تحزب کمونيسم کارگرى ، تحزب حکمتيستى (به مناسبت سالگرد تاسيس حزب کمونيست کارگرى ايران) (بخش اول) رحمان حسين زاده روز سىام نوامبر هر سال معادل نهم آذر روز تاسيس حزب کمونيست کارگرى ايران توسط منصور حکمت رهبر و پرچمدار جنبش کمونيسم کارگرى است. متاسفانه سالگرد امسال حزبى که منصور حکمت بنيادش را گذاشت با پديده دو شقه بودن آن حزب و لطمه خوردن جدى جنبش کمونيسم کارگرى روبرو است. اين اتفاق نامطلوب خود از پيامدهاى برجسته غياب منصور حکمت و رهبرى آن در جنبش کمونيسم کارگرى است. دشمنان کمونيسم کارگرى هر چند ميخواهند از اين واقعه عليه کمونيسم کارگرى و منصور حکمت و حقانيت وى به عنوان برجستهترين مارکسيست دوران معاصر استفاده کنند، اما اهميت اقدام تاريخى و بزرگ منصور حکمت در تحزب بخشيدن به جنبش کمونيسم کارگرى آنهم در سياهترين دوران تعرض به انسان و حقوق انسانى به قوت خود باقيست. من در بخش اول اين نوشته به شرايط تاريخى ايجاد حزب کمونيست کارگرى و نقش مهم سياسى و اجتماعى آن در دوره رهبرى مستقيم منصور حکمت ميپردازم. در بخش دوم دوره بعد از منصور حکمت و پيامدهاى آن، سپس انشعاب و موقعيت و کاراکتر پديدهاى که با همان نام "حزب کمونيست کارگرى ايران" به فعاليت ادامه ميدهد، را بررسى ميکنم و بالاخره به چگونگى تداوم بخشى خط مشى و تحزب کمونيسم کارگرى منصور حکمت و در اين راستا به رسالت حزب ما حزب حکمتيست ميپردازم. اعلام موجوديت حزب کمونيست کارگرى ايران سيزده سال قبل در روز نهم آذر ماه ١٣٧٠ - (٣٠ نوامبر ٩١) اين افتخار نصيبم بود، در تجمع سياسى حضور داشته باشم که منصور حکمت عزيز تاسيس حزب کمونيست کارگرى را اعلام کرد. اين اتفاق بدون پيشينه و قريبالوقوع نبود. سابقهاى روشن و راهگشا از مبارزه نظرى و سياسى و پراتيکى مارکسيستى و اساسا به همت خود منصور حکمت در بطن شرايط اجتماعى مساعد يعنى وزن و تحرک اجتماعى کارگر و سوسياليسم کارگرى در جامعه و عبور اين جريان از تندپيچهاى متعدد چنين اتفاقى ممکن شده بود. در آن روز تاريخى منصور حکمت در سخنرانى نه چندان کوتاه با روشن بينى و دورانديشى و اعتماد بنفس بىنظيرى ضرورت سنگربندى کمونيستى و تحزب کمونيستى نوينى را در مقابله با افسار گسيختگى سرمايه و دنياى کاپيتاليستى بعد از فروپاشى بلوک شرق مستدل کرد. گفته زيبايى با اين مضمون يادم است که اشاره کرد. "سرمايه نه تنها کل بشريت، بلکه کره ارض را تهديد ميکند. نه تنها براى رهايى از استثمار و تبعيض و نابرابرى و کسب آزادى بلکه حتى براى حفظ محيط زيست هم بايد سرمايه را برانداخت. آلودگى محيط زيست هم مستقيما ناشى از کسب سود و طمع ورزى سرمايه است. براندازى سرمايه مستقيما مبارزه کمونيستى و حزب کمونيستى را ميطلبد و........". حزب کمونيست کارگرى براى وارد شدن و نقش بازى کردن در اين مصاف تعيين کننده ايجاد شد. همان موقع اعتقاد داشتم اين اتفاق بزرگى است و مشتاقانه در آن نشست حضور داشته و از فعالين اين حرکت بودم. موقعيت امروز و گسترش نسبى چپگرايى در دنياى امروز و سپرى شدن دوران سياه تعرض ارتجاع راست و سرمايه به کمونيسم و ايدهآلهاى انسانى در آغاز دهه نود شايد پردهاى بکشد بر شرايط سختى که کمونيسم کارگرى به خود تحزب بخشيد. اشاره به آن شرايط براى کسانى که از آن دوران خاطره گنگى دارند و بويژه براى نسل جوانى که مشتاق آزادى و برابرىاند و