در مورد بیانیه حقوق زنان

 بحث در پلنوم سیزدهم حزب کمونیست ایران

 

 

رفقا بدون  تشریفات معمول، پلنوم سیزدهم رو شروع میکنیم. دستور،  بحث و بررسی و تصویب بیانیۀ حقوق زنان است. قرار شد اول بیانیۀ حقوق زنان را بررسی کنیم.

اول رفقا در کلیات صحبت میکنند بعد از بحث، در مورد مبنای این بیانیه رأی میگیریم و پس از تصویب مبنا، بند به بند ادامه می دهیم. در ادامه، در مورد کل متن که اصلاحات در ان وارد شده است، دوباره یک رای نهایی میگیریم.

بدون اینکه مخالف مبنا قرار گرفتن و تصویب این متن بعنوان مبنا باشم ملاحظات من این متن را از یک بیانیه ایده ال دور میکند .اول اینکه این یک بیانیه حقوق زنان است که مانند یک قانون مدنی نوشته شده است. یعنی بیانیه نیست بیشتر به شکل مفاد حقوق مدنی زنان است. مقدمه این بیانیه برای رفع این نقص نوشته شده اما بنظر من فقط در یکجا یعنی در مقدمه نمیشود این نقص را رفع کرد. این نقص باید در همه بندها رفع بشود.

بنظر من در بیانیه حقوق زنان تصویر زن در سوسیالیسم، جامعه سوسیالیستی و موقعیت زن و مرد در آن و همچنین نقد ما از ریشه های ستمکشی زن در سرمایه داری باید ذکر بشود. همچنین نقد ما و اعتراض ما به موقعیت زن در این نظام باید با شفافیت و صراحت بیشتری ذکر شود. من با کسی که می گوید عواطف در این بیانیه منعکس نیست موافقم. در این بندها نفرت ما از فحشا منعکس نیست، نفرت ما از تجاوز جنسی منعکس نیست. آن مبرمیتی که ما در خاتمه دادن به این مسایل حس میکنیم، منعکس نیست. یک بند حقوقی یا یک مواد حقوقی است که در جای خود درست است. من فکر میکنم خوب بود ابن نکات اول با پشتوانه تهییجی و توضیح بیشتری طرح می شد تا مخاطب را تکان بدهد. بنظر من این بیانیه  کسی را زیاد تکان نمیدهد، نشان نمیدهد که ما چه برنامه های پیشرویی داریم. نکتۀ دیگر اینکه ما باید تصویری از زن در سوسیالیسم در این بیانه بدهیم و از آنجا نتیجه بگیریم که بعنوان اقدامات فوری، ما خواهان این بندها و حداقل اقدامات فوری هستیم. در این بیانیه باید بگوئیم که ما فورأ از هر دولت سرمایه داری تحقق این خواستها را مطالبه می کنیم و برایش مبارزه میکنیم. به این ترتیب است که این بیانیه یک تصویر حداکثری از خواستهای ما برای زنان را بدست می دهد.

علاوه بر لحن بیانیه، نکته دیگر تأکیدی است که بر مساله کودکان دارد. بنظر من قاطی کردن مساله کودکان و مساله زنان بیش از حد است. بطور مثال اینکه اتوبوس تسهیلاتی داشته باشد که بشود کودک را سوار آن کرد دیگر ربطی به مساله زن ندارد. بنظر من این به ضرر کودکان است چون خواستهای آنها را خلاصه و محدود می کند. کودک هم بیانیه حقوق خودش را دارد. همچنین گره زدن حقوق کودک به زن به معنی از در بیرون کردن مساله و از پنجره وارد کردن آن است. تا این اندازه تداعی کردن کودک با زن و تاکید بر رابطۀ یگانه اش با کودک، مغایر دیدگاه ما در مورد حقوق زن و جایگاه کودک و حقوق او در جامعه است. ما باید تصویر دیگری از این مسائل بدهیم. ما باید بگوئیم که مساله بچه داری و اصولأ جایگاه کودک در جامعه از نظر ما چیست؟ ما باید تکلیف این مسله را حل کنیم و اینکه اصولأ می باید راجع به خانواده اظهار نظر میکردیم، راجع به زن در اقتصاد اظهار نظر میکردیم، راجع به تربیت اطفال اظهار نظر میکردیم، راجع به کار خانگی اظهار نظر میکردیم. اظهار نظرهایی که محتوایی هستند. جایی باید در بیانیه مان این کار را می کردیم و بعد بندها را می آوردیم. بطور مثال میگفتیم که تربیت کودک در یک جامعۀ سالم و سوسیالیستی وظیفۀ کیست و چه نقشی برای جامعه دارد. ذکر اینکه در جامعه فعلی ما چنین نیست و بنابر این رابطه زن و مرد در ارتباط با کودک چه باید باشد.

بالاخره  انتقاد من به این بیانیه به بند سقط جنین است. من اصولا با این بند مخالفم. من با تیتراین بند یعنی با" ممنوعیت سقط جنین باید لغو گردد" یعنی لغو ممنوعیتی که جمهوری اسلامی روی سقط جنین گذاشته مخالف نیستم. من با سقط جنین بعنوان یک اصل مخالفم و فکر میکنم حزب کمونیست باید مخالف باشد. من معتقدم که " آزادی سقط جنین" یک اصل پرنسیبی کمونیستی نیست و فکر میکنم به کمونیسم تحمیل شده است. رای من به این موضوع، رای مخالف  است. اما در مورد بقیه بندها ملاحظاتی دارم.  اگر این بندها می توانست درجه ایی بصورتی که گفتم تکان بیشتری بوجود بیاورد، شور بیشتری در آن باشد، نقد بیشتری داشته باشد  و تصویر انتظارات بالاتری را از جامعه انسانی در بندهای مختلفش بدهد و  بعضی مطالبات را بگوید من فکر میکنم به این معنی سوسیالیستی بود. ما کلأ مطالبات  - چی های پیگیری بوده ایم بدون اینکه منتقد های خیلی دقیق و تحریک - کنی در جامعه باشیم. با این حال گفتم بعنوان سندی که همین مطالبات را هم بیان میکند خیلی مفید است.

بند ۳۴ راجع به مهد کودک هست ولی سه بند دیگر مربوط به کودک در بند ۲۵ هست که در مورد درست کردن زمین بازی، مشاوره دادن در خانه و رسیدگی پزشکی است. اینها همگی در مورد نگهداری اطفال است. مهد کودک در اینجا آمده و سه بند دیگر در بند مربوط به کار خانگی آمده است. من معتقدم که یک نوع تفکیک بکنیم. این را با عنوان تسهیل نگهداری و مسئولیت جامعه در قبال کودکان مطرح کنیم. اسم زن هم در  تیتر نیاید و هر جور شما آن را بخواهید بگوئید. ولی بالاخره یک جا باید این را بگوئیم که در آن حالت بنظرم سه و حتی چهار پاراگراف از بحث بعدی یعنی بند ۳۵ که خیلی بحث طولانی است در زیر بند دیگری قرار می گیرد. من پیشنهادم این هست که جای مناسبی برایش پیدا کنیم. در دفاع از مساله ای که آذر پیشنهاد کرده بود، میخواستم بگویم بگذارید ما حرف خودمان را بزنیم بعد اگر کسی  مبارزه ای خارج از شعارهای ما کرد از آن دفاع کنیم. خیلی چیزها اتفاق میافتد که خارج از مطالبات لیست شده ماست .از جمله مثلا از فردا ما  از مبارزه معینی حمایت کنیم که می خواهد مهد کودک در محل کار ایجاد شود. اما ما باید جنبش کارگری را سوق بدهیم به اینکه از دولت بعنوان شهروند بخواهد که مهد کودک در همه جا ایجاد بشود. من این را درست تر میدانم. بهر حال ما در اینجا جنبشها یی که خواهان مهد کودک در واحدهای کارخونه هستند را حمایت می کنیم ولی حسن اش بنظر من بیشتراین است که راه را برای پروسه خواستن مهد کودک بعنوان شهروندان جامعه از دولت باز کنیم .بگذارید یکی بپرسد چرا واحد های کار را نگفتید آن وقت به اوتوضیح می دهیم که ما کلا همه جا مهد کودک میخواهیم.

اولین اصلاحیه ای که فکرمیکنم لازم است این هست که تیتر این قسمت بشود "نگهداری کودکان باید هرچه بیشتر توسط جامعه صورت بگیرد و تسهیلات کافی برای نگهداری و مراقبت از کودکان بوجود بیاید." چیزی شبیه به این که نوشتنش سخت نشود. در جمله پایین اش هم بیاید "برای فراهم کردن زمینه های اجتماعی مشارکت زنان لازم است اقداماتی در این جهت صورت بگیرد  به این منظور... باید در واحد های فلان؛ کودکستان به وجود بیاید.

پیشنهاد بعدی من این است  که بند عرضه محصولاتی برای تامین موازین بهداشتی که نگهداری از کودکان را را تسهیل میکند، "برای تامین موازین بهداشتی" حذف شود. بنظر من عرضه محصولاتی که نگهداری از کودکان را تسهیل میکند را بگوئیم. جزئی تر از این، من فکر میکنم منا سب این نیست در این سطح نیست .اگر راجع به بهداشت و پزشکی حرف بزنیم درست است این را بگوئیم ولی راجع به این حرف بزنیم که یک نوع محصولات ویژه ای هستند که دولت مثلا برود و کارخانه تولید آنها را بزند، خیلی مشخص نیست. در مورد شبکه وسایل نقلیه عمومی هم به نظر من خواست خیلی ظریفیست که جایش اینجا نیست. به مسئله مراکز بهداشتی و زمین های بازی اشاره بکنیم. من میگویم در این سطح شماتیک بحث کودکان را بکنیم. اما اگر وارد جزئیات بشویم، کلی چیزها بنظر من میرسد که اینجا نیست که در نتیجه  مجبور میشویم آنها را بگوییم. من با این حرف ایرج کاملا موافقم که بند  ۳۴ بعد از بند ۳۵ بیاید چون مقدماتش میتواند خیلی چیزها را توضیح بدهد. برای همین هم فکر میکنم "زمینه مشارکت فعال زنان در  زندگی اجتماعی" در کنار جایی که بحث کار خانگی می شود، قرار بگیرد. جمله اول بند مهد کودک اگر بعد از این مقدماتی که ما گفتیم بیاید بنظر من بندی است در مورد کودکان که چند تا ماده را طرح می کند و کافی است. من میگویم تیترش اینطور باشد: "تسهیلات کافی برای مراقبت و نگهداری از کودکان باید ایجاد شود و بخش هر چه بیشتری از امر  مراقبت از کودکان را جامعه و دولت بر عهده بگیرند." زیر این فسمت دیگر مقدمه ای نباشد بلکه خط تیره بگذاریم و بگوئیم در واحد های کار باید مهد کودک درست شود .هرکدام از قسمتهایی که تصویب میکنیم، هیچ تغییری نکند. من میگویم بنویسیم" به این منظور"، وقتی که شما نسخه چیزی را می پیچید و وقتی که اقداماتی را طرح می کنید می گوئید:" از جمله"،" به این منظور"، " در جهت این"، " در راستای این". به این ترتیب مخاطب می فهمد که شما ادعا نمیکنید .اینها جواب اجتماعی شدن نگهداری از کودکان است. برای اجتماعی شدن نگهداری کودک باید خانواده را ملغی کرد. اگر واقعا میخواهیم این مساله واقعا اجتماعی بشود باید خانواده را ملغی کرد و این بر میگرد به عرصه های  پایه ای فلسفه اجتماعی راجع به  خانواده، آموزش و پرورش و غیره. وقتی" به این منظور"  میگوئیم باید توجه کنیم که ما راه حل هایمان را را داریم تعریف میکنیم. ببینید ما داریم راجع به یک چیزهایی که نگهداری کودک را در خانواده تسهیل میکند حرف می زنیم نه مثلا  آنقدر که بهداشت کودک را بالا ببرد. من میگویم بالاخره کودک شیر خشک بخورد  یا هر جور شیری بخورد مساله این است که آیا می توانیم زمان شیر دادنش را کم کنیم یا نه؟ بحثم اینست که خیلی وارد رفاه خود کودک بعنوان یک کودک میشویم. باید اقداماتی را بگوئیم که این کار را تسریع میکند. پوشک، باز مربوط است. سوال این است که این امور را در خانواده چگونه تسریع می کنید؟ بعد من سوالم این هست که اگر پوشک نباشد کهنه میبندیم. اگه منظور این است که بالاخره بچه داری آسان بشود. کلا اینکه دولت را موظف به یک نوع  سرمایه گذاری برای تامین این کالاها بکنیم دیگر از سطح بحث هایمان خیلی فراتر است. خیلی کنکرت تراست. نظر من اینست که   اولا مرکز خرید متمرکز را حذف بکنیم. بعد بیشتر مسئله خانواده هایی که وقتشان گرفته میشود، گیرآوردن جنس به قیمت خوب و مناسب است. به نظر من بحث در این سطح نیست. در مورد امور منزل، من خودم کلمه "منزل" را خیلی کم به کار می برم. شاید به خاطر سلیقه است یا بستگی به این دارد که چه تلقی از این لغت داریم. فکر میکنم کار خانگی یا کار در خانه یا شبیه این را بکار ببریم. "برای فراهم کردن زمینه  مشارکت فعال  در زندگی اجتماعی" این جمله ی خوبیست اگر بتوانیم آن را در جایی بگنجانیم. دو پاراگراف در مقدماتش است یکی کار خانگی مشترک  زن و مرد و دیگری انجام دادن کار منزل و مراقبت از خانواده  انرژی زنان را میگیرد. ما هیچ ربطی بین این دو برقرار نکردیم. با اینکه گفته ایم کار خانگی مشترک بین زن و مرد هست، اما اینطوری گفتیم  که کار خانگی حالا وقت زنان را  می گیرد. اما این امر مشترک جامعه برای سبک کردن کار هردو است یعنی باید این کارها را اجتماعی بکند.

باید گفت کار خانگی امر مشترک بین زن ومرد است اما در جامعه موجود اساسا این کاریست که به زن احاله شده و به این منظور اجتماعی کردن کار خانگی و تسهیلاتش بطور بالفعل راه گشایی جدی برای زن می کند و بطور جدی امکانات و تسهیلات مشارکت فعال زنان در جامعه را به وجود می آورد. الان  این اجتماعی شدن، کار مردها را زیاد سبک نمیکند. کار خانگی بطور واقعی امر مشترک مردها نیست. به این ترتیبی که من می گویم روی مساله زن می رود. یک نکته دیگر اینکه آیا لازم نیست در بند دیگری بخواهیم که مردها (من در جایی خواندم) در مورد ضرورت شریک شدن در کار خانگی باید آموزش داده شوند؟ یشنهاد میکنم پاراگراف دوم حذف شود و در ابتدای پاراگراف اول یک جمله به این شکل بیاید: کار خانگی امر مشترک مرد و زن، هر دو است اما در جامعه موجود این امر تماما به عهده زن نهاده شده است .

ببینید اینکه کارخانگی امر مشترک هردو زن و مرد است، اعتقاد ماست  که باید اینطور بشود. من پرسیدم این را چطوری گفته اید؟ به من گفتند که در بند ۳۶ اشاره کرده ایم. که میبینم اشاره شده است که مردها هم باید سهیم شوند و من قبول کردم. مثلا کودکستانها که به کار خانگی مربوط میشوند، زیر آن بند آمده و من را راضی می کند. هرکس که این را می خواند می بیند که بصورت یک سری از بالا تا پائین مقوله کار خانگی و بند کودکستان زیر آن آمده است. به این معنی من اصراری روی گذاشتن آن تکه ندارم. بحث من این هست که باید فشار کار خانگی از دوش زنان برداشته بشود. مشکلی که الان تو این مطلب میخواهیم به آن جواب بدهیم این نیست که چه جوری فشار کار خانگی از روی دوش جامعه، از دوش زن و مرد برداشته بشود. .یکی از موانعی که باعث میشود مرد در کار خانه شرکت نکند و ما قبول میکنیم و به رسمیت میشناسیم این هست که از سر کار آمده و خسته است. مشکل از اینجاخیلی حاد میشه  که هردو زن و مرد از سر آمده اند و کار خانگی باز هم، کار زن است. ما میخواهیم مشخصا فشار کار خانگی را از دوش زن برداریم. بقیه استنتاجها در سایر بندهای بیانه و در مبارزه با شوینیزم و خواست تسهیلات و غیره ساتر است. به این معنی، خود این جمله به همین صورت باقی بماند خیلی بهتر است. بنظر من این بند برای این نیست که بار کار خانگی را از دوش مرد و زن بردارد تا بتوانند از فراغت برای کار و فعالیت اجتماعی هم برخوردار باشند.  ما میخواهیم مشخصا فشار کار خانگی را از دوش زن برداریم. 

