نقل از
سازمانده
کمونيست ٣٥
جامعه
و تشکيلات ما !
پاسخ به
يک سوال
محمد
فتاحي
رفيق رضا
از شهرهاي
شمال کردستان
مينويسد از
رشد
ميکروسکوبي
تشکيلات مان
در اينجا خسته
ام. به کم نقشي
خودمان هم
عليرغم کار
فعال رفقا،
معترض هستم.
نميدانم چکار
بايد کرد تا
از اين وضع
درآمد. آيا
نقشه اي به
نظرتان ميرسد؟
رفيق
عزيزم،
تشکيلات
شما از آنهايي
است که فعاليت
هاي قابل
توجهي دارد.
تکثير نشريه،
بعضا پخش
اطلاعيه،
عضوگيري، گسترش
تشکيلات و جذب
تعداد قابل
توجهي انسان
خوب به حيطه
فعاليت هاي
خود. با همه
اينها
تشکيلات ما در
زندگي مردم
آنجا منشا اثر
جدي نيست. در
شهرهاي
کردستان هم
اکنون گراني بيداد
ميکند. کمبود
بنزين صف هاي
طولاني تاکسي
رانان و مردم
را ساعتها
اسير چند ليتر
بنزين ميکند.
همين مدت رژيم
در بعضي محلات
شهرها بخشي از
آنتن هاي
ماهواره مردم
را جمع کرد و
برد. ...
آنها که
با گراني
درگيرند، شب و
روز از دردشان
ميگويند،
زمين و زمان
را نفرين
ميکنند، به هر
مقام و مسئولي
معترض اند،
بعضي از درد
غيرقابل تحمل
شان به خودکشي،
به گدايي، به
تن فروشي و
هزار راه ديگر
پناه مي برند،
حاضراند
بميرند ولي
راه نجاتي
يابند. مردمان
صف بنزين
مداوما با صداي
بلند کفر
ميگويند.
در
اين ميان
تشکيلات ما در
شهر شما نه در
درد بي درمان
گراني مردم
شريک است، نه
معترضين به گراني
بنزين را براي
يک اعتراض
سازمان
ميدهد، نه در
مقابل تعرض
رژيم به ماهواره
ها کاري
سازمان داده
است.
حالا شما
خود را جاي
اين مردم
بگذاريد و به
تشکيلات
خودمان در محل
نگاه کنيد.
آيا ابزار مبارزه
و اعتراض آنها
براي چاره حتي
يکي از اين دردها
هست؟ ميشود با
اين تشکيلات
عليه گراني
کاري کرد؟
ميشود به دستش
گرفت و به جاي
رفتن به تن
فروشي به آن
پناه برد؟
ميتوان به جاي
گدايي دست
اميد به سوي
آن دراز کرد؟
ميتوان به جاي
خودکشي آنرا
به دست گرفت و
به جان دشمن زندگي
افتاد؟ شما
مادر و پدر و
خواهر و برادر
و همسر و بچه
وفاميل و عزيز
آنها باشيد که
مداوما رژيم
دستگيرشان
ميکند. آيا
تشکيلات ما
همراه آنها
تقلايي ميکند
تا عزيزانشان
اسير دشمن
نشوند؟ کاري ميکنيد
که آنها به
چشم خود
ببينند که
همراه شان و
همدردشان هستيد؟
گزارشات
خود شما اين
را نميگويد.
البته که براي
جذب آدمها به
حزب تبليغات
ميکنيد. البته
که عليرغم
مشکل مالي از
دهان بچه
هايتان
ميگيريد،
نشريه تکثير
ميکنيد و به
دست اين و آن ميرسانيد.
