مبارزه مسلحانه در کردستان
کمونيسم و سنت ناسيوناليستى در مبارزه نظامى
کار نظامى در شرايط فعلى
مبارزه مسلحانه تودهاى
کمونيست: دفتر سياسى (در کمونيست ٥٩) بر ضرورت تداوم مبارزه مسلحانه کومهله در کردستان تاکيد کرده است. در اين مصاحبه دو نکته مهم مورد اشاره قرار گرفته است. اول ضرورت تطبيق اشکال مبارزه مسلحانه حزب کمونيست با شرايط و محدوديتهاى جديد و دوم، جدايى از "سنتهاى ناسيوناليستى". بطور کلى منظور از جدايى از سنت ناسيوناليستى مبارزه مسلحانه در کردستان چيست؟
منصور حکمت: مبارزه نظامى اعم از پارتيزانى و غيره يک قلمرو در خود نيست، بلکه امتداد مبارزه سياسى و اجتماعى نيرويى است که دست به اسلحه برده است و مستقيما از کاراکتر و خصلت اجتماعى اين نيرو تاثير ميپذيرد. مبارزه پارتيزانى کارگران سوسياليست نميتواند از همان قوانين و خصوصياتى تبعيت کند که جنگ چريکى دانشجويان و روشنفکران و يا جنبشهاى ارضى روستائيان. تصورى که ميتواند وجود داشته باشد و عملا براى مدتهاى طولانى، بدون آنکه بيان بشود در ميان ما وجود داشته است، اينست که گويا تبيين قوانين ناظر به مبارزه، مستقل از سياست ممکن است و گويا قواعد کار نظامى مستقلا قابل تعريف است و يا
ميتواند از جنبشهاى موجود کپى بردارى شود. واقعيت اينست که اشکال مبارزه مسلحانه، حتى تا درجه زيادى از نظر جوانب فنى و انتخاب تکنولوژى جنگى، تابع خصلت اجتماعى نيروى مسلح است.
نيروى کمونيستى که دست به اسلحه ميبرد بايد اشکال ويژه و قوانين حاکم به مبارزه خاص خود را بدرستى از موقعيت اجتماعى و طبقاتى خود و وضعيت سياسىاى که مبارزه نظامى در آن دنبال ميشود استنتاج کند. در غياب اين، ملاکها و درکهاى موجود چهره و مشخصات عملى ما را در مبارزه مسلحانه تعريف خواهند کرد. اما اين درکها و سنتهاى موجود ابدا "طبيعى" و فاقد بار سياسى نيستند. اينها سنتهايى هستند که جنبشهاى سياسى پيشين با ظرفيتها و مشخصات طبقاتى و اجتماعى ويژهشان از خود بجا گذاشتهاند. وقتى ميگوييم در سال ٥٧ "مبارزه مسلحانه با اتکا به سنتهاى تا آن زمان موجود و مبارزهجويى انقلابى در کردستان به
تاکتيک جريان راديکال و کمونيستى در کردستان نيز تبديل شد" (ابراهيم عليزاده، پيشرو ٢٣) در واقع داريم همين را ميگوئيم که کومهله با لشکرکشى جمهورى اسلامى به کردستان بدون تبيين مستقل خود از مشخصات جنگى که به آن دست ميبرد و بر مبناى سنت ناسيوناليستى موجود مبارزه مسلحانه در کردستان (پيشمرگايتى) آرايش نظامى بخود گرفت. سنتهاى تا آن زمان موجود مبارزه مسلحانه در کردستان اساسا حاصل مبارزه مسلحانه احزاب بورژوايى در کردستان ايران و عراق بود. يعنى سنت ناسيوناليستى مبارزه مسلحانه در کردستان. در مورد کومهله حتى بطور مشخصتر ميشود الگو قرار گرفتن سبک کار نظامى اتحاديه ميهنى را مشاهده
کرد.
مبانى مبارزه مسلحانه کومهله در دهسال گذشته، حتى در قياس با جنبشهاى کوچک و کم دوام بسيار کم مدون شده. ميشود بعنوان يک نيروى کمونيست، مبارزه نظامى را با اتکاء به سنتهاى جنبشهاى ديگر، سنتهاى رايج در هر مقطع، شروع کرد، اما بطور قطع نميتوان آن را به همان شکل ادامه داد و به سرانجام رساند. خيلى زود اشکال مبارزاتى اخذ شده کمبودهاى خود و تناقضاتشان با خصلت طبقاتى نيروى کمونيست را نشان ميدهند. خيلى زود معلوم ميشود که ميان اهداف و اولويتهاى نيروى کمونيست با مشخصات مبارزه نظامىاش تناقض وجود دارد. تجربه نظامى دهساله کومهله به روشنى اين را نشان داده است.
کومهله بر مبناى راديکاليسم سياسىاش در طول زمان در اين سنتها دخل و تصرف کرد و تعديلاتى بوجود آورد. اما اين نه به يک نگرش متفاوت و مستقل، بلکه به ليستى از اصلاحيهها و نـُـرمهاى التقاطى در چهارچوب همان سنت ناسيوناليستى مبارزه مسلحانه منجر شده است. ماحصل اينکه مبارزه مسلحانه کومهله نه انسجام سبک کارى و روشى مبارزه احزاب ناسيوناليست نظير حزب دموکرات را داشته و نه راه حلهاى مستقل و جامع خود را براى حل معضلات عملى اين مبارزه پيدا کرده. در مجموع حتى ميتوان گفت که کومهله در عمل حتى خود را با مسائل عملى پيچيده ترى روبرو ديده که احزابى نظير حزب دموکرات در چهارچوب سبک کار سنتى
براى آنها پاسخ داشتهاند.
بهر حال منظور از جدايى از سنت ناسيوناليستى مبارزه مسلحانه در کردستان، متکى کردن مبارزه مسلحانه ما به نگرش و سيستم فکرى و عملى مستقلى در اين مبارزه است که با خصوصيات اجتماعى و فکرى و اهداف ما بعنوان يک نيروى سوسياليست و طبقاتى تناسب داشته باشد و بتواند اولا، به سؤالات محورى که هر مبارزه مسلحانه با آن روبروست، نظير استراتژى، مراحل و اهداف اين مبارزه، جايگاه آن در کليت فعاليت کمونيستى ما، اشکال عملى اين مبارزه، خصوصيات نيروى نظامى ما، روش گسترش و بازتوليد اين نيروى نظامى، و غيره پاسخ بدهد و ثانيا، اشکال بقاء سنتهاى دست و پا گير ناسيوناليستى و غير کارگرى در اين مبارزه را
بدرستى بشناسد و نقد کند، و امکان بدهد که اين سنت مستقل رشد کند و انسانهاى مناسب خودش را در سطوح مختلف بار بياورد.
