنبشهای دمکرات یک گاهی هم در بین طبقات بر سر رهبری اش رقابت می افتد، که اصلا باید بیافتد! الان که  وقت این بحث نیست. موقعی که (تصییح) می کردی و برنامه خودمختاری را داشتی رسمی می کردی، جدال می کردی با حزب دمکرات  بر سر رهبری. الان که داری باهاش می جنگی و او می گوید ضد من تبلیغ نکن، الان داری بر سر منافع طبقاتی در این جنبش جنگ می کنی. و اصلا الان داری آنتاگونیسم درونی این جنبش را منعکس می کنی در این مقطعی که گفتی هر دو تا جریان پایگاه رژیم را یکی پس از دیگری فتح می کردند و برنامه می دادند و تبلیغاتشان را گسترش می دادند، آن دوره هم داشتی بر سر رهبری اش مبارزه می کردی. و حالا که به هم پیچیده اند،  نمی شود گفت و این خصلت پوپولیستی اش است. حزب دمکرات  مجبور است اینطوری بگوید، برای اینکه وجود طبقات را می خواهد انکار بکند. دیگر ما قبول نمی کنیم ازش، انکار وجود طبقات در کردستان را. خیلی طبیعی است که بگوید این کومه له من را جزو جنبش قبول ندارد، و می خواهد بیاید به کیسه من در جنبش خودش را تامین بکند، و با سنگ یا چوب لای چرخ حزب دمکرات گذاشتن، خودش را در رهبری یک جنبش قرار بدهد و حاکمیت بکند، من نمی گذارم. ما می گوییم بحث بر سر طبقات است و کومه له نیست این وسط که با تو دعوا دارد . یک طبقه کارگری هست که در این جنبش وزنه ی اساسی است، و می خواهد مطالباتش را بگوید، و برای اینکه بتواند اصلا مطالبات دمکراتیک ش را بگوید باید انسجام و شکل طبقاتی داشته باشد و تو این را نمی گذاری!  ... در این حالت بله یک نامه می نوشت. وارد جنگ نمی شد، چون می دانست جنگ دو ساعت طول می کشید آنجا هم شانزده تا جنازه از فدایی باقی می ماند. ولی می شد بله (وارد جنگ). اگر یک سازمان کمونیستی شانزده نفره در کردستان می آمد و روی کمونیزم میکوبید، حزب دمکرات  بساطش را جمع می کرد. ولی من می گویم اگر یک سازمانی مثل "خبات"، اینقدر نفوذ میگرفت و نیرویی پیدا می کرد، به اندازه کومه له ی الان، و می گفت بله حزب دمکرات  از نیروهای انقلابی این جنبش است، و باید دوش به دوش هم این جنبش را پیش ببریم، و در عین حال برای عقیده خودش هم تلاش می کرد، باهاش وارد جنگ نمی شد!  یا گاهی وقتها یک ضربه روکم کنی بهش میزد که حساب کار خودش را بکند و باز باهاش ادامه می داد.  مثل جنبش کردستان عراق.

دعوای طرف بر سر اختلافات اساسی است که با تو دارد، بروزش را سر شرایطش باز میکند، ولی دعوایش که بر سر اختلافات اساسی است. حالا درست موقعی که آن اختلافات اساسی با خون و باروت نشان می دهد که طبقات مختلفی در کردستان به سر می برند، ما یادمان افتاده است که یک جنبش واحدی وجود دارد با دو رهبری! این به نظر من بی مورد بودن این پدیده است. میتوانیم بنشینیم بر سر هژمونی در انقلاب دمکرات یک درباره معانی سیاسی، نظامی اش  بحث کنیم. ولی وقتی ربطش می دهی به جنگ با حزب دمکرات  با دست خودت داری خاک می پاشی بر روی خصلت طبقاتی این جنگ. جایی است که نباید اصلا این را بگویی، یا بگویی نتیجه این جنگ معلوم می کند که جنبش انقلابی کردستان، جنبش انقلابی باقی می ماند یا به بازیچه دست بورژوازی کرد برای به قدرت رسیدنش تبدیل می شود و دیگر خصلت انقلابی اش را از دست می دهد. آخر چیزی به اسم جنبش انقلابی خلق کرد که مادرزاد در آسمان نبوده است! ... سند این را می نویسد. برای اینکه رفیق ما هم که آنجا حرف می زند در میان ده، وقتیکه هم که جنگ نمی کند با حزب دمکرات ، مواظب است که بگوید من پرولترم! سند تنظیم می کند دیگر، حالا گیریم که انقلابی اش را هم ننوشته است. چرا یک کلمه راجب به این نیست که بیان تضاد منافع دو طبقه است در این جنبش . نشان می دهد جنبش در در کردستان یک جنبش ماوراء طبقاتی نیست، عکس این را نوشته است. من بحثم این است که در مقابل این دیدگاه خلقی که از جنبش بدست داده میشود، و تناقض را می برد در رهبری جنبشی که فی النفسه بی تناقض عرضه می شود. در مقابل من می گویم اختلاف نظر دمکرات و کومه له، اختلاف میان کمونیزم و آنتی کمونیزم در کردستان و در این دوره و زمانه محال است به جنگ منجر نشود. اختلاف نظر کمونیسم با آنتی کمونیزم در جنبش های ملی، دمکرات یک، در جنبش های کشورهای تحت سلطه، محال است به جنگ منجر نشود. برای همین است که بورژوازی مداوما بخشی از این جنگ طلبی خودش را بروز می دهد. این که کی نهایتا این جنگ بین نیروهای بورژوازی و پرولتر در کردستان رخ می دهد، بستگی به این دارد که چه مسائل دیگری نیروها را درگیر کرده است. بله، مادام که جمهوری اسلامی، مادامی که بورژوازی سراسری با بورژوازی کرد در جنگ است و آوانس کافی بهش نداده است، و او به مشروطه اش نرسیده، و ناگزیر برای موجودیتش به عنوان یک حزب اپوزیسیون باید خودش را با این تمایلات خلق تحت ستم همراه بکند، با ما نمی جنگد. نمی تواند بجنگد. .....