نقل از سازمانده کمونيست ٣۹

گزارش به حزب؟ چرا؟

 

 

بهرام مدرسي

www.bahrambahram.blog.com

 

اين سوالي است که يکبار ديگر اينبار اما از زاويه اي متفاوت بايد به آن پرداخت.

"قاعدتا" همه قبول داريم که بايد به حزب گزارش داد٬ همه تاييد ميکنيم که بايد حزب را مطلع نگاه داشت٬ همه تاييد ميکنيم که ما در محل٬ در شهرمان٬ در محله و هر کجا که هستيم٬ چشم و گوش حزب هستيم. همه اهميت جايگاه حزب را در امر گزارش دهي قبول کرده ايم و ميپزيريم. اما با يک "اما"! يک "اما" که اگر چه بيان نميکنيم ولي بخشا بخاطرش زيادي همه به همه قاعده هاي گفته شده بالا عمل هم نمي کنيم!

اما! آيا واقعا حزب بايد از "همه چيز" و کارهاي ما مطلع باشد؟ جدا چه کسي حوصله اين را دارد که روزانه به حزب گزارش بدهد که چه کرده است و يا اينکه چه نکرده است؟ چه کسي حوصله اين را دارد که روزانه آن هم با جزﺋيات به همه جوانب کار بپردازد؟ من که اين حوصله را ندارم و اطمينان دارم که ٩٩ درصد خوانندگان اين نشريه هم چنين فکر ميکنند! بنابراين "قاعده ها" را تاييد کنيم ولي هر وقت که "حالش" را داشتيم گزارش ميفرستيم.

اما!

اينجا اما يک "اما" از طرف من.

در قبول قاعده هاي گفته شده بالا٬ حزب جايگاهي دارد و ما که بايد به آن گزارش دهيم جايگاهي ديگر٬ حزب پديده اي غير شخصي٬ غير اجتماعي و غير قابل هويتي است که "آن بالا" قرار است از کار ما خبر داشته باشد. ما٬ گزارش دهندگان٬ پديده هايي پايين تر از حزب هستيم. حزب هويت آگاه همه ما است که ما ملزم به گزارش دهي به آن هستيم و دقيقا در ادامه همين هم رابطه ما با اين پديده که به آن نام حزب گذاشته ايم٬ رابطه اي بشدت نابرابر و از بالا است! حزب آن بالا و ما اين پايين!

اين تبييني است  آنجا که به رابطه مان با حزب فکر ميکنيم٬ ممکن است  بر آن باور داشته باشيم و در اين تصوير جدا گزارش دادن به حزب بسيار مشکل است! چه کسي بدوا "پايين" بودن خود را قبول ميکند تا بعد به امر گزارش دهي به حزب بپردازد؟ من يکي که حتما در چنين رابطه نابرابري گزارشي به حزب نخواهم داد!

سوال بعد اين است که اين تصوير از رابطه "من" با حزب از کجا ميايد؟ تصويري که اگر اين جا در باره گزارش دهي به آن ميپردازيم٬ نتايج آن را اما در جاهاي ديگر هم ميشود ديد که اين جا طبعا مورد بحث ما نيستند. اين تصوير از کجا ميايد؟

اين تصويري از "حزبيت" در ادبيات "بلوک شرق" و "چپ سنتي" است. تصويري که متاسفانه مبناي تعريف از خود و حزبيت براي بسياري از جريانات سياسي است. " حزب هميشه حق دارد"  تيتر يکي از سرودهاي رسمي احزاب "کمونيست"  بلوک شرق بود.  در اين تصوير حزب ميبايست پديده اي خارج از رابطه انسان ها با هم٬ لمس نشدني و غير قابل دستيابي باشد. شباهت هاي اين تصوير سازي را از سازماني که به هر حال محل تجمع انسانهايي است که ميخواهند کاري بکنند و از اين طريق رابطه خود را با انسان هاي ديگر٬ همان "پاييني ها"٬  تعريف ميکنند را در حزب ناسيونال سوسياليست آلمان هيتلري تا پادشاهان و بقيه را هم ميتوان ديد. اين تصوير از "حزب" را در بسياري از جريانات "اپوزسيون" هم ميبينيد. که اين هم اين جا موضوع بحث ما نيست. در "قواعدي" که همه ظاهرا آن را قبول داشتيم٬ اين تصوير از حزب ممکن است خوابيده باشد.

 

روشن است که گزارش دادن به حزب چيز بدي نيست! معلوم است که آدم اگر عضو کلوب شطرنج هم  باشد سعي ميکند نتيجه بازهاي شطرنج را به کلوبش اطلاع دهد٬ اما اين همانطور که گفته شد کل  تصوير نيست.