ببینید مرکز متمرکز خرید، ایده ای است که از اروپا آنهم از از کشورهایی معینی گرفته شده است. من هنوز مطمئن نیستم که این از نظر انسان شناسی، مردم شناسی، روان شناسی اجتماعی و غیره به نفع باشد یا نه. ممکن است که من شیوه دیگری برای توزیع کالا در ذهنم باشد. چرا باید الان  به خاطر زنان  بیایم به شیوه شهر سازی و شیوه توزیع کالا رای بدهم؟ مراکز متمرکز خرید شاید خوب نباشد، شاید تعاونیهای مصرف بهتر باشد. شاید اصلا راسته هایی که در آنها همه نوع مغازه هست و هیچکدام از آن یکی دیگر تفکیک نمیشود، خوب باشد. اصلا خیلی از رفقا تو این جاهایی که مراکز متعدد خرید دارد نمی توانند طاقت بیاورند و به جایی میروند که شهر باشد، کوچه هایش به جایی ختم بشود و بین مغازه قصابی و مغازه فلان چیز دیگر یک پارک وجود داشته باشد. من نمیدانم چرا باید به این رای بدهم که حتما باید مرکز خرید متمرکز باشد. برویم و امر توزیع کالا را تسهیل کنیم. من از مسگر وغیره دفاع نکردم از این صحبت کردم که مراکز متمرکز خرید چیز معینی است. شاید من بخواهم تعاونی توزیع داشته باشم، شاید بخواهم به شیوه ای که الان با کامپیوتر از این سوپرمارکتی که شما میگویید بر می دارند و در خانه تحویل می دهند، خرید کنم. در کشورهای کاپیتالیستی همینطور است. من از بقالی و چقالی دفاع نکردم. من میگویم این نباشد.

اگر بخواهیم سرنخ بندهای بعدی را در این بحث بگذاریم آن وقت من اصرارمیکنم که حتما راجع به شوینیزم بگوئیم. راجع به کار خانگی حرف میزنیم و یک کلمه راجع به شوینیزم نمی گوئیم. ولی امیدم به این هست که در آخر بند ۳۶ این را گفته و این مساله تامین میشود. در دفاع از حرف خسرو میخواستم بگویم که ما این همه مسائل را برشمردیم برای زن، اما اگر کسی زن را به اسم قتل ناموسی بکشد، تبرئه میشود. نمی گذارند زن سفر کند، برای خودش مسکن داشته باشد، به مدرسه برود و درس بخواند، و در انتخابات نمی گذارند زن کاره ای بشود. ما کلی مسائل برای زن شمردیم. این مساله، بعد فکری دارد. فقط اینطور نیست که قوانینی باید تغییر کند. باید تفکر جامعه نسبت به زن تغییر کند. مساله در این سطح نیست که در مورد کار خانگی، مرد تنبلی می کند. مساله شوینیستی بودن فرهنگ حاکم بر جامعه است که هم بر زن و هم بر مرد حاکم است. بنظر من هیچ فرقی نمیکند. مرد ممکن است نشان بدهد که از شوینیسم حاکم بر جامعه ذینفع است. در مورد زن معلوم نیست و نمیتوانی آن را نشان بدهی. دختری که در خانواده ای با  تفکر پدر و مادرش بار میاید، خیلی جاها مادرش این تفکر حاکم را که به آن رضایت داده و آن را صحیح و اصولی می داند، به او منتقل میکند. بنا براین، ما یک بحث در این سطح داریم.  ما سعی می کنیم با یک بند، واقع بینی و تشخیص خودمان را بیان کنیم. اما این بند، یک بعد معنوی و فرهنگی وسیعی دارد. ما باید بگوئیم: "باید اموزش داد، باید  با فرهنگ و تفکر عقب مانده در مورد زن مقابله کرد، باید به این امر بودجه اختصاص داد، باید رسانه های جمعی  و دولتی برایش کار بکنند، باید  آموزش و پرورش برای این کار بکند." آن قسمت آخر باید حذف شود. من تا حالا نشنیدم هیچ جایی بطور جدی بحث این باشد که علت اینکه مردها کار خانه نمی کنند این است که بلد نیستند کار خانه بکنند. این استدلال کدام اردو است؟ اردوی شوینیست هاست؟ اردوی کجاست؟ کجا مطرح میشود؟ در مذهب مطرح میشود؟ من فکر میکنم ما داریم می گوئیم که باید با شوینیزم باید مبارزه شود. با شوینیزم از زاویه تفکر باید مبارزه بشود. تا اینجایش معلوم است. نکته بعدی در این بند، این است که گفته مرد باید  بچه داری یاد بگیرد و باید یاد بگیرد که در کار خانه دخالت کند. بنظر من تا بحال کسی مانع یاد گرفتن مرد نبوده است. در نود درصد موارد، زن هم هیچ دوره ای ندیده که مثلا بچه داری یاد بگیرد. درجمله اول  بند ۳۶ هم میگوید برای مقابله با فرهنگ مرد سالارانه، مردم باید آموزشهای ویژه ای ببینند. الان ممکن است منظور این باشد که مردم برای مقابله با فرهنگ مردسالارانه باید تجهیز بشوند. مثل این است که بگوئید برای مبارزه با مواد مخدر، پلیس باید آموزشهای ویژه ای  ببیند.

دفاع از آزادی سقط جنین فقط تا یک حد معین سنی برای جنین و همینطور به رسمیت شناختن حق زن برای تصمیم در مورد اینکه این کار را می کند یا نه، رئوس مواضع چپ ها در این مقطع معین است. نمیدانم همیشه بوده یا نه، ولی الان اینطور است. با این تفاوت که البته  بند ما یک کمی خجالتی تر هست و آن شعارهای پایه ای که چپ تابحال داده و استنتاجات منطقی ای که از این بحث در می آید، را نکرده است. برای مثال هیچ کجا صریحا نمیگوید سقط جنین به اعتبار تقاضا یعنی با تقاضای زن صورت می گیرد. اینکه زن نباید برای انجام سقط جنین دلیل بیاورد، یک شعار است. بند ما هیچ کجا در مورد حق انتخاب زن چیزی نگفته است. اجازه زن مشروط نیست. همچنین هیچ تلاشی برای گسترش خدمات در مورد سقط جنین در این بند نیست. درست است که ممنوعیت سقط جنین را لغو کردیم ولی در شرایط فعلی، لغو و غیر لغو آن برای اکثریت عظیم مردم هیچ فرقی نمیکند. چون اینجا نگفته که کلینیکها و درمانگاهها باید ساخته  بشود. باید عده زیادی به این کار و برای حل این مساله باید گمارده شوند. در صورتیکه چپ خواهان اینهاست. این بند در سنت چپ است.

من با آزادی سقط مخالفم و کلا با سقط جنین بعنوان یک اقدام مخالفم و نمیخواهم توضیح بدهم. راستش بنظر من سقط جنین شاید تنها چیزی هست که تناقض نظام اجتماعی موجود یعنی جامعه طبقاتی با ذات بشرو بشر به طور کلی را در این نظام نشان میدهد. سقط جنین یعنی اینکه بشر برای اینکه بتواند در این جهان و این مناسبات زندگی بکند، باید علیه خودش تیغ بکشد. خوب خیلی چیزها این را در خودش داره مثل مبارزه طبقاتی، مثل جنگ که در آنها بشر علیه خودش تیغ میکشد و بشر را از بین میبرد. ولی در این مورد بنظر من تمام برجستگی اش در این است که اینجا بشر را نه در قامت یک بشر معین با یک جرم معین، بلکه قامت بشر بطور کلی، یعنی بشر بعنوان پتانسیل بشر آینده، نفس بشر بودن را از بین می برد. یعنی چی؟ یعنی اگر یک موقعی نظام سوسیالیستی می شد و از این دوره از حیات بشر حرف زده می شد، گفته می شد که در زمانی وضع نظام اقتصادی بشر در دوره ای چنان بوده که مردم برای اینکه بتوانند در این جامعه باقی بمانند، جنین را، انسان را از شکم مادرش بیرون می کشیدند و دور می انداختند. همانطوری که ما الان  راجع به دوران برده داری حرف میزنیم. دوران برده داری برای برده و برده دار به اندازه امروز شنیع نبوده است. یک عده ای غلام دیگران بودند که خیلی عجیب است. یک عده ای را جلوی شیر می نداختند تا بنشینند و آن را تماشا بکنند. خیلی عجیب بود. با سر مردم چوگا ن بازی میکردند و بچه هاو زنان نگاه میکردند. خیلی شنیع بود. امروز تو شنیع ترین کشور دنیا این کار را نمی کنند که سر کسی را ببرند و در شهر با چوب در اطراف شهر بچرخانند. این خیلی شنیع و ضد انسانی است. بنظر من راجع به ما و سقط جنین در دوره ای در آینده و در یک جامعه سوسیالیستی همین را می گویند. چون آن کسی که سرش را می بریدند،  کس معینی بود،  احساسات معینی در موردش بود، کسی که ما امروز جلوی زندگیش را می گیریم، کس معینی نیست. بشر است و حق بشر بودن است. حق نیاز داشتن و ارضای آن  نیازهاست. بنظر من طبقات حاکم به ما می گویند ما نمی دهیم، ما این نیازها را تامین نمی کنیم، از میان خودتان بکشید. این بنظر من بدترین نوع است و باز تراژدی قضیه اینجاست که وظیفه آن کشتن از خود، و وظیفه این از بین بردن انسان را، آنهم در این شکل ابستره و مجرد بعنوان نمونه به دست انسانهایی که نزدیک ترین پیوند را با  کسی که دارد از بین میرود، می دهند و اسم آن را می گذارند حق انتخاب زن. یعنی با هر جنینی که از شکم مادرش بیرون می کشند و دور می اندازند، یک زن حق خودش را بدست می آورد. این تراژدی قضیه است و این چیزی است که زن دارد از جامعه قبول میکند.

ببینید ریا کاری جامعه سرمایه داری که جنایتی که خودش دارد علیه انسانهایی که بدون هیچ مسئولیت و گناهی و صرفا به جرم اینکه بدنیا می آیند و نان خواهند و نیاز خواهند داشت، مرتکب می شود، چون نمی خواهد این نیازها را تامین کند و به خواستهای آنها جواب بدهد، بدست آن کسی که می خواهد آن بچه بدنیا بیاید می سپارد. سرمایه داری، جنایتی که خود میکند را به اسم آن زن می کند. بنظر من این فشرده جامعه سرمایه داری، فشرده جامعه طبقاتی است. بنظر من، سقط جنین ضد انسان است. یک فرمول برای یک عمل شنیع است و ما باید بدانیم داریم راجع به یک عمل شنیع غیر انسانی حرف میزنیم. بنظر من از کشتن دشمن، از کشتن رقیب شغلی، از کشتن رقیب عشقی خیلی بدتر است. نفرتهای معینی، انسانهای عصبی را وادارمیکند که اسلحه بکشند. دلیل سقط جنین چیست؟ من مخالف سقط جنین هستم چون فکر می کنم کمونیزم از انسان شروع  میکند. اگر انسان را از زیر کمونیزم بیرون بکشیم هیچ چیزی جز یک اپورتونیسم پایه ای باقی نمی ماند. اگر بناست وضع طبقه کارگر خوب بشود که ما کارگر را سمبل انسان می گیریم (چون سرمایه دار انگل و خسیس هست) این انسان، در خودش این قدرت را می بیند و به خودش این حق را میدهد و میتواند هزار و یک آدم غیر کارگر را به یک کمپی بکشد، بخاطر اینست که دارد صلاحیت انسانی خودش را نشان میدهد. اگر شما از هر فرمول بندی مارکس، انسان را بیرون بکشید، مارکسیسم قدرت و حیثیت و ارزشش را از دست می دهد. حتی در مجردترین شکل بنظر من مارکسیسم جز همان اپورتونیسمی که در شوروی و چین و غیره بر سرکار آمده، نیست .

این شاخصی از یک استاندارد اخلاقی در جامعه است که نمی گذارد این کارها بصورت قاچاق انجام شود و جامعه ای که این استاندارد اخلاقی را قبول کرده باشد، همزمان رشد فرهنگی زیادی دارد و به آن روش دست نمی زند. از طرف دیگر هزار و یک نفر از آن کسب و کار درست نمیکنند و در بازار راه نمی افتند تا با هرکس را با هر شیوه ای که بشود، کار سقط جنین را انجام بدهند. مراجعی وجود دارد که ممکن است خیلی ها را تشویق کنند که این کار را نکنند و غیره. ولی بحث من این نیست، من میگویم من این حقیقت را وقتی میتوانم بگویم که قبلا حساب پرنسیپی خودم را اول با این قضیه روشن کرده باشم تا بعد بتوانم حقیقت را بگویم. وقتی که انزجار خودم را از این کار گفته باشم، میتوانم این حقیقت را بگویم که به نظر من انجامش توسط دولت درست تر از انجام آن توسط هزار ویک آدم ناباب در جامعه است. بهر حال در این جلسات وقت زیادی برای حرف زدن نداریم.

من در مورد سفط جنین و در مورد استدلالهایی که در دفاع از آن میشود، بحث دارم. اینجا بحث من این است که موضع پرنسیپی ما این است که انزجار خود مان را از سقط جنین و ضدیت آن با انسان و نقشی که در سرمایه داری دارد را بگوئیم و اصلا بگوییم که این اعتقاد ما است که بشر در این جامعه مجبور است دست به این کار را بزند. آن وقت است که میتوانیم بگوییم: مادام که این کار به هر حال انجام میشود و در جوامعی که هنوز این کار باید انجام بشود، ما میآییم و در شرایط معینی دست به این کار می زنیم برای اینکه به کسب و کار یک عده ای تبدیل نشود و زنها در این وسط از دست نروند بخاطر اینکه به هرحال این کار دارد انجام می شود. آنوقت به درجه ای که انزجارمان را بگوییم به نظر من میتوانیم با حرفی که مردم از ما باور کنند و با یک اصولیتی هم بگوییم می توانیم بگوئیم که ما این کار را قانونی می کنیم. من مخالف قانونی بودن سقط جنین نیستم، مخالف این هستم که حزب کمونیست فکر کند سقط جنین اشکالی ندارد. خوب، یکی از حقوق است دیگر، همانطوری که موهایش را کوتاه میکند همانطور هم جنین را سقط می کند. حزبی که میآید کارفرما را چهارچشمی مراقبت میکند که به زن حامله در حین کار فشار نیاید، از یک در دیگر حق کشتن همان جنینی را که این چنین مواظب آن است، را به یک فردی در جامعه میدهد که برای من اصلا جنسیتش مهم نیست، زن باشد یا مرد. من این را قبول نمیکنم که چون زن است حق دارد نسبت به یک موجود انسانی که در راه است این کار را بکند. ما ختنه زنان و معامله پایاپایشان را بعنوان تعرض جسمی و روحی به زن که تازه خودش یکی از اشکال تعّین انسان است، را ممنوع میکنیم. اما از آنطرف شدید ترین تعرض به موجودیت یک انسان را قانونی میکنیم و فکر میکنیم عادی است. بنظر من این را فیمینیسم به ما قبولانده است.

در مقابل دوراهی حفظ جنین و اختیار زن، واضح است هر کمونیستی اختیار زن را انتخاب میکند و بطور سنتی اینطوری شده است. هیچکس نیآمده بگوید من پرچم علیه فقر را دارم، مساله ات چیست؟ میگوید که یک عده ای هستند بهرحال مجبورند دست به این کار بزنند و  این جامعه قربانی میگیرد. در این مبارزه من چکار کنم؟ خوب به آنها بگوئید مراجعه بکنند و من سعی میکنم به او بگویم نه، سقط جنین درست نیست. من سعی میکنم بگویم بچه را دولت بعهده میگیرد. من به او می گویم اگر از نظر اخلاقی فشاری هست، محل زندگی شما را عوض میکنیم. سعی میکنم به او بگویم اگر کسی تهدیدت کرده است او را دستگیر میکنیم. سعی میکنم به او بفهمانم ارزش زندگی انسان چیست. اگر همه اینها را سعی کردم و او باز هم دارد زار زار گریه میکند، آن وقت شاید بتوان فکری به حالش کرد. اینکه کسی  آمده و به شما بگوید من میخواهم بچه خودم را سقط کنم و من هم برایش آن را انجام بدهم، بنظر من، ما نباید این وظیفه را بعهده بگیریم. بنظر من ما باید نماینده حفظ حرمت انسان در همه سطوح آن باشیم و این به نظر من رادیکالتر و درستر تر از این است که ما شعارهایی را تصویب کنیم که مساله را دور می زند و راه حل فردی را تجویز میکند.