ولی اگر بکند می جنگد. خود ما کی باهاش می جنگیم؟ ما یک چیزهای دیگری داریم، یک شعارهای دیگری. ما می گوییم انقلاب کار توده هاست، انقلاب علیه بورژوازی کرد هم کار توده هاست. قرار نیست با سازمان کومه له حزب دمکرات  را از میان برداریم، غیر ممکن است. مگر اینکه سازمان کومه له به طور عینی رهبر توده های وسیع انقلابی زحمتکش کردستان باشد و انقلاب را علیه حزب دمکرات  سازمان بدهد. بله به این معنی، جنگ ما هم اجتناب ناپذیر است باهاش. ولی آن چیزی که هست بنابراین، این است که چه عواملی به طورادامه داری از عدم جنگ پرولتاریا و بورژوازی جلوگیری می کند. و بعد یک جاهایی دیگر جلوگیری نمی کند. و این عوامل چه زمانی دوباره خودشان را تحمیل می کنند که باز از ادامه جنگ جلوگیری کنند. وگرنه عکسش را نباید نشان داد. چرا حزب دمکرات و کومه له وارد جنگ شده اند؟ این روشن است. نهاییترین سطح دو طبقه متخاصم در جهان بینی و در تمام بینششان اعلام می کنند که هیچ منفعتی در حفظ رابطه با همدیگر ندارند. یکیشان باید آن یکی را بزند در تحلیل نهایی. خصلت ملی جنبش، وجود جمهوری اسلامی، وجود یک بورژوازی مرکزی، وجود یک تمایلات عموم خلقی انقلابی بین مردم کردستان، اجازه نمی دهد که جدال کومه له فورا علیه حزب دمکرات  باشد.  نه تنها اجازه نمی دهد طبیعی است که نباشد. برای اینکه بنابه تعریف مسئله ملی جلوی آگاهی توده ها را می پوشاند و خودش به معضلی برای انقلابیون و دیدگاهشان تبدیل می شود. ما از قدیم می دانیم با کسب هدف تعیین سرنوشت، روز جنگ ما با حزب دمکرات  هم خواهد بود. برای اینکه می دانیم. ما در عین حال می دانیم این خصلت ها و این خصومت ها به طور روتین، با فواصل معین خودش را در عملکرد دو تا حزب نشان می دهد. آن چیزی که ما برایش تلاش کرده ایم این است که این پروسه به وقتی موکول بشود که پرولتاریای کردستان حزب دمکرات را جمع کند. ما به جنگ زودرس با حزب دمکرات نمی خواهیم دست بزنیم. هیچ وقت نگفتیم که نمی خواهیم با حزب دمکرات به جنگ دست نزنیم .آن موقع به نظرمن این را باید دانست که چه عواملی باعث می شود این جنگ با بقیه فرق بکند. چرا الان و چرا بیشتر کش آمده است. چرا این عوامل یعنی جنبش، مطالبات همگانی توده مردم، و وجود یک چیز ثالثی که همه این ملت بر علیه آن اند و تضادی دارند که باید الان حل کنند، یا که اولویت تحلیلی دارد حلش برای هر کسی، مانع این جنگ این دفعه نشده است. این را می شود توضیح داد. میشود جنگی را گفت و باید به نظرمن نباید از هیچ تعادل غیر طبقاتی نتیجه گرفت. به نظر ما حزب دمکرات در شورای ملی مقاومت، دقیقا به خاطر اینکه به همان درجه ای که سراسری شد، منجر شد طبقاتی تر فکر کند. بخاطر اینکه برجستگی های طبقاتی جنبش، در جنبش سراسری بیشتر بود، بخصوص علیه شورای ملی مقاومت. و هم بعدا که با جمهوری اسلامی لاس زد، که خودش را از منگنه آن گوشه استیصال دربیارد و یک تنفسی بکند به قول خودش، مجبور شد با آنتی کمونیزمش معامله کند. اگر کسی قرار است چیزی بارحزب دمکرات بکند این است که تو کومه له را آنجا چکار می کنی! این را هم برژنسکی می خواهد بداند هم ...  می خواهد بداند، هم مسعود رجوی میخواهد بداند، هم خمینی میخواهد بداند. و طرف باید ضربه شستی نشان بدهد که بفهمند. که این حزب را میشود باهاش معامله کرد در کردستان، و از خودشان است و جزو (پکت ها) و جزو هم پیمانهایش باید جا بدهند. حالا چه در اپوزیسیون چه در امورات مرکزی، چه در محاسبات بین المللی. و آن چیزی که باز از آن طرف برجسته کرده است این است که باید به طور مداوم آن پرولتاریا  هی مدام دارد از فعالیت خودش فرمول بندی روشنتر ضد بورژوازی می کنند، مدام دارد برنامه می دهد برای این جنبش، مدام خصلت طبقاتی جنبش را تعمیق می کند. باید این را بزند دیگر.  