مبارزه خود را به کمونيسم کارگرى و منصور حکمت گره زده بسيار ضروريست. مختصرا به آن دوران اشاره ميکنم. طلوع نظم نوين جهانى - تحزب کمونيسم کارگرى دو سال بود ديوار برلين فروريخته بود و کاپيتاليسم جهانى و بازار آزاد به بهانه فروريختن "سوسياليسم بورژوايى" در ابعاد دنيا نه تنها "مرگ کمونيسم" بلکه پايان هر نوع آزاديخواهى و برابرى طلبى را جار ميزدند. راست گرايى مد بود و صف تمکين کنندگان و تسليم شدگان طويل. همزمانى تقريبى اعلام موجوديت حزب کمونيست کارگرى از يک طرف و از هم گسيختن خود شورورى در طرف ديگر تصويرى از تناسب قواى بشدت نامساعد را نشان ميداد. مضافا سرمايه و بازار آزاد بسرکردگى آمريکا ميداندارى ميکرد. نه فقط در بعد ايدئولوژيکى، اقتصادى و سياسى سرمايه نعره پيروزى ابدى را سر ميداد، بلکه لشکرکشى نظامى و طلوع خونين نظم نوين جهانى توسط آمريکا در بطن ماجراى اشغال کويت به بهانه گوشمالى دادن بعث و صدام حسين شمشير داموکلس تهديد نظامى را بالاى سرجهان گرفت. در اين شرايط منصور حکمت در يکى از شهرهاى اروپا و در چارچوب مقدورات آن زمان با حضور جمعيت ٤٠ - ٥٠ نفره در غياب سازمان و ابزار سياسى و تبليغى که حتى امروز از آن برخورداريم و طبعا در ميان بايکوت مطلق هر نوع رسانه و مدياى موجود، اساسا با اتکا به روشن بينى و قلم و زبان خود حزب را بنيان گذاشت. اگر درست به ياد داشته باشم به فاصلهاى کمتر از يکماه بعد از اين واقعه در اواخر دسامبر ٩١ گورباچف پايان اتحاد شوروى را بر روى صفحه تلويزيون و خطاب به کل جهان جار زد. چنين بود تناسب قوا. ميدانيم اين واقعه چه پيامدهايى به دنبال داشت و بورژوازى جهانى به اين بهانه چه کارزارى را عليه چپ گرايى و هر نوع ايده انسانى سازمان داد. حزب کمونيست کارگرى در اين شرايط ايجاد شد. بنا به سنت ميشود اين اتفاق را با همان "خلاف جريان بودن" کمونيستها توضيح داد. اما حقيقتا قضيه براى منصور حکمت و ما فراتر از سنت خلاف جريانى بود. مارکس و انگلس و لنين و کمونيستهاى هم عصر آنها به شدت خلاف جريان بودند. اما در دوران آنان اميد و خوش بينى نسبت به پيروزى کمونيسم بسيار بالا بود. آنان تجربه منفى استالين و شکست انقلاب اکتبر و جنگ سرد و فروپاشى اتحاد شوروى را پشت سر نداشتند و در اين فضا، تحولات درخشانى چون کمون پاريس و انقلاب اکتبر اتفاق افتادند. لنين با شرايط مساعد قدرت گيرى کمونيسم روبرو شد و با هوشيارى به سرانجامش رساند. انصافا اواخر قرن بيست بر خلاف اوايل قرن براى کار و فعاليت و تحزب کمونيستى بسيار سخت تر بود و از سطح سختترى شروع کرديم. قطعا اعتقادات کمونيستى و ايستادگى تک تک ما نقش مهمى داشت. اما اين حرکت ما با ايدئولوژىگرى و "قهرمانيگرى" به سرانجام نمىرسيد. پافشارى منصور حکمت و جريان ما بر مارکسيسم و ايجاد حزب کمونيستى بر تشخيصهاى سياسى درستى چه در آن مقطع و از قبل استوار بود. جريان ما از ابتدا هيچگاه هواخواه بلوکهاى سرمايه دارى دولتى در شوروى و چين و اقمار آنها نبوده و آنها را کمونيست نميدانست. نقد شفاف و روشنى از آنها داشت. شکست آنها نه تنها شکست ما نبود. بلکه صحت ارزيابيهاى ما را اثبات نمود. (هرچند عواقب شکست اين بلوک بر ما هم سنگينى نمود) از سالها قبل و مشخصا در کنگره سوم حزب کمونيست ايران در ژانويه ١٩٨٩ منصور حکمت پيشبينى کرد: "بلوک شوروى فرو ميپاشد و به