البته که زحمت
ميکشيد و آدرس
ميل اين و آن
را براي ارسال
نشريه جمع
ميکنيد. برنامه
حزب، ادبيات
حزب و آنچه دم
دست داريد را
به هر کس که
اعتماد کنيد
ميدهد و در
اين عرصه ها الحق
که
فداکاريهاي
زيادي به خرج
ميدهد. حالا
شما از مشکل
رشد
ميکروسکوبي
خود و عدم
پيوستن مردم
به آن
ناراحتيد. آن
طرف تر تشکيلات
و فعاليتهاي
شما، من نوعي
به عنوان کسي
در همسايگي
شما که درد
گراني دارم،
درد زندگي
دارم، درد در
جهنم بودن را
دارم، من را
به تشکيلات
شما چه نياز
است؟ چرا به
آن بايد
بپيوندم؟ به شما
ميگويم
دوستان عزيز
اين کارها که
ميکنيد
فعاليت براي
سازمان محترم
خودتان است،
اينها
تبليغات براي
حزب محبوب
خودتان است،
اينها براي جذب
افراد به کار
سياسي با
تشکيلات
خودتان است و
لابد از نظر
خودتان هم
خيلي مهم و
محترم اند. با
همه اينها ميتوانيد
به من بگوييد
چرا بايد وارد
تشکيلات شما
بشوم؟ درد شما
و مشکل شما
رشد خودتان
است و درد من
چيز ديگريست. درد من و
شما، علاج من
و شما، و نتيجتا
راه من و شما
از هم جداست. لابد
به من توضيح
ميدهد اگر
روزي قوي شديد
برايم کاري
ميکنيد. من هم
ميگويم اگر تا
آنروز زنده
ماندم، آن
موقع نگاه
ميکنم، ولي
کلاه تان سرم
نميرود، بچه
شير هم مثل شير
است. شما اگر امروز
به درد من
نخوريد، فردا
هم که قوي
شديد
نميخوريد. با
اين به درد
نخوردن فعلي
تان چه کسي با
شما همراه
ميشود تا قوي
شويد، مگر
آنها که مثل
خودتان بي درد
و مشکلند و
کاري به کار
ما ندارند. در
اينصورت از
همين حالا
ميگويم که اگر
زنده هم بمانم،
آن وقت هم راه
من از شما
جداست.
رفيق
عزيزم،
چند بار
شنيده ايد که
مردي نسبت به همسرش
خشونت به خرج
ميدهد و شما
دخالت نکرده
ايد، به او
توضيح و تذکر
نداده ايد و
در صورت ادامه
جمع زنان و
مردان همسايه
را به جانش
نيانداخته
ايد؟ و در
صورت ادامه از
واحدهاي گارد
آزادي براي تهديدش
استفاده
نکرده ايد؟ چند بار به
مجلس ترحيم يک
قتل ناموسي رفته
ايد و دمار از
روزگار اين
سنت کثيف
درآورده ايد و
همه را عليه
ظرفيت جنايت کارانه
موجود در سنن
و فرهنگ حاکم
بر جامعه
شورانده ايد؟
چند بار خبر
مخالفت پدر و
برادر و اعضاي
يک خانواده با
ازدواج دختري
را گرفته ايد
و از تبديل
قضيه به مسئله
همسايه ها و
مردم محل براي
مقابله با اين
سنت ضد زن
پرهيز کرده
ايد؟ چند بار
در جشن عروسي
مجلس جداگانه زنان
و مردان را با
دخالت درست به
هم زده و مردم
را به شورش
عليه اين سنت
پوسيده ضد زن
کشانده ايد؟
چند بار در
سرماي زمستان
براي اسکان
مردمان بي
خانمان کاري
کرده ايد؟ چند
بار براي
تامين زندگي
زنان و مردان
از کار افتاده
و بينواي شهر
و محل، مردم
دلسوز را به
اعتراض
فراخوانده و
شورانده ايد،
و براي جمع آوري
کمک به آنها،
رفتن سراغ
مردمان مرفه و
ثروتمند و غير
ثروتمند شهر را
سازمان داده ايد؟
چند بار به
فکر کمک به
خانواده هايي
افتاده ايد که
عضوي از
خانواده شان
معتاد است؟
اصلا به مسئله
ايجاد نهادي
براي کمک به
آنها فکر کرده
ايد؟ اينها
که
برميشمارم،
بخشا جنگي با
رژيم نميخواهد،
فداکاري
نميخواهد،
نقشه عجيب و
غريب و پيچيده
حتي
نميخواهد،
جلسه مخفي و
طرح زيرزميني
نميخواهد. اما
ميخواهد به
فکر مردم
باشيم،
ميخواهد به
فکر زن و مرد و
کودک و پير و
جوان باشيم.