نکات دیگری هست که اینجا به آن اشاره میشود. راستش من نمیدانم در مواقعی که سقط جنین قانونی بوده، کدام طبقه اجتماعی بیشترین استفاده را از آن کرده است ؟ من فکر میکنم طبقه متوسط. در زندگی شخصی خودم  شاهد سقط جنینهای زیادی بوده ام که هیچکدام آنها این جمله اول راجع به آن صدق نمیکند: جامعه سرمایه داری تنها دو راه در مقابل زنانی که ناخواسته باردار میشوند قرار میدهد، از بین بردن جنین یا تحمل شرایط  سخت روحی، اقتصادی و اجتماعی بخاطر حفظ جنین. اصلا اینطور نبوده است. در مورد چندین و چند نمونه سقط جنین که در زندگی شخصی ام بین آدمها شاهد آن بوده ام این دو راهی وجود نداشته است. این دوراهی واقعی نیست، این دوراهی کاذب است، این دوراهی فمینیسم است. بنظر من اینطور نیست. به نظر من اگر طبقاتی نگاه کنیم اولا بخش وسیعی از زنان در مقابل این دوراهی: یا شرایط سخت روحی، اقتصادی، اجتماعی، یا از بین بردن جنین  نیستند و برای من یکی، این اصلا دوراهی نیست. مگر میتوانیم بگوییم برای کسانی که پا به بالای نود سال میگذارند، یک دوراهی بیشتر نیست یا تحمل شرایط سخت روحی، فیزیکی، جسمی، یا کشتن پیرمرد. خوب این را بعنوان یک دوراهی قبول نمیکنیم و نمیگوییم برای خانواده هایی که بچه آنان تصادفا "منگولیست" از آب در میآید، "داون سندروم" داره، عقب مانده میماند و در سن جوانی میمیرد، دو راه بیشتر نیست: یا کشتن بچه شان یا تحمل سخت شرایط روحی و فیزیکی و جسمی. این را نمیگوییم. نمیگوییم برای خانواده هایی که فرزندانشان در جنگ معلول میشوند تا حدی که حتی نمیتوانند با محیط خارج از خودشان فعل و انفعال کنند، دو راه بیشتر نیست یا کشتن آن پدیده ای که آنجا به عنوان یک انسان معلول قرار گرفته، یا تحمل شرایط سخت روحی و فیزیکی و جسمی. ما هیچوقت این را نمیگوییم.

این یک دوراهی نیست و این دوراهی طبقه کارگر نیست. برای نود درصد طبقه کارگر، یک جنین جدید یک انسان است که باید آن هم مثل من، در شرایط من  کمک کرد، برای نگهداریش کار کرد و زحمت کشید. و دوراهی که در جلوی کارگر هست معمولا یا انقلاب است یا مبارزه برای امکان شرافتمندانه کار کردن. کارگر در همین جامعه بدون شرافت سعی میکند بیشتر کار کند و بچه اش را به آن حد و احترامی که در جامعه لازم است، برساند. این دوراهی، به نظر من واقعی نیست. بخش زیادی از زنهایی که این کار را میکنند کاریر آنها در خطر است. در جامعه ای که من قبول دارم و سمپاتی دارم به همان کاریر زنان، صد ماده داریم که نمی گذاریم این حاملگی به آن کاریر لطمه بزند. کاریر زن در خطر است، حتی فقط یک درجه ای مزاحمتهای کوتاه مدت دارد و بطور مثال به فلان نشست فلان مرجعی که زن میخواهد در آن شرکت کند، برخورد کرده است.  یا به فلان فصل سال برخورد کرده. یا به فلان وضعیت سنی زن برخورد کرده است. یا به فلان نقشه ای که برای شرکت در مسابقات دانش آموزی و دانشجویی بیس بال ریخته است، برخورد کرده است. به این برنامه که من در بیست و سه سالگی نمیخواهم بچه داشته باشم، برخورد کرده است. می گوید این درست نیست که من در بیست و سه سالگی بچه داشته باشم . هیچ نمونه ای در دست نداریم که زنهایی که درسشان را زود تمام کرده اند از نظر تحرک عمودی اجتماعی جایشان تغییری کرده باشد . آنها در همان طبقه متوسط با همان مصائب و مشقات آن طبقه مانده اند. آن زن کارگری هم که بچه اش سقط کرده  در همان طبقه کارگر با همه مصائب و مشقات آن طبقه مانده است. کسی بخاطر سقط جنین جایش را بطور بنیادی عوض نکرده است و ما داریم علت مسائل و مشقات را در دهها کتاب و صدها اعلامیه میگوییم ناشی از وجود اجتماعی شما به مثابه طبقات معین است. حالا بوجود آمدن بچه در یک جایی را به یک فاکتور تعیین کنده تبدیل کرده و به آن میگوییم دو راهی و یک همچنین عمل شنیعی را جلو آن میگذاریم. ما این را قبول نمیکنیم. من میگویم این دوراهی برای من بعنوان یک فرد به هیچ وجه بوجود نمیآید. هیچوقت بوجود نمی آید. اصلا چنین دوره هایی که در آن  دست به کشتن یک انسان بیگناه ببرم با این توجیه که بعد سر اینکه این انسان چه می آید، هیچوقت بوجود نمی آید.

اگر صحبت سر این باشد که این بچه به دنیا بیاید خیلی بیچاره میشود، در کوچه ها ویلان میشود و فلان بلا سرش می آید، من میگویم هر بچه در کوچه ویلانی، بهتر از یک جنازه در زیر خاک است. برای اینکه عنصر یک طبقه است و دارد زندگی اش را میکند. بهر حال این دوراهی یک دوراهی درستی نیست. این دوراهی اغراق است، یک اغراق تحمیلی است. این اغراقی است که کسی که مسئولیت ندارد در یکی از طرفینش میگوید از بین بردن جنین، که برای انسانها یک چنین چیزی باید خیلی دیر مورد انتخاب قرار بگیرد. و در آن طرف در تحمیل شرایط سخت، برای خودش و برای بخش زیادی از جامعه دارد اغراق میکند. یا این دوراهی وجود ندارد یا راه ثالث شرافتمندانه برای عده زیادی وجود دارد. یک عده ای هستند بطور نمونه کسی که در نتیجه تجاوز حامله شده و نمیخواهد این را بفهمد. کسی که یک رابطه ای داشته  که جامعه آن را نامشروع میداند و حامله شده است. من درد و مشقت اینها را میفهمم. ولی من نیامده ام برای اینکه راه حل فردی برای انسانها در مواقع ویژه پیدا بکنم. ما، دولتمان، حزبم و هر نیرویی که در جامعه هستم، سندیکایم و ... آن آدم را مورد حمایت قرار میدهد.  

یک چیزهای دیگری که باز به ما تحمیل میشود. ختم حاملگی چیست ؟ چرا معنی واقعی آن را نمی نویسیم ؟ چرا ما شریک آن کسی میشویم که میخواهد با تخفیف ظاهری فاجعه ای که دارد اتفاق میافتد قانونیتش را تصویب کند؟ ختم حاملگی معنی ندارد. مرگ، لغت نزدیکتری است به این. چطور وقتی بچه را میخواهیم، می گوئیم بچه اش افتاد، بچه اش را از دست داد، نتوانست بچه اش را نگهدارد. این لغات را بکار می بریم اما وقتی وقتی بچه را نمیخواهد چرا اسمش میشود ختم حاملگی؟ من چرا در این ریاکاری شرکت کنم؟ آیا یک کار برای دو حالت روحی دو معنی مختلف دارد؟

بحث سن جنین راستش، در اساس بحث من تغییر نمیدهد. چون من میگویم بشری دارد انسانی را که مستقل شده را می کشد. ممکن است بگوییم مستقل نشده است. من میگویم اتفاقا خیلی مستقل است. مستقل است به خاطر اینکه بقایش  به اراده شما بستگی ندارد. اگر برای یک بچه یکساله و دوساله اراده شما خیلی تعیین کننده است  و برای اینکه بزرگ بشود، چکار میکنید، خیلی تعیین کننده است، برای جنینی که در شکم مادر است این پروسه آنقدر مستقل است که از هر دو مستقل است. این جنین دارد از مادر به عنوان محیط رشدش استفاده میکند. این جنین دیگر کسی نیست که تو بخواهی باشد یا بخواهی نباشد. اگر تو کار خاصی نکنی او وجود دارد، هست. این وجود انسانی است که دیگر روی تخته پرش خودش قرار داده شده است. پتانسیل انسانی است. از زمانی که تست حاملگی زنی جواب مثبت میدهد آن جنین دیگر یک توده سلولی بی شکل نیست. هر موقعی که این تست را بگیرید و متوجه شوید که اولین قاعدگی عقب افتاده است و به دکتر مراجعه می کنید، در آن مقطع شما بروید و هر چه عکس و چارت و مدرک راجع به تکامل جنین نگاه بکنید، جنین دیگر توده سلولی نیست، یک پدیده شکل گرفته ای است که تقسیم در آن وجود دارد. حتی اگر توده سلولی هم بود، من میگویم بشری است بر تخته پرش خودش. امتداد آن نوزاد است. رو به عقب کجا هویت این آدم بوجود می آید؟  کجای این پدیده، بچه ای است که الان به او میگوییم ایکس و از وجودش سعادتمندیم و بلندش میکنیم و میبوسیم اش و با او بازی میکنیم و منظره شهر را زیبا میکند و اصلا انسان را از زندگی اش راضی میکند؟ این بچه کجا مستقل از آن فیزیکی که داشته بوجود میآمده، وجود داشته است؟ بنظر من بشر روی تخته پرش پریده، دارد بوجود می آید و با سقط جنین این را قطع میکنیم یعنی یک انسان معیّن را از بین می بریم. این که جامعه میتواند اینطوری ریا کار باشد باید بدانیم که انسان را نمیشناسد و لازم نیست راجع به قتلش شهادت بدهد. وقتی بچه بیرون میاید می بینید که یک انسان ویژه است، اوست، یک انسان معیّن است. با سقط جنین تو جلو یک انسان معیّن را گرفتی. یک انسان معیّن است با ویژه گی های خاص خودش. یک انسان متعین و خاص است. تو این را از بین برده ای. کاری ندارم به اینکه  می فهمد یا نمی فهمد. درد میکشد یا درد نمیکشد. شکل یک قورباغه است یا شکل یک آدم است. این شروع یک انسان است. سقط جنین، این را در نطفه خفه میکند. پیدایش این موجود، دیگر از پدر و مادر مستقل است. پیدایش اش بستگی به این دارد که به او اجازه داده شود تا از محیط فیزیکی پیرامونش تغذیه کند.

بنابراین سن جنین مهم نیست. بنظر من این هم یکی از آن چیزهایی است که با یک تاسف گفتن میشود گریبان خود را از آن خلاص کرد. اینجا ۱۶هفته  نوشتید من میگویم رفقا هیچکدام از شما پدر یک بچه ۱۶هفته حامله بودید؟ بچه در ۱۶هفتگی و در چهار ماهگی چیست؟  وقتی ۱۶هفته است چقدر بعنوان یک انسان قبولش داری؟ ۱۶هفته خیلی سن بالایی برای سقط جنین است. درست است تا فلان حاملگی را در ده تشخیص بدهند و به شهر بیاورند و دکتر به او نوبت بدهد، ماهها از هر باصطلاح طرح سقط جنین و سیاست دولتی سقط جنین گذشته است. ولی من آخر مسئول این نیستم  و من که نمیتوانم زمان مجاز آن را با توجه به ترانسپورت و تسهیلات و صفهای شلوغ، طولانی تر کنم. بالاخره این قضیه برای من یک معنی ای دارد. زنی که چهار ماهه حامله است، بچه ای در شکمش است. یک بچه واقعی که اگر آن موقع از دست بدهد تا آخر عمر، هیچوقت یادش نمیرود که قبل از این پسری که زنده ماند، یک بچه دیگرش را از دست داد. خیلی پدر و مادرها در آن سن برای بچه اسم دارند. خیلی ها از همان سن در صحبت هایشان بعنوان یک انسان به او رجوع میکنند. بنظر من این شانزده هفته یا دوازده هفته یا یازده هفته چیزی مثل این شده که یک امر زشتی را از طریق گریم کردن، کمی قابل تحملتر کنید. و حالا من میگویم موضع من لااقل بعنوان یک کمونیست این است: من از سیاست سقط جنین منزجر هستم، مخالفم و در جامعه خودم ممنوعش میکنم. ولی چنان شرایطی را بوجود میآورم که نه فقط تولد بچه مشقت و فقر وغیره ای برای کسی داشته باشد بلکه عین سعادت  باشد و عین آن چیزی باشد که بشر در زندگی اش میخواهد یعنی خلاقیت. این دیگر اوج خلاقیت است که بتواند بشر دیگری مانند خودش بوجود بیاورد. همین باشد و به همین معنی برداشت بشود و آنقدر پدیده دوست داشتنی باشد که جامعه از تولد یک بچه خوشحال بشود. من میگویم در همین جامعه سرمایه داری تا آنجا که دستم برسد از مادری که بچه اش را به دلایل اقتصادی نمیخواهد، حمایت میکنم. کاری میکنم که کمترین فشار روی او باشد و حتی اگر آخرش هم نخواست میگویم دولت باید این بچه را مثل تاج روی سرش بگذارد و از او نگهداری کند.

ولی اگر کسی آمد همینطوری به دلیلی کمتر از دلیل اقتصادی، به دلیل اینکه داشت یک انتخاب ساده بین کاریرش و نگهداری جنین می کرد، برایش توضیح میدهم و می گویم تو را دارند به یک مهره ای در مکانیسم اقتصادی شان در این نظام تبدیل میکنند. میخواهند کاریرت از کاریر سکرتر رئیس کل پایئن تر نیافتد. چون بعد از هشت ماه که برگردی یک رتبه پائین می روی. یا چون میخواهی مدرک ات را حتما سر چهار سال گرفته باشی، زندگی کس دیگری را بین می بری. بهر حال میخواهم بگویم موضع من انزجار از آن، تلاش در رفع مسائل اقتصادی و فرهنگی و روحی حاملگی های ناخواسته، انجام سقط جنین در مواقعی که از نظر پزشکی برای مادر زیان بار است و حمایت قطعی اخلاقی و روحی از کسانی که به به خاطر سقط جنین در شرایط واقعا دشواری قرار میگیرند، فراخوان به مبارزه علیه فقر و متعهد کردن دولت به حمایت از مادران و کودکان. این آلترناتیو من است. فکر میکنم این موضع کمونیستی است. منتها همه اینها را گفته ام من فقط به این بند رای نه میدهم. من آلترناتیوی پیشنهاد نمی کنم. تقاضای رای گیری برای حذف اش دارم. به خاطر اینکه این را همان اول هم گفتم این سقط جنین موضع متعارف چپ امروز است. اما چون بحث من، یک موضعی نیست همه ما بطور عینی برویم بیرون و روی آن استناد بکنیم و چون یک چیزی است متعلق به آینده کمونیسم است و متعلق به آینده است و چون من نمیخواهم این موضع، جلو کمونیسم واقعا موجود که دارد مواضع واقعا موجود چپ اش را  اعلام میکند، سنگ اندازی داشته باشد، اصلا حذف آن را به رای نمیگذارم.