زور هم نميتواند لاشهاش را به سال ٢٠٠٠ برساند. گفت در مقطعى هستيم که در مقابل هر يک نفر مدافع مارکسيسم، دو هزار مارکسيست سابق، پشيمان از گذشته پيدا ميشود، که از خوبى نظم فعلى، و با موعظه "همين است که هست" برايمان ميگويند و تاکيد کرد که براى مقابله با عواقب اين وضع بايد آماده شد. با درک جوابگويى به معضلات پايهاى اين دوران، آلترناتيو خود را در ابعاد مختلف حدادى کرديم. کمونيسم کارگرى آلترناتيو ما در اوضاع بينالمللى ومنطقهاى و کشورى آن دوران بود. تصاويرى که عوض شدند با حضور کمونيسم کارگرى در صحنه سياست بسيارى از تصويرها عوض شدند. قبل از هر چيز تصوير از خود کمونيسم عوض شد. ساليان زياد و دهههاى بعد از لنين و به دنبال شکست انقلاب بلشويکى، تلاش براى صنعتى کردن، براى استقلال کشور، ملىگرايى در بستهبندى چپ، ضد امپرياليستى گرى و صرف ضديت با غرب و شرقىگرى کمونيسم نام گرفت. ايجاد سرمايهدارى دولتى، سوسياليسم نام گرفت. صرف ضديت با مذهب و سکولار بودن کافى بود که نام کمونيسم را بر خود نهند. منصور حکمت در تقابل با اين تصويرها کمونيسم مارکس را احيا کرد. بر کمونيسمى پافشارى کرد که انسانيت ابتدا و انتهاى سياستش و لغو کار مزدى و لغواستثمار و تامين برابرى انسانها نقطه عزيمت آن بود. براى تحليل دنياى امروز خلاقانه مارکسيسم را بکار گرفت. کمونيسم کارگرى و افکار و سياستهاى منصور حکمت به درست به عنوان مارکسيسم ايندوران عروج کرد و اثرات آن مشهود است، ميتوان به محورهايى اشاره کرد. براى نمونه: - کمونيسم کارگرى بارديگر به بستر اجتماعى فعاليت پايهاى خود سوق داده شد. تصوير از کار و سبک کار و نحوه فعاليت کمونيستى تغيير پيدا کرد. منصور حکمت شکاف و جدايى طولانى و تاريخى بوجود آمده از دوره شکست انقلاب اکتبر را بين کمونيسم و پايه اجتماعى و کارگرى آن تشخيص داد و سياست و مسير پايان دادن به اين شکاف و جدايى را ترسيم کرد. پايه اجتماعى و تعلق طبقاتى و جايگاه طبقه کارگر در مبارزه سياسى ما تبيين شد. بر مبناى افق سياسى و نقطهعزيمت کارگرى دخالتگرى و حضور در هر منفذ و بخشى از جامعه تاکيد شد. - تصوير از سياست تغيير کرد. درک سنتى و حاشيهاى چپ از سياست که مبنايش اساسا "ترويج و روشنگرى" و گرم نگه داشتن "آتشکده پخش افکار خوب" است، عقب رانده شد. از حاشيه جامعه بيرون آمدن و در وسط صحنه جامعه قرار گرفتن. اينکه سياست يعنى جابجاکردن نيرو و تغيير تناسب قوا به نفع جنبش آزادى و رهايى انسان و تبديل شدن به نيروى معادله قدرت جايگاه محورى پيدا کرد. فراتر از اينها دهه نود را با صورت مسائل جديد جهانى و منطقهاى و کشورى شروع کرديم. بورژوازى پيروز در همه اين سطوح و در قالبى جديد خرافىترين و عتيقهترين ايدئولوژيها و سياستها را براى مرعوب کردن بشريت به ميدان آورد. کمونيسم کارگرى انتقادى و حکمت شفاف و تيزبين را ميطلبيد. - ناسيوناليسم و قومىگرى را مجددا باد زدند و احيا کردند، جنگهاى قومى راه انداختند، و فدراليسم فرمول کشتار و شکم همديگر پاره کردن انسانهاى همسايه ودوست و همسرنوشت تاکنونى را به وسط کشيدند. ما جريانى بوده و هستيم که با شفافيت و صراحت تمام به جنگ ناسيوناليسم و قومىگرى و فدراليسم رفتيم و گفتيم ناسيوناليسم ننگ بشريت است. - اسلام سياسى را به قدرت رساندند. به عنوان کمربند سبز در مقابل چپ گرايى جامعه و در عين حال مقابله