اصلا در غير
اينصورت چرا
دور هم جمع
شده ايم؟ چرا
با هم متشکل
شده ايم؟ و چرا
به فکر رشد و
تقويت صفوف
حزب خود
افتاده ايم؟
اگر اين کارها
از وظايف هر
روزه تشکيلات
مان نباشد، در
عالم واقع سر
خود را پائين
گرفته و در
مسائل ويژه و
مختص به خود
غرق شده ايم. اين
يعني مشغوليت
به سرگرمي هاي
سياسي خود در
حاشيه جامعه
است.
رفيقي
ميتواند
اعتراض کند از
اينکه اين نوع
فعاليت را
سرگرمي هاي سياسي
ناميده ام يا
به آن تشبيه
کرده ام.
اعتراض کند که
تحمل اينهمه
خطر دستگيري و
شکنجه و مرگ
احتمالي و
فداکاريهاي
بيمانند مگر
ميتواند شباهتي
به سرگرمي
داشته باشد؟
در جواب اين
رفقا، آنها را
به تعقيب
اخبار مرگ و
خطر در هيجان
انگيزترين
عرصه هاي
ورزشي جلب
ميکنم.
اتفاقات
خطرناک آنها
که سالانه در
پيست هاي
اسکي، در
مسابقات
کوهنوردي، در
بوکس، در بازي
با حيوانات و
سرگرميها و
ورزشهاي ديگر خطر
ميکنند، به
مرگ نزديک
ميشوند و بخشا
جان شان فداي
علايق کاملا
غير سياسي شان
ميشود، بخشي
از اخبار
فعاليت هاي
ورزشي آنهاست.
فعاليتهاي ما
هم اگر به دور
از جامعه و
معضل مردمان
دردمند باشد،
عليرغم تمام
قدوسيتي که
اهداف ما براي
رهايي انسان
دارد، عليرغم
تمام قدوسيتي
که آرمانهاي
ما براي نجات
نوع بشر از
اين جهنم
دارد، پراتيک
ما،
فعاليتهاي ما
و مشغله هاي
شبانه روزي ما
از زاويه
مردمان بيرون
از دايره جمع
مان، نوعي
سرگرمي محسوب
ميشود که
عليرغم تمام
مخاطراتش فقط
به خود ما و
جمع رفقاي
خودمان مربوط
است. اين سبک
کار حاشيه
نشيني سياسي
در کنار جامعه
شايسته ما
نيست. ما بايد
حلقه محاصره
اين نوع
فعاليت در
دايره کوچک را
به نفع کارهاي
بزرگ در هم
بشکنيم. و اين
از دست ما
ساخته است.
و رفقاي
عزيزم
شمار
معترضين
باجرئت،
ناراضيان
باشهامت و
آنها که براي
درمان درد
زندگي از
گلوله هم باک
ندارند، اصلا
کم نيست.
روزانه
هزاران مورد
خبر اعتراض
مردم به مقامات
در اين جامعه پخش
است. کم روزي
هست که جمعي
مردم دردمند
جلوي اداره اي
به صف اعتراض
نايستند. شايد
هم هيچ روزي
در اين مملکت
بدون اعتراض
مردماني
معترض به شب نميرسد.
در خود شهر
شما اگر هر
روزه اين صف
علني و در
منظر عام
نيست، ولي
صداي اعتراض و
درد هميشه و
در همه جا
هست؛ در تاکسي
و اتوبوس، در
خيابان و محل
کار، در خانه
و جمع همسايه
ها. اصلا بخشي
از وقت روزانه
مردم به آه و ناله
آتشين از اين
وضع ميگذرد. و
براي آنها که
حرف حساب
دارند گوش
شنوا بسيار
است. در کنار
خودتان زنان و
مرداني که در
مقابل زور سر
تسليم ندارند
را همه در
محله مي
شناسند. آنها
از دست نداري
و فقر دست به
خودکشي ميزنند،
قربانيان جنگ
فقر و زندگي
اند. زناني که
به دنبال
وسيله اي براي
مهار کردن ناموس
و غيرت و
مردانگي اند،
ابدا کم
نيستند. آنها
که دست به
خودکشي به
شيوه هاي
مختلف ميزنند
و در جنگ عليه
اين سنن
حاضرند
بميرند ولي تسليم
نميشوند، فقط
بخشي از تلفات
سنگين اين جنگ
شبانه روزي و
مداوم اند.
