گريز اپوزيسيون راست از واقعيت
ايرج فرزاد
تحليلهاي سياسي ايدئولوگهاي اپوزيسيون راست و "جمهوريخواه" شبه سکولار و بقاياي صف فروپاشيده اصلاح رژيم اسلامي از دلائل انتخاب احمدي نژاد، نشان داد که لااباليگري در سياست کمترين توصيف اين طيف در تشخيص ريشه هاي بنيادي تر اسلام سياسي و نمونه مجسم آن در قدرت حکومتي، يعني جمهوري اسلامي است. تقريبا همگي در "دور دوم" با اميد تداوم نسيم "اصلاحات"، البته هرکدام با حفظ "موضع"، چشم انتظار رفسنجاني ماندند. اپوزيسيون راست در "خارج کشور"، در همگامي با "نخبگان" هنرمند و اديب در "داخل" اميدوار بودند که با آمدن رفسنجاني يخهاي روابط آمريکا و رژيم ميهن آب شوند و وعده "فضاي باز سياسي" عملي شوند. از منظر اينها عبور "مسالمت آميز" جمهوري اسلامي از "فاناتيسم و فاندامنتاليسم" اسلامي، ميتوانست راه ورود آنان را هم در نجات سرنوشت خطرناک مملکت شان هموار کند. چنين نشد! همه انگار انگشت به دهان مانده باشند که چگونه يک حزب اللهي "بي سواد" که سابقه دولتمردي چنداني هم ندارد، از صندوقها بيرون آورده شد؟ و ناچار گفتند و نوشتند که اين حادثه بدون تقلب ممکن نبوده است. همان تحليل را دادند که رفسنجاني و کروبي و حجاريان ارائه دادند. دخالت سازمانيافته يک سازمان "نظامي" و يا نهادهاي "انتصابي". و تعبير "چپ" همين تحليل که کودتا و شبه کودتا شده است، اينهم البته با "موضع" خود! و باز البته براي کساني که موقعيت اسلام سياسي و جمهوري اسلامي را به گرايشات تندرو و معتدل تقليل ميدهند، چنين سطحي گري بسيار هم طبيعي است. متوجه نيستند که اسلام سياسي از يک گرايش ارتجاعي و به عنوان يک حربه سرکوب توقعات مردم، و از يک ابزار ساده در دست دوائر سيا و پنتاگون در دوران جنگ سرد، به قدرت سياسي رسيده است، طعم حاکميت و حکومت خود را چشيده است و وقتي اين قدرت را با دوران در حاشيه بودن خود مقايسه ميکند و آنرا هم در مخاطره ببيند، به آن شيوه هائي متوسل ميشود که هر روزه در گوشه و کنار عراق ميبينيم و امروز در خيابانهاي لندن و در مراکز توريستي شرم الشيخ شاهديم. اسلام سياسي به پشتگرمي قدرت حکومتي خود در ايران ميخواهد از طريق ارعاب جامعه بشري، خود را به عنوان يک شريک در معادلات سياسي به جهان تحميل کند. موضع آمريکا و کشورهاي اروپائي چيزي جز اين نيست که در برابر اين اشتهاي خونين و اين باج خواهي جنايتکارانه سرشان را بخارانند و در فکر سازش و مماشات باشند. پنتاگون و سيا انکار نميکنند که درست در بطن جناياتي که به رهبري اسلام سياسي در عراق با عمليات وحشيانه انتحاري در جريان است، با رهبران "شورشيان" در حال مذاکره اند. و ديگر همه ميدانند که اسلامي بودن حکومت عراق و تقسيم شهروندان برحسب تعلقات مذهبي و قومي، بعد از لشکرکشي و اشغال نظامي، ارمغان "آزاد سازي" بوده است. نديدن اين تقابل و کشمکش براي رسيدن به نقطه تعادل و توافقهاي آشکار و پنهان، و آبي که در نتيجه سياست اشغال و دخالتگري نظامي به آسياب اسلام سياسي ريخته شده است، و در نتيجه حذف کامل احتمالات سناريو سياه در تحليلهاي سياسي اپوزيسيون راست و از جمله نوع "چپ" آن، دست کم گرفتن ظرفيت اسلام سياسي در خلق اوضاعي است که نمونه وحشتناک آنرا در عراق به عيان مي بينيم. کسي که ظرفيت کنوني اسلام سياسي را در ۲۷ سال تاريخ جمهوري اسلامي ديده باشد و وحشتناکترين شيوه هاي "مقاومت" اسلامي را در عراق و خيابانهاي لندن و معابر شرم الشيخ شنيده ياشد و باز در آسودگي ناشي از لاقيدي سياسي به اميد عروج بازوي