اگر کومه له سیاست ائتلافی را با راه کارگر در پیش می گرفت، به نظر من نمی زدش با اینکه اختلافمان بر سر رهبری جنبشمان است. بحران هژمونی هم در آن داشت. ولی وارد این جنگ خونین با ما نمی شد. کما اینکه خیلی ها "کومه له رنجدران" را که می گوید من کمونیستم  نمی زند می روند و باهاش قرارداد می بندند. به نظر من حزب دمکرات  در یک موقعیت که مشخصا نیروی نظامی اش، منطقه اش و اینها محدود شده، و باید روی مایملاکش بالاخره معامله کند، و یکی از مایملک هایش این است که بگوید من بورژوازی کرد هستم، من می توانم کمونیست کرد را، زحمتکش کرد را منکوب نگاه دارم. زدن ما همزمان با زدن زحمتکش ده بود برایش دیگر. وقتی که در شورای ملی مقاومت بود زدن ما را شروع کرد. یعنی قطعنامه "سراسری می کنم" و "چه میکنم" ها همه اش در این مدتی بود که در شورای ملی مقاومت است و زیر فشار چپ سراسری. به نظر من اینکار را کرده و اینکه بزند، بله او هم طرفدار یک پیروزی سریع و زود فرجام است به نظر من. یک ضربه ای بزند و چنان از ما بکشد و ما بیاییم بگوییم که نه ، تو اکثریت هستی و رادیوما یک خورده ای لال مانی بگیرد ... بله خیلی دوست داشت. به نظر من بعد از این، شاید شش ماه بعدش می زد. به هرحال این یک "دوزی" دارد که باید در آن فواصل ما را بزند که سر جایمان بنشینیم. ویژگی این دوره این است که کومه له دستش را خوانده و او را میزند. ویژگی این دوره این است که کومه له خصلت سراسری این جنگ این بار حزب دمکرات  و نقش تاکتیکی این جنگ نه نقش تبلیغی فقط ، نقش تاکتیکی این جنگ را از حزب دمکرات  می داند.  و می داند که نتیجه این، تغییر تناسب قواست. تغییر جدی شرایط در کردستان به ضرر کمونیسم است و این را ما نمی دانم. حالا یک دفعه فرض بکن در "سرسنور" که ما را می زند تبلیغ می کند. از فرداش مناسبات مثل قبل است ولی کومه له می فهمد "این توبمیری" از آن ها نیست. از بعد کنگره اش، زدن حزب دمکرات یعنی انقلاب تبلیغاتی تاکتیکی کومه له در جلوگیری از فعالیت کومه له . کومه له به این نتیجه می رسد که تکامل و حفظ تناسب قوا در کردستان، حتی چه برسد به بهبودش در گرو این است که این ایده را از کله حزب دمکرات  بیرون بکند. و یا به طور دوفاکتو طرف را از پیش بردن این سیاستش عاجز بکند. من اینطوری میفهمم، و به نظر من به این هدفش رسیده است. یاور نه فقط زده، و به کسی نتوانست نشان بدهد که من کمونیست کش بلا منازع هستم در کردستان، بلکه نشان داد که می زنند پدرش را درمی آورند. برای اولین بار در تاریخ ایران این طور شده است. کمونیست قبل از اینکه بورژوا به قدرت برسد از همین جا حالش را گرفت. و طرف هم شورای ملی مقاومت، هم حزب دمکرات  می داند که با هر معامله و کسب قدرتی باشد، این کمونیزم این دفعه آن پیکار و رزمندگان و فدایی نیست که یک خورده باهاش لاس بزنی و بریزی و بگیری اش یا زندانش کنی، اعدامش کنی. این نمونه اینطوری نیست. اینها از قبل جنگشان را باهات شروع می کنند و پایش هم هستند توهمی هم ندارند. قربان خلق و قربان ملت وقربان صنعت مادر هیچی هم نمی روند، مخالفند با خود بورژوازی. به نظر من اینها این ابعادی است که در دست رفقای ما کمرنگ است، که از نظر سیاسی این جنگ برای ما چه نقشی داشت؟ خنثی کردن تاکتیک حزب دمکرات برای ارعاب کمونیزم و طبقه کارگر، بدست آمد. یعنی در یک پروسه به دست آمد. به دست آمد و ماند و همین طور داریم حفظش می کنیم. مرعوب کردن طبقه کارگر کردستان از پیوستن به کومه له و لذا از بین بردن شرایط آزادی و دمکرات برای تشکل طبقه کارگر، خوب این را هم حتی نتوانست تامین کند. جمهوری اسلامی بیشتر از او به ما فشار آورد، یک مناطقی را گرفته و ما داریم جنگ می کنیم. تبدیل شد یک ضایعه ای کمتری از جمهوری اسلامی برای فعالیت ما. بعد از دو سه ماه اول که آماده باش و تکان نخورده، الان بچه ها مناطق مشخصی را گرفته اند و پایش مانده اند. به این معنی جنگ سر چی است ؟ جنگ سر همین است به نظر من. از نظر سیاسی جنگ بر سر خنثی کردن سیاست نظامی حزب دمکرات برای محدود کردن کمونیزم و تشکل طبقه کارگر است، با این اعتبار تهدید آزادی های سیاسی در کردستان است، و کومه له برای آزادی های سیاسی، ایجاد فضا برای تشکل زحمتکشان و رشد آگاهی سیاسی مردم کردستان مبارزه می کند. و آگاهانه می داند که دمکرات  توطئه ای علیه این دارد، آن جنگ را با بیست و پنج .....، شروع می کند و او را می زند. این جنگ ادامه دارد به نظر من. تا وقتی که طرف دست بکشد از یک همچین ...، تا به طور دوفاکتو کومله بتواند محافظت بکند، حتی اگر آن برود پشت مرز بایستد و جیغ بزند و همین سیاست را داشته باشد، به طور دوفاکتو کومه له بتواند که نیروی زحمکتشان را از این محافظت بکند، این جنگ ادامه دارد. دست دمکرات  است که آیا می خواهد یک صلح اعلام شده ، قراردادی دوباره دوستانه را بیاید امضا بکند و این شرایط را بپذیرد یا نپذیرد. ولی به طور دو فاکتو ما موظف به تأمینش هستیم.  و پیروزیمان را در تأمین عملی اش خودش را نشان می دهد. حتی اگر تبلیغاتمان راجع به پیروزی اش لازم باشد که خودش را به صورت قراردادی اعلام شده،  مطرح بکنیم بگوید که باید بیاییم و چه ..