کمونيست: تناقض ميان خصلت سوسياليستى سازمان و سنت ناسيوناليستى در کار مسلحانه در چه اشکالى بروز کرده و چگونه پاسخ گرفته است؟ اصلاحاتى که ميگوييد کومهله در اين سنتها ايجاد کرده در چه موارد بوده و اين چه نتايج عملىاى ببار آورده؟
منصور حکمت: اين تناقضات در ابعاد مختلف پيدا شده و مشقات زيادى را به ما تحميل کرده. پاسخها و جرح و تعديلها هم هميشه به نفع مبارزه سوسياليستى نبوده بلکه در موارد زيادى شکل معينى از سازش با سنت ملى را باعث شده است. بگذاريد چند عرصه مهم را مثال بزنم.
١- سنت موجود پيشمرگايتى در کردستان معطوف به روستا و روستائيان بوده است. سازمان کمونيستى که اساسا از شهر برخاسته و شهريت و اقشار شهرى (ولو نه تماما کارگرى) را نمايندگى ميکند، با تمکين به اين سنت دچار مشکلات متعدد و متنوع ميشود. تقابل شهر و روستا يک منشاء مهم مشکلات در کار نظامى ما بوده. روستا محيطى است که نيروى نظامى در فعل و انفعال با آن قرار دارد و بتدريج جامعه روستايى، جهان سازمان را تشکيل ميدهد. اين نه فقط افق سازمان کمونيستى را در فعاليت روزمره، در تبليغ و ترويج و سازماندهى، محدود ميکند، بلکه بتدريج شهر را در کليه محاسبات و از جمله در استراتژى عمومى سازمان به حاشيه
ميراند. يادآورى ميکنم که اين تازه در کنگره ششم کومهله است که شهر بعنوان مرکز ثقل مبارزه در کردستان برسميت شناخته ميشود.
٢- در سنت ناسيوناليستى، مبارزه مسلحانه جاى مبارزه اقتصادى و سياسى را ميگيرد، نه اينکه آنها را تکميل کند و يا خود را با آنها مرتبط کند. نيروى ناسيوناليست در کردستان فاقد يک پلاتفرم اجتماعى و اقتصادى است. در اين سنت، مبارزه مسلحانه خود جنبش است. ناسيوناليسم مسلح در کردستان از نظر مبارزه اجتماعى و اقتصادى بى وظيفه است. بديهى است تمکين به اين سنت براى سازمان کمونيستى به معنى نفى موجوديت اجتماعى و سياسىاش و پشت کردن به تمام منشاء قدرت اجتماعىاش است. وقتى به امروز کومهله نگاه ميکنيم ميبينيم برجستگى مبارزه مسلحانه در طول دهسال مهر خود را با عقب کشيدن اشکال ابراز وجود سازمان
در مبارزه اقتصادى و سياسى بر کار ما کوبيده است.
٣- نيروى مسلح (پيشمرگ) در سنت ناسيوناليستى يک نيروى غير ايدئولوژيک است. سازمان کمونيستى در مقابل، ناگزير از برقرارى رابطه مناسب ميان صف ايدتولوژيکى خود به مثابه يک حزب سوسياليستى با سازماندهى وسيعتر عمل مسلحانه تودهاى است. اين مساله منشاء مشکلات و پيچيدگىهاى متعددى در تعريف کاراکتر و عملکرد نيروى پيشمرگ کومهله و انتظاراتى که از اين نيرو ميرود، بوده است.
٤- در بعد سازمانى در سنت ناسيوناليستى صف پيشمرگ به بدنه اصلى احزاب تبديل ميشود و سازمانهاى غير نظامى احزاب اولا در مقايسه با نيروى نظامى فرعى ميشوند و ثانيا وظايفشان به فعاليتهاى خدماتى و پشت جبههاى و ستون پنجمى براى نيروى نظامى منحصر ميشود. چنين روشى براى يک حزب کمونيستى بينهايت مخرب است. سازمان کمونيستى سازمان عمل اعتراضى کارگر در همان قامت اجتماعى کارگرى اوست. "فرعى شدن" موجوديت سازمانى کارگرى حزب در محيط زيست و کار را نميتوان فقط يک کمبود نام گذاشت. اين يعنى حذف رکن اصلى موجوديت يک حرکت کمونيستى. نمونه هاى زيادى از اصطکاک مبارزه مسلحانه با مصالح مبارزه سياسى و ايجاد
تشکلهاى زيرزمينى در شهرها در کومهله وجود داشته است. رابطه فعاليت نظامى و فعاليت تشکيلاتى و سياسى در شهرها براى دورهاى مبهم بود. براى دوره طولانى فراخوان تشکيلات به پيوستن به صف پيشمرگان عملا عناصر با نفوذ و مبارزين کمونيست در شهرها را به صف مبارزه نظامى ميکشاند و خلاء مهمى را در مبارزه اقتصادى و سياسى بجا ميگذاشت. در سطح کلىترى انتقال از فعاليت مخفى در شهرها به کار مسلحانه نوعى پيشرفت در سطح مبارزه فرد محسوب ميشد. ارتباطات و امکانات تشکلهاى شهرى که توسط نيروى پارتيزان مورد استفاده قرار ميگرفتند دير يا زود از نظر امنيتى براى فعاليت زير زمينى ميسوختند و غير قابل استفاده
ميشدند. در مجموع مبارزه مسلحانه به سبک قديم خواهناخواه بعنوان عنصرى ناسازگار با ادامهکارى فعاليت زيرزمينى و علنى کارگرى در شهرها عمل ميکرد. اين تناقض تنها با تغيير نگرش در جايگاه و اشکال مبارزه مسلحانه ميتوانست حل بشود و مقررات و قيد و شرطهاى مقطعى نميتوانست به ريشه آن دست ببرد.
