به نقل
از کمونيست
١٤٣
غني
سازي، مقتدا
صدر و تعرض به
زنان!
اين
متن اديت شده
مصاحبه
تلويزيون
پرتو با کورش
مدرسي است که
در تاريخ ۲۴
فروردين (۱۳
آوريل) پخش
شده است. متن
اصلي اين
گفتگو از طريق
سايت حزب و
سايت
تلويزيون
پرتو قابل
دسترس است.
مصطفي
اسدپور: جمهوري
اسلامي اعلام
کرده است که
چرخه توليد
سوخت هسته اي
را به توليد
انبوه رسانده
است. بيشتر از
چند روز طول
نکشيد که همه
آن را تکذيب
کردند. از يک
طرف شاخ و
شانه کشيدن و
مقتدا صدر را
به خيابان
آوردن و از
طرف ديگر
لاريجاني
تاکيد مي کرد
که ايران حاضر
به مذاکره بدون
قيد و شرط است.
همزمان در
جبهه ديگري
کشمکش ميان
مردم و جمهوري
اسلامي،
دستگيري ها و
خط و نشان
کشيدن ها،
مورد حمله
قرار گرفتن
زنان بي حجاب
و به ميدان
آمدن بسيج، و
همچنين
دستگيري کارگران
در آستانه اول
ماه مه را
شاهديم. از يک
طرف گفته مي
شود که جمهوري
اسلامي شاخ و
شانه مي کشد و
دنيا را تحت
فشار قرار داده
است و از طرف
ديگر گفته مي
شود که حريف
مردم ايران
نمي شود. اين
دوگانگي
تصوير را شما
چگونه مي
بينيد؟
کورش مدرسي: در
صحنه کشمکش
قدرت سياسي و
اجتماعي در آن
منطقه سه
پرسنوناژ يا
سه بازيگر
وجود دارند و
نه دو بازيگر.
هر کدام از ين
بازيگران را
ناديده
بگيريد به نتايج
نادرستي
ميرسيد. يکي
از اين
بازيگران جمهوري
اسلامي،
بازيگر ديگر
دولت آمريکا و
بالاخره
بازيگر سوم
مردم هستند. هر
سه اين
بازيگران، هر
کدام از سر
منفعت خود با هم در
کشمکش هستند.
در ميان مردم
هم البته صف
بندي هاي
مختلفي وجود
دارد. اما من
توده مردم
زحمتکش و
آزاديخواه و
برابري طلب را
اينجا يک جا
مد نظر دارم.
اين سه نيرو
يا سه بازيگر
هر کدام دو به
دو هم با
يکديگر درگير
هستند و تلاش
ميکنند از
مقابله يا
درگيري دو طرف
ديگر به نفع
خود استفاده
کنند. مثلا
جمهوري
اسلامي ميخواهد
مردم را در
کنار خود به
رودرروئي با
دولت آمريکا
بکشاند، دولت
آمريکا
ميخواهد مردم
را بعنوان
ابزار تحقق
سياست هاي خود
و به عنوان
متحد خود به
مقابله با
جمهوري
اسلامي بکشاند
و ما هم
ميخواهيم سر
به تن هيچکدام
شان نباشد.
جمهوري
اسلامي مي
خواهد درگيري
اش با آمريکا
را تبديل به
اهرمي براي
امتياز گرفتن
از مردم ايران
کند. آمريکا
هم مي خواهد
درگيري اش با
جمهوري
اسلامي را
تبديل به
فاکتوري کند
که از طريق
اپوزيسيون
راست و
ناسيوناليست ايراني
روي مردم
تاثير بگذارد.
سه بازيگر
تمام قد و
قدرتمند در
اين صحنه هستند
که مشغول دست
و پنجه نرم
کردن با هم
اند. من از
موضع يکي از
اين بازيگران
يعني منفعت
آزادي و برابري
مردم به اين
صحنه نگاه
ميکنم و نه يک
تحليلگر بي
طرف، اگر چنين
چيزي وجود
داشته باشد.
بايد تاثير
مانور ها و
اقدامات هر
کدام از اين
سه نيرو روي
ديگري را ديد.