بهر صورت در مورد اینکه در چه جایی، یک انسانی، انسان میشود و در مورد جنایت و اینکه به چه  کاری میشود گفت جنایت، من چند تا بحث داشتم. ببینید اولا وقتی میگویید این " میتوانست" انسان بشود، این را در نظر نمیگیرید که همانجا خصوصیات و ویژه گیهای این انسان همان زمان و هنوز معلوم است. شما در باره چیزی دارید حرف میزنید که روی تخته پرش خودش قرار گرفته است. مادر اگر بماند آن بشر به وجود میآید، مگر در شرایط استثنایی بیماریها و غیره. اگر مادر راه برود و غذای خودش را بخورد آن بچه به دنیا میآید. یعنی این بچه معینی است. یعنی از پیش میشود گفت قیافه اش کمابیش چه شکلی است. میشود گفت طول و عرض و هیکل اش چه خواهد بود. میشود گفت رنگ مویش چیست. یک توده بی شکل سلولی است ولی یک انسان معیّن است. وقتی شما به یک انسان معین نگاه میکنید، میتوانید برگردید و نگاه کنید، در ذهنتان نگاه کنید من یک انسان معیّن هستم، من را ببرید عقب تا لحظه  تولدم، تا سه ماه قبل از تولدم که لگد میزدم و کمی قبلتر از آن. هنوز من بودم، ادامه تاریخ من است. کاری ندارم شما از کی به من میگویید انسان، هنوز من هستم. انسان بطور نشناخته ای نیست.  من هنوز اینجا هستم و تو داری جلو وجود یک انسان معین که دیگر معین بودنش روی شاخش است و انسان بودن اش روی شاخش است را میگیری.

اسپرم و اوول ربطی به این اسم ندارد. من گفتم انسان در مراحل اولیه  روی تخته پرش مستقل خودش قرار گرفته است. دیگر خودش است. این یک بحث است که آن انسان کجا خود او میشود؟ به نظر من این تعریف خود است. تعریف یک نفس است. برای همین مقوله نفس را میگویم. دقیقا همان جا که این نفس هیچ چیزی را از خودش متعّین نکرده،  با انسان در مجردترین شکل آن مواجه هستیم و زدن او، زدن انسان در مجردترین شکل آن است. اعلام این است. نه اینکه جنایتی بطور واقعی اتفاق افتاده و سرکس معینی را بریده باشند و  قتل نفسی انجام گرفته که باید برویم مرتکبش را پیدا کنیم. که این البته بنظر من و در دیدگاه قضایی من یک موقعی پیش خواهد آمد. ولی آنچه که الان بحث می کنم به این معنی است که جایی جلو یک انسان گرفته شد. این یک کس معین بود. آستانه جنایت در طول تاریخ تغیر کرده است. یک موقعی چیزی شنیع محسوب میشود. من نگفتم فقط به خاطر اینکه با استانداردهای امروزی جنایت محسوب میشود من مخالف سقط جنین هستم. با استاندارد امروزی این اصلا  جنایت محسوب نمیشود چون استاندارد امروزی امکانات امروزی بشر را منعکس میکند. ولی این مسئله نسبی است. جنایت در هر دوره ای یک تعریف نسبی دارد. امروز بشر به جایی نرسیده که ارزش خودش و ارزش حیاتش را بفهمد. ارزش حیات بطور کلی یعنی ارزش حیات انسانی که به نظر من عالیترین شکل حیات برای ما است. تعریف ما است که میتوانیم مدنیت در آن برقرار کنیم. بشر به اینجا نرسیده، یک روزی میرسد. من میگویم دلم میخواهد وقتی که آن روز میرسد، بگویند در آن قرن معین هم انسانهایی بودند اسمشان کمونیست بود که حتی این جامعه مدنیت جدید را پایه گذاشتند و این اخلاقیات امروز و چنین روزی را دیده بودند، می دیدند و میخواستند.

من میگویم بشر باید محترم باشد، اگر بشر محترم باشد، بنظر من حتی، من اینطوری میگویم بنظر من آنوقت نفس همخوابگی محترم میشود، بنظر من باید محترم باشد و طبقات حاکم این را تنزل اش داده اند. خود همخوابگی، به خاطر اینکه میتواند شروع بشر باشد، برای اینکه کاری بشری است. بنظر من جلوگیری از نمودار شدن ذات بشر، جلوگیری از مادیت پیدا کردن ذات بشر در اشکال متنوع (من به اصالت و پاکی ذات بشر اعتقاد و ایمان دارم)، جنایت است و یک موقعی جنایت خواهد شد. جلوگیری کردن از خلاقیت بچه ای که میتواند حساب یاد بگیرد ولی هیچوقت یادش نمیدهند، بنظر من جنایت است حتی اگر کسی را هم نکشته باشند و خونی هم از دماغ کسی نیامده باشد. جلوگیری کردن از نشان دادن کسی که ظرفیتهای خلاقیت خودش را نشان بدهد جنایت است. جامعه با این کار زمانی چنان آن را شنیع می بیند و خواهد گفت چرا نمیگذارید ایکس و یا ایگرگ نقاشی اش را بکند. امروز کسی این را جنایت نمیداند. هر روز در صدها خانواده شما می بینید که جلو بچه را میگیرند، به آنها بی اعتنا هستند و آنها را رها می کنند. بشر آن زمان در مورد ما و زمان ما میگوید: تمدن شان را ببین آنطوری بود. میخواهم بگویم که آستانه جنایت تغییر خواهد کرد. من نگفتم سقط جنین مانند کشتن مادرش است. اصلا این را نمیگویم. میگویم من خاصیت خودم را بعنوان یک کمونیست در این می بینم که میخواهم به چیزهایی بنیادی در جامعه و زندگی ام رجوع بدهم. اینکه بشری میتواند جور دیگری باشد. واقعا آنطوری که هست باشد و یک جامعه ای که جلوی آن را می گیرد. بنظر من سقط جنین جزء چیزهایی است که این جامعه بر سرآن بشر دارد می آورد. من با آن مخالف هستم. میخواهم این حقیقت را به مردم بگویم برای اینکه اگر نگویم معلوم نیست آن جامعه کی فرا میرسد. باید بگویم، باید انتظارات مردم از خودشان را بگویم. باید بگویم اهانت به حرمت بشر و دلیل اینکه اسم مشخص اهانت به حرمت بشر در مجرد ترین و بیگناه ترین و پاک ترین و ساده ترین و بسیط ترین شکلش، سمبل یک جامعه بیمار است.

یک نکته دیگر که من گفتم اینکه من بعنوان طبقه کارگر معضل ام سقط جنین نیست. من عوامل اجتماعی اش را بررسی میکنم. میخواهم عوامل اجتماعی اش را از بین ببرم و حاضر نیستم به راه حل فردی تمکین کنم. من آمار ندارم که در انگلستان که سقط جنین آزاد بوده بطور واقعی مشقات و محرومیتهای طبقه کارگر آنقدر تخفیف پیدا کرده و درایتالیا که سقط جنین آزاد نبوده، محرومیتها تحفیف پیدا نکرده است. اصلا همچنین مدارک و شواهدی وجود ندارد. طبقه متوسط را میفهمم. طبقه متوسط، بورژوازی واقعا از قانونیت سقط جنین استفاده فعال کرده است. از همان ایتالیا به انگلستان رفته و سقط اش را کرده و برگشته است. ولی من نمی بینم طبقه کارگر در هیچ جای دنیا با آزادی و نقد سقط جنین تفاوت فاحشی در زندگی اش به مثابه طبقه صورت گرفته باشد و یا اصلا کسی از مشقتی بیرون آمده باشد. یک نکته ای که من گفتم این است که این موضع، جلوی من را میگیرد که بعنوان طبقه کارگر راه مثبتم را به دنیا ارائه بدهم. طبقه کارگر سمبل خلاقیت، تحرک مثبت بشر و استفاده از پتانسیل های بشر است. در یک مورد معیّن، موضعش برعکس خودش از آب در آمده است و مورد مساله سقط جنین طرفدار زندگی و خلاقیت بشر نیست.

یک نکته دیگرهم خسرو گفت که علم یک جایی تعیین میکند کجا جنین بشر میشود. بنظر من این، کار علم نیست. علم نمیتواند تعیین کند کجا یک پدیده ای بشر میشود. علم میتواند قیاسها و استقراء هایی در مورد بشر سالم و  کامل و غیره. اینکه این پدیده کجا بشر می شود، این کار ایدئولوژی است که بگوید بشر کجا بشر است. بنظر من بشر از پتانسیل اش بشر است، نه یک بشر معین بلکه بشر. بگذارید اینطوری بگویم بنظر من حرمت بشر و احترام بشر از آنجایی شروع میشود که ما بتوانیم پدیده را نشان بدهیم و بگوییم این مهر بشر، مهر بشر آزاد را بر خودش دارد. پزشکی بیاید بگوید این هشت تا سلول هنوز چیزی را اثبات نمی کند، من میگویم برای تو نه، چون تو دنبال چشم و گوش و دماغ و قلب و نبض و سلسله عصبی و بالاخره یک چیز معیّنی در فیزیک بشر میگردی. وظیفه تو این است. بنظر من جامعه در این جهت پیش رفته است. زمانی بیماران  طاعونی را بار میزدند و میبردند یک جایی دور می انداختند. امروزه بشر امروز که بنظر من صد مرتبه شرف دارد به قرون وسطی، با وجود اینکه می داند که بودن و راه رفتن بیمار ایدزی در خیابان جان دیگران را به خطر می اندازد، در مورد آنها میگوید: هیچکس غیر از دکتر و یا پرستارشان حق ندارد در مورد بیماری آنها بداند. این بیماران باید بتوانند در خیابان راه بروند. آنها بشر هستند. تا آخرین دقیقه آخرین دوایی که به عقلش میرسد را در بدن بیمار ایدزی فرو میکند. بخاطر اینکه از یک زندگی حراست کند. از نفس زندگی حمایت می کند.

در همین رابطه به مسله خودکشی برمیگردم. خسرو گفت مادر می تواند کاری بکند که آن بچه نباشد ولی وقتی بچه بیرون باشد ما می بینیم. من میگویم ما جلو خودکشی را میگیریم حتی وقتی که در خلوت ترین خلوتها اتفاق افتاده باشد. اصلا این زیبایی بشر است که وقتی می بیند یک بابایی از شدت مشقت و فلان یک دوراهی بیشتر در مقابلش نیست: یا کشتن خود یا تحمل فشارها و سختیها و فلانی میخواهد خودش را از یک پشت بام پایین بیاندازد، همه زیرش تور بند میکنند. یک آدم سالم که هیچ سختی ای ندارد، هیچ دوراهی ای در مقابلش نیست با آگاهی به اینکه ممکن است پائین بیافتد، از دیوار بالا میرود و آن کسی را که فصد خودکشی کرده پائین می کشد. بنظر من، این زیبایی جامعه است. این چیزی است که میتواند بهتر بشود. نشان میدهد که بشر از این بهتر میشود. راجع به اینکه می گویند زن با سقط جنین دارد راجع به بدن خودش تصمیم می گیرد، من میگویم اگر بدن خودش هم بود من این حق را به او نمی دادم. باضافه اینکه جنین چندان هم بدن زن نیست. بدن زن بعنوان محیط رشد یک پدیده ای مطرح است. در این مورد زن با یک جامعه ای طرف است، جنین بعنوان یکی از سلولهای جامعه در بدن زن است. ما مالکیت خصوصی در این زمینه را ابدا به رسمیت نمی شناسیم .

بهرحال بحث من این نبود که کمونیستها نمیتوانند موضعشان سقط جنین باشد. امروز موضعشان هست. من از این صحبت کردم که یک کمونیسم در آینده باید ارجاعش به انسان و به حرمت انسانی آنقدر قوی است که در نتیجه میتواند انسان واقعی را که به ذات خودش رجوع میکند را بسیج کند. کمونیسمی که امروز یک پایش را گذاشته روی گردن زن و یک پایش را گذاشته روی عواطف او، بجای اینکه به او بگوید ببین آخر در این سیستم نمیگدارند بچه داشته باشی، نمیگذارند وقتی حامله میشوی خوشحال بشوی،  نمی گذارند از زیباییهایش استفاده بکنی. ببین دارند چی به روز تو می آورند. سقط جنین را بعنوان حق به دستت داده اند و میگویند بکشش. برو اجازه اش را امضا کن که من میخواهم این موجود نباشد، برو امضا کن که موجودی که وجودش از خود من است، نباشد. من میگویم این کمونیسم چه طوری میخواهد به آن رگه های اصلی در وجود بشر چنگ بزند و جامعه فردا را بسازد؟ من معتقدم نمیتواند. این یک نمونه آن است. بحث من در این سطح است.

من نمی گویم این موضع فعلی حذف بشود برای اینکه این خیلی موضع معمولی است و خیلی ها این موضع را دارند و کمونیستها هم این موضع را میگیرند. من  مهجور بودن بحث خودم را در رابطه با موضعی که اینجا هست، می فهمم. به تو میگویند مقولاتی است که باید راجع به آن فکر کرد . برای من، از جنس من نبودن این کار هست که نمیگذارد به آن رای بدهم. این موضع از جنس کار من نیست، با روش زندگی و تفکر من جور نیست. جنایت هم نباشد، همانطور که مزرعه کاشته شده را کسی لگد نمیکند اما زمانی هم می آید که فرد مجبور می شود قبول کند که ماشینهای ارتشی از روی مزرعه اش رد بشوند. ولی من اگر مختار باشم لگد نمیکنم . نمیخواهم خیلی وقت بگیرم.

خیلی سریع میگویم برای خسرو در مورد فرق باصطلاح جنین با آن روز اولش، و اینکه گویا با بحث من شاید وسائل جلوگیری هم به این احتمال باید ممنوع کرد. برای من اینطور نیست من میگویم تز و آنتی تز، بالاخره سنتزی را میدهند. داریم راجع به یک پدیده متفاوت حرف میزنیم که از وجود  و فعالیت اجتماعی بقیه  مستقل است.  همخوابگی یک فعالیت اجتماعی بین زن و مرد است. میتوانند این فعالیت را انجام بدهندیا ندهند. اراده آنها است، اگر انجام دهند، هیچ بچه ای شکل نمیگیرد. آن موجودی که به سلول دیگری تبدیل شد، دیگر از وجود و  فعالیت اجتماعی تو، اراده تو و غیره مگر اراده تو مبنی بر از هستی ساقط کردنش، مستقل است. او هستی دارد و مستقل است و خودش بلد است از محیط اطرافش زندگی کند. خودش نه ، طبیعت دارد کار خودش را ادامه میدهد. او پدیده ای دیگر است، غیر از اسپرم است، غیر از اوول است. پدیده ای است که روی پای خودش ایستاده و از مکانیسم خودش حرکت میکند، از محیط اطرافش تغذیه میکند و آدم معیّنی و دنباله سابقه یک آدم معیّنی می شود. اگر آن را از یکجایی از هستی ساقط کنید، معلوم است که این موجود با هزار و یک اسپرم و اوول که هستند و بعد هم به هدر می روند و هیچ بچه ای از آنها بوجود نمی آید، فرق دارد. بنابراین من طرفدارخرگوش نیستم، من طرفدار این هستم که آدم از وقوع حاملگی پیشگیری کند. ولی وقتی که آدم بهر دلیلی جلو خودش را نگرفت و انسانی شکل گرفت، این احترام را به خودش و به انسان بعدی بگذارد. در نتیجه این سطح توقع انسان و اهمیت انسان  را در جامعه خودش بوجود بیاورد که دیگر نروند و جنین را از هستی ساقط کنند. یا جلو خودت را بگیر یا مسئولیت عمل ات را بعهده بگیر. اگر تو نروی، جامعه کاری میکند که افراد بتوانند بطورعادی از رشد جمعیت جلوگیری بکنند. در مواردی که یک تعدادی میخواهند و یک تعدادی نمیخواهند، همه در قبال عواقب کار مسئول هستند. جامعه مسئول است، فرد هم مسئول است. آخر نمیشود کاری کرد و تقاصش را نداد و تاوانی برایش نپرداخت و بعد گفت که اراده من به این تعلق گرفته که این سقط بشود. من میگویم بله ما وقتی امری، خلاف انسان است، جلو اراده خیلی ها را میگیریم و این بحث دوباره برمیگردد در زمین اول.