٥- نيروى پيشمرگ در سنت ناسيوناليستى رابطه معينى با مردم (عمدتا مردم روستايى که با اين نيرو فعل و انفعال ميکند) دارد. هر قدر پيشمرگ از بطن همان مردم آمده باشد، بعنوان پيشمرگ از آنها جدا ميشود و بالاى سر آنها قرار ميگيرد. مردم "پيشمرگانشان" را مورد حمايت مادى قرار ميدهند، اما زير سايه آنها زندگى ميکنند. اگر وظيفهاى هست وظيفه مردم در قبال پيشمرگ است. نيروى نظامى و حزب مسلح يک رابطه تدارکاتى با جامعه و نظم موجود روستايى برقرار ميکند. آنجا که منطقه آزادى بوجود آمده است نظم موجود بجا ميماند و نيروى پيشمرگ جاى مقامات دولت را ميگيرد. در واقع پيشمرگ از نظر اجتماعى و سياسى چيزى
براى افزودن به زندگى مادى و معنوى مردم ندارد. نيروى کمونيست نميتواند همين رابطه را برقرار کند بى آنکه از هويت پيشرو و رهبرى کننده اش دست بردارد. پارتيزان کمونيست با طيفى از وظايف سياسى و سازمانگرانه روبروست که در سنت ناسيوناليستى جايى ندارد و بايد بدرستى در اين سنت جديد تعريف بشود. اضافه کردن وظايف سياسى براى نيروى پيشمرگ در همان سنت قديم عملا از کارآيى رزمى اين نيرو کم ميکرد و حتى به تلفات اضافه ميکرد.
٦- به همين ترتيب نيروى پيشمرگ در سنت ناسيوناليستى مبشر هيچ فرهنگ و ارزشهاى اخلاقى پيشروتر از ارزشهاس موجود نيست. مردم نان ميدهند و پيشمرگه ميجنگد. لاجرم نيروى نظامى سعى ميکند کمترين تناقض و اصطکاک را با مناسبات و باورهاى موجود در منطقه روستايى فعاليتش پيدا کند. برعکس، براى تضمين حمايت مادى و تدارکاتى پيشمرگه حتى بيشتر از اهل آبادى براى اخلاقيات رايج دل ميسوزاند. نيروى کمونيستى که از برابرى زن و مرد سخن ميگويد و مذهب را افشا ميکند در يک چنين سنتى دچار تناقضات اساسى ميشود. حمايت مادى و معنوى مردم ديگر نميتواند حمايتى عاطفى و ماوراء طبقاتى باشد بلکه بايد آگاهانه بر منافع و
آگاهى طبقاتى کارگران و زحمتکشان متکى باشد. اين يعنى حتى تامين مايحتاج ضرورى نيروى نظامى ما هم عملا به توانايى ما براى ايجاد يک قطب خودآگاه و متشکل کارگرى و زحمتکشى در همان محيط روستايى گره ميخورد. رابطه پيشمرگ مسلح و مردم اتميزه در سنت قديم فقط با فرض تبعيت از سنن و اخلاقيات و عواطف حاکم برقرار نگه داشته ميشود. اگر اين فرض را بهم بزنيد، که نيروى کمونيست بنا بر ماهيت خودش بايد بهم بزند، آنوقت بايد بطور کلى رابطه جديدى ميان نيروى پارتيزان و مردم حامى آن بر مبناى آگاهى سياسى و تشکل تودهاى زحمتکشان روستايى تعريف بشود.
٧- در سنت ناسيوناليستى کار نظامى مکمل فعاليت سياسى از بالا است. سيکل "مذاکره - جنگ - مذاکره" جزء لايتجزاى سنت ملى مبارزه مسلحانه در کردستان است. اين مکانيسم، مسايل عملى مهمى را در سنت ناسيوناليستى پاسخ ميدهد و شرط لازم مبارزه مسلحانه ملى است. بازسازى نيروى پيشمرگ با نيروى تازه نفس و مرخص کردن قديمىترها و کسانى که فرسوده شدهاند. فراهم کردن افق معين و تعريف شدهاى براى جنگ (تحميل مذاکره به دولت مرکزى) و لاجرم زودفرجام جلوه دادن مبارزه مسلحانه و مقدور کردن آن براى روستائيان، تعريف حدود و ثغورى براى دوره جنگيدن افراد، و غيره مسائلى پايهاى هستند که در اين مکانيسم پاسخ
ميگيرند. در سنت ناسيوناليستى در کردستان پيروزى عموما ديپلوماتيک است و چيزى بيشتر از کسب امتيازات قابل حصول دورهاى نيست. نيروى کمونيست نميتواند با همين فلسفه و با همين دورنما فراخوان مسلح شدن به کارگران بدهد. جنگ طولانى در سنت کمونيستى بايد به همين سوالات، افق مبارزه، هدف جنگ، تجديد قوا، آينده پارتيزانهاى قديمى، و نظير اينها پاسخهاى متفاوت خود را بدهد. اگر بر مبناى سنتهاى تاکنون موجود جنگ را شروع کنيد اين سوالات دير يا زود جلوى شما هم قرار ميگيرد، بدون اينکه راهحلهاى تاکنون موجود بر روى شما باز باشد.
٨- سنت ناسيوناليستى بعلاوه رابطه مستقيم با اختلافات دولتها در منطقه داشته است. بهر حال هر جنگى پشت جبهه ميخواهد، براى دورهاى در مبارزه مسلحانه در کردستان ايران روستاها و شهرهاى کوچک در مناطق آزاد اين نياز را تامين کردهاند. جنگ ايران و عراق اجازه داد حتى در غياب مناطق آزاد تغيير اساسى در موقعيت و قابليت عمل نيروى پيشمرگ رخ ندهد. اما صلح ايران و عراق اين وضعيت را بهرحال تغيير ميدهد. سنت ناسيوناليستى در اين نوع مواقع يا به مرحله ديگرى در سيکل حرکت خود وارد ميشود (نمونه بدفرجام مذاکرات حزب دموکرات با دولت ايران) و يا عموما افت ميکند تا دوره ديگرى در شرايط جديد سر بلند کند.
براى يک جريان ناسيوناليست اين ضربه مهمى نيست چون پيوستن به آن و يا جدا شدن (بطور فردى و يا دسته جمعى) از آن، جزء حرکت متعارف آن است و مکانيسمهاى متعارفى هم براى آن هست. با توجه به خصلت عمدتا روستايى نيروى نظامى و همينطور فقدان يک اختلاف بنيادى در افقهاى اجتماعى اين نيرو با دولت مرکزى، اين رفت و آمد با سهولت بيشترى صورت ميگيرد. نيروى کمونيست، با بافت شهرى خود، و با توجه به اين واقعيت که پارتيزان آن بعنوان کمونيست بهرحال تحت تعقيب است، روى چنين مکانيسمى نميتواند سوار بشود. پشت جبهه نيروى کمونيست براى انبساط و انقباض در فعاليت نظامى در شرايط مختلف بايد به شيوه ديگرى و اساسا
با اتکاء به قدرت تشکلهاى شهرى و گستردگى امکانات غير نظامىاش تعريف بشود.