اینکه جنگ بر سر سرزمین است به نظر من، به این معنی خود جنگ بر سر سرزمین نیست. چون جنگ ایران و عراق ممکن است بر سر شط العرب باشد. به این معنی جنگ بر سر سرزمین نیست. جنگ بر سر هیچ ده و روستایی نیست، چون هیچ کس آنجا نمی ماند که از آن ده و روستا مراقبت بکند. جنگ حتی برسر امن کردن یا نا امن کردن فعالیت دیگری در آنجا نیست. چون این هم عملی نیست. با این نیروی تو، که یک ماه مثلا منطقه ای مثل موکریان را یک کاری بکنی که اصلا کومه له نتواند برود تویش فعالیت بکند! ولی به نظر من ما در جنگ، سیاست منطقه ای را دنبال می کنیم. اینطور نیست جنگ بر سر سرزمین نیست ولی ما در جنگ سیاست منطقه ای را دنبال می کنیم.  برای اینکه قبلش هم صحبت کرده بودیم کردستان مناطق تمرکز نیروهای انسانی و زحمتکش اش به طور معینی است. شهرها موقعیت معینی دارند. کار ما روی بخش هایی ضروری تر از بقیه است و غیره. ما سیاست منطقه ای را در جنگ دنبال می کنیم. تاکتیک نظامی ما دفاع از سرزمین نیست. به این معنی من این را می فهمم. تاکتیک دفاعی ما دفاع از سرزمین معنی ندارد. دست تو نیست اصلا. دست یک شخص ثالثی است به اسم جمهوری اسلامی. دیگر از چی داری دفاع می کنی؟ بحث در دفاع از آزادی فعالیت سیاسی در سرزمین معینی، و تثبیت آن روابط در سرزمین معینی است. حالا به نظر من میشود گفت که ما در این جنگ، سیاست منطقه ای را دنبال می کنیم، آگاهانه. حزب دمکرات هم آگاهانه دنبال می کند.

نه یک چیز سومی آنجا هست. مگر نمی شود رفت گفت من موکریان را گرفتم این یعنی چی؟ کافیه شب بخوابی و صبح پا بشوی دست ما باشد. مسئله حضور سیاسی - نظامی تشکیلات، حضور و ادامه کار سیاسی - نظامی تشکیلات، توی منطقه است.  که یک بعد نظامی پیدا کرده. که اگر نجنگی نمی توانی این را تامین بکنی. به خاطر این که حزب دمکرات آنجاست. فرمول  بندی جنگ بر سر سرزمین نیست، از آنجایی که آلترناتیو خودش را این قرار می دهد که شاید یکی بگوید جنگ بر سر سرزمین است، و از آن طرف نقش سرزمین را نا معین می گذارد یا حداقل ناکافی می گذارد در فرمولبندی که فقط به نظام و سربازی ربطش می دهد، به نظر من گویا نیست. من هم قبول دارم، نمی شود گفت جنگ بر سر سرزمین است. نه میشود گفت جنگ بر سر سرزمین نیست. ولی سیاست ما یک سیاست منطقه ای است، دقیقا به خاطر اینکه ... گفت، طبقه کارگر تشکیلاتش بالاخره در سرزمینی است. فعالیت ما هم در زمین اتفاق می افتد. موجودیت ما هم. وقتی می گوییم موجودیت ما را مورد تعرض قرار می دهند، موجودیت یک اسم که نیست، مثلا یک کشور و خاک و افراد و عناصر و امکانات  و فعالیت معنی می دهد. اما ... فرق می کرد. به نظرم او دارد مشخصا از این جنگش اهدافی را برای کسب موقعیت در اپوزیسیون بورژوایی و یا حتی درباره جمهوری اسلامی به طور فعال دنبال می کند. یعنی با کوبیدن کومه له، این بار نه اهداف تبلیغاتی خاص فقط، بلکه برای گرفتن قدرت در بالا، مکان در بالا، کار می کند، بعلاوه ارعاب طبقه کارگر در پایین. به این معنی می شود گفت که پیگیرتر است در  بروز آنتی کمونیزم خودش که در ضدیت با کومه له ابقا بشود، و این را به عنوان یک سیاست دوره ای تعقیب میکند نه یک "اپیزودی" دوره ای یا مقطعی در فلان زمان. یا اینکه به عنوان یک سیاست دوره ای برای از بین بردن این تناسب قوا، موضوع تحمیل  تناسب قوا پایین تر به ما، شاید حذف ما که آن هم توهمش می تواند باشد، این را دنبال می کند. از طرف ما هم دقیقا این است که ما به استقبال این دوره طرف رفتیم. و ما هم توهم نداریم که جنگ، که مراحل "اپیزودا" های تصادفی دارد، بلکه هدف خاص ترش این است که ما سیاست های تعرضی متفاوتی برای خنثی کردن این سناریو دنبال می کنیم. خاصیت از طرف ما این است که ما هم یک سلسله جنگ دوره ای را با حزب دمکرات  می دانیم که باید دنبال کنیم. هدف ما در این جنگ، گفتم حفظ شرایط زمینه های اجتماعی، سیاسی، آزادیها و امکانات عملی است که تشکل طبقه کارگر در کردستان و نقش فعال این طبقه در مبارزه انقلابی علیه جمهوری اسلامی را تأمین می کند. حزب دمکرات  سعی می کند این طبقه را پاسیو کند و تشکلاتش را از بین ببرد. آزادی سیاسی هم که یک زمینه است را از بین ببرد. آگاهانه هم دارد سعی می کند این کار را بکند.   نه این که صرفا از برنامه اش ناشی میشود، عمدا دارد این کار را میکند. و این طرف هم، من جلویش را می گیرم و هر موقع جلویش را بگیریم موفق هستیم. این دیگر چون پدیده ی مقطعی نیست، بلکه در طول زمان است. به نظر من این جنگ به این معنی کش دار است.

