مظفر محمدی ( 18 اسفند 83) 8 مارس 2004
8 مارس، یک صف آرایی اجتماعی دیگر یکی از فعالین جنبش زنان در ایران چندی پیش نوشته بود: " طرفداران 8 مارس امسال، آنقدر شلوغ کرده اند و چنان ترافیکی راه انداخته اند که جای سوزن انداختن نیست. دارند پای همدیگر را لگد میکنند تا جلو بزنند! در شهرهای کردستان حتی بین گرایشات مختلف از خانواده ناسیونالیستها و تشکلها و شعرا و ادبایشان رقابت است، تا چه کسی جلو میافتد. که آدم بیشتر جمع میکند و که مسابقه را میبرد؟! ... خانه تشکلها، هلال احمر، انستیتوی "خورهه لات" (بخوانید شرق)، انجمنهای کردی و خیریه، ناسیونالیستهای رنگارنگ و خلاصه شعرا و ادبای محترم کرد و از این هم بیشتر." و اضافه میکند، " باید دید علت این چرخش، چیست؟ آیا میشود ما زنان چنین واقعه ای را به فال نیک بگیریم و یک پیشروی برای خود به حساب بیاوریم؟"
جواب سوال این دوست مثبت است. این یک پیشروی برای جنبش برابری طلبی است. این که همه به سر 8 مارس قسم میخورند و در مقابل برابری طلبی 8 مارس سر فرود میآورند خود نشانه حرمت چپ در جامعه، عروج آن و عقب نشینی سنت و فرهنگ عقبمانده است. این را دیگر کسی نمیتواند انکار کند. ناسیونالیستها و فاشیستهای قومپرستی که با بحث قوم گرایی و فدرالیسمشان گوش مردم راآزار میدهند و حتی برای تبلیغ این افکار ضدانسانیشان رمضان زاده را هم به کمک طلبیدند، اگر از این کارشان آبی گرم میشد واگر توجه مردم را جلب میکردند، بطور قطع برای 8 مارس تره هم خرد نمیکردند. اینکه خود را به 8 مارس و جنبش زنان آویزان میکنند دلیلش این است که کالایشان در بازار خریدار ندارد. اینها میخواهند از جنبش عظیم زنان و برابری طلبی آن برای افکار ضد انسانیشان قبایی بدوزند و آبرویی بخرند. لشکر کشی راستها برای فتح 8 مارس امسال دیدنی بود. بخشی از آنها و امثال بهزاد خوشحالی ها و سیمین چایچی ها و غیره که دور انستیتوی خورهه لات ولدبیگی معلوم الحال جمع شده بودند، در نیمه راه از هم پاشیدند. جناح دیگر همین راست و وابستگان به دولت در سالن فجر جمع شدند و ستون حوادث خیابانی مربوط به زنان را برای همدیگر خواندند. این تجمع نه تنها با استقبال مردم روبرو نشد هیچ، بلکه بین خود برگزار کنندگان هم اختلاف افتاده و در سربالایی تند عقبماندگیشان همدیگر را گاز گرفتند. میکروفون را از دست همدیگر گرفتند و دعوای خانگی راه انداختند. این تلاشها از همان آغاز معلوم بود که به جایی نمیرسد و برای آنها آبرویی نمیخرد. از همان ابتدا معلوم بود که فدرالیسم و قومگرایی و فمینسم کردی ... همه با حقوق زن و برابری زن و مرد بیگانه اند. گره زدن جنبش زنان و وصل کردن آن به این تفکر و سیاستها تنها تلاشی برای خفه کردن صدای حق خواهی زنان است. اینها میخواهند به بهانه اینکه حالا وقتش نیست و ملیت و قومیت اول است و باید رفت سراغ فدرالیسم و از این حرفها جنبش زنان را به حاشیه برانند. اینها حتی اگر خود زن باشند کمکی به معضل عظیم اجتماعی تبعیض جنسی و نابرابری نکرده و نمیکنند. آیا این زنگ خطر و درس خوبی برای طلوعی ها و چایچی ها و امثال آنها نیست که از سرگردانی و زیگزاگ کنونی در آیند؟ آیا این کمک میکند که این آدمها و کسانی که خود به مثابه زن تحقیر و تبعیض و نابرابری را تحمل میکنند، تناقض حقوق انسانی خود و همسرنوشتانشان را با تفکری که از بیخ و بن با انسانیت و برابری سازگار نیست ، حل کنند؟ در مقابل این صفبندی، صف اجتماعی دیگری است که با قومگرایی و فدرالیسم سر آشتی ندارد، با آن مخالف است و صمیمانه بر انسانیت زنان پای میفشارد. این صف انسانهایی است به وسعت سراسر ایران و صدای انسانهایی است که از تبعیض و نابرابری رنج میبرند و دنبال راه حل اند. انسانهای شریفی که هیچ بدهکاری به کسی ندارند، چیزی ندارند به مردم بفروشند، پشت صدای حق طلبی و برابری طلبیشان هیچ سیاست و بازی ای نهفته نیست. سر راست و صمیمی بر حقوقی پافشاری میکنند که به خوشبختی نیمی از انسانهای جامعه و یا بهتر است بگویم کل جامعه، مربوط است. همه زنان خواهان حرمت انسانی و مخالف تبعیض جنسی و تحقیر، جایشان در این صف است. حضور در این صف باید برای همه کسانی که واقعا از تحقیر وآپارتابد جنسی رنج میبرند مایه مباهات و افتخار باشد. این صف و این انسانهای شریف، شایسته قدردانی و احترام و حمایت همه جانبه در ابعاد سراسری ایران و در سطح بین المللی اند. این صف وسیع انسانی و این فعالین انساندوست و آزادیخواه همزمان که علیه تبعیض و برای آزادی و برابری مبارزه میکنند، در همان حال با صفی دیگر از مخالفان برابری واقعی زن و مرد از نژادپرستهای آریایی و شاهی تا ناسیونالیستهای رنگارنگ وطنی و محلی و کردی و غیره و فدرالیستهای قومپرست و خیل عظیم خدمتگزارانشان در میان ادبا و شعرا و وکلا ... روبرو هستند که یک سرشان در دستگاهها و بنگاههای دولتی و سر دیگرشان در لوس آنجلس و اربیل و سلیمانیه و مهاباد و سنندج است. باید با همه اینها در افتاد. باید صف آزادیخواهی و برابری طلبی را در مقابل هر دوی آنها گسترده و محکم و سراسری تر کرد. این وظیفه ای سنگین را پیش پای ما و همه آن نیروی عظیم انسانی از کارگر و دانشجو و معلم و پرستار و جوان و بخصوص زنان اسیر آپارتاید جنسی میگذارد. ما از عهده این وظیفه بر میاییم. راه دیگری نیست. باید مدنیت وانسانیت به جامعه ما برگردد. برابری زن و مرد یک شرط اساسی تحقق این امر است. بدون آزادی و برابری زن و مرد هیچ جامعه ای نمیتواند مدعی آزادی و مدنیت باشد.
|