اينها فقط گوشهاى از مسائلى است که بايد از طرف کمونيستها پاسخ بگيرد. نمونههاى ديگر زيادند. سيستم تصميمگيرى و فرماندهى، ملاکهاى انتخاب عملياتها و ارزيابى موفقيت آنها، ارزش فرد در نيروى نظامى، تکنيک جنگ، مناسبات با افراد مسلح طرف مقابل، برخورد با اسرا، اداره امور در مناطق آزاد، تاثير نبردها بر اهالى و افراد غير نظامى، تامين مالى نيروى نظامى، آموزش سياسى نيروى نظامى، مناسبات حاکم بر اردوگاهاى نظامى، و غيره، همه بايد با توجه به اهداف سياسى و خصلت اجتماعى يک نيروى کمونيست از نو تعريف شوند. هيچ چيز در سنت ناسيوناليستى براى اخذ در اين جنبهها وجود ندارد. هر جا بطور خودبخودى و
غير انتقادى اين سنتها پذيرفته شده اند، در ازاء منفعتهاى فورى کوچک زيانهاى بزرگ درازمدتى را به ما تحميل کردهاند. همين امروز بخش مهمى از انرژى همه ما و بويژه رهبرى کومهله صرف حل و فصل مسائل ناشى از تمکين به اين سنتها و يا بهرحال دست نبردن به ريشه آنها در گذشته ميشود.
همانطور که گفتم کومهله چهارچوب کلى و اصول مقدماتى اين سنت مبارزه مسلحانه را تحويل گرفت و در يک روند عملى اصلاحات خود را در مواجهه با مسائل مختلف در اين چهارچوب وارد کرد. بديهى است که اين اصلاحات کومهله را از نظر سياسى در جهت درستى ميراند: در جهت بخشيدن خصلتى کمونيستى به صف نظامى و عملکرد تشکيلاتى خود. اما تا آنجا که به مبارزه مسلحانه به معنى اخص کلمه برميگردد، اين اصلاحات مکانيسمهاى سنتى مبارزه مسلحانه ملى براى تطبيق با شرايط مختلف و پاسخگويى به نيازهاى عملى کار نظامى را حذف ميکند، بى آنکه مکانيسم کارآمد ديگرى را جاى آن بنشاند. حاصل از دست رفتن قدرت انعطاف و تطبيق با
شرايط و بروز کردن معضلات جديدى است که در سنت ملى در اين ابعاد بوجود نميايد.
مساله تجديد قوا و آينده مبارزين قديمى که حتى از نظر جسمى بسيار فرسوده شدهاند يک مثال زنده است که حل آن امروز براى ما يک معضل جدى است، اما براى حزب دموکرات يا نيروهاى ديگر کرد در منطقه در اين ابعاد وجود ندارند. جنگ طولانى به معناى پارتيزان شدن مادامالعمر افراد نيست. کسى که فراخوان چنين جنگى را ميدهد موظف است مکانيسم تجديد قوا و بازسازى نيروى نظامى خود را هم تعريف کند. نميشود فقط ورودى سيستم را تعريف کرد و خروجى آن را مسکوت گذاشت. همانطور که گفتم در سنت مبارزه ملى اين مکانيسم تعريف شده است. اما اين سنت براى سازمان کمونيستى قابل استفاده نيست. همراه داشتن دائمى صفى از کسانى
که بارها به کام مرگ رفتهاند و امروز آسيب ديدهتر و فرسودهتر و حتى مسنتر از آنند که هنوز در نيروى فعال نظامى کار کنند هم راه حل مساله نيست. ماحصل اينست که نه فقط بخشى از مبارزترين و مجربترين رفقا در يک موقعيت دشوار و بلاتکليف قرار ميگيرند و حزب از نيرو و تجربه سياسى آنها عملا محروم ميشود، بلکه هر سال که ميگذرد، اندازههاى اردوگاههاى پشت جبههاى و تعهدات ادارى و اجتماعى و زيستى تشکيلات به نسبت ابعاد فعاليت رزمىاش زيادتر و زيادتر ميشود. بعلاوه اين وضعيت ابهام ايجاد ميکند، دلسردى بوجود مياورد و مداوما تشکيلات را در تلاقى نيازهاى انسانى و اجتماعى مشروع افراد در اردوگاهها
از يکطرف و نيازهاى نظامى و رزمى از طرف ديگر قرار ميدهد.
از اين گذشته اگر شما پيوستن افراد به صف نظامى را ورود به يک دالان بى انتها تعريف کنيد، آنوقت بطور واقعى پيوستن توده زحمتکش در مقياس وسيع به نيروى نظامى خود را منتفى اعلام کردهايد. مبارزه نظامى براى فرد بايد بخش و دورهاى از فعاليت و مبارزه سياسى او را تشکيل بدهد. مرحلهاى که ميتواند باعث آبديده شدن و کار آموخته شدن او و آمادگى عمومى حزب کمونيست براى سازمان دادن عمل مسلحانه تودههاى وسيع در آينده بشود. اما در سيستم تاکنونى و در غياب يک نگرش منسجم و سيستماتيک کمونيستى به مبارزه مسلحانه، پارتيزان شدن عملا به يک حرفه مادامالعمر و بىبازگشت براى فرد تبديل ميشود. اين طبعا
پيوستن تودههاى زحمتکش به اين مبارزه را براى آنها غير معقول ميکند.
کمونيست: چه دلايلى باعث شده است که اين نگرش سيستماتيک و مستقل کمونيستى به مبارزه مسلحانه در کردستان آنطور که بايد شکل نگيرد؟
منصور حکمت: اين امر دلائل مختلف داشته است. در درجه اول ميشود به تحقير عمومى تئورى و کار تئوريک در جنبش چپ راديکال ايران اشاره کرد. اين خود از يک طرف انعکاسى از پائين ماندن سطح فرهنگ سياسى اپوزيسيون ايران تحت سالها استبداد و سرکوب بود. کما اينکه حرکتهاى اجتماعى ديگر هم، نظير ناسيوناليسم و ليبراليسم، متفکرين و استراتژيستهاى قابل ذکرى نداشتند. از طرف ديگر چپ راديکال خود تحت تاثير مشى چريکى و مائوئيسم يک قدم هم از اين به عقب برداشته بود و به تقديس نوعى "عمل گرايى" پيش پا افتاده درغلطيده بود. برخلاف تجربه سوسياليسم در اروپا و نيز روسيه که در آن حرکت سوسياليستى عموما با
انتقادهاى غنى نظرى به اوضاع اجتماعى و باورهاى سياسى و فلسفى موجود شناخته ميشد، سوسياليسم خرده بورژوايى در ايران، که خميره راديکاليسم چپ دو دهه قبل را تشکيل ميداد، اساسا در تقابل با تئورى و بر مبناى "اصالت عصيان" شکل گرفته بود. نظريه پردازى، افق دادن، پرداخت چهارچوبهاى فکر شده براى مبارزه، برنامه دادن، استراتژى تعيين کردن و نظير اينها جايى در اين سيستم نداشت. رهبر چيزى جز سرباز با سابقه نبود و درافزوده مستقل و خودويژهاى به مبارزه نميکرد.