تﺋوري حزبيت براي ما حکمتيست ها خوشبختانه بر اساس "قواعد" گفته شده بالا تدوين نشده است. حزب موجودي خارج از من و تو و فلاني نيست! کسي در اين حزب "مهمان" نيست و به طبع آن هم "صاحب خانه" اي در اين حزب وجود ندارد. حزب نتيجه اجتماعي عمل مشترک انسان هايي است که با هم توافق کرده اند که کار معيني را انجام بدهند. ارگان هاي حزب و به طبع آن خود حزب چيزي آن "بالا" نيست! براي ما "حق" هميشه با حزب نيست! "حق" حزب٬ توافق ما در اجراي اهداف مشترکمان است. توافقي که قبلا درباره آن بحث کرده ايم و به توافق رسيده ايم! نه بيشتر و نه کمتر!

راه توافق ما با هم در مورد فلان مسله يا فلان سياست  اما چيست؟ براي اعضايي و آن بخش از رهبري حزب که در خارج کشور امکان شرکت در مجامع مخلتف حزبي را دارند٬ اولين و مهمترين راه٬ شرکتشان در واحدهاي حزبيشان و جلسات ديگر حزبي٬ بحث و جدل و توافق نظر است. براي آن ها که اين امکان را ندارند اما چه؟ آنهايي که اتفاقا  امروز بخش بسيار مهمي از کل موجوديت اين حزب را تشکيل ميدهند٬ براي آنها که در خارج از کشور نيستند٬ چه؟

 

اولين فونکسيوني که امکان به چنين رفقايي ميدهد٬ همان گزارش دهي است! اما با نگرشي ديگر و توافق ما در اين رابطه بسيار حياتي است!

فرض کنيم  قرار است که ما در رابطه با مسله ايکس به حزب و يا ارگان مربوطه مان گزارش دهيم٬ مسله اين جا تنها مطع کردن حزب نيست٬ بلکه اين راهي و فونکسيوني است که از طريق آن ما امکان پيدا ميکنيم تا ارگانهاي ذيربط حزب و بطور مشخص در رابطه با کاري که در باره آن گزارش ميدهيم٬ حزب را با خودمان هم نظر کنيم و از اين طريق تضمين کنيم که بقيه هم همان کاري را که ما تصميمش را گرفته ايم بکنند. در عرصه فعاليت سياسي ما که ..... باشد٬ کميته ما تصميم گرفته است که فلان اقدام را در دستور خود بگذاريم.  گزارش اين تصميم به حزب و دلايل ما براي آن٬ اولين قدم در هم نظر کردن ارگان مربوطه و  کل حزب با خودمان و حتي "خط دادن" به حزب در رابطه با آن مسله اجتماعي معين است. و البته راهي هم براي شنيدن نظرات ديگراني که امکان شرکت در جلسه ما در محل را نداشته اند هم ضمنا هست!

بنابراين در جواب به سوال " گزارش به حزب؟"  ضمن اينکه حتما جواب آن "آري" است٬ دليل اش اما٬ امکان دخالتگري و همنظري ما با حزب و دخالتمان در فونکسيون رهبري حزب است.

بنابراين اگر آن تبيين "سنتي" از حزب را کنار بگذاريم٬ کسي که "سرش در لاک خودش است" و بقول معروف "کار خودش را ميکند" و گزارش دادن را مهم نميداند٬  بدوا تصميم نگرفته است که در سطح بالاي حزب٬ در رهبري حزب دخالت کند٬ تصميم نگرفته است که در امر سياست گذاري حزب دخالت کند. اين اما خوشبختانه تصوير عمومي از کادرهاي حزب در ايران نيست.

آن بخش از رهبري حزب که امروز حزب را در محل٬ در ايران٬ نمايندگي ميکند٬ قطعا بايد امکان بيشتر و وسيعتري از آنچه که تنها در چهارچوب "گزارش دهي" به آن پرداخته شد٬ براي دخالت در فونکسيون هاي مرکزي حزب دارا باشد. بخشي از مصوبات پلنوم اخير کميته مرکزي حزب هم دقيقا بر همين امر توجه دارد٬ اين جا اما قصد من نشان

دادن اهميت امر گزارش دهي در دخالت در امر سياست گذاري و فونکسون هاي اصلي حزب بود.

 

بنابراين رفقا!

گزارش دهيد تا حزب را با خود هم نظر کنيد٬ حزب را با خود هم نظر کنيد تا بقيه هم همان کاري را بکنند که شما مشغولش هستيد!