آیا مبادرت به عمل سقط جنین، خلاف تو انسان است یا نه ؟ اگر خلاف تو انسان باشد جلو اراده اش را میگیریم. بله، این را به او تحمیل میکنم. بله، اراده اش را دارم میشکنم نه وجود فیزیکی اش را. میگویم نه شما ۹ماه از طرف جامعه این را تحمل بفرمایید. دیگر اینکه نه  "برادرم ناموس پرست است و فلان است و بیسار است". دیگر با من از اراده اش حرف نزنید. ما داریم راجع به آدمهای مجبور، حرف میزنیم. پس علت مجبور بودنشان را بشکنیم. من میگویم بشر به موجودیت خودش ذیعلاقه است، به موجودیت مشابه و همنوع خودش ذیعلاقه است. مادر از شرایط کاملا مجرد از فشار اجتماعی نسبت به بخشی از پیکر خودش که زنده است ذیعلاقه است. جامعه او را مجبور میکند تا اراده کند که این بچه دیگر نباشد. اینکه بگوئیم مادر اراده کرده است، دیگر دروغ است. بخاطر اینکه جامعه این اراده را کرده است. ببینید اراده یک معنی فردی دارد و یک معنی اجتماعی. معنی اجتماعی آن مهر مناسبات طبقاتی را دارد. اراده اجتماع چیست؟ بالاخره یک دوره میخواهند یک کارهایی بشود و یک کارهایی نشود. ما میدانیم که این را مناسبات طبقاتی تعیین کرده است. ما همیشه گفته ایم افراد بشر شخصیت یافته روابط اجتماعی معینی هستند. اراده  طبقه کارگر برای یک کارگر محدود و مشروط است به آن چیزهایی که در موقعیت اجتماعی اش در آن قرار میگیرد. طرف صبح بلند نشده تا اراده کند بچه اش باشد یا نباشد. کسی صبح اراده نکرده که من خودم را میکشم یا نمیکشم. آن جامعه او را مجبور کرده است، آن موقعیت اجتماعی او را مجبور میکند این کار را بکند. بنابراین ما داریم در باره آدمهای مجبور حرف میزنیم. من دهشاهی به زنان غیر مجبور سمپاتی ندارم. من راجع به سمپاتی در باره زنان مجبور در این جامعه حرف میزنم. میخواهم راه حل اجتماعی به زنانی که جامعه ناگزیرشان کرده است که این کار را بکنند، بدهم. گر خانم ایکسی که هیچ فشاری روی او نیست و یک روز صبح اراده کرده این کار را بکند من او را مجبور میکنم که این کار را نکند. نگهبان میگذارم که خودش بلایی سر بچه نیاورد. آخر این کار یعنی چی؟ مگر ما به هرکسی که هر اراده ای کرد، اجازه می دهیم آن را عملی بکند؟ باید دید جامعه چقدر این کار را مجاز میداند. در بحث من، جامعه این را مجاز نمیداند که به هیچ دلیلی جز میل شخصی، یک نفر جلو تکامل یک جنین بوجود آمده را بگیرد. در هر سنی، بالاخره، آن یک جنین است. من میگویم وقتی جامعه این کار را بکند، این سطح بالایی از تمدن آن است. این انتظارت با بقیه پرنسیپهای من خوانایی دارد. نکردنش با بقیه پرنسیپهای من خوانایی ندارد. بنابراین بطور وسیع و کاملا رایگان و بهر شکلی که ممکن است طرفدار جلوگیری از حاملگی هستم. جلوگیری از حاملگی و بعد وقتی که حاملگی بوجود آمد، احترام گذاشتن به این حاملگی، مقدس دانستن این حاملگی، عزیز کردن این حاملگی، بعهده گرفتن مسئولیت عواقب این حاملگی و تضمین کردن اینکه مادر و فرزند تاج سر جامعه میشود. این حرف من است. میگویند در جامعه سرمایه داری نمیشود.

من نگفتم من طرفدار ممنوعیت سقط جنین هستم. من طرفدار لغو ممنوعیت سقط جنین هستم به شرطی که جامعه بداند من چی میگویم. جامعه نمیداند من چه میگویم. جامعه فکر میکند من سقط جنین را خوب میدانم، آن را کنترل بشرو کنترل اراده زن بر پیکر خود، میدانم، آن را گسترش حقوق زن میدانم. گویی با جنینی که از هستی ساقط میشود، یک زن به حقوقش رسیده است، حقوقش را پراتیک کرده است. این دروغ جامعه سرمایه داری است. زن با از بین بردن جنین، تسلیم خودش به خشونت ذاتی این جامعه را به نمایش گذاشته است. بهیچ وجه حق خودش را به نمایش نگذاشته است، هیچ اراده ای از خودش را به نمایش نگذاشته است. بنظرمن طبیعت زن با موجودیت انسانی آزاد اش تناقض ندارد. بنظر من تصادفا یک تحمیل عجیبی به زن نشده است. زن اینطوری است مرد هم اینطوری است. پدیده های واقعا داده ای هستند. جامعه اگرعلم اش را بلد است در راهی آن را بکار می گیرد که فشاری از نظر جسمی و روحی به کسی وارد نشود. چرا این جامعه رفته وسایل پاکسازی و سقط جنین را تکمیل کرده است؟ صحبت موقعیت اخلاقی و غیره است. اصلا من علیه اینها قد علم کرده ام و میگویم حاضرم بخاطرش آدم بکشم. بخاطر اینکه به زنی که همینطوری حامله شده و الان نمی تواند در خانواده اش سر بلند کند. حاضرم صد نفر را دستگیر کنم و در محاکمه ۵۰۰ نفر شرکت کنم . ولی حاضر نیستم به عکس این تن بدهم و خودم را بگذارم دراین موضع که عکس آن حق است.

من باید بگویم چه چیزی حق است. بند ما باید بگوید ما چطوری فکر میکنیم. بند ما باید بگوید ما اینجوری فکر میکنیم. بند ما باید بگوید در بیمارستانهای عمومی تحت نظر پزشک متخصص انجام بشود، خوب چند تا بیمارستان عمومی داریم، خوب آن کسی که میگوید باشد میگوید بسازیم، میگوید بیاوریم، میگوید آدم اش را منصوب کنیم، میگوید مراقبت کنیم. ما نه آنطرفش را گفته ایم که تبلیغ میکنیم، ترویج میکنیم که این کار را نکنید  و مسئولیتش را بر دوش جامعه بگذارید و از جامعه حق بخواهید. به دولت بگویید هر بچه ای که بدنیا میآید قبل از هرچیز فرزند جامعه است  و در نتیجه باید از هر تعرضی مصون باشد و از همه حقوق و امکانات برخوردار باشد. بگویید میخواهیم علیه فقر مبارزه بشود، میخواهیم علیه اخلاقیات عقب مانده مبارزه بشود، میخواهیم ناموس پرستی در جامعه محکوم بشود وبه خشونت پاسخ داده شود و اینها را بخواهیم عملی بکنیم. به زن هم بگوییم راهش این است. همه اینها را هم بگوییم که موضع ما این است. بعد هم بگوییم باشد حالا اگر کسی تاب و طاقتش را نداشت و نمیتوانست و مجبور بود و میرفت بالاخره در جایی این کار را میکرد، باید تسهیلاتش فراهم باشد که دولت به شیوه درست این کار را برایش بکند. باید کاری کرد که بشر هرچه  کمتر آگاهانه خلاف منفعت خودش عمل بکند و یک حدی برایش بگذاریم. ما باید بگوییم جامعه را باید سوسیالیستی کرد تا این درد و فاجعه دیگرختم بشود. من باید در موضع ام اینها را گفته باشم. من طرفدار ممنوعیت سقط جنین نیستم که بعد هم طرفدار ممنوعیت جلوگیری ان باشم. من میگویم پرنسیپ من دفاع از سقط جنین نیست. من آدمی هستم از نظر پرنسیپ مخالف سقط جنین که در شرایط اجتماعی فعلی ناگزیرم وجود آن را به رسمیت بشناسم و ترتیباتی را برایش اتخاذ کنم.

من موافق بندی هستم که سنن و رسومی که زن را مورد تعرض جسمی قرار میدهد ممنوع باشد. منتها بنظرم توضیحی که اینجا میدهد دو مثال معین در آن برجسته است: ختنه زنان و معامله پایاپای. راستش بنظر من این بند تمام مسائل مربوط به تجاوز را دور زده و با موفقیت به هیچکدام از مسائل مهم این قضیه نپرداخته است. یکی این مسئله است که تجاوز چی هست و کجا انجام میشود. تجسمی که در جامعه در مورد تجاوز هست، این است که یکی را بگیرند یک جایی و چاقو را بگذارند بیخ گلوی کسی و مثلا در کوچه ای و باغی و جایی با او تجاوز کنند. در صورتیکه تجاوز را باید تعریف کرد. در همه مسائل و موارد، در مورد تجاوز یک تعریفی میدهند که مثلا همخوابگی با زنی برخلاف میل با بکار بردن زور یا بطور مثال بدون بکار بردن زور. این تفکیک دارد. یک کشوری زور را دارد و یک کشوری زور را ندارد و میگویم فرض کنید مسلح باشد یا نباشد، تهدید به آزار فیزیکی در آن باشد یا نباشد، آیا منظورمان فقط تحمیل فیزیکی ساده ای است؟ اینها باید معلوم بشود. در چهارچوب خانواده چطور؟ شوهر میتواند به زنش تجاوز کرده باشد. در ایران این اصلا معنی ندارد که شوهر به زنش تجاوز کند و در موارد زیادی وجود دارد. اینها هیچکدام در این بحث نیست. یک بحث دیگر اینکه این جرم چگونه ثابت میشود؟ شهادت زن کافی است یا نیست؟ در چه پروسه ای بلاخره این جرم ثابت میشود؟ چه کسی آن را ثابت میکند؟ خیلی از موارد تجاوزها گزارش نمی شوند چون پروسه اثبات آنها بیشتر از خود تجاوز پدر زن را در می آورد. یعنی ده دفعه آن صحنه را زنده میکند و آبرویش را می ریزند و به او اتهام هرجایی بودن می بندند. زن برای اینکه ثابت کند باید هزار و یک تحقیر دیگر را تحمل کند. این نکته هم اینجا  بحث نشده  که باید مجازات سنگینی برای تجاوز گذاشت، بخصوص تجاوز باید در زمره جرائم جنایی کیفر داده شود. باید به قربانی تجاوز، سمپاتی داشت. در این بند نوشته شده که رسیدگی به موارد تجاوز باید بدور از رفتار تحقیر آمیز صورت بگیرد. این، خیلی کم است. باید گفته بشود که گزارش کردن تجاوز و معرفی عاملین تجاوز باید تشویق بشود. باید بگوئیم کسانی که تجاوز را گزارش می کنند، نباید بترسند و باید بدانند که مورد حمایت قرار می گیرند. هیچکدام از این نکات در این بند نیست.

یک نکته دیگر آن این است که در بند ۲ آدم اولش که میخواند، میگوید تجاوز از وحشیانه ترین چیزها است. یک پاراگراف میرود جلو و بعد میگوید تحقیر و توهین به زن و ضرب و شتم او. آدم فکر میکند تحقیر و توهین به زن و ضرب و شتم زن در لیست تجاوز قرار می گیرد. بعد می رسیم به "چه از سوی مردان خانواده و چه از سوی مقامات رسمی و غیره"  و ما هنوز نرسیدیم به مساله. آخرش میرسیم به اینکه اینها پیآمدهای تجاوز هستند. در این بند گفته نشده که زن در مواردی که مورد تجاوز قرار بگیرد باید مورد حمایت قرار بگیرد بلکه یک چیزی هم بدهکار از آب در میآید چون بعد از تجاوز، توسط مقامات مختلف تحقیر میشود یا مورد تبعیضهای بعدی قرار میگیرد. بیشترین چیزی که اینجا هست به نظر میاید که شبیه رفرمهای دوره اصلاحات ارضی می خواهد پدر و اقوام دختر نریزند و او را بکشند. انگار می خواهیم علیه ایلات وعشایر و جاهلهای بازار وکیل و اینها داریم قطعنامه میدهیم که آقا اگر به یکی تجاوز شد نریزید زن را بکشید. یا تازه نه زن را، بلکه آن کسی که به زن تجاوز کرده را، نگیرید و بکشید. خودمان توقیفش میکنیم شما دخالت نکنید. یک همچنین فضایی دارد که مال یک دوره تاریخ ایران است. من فکر میکنم الان موقعش این است که یکی را می برند کلانتری و خیلی کم پیش می آید که برادرها و خواهرها و قیصری و اینها بریزند در صحنه. آن وضعیت دیگر، نورم جامعه نیست. یک چیز دیگر اینکه خونخواهی های خانوادگی و غیره بیشتر شبیه روستاهای دور و بر ترکیه بنظر میآید. خون خواهی های خانوادگی مثلا سر تجاوز آنهم در جامعه شهرنشین که اکثریت زیادی در شهر زندگی میکنند، بندرت ممکن است پیش بیاید.

بند مربوط به تن فروشی هم به نظر من آن ضعفی که بیشتر بندهایمان داشته را دارد و از کنار مسائلی که صریحا باید راجع به آن اظهار نظر کرد، میگذرد. بالاخره تن فروشی برای تن فروش معیّن جرم است یا نه؟ یا بالاخره ما میخواهیم جلو فحشا را بگیریم یا نه؟ فحشا را میخواهیم براندازیم یا نه؟ اینجا گفته که با زمینه های اجتماعی اش مبارزه بکنیم که تقریبا هر دولتی در هر کشوری میتواند ادعا کند که دارد این کار را میکند. فحشا را باید برچینیم و یا فرض کنید یک بندی راجع به برچیدن آن بگوییم. آیا بالاخره دولت، فاحشه ها را مورد حمایت قانونی خودش قرار میدهد یا نه؟ آیا دولت رسما جواز میدهد که کسی حق نداشته باشد از فاحشه باج خواهی بکند یا نه؟ دولت باید این شغل را برسمیت بشناسد و تن فروشان باید مورد حمایت قانونی قرار بگیرند و اگر کسی حقشان  را خورد بتوانند شکایت بکنند. منتها فکری راجع به مسئله فحشا صریح برای ما مطرح است. من میدانم که محظورات ما در این صریح حرف زدن چیست. اگر یک فرد تن فروشی را دارد در رابطه شخصی خودش دارد انجام میدهد، خیلی پیچیده است که از آن جلوگیری کنید. بعنوان یک کسب، بعنوان چیزی که در آن سرمایه میرود و از آن سود در میآید، می توانید آن را براندازید. اما هیچ تضمین و کنترلی نیست که خانم ایکس با آقای ایکس چه معامله ای را صورت بدهند. بنظر من وقتی میگویید فحشا، باید آن کسبی که زنان محورآن هستند، یعنی تن فروشی که زنان محورش هستند، محکوم کنید. و گرنه  بحث اینکه یک نفر برای رابطه جنسی اش با کس دیگری امتیاز مادی ای یا پول نقدی بخواهد، بنظر من به این سادگی قابل برانداختن نیست. این به ذهن زن بر میگردد. منظورم این است که باید این را مشخص بگوئیم. فحشا یک نهاد اجتماعی است و بعنوان یک نهاد اجتماعی آن را از فحشا بعنوان یک کسب و کار فردی تفکیک کنیم. 

رفقا روی بند دوم رأی میگیرم وارد رای گیری برای مبنای بیانیه می شویم: مبنای بیانیه با یک رأی ممتنع تصویب شد.

مقدمه بیانیه

من  فکر میکنم مطالبات بیانیه، بیانگر خواستهای زنان علیه جمهوری اسلامی است اما اگر بخواهیم یک بیانیه حقوق زنان بدهیم باید سرمایه داری را بیشتر مورد هدف  قرار بدهد. در بیانیه جای یک چیزهایی کم است بطور مثال در مقدمه فرض بکنید آنهایی که زن را بدلایل فیزیکی یا بدلایل اجتماعی فرودست میشمارند در مقدمه نقد نمی شوند. مثلأ فکرمی کنم اگر یک زن معترض این بیانیه را مینوشت مثلأ می نوشت: بما میگویید که چرا یک زن دانشمند وجود نداره یا به ما میگویید که چرا فلان چیز چرا فلان جور نیست جواب ما به شما اینهاست. یا  مارکس میگفت که به ما کمونیستها میگویند میخواهید زنها را ملی کنید جواب ما اینهاست و غیره .یعنی بحث واقعی راجع به زنان را طرح کنیم. شاید از آن طرف باید یک مقدار میکشیدیم یک چیزهایی یا مثلأ نکاتی مثل اینکه "آزادی زن معیار آزادی جامعه" است را طرح می کردیم. این را چپ ها خیلی طرح می کنند بنظرم مفهوم خوبی هست و نشان میدهد که ما در این مساله کجا ایستاده ایم. این بیانیه فاقد چنین نکاتی است.

در آخر بیانیه هم یک جمله هست که میگوید: باید ازهمین امروز پرچم حقوق زنان را برافراشت و آن را به میان توده های زنان زحمتکشان  برد. انگار این بیانیه را برای اکتیویستها نوشته اند. اینجا مخاطب از خود جامعه به آکتیویستهای جامعه تبدیل میشود. این ایراد جزیی است که می شود از این بند گرفت. اگر قرار باشد این بیانیه تصویب بشود  باید یک اصلاحات جزیی کرد.

