فاتح شيخ 18 اوت 2005 پايان دادن به تروريسم! کدام پاسخ؟ (2) چارچوب سياسي تروريسم امروز منشا تاريخي و زمينه اجتماعي بازتوليد تروريسم هرچه باشد، چارچوب سياسي آن رل اصلي را به عهده دارد. اين چارچوب سياسي، به هر دو معني دولتي و جنبشي آن، اشکال و ابعاد حرکت و موجوديت و شرايط بازتوليد تروريسم امروز را تعيين و تامين ميکند. شناختن و برانداختن چارچوب سياسي- مشخص تروريسم، شرط اول و گام اول دست بردن به ريشه اجتماعي تروريسم و تلاش براي خشکاندن آن است. نسبت دادن ترورهاي لندن به "ازخودبيگانگي" جوانان بزرگ شده در محيطهاي اسلامي حاشيه جامعه انگلستان (گتوهاي مسلمان نشين شهرهاي ليدز و بيرمنگام و ...)، هرچند رگه اي از واقعيت در آن هست، ديدگاهي بسيار سطحي است که راه به جايي نميبرد و به درد حفظ امنيت جامعه از شر تروريسم نميخورد. باز بايد توضيح داد که چگونه يک نيروي ارتجاعي حاضر در صحنه جدال سياسي با اهداف مشخص، قادر شده است ازخودبيگانگي اين جوانان را چنان به سود ايدئولوژي و سياست خود بکار گيرد و کاناليزه کند که نه فقط خود را در راه آن به کشتن بدهند بلکه عامدانه باعث قتل و جرح تعداد نامعلومي انسان شوند که حتي نميتوانند بدانند چه کساني هستند! همچنين سطحي تر و حتي گمراه کننده و عوامفريبانه است که اين ترورها به رشد عقايد افراطي اسلامي يا فاندامنتاليسم اسلامي نسبت داده شود! کاري که دولت توني بلر ميکند تا در مقابل، اسلام به اصطلاح معتدل را تقويت کنند. باز بايد توضيح داده شود که چه عوامل سياسي اي باعث رشد عقايد "افراطي" شده است و البته وقتي پاي "عقايد" به ميان بيايد، پاسخي عملي به مساله تروريسم داده نميشود، بلکه بايد رفت و عقايد را عوض کرد! اين ديدگاه طرفي است که نميخواهد بپذيرد که پاي دولت انگلستان در يک جنگ قدرت با اسلام سياسي در عراق و خاورميانه گير است. اين ديدگاه به مدد تبليغات وسيع دولت و ميديا چنان در جامعه انگستان فراگير شده که براي مثال سلمان رشدي را هم پشت تز "ضرورت رفرم در اسلام" برده است! قانوني که بلر عليه "نفرت مذهبي" پيشنهاد کرده و در صورت تصويب ازجمله بکار بردن عبارت "تروريسم اسلامي" و تقريبا هر نوع نقد راديکال اسلام (و مذاهب ديگر) را منع ميکند، راه حل مشعشعي است که اين دولت براي حفظ امنيت شهروندان خود در برابر تروريسم عريان اسلامي پيش پا ميگذارد. در واقعيت و بر عکس اين تعابير گمراه کننده، پشت ترورهاي لندن و موارد مشابه ديگر، جدال سياسي و جنگ قدرت ميان دو قطب جهاني تروريسم، عامل اصلي و تعيين کننده است. پاسخ مساله را هم در اينجا بايد داد. يک طرف اين جنگ قدرت دولت آمريکا و متحدان کم و بيش زير فرمانش و طرف مقابل آن اسلام سياسي است. يک جنبش سياسي منطقه اي در منتهااليه راست، شامل دولتهاي در قدرت و احزاب مدعي قدرت در خاورميانه و بعضي جوامع آسيا و آفريقا ("دنياي اسلام") که موازين و قوانين کهنه اسلامي هنوز بر ساختار سياسي و زندگي اجتماعي سنگيني ميکند. اين جدال، با آنچه در دوران جنگ سرد، ميان "غرب" و "شرق" جريان داشت و جهان را در يک آرايش "دوقطبي" قالب زده بود، تفاوت بنيادي دارد. شرايط جدال کنوني، رها شدن جهان از قالب دوقطبي و نشستن بي نظمي بجاي نظم نسبتا ثابت قبلي است. کاراکتر شرايط کنوني حضور بازيگران ريز و درشت در صحنه و جدال و رقابت بر سر تقسيم مجدد جهان، بر سر سهم هر دولت، هر مجموعه و هر جنبش سياسي از قدرت و از ثروت انباشته شده از حاصل استثمار جهاني طبقه کارگر است. قطب اول جدال جاري، خود را صاحب کره زمين، فرمانده و قلدر نظامي شماره يک دنيا و شکل دهنده آرايش دولتي و بين دولتي و منطقه اي و جهاني ميداند. راس اين قطب دولت آمريکاست که در شش دهه بعد از جنگ جهاني دوم، رهبري دولتهاي حاکم بر کشورهاي پيشرفته سرمايه داري را با تکيه به برتري اقتصادي و نظامي بي رقيبش در دست داشته است. تا پانزده سال پيش، شوروي و کشورهاي زير رهبري اش، با الگوي سرمايه داري دولتي، قطب خود را در برابر قطب دولتهاي سرمايه داري بازار شکل داده بودند. جهان دوقطبي بر پاشنه جدال و توازن اين دو بلوک ميچرخيد. با شکست مدل سرمايه داري دولتي در برابر مدل پيشرفته تر سرمايه داري بازار، آرايش جهان بهم خورد و استقرار يک نظم جديد بجاي آن، نيازي بود که قدرتهاي جهاني جوابهاي مختلفي براي آن داشتند. با سقوط بلوک شرق، بلوک غرب هم بهم خورد. آمريکا در آستانه از دست دادن برتري اقتصادي اش، براي حفظ موقعيت برتر خود، ناگزير از تکيه يکجانبه بر برتري نظامي و تحميل قلدري خود بر مردم جهان و در وهله اول بر قدرتهاي ديگر حاضر در صحنه بود.