هدف مشخص ما در این تاکتیک ها – به نظر من هدف ما از نظر نظامی باید به قول خارجی ها disengage کردن، از درگیری در آمدن باشد. نه به معنی اجتناب از درگیری، برعکس درگیر کردن بخش هر چه کمتری از نیروهای خود در جنگ با حزب دمکرات، ضمن حفظ امکانات منطقه ای که صحبتش شد. برویم به این سمت  که اگر الان هشتاد درصد نیروهایمان درگیر جنگ با حزب دمکرات، تبلیغ بر علیه حزب دمکرات  و غیره هستند، و برای حفظ مناطق به نظر من مداوما بر سر یک خط مرزی معینی، به اختیار خودمان و با اراده ی خودمان، با اینها اینجا درگیر بشویم.  و اونجا خط به اصطلاح تخاصم را تعریف کنیم و پشت آن خط تخاصم بتوانیم به کار تشکیلاتی مان و به کار نظامی مان علیه جمهوری اسلامی بپردازیم . هدف نظامی ما نمی تواند تعقیب او و زدن ضربات زیاد بر او باشد و کشتنش و "لت وپار" کردنش. به نظر من مرعوب کردن حزب دمکرات  غیر ممکن است. حذفش در کردستان بدون انقلاب کارگری علیه اش،  غیر ممکن است. آوردنش پای میز مذاکره که چیزی بگوید که "به تریج قبای" حزب دمکرات  و "قم پزهاش"  برنخوره، به نظر من غیر ممکن است. دو نفر باشد، قاسملو و یکی دیگر، می روند داخل مسافرخانه در کرکوک، اعلامیه هم تند و تیز علیه مان می نویسند. این هم غیر ممکن است که ما یک کاری بکنیم که نیروهای نظامیش تارومار بشود که نجنگد! ...نه می جنگد. به نظر من توانایی جنگیدن با کومه له،  همان طور که ما توانایی جنگیدن با جمهوری اسلامی را داریم، دسته جات خیلی کوچکتر از حزب دمکرات توانایی جنگیدن با کومه له را در کردستان دارند. چند بار ایذائی و غیره! حزب دمکرات  حتی به مرحله ی ایذائی خواندنش هم نمی افتد! نصف کردستان دستش است. مگر ما نمی گوییم منطقه دارد و فلان و فلان، او همین الان دارد . چطوری اصلا ممکن است ؟ حزب دمکرات  را می شود ضربات نظامی زد، که از نظر سیاسی مرعوب بشود. ولی به طور نظامی نمی شود ماشینش را فلج کرد. چون ممکن است چنان کشتاری بکنی که طرف نتواند بگوید بروید جنگ با کومه له، بگویند کشته می شویم و فلان و غیره و "هزینه اش زیاد" به نظر می آید. ولی باز این هم حتی به نظر من غیر محتمل است. و فقط هم با ماشین جنگی اش مرعوب نمی شود بیشتر به افشا گری سیاسی و منگنه سیاسی تأثیرش خیلی بیشتر است. یا تاثیر هم ارزی دارد. من اصلا نمی خواهم در این بحث جنبه های نظامی مسائل را کم ارزش تر بکنم. یعنی هدفی که ما تعقیب بکنیم .. از نظر نظامی، پیشبرد سیاست منطقه ای مان و حفظ امنیت مان، امنیت از لحاظ "دمکراتی"، است. مناطق برای فعالیت خودمان را، که معنی واقعی اش را اگر بخواهیم بگیریم،  پیشرفت سیاست نظامی ما این است که ضمن حفظ مناطق، مدام بتوانیم با این شاخص که چند درصد از نیروهای ما درگیر حفظ این مناطق اند و درگیر حفظ این تناسب قوا هستند، مدام این شاخص را مشغول نزول ببینیم. امروز یک پنجاه درصد سد معبر می کنیم از حزب دمکرات  که نیاید به سمت مناطق ما و در مناطق آتش به پا بکند و به ما حمله بکند، بتوانیم پس فردا با ده درصد نیرویمان این کار را بکنیم، با پنج درصد نیرویمان. توی خطی این کار را بکنیم، و پشتش کاملا بتوانیم رو به فعالیت کمونیستی، تشکیلاتی و انقلابی - نظامی خودمان علیه رژیم جمهوری اسلامی، که شرط لازم هر جور گسترش است،  دست بزنیم. و من