رفقایی که میخواهند بجای این بیانیه که مضمونش مطالبات حقوق زنان ایران است حال با هر مقدمه و هر نامی،  بیانیه ایی با خطوطی که خسرو گفت و  من گفتم و در نوشتۀ بعضی رفقا بود، نوشته شود دستشان را بلند کنند. این پیشنهاد با چهار رای موافق تصویب نشد. 

رفیق امیر توضیح داد که این بیانیه حقوق و مطالباتی بوده که در رابطه با شرایط فعلی و با توجه به نیازهای کنکرت زن ایرانی طرح شده است و ایرج توضیح داد که می تواند مبنای اتحاد عمل باجریانات دیگر بر سر مطالباات زنان در ایران باشد و مانیفست حقوق زن که بعضی از رفقا طرح کردند نیست. رفقا آیا میخواهید که به این عنوانی که رفیق امیر گفت این سند را در این پلنوم تصویب کنیم  یا نه؟ رفقایی که موافقند دستشان را بلند کنند. این پیشنهاد با سه رای ممتنع تصویب شد.

 مساله دیگر نام بیانیه است. با تصویب یک اصلاحیه کلمه "بیانیه" از عنوان این متن حذف شد. برای نام بیانیه مشخصا به همین دلیل بالا دو پیشنهاد هست یکی پیشنهاد عبدالله است: " حقوق و مطالبات زنان ایران"و دیگری پیشنهاد نادر (منصور حکمت): "حقوق و مطالبات فوری زنان ایران". الآن عبارتی پیشنهاد شد: "حقوق و مطالبات پایه ایی زنان ایران". رفقایی که با این پیشنهاد موافقند دستشان را بلند کنند. این نام به اتفاق آرا تصویب شد.

راجع به نحوۀ  برخورد به مقدمه، پیشنهاد رفیق رضا هست که یک کمیسیون انتخاب کنیم که مقدمه را دوباره با توجه به مجموع  ملاحظاتی که اینجا مطرح شد بنویسد. پیشنهاد دیگر این است که بجای کمیسیون افراد داوطلبی را تعین بکنیم. هر دو پیشنهاد رأی آورد. اما پیشنهاد سپردن به افراد داوطلب بیشتر رای آورد. رفیق عبدالله قرار شد این مقدمه را بازنویسی و برای جلسه بعدی آماده کند.  

یک پیشنهاد هست رفیق عبدالله میگویند برای ماده ها هشت رأی قطعی اعضای قطعی کمیته مرکزی و برای کلیت بیانیه ده رأی قطعی کمیته مرکزی کافی تشخیص داده شود. من پیشنهاد قبلی ایرج را دوباره پیشنهاد میکنم نصف بعلاوه یک حاضرین برای ماده ها که هشت رأی قطعی و مشورتی است و ده رأی برای تصویب کل متن. این دو تا پیشنهاد هست. ببینید وقتی که ما رأی بندها و ماده ها را ازحد نصاب ده رأی میآریم پایین یعنی دیگر رأی اکثریت کمیته مرکزی را نداریم. هشت رأی اعضای قطعی، رأی اکثریت کمیتۀ مرکزی را ندارد و معنی عملی اش این هست که رأی اکثریت اعضای اینجا را به هر حال  داریم. من میگویم تا آنجا که به تصویب ماده ها مربوط میشود خود هشت رأی مشروعیتی به چیزی نمیدهد. عدد هشت مهم است که اکثریت افراد اینجاست. اما قطعی بودن هشت رأی دیگر در رای بر سر کلیت بیانیه تعین کننده نیست چون بالاخره میخواهیم کل بیانیه را به رأی ده نفر بگذاریم. بنظر من این معنیش این هست که روی بندها مثل یک کمیسیون داریم کار میکنیم و روی رأی گیری نهایی داریم مثل پلنوم کار میکنیم. من این را پیشنهاد می کنم.

موضوع جلسه بحث حول بند اول است: زنان باید از حق اشتغال و آزادی در انتخاب شغل برخوردار باشند. این چیزی که بهمن گفت را من برداشت نکرده بودم. امیدوارم درصد معینی ازخواننده های سند این برداشت را نکنند. در جواب رضا بنظرم آنطور که رضا گفت جالب نیست برای اینکه کلیۀ محدودیت های قانونی در مورد کار زنان که ناقض این حد است گویا یکسری محدودیتهای قانونی هست که ناقض این حد  نیست.

بند دوم: در این بند "تخصیص شغل ها و عرضۀ آن" تغییر کند به"عرضه و تخصیص مشاغل". روی بند دوم رأی میگیرم. این بند فقط  یک اصلاحیۀ انشایی داشت و به اتفاق آرا تصویب شد.

در بند  ۳ آمده که کسی که میخواهد به زن شغل بدهد نباید تبعیض بین زن و مرد قائل بشود. از این طرف این بند می گوید که زن و مرد نباید در  کار کردن فرق کنند و کیفیت و ظرفیتشان نباید فرق داشته باشد. بنابراین می گوید باید عقب ماندگیهایی را که به زن تحمیل شده را باید بطور عینی رفع کرد.  به این منظور یکسری دوره های سواد آموزی و تخصصی و نهاد های آموزشی و تشویق و ترغیب را مطرح می کند. من فکر میکنم عقب ماندگی اجتماعی زن به فاکتورهای خیلی اجتماعی وسیع بر می گردد برای مثال رابطه اش در کار خانگی یا کار اجتماعی چگونه است. زن چه در  کار اجتماعی و چه در بازارکار فرودست است بخاطر اینکه یک پایش در کار خانگی است.یعنی این موقعیت فرودست اجتماعی زن را بطور وسیع در آموزش و پرورش نه فقط سر آموزشهای تخصصی یا شغل آینده  پایین تر بار می آورد. برای مثال در ریاضیات کلأ پایین تر بار می آید، در نقشی که زن برای خودش در جامعه قایل است، در اعتماد بنفسی که فرد حس میکند و در خیلی فاکتورهای دیگر، یک مساله اجتماعی پشت این هست که زن بطور عینی پایین تر قرار می گیرد و کالیبر پایین تری را در کارهای مختلف از خود نشان میدهد. بنظر من این مشکل با کلاس دوره های ویژه و سواد آموزی و تخصصی رفع بشو نیست به این منظور من پیشنهاد میکنم بگوییم "بمنظور تسهیل این امر" چون این فقط میتواند یک مقداری از کمبود را جبران کند و نمی تواند جوابگوی این مساله عمیق اجتماعی باشد. در حالیکه این بند به شکل فعلی اش خیلی در سطح به اصطلاح تعلیم تربیتی خشک زن قرار داده شده است.

متن اصلاحی من این بند را به شکل زیر در می آورد: "بمنظور رفع تبعیض میان زنان و مردان درعرصل اشتغال باید عقب ماندگیهایی که شرایط اجتماعی موجود به زنان تحمیل نموده جبران شود. در جهت تسهیل این امر، سطح آموزش مهارت و تخصص های حرفه ایی زنان باید ارتقا یابد.  لازم است دولت کلاسها و دورهای ویژۀ سواد آموزی آموزشی و تخصصی برای زنان ایجاد نماید و نهادهای آموزشی و ارتباط جمعی زنان و مردان را به اشتغال درعرصه های شغلی که تا کنون  صرفأ و یا عمدتأ در انحصار جنس دیگر بوده است ترغیب و تشویق نماید."

این اصلاحبه به اتفاق آرا تصویب شد.

بند چهار که عنوانش این است: "کلیۀ مشاغل باید بر مبنای معیارهای عینی یکسانی ارزیابی و طبقه بندی شوند" . من نکته ایی دارم اول اینکه مشاغل زنانه را بنظر من نباید خارج از گیومه بکار ببریم. اینجا باید گیومه داشته باشد .نکتۀ دیگر این است که در رابطه با اینکه گویا در تمام رشته ها ولی اساسأ در هر رشته به اعتبار خودش باید با معیارهای یکسانی سطح حقوق پایه و غیره را تعین کند. یعنی  رشته ها درمقایسه با هم با ملاکهای عینی قضاوت بشوند. چون مساله این است که مثلأ در دوره ای زنها استخدام آموزش و پرورش می شوند و معلمها همه زن هستند  در نتیجه توی سر کار معلمی میخورد. اگر از همان ابتدا هم  کار معلمی پایین تر محسوب نمیشد بعد از شش سال هشت سال که حقوقش  بالا نرفت کسی به معلم خونه نداد و غیره، معلمی به یک کار تو سری خورده ایی در جامعه تبدیل میشود.

مساله این است که جامعه بتواند بین یک معلم با برای مثال یک تکنسین آزمایشگاه یا کارمند شهرداری، استاندارد واحدی پیدا بکند. یعنی وقتی که کسی معلم می شود مثل این است که برای مثال رتبه و پایه اش مانند فلان ردۀ دولت باشد یا مانند فلان قسمت در بخش خصوصی یا فلان رده در ارتش باشد. این استانداردها را باید یکی کرد. در رابطه با این مساله رفقا پیشنها کردند که "کلیۀ مزایای شغلی در تمام رشته ها" به "کلیۀ حقوق پایه ایی و کلیه مزایای شغلی تمام رشته ها" تبدیل بشود.

به بند پنج یعنی پرداحت مزد برابر درازای کار برابر می رسیم. من ملاحظه ای بر این بند دارم. در مورد کسانی که اولاد دارند و سیاست تشویق دولت به بچه دار شدن به کار زن و مرد مربوط نمیشود. این بخش باید از این بند حذف بشود. حق اولاد را مرجعی  به کسی که اولاد دارد پرداخت می کند. اگر صحبت سر این باشد که چه کسی این حق اولاد را دریافت می کند آن وقت بحث به مساله ریاست خانواده بر می گردد. در مورد ریاست خانواده چیزهای بیشتری هم هست مثل بستن قراردادها، تعین مدرسۀ فرزندان تا هزار و یکجور مساله دیگر. من موافقم حق اولاد را در بحث بیمه های اجتماعی بگذاریم و بگوئیم بیمه های اجتماعی مانند حق اولاد حق مسکن  کمک هزینه ها و غیره که آن را  اساسأ به رییس خانواده پرداخت میکنند. الزاما به مرد تعلق ندارد بلکه به رییس خانواده باید بطور یکسان پرداخت بشود. در نتیجه بنظرم جای بحث حق اولاد در این بند نیست. حق مسکن و حق اولاد را ما بزور قاطی دستمزد در ازای کار برابر نکنیم.

بند بیست ویک  میگوید کلیۀ قوانینی که مرد را درموقعیت برتر و مقام ریاست خانواده قرار میدهد باید لغو شود. این شامل محل زندگی،حق اجازه سفر، نام خانوادگی و غیره می شود. بنظر من دریافت کلیۀ بیمه های اجتماعی نظیر حق مسکن و اولاد و غیره که اساسأ به رییس خانواده پرداخت میکنند به زن هم بعنوان رئیس خانواده تعلق بگیرد و زن و مرد شرایط یکسانی در آن داشته باشند.

اینکه ایران ناسیونال به کارگرش حق اولاد میدهد مشکل من نیست و این برایم قابل قبول نیست. من می گویم در مقابل کار برابر دستمزد برابر به زن ومرد باید پرداخت بشود. اگر کارگر حق اولاد داره مشکل دیالیز کلیه داره یا چیزهایی دیگر باید بگیره بنظر من اینها در بحث حقوق زنان نیست. بحث سر کار برابر در ازای مزد برابر است. در تشکیلات ما این دارد تبدیل به این می شود که بخاطر وضعیت ایران دریافتی ها شامل مزد برابر در ازای کار برابر بشود. در کاپیتال یک فصلی در مورد دریافتی ها هست وقتی ما مزد رو تبدیل به دریافتی ها می کنیم بنظرم زیر پای خودمان را جارو کرده ایم. در این بند میتوانیم بگوئیم در ازای کار برابر مزد برابر باید به زن و مرد پرداخت بشود. دیگر حق اولاد و حق مسکن بحث فرعی است. در این رابطه من به دلیل فرعی بودنش بیشتر میخواهم حذف بشود. بنظرمن جای این بحث در ریاست خانواده یا در بیمه های اجتماعی است. مساله حق اولاد، بند "مزد برابر در ازای کار برابر" را ضعیف کرده است.

این بیانیه با این شکل چه بسر شعارهای کمونیستی ما می آورد؟ یکی به اسم مزد دریافتی را مطرح می کند و میخواهد اسم کارگر را هم  اجیر بکند! ما که قطعنامه ننوشته ایم تا راجع به اجیر اظهار نظر بکنیم. ما می گوئیم کارگر و دستمزد. طرف مقابل اسم دستمزد را گذاشته دریافتی. دیگه من نمیام قبول کنم که یه بابایی بیاد اسم دستمزد را بذاره سود ویژه، حق اولاد، حق مسکن، حق فلان حق بیسار و بعد شروع کند که هر تکه آن را بتدریج از دست کارگر دربیاورد.

ما در یک سطح تجریدی بالاتری داریم از این مقولات حرف میزنیم تا سر مزد روز فلان کارگرو کار روز فلان کارگر معین در یک جامعۀ معین. کار یک مقولۀ اقتصادی سیاسی است، مزد یک مقولۀ اقتصادی سیاسی است. در یک سطح تجریدی تری داریم میگوئیم این دو تا برای زن و مرد نباید فرق کند. حق اولاد یک پدیدۀ خیلی کنکرت تریست  که در یک کشوری در گوشه ایی زیر خلیج فارس یا بالای خلیج فارس می خواهند بخشی از مزد را به اسم حق اولاد بدهند و هر وقت زورشان چربید پس بگیرند. قبول این بحث بمعنی این است که من همینطوری خلع سلاح بشوم که اسم دستمزد را از روی دستمزد بردارم و قبول کنم که دستمزد، دریافتی است و شعارم در مورد مزد برابر درازای کار برابر را تبدیل کنم به "دریافتی های برابر درازای کار برابر". این عقب نشینی است. بنظر من این بحث جایش اینجا نیست. اگر نکتۀ مهمی است آن را جای دیگری بنویسیم. اصلأ  آن را بصورت یک بند دیگر با عنوان " کلیۀ دریافتی های متفرقه باید بزنان و مردان به یکسان تعلق بگیرد"، بیاوریم. ولی دستمزد برابر در ازای کار برابر یک شعار اقتصاد سیاسی است، شعار پایه ای تری است و مربوط میشود به تبیینی از کار در مقابل مزد. ما که نگفتیم سرمایه داری مبتنی است بر کار دریافتی. قبول داریم که مبتنی بر کار مزدی است. من میگویم شما میخواهی بگویی بردگی مزدی، میخواهی بگویی مزد، میخواهی بگویی بالا رفتن دستمزدها یا پایین رفتن دستمزدها و مبارزه برای افزایش دستمزدها. برای همه اینها مقولۀ مزد را بکار می بریم.

حالا یک بابایی شروع کنه اسمش را سود ویژه و فلان بگذاره، داره زیر پای  من را جارو میکنه. زیر پای شعار هایم را جارو میکند. فردا زندگی رفاهی کارگر تابعی از فروش نیروی کارش نیست تابعی از مجموعۀ فاکتورهای پیچیده است. اینکه چند تا بچه دارد؟ خانه اش چند متر مربع است ؟ فاصلۀ خانه تا محل کارش چقدر است؟ این بابا میاید و برایم تئوری اقتصادی میدهد که بابا جان اینطور نیست تئوری دستمزد  باید خودش را باز تولید کند. می بیند که همانقدر کار میکند اما با دو تا بچه بیشتر دارد بیشتر میگیرد. من میگویم اصلاحات اجتماعی که کارگری با مبارزه اش به سرمایه داران تحمیل کرده ممکن است کمک بزرگی باشد و راستش ممکن است که آن دریافتی های کارگربالاخره زندگیش را تأمین کند اما سرنوشتش را مزد تعین میکند. یک مبارزه بر سر این هست که حق مسکن و حق اولاد و حق چی بگیریم که اینها مبارزه ای در حاشیۀ  مبارزه بر سر دستمزد هستند. من میگویم هر چقدر هم مهم است که آن چهارصد تومان را به کارگر زن هم بدهند آن را در این بند نیاوریم بلکه در جایی دیگر بنویسیم. شعار "مزد برابر در ازای کار برابر" مهمتر از این حرفهاست که  ما بیایم با پراتیک جمهوری اسلامی معنی اش را عوض کنیم.