نتيجه رابطه
دولت آمريکا
با جمهوري
اسلامي، به
يمن نقش اپوزيسيون
پرو غرب،
بلاواسطه در
رابطه ميان
مردم و جمهوري
اسلامي تاثير
ميگذارد. واقعيت
اين است که
جمهوري
اسلامي در
عراق برنده شد.
آمريکا شکست
خورد و اسلام
سياسي در آن
منطقه دست
بالا پيدا
کرد. همين طور
در لبنان. در نتيجه
رژه مقتدا صدر
در عراق و
مبارزه طلبي
شيخ نصرالله
در لبنان
بلاواسطه
تبديل به جنبه
هاي قدرت
جمهوري
اسلامي در
برابر مردم
ايران مي شود.
گفتم
به يمن
اپوزيسيون
پرو غرب، رابطه
و تناسب قواي
ميان جمهوري
اسلامي و آمريکا
به يک رابطه
دروني در
ايران تبديل
شده است.
تجربه
ماجراجويي و
قلدري آمريکا
در عراق و سرنوشت
دولت عراق به
جمهوري
اسلامي نشان
داد که براي
بقاء موجوديت
اش بايد
قابليت
استفاده از
سلاح هسته اي
را داشته
باشد. از طرف
ديگر آمريکا
براي اعمال
قلدري اش بر
دنيا ميخواهد
امکان شکل
گيري مخالفت
با خود يا
مقاومت در
مقابل خود را
در هم بکوبد و
از جمله امکان
دسترسي
جمهوري
اسلامي به
تکنولوژي
هسته اي را محدود
کند تا بتواند
در صورت لزوم
بلايي که بر سر
دولت صدام
حسين آورد را
بر سر آن
بياورد. و بالاخره
اين مردم در
ايران هستند
که مي خواهند جمهوري
اسلامي برود.
مردم ايران
بخش ها و
آرمانهاي
مختلفي البته
دارند. طبقه
کارگر و
کمونيست هائي
هستند که مي
خواهند از شر
کل استثمار و
ستم و سرکوب و
اختناق نجات
يابد و يک
جامعه آزاد و
برابر را در
ايران بنا
کنند.
اتفاقاتي هم
که در روزهاي
گذشته افتاد
از جمله
دستگيري
ملوانان
انگليسي و
انفجارهاي
متعددي که در
عراق صورت
گرفت
ادامه همين
کشمکش است و
ما بارها گفته
ايم و امروز
هم بيش از
هميشه تاکيد
مي کنيم که
اين يک ميدان
مين گذاري شده
است که مست
هاي مرتجع
اسلامي و قومي
و نيروهاي
آمريکا روي آن
رقصيدن گرفته
اند. هر لحظه
امکان انفجار
آن بر خانه و
زندگي مردم
وجود دارد.
قمارخانه اي
بر سر بردن
نقش قدرت
فائقه منطقه
براه انداخته
اند که هر
کدام از اينها
ببرند بازنده
اش مردم ايران
و منطقه خواهند
بود. اگر
آمريکا ببرد
معني اش اين
است که مردم
ايران را خانه
خراب کرده و
اوضاع ايران
را مثل عراق
کرده است. اگر
جمهوري اسلامي
ببرد باز شاهد
يک دوره سياه
از حاکميت اسلام
سياسي بر مردم
ايران و در
منطقه خواهيم بود.
ما به عنوان
بازيگر سوم
بايد اين
قمارخانه را
بر سر
سازندگان آن
خراب کنيم. در
نتيجه نبايد
به اين
ماجراهاي
هسته اي و غير
هسته اي، به
کشمکش ميان
آمريکا و
ايران چشم دوخت.
بايد به نيروي
مردم چشم دوخت
و طبقه کارگر
بايد قدرت خود
را باور کند
به ميدان آيد
و کنترل زندگي
خود را بدست
گيرد. اين شرط
عبور از اين وضعيت
است.