اين وضعيت در کردستان با شروع مبارزه مسلحانه حتى تشديد ميشود. اين خاصيت مبارزه مسلحانه است که از آنجايى که مستقيما به عواطف پايهاى مورد تقديس انسان ربط پيدا ميکند (نظير جانبازى، فداکارى و قبول خطر در مادىترين شکل آن) در هالهاى از تقدس پيچانده شود و مافوق هر شکل ديگر مبارزه قرار بگيرد. نبرد و اسلحه خيلى آسان ميتواند به يک کيش تبديل بشود. فقط جنبشهاى اجتماعى ريشهدار و از نظر سياسى قوى ميتوانند مبارزه مسلحانه را بعنوان يکى از اشکال حرکت خود هضم کنند و تابع سياست کنند. چپى که فىالحال فاقد افق روشن سياسى و چهارچوب فکرى قوام گرفته است، چپى که سازمانده بالفعل مبارزه اجتماعى
"غيرمسلحانه" طبقه اجتماعى خاصى نيست، به سادگى ميتواند در مبارزه نظامى حل بشود. مبارزه مسلحانه کومهله براى دورهاى بشدت همان کاراکتر سياسى و نظرى موجود کومهله را هم تحتالشعاع قرار داد. نظاميگرى و تحقير کار سياسى و تئوريک يک معضل مهم در کومهله بود. در چنين شرايطى خيلى ساده است که رهبرى پست خودش را ترک کند و کنار صف نظامىاش و بعنوان يک الگوى پيگيرى در فعاليت نظامى ظاهر بشود. اين توسط فضا و اخلاقيات ناشى از وجود يک مبارزه مسلحانه تشويق هم ميشود. در کل ميشود گفت که کسانى که مسئوليت تبيين نظرى اين جنبش را داشتهاند به نيازهاى روزمره و ارزشها و ملاکهاى خودبخودى جنبشى که خود
فراخوانش را داده بودند تمکين کردند. اين يعنى بازماندن از پاسخگويى به نيازهاى اساسىتر همين جنبش و سوق دادن آن به مشکلات بسيار بيشتر در روند حرکت بعدى آن.
يک عامل مهم ديگر شکل مشخص پيدايش جنبش مسلحانه در کردستان بود. حرکت مسلحانه در سال ٥٨ بعنوان يک "جنبش مقاومت" در برابر هجوم نظامى جمهورى اسلامى شکل گرفت. اين مبارزهاى نبود که نيروهاى سياسى در کردستان بطور ابتدا به ساکن و بر مبناى استراتژى خاصى از پيش در دستور خود گذاشته باشند. اين مقاومت در دور اول با توجه به تداوم بحران سياسى در سراسر کشور عملا موفق بود. جمهورى اسلامى نتوانست اين سياست را ادامه بدهد و پيشمرگان پس از دوره نسبتا کوتاهى مجددا وارد شهرها شدند. وقتى دور دوم مبارزه مسلحانه در فروردين ١٣٥٩ شروع شد، همين تصور از جنبش همچنان ادامه پيدا کرد. انتظار تلويحى اين بود
که باز پس از دورهاى از مقاومت مسلحانه تناسب قواى نظامى و سياسى مجددا رژيم را به عقب ميراند. اما اوضاع سياسى در جامعه تغيير کرده بود. رژيم اسلامى به پديده يکدستترى تبديل شده بود، اپوزيسيون خود را در مقياس سراسرى در منگنه گذاشته بود و سرکوب حرکت مسلحانه و بسط حاکميتش در کردستان را حلقه نهايى در استقرار بلامنازعش در کشور ميدانست. اينجا ديگر روشن بود مبارزه مسلحانه در کردستان يک مبارزه طولانى خواهد بود که از محدوده يک جنبش مقاومت فراتر ميرود. اما براى دوره طولانى اين فاز دوم هم با مقولات و تبيينهاى فاز اول فهميده ميشد و نياز جدى به تبيين نظرى عميقترى در مورد مشخصات و اهداف
اثباتى مبارزه مسلحانه دراز مدت در کردستان حس نميشد. جنبش "مقاومت" به نظريه "بى ثباتى رژيم" احتياج داشت. بخصوص که در دور اول بر اين مبنا به پيروزى رسيده بود. اما اگر رژيم به ثبات بيشترى دست پيدا ميکرد و بحران سياسى را پشت سر ميگذاشت چه؟ اينجا ديگر روشن بود که تبيين مستقلى از يک مبارزه مسلحانه طولانىتر ضرورى ميشد. اينجا ديگر مساله تفاوت سنتهاى ملى و کمونيستى در مبارزه مسلحانه، حد و حدود کپى بردارى از جنبشهاى موجود، رابطه کار نظامى و سياسى براى کمونيستها، استراتژى ما در مبارزه مسلحانه و مراحل مختلف آن و غيره ميبايست مطرح بشود و بطور اثباتى پاسخ بگيرد. اين شرايط جديد از نظر
سياسى و فکرى تاثيرات مهمى در کومهله داشت. توجه کومهله به مسائل نظرى جنبش سراسرى و شرکت آن در امر ايجاد يک حزب سراسرى کمونيستى بخشا حاصل معطوف شدن به تبيين مسائل با افقى دراز مدتتر و آيندهنگرانهتر بود. اما اين تحول در بـُـعد نظامى آنطور که بايد، يعنى بصورت شکل گرفتن نظريه سيستماتيکى در مورد مبارزه مسلحانه و اشکال و مراحل آن، رخ نداد. در عرصه مبارزه مسلحانه نگرش "جنبش مقاومت" عملا و بطور ضمنى به بقاء خود ادامه داد و اين موضوعات آنطور که بايد در دستور قرار نگرفتند. در مواردى دلمشغولى به مساله "بى ثباتى رژيم"، بعنوان مقولهاى که ما را از تئورى داشتن براى مبارزه مسلحانه
دراز مدتتر کمونيستى معاف ميکرد، جاى کار نظرى اصلى را ميگرفت.