جملۀ آخر بند پنج از این بند حذف شد .

رفقا بند بعدی بند شش است و صحبت این است که زنان و مردان باید به یکسان از بیمه های اجتماعی برخوردار باشند. بند شش بدون هیچ اصلاحی به اتفاق آرا تصویب شد.

بند هفت: برای زنانی که ناگزیر به شبکاری هستند باید امکانات ویژه ایی ایجاد شود. پیشنهاد حذف این بند را میکنم بخاطر ایکنه آن معنی ای که رحمان (سپهری) یا رضا میگویند در آن نیست. این بند زن را در شب خیلی در خطر تراز مرد میکند که می تواند بطور عینی اینطور باشد. اما در برنامه اگر بیاید این معنی را می دهد که مواظب باشید زنها وقتی شبها میرن بیرون کسی به آنها شون تعرض نکند. پشت این متن این هست. چیر دیگری از آن نمی فهمم. به همین دلیل میخواهم حذف شود.

بند هفت با اکثریت آرا حذف شد.

 بند هشت: زنان شاغل باید از حق دو روز مرخصی  ماهیانه برخوردار باشند. یک سؤال دارم از کسانی که این را نوشته اند. این مزایا که طرح شده چه جوریه و کی حذف میشه؟  یعنی اینکه برای مثال مرخصی بدون کسر حقوق چرا کافی نیست چرا باید حتمأ مزایا هم بدهند؟

بند هشت به اتفاق آرا تصویب شد.

بند نه: سپردن هر نوع کار زیان آور به زنان باردار و یا هر نوع کاری که به تشخیص مراجع پزشکی به سلامت مادر و یا جنین لطمه میزند ممنوع است. رفیق رضا پیشنهاد میکنند در پاراگراف اصلی این بند بجای دریافتی در خط دوم بنویسیم حقوق و مزایا. اصلاحیۀ رفیق رضا تصویب نشد. برای خود بند رأی میگیریم. بند نه به اتفاق آرا تصویب شد

 بند ده: اخراج  زنان باردار ممنوع است. بند ده به اتفاق ارا تصویب شد.

بند یازده: زنان باید از مرخصی کافی برای زایمان برخوردار باشند. یک سؤال دارم: چه اصرارخاصی هست که هشت هفته قبل و هشت هفته بعد را ما حتمأ بگنجانیم؟ ممکن است کسی تا دو هفته قبل از زایمانش سرحال باشد و بخواهد مرخصی اش را برای بعد از زایمان بگذارد یا کس دیگری قبل از زایمان حالش خوب نباشد و مرخصی را لازم داشته باشد. باید این را درست کنیم.

مادۀ یازده به اتفاق آرا تصویب شد.

مادۀ دوازده: اینجا راجع به مرخصی بدون کسر دریافتی ها من صحبتی دارم. من معتقدم باید بگوئیم مرخصی بدون کسر حقوق. چون دریافتی ها شامل حق ایاب و ذهاب هم هست آن وقت کسی که سر کار نمیرود و ایاب و ذهاب هم نمیکند از گرفتن این حق محروم می شود.رفقا دو تا اصلاحیه است  یکی تبدیل دریافتی ها در خط سوم به حقوق و یکی اضافه کردن این جمله بعد از برخوردار شود.حداقل ۸ هفته از این مرخصی را شوهر باید استفاده کند .

تغییر دریافتی ها به حقوق به اتفاق آرا تصویب شد. پیشنهاد دوم رفقا در مورد اینکه حداقل ۸ هفته از این مرخصی رو مرد باید استفاده کند .رفقایی که با این پیشنهاد موافق هستند دستشان را بلند کنند .تصویب نشد .

میرسیدیم به بند ۱۳: به مادران شاغلی که به نوزادان خود شیر میدهند باید به این منظور حداقل دو نوبت نیم ساعته در روز فراغت داده شود. روزکار مادرانی که به نوزادان خود شیر میدهند نباید از ۶ ساعت تجاوز کند. بند سیزده به اتفاق ارا با یک ممتنع تصویب شد .

رفقا بند چهارده: زنان درامر ازدواج و انتخاب همسر ازاد هستند. رحمان بیرون از نوار صحبت کرد که تأکید به جرم محسوب شدن و قابل پیگرد بودن ومجازات مجرم این چه ویژگیی دارد که باید در اینجا ذکر بشود؟ اینجا میگوید تحمیل هر نوع فشار. من فکر میکنم هر نوع فشاری را نمیشود ممنوع کرد. یکی فشار اخلاقی میزاره یکی فشارعاطفی میزاره یکی فشار فیزیکی میزاره یکی ممکنه ریشش رو گرو بزاره پیش دخترش بالاخره از بدهکاریهاشون صحبت کنه که مثلا تو (دخترش) اگر با فلانی ازدواج کنی دست از سرمون برمیداره و غیره. این فشار را نمیشه ممنوع کرد .مثلا پدر یا مادری با دخترش حرف میزنه در نتیجه داره بهش فشار وارد میکند.هرنوع فشاری روبه نظر من خیلی وسیعه که جرم باشد. یا میگن این بابا سعی کرده دخترش را از عواقب ازدواج کردن با این آدم بترساند. مثلا پدری به دخترش می گوید این فرد هروئینی است و تو نباید با اون ازدواج کنی بدبخت میشوی. آنوقت ما بگوئیم این پدر به دخترش فشار گذاشته است به نظر من این درست نیست. من فکر میکنم این باید بشه تحمیل ازدواج ناخواسته و یا ممانعت از ازدواج دخترها برطبق میل شان. یعنی ممنوعیت تحمیل کردن ازدواج و زمانی است که والدین واقعا دست دخترشان را بگیرند و به زور بنشونن سر سفره عقد. اما چانه زدن وقتی راجع به یک آدم بالغ ۱۸ ساله حرف میزنیم ممنوع نیست. ما اینجا راجع به دختران کم سن و سال حرف نمیزنیم. یک  آدم ۱۸ ساله که میتونه رأی بده، دارن بهش فشار میارن بیا زن فلانی بشو میگه نمیشم .تا اینجاش به نظر من هیچکسی جرمی مرتکب نشده اگر بگیرند سر سفره عقد بنشانند، این جرم است .بهر حال منظورم این هست که ممنوعیت هرنوع فشار مناسب نیست. تحمیل هر نوع فشار را میشود خط زد. بله ممانعت از ازدواج مورد تمایل دختر و قاعدتأ وادارکردن او به ازدواج ناخواسته ممنوع است و باید جرم محسوب بشود. من فکر میکنم که ما اینجا چیزی را کم داریم. اگر شاکی را طرح کنیم، اولین کسی که از اینجا رد بشود میگوید آخه بابا جان کسی  که توانسته دخترش را به زور سر سفره عقد بنشاند جلوی شکایتش را هم گرفته است. دختر دایی خیر خواهی هم که ندارد که حالا  این وسط بیاید واسطه شود و شکایت کند. من میگویم اینجا یک نقصی در کار ماست. که مثلا مقوله ای مثل مدد کار اجتماعی جایی نداره، یا  مراجع دولتی که مسئولیت دارند که مثلا از طریق مدرسه ببینند در خانه به بجه ها چه میگذرد و چه رفتاری با بچه ها  میشود. ما چنین چیزی نداریم. برای همین هم چه مساله شاکی را طرح کنیم یا نه تغییری بوجود نمی آورد. به نظر من این مساله نقص پیدا میکند.  

ولی آدم که متن را میخونه فکر میکنه که متن خواسته محکم کاری بکنه و بگه حتما کسی که ازدواج را تحمیل کرده را میگیریم. من خودم راستش طرفدار این هستم و این را دخالت پلیسی نمیدونم که یه نفر آدم مطلع باشه که تو فلان کوچه فلان خونه فلان دختر برخلاف میل اش شوهر داده اند یا اینکه نمی گدارند  با کسی که می خواهد ازدواج کند. به هزار توطئه متوسل شده اند، دختره را به شهرستانی برده اند و نمی گذارند به شهر حودش برگردد و مانع می شوند که دولت قضیه را تعقیب کند و اگه مسجل شد واقعا پدر یا والدین را توقیف کند. من خودم این را دخالت پلیسی در زندگی مردم نمیدانم ولی فکر میکنم تا همینجا که گفتیم باید جرم محسوب بشود،  کافی است. اصلاحیه من این هست که "تحمیل هرنوع فشار" حذف بشود. بجایی که بگوئیم ممانعت از ازدواج و یا  تحمیل ازدواج ناخواسته از جانب هر شخص و مرجعی". به نظر من بگوئیم "هر شحص و مرجعی" چون یک موقعی هست که پلیس این کار را می کند. بطور مثال به دختری تجاوزکرده اند بالاخره به زور در کلانتری یا مدرسه یا جایی به زور دختر را چنان وادار می کنند  که مجبور می شود زن کسی بشود. میخواهم بگویم که فقط خانواده نیست بنابراین بگوئیم " ممانعت از ازدواج دختران و یا واداشتن آنان به  ازدواجی ناخواسته از جانب هر شخص و مرجعی ممنوع است."

ظاهرا من چون زیاد در بطن جامعه نبوده ام اطلاعی در این مورد ندارم. ولی لفظ "دختر" معمولا به زن جوان هم اطلاق می شود. اما اگر من عمه پیری داشته باشم که ۸۰ سالش باشد وبخواهد شوهر کند مطابق این ماده کسی سراغ عمه ام نمی آید. یعنی لفظ دختر به زنی در رده سنی معینی اطلاق می شود. فکر نمی کنم مساله  بکارت مطرح باشد. مساله، ازدواج کردن است. ببینید صحبت حذف یک کلمه یا چیزی در این متن موجود نیست، صحبت نوشتن جملاتی به جای جملات دیگری است. عبداله جملاتی را به جای جملات دیگری  نوشته است. ایرج موافق متن فعلی نیست.  پیشنهاد ایرج تصویب نشد. پیشنهاد رفیق عبدالله با یک مخالف و موافقت بقیۀ رفقای حاضر در جلسه تصویب شد .

بند پانرده : معامله گری در ازدواج ممنوع است کلیه قوانین و سنن و رسومی که ازدواج را به یک معامله بدل میکند از جمله شیربها و مهریه و هرنوع رسم و قانون دیگری ازاین قبیل ممنوع است. بند پانزده  به اتفاق ارا تصویب شد.

بند شانزده: برای برسمیت شناخته شدن ازدواج تنها ازدواج مدنی کافی است. مراسم و سنن ازدواج امر خصوصی افراد است. من فکر میکنم اینجا بجای "ازدواج مدنی" ثبت در دفاتر ازدواج را بگداریم. برای اینکه درک "ازدواج مدنی" سطح بالایی از درک حقوقی میخواهد. برای کسی که این بند را میخونه میگه ازدواج مدنی یعنی چی؟ تازه ما میخواهیم بگوئیم چقدرازدواج کردن ساده است و لازم نیست واسطه های متعدد برایش تراشیده بشود. بنابر این برای برسمیت شناختن ازدواج تنها ثبت آن در دفاتر دولتی کافیست. من فکر میکنم این معنی دقیقترش صرف ثبت در دفاتر دولتی کافیست، می باشد. بجای کلمه "تنها" بگوئیم "صرف" چون ما می خواهیم حد پائینش را بگوئیم در صورتیکه کلمه "تنها" این معنی را نمی رساند. اگر تنها ازدواج مدنی رسمیت دارد گویا ما اصرار داریم که مردم حتما بیایند ازدواج مدنی بکنند. من فکر میکنم که ما اصراری نداریم مردم ازدواج بکنند. دو نفر میخواهند با هم زندگی بکنند. دو نفر دارند با هم زندگی میکننند خودشان میخواهند از اوانتاژهای معینی که به ازدواج رسمی مربوط میشود استفاده بکنند و میروند ازدواج میکنند. در غیر این صورت دو نفری که میخواهند زندگی کنند باید قاعدتا حق اولاد و همه این مزایا، اسم بچه و همه چیز شامل حالشان بشود و حقوقشون عین حقوق آدمهای ازدواج کرده باشد. منتها این بند بنظر میرسد که اصراری دارد که باید مردم حتما ازدواج کنند. در خط سوم این بند آمده که تعالیم مذهبی مبلغ و اشاعه دهنده افکار هستند. معلوم نیست چرا تعالیم اینجا اومده ؟کسی را در پروسه ازدواج تعلیم نمیدهند. مسئله خود مذهب هست که مبلغ و اشاعه دهنده است.  منتها خود فرمول بندی اشکالی دارد مثل اینکه ما از سر لج با مذهب شروع کرده ایم و دنبال این هستیم که  ببینیم اینها کجا هستند تا یه جایی یقشون رو بگیریم. منظورم این است که ربط این، با خود پروسه ازدواج معلوم نیست. ما روشن نیستیم که این ازدواج معین چه جوری زنان را در انقیاد نگه میدارد. آیا در خانواده مذهب بطور کلی مبلغ این نوع مسائل است؟ آیا برسمیت نشناختن ازدواج کمک میکنه دست مذهب از خانواده کوتاه بشه ؟ من از خودم میپرسم چه طوری؟ این چه مکانیزمی است؟ یکی ازدواج کرده حال شرعی یا غیره شرعی و رفته پی کارش. با این ازدواج دست مذهب چه جوری از خانواده کوتاه میشه؟ این خیلی روشن نیست. اینجا اگر منظور تعهداتی است که در مراسم مذهبی روی دوش زن گذاشته می شود و زن به آنها "بله" می گوید باید آنها را صریحا طرح کنیم. اگر منظور آن است که مذهب بطور کلی حق ندارد در امور دیگری بجز امور مذهبی دخالت کند، این را باید طور دیگری بگوئیم. فکر کنم مساله ما این دومی است. یعنی اینجا عرصه ایست که مذهب نباید در آن دخالت کند. در متن فعلی بیشتر یک جنبه ترویجی مدنظر بوده به این معنی که با این کار جلوی جنبه ترویجی مذهب سد می شود. بنظر من مساله بیشتر از یک طرف، خلع ید کردن از بیزنس مذهب است و از طرف دیگر غیر قانونی کردن تعهداتی است که در یک ازدواج مذهبی بر دوش زن گذاشته می شود.

 رفقا اینجا در حاشیه جلسه بحثهایی شد راجع به زندگی مشترک و آزادانۀ دو نفر بدون ثبت .الآن من فکر میکنم این بند میتونه خیلی بهتر بشود. یکی از جمع دواوطلب میگیریم برای اینکه این بند ازدواج رسمی و غیر رسمی را بنویسد. قرار شد رفیق ایرج بنویسد.

 بند هفده: ازدواج زنان و مردان زیر ۱۸ سال ممنوع است. افراد و مراجع مذهبی که افراد زیر ۱۸ سال را عقد شرعی میکنند مجرم محسوب میشوند. من سئوالی در مورد این عقد شرعی دارم. منظور از این عقد شرعی چیست؟ اگر منظور همان مراسم شرعی ازدواج است که امر خصوصی است. من توضیح میخوام چون این مراسمی است مثل پختن آش پشت پا. چون هیچ اتفاق مادی نمی افته یک نفر میاد و یک اورادی را در خانواده ای میخواند و می رود. من توضیح میخوام که این ممنوعیتش از کجاست ؟  

بند هفده با دو ممتنع تصویب شد .

بند ۱۸: رابطه جنسی افراد بالغ بالای ۱۸ سال با دختران زیر ۱۵ سال ممنوع است. من فکر میکنم این بحث جواب مساله را نمی دهد.چون بنا به تعریف اگر کودک را در این بند تعریف نکرده باشیم و زمانی که ۱۷ سال را محدوده سنی نوجوانان گرفته ایم. دیگه باز سؤ استفاده جنسی از کودکان و نوجوانان دیگه فکر نمیکنم شامل سؤ استفاده جنسی نوجوانان از نوجوانان بشود.