مصطفي
اسدپور: اگر
در سطح بين
المللي و
منطقه اي به
قمار جمهوري
اسلامي و
آمريکا نگاه
کنيم، از
يکطرف گفته مي
شود که جمهوري
اسلامي مردم
را در اين
قمار، خانه خراب
مي کند و از
طرف ديگر گفته
مي شود که
آمريکا چاره
ديگري جز
اينکه شر
جمهوري
اسلامي بکند
را ندارد و
همه در
منجلابي که
بوجود آمده است
منتظرند که
ببينند اوضاع
چه مي شود.
بهترين راه
تغيير اين
اوضاع چيست؟
کورش مدرسي: اولا
چه کسي گفته
است که آمريکا
بايد شر جمهوري
اسلامي را
بکند؟ چه کسي
چنين
مسئوليتي را
به آمريکا
داده است؟ ما
که اين کار را
نکرده ايم. دولت
آمريکا براي
خود نقش گردن
کلفت محله را
قائل است و
تصميم گرفته
است نسق
بگيرند! هيچ
کس در دنيا
چنين وکالتي
را به آمريکا
نداده است.
آمريکا و
کمپاني هايش
خود را ژاندارم
خود گمارده
دنيا مي
دانند.از ما
اگر ميپرسند لطفا
بساط شان را
از ايران و
عراق و خليج
فارس و
ونزوئلا و
کوبا و همه جا
جمع کنند و
بروند.
رابطه ميان
مردم ايران و
جمهوري
اسلامي به
آمريکا ربطي
ندارد، چنين
رسالت و اجباري
هم ندارد.
آمريکا دنبال
منفعت خود ،
به دنبال خط و
نشان کشيدن
براي چين و
هند و روسيه و
همچنين اروپا
است. بزور مي
خواهد دنيا را
زير سيطره
خودش قرار
دهد. با قلدري
تمام در صدد تحميل
خواسته هايش
است. در نتيجه
بايد با اردنگي
از همه جاي
دنيا بيرونش
کرد. آمريکا
خود بخشي از
اين لجنزار در
دنيا است. اگر
آمريکا
ميخواهد
خدمتي به مردم
ايران بکند
دست از سر ما
بردارد. ما و
مردم مي
توانيم تکليف
جمهوري
اسلامي را
روشن کنيم. هر
تيري که
آمريکا و
اسرائيل به
جمهوري
اسلامي شليک
کنند به عمر رژيم
اسلامي و به
محنت مردم
ايران مي
افزايد. دست
اينها کوتاه!
ما مي توانيم
جمهوري
اسلامي را
سرنگون کنيم و
مردم ايران مي
توانند
خوشبختي و
رهايي را
تجربه کنند.
جمهوري
اسلامي هم اين
را مي بيند و
طرف را تحريک
مي کند ميداند
که سياست
آمريکا برايش
عمر ميخرد.
مردم بايد اين
بساط را جمع
کنند. بايد صفي
درست کرد که
در مقابل
توحّش اين دو
طرف بايستند.
و شرط درست
کردن اين صف
اين است که
مردم واقعيت
هائي که هست
را ببينند،
باور کنند که
مي توانند
دستشان را در
دست يکديگر
بگذارند و جمهوري
اسلامي را
سرنگون کنند. اگر
جمهوري
اسلامي بداند
که طبقه کارگر
در ميدان است
و تسليم فضاي
جنگي رژيم نمي
شود، اگر
بداند که اول
ماه مه سوت
کارخانه ها به
صدا در مي
آيند و کارگر
نفت شروع به
کش و قوس
عضلات خود
براي ضربه زدن
کرده است، در
اين
ماجراجويي
احتياط خواهد
کرد. همينطور
اگر آمريکا
ببيند جمهوري
اسلامي
متزلزل ميشود
و طبقه کارگر
يا آزاديخواهي
و برابري طلبي
ميتواند پرچم
دار سرنگوني
جمهوري
اسلامي شود
سياست خود را
تغيير ميدهد.
هر دو طرف عقب
خواهند کشيد.
قدرت ما
کمونيست ها،
قدرت طبقه
کارگر و مردمي
که با شعار
آزادي و
برابري به
ميدان آمده
اند هر دو طرف
اين معادله را
به سوراخ
ميراند.