کمونيست: موقعيت امروز را از نظر کار نظامى کومهله چگونه ارزيابى ميکنيد؟ اين برداشت که ديدگاه کمونيسم کارگرى مترادف با کمرنگ شدن مبارزه مسلحانه کومهله است تا چه حد موجه است؟
منصور حکمت: موقعيت امروز يک موقعيت انتقالى است. نه فقط شرايط عينى و بيرونى دارد دستخوش تحولات مهمى ميشود، بلکه روش مبارزه مسلحانه ما نيز دارد با نگرش امروزمان تطبيق پيدا ميکند. يک شبه نميشود سيستم فعاليت جديدى را جاى روش پيشين قرار داد. در نوشته "کمونيسم کارگرى و فعاليت حزب در کردستان" (که توسط کانون کمونيسم کارگرى منتشر شد) به اهم اين مسائل اشاره کردهايم و تغيير ريلهايى را که بايد داد را بحث کردهايم. قبل از آن بويژه کنگره ششم فراخوان تجديد نظرهاى مهمى را در روش برخورد به مبارزه مسلحانه داده بود. اردوگاههاى ما، ترکيب و آرايش نيروى رزمى ما، موقعيت افراد در نيروى
مسلح ما و غيره، همه بايد دستخوش تغيير بشود.
از اين گذشته، ما در وهله اول با معضلاتى روبرو هستيم که ريشه در گذشته دارند. حل اين مسائل عملا مدام به آينده احاله شده بود و امروز تحت فشار اوضاع عينى اين آينده فرا رسيده است. از معضلات مادى و فنى تا مسائل انسانى و غيره روى هم جمع شده و بايد پاسخ بگيرد. براى مثال تعداد پناهندگان تحت پوشش کومهله ابدا کم نيست. اگر شاخص تعداد پناهنده برحسب جمعيت را که ملاک کشورهاى پناهندهپذير است در نظر بگيريم ما بيشتر از هر کشورى در دنيا پناهنده داريم. ما بايد اين انسانها را تامين کنيم و محيط امنتر و متعارفترى را برايشان جستجو کنيم. ما بايد همچنين محيط فعاليت متناسب و شايستهاى براى
کسانى که سلامتىشان طى سالها مبارزه مسلحانه تحليل رفته و يا لطمه خورده پيدا کنيم. ما بايد نيروى نظامى زبده و تازه نفس و آموزش ديدهاى را مبناى کار نظامىمان قرار بدهيم. ما بايد آرايشى متناسب با اين شرايط به خود بدهيم، چه در اردوگاهها و چه در واحدهاى رزمى. بنابراين امروز تلاش براى حل مسائل گذشته و سازماندهى وظايف آينده را کنار هم ميبينيم. اين يک دوره انتقالى است که اميدواريم هر چه زودتر طى شود.
اما در مورد جايگاه مبارزه مسلحانه و پررنگى و کمرنگى آن در ديدگاه ما، بدوا بگويم که نفس اينکه "کمرنگ شدن" مبارزه مسلحانه در ديدگاه کسى يک اتهام و يک گناه کبيره محسوب ميشود يکى از جلوههاى همان کيش مبارزه مسلحانه است که از آن صحبت کردم. خط کش مبارزه جويى در سنت ناسيوناليستى در کردستان، که عملا به پيشمرگايتى منحصر شده، درجه تقديس جنبه نظامى مبارزه است و لذا اگر يک ناسيوناليست بخواهد در ذم کسى يا سازمانى سنگ تمام بگذارد، همين اتهام دست کشيدن از مبارزه مسلحانه را برويش پرتاب ميکند. .حال اگر کمونيستى پيدا بشود و بگويد قرار بود ما کارگران را سازمان بدهيم، قرار بود رهبر اعتصاب
باشيم، قرار بود توده کارگر و زحمتکش را با حقوقشان و با آيندهشان آشنا کنيم، قرار بود شهرها را به ميدان بکشيم، مبارزه اقتصادى مهم است، مبارزه مسلحانه يک وجه موجوديت و فعاليت ماست، جاى رهبرى سياسى در اردوگاه جنگى مرزى نيست و بهتر است به کارى که از رهبرى يک جنبش انتظار ميرود مشغول باشد، فورا صف ناسيوناليسم در کردستان، چه در احزاب ديگر و چه در محافل مختلف، فورا مهر کنارهگيرى از مبارزه مسلحانه را به پيشانىاش ميچسبانند.
اگر کسى مبارزه مسلحانه را در نگرش ما "کمرنگتر" ميبيند براى اينست که وجوه قبلا کمرنگ شده مبارزه طبقاتى را پررنگ کردهايم. مبارزه نظامى ما در کردستان در کنار مبارزه اجتماعى و اقتصادى و سياسى کارگرى و کمونيستى و بعنوان عاملى در خدمت اين مبارزات، بعنوان يک وجه و روش ابراز وجود اين جنبش طبقاتى، جاى معين خودش را پيدا کرده است. اين وجه مبارزه يکى از اشکال فعاليت ماست. فعاليتى که براى حرکتهاى غير کارگرى و غير کمونيستى در کردستان احتمالا تمام موجوديتشان را بيان ميکند، تنها گوشهاى از فعاليت ماست. اما اين هنوز چيزى را راجع به نقش ما و آنها در مبارزه مسلحانه نميگويد. اين گوشه
فعاليت ما ميتواند از همه هستى مبارزاتى آنها قوىتر و موثرتر باشد، و اگر بينش امروز ما بدرستى جامه عمل بپوشد چنين نيز خواهد شد. تمام بحث بر سر اينست که امروز تنها بر مبناى اين بينش است که يک مبارزه نظامى بسيار موثرتر و هدفمندتر و ادامهکارتر ميتواند دنبال بشود. تنها در اين ديدگاه است که تبيينى واقعى براى ادامه و تقويت مبارزه مسلحانه در کردستان، در شرايطى که اوضاع عينى و درکهاى سنتى به انقباض آن حکم ميکند، بدست داده ميشود. ديدگاه ما حاضر است با معضلات واقعى و تناقضات مبارزه مسلحانه تاکنونى روبرو بشود، از آنها حرف بزند، و براى آنها پاسخ پيدا کند. شرط تعهد واقعى به تداوم
مبارزه مسلحانه اين است و نه عبادت آن در لفظ و مسکوت گذاشتن مسائل واقعى آن و شانه خالى کردن از پاسخگويى به آنها در عمل.