هر بندی راجع به سؤ استفاده جنسی از نوجوانان بنویسیم باز هم با این مسئله روبرو میشویم که آدم ۱۶ یا ۱۷ ساله که خودش نوجوان است بعنوان به عنوان مرتکب یک جرم تابع قانون سؤ استفاده جنسی از نوجوانان  میشوند یا نه ؟ ما در مورد سن رضایت مسئله ای نداریم. در مورد سن ارتکاب جرم، بالاخره سن ارتکاب جرم چند سال است؟ من پیشنهادم این است که ۱۶ سال  را بگوئیم. اینکه در مورد افراد بین ۱۶ تا ۱۸مثلأ چگونه رفتار بشود و اینکه با افراد بالای ۱۸چطور رفتار بشود را تفکیک کنیم. من میگویم یک جوان ۱۶ ساله که با یک دختر  ۱۲ یا ۱۳ساله رابطه جنسی دارد، وقتیکه او ۱۸ساله می شود، دختر ۱۴ساله شده است. باز دوباره یک سال وقفه میخورد. هر سنی را مبنا بگذارید یک جایی پسر از آن محدوده رد میشود و دختر هنوز از مرز پایینی رد نشده است. شما نمیتونید تضمین کنید هر سنی بگذارید باز این اتفاق ممکن است بیفتد. بعضی وقت ها دختر ۱۳ساله با یک پسر ۱۷ ساله ممکن است دوست شده باشد. سال بعد پسر ۱۸ساله و دختر ۱۴سال است و بالاخره تحت این قانون قرار می گیرد.  

من فکر میکنم ضعفی که ما داریم این هست که در اسلام و رژیم اسلامی  دختر ۹ ساله شوهر میدادند و رابطه جنسی هم باهاش داشتند و هیچ مساله ای تو جامعه اسلامی نیست. اخلاقأ و نظری ظاهرأ ما میخواهیم سن رضایت برای رابطه جنسی را بالا ببریم و آن را ۱۵ سال بکنیم. منتهی مفهوم و لغت سن رضایت را نداریم چون سن رضایت دختر در فرهنگ اسلامی و فرهنگ ایرانی معنی نداشته است.  اینجا برای اینکه  سن رضایت که همه جا یک لغت برایش وجود دارد و در قانون می نویسند که سن رضایت دختر ۱۵ ساله است و رابطه جنسی با دختر زیر سن رضایت جرم محسوب میشود؟ میگه برای کی چقدر؟.من راستش هنوزم بحثم این است که رابطۀ جنسی یا سو استفاده جنسی با کودک ۱۰ ساله پسر و دختر خطا و جرم است. اما اگر اینکار را یک آدم ۱۲ ساله در  مدرسه با بغل دست خودش کرده باشد ، این دیگر جرم نیست. ما راجع به تربیت اخلاقی کودکان و مشکلات ناشی از  این مسئله صحبت می کنیم. یعنی دو تا بچه هم سن وقتی با هم هرکاری میکنند، به اردوی پیشاهنگی که دختر و پسر در آن قاطی هستند می روند. من نمیدونم فیلم دیدن یا به عقلشون رسیده یه کارهایی میکنند و دست به رابطه جنسی می زنند. ما نمیتونیم پلیس و قانون رو وارد این کار بکنیم. یک جا میرسد که طرف باید مسئولیت در قبال اعمالش بپذیرد. بچۀ ۱۳ ساله هیچ مسئولیتی نمی پذیرد که جلوی غرایض خودش را کنترل کند. باید سنی را بگذاریم و بگوئیم شما باید خودت را کنترل کنی. نه در هر موردی، در مورد آدمهای کوچکتر از این سن دیگه حق ندارید این کار رو بکنید. در مورد رابطه جنسی و در مورد رأی دادن همه جا سن ۱۸ سال مبناست. اما بنظر من ۱۸ سال برای رابطه  جنسی سن بالایی است. اگر برای رأی دادن سن، ۱۶ است من میگویم ۱۶ سال را بگداریم. برای اینکه یک آدم ۱۶ ساله دیگر باید بفهمد که یک سری قوانینی در مملکت گذاشته اند که مانع می شود که این آدم که آدم محسوب شده است برود با دختر زیر ۱۵ سال رابطه جنسی برقرار کند. از او استنطاق میکنند. ممکن است جرمش سبک باشد. برای اینکه چون دقیقا ۱۶ ساله است و نه ۱۸ ساله. ممکن است به او تذکر بدهند. ممکن است ببینند آیا دختر شکایتی دارد یا نه. ولی اگر کسی بالای ۱۸ سال این کار را بکند یقه اش را میگیرند و میبرندش .به هرحال بحث بر سر این است. من  میگویم این سن را بکنیم ۱۶ سال و بگوئیم برقراری رابطه جنسی افراد بالای ۱۶ سال با دختر زیر ۱۵ سال ممنوع است و در زمره سؤ استفاده جنسی از کودکان و نوجوانان قرار دارد. در مورد مرتکبین بالای ۱۸ سال، قوانین جزایی مملکت حکم میکند. در مورد افراد بین ۱۶ تا ۱۸ سال، قوانین مربوط به بزه کاران نوجوان حکم می کند.  

 من فکر میکنم فرد ۱۷ساله خیلی در این  قضیه مسئول است. ما میخواهیم روابط جنسی دختر پسر ها را از یک طرف ممنوع نکرده باشیم و از طرف دیگر به آدمهای بالغ و مسئول اجازه نداده باشیم از مصونیت کودکان سو استفاده کنند. به این معنی به نظر من سن مربوط رو بیاریم پایین. ۱۸ سال بالاست .یک پیشنهاد هست که این عدد ۱۸ بشه عدد ۱۶.راجع به عدد ۱۶ راجع به حکمتش مخالف و موافق اگر کسی میخواهد صحبت کند نوبت می دهیم.    

فکر میکنم اینجا بحث یک سری ممنوعیتهاست. من نمی دانم بحث ممنوعیتها چگونه میخواهد بحث آزادی در رابطه جنسی را القا کند؟ هدف این بند نمیتواند آزادی روابط جنسی باشد. این بند با توضیح یک سری ممنوعیتها میخواهد آزادی جنسی را طرح کند. خوب بحث آزادی جنسی رو بگیم چرا با بحث ممنوعیت این کار، آن را مطرح می کنیم؟ ثانیا دقیقأ تا میگیم ۱۶ سال مرز باشد، می پرسند اگر این فرد ۱۶ ساله با دختر ۶ساله یا  ۹ ساله رفت چی؟ بعد، اگر اختلاف سن را میگویی یعنی ۱۸ ساله با ۱۴ ساله خب ۱۶ ساله هم با ۹ ساله میره، آن وقت من میگویم خوب  بابا بالاخره داریم این حد ها رو کاری میکنیم که کمتر اتفاق بیافتد. کمتر کسی یقه ی دختر ۹ ساله رو میگیره ولی الآن یقه دختر ۱۲ساله را خیلی ها میگیرند. بالاخره یک حدی دارد که آدم ها می توانند خود را کنترل کنند. ما داریم راجع به دختری حرف میزنیم که به رابطه جنسی رضایت داده ولی رضایتش قبول نیست. این برای دختران یک طیف سنی دارد. دختر ۶ساله نمیتواند رضایت داده باشد. این نوع موارد، تجاور جنسی است. رابطه جنسی با دختر زیر ۱۲سال چیزی جز تجاوز جنسی نیست. این رضایتی درش نیست. کسی که بالای ۱۸سال باشه با دختری که به رابطه جنسی با او رضایت داده باشد متهم به تجاوز نمی شود. تجاوزی که قابل مجازات و می تواند تا ۱۵سال جبس داشته باشد. به رابطه جنسی یک پسر ۱۸ساله با دختری ۱۴ساله وقتی دختر راضی باشد، تجاوز نمیگویند. احتمالا همین شهادت هم به دادگاه می رود و نمی گویند که به دختر تجاوز کرد. بهر حال بحث بر سر سنی است که یک فرد در مورد رفتار جنسی خود در جامعه مسئول است.

برای پسر، سنی که او را مسؤل رفتار جنسی اش دانست چه سنی است؟ او مسئول آگاه رفتار خودش هست. نمیدانم چند درصد از کسانی که در ایران  به جرم تجاوز جنسی به کلانتریها می آورند بالای ۱۸ سال و پایین ۱۸ اند. محصل های کلاس ۵ و ۶ را در نظر بگیرید اینها آدمهایی هستند که داریم راجع به آنها صحبت می کنیم نه کلاس دهم و نهم. بنظر من فرق کیفی زیادی هست بین پسری که به ۱۶سالگی نرسیده با پسری که به ۱۸ سال نرسیده است.

این بند به این صورت تصویب شد و قرار شد جمله اول این باشد: سن رضایت برای برقراری رابطه جنسی ۱۵ سال است .باقی متن اصلاحیه ای است که اینجا عبدالله پیشنهاد کرد. رفقا همه شنیدید؟ ۱۶سال هست. رفقا کسانیکه با اصلاحیه عبداله موافقند دستشان را بلند کنند. این اصلاحیه با دو ممتنع تصویب شد.

بند نوزده  تعدد زوجات ممنوع است.

در موافقت با بحثی که آذر گفته بود راستش وقتی این بند را میخوانم میبینم که ما علیه رسم عشیره ای داریم یک بیانیه میدهیم بدون اینکه ربطش به زن معلوم باشد. مگر اینکه خواننده خودش از قبل بداند. هیچ جایی گفته نشده که رسم عشیره ای زن را تحقیر میکند، زن را به درجه ایی در خانواده و جامعه در انقیاد نگه می دارد. هنوز اینجا نگفته رسوم عشیرتی چرا برای زن  بد است. در بندهای دیگه نگفته این رسوم چرا بد هستند. بنظر من گفتن عشیره ای- فئودالی چیزی به اطلاعات من اضافه نمی کند. بعلاوه اینکه یک تئوری در این هست که من فکر میکنم یکی باید ثابت کند که این رسوم عشیره ای و فئودالی را فقط مذهب تحکیم کرده است. تعدد زوجات را در نظر بگیریم. بار عشیره ای و فئودالی تعدد زوجات چقدره؟ بنظر من اسلام اصلا این روتبیین کرده و راه انداخته است. در فلان قوم، مونوگامی (تک همسری) رایج بوده و در فلان قوم دیگر نبوده یعنی سیستم قومی و عشیره ای و فئودالی بوده اما تعدد زوجات حاکم نبوده است. کما اینکه تمام عشایر و فئودالهای انگلستان در عهد بوق برای اینکه زن دیگری بگیرند باید همسر اولشان را طلاق میدادند یا روانه دیوانه خانه میکردند. بطور مثال در روسیه که عشیره ای و فئودالی و مسیحی بوده، تعدد زوجات وجود نداشته است. میخواهم بگویم یک تئوری در این بند هست که نقش نیرو محرکه را به عشیره ای و فئودالی می دهد و نقش تثبیت کننده و توجیه کننده را به مذهب می دهد که خود هنوز اصلاح نشده است.

اما الآن بعنوان یک رسم به آن برخورد می شود.  من فکر میکنم این رسم باید ممنوع شود. بنظر من باید گفت تعدد زوجات باید ممنوع شود چون چیزی بیشتر از یک رسم نیست. در رسم معمولأ یک تشریفات هست. یک کار معین غیر قانونی دارد انجام میشود که وقتی خود تعدد زوجات را ممنوع میکنی کسی ازدواج با یک زن دیگر را اصلا قبول نمیکند.رسمی نیست که باید ور بیافتد بلکه بیشتر باید غیرقانونی بشود. رفقایی که موافقند که " تحقیر و ستم کشی" اضافه بشود، رای بدهند. این به اتفاق آرا تصویب شد. رفقایی که موافقند بجای "ستمکشی و تحقیر زن" بگوئیم "ستم بر زن" یعنی این پیشنهاد: "یکی از مظاهر فاحش تحقیر و ستم بر زن است"، رفقایی که با این پیشنهاد موافقند رای بدهند. این تصویب نشد.

یک پیشنهاد دیگر هست که بگوئیم "افراد و مراجع مذهبی که موجبات چنین ازدواجهای را فراهم می کنند" اول اصلاحیه را میگیرم بعد برای پیشنهاد حذفش رای میگیریم. رفقایی که موافقند بگوئیم: "افراد و مراجع مذهبی که موجبات چنین ازدواجهایی را فراهم می کنند"، رای بدهند. این پیشنهاد تصویب نشد.  رفقایی که با حذف این قسمت: "افراد و مراجعی که موجبات این ازدواجها را فراهم میکنند مجرم محسوب شوند" رای بدهند. این پیشنهاد با یک مخالف و یک ممتنع تصویب شد.

حالا پیشنهاد رفیق عبداله اصلاح  شده و این بند اینطور خوانده میشود: "تعدد زوجات یکی از مظاهر فاحش ستمکشی و تحقیر زن و امری ضد انسانیست که توسط مذهب تحکیم و تثبیت شده است .تعدد زوجات باید فورأ ممنوع و غیر قانونی گردد." این بند یعنی بند نوزده به اتفاق آرا تصویب شد.

ماده بیست صیغه ممنوع است.

یک فعل و انفعال تعریف شدۀ معینی در جامعه دارد اتفاق می افتد که میخواهیم جلوی آن رابگیریم. اگر یک موقع زن و مرد دارن باهم راه می روند  در مورد اینکه چه سئوالهایی می توانند از آنها بکنند در یک بند دیگری گفته ایم که اصلا با هم راه رفتنشان جرم نیست و باهم زندگی کردنشان هم جرم نیست، نباید برای این دلیلی بیاورند. بفرض هم صیغه شده بوده اند کسی نمیتواند کسی را توقیف کند. رفیق عبدالله و رفیق ایرج یک اصلاحیه داده اند. اول روی اصلاحیۀ ایرج رأی میگیریم. رفیق عبداله گفته "بخاطر سود جویی مادی و ابقای سلطه خود بر ضد زندگی انسانها یا افراد". رفیق ایرج میگه "بخاطر سود جویی و ابقای سلطه خویش". اول در مورد حذف این ماده رأی میگیریم. رفقایی که موافق حذف ماده هستند دستشان را بلند کنند. حذف ماده تصویب شد .رفیق امیر پیشنهادش این هست که بجای "ابقای سلطه خویش" بگوئیم "از مداخله در زندگی افراد". این پیشنهاد تصویب نشد. رفقایی که موافق اصلاحیۀ عبدالله بودند با شش رأی موافق تصویب نشد.رفقا برای کل بند ۲۰ رائ میگیریم. رفقایی که موافقند دستشان را بالا ببرند. بند ۲۰ به اتفاق آرا تصویب شد.

ماده ۲۱ کلیه قوانینی که مرد را در موقعیتی برتر و در مقام ریاست خانواده قرار میدهد باید لغو گردد. من راجع به این بند صحبتی دارم. اولا فکر میکنم اینجا ریاست خانواده را یک امر داخل خانواده گرفته است در صورتیکه بیشتر از این، مساله رابطه خانواده با دولت و رابطه خانواده با جامعه است. مساله ریاست خانواده معنی مادیش بیشتر در رابطه با دولت و جامعه است  و این باید ذکر شود. به همین دلیل پیشنها میکنم در همان سطر اول توضیحات بگوید "در قبال فرزندان و تمام جنبه های زندگی خانوادگی و نیز در رابطه خانواده با دولت وسایر نهادهای اجتماعی و نیز در رابطه بین خانواده با دولت با سایر نهاد های اجتماعی" چون فقط نهادهای دولتی نیست شرکتهای مسکن هست شرکتهای مختلف هست که به رفاه خانواده مربوط است. جازه بدهید من صحبتم را تمام کنم. مساله دیگر اینکه یک بند در مورد اینکه زن و مرد دررابطه با دریافت  بیمه های اجتماعی مربوط به خانواده نظیر حق مسکن وحق اولاد از حقوق و مسؤلیت  یکسانی برخوردار باشند.

ملاحظۀ دیگری دارم که اگر وقت بود یک جور دیگری میگفتم. الآن فکر میکنم باید گفت کلیه قوانینی که چه صریحأ و چه تلویحأ مرد را درموقعیت برتری و برای ریاست خانواده قرار می دهد، باید لغو شود. رئیس خانواده، پدر است. صد ها بند و مقررات و قانون هست که پدر را رئیس خانواده قلمداد میکند. از جمله می گوید پدر برای گرفتن و نوشتن فرزندش بیاید یا  مثلا فرض کنید اجازه فلان امر را باید پدر بدهد.

 

سپتامبر ۱۹۸۹– شهربور ۱۳۶۸

 

برگرفته از بخش صوتی سایت آرشیو حکمت، تحت عنوان: بحث در مورد بیانیه حقوق زنان در پلنوم سیزدهم حزب کمونیست ایران

پیاده شده توسط مینو همیلی، فرزاد نازاری و حمید خندانی،  ادیت: اعظم کم گویان