این disengage کردن در کل حزب، و تبدیل کردن به بوجود آوردن یک تخاصم مرزی با حزب دمکرات، را   مکمل سیاست منطقه ای مان می دانم. درست است الان فاز پایین تری هستیم، ولی خود آن مناطق را اینقدر پاکسازی نکردیم، یا نا امن نکردیم برای طرف که به طور عمده مثلا بتواند مرزی شکل بگیرد، که ما در آن مرز بتوانیم نیروهایی را بگذاریم که حزب دمکرات را تعقیب کند، آزار بدهد و نگذارد. یا جای دیگر ضربات انحرافی بهش بزند،  که نگذارد در این منطقه دخالت بکند. ولی ما باید برویم به سمت تحمیل دوفاکتو آن چیزی که حزب دمکرات  به طور قراردادی قبول نمی کند. این به نظر من پیروزی است. تحمیل دوفاکتو همان مناسباتی که حزب دمکرات حاضر نیست به طور اعلام شده قبول کند. و این را می دانیم که حاضر نیست قبول کند. اگر یک موقع هم قبول کرد، ... درست دیگر آن موقع دیگر مطلوب هم معنی دارد! مثلا فرض کن بگوییم سیر تکامل مطلوب زندگی تو چی است؟ تو بگویی من می خواهم مهندس بشوم بروم رشته راه سازی یا می خواهم به جامعه خدمت بکنم پولدار هم بشوم یا موقعی سیر مطلوب زندگی ام این است که چهارشنبه یک بلیط بخرم و برنده بشم. این دیگر نمیشود بهش گفت که ما داریم از سیر مطلوب، این زندگی را توصیف می کنیم. این یک سیر الکی است، که ما حزب دمکرات  را با یک سری ضرباتی وادار به غلط کردن در کردستان بکنیم! ندیدن این است که درست ده دقیقه قبل از آن غلط کردنش، از اقصی نقاط بهش کمک می رسانند. نمی گذارند حزب دمکرات بشکند. با نیروی موجود ما! می گویم انقلاب کارگری وسیع تری علیه شان سازمان دادن کاملا وظیفه ماست. ولی با نیروی موجود ما در "راند" پانزده، یک به هیچ، با آش و لاش شدن هردو،  ما برده باشیم، از سر امتیاز. ولی زدن ضرباتی آنچنان که حزب دمکرات به تمکین از ما بیفتد، و اجرایی کردن آن چیزهایی که ما می گوییم، یعنی آن چیزهایی که خلاف منافع طبقه خودش است و چیزهای اعلام شده اش هست، من بعید می دانم .

به هر حال نتیجه این حرف ما آنوقت چی است؟ من می گویم اولا رفقای ما همین الان بخشی از پیروزیهای ما را ندیدند، حتی پیروزی نظامی را. چون نتوانستیم حزب دمکرات  را "ریقش" را در بیاوریم و بیاید پای میز، ندیدیم که به طور دوفاکتو ما کاری کردیم که در کردستان این تناسب قوا را نه فقط حفظ کردیم،  بهبود بخشیدیم از مقطع کوچ ... به طور جدی تناسب قوای بین این دو تا جریان را بهبود بخشیدیم. تصویرش را در ذهن توده ها بهبود بخشیدیم. شرایط فعالیتمان را بهبود بخشیدیم. این را هم بگویم از بحث جدا از بحث کنگره چهار کومه له نیست که فراخوان داده بود حزب دمکرات  را به عنوان یک نیروی متخاصم به حساب بیاورید، یعنی چی؟ یعنی شرایطی را به حساب بیاورید که در کردستان فعالیت می کنید و حزب دمکرات  هم با شما جنگ دارد. از نظر من تو این دوره رفقای ما به طور عینی این دوره را پشت سر گذاشته اند. به طور عینی کردستان وارد این مرحله شد که ما داریم با رژیم جمهوری اسلامی، با بورژوازی سراسری می جنگیم و در طبقه کارگر کار می کنیم در کردستان. نیروهای انقلاب را بسیج می کنیم، حزب دمکرات هم به عنوان یک نیروی متخاصم وجود دارد، باز هم می بینید که داریم کار می کنیم و ادامه کاری هم داریم. به نظر من این دستاورد مهمی است که داشته ایم تا اینجا از این جنگ.   