حرف ما اين
است که نبايد
سرگرم شمردن
تعداد هسته هائي
که جمهوري
اسلامي
ميشکند چند تا
سانتريفوژ
گذاشته اند
بشويم و يا
سرنوشت مان را
به اينکه آقاي
بوش امروز صبح
چه خوابي ديده
و بورژوازي
آمريکا چه
تصميمي گرفته
است بسپاريم .
ما نبايد
زندگي خود و
فرزندانمان و
نسل آينده و
هستي و نيستي
مان را در
چنين قمارخانه
اي به گرو
بگذاريم. وسع
باخت را
نداريم.
قمارخانه را
بايد ويران
کرد. بايد با شعار
آزادي و
برابري همه جا
را به تکان در
بياوريم. بايد
کارگر شروع به
نمايش قدرت
کند و اين
سرنوشت را
قبول نکند.
اگر مي خواهيم
چشم انداز جنگ
دور شود طبقه
کارگر با يک
نمايش قدرت در
اول ماه مه مي
تواند اصولا
جنگ را منتفي
کند. بدين
خاطر که
آمريکا جنگي
را نمي خواهد
که در آن طبقه
کارگر و
کمونيستها به
قدرت دست
يابند. جمهوري
اسلامي هم
جنگي را
نخواهد خواست
که در آن
امکان
سرنگوني اش از
داخل توسط طبقه
کارگر،
کمونيستها و
آزاديخواهان
وجود داشته
باشد. اين
زاويه واقعي
نگاه کردن به
قضيه است.
تحليل هاي
زيادي مي توان
از اين قضيه
کرد که البته
جاي خود دارد.
آکادميست ها
شروع به شمارش
تلفات در عراق
کنند، چرتکه
هاي سياسي خود
را در بياورند
که اگر
آمريکا اين
محاسبه را
بکند آن يکي
چکار خواهد
کرد،
اما ما
بعنوان
انسانهائي که
زندگي شان در
خطر است و به
عنوان
انسانهايي که
سرنوشت يکصدسال
آينده
خودشان، بچه
ها و خانواده
ها و نسل اندر
نسل شان در
خطر است، بايد
تصميم سياسي
بگيريم.
تحليل
تئوريک به جاي
خود ارزشمند
است اما بايد
تصميم گرفت که
چگونه مي شود
هر دو طرف اين
قضيه را جنگ
پشيمان کرد.
اين اتفاق
وقتي مي افتد
که هر دو طرف
در اين قمار
متوجه شوند آن
طرف سوم دارد
برنده ميشود.
آنوقت است که
احتياط
خواهند کرد و
عقب خواهند
کشيد و دقيقا
در آن زمان
فرصت براي
سرنگوني
جمهوري اسلامي
و رهايي بشريت
فراهم تر
خواهد شد.
بنظر من کل
ماجراي جامعه
را بايد از
اين روزنه
نگاه کرد.
متاسفانه بخش
زيادي از
نيروهاي سياسي
هنوز در
سردرگمي
اينکه چه
اتفاقي در حال
رخ دادن است و
بوش و چني چه
گفتند، خامنه
اي چه عطسه اي
کرد و ناطق
نوري چکار
کرد، به سر مي
برند.بوش و
چيني و خامنه
اي و رفسنجاني
هر کاري بکنند
نا مربوط است
اگر ما، طبقه
کارگر و
انسانيت در آن
جامعه با
فرياد آزادي و
برابري از اين
بيشتر تحمل
نکنيم. و به
عکس اگر مقهور
بمانيم،
سرمان را زير
برف کنيم که
انشاالله
خبري نيست، چه
جنگ شود چه
نشود مردم
بيچاره خواهند
شد.
تا همين
حالايش برد
جمهوري
اسلامي در
عراق و در
لبنان به حمله
به زنان و
يورش به معيشت
طبقه کارگر و
زحمتکشان در
ايران ترجمه
شده است. هر کدام
از طرفين قمار
ببرند ما و
مردم بيچاره
مي شويم.
مصطفي
اسدپور: در
رابطه با
اوضاع سياسي
ايران شما به
فاکتور آمريکا
اشاره کرديد.