انسانهاي خير
و مثبتي که به
فراخوان شما
براي کمک به
مردمان بي پشت
و پناه پاسخ
مثبت خواهند
داد زيادند. و
آنها که همراه
شما مرد زورگو
و خشن خانواده
را سرزنش
خواهند کرد
بسيارند. مهم اين
است که آيا
تشکيلات ما به
خود اجازه
ميدهد ابزار
متحد کردن
اينها بشود؟
ميتواند به
خود دل و جرئت
بدهد و دست
اينهمه
انسانهاي
معترض و با
شهامت را در
دست هم بگذارد
و از طريق
آنها مردم را
پشت خود جمع
کند؟ اين دل و
جرئت که
ميگويم نه
امنيتي که
سياسي است.
اگر چنين
تشکيلاتي
شديم، اگر
چنين ابزاري
شديم، اگر
عصاي دست مردم
معترض شديم،
بطور
اتوماتيک
تواناترين
معترضين
اجتماعي را، و
جدي ترين
فعالين سياسي
دلسوز به حال
مردم را در
درون و کنار
خود متشکل
کرده ايم.
عاقل ترين ها و
خيرترين ها را
با خود همراه
کرده ايم.
تشکيلاتي که اينها
را با خود
دارد، هميشه
اتوماتيک
جلوي
اعتراضات ايستاده
است. هميشه
اتوماتيک به
مردم خط ميدهد
و اتوماتيک
نيرو جذب
ميکند، بدون
اينکه به خود
فشار بياورد و
طرح ويژه
بريزد.
رفقاي
من،
ست آپ
تشکيلات ما در
خيلي جاها از
روز اول فعاليت
هايش اساسا از
نوع فعاليت سازماني
مانند
برگزاري
آکسيون،
سازماندهي
تحرکات به مناسبت
هاي سياسي
سازماني،
تبليغات و پخش
نشريه، جذب
تدريجي افراد
به تشکيلات و
عضوگيري هاي
معين و تک و
توک اينجا و
آنجا بوده
است. اين
پروسه و اين
سبک کار هيچ
وقت نميتواند
چيزي بيشتر از
يک رشد
ميکروسکوبي
را حاصل شود.
نتيجتا اغلب
رفقاي جذب و
جلب شده به
تشکيلات ما از
همان روز اول
در محيط بسته
اين نوع
فعاليت هاي
سازماني دور
از سوخت و ساز
جامعه رشد
کرده اند.
عادات و سبک
کار و فرهنگ
سياسي ويژه
اين دوري از
مسائل اساسي
جامعه را به
خود گرفته اند
و به نوعي درس
دوري از مسائل
اساسي مردم را
از روز اول
حفظ شده اند.
تشکيلاتي
که بخواهد
مردم در ابعاد
وسيع را به
درون و دايره
فعاليت خود
بکشاند و جذب
کند، بايد
ابتدا فعاليت خود
را به درون
دايره اعتراض
مردم منتقل
کند. جذب
مسائل مربوط
به درد و مرگ
مردم پيش شرط
جذب مردم به
تشکيلات ماست.
آنجاست که
ميتوان
رهبران
اعتراضي را
دسته دسته در
شبکه اطراف
خود، در دايره
دوستي و
ارتباطات خود و
در تشکيلات
خود جمع کرد و سازمان
داد. رشد سريع
و جهشي محصول
يک تلاش
اجتماعي است، محصول
دخالت در
جامعه براي
جوابگويي به
خواست هاي
امروز مردم است،
محصول تبديل
شدن به سازمان
نبرد مردم
براي چاره درد
امروزشان است.
بيائيد
اين راه را در
پيش بگيريم.
آنگاه محصول
کارمان در
ابعاد
اجتماعي براي
همه قابل رؤيت
است. اين آن
جهتي است که ما
حکمتيست ها
بايد در پيش
بگيريم؛
بيائيد به
سازمان جنگي
همين امروز
مردم در هر
عرصه اي براي
پاسخ به درد و
مرگ شان تبديل
شويم. اين
جهتي است که
هر کميته
کمونيستي
بايد قطب نماي
فعاليت خود کند.
اين سبک کاري
است که بايد
جاي شيوه کار
قبلي را
بگيرد.