اصلاح طلب و ظهور "قرائت" مسالمت آميز اسلام سياسي نشسته باشد و يا اسلام سياسي را يک گرايش منزوي و بي ريشه و حاشيه اي تصوير کند، يا از نشان دادن ماهيت واقعي اسلام سياسي به مردم وحشت دارد و يا در پنهان کردن حقيقت از مردم سهيم است. و مردم را به اميد و توهمات سير اجتناب ناپذير تاريخ جامعه منتظر کردن، اينکه هر اندازه اسلام سياسي سيماي "فاناتيک و افراطي و فاندامنتاليستي" خود را افشا کند، منزوي تر خواهد شد و مردم را بطور خودبخودي به تقابل و ايستادگي خواهد کشاند، و بدتر از همه اينها اين تصور غير مسئولانه و خام انديشانه که سناريو سياه زمينه اعتراضات مردم و اوجگيري اعتراضات علني را تقويت ميکند، مهلک است، عوامفريبي و خود فريبي است. يک دليل تحليل هاي عاميانه و سطحي از انتخاب احمدي پور در اينجا ريشه دارد. ديده ايم که سناريو سياه در يوگوسلاوي سابق و در عراق کنوني چگونه ميتواند مردم را مرعوب کند و به خانه بفرستد و شيرازه نه تنها مدنيت بلکه هر جلوه اي از مبارزه مدني مردم را از هم بپاشد. ديده ايم که موج تروريسم عمليات انتحاري چگونه نفس بشريت را در سينه حبس کرده است و ديد ه ايم که اسلام سياسي چگونه در کشتار و ارعاب و انسان کشي مجال و فرصت هر نوع مبارزه مدني و علني و خياباني را از شهروندان سلب ميکند. و ديده ايم که چگونه همين روشها، مهره هاي سناريو سياه را پس از يک دور از خونين ترين و جنايتکارانه ترين کشتارها و پاکسازيها و نسل کشيها و زير و رو کردن مدنيت جوامع، به پاي مذاکره و سازش و بند و بست برده است. عادت دادن جهانيان به کابوس و وحشت اين تقابلها و سازشها و بند و بستها ، پلاتفرم آزمايش شده اي است. لاقيدي نسبت به ظرفيت جنون آدمکشي اسلام سياسي، بي مسئوليتي در قبال جامعه است. ما در حزب حکمتيست به منبع خطري که اسلام سياسي و جمهوري اسلامي براي مدنيت جامعه و سرنوشت شهروندان توليد کرده است مستقيما چشم دوخته ايم، گفته ايم که جمهوري اسلامي و ارکان آن پايه هاي اصلي راه اندازي سناريو سياه در ايران و منطقه است، صريح نوشته ايم که بقاي جمهوري اسلامي و تلاش دولتهاي غربي براي سازش و مماشات با آن و يا رودرروئي نظامي و لشکرکشي، پرده هائي از سناريو خونيني را باز ميکند که اوضاع عراق در مقايسه با آن به يک بازي شبيه خواهد بود. ما بخاطر حفظ روحيه کاذب و نگهداري صفوف خود و منفعت سازماني و حزبي خود حقيقت را از مردم پنهان نکرده ايم و گفته ايم سير اجتتناب ناپذير تاريخي بطور خود بخودي جمهوري اسلامي را از سر راه مردم ايران کنار نخواهد زد و تاکيد کرده ايم که متمدنانه ترين و کم دردسرترين راه خروج از خطري که جمهوري اسلامي براي مردم ايران و کل جامعه بشري توليد کرده است، خلاصي از کل موجوديت آن با تمام نهادها و ارگانها و موسساتي است که اين پديده کثيف و ضد انساني را بازتوليد ميکند. ما منشور سرنگوني جمهوري اسلامي را به عنوان پلاتفرم خلاصي از جمهوري اسلامي و نجات از منبع و مغز متفکر و ستون دولتي تروريسم اسلامي و اسلام سياسي در سراسر جهان اعلام کرده ايم. بدون متحد کردن اراده مردم ايران براي در هم شکستن کامل ماشين آدمکشي رژيم اسلام سياسي در ايران، و توجه دادن خشم و نفرت جهان متمدن به آن، ميدان باج خواهي تروريستي اسلامي و عمليات آدمکشي بر عليه بشريت فقط وسيع و وسيع تر ميشود. بشريت ميتواند به کابوس ترور و وحشت جنبش کثيف اسلام سياسي تمکين نکند و قادر است هر نوع عقب نشيني و باجدهي و مماشات و وبند و بست و معامله دولتهاي غربي با آنرا بر هم زند.
|