خاطره زنده
سياسي ايران
در اين يک سال
اخير اين است
که طيف گسترده
اي از اپوزيسيون
ايران
خواستار اين
بودند که
آمريکا مي
تواند جمهوري
اسلامي را
سرنگون کند و
نجات مان دهد.
اين
اپوزيسيون
همچنان که آمريکا
در عراق گير
کرده آنها نيز
در گل مانده
اند و شکست
خورده اند.
تاثيرات اين
شکست بر جامعه
ايران و فضاي
سياسي آن باقي
مانده است.
مردم به
انتظار نشسته
اند، حتي بعضي
ها نا اميد
شده اند. از
اين طوق لعنت
چطوري مي
تواند نجات
پيدا کرد؟
کورش مدرسي: اين
طوق لعنتي است
که بورژوازي
عظمت طلب پرو
غرب ايراني و
قوم پرست ها
گردن مردم
انداختند.
خودشان دچار بحران
هويتي و
ايدئولوژيکي
شده اند.
بخصوص ناسيوناليسم
عظمت طلب
ايراني،
جرياناتي مثل
جبهه ملي و
جمهوري
خواهان و
مشروطه
خواهان در سايه
تهديد آمريکا
مبني بر اينکه
ايران را با
خاک يکسان
خواهد کرد
دچار بحران
شده اند. در نتيجه
در صدد چرخيدن
به سمت جمهوري
اسلامي هستند.
فضاي سياسي
ايران به سرعت
در حال عوض
شدن است و اين
فاکتوري است
که جداگانه مي
توان در مورد
آن بحث کرد.
کنگره ما به
تفصيل در يکي
از قطعنامه ها
اين وضع را
پيش بيني کرده
بود. بخشي از
اپوزيسيون
ايران در صدد
مذاکره و سازش
با جمهوري
اسلامي هستند.
و حتي حرف از اين
است که اگر
جنگي شود
اينها در کنار
جمهوري
اسلامي
خواهند
ايستاد. اين
وضع صحنه
سياست ايران
را تغيير مي
دهد. از اين
نظر که بخشي
از اپوزيسيون
را به سمت
جمهوري
اسلامي مي
کشاند و
احساسات وطن
پرستي و
ناسيوناليستي
را در ميان
مردم ايران
دامن مي زند و
ما به ازاء آن
مي تواند مثل
دوم خرداد
باشد که توهم
نسبت به
جمهوري
اسلامي را به
وجود آورد.
اين جريان
ميتواند از سر
ناسيوناليسم
طبقه کارگر
ايران را
تاثير بگذارد
که گويا با
خامنه اي و
رفسنجاني و
احمدي نژاد هم
منفعت است.
ناسيوناليسم
عظمت طلب
ايراني هميشه
خود را با غرب
تداعي کرده
است، مدرن است
و مثل ناسيوناليسم
دوره مشروطيت
است. کت و
کروات و فوکول
و پاپيون
دارد.
ناسيوناليسم
دوره مشروطيت
عمامه را کنار
گذاشت و کلاه
را سر گذاشت.
ناسيوناليسم
پرو غرب امروز
الگوي خود را
از آمريکا ميگيرد.
از مردم و
طبقه کارگر مي
ترسد بخاطر
اينکه انقلاب
٥٧ را ديده
است و در
نتيجه آمريکا
را به عنوان
حامي خود وارد
صحنه سياست
ايران کرده
است و همراه
با اين تناسب
قواي ميان
آمريکا با
جمهوري
اسلامي را هم
به معادله قو در
ميان مردم و
جمهوري
اسلامي اضافه
کرده است.
تلاش ما اين
بوده و هست که
آمريکا را از
صحنه سياسي
ايران حذف
کنيم، مردم را
قانع کنيم که
نجات بخشي جز
خود آنها وجود
ندارد. اما
اينها قول
دادند که
آمريکا مردم
را نجات مي
دهد. با
اتفاقاتي که
در عراق افتاد
معلوم شد که
آمريکا نه
تنها قرار
نيست کسي را
نجات دهد بلکه
همه را بدبخت
مي کند. اين
براي
ناسيوناليست
ها مشکل درست
کرده است و
عارضه اش در
ذهن جامعه
باقي مانده
است.