در مورد بحث هژمونی بالاخره باید اینجا روشن کنیم که فرمول بندی جنگ اخیر، ویژگی اش، یا اینکه از یک بحران هژمونی در جنبش کردستان ناشی می شود، و جنگی است بر سر هژمونی،  درست است یا غلط است.  و جواب صریح به این داد. به نظر من جوابش این است که غلط است. جواب عبداله را من اینطوری گرفتم در این سند غلط است. حالا یک ایده ی درست دیگری ممکن است این باشد که مبارزه دو تا حزب سیاسی توی کردستان نمی تواند مبارزه بر سر رهبری جنبش کردستان نباشد و بوده و هست. من می گویم هزار و یک ایده درست دیگر هم هست که اگر بی جا مطرح بشود، نتیجه های عجیب و غریبی از آن در می آید. از قبیل همین ایده ای که حزب دمکرات  و کومله جنگشان بر سر رهبری جنبش در کردستان هست. و این وقتی می آید و الان مطرح می شود، میشود منبع توزیع جنگی که اساسا بر سر اختلاف منافع طبقاتی است و اختلاف منافع طبقاتی بر سر موجودیت طبقاتی است. این فرمول بندی هژمونی، یک فرمول بندی هست که از تویش استنتاج می شود، استنتاج های دیگری هم می شود. یکی از آنها غیر سیاسی کردن بحث است. یکیش غیر سیاسی کردن جنگ است و یکیش چپ روی کردن در نظامی گری و راست روی کردن در تبلیغات است. این از داخل این فرمول بندی درمی آید. فقط هم در سند نیست و در نوار است. در نوار خیلی برجسته تر است که همان بحث قدیمی خلق را آورده ای راجع به کی میخواهد حاکم بشود در کردستان. من این را ازش می فهمم، و به نظر من این عقب گردی است برای کمیته مرکزی کومه له. راجع به اینکه حزب دمکرات  به نفع کومه له، یا به نفع کمونیزم نفوذش را از دست داده یا نه؟ با یک مشاهده ای که میشود کرد این است که کومه له نفوذش بیشتر شد و حزب دمکرات  نفوذش کمتر شده است. اینکه نشان داد این نفوذ از حزب دمکرات  به نفع حزب کمونیست جلب شده و به نفع کومه له جلب شده است، یک خورده ای نشان دادنش  سخت تر است. چون کومه له مستقیما در اقشار دیگری نفوذ می کند که شاید قبلا به آن صورت طرفدار حزب دمکرات  نبوده اند. حزب دمکرات  نفوذش را در بخش هایی ممکن است از دست داده باشد که اتفاقا آنها به راست و پاسیفیست چرخیده باشند، به سمت جمهوری اسلامی چرخیده باشند. من می گویم توضیح این ساده نیست. یعنی این مقابله دوقطبی حزب دمکرات  کومه له و خلق کرد، به نظر من کافی نیست. باید دید اولا کل جو کردستان از نظر فعال بودن توده ها، به نسبت سال مثلا پنجاه و هشت خیلی عقب گرد کرده است. حزب دمکرات  در این پروسه نفوذش را از دست داده است. اما الان هم اگر روستایی ها، یکهو بریزند و یک پایگاهی را بگیرند، احتمالش کم نیست تویش بنویسند بژی حزب دمکرات. با اینکه ممکن است هیچ عضو حزب دمکرات  تویش نباشد. به این معنی، من گفتم نمی تواند انگیزه حزب دمکرات  این باشد که دارد به نفع ما نیرو از دست می دهد، و نفوذ به نفع ما از دست می دهد. انگیزه حزب دمکرات  اگر هم این باشد، هیچ ویژگی امروزی این پدیده  ندارد. واقعیتش این است که دو تا جریان می توانند از این که هست، خیلی در کردستان نفود دار تر باشند. یعنی در یک مجموعه ثابت، سر یک مجموعه ثابت با هم جنگ نمی کنند. مجموعه خیلی از این وسیع تر است و حزب دمکرات  هم می تواند خیلی وسیعتر از این هم برود. اگر نتوانسته است به پایین متکی بشود به خاطر این است که اولا بخشا حزبی نیست که به پایین متکی باشد، یعنی کاملا حزبی باشد که بتواند از پایین تغذیه بکند. ثانیا بخش زیادی از قلمرو فعالیتشان، نفوذشان و آن اقشاری که می توانستند در آن نفوذ بکنند، را به سادگی به خاطر پیشروی های جمهوری اسلامی از دست داده است . ولی واقعیتش این است که این فشارهایی که رویش است، او را وادار می کند که سرش را بالای آب نگه دارد و سرش را برای اینکه برای آب نگه دارد باید حزب مقتدر کردستان به نظر بیاید. اگر این اقتدار را نمی تواند به پایگاه جمهوری اسلامی نشان بدهد الان وقتش است که به ما نشان بدهد. من این واقعیتی که حزب دمکرات  در منگنه است را قبول دارم،  منتها صرف بحث بر سر پایگاه جنبشی شان است که این به نظر من ناکافی است.

دو تا نکته دیگر هم در این سند هست که من نمی دانم که در این بحث واردش بشویم. شاید لازم باشد کلیت آن بحثش به نحوی ختم بشود به اینکه کی برود و چی بیاورد. بحث من شخصا این است که استنتاج های سیاسی رفقای ما، یعنی برخورد محتوای سیاسی بحث هایشان، راست می زند. در نتیجه رادیکالیزمشان و ضدیتشان با حزب دمکرات  خودش را توی جنگ طلبی و نظامی گری دست چپی نشان می دهد، تثبیت هژمونی یعنی این. جنگ بر سر هژمونی است. و اینکه حزب دمکرات  بیاید پای میز مذاکره. و اینکه شکست یا پیروزی خودش را دوفاکتو نمی تواند نشان بدهد، بلکه حتما باید پیروزیهای قراردادی باشد. به نظر من اینها آن اشکال مختلف نظامی گری چپ است، چپ در بیرون. نظامی گریی که نظامی را در خدمت سیاست نمی بیند و آنجایی که این نظامی گری به درجه رشد تاکنونی اش هم توانسته در خدمت سیاست باشد، را نمی بیند.  