کمونيست: در اين صحبتها از محدوديت دوره کار نظامى براى افراد صحبت کرديد. در اين مورد بيشتر صحبت کنيد. در حالت ايدهآل اين به چه شيوهاى ميتواند عملى بشود؟
منصور حکمت: همانطور که قبلا هم گفتم مبارزه مسلحانه طولانى به اين معنا نيست که فرد پارتيزان نيز شخصا براى کل اين دوره طولانى اسلحه بر ميدارد و به جنگ ميرود. اين غير ممکن است. مبارزه ميتواند طولانى باشد مشروط به اينکه بافت نيروى نظامى دائما و منظما عوض شود و نيروى جديد جايگزين نيروى قديمى بشود. در غير اينصورت اولا، صف مبارزه نظامى بشدت محدود ميشود. هميشه ميتوان افرادى را پيدا کرد که حاضر باشند جنگيدن را داستان تمام زندگى خود قرار بدهند. اما اين دورنما را نميتوان جلوى توده وسيع کارگر و زحمتکش قرار داد. اين نسخهاى براى دور کردن مبارزه نظامى از دسترس کارگر و زحمتکش
است. ثانيا، بدون تجديد قوا نيروى نظامى کارآيى خود را از دست ميدهد. کار نظامى بيش از هر فعاليت ديگر به قدرت و سلامت بدنى و جوانى نياز دارد. بنابراين روشن است که حضور در يک ارتش انقلابى هم مانند هر ارتشى در دنيا شرط سنى و دوره معين لازم دارد. ثالثا، اگر کسى دهسال پى در پى به جنگ برود بالاخره يک روز ديگر زنده بر نميگردد. اين مخربترين جنبه مساله است. پارتيزان کمونيست و انقلابى دير يا زود زير فشار اين دورنما شادابى و نگرش مثبت خود به زندگى را از دست ميدهد. در درون يک حزب کمونيستى قشرى بوجود ميايد که خود را فناشدنى ميداند و از پيش پذيرفته است که به نسبت رفيق ديگرش که فرضا مبلغ
يا سازمانده است شانس کمترى براى حضور و مشاهده پيروزىهاى فردا دارد. قشرى که بتدريج بايد خود را با اين افق سازش بدهد که شانس کمى براى تجربه ابعاد ديگر زندگى انسانى و سياسى خواهد داشت. اين پديده از نظر فردى و تشکيلاتى بسيار مخرب است. بعلاوه، در چنين وضعى تشکيلات در هر نبرد دارد به نسبت قبل سرمايه عظيمترى از تجربه و کادر کار آموخته را در تيررس دشمن قرار ميدهد. هر جنگى تلفات انسانى دارد، و هر تلفاتى براى نيروى کمونيست تلخ و سنگين است. اما در اين سيستم، تشکيلات خود هر روز به تلخى و سنگينى آن اضافه ميکند.
درباره ضرورت وجود دوره محدود براى حضور در نيروى رزمى و يا در صف مسلح (اعم از رزمى با حفاظتى) زياد ميشود صحبت کرد. اين مساله مستقيما به موضوعات مختلفى، از روانشناسى نيروى مسلح و اخلاقيات ناظر به اين عرصه تا کارآيى جنگى و کيفيت و کميت نيروى مسلح مربوط ميشود. اينجا همينقدر ميگويم که از نظر ما دوره حضور در نيروى مسلح بايد به مثلا حداکثر سه سال کاهش پيدا بکند. (و شرکت در عمليات رزمى مستقيم حتى به کمتر از اين) و هر رفيق پس از اين دوره به عرصه ديگرى از فعاليت حزبى و اساسا به يک محيط متعارف اجتماعى از نظر زندگى و فعاليت سياسى منتقل شود. البته اين عرصه ديگر ميتواند در برخى موارد
همان فعاليت نظامى باشد (بعنوان مربى، طراح عمليات و غيره). اما نفس حضور در اردوگاههاى نظامى هم، حتى اگر وظيفه مستقيم فرد نظامى نيست، بايد حدود معينى داشته باشد. به اين ترتيب نه فقط ورود به کار نظامى براى تودههاى انقلابى تسهيل و مقدور ميشود بلکه در محدوده اعضاء حزب کمونيست هم شرکت در اين فعاليت عموميت بيشترى پيدا ميکند. رفيقى هم که عرصه فعاليتش براى مثال خارج کشور بوده است ميتواند براى مدتى به اين عرصه منتقل بشود، کار ياد بگيرد و آموزش ببيند و در حد توانايىاش در پيشبرد وظايف نظامى حزب شرکت کند. چيزى که اينجا بايد تاکيد کنم اينست که اين به معنى فقدان يک شالوده نظامى با
ثباتتر و يک استخوانبندى مجرب و قديمى در کار نظامى نيست. مربيان و فرماندهان نظامى، طراحان نظامى و متخصصين فنى در کار نظامى ممکن است براى دورهاى طولانى در اين عرصه بمانند. اين نه فقط با اصل تجديد قوا و تغيير بافت نيروى رزمى ما منافات ندارد بلکه شرط لازم انباشت تجربه و بدست آوردن برترى کيفى در عرصه نظامى در طول زمان است. اما اين شالوده نظامى هم تنها هنگامى بدرستى شکل ميگيرد که کسى که در نبرد مستقيم به اندازه کافى شرکت کرده بتواند بر طبق يک سيستم از پيش معلوم از اين سطح فعاليت به سطح ديگرى منتقل شود، و لاجرم تجربه و شناخت خود را در خدمت فعاليت نظامى در سطوح تخصصى و فرماندهى
و آموزشى قرار بدهد.