پاک کردن اين
عارضه از ذهن
جامعه در گرو
درآوردن اين
طوق لعنت از
گردن جامعه
است.
اگر مردم با
شعار آزادي و
برابري متحد و
آگاه شوند،
تعريف
اپوزيسيون راست
از سرنگوني
جمهوري
اسلامي کنار
گذاشته شود.
مردم حول پرچم
آزادي و
برابري براي
نجات خودشان
عليه آمريکا و
جمهوري
اسلامي، عليه
هر چه جانور
ناسيوناليست
و قوم پرست و
اسلامي و
مذهبي در آن
منطقه و در
ايران به
ايستند و
سرنوشت خود را
به دست
بگيرند. اين
طوق لعنت باز
ميشود.
اين تنها راه
خلاصي است.
اگر نه وقتي
مردم ببينند
که حزب الله
در خيابانهاي بغداد
و بيروت رژه
مي رود،
افسرده
خواهند شد و
گله هاي
انثارالله و
حزب الله در
ايران از اينکه
هم قطاران شان
را در بغداد و
بيروت مي
بينند قوت قلب
مي گيرند.
بايد اين
معادله و اين
رابطه را شکست
و اين وظيفه
ما و مردمي
است که از زير
قيد و بند
تصورات و داده
ها و باورهاي ناسيوناليسم
ايراني
طرفدار غرب
بيرون آيند و
دور
پرچم
آزاديخواهانه
و برابري طلبانه
که به همت
کمونيستها و
طبقه کارگر
ايران بلند
شده است
گرد آيند.
راه ديگري
وجود ندارد.
اما واقعيت
اين است که
بگير و ببند و
قدرت جمهوري
اسلامي در
مقابل مردم
زياد نشده
است. قدرت
نمائي جمهوري
اسلامي اساسا
رواني و ناشي
از پيروزي در
مقابل آمريکا
است که به
عنوان پيروزي
در مقابل مردم
به خورد جامعه
داده شده است.
يک لحظه از
اين صحنه عقب
بگيريد و امروز
را با دوره
خاتمي مقايسه
کنيد. بنظر من
تناسب قوا
بيشتر به نفع
مردم چرخيده
است. جنبش راست
ورشکسته تر
است و جنبش چپ
و آزاديخواهي
قوي تر است.
روشن است که
مردم خوشبين
نيستند که پيروز
مي شوند اما
تناسب قوا
مناسب الزاما
به معني
خوشبيني نيست.
قدرت جمهوري
اسلامي به
اندازه دوره
خاتمي نيست و
نمي تواند به
طبقه کارگر و
به چپ ها و
آزاديخواهان
فشارهاي
گذشته را
بياورد.
اتفاقي که افتاده
است اين است
که افق
ناسيوناليستي
که ديروز مي
گفت آمريکا
ناجي ما است
شکست خورده است.
در لبنان و
عراق هم شکست
خورده است. آن
بخشي از افق مردم
يا آن بخشي از
باورهاي مردم
که به طبع ناسيوناليست
هاي ايراني،
آمريکا را
امامزاده و ناجي
تصور مي کرد،
به تمامي
خوشبيني شان
را از دست
داده اند.
ًکار ما و کار
همه فعالين
کمونيستي که
حضورشان در
فضاي سياسي
ايران براي
همه محسوس
است
اين است که
اين خوشبيني
را برگردانند.
جنبشي را روي
پاي خود و با قدرت
خود بسازند که
جمهوري
اسلامي را به
مصاف بطلبد و
سرنوشت مردم
را از زير دست
آمريکا و جمهوري
اسلامي در
آورد.
براي
ما کمونيستها
و بخشي از آن
جامعه که قرار
نبوده آمريکا
نجات دهنده
باشد شرايط
مناسب تر و
بازتر از دوره
دو خرداد است.
بايد اعتماد
بقيه جامعه را
بازسازي کرد،
متحد کرد و
طبقه کارگر را
به ميدان آورد.