موقعيت واقعي قطب مقابل ايجاب ميکند که اپوزيسيون قطب اول باشد. اسلام سياسي، اين مخلوق قدرتهاي غربي در رقابتشان با شوروي ("کمربند سبز")، بخصوص با بودن جمهوري اسلامي در راس قدرت دولتي در ايران و در شرايطي که ناسيوناليسم عرب به بحران ناتواني در مقابله با اسرائيل و حل مساله فلسطين خورده بود، با ادعاي سهم بيشتر از قدرت در قلمرو "بلاد اسلام"، در برابر ارباب خود قد علم کرد. اين جريان برخلاف شوروي و بلوک شرق آن به مدل اقتصادي خاصي متکي نبود، تکيه گاهش براي تحميل خود به جامعه و به اربابانش، چيزي جز ارعاب و خفقان، جز اشاعه و پراتيک يک ارتجاع کپک زده نبود. تروريسم، شارلاتانيسم و لمپنيسم اصلي ترين ابزارهاي اسلام سياسي براي دستيابي به قدرت در اين جدال نابرابر با اربابان قدرتمند است. تروريسم اسلامي برخلاف آنچه گفته ميشود "کور" نيست، بلکه هدفش را آگاهانه انتخاب ميکند و اگر اين در اکثر موارد به کشتن دسته جمعي انسانها و شهروندان عادي جامعه ميانجامد به اين خاطر است که خود جنبش اسلام سياسي ضدانساني و کوردلانه است. بنابراين نه لندن و نه هيچ جاي ديگري در امان نخواهد بود مگر اينکه سرچشمه سياسي تروريسم اسلامي خشکانده شود. تروريسم اسلامي توحشي است که از توحش تروريسم دولتي آمريکا و متحدانش تغذيه ميکند، از فقر و فلاکتي که در نتيجه سلطه استثمار و ارتجاع بر مردم منطقه تحميل شده است تغذيه ميکند، از اشغال فلسطين توسط اسرائيل و از جنگ و اشغال در عراق تغذيه ميکند. و جوابي که ميدهد نه بسيج مردم براي مبارزه با آن مصائب، بلکه انقياد ايدئولوژيک و مغزشوئي اسلامي مردم در جهت تبديلشان به ابزار تحميل يک ارتجاع کثيف قرون وسطائي ضد انساني، زن ستيز و دشمن تمدن و پيشرفت به بهانه مبارزه با "امپرياليسم" و "غرب" بر دوش خود آنهاست. پاسخ درست کجاست؟ معروف است که طرح درست مساله نيمه پاسخ آنست. اگر اين جدال سياسي بر سر قدرت، منشا اشاعه تروريسم از هر دو سرچشمه و هر دو قطب جهاني آن است، پس پاسخ درست با نگاه دوختن به عمق چشم اين واقعيت و ارائه راه حل سياسي به آن در ميآيد و نه از راه تصاعد دوجانبه ترور توسط همين دو قطب تروريسم. عراق، فلسطين، جمهوري اسلامي، سکولاريسم و کوتاه کردن دست مذهب از زندگي مردم در خاورميانه و اروپا و هر جاي ديگر دنيا کلمات کليدي پاسخ درست و راه خلاصي از شر تروريسم در شرايط حاضر است. نيروي متحقق کننده اين پاسخ نيروي سومي از صف انسانيت است که نه فقط هيچ منافعي در تداوم و تصاعد ترور ندارد بلکه منافع آني و آتي و حتي جان آحادش قرباني روزمره تروريسم است، انسانيت متمدني که ازجمله در روز تاريخي 15 فوريه 2003 گوشه اي از نيروي خود را به صحنه آورد. سرخط اين پاسخ در شرايط کنوني اينها هستند: - خروج فوري نيروهاي اشغالگر آمريکا و انگليس از عراق - ختم فوري اشغال فلسطين و برسميت شناسي فوري دولت مستقل فلسطين با حقوق و حاکميت کامل - سرنگوني جمهوري اسلامي و درهم شکستن کامل دستگاههاي سرکوب و خفقان و تحميق مذهبي آن - دفاع قاطع و روشن از سکولاريسم و کوتاه کردن دست مذهب از زندگي مردم در خاورميانه و همه جوامع اسلامزده - دفاع قاطع و روشن از سکولاريسم در اروپا بويژه در انگلستان که عملا دارد به پرورشگاه مذاهب و قلعه دفاع از ارتجاع مذهبي در اروپا تبديل ميشود. منع مدارس مذهبي اسلامي، منع تحميل حجاب و پوشش اسلامي بر دختران توسط خانواده هايشان و ... بسيج توده هاي وسيع مردم، زير پرچم سوسياليسم و آزادي و برابري انسانها، براي تحقق خواستهايي که در اين راستا اشاره شد، راه واقعي مبارزه با تروريسم و گام اول دست بردن به ريشه اجتماعي تروريسم و خشکاندن آن است.
|