کمونيست: بنظر ميرسد که در ديدگاه شما کار نظامى کمابيش به فعاليت يک نيروى زبده، واحدهاى کماندويى، تبديل ميشود. اين از مجموعه بحثهاى چند سال اخير، کنگره ششم و مباحثاتى که توسط کانون کمونيسم کارگرى منتشر شده است استنباط ميشود. اين سؤال بنابراين پيش ميايد که مبارزه مسلحانه تودهاى چه جايگاهى در موضع شما دارد؟
منصور حکمت: بحث ما درباره تحول نيروى نظامى کنونى کومهله به يک نيروى زبده و "کماندويى" بحثى مستقل از زمان و اوضاع و احوال نيست و قرار نيست اين شکل از فعاليت نظامى به همه ابعاد و هم مراحل اين مبارزه تعميم پيدا کند. ما اين بحث را در متن انقباض عملى موجود و در امتداد تاريخچه معينى در مبارزه مسلحانه مطرح ميکنيم. مساله بر سر انتخاب بين مبارزه مسلحانه تودهاى و مبارزه مسلحانه واحدهاى کماندويى حزبى نيست. بلکه بر سر تشخيص شکل درست تداوم مبارزه مسلحانه در اين مقطع معين و شرايط تودهاى شدن مبارزه مسلحانه است. کسى نميتواند به اراده خود مبارزه مسلحانه تودهاى راه بياندازد. اين
مبارزه ملزومات سياسى و اجتماعى معينى دارد. مبارزه تودهاى طولانى مدت ممکن است مشروط بر اينکه تناسب قواى سياسىاى که اين مبارزه به آن احتياج دارد در دراز مدت وجود داشته باشد و يا توسط خود ارتش تودهاى که از دل يک تلاطم سياسى اوليه پديدار شده تضمين بشود. اين تناسب قوا و اين موقعيت اجتماعى امروز وجود ندارد. پس صورت مساله امروز اين نيست، بلکه اين است که يک نيروى پارتيزان، و کوچک در مقايسه با ارتش مرکزى، چگونه در شرايط فقدان سرزمين آزاد و حتى بينابينى، در شرايط تفوق نظامى عمومى دشمن، و در شرايط تسلط سياسى و ادارى رژيم، ميتواند به مبارزه مسلحانه ادامه بدهد و از آن بعنوان يک روش
مثبت و موثر در مبارزه طبقاتى استفاده کند. آنچه که ما ميگوئيم اينست که اين انقباض و محدوديت را بايد با بالا بردن کيفيت نيروى رزمى، با متخصص کردنش، با افزايش جدى توان فيزيکى و تحرک و کارآيى عملياتىاش، با بهبود تکنولوژى جنگىاش و يا ظرفيت علمى و فنىاش، با تعريف از پيشى اهداف عملياتىاش و نظاير اينها پاسخ داد. اين ما را از تصوير پيشمرگ سالهاى ٦٤-٥٨ که در ارتباط و در فعل و انفعال اجتماعى نزديک با مردم روستايى بسر ميبرد و توسط آنها تدارک ميشد، در جنگ و گريز دائمى با نيروهاى رژيم بود و هر جوان شهرى و روستايى با قدرى آموزش به آن ميپيوست، دور ميکند و به تصور کماندوى انقلابى
تعليم ديده که براى عمليات معين (که ميتواند نظامى، تبليغى، شناسائى، تدارکاتى و غيره باشد) اعزام ميشود و پس از پايان آن به پايگاه خودش بر ميگردد، نزديک ميکند. اين شکل ابدى فعاليت نظامى ما نيست. اما بهرحال در مرکز هر حرکت نظامى گستردهتر آتى ما هم به وجود يک چنين نيروى زبده از کمونيستهاى مسلح نياز هست. شکلگيرى مبارزه مسلحانه تودهاى در آينده منوط به تداوم مبارزه مسلحانه در شرايط فعلى است، و روش مورد نظر ما تنها شکل واقعى تضمين ادامه مبارزه مسلحانه در اين شرايط و ابراز وجود مسلح ما در کردستان است. نظر ما درباره شرايط و مراحل تودهاى شدن مبارزه نظامى عليه جمهورى اسلامى در
کردستان به اختصار در قطعنامههاى کنگره ششم کومهله در مورد استراتژى ما در کردستان و سياست نظامى ما بيان شده است. تودهاى شدن مبارزه مسلحانه مستلزم پيدايش شرايط سياسى و سطحى از تحرک تودهاى در سطح مبارزه اقتصادى و سياسى است که در آن مبارزه مسلحانه بتواند توسط تودههاى وسيعتر يک اقدام نتيجه بخش در يک آينده قابل پيش بينى تلقى بشود. توده وسيعتر زحمتکشان تنها در متن تناسب قواى سياسى بهبود يافتهترى به اين شکل از فعاليت ميپيوندند، يعنى وقتى که پيوستن به مبارزه مسلحانه گامى منطقى در مقايسه با سطح موجود اعتراض سياسى در جامعه باشد. رسيدن به اين تناسب قواى سياسى ديگر کار فشار نظامى
به تنهايى نيست. اين تنها ميتواند حاصل مجموعهاى از حرکات اعتراضى اقتصادى و سياسى در سطح تودهاى و مبارزه مسلحانه باشد. استراتژى کومهله سازماندهى اين حرکت همه جانبه را تعقيب ميکند. در چنان شرايطى نه فقط نيروى مسلح حزبى گستردهتر ميشود و مبارزه از حالت عمليات نيروهاى ويژه و زبده در ميآيد، بلکه اشکال مختلف تسليح غير حزبى تودهها در رابطه کمابيش نزديک با نيروى مسلح حزبى، در چهارچوب شوراها در شهر و روستا و يا اشکال ديگر، در دستور ما قرار ميگيرد. مبارزه مسلحانه تودهاى فقط در متن تحرک سياسى و مبارزاتى تودهاى و بر مبناى پيدايش تشکلهاى مبارزاتى تودهاى پيدا ميشود. اين شرايطى
نيست که امروز موجود باشد. اما تحقق چنين شرايطى هدف مبارزه همه جانبه کومهله است که مبارزه فعلى ما هم جزئى از آن است.
کمونيست: جنگ موجود در خاورميانه چه موقعيتى براى فعاليت نظامى آتى ما بوجود مياورد؟
منصور حکمت: اين جنگى است که همانطور که جاى ديگر بحث کرديم، تمام معادلات پيشين در منطقه را بهم ميريزد. بنابراين براى پاسخ به اين سؤال بايد منتظر روشنتر شدن نتايج آن در سطوح عملىتر شد. الان براى پيشبينى اين نتايج خيلى زود است. ما حالات مختلف تکوين جنگ و عواقب هر يک را بررسى کردهايم. واضح است که در کوتاه مدت و مادام که خطوط کلى سرنوشت نهايى اين جنگ با يقين بيشترى قابل پيش بينى نيست، از نظر عملى وظيفه اساسى هوشيارى و آمادگى براى حفظ تشکيلات و مصون داشتن آن از مخاطرات جنگ است. با قوام گرفتن اوضاع و پيدا شدن درجهاى از ثبات و قاعده در وضعيت منطقه بهتر ميتوان درباره
تاثيرات دراز مدت اين جنگ بر کار نظامى کومهله اظهار نظر کرد.
اين مصاحبه در کمونيست شماره ٦٠ بتاريخ بهمن ماه ١٣٦٩ بچاپ رسيد.
جلد هفتم مجموعه آثار، صفحات ٢٨١ تا ٢٩٨