و در نتیجه تشکیلاتی که این روحیه بهش حاکم است از همان مسائل نظامی تاکنونی هم استفاده سیاسی کافی نمی کند. باز هم خم میشوی بر سر نظام. من بحثم سر اینکه باید ما بالاخره بتوانیم توی مرزهایی با حزب دمکرات درگیر بمانیم، برای اینکه پشت ای مرزها پشت جبهه سیاسی داشته باشیم، و پشت جبهه نظامی علیه جمهوری اسلامی داشته باشیم، معنی اش اینست که سیاست ضربه زدن به حزب دمکرات  برایمان یک سیاست مطلق نیست. بلکه سیاستی است که این وسط به تدریج اهمیتش کمتر میشود، به ازای کار سیاسی که ما پشت جبهه  این عملیات می کنیم . در این نقشه ما همچنین چیزی نمی بینیم. این را هم نمی بینیم که این سیاست منطقه ای قرار است مثلا به یک همچین ترتیبی تمام بشود. اگر کسی بخواهد روشن بگوید، به نظر من باید این را بگوید، که ...حزب دمکرات  شروع کرد ضربه زدن به ما و حرف زدن از جنگ سراسری، از پلنومش بود یا کنگره اش بود، تا تصویب کرد. این تصویب را زیر فشار واقعیت کردستان، نفوذ ما، شکل گیری انسجام ما، بقای ما، چپ تر شدن و چپ تر شدن و خیلی ... شدن و مشخص تر شدن شعارها و سیاستهای ما، و از طرف دیگر زیر فشار بورژوازی هم پیمانش در شورای ملی مقاوت، کرد. این را گفته برای اینکه نشان بدهد حزب قدر قدرت در کردستان است که سرش معامله  کند. ضربه به اورامان هم می زند و مرکزیتش میرود پشت ضربه اورامان که دقیقا همین را به عنوان یک نمونه نشان بدهد. عکس العمل ما ویژگی اش در این است که دست این را خوانده و این را به عنوان جریان به اصطلاح مجرد نگاه نمی کند، و تصمیم دارد همین سیاست حزب دمکرات  را خنثی کند و به عکسش تبدیل کند. و به نظر من تا اینجا موفق هستیم . من از بحث های رفقا و از خود اسناد یک نارضایتی بیش از حد می بینم از عملکرد تاکنونی کومه له در جنگ با حزب دمکرات. که به نظر من موجه نیست. برای اینکه جنبه های سیاسی و اصلا هدف سیاسی جنگ دیده نمی شود و وضعیت و تناسب قوا دیده نمی شود، بلکه به فرم تسلیم حزب دمکرات، به فرم سازش حزب دمکرات  با ما، زیاد بها داده می شود. بعد هم همه اش آمارهای نظامی مقایسه می شود. بله خیلی حرکات تاکتیکی نظامی هست که میتواند در خودش بررسی بشود و باید هم بشود. ولی کمیته مرکزی در این اثنا نمی بایست اینقدر روی نظامی گری خم بشود. و بیشتر بایست بداند که این جنگ سیاسی تا حالا، نسبت به آن سیاستهایی، که در این اسناد برجستگی ندارد، خدمت کرده یا نه؟  از این به بعد باید چکار بکند. خسرو تذکر داد که تناسب قوایی که به هر حال ما بتوانیم بر مبناش درصد نیرویمان را کم بکنیم در جنگ با حزب دمکرات و به کار خودمان بپردازیم، آن هنوز فاصله زیادی باهاش داریم. من هم قبول دارم. ولی کسی میتواند برود آنجا که بداند دارد آنجا می رود. در صورتیکه ... این سند این  ایده را نمی گوید. سند مربوطه، سند نظامی یک استقلال نسبی عجیبی در خودش دارد. می زنیم و لت وپار می کنیم و بالاخره باید ماشین جنگی اش را از کار انداخت. سند سیاسی هم یک استقلال منطقه ای دارد، که معلوم نیست مناطق دارند در چه پروسه ای بحث می شوند. بحث ما این است. ما باید ضربه ها را بزنیم. حالا ممکن است مجموعا تعرض وسیع و همه جانبه ای باشد در یک مناطق دیگری،  برای اینکه بتوانیم بالاخره حزب دمکرات  را برسانیم به اینجا که بر مبنای تناسب قوای واقعی نیروها، که ما نمی توانیم در کوتاه مدت خیلی زیرورویش بکنیم، این معنکس بشود در یک جورتقسیم منطقه ای در کردستان، که ما در مرزهای این مناطق عمدتا با حزب دمکرات  درگیر بشویم، و نه هر آن بشویم. و به این ترتیب در آن مناطق بتوانیم فعالیتمان را بکنیم. یکی از این شاخص ها که باز به نظر من در نوشته بچه ها به طور ضمنی هست، ارتباط بین مرکزیت و همان مناطق است. که به نظر من جزئی از سیاست منطقه ای ما باید کنترل مرز باشد. اینجا اشاره شده است که: نظر به حضور دائمی بخشی از نیروهای حزب دمکرات  در اردوگاه مرکزی شان، و دور بودن نسبی رفقای ما از مرکز، باید آمادگی داشته باشیم با اینها بجنگیم. ..بله از مرز.  که من این دور بودن نسبی رفقا از مرز، آمدن آنها به .. را یک نقطه ضعفی می بینم تو سیاست منطقه ای مان. که  باید یک جوری باشد که مرز، مرز برای نیروی پارتیزانی به نظر من خیلی مهم است چیزی کم اهمیتی نیست . این هم یک معضلی است که گفتم شاید بحثش اینجا نباشد.

به هر حال، بحث هژمونی به طورکلی درست باشد یا غلط، به نظر من بحث هژمونی طوری که رفقا در نوار و در این سند بیان می کنند، محکوم است، غیرسیاسی بودن بحث است. در ارزیابی هم مدنظر است، که در اشکال مختلف به نظر من خودش را بروز می دهد.

 

برگرفته از بخش صوتی سایت آرشیو حکمت، تحت عنوان:  ارزيابى مصوبات پلنوم ک.م. کومه‌له - جنگ با حزب دمکرات و مسأله هژمونى در "جنبش"، پیاده شده توسط سالار کرداری

ادیت:  مظفر  محمدی، ثریا شهابی