با شوروى بر اين ارتجاع سياه سرمايه گذارى کردند. يک مشت جانور اسلامى در ايران و افغانستان و... به جان مردم انداختند. و امروز اسلام سياسى به عنوان يک قطب اصلى تروريسم جهانى موى دماغ و مانع ميليتاريسم و تروريسم دولتى خود آمريکا و غرب هم هست. از پيامدهاى جنگشان در عراق تحميل يک سناريوى تمام عيار سياه و به جولان درآمدن ارتجاع قومى و بويژه اسلام سياسى عليه انسانيت در آن جامعه است. اينجا تنها نقطه اميد حزب منصور حکمت حزب کمونيست کارگرى عراق است. جايگاه مبارزه قاطع جريان ما عليه اسلام سياسى و در مقابله با دو قطب تروريستى جهانى بعد از ١١ سپتامبر بر کسى پوشيده نيست و تحليلهاى درخشان منصور حکمت آخرين يادگارهاى نظرى و سياسى برنده او راهنماى جهان متمدن در اين مبارزه است. - در اين دوران سياه که بشدت توقعات جامعه و انسانها را تنزل دادند، تمامى تلاششان اين بود دمکراسى و سيستم پارلمانى را به عنوان "راه نجات" انسانها تنها راه ممکن قلمداد کنند. خواستند "دمکراسى" را به جاى "آزادى" به مردم قالب کنند. ما در اين دوران کوتاه نيامديم و اين تلاش وارونه را به نقد کشيديم و بر آزادى انسان تاکيد گذاشتيم. - در خود غرب با تز "نسبيت فرهنگى" و خرافه "فرهنگ خودى" راسيسم آشکارى را عليه انسانهاى بيشمار پناهنده سازمان دادند. تبعيض و نابرابرى و خشونت عليه زنان و دختران را مشروعيت بخشيدند. و چه کسى است که نداند پيشقراول مبارزهاى آزاديخواهانه در قلب اروپا و کشورهاى غربى در دفاع از حرمت انسان و حقوق زنان و کودکان کمونيسم کارگرى و فعالين آن هستند. در حوزه مستقيم فعاليت اين حزب، در ايران، در مصاف با جمهورى اسلامى نقش کمونيسم منصور حکمت از دوره پيدايش جمهورى اسلامى تاکنون شفاف و روشن و بىابهام بوده است. راديکاليسم بدون تخفيف اين کمونيسم و نقش موثر حزب کمونيست کارگرى تحت رهبرى منصور حکمت در مقابله با کليت جمهورى اسلامى و جناحهاى مختلف آن در مقاطع مختلف تعيين کننده بوده است. پديده دوم خرداد بدون تقابل گام به گام و مستقيم شخص منصور حکمت و حزبش داشت راهش را ادامه ميداد. و بخش زيادى از جرياناتى که خود را اپوزيسيون ميدانستند، مردم بيزار از اسلام و جمهورى اسلامى را به حمايت "آخوند خندان" خاتمى فرا ميخواندند. در خارج کشور عرصه را به آنها تنگ نموديم. کنفرانس برلين را بر سر رژيم اسلامى و دوم خردادشان خراب کرديم و با مبارزهاى گام به گام در منزوى کردن آنها در داخل ايران هم سهم بزرگى ايفا کرديم. کمونيسم کارگرى به نيروى اصلى و موثر و آزاديخواه هدايت جنبش آزاديخواهانه و سرنگونى جمهورى اسلامى تبديل شد. - مقابله بىامان بيش از دو دهه با زن ستيزى و کارگر ستيزى اين رژيم، با کودک آزارى و بادشمنى کور آنها با کارگران افغانى، با جوان ستيزى و شادى ستيزى جمهورى اسلامى، در همه اين عرصهها کمونيسم کارگرى نيروى عمده و جدى بوده است. بدون حضور اين جريان نه تنها رژيم اسلامى مانع عمدهاى سرراهش نبود، بلکه خيلىها در صف اپوزيسيون به بهانه اصلاح آن و در رکاب آن مشروعيت برايش کسب مينمودند. در تمامى اين عرصهها کمونيسم کارگرى نيرو جمع کرد و در کليت خود به جنبش راديکال متفاوت و متمايزى شکل داد که موقعيت سياسى و اجتماعى آن نويد بخش آينده شايسته انسان در ايران و در منطقه است. کمونيسم کارگرى نيرويى است که براى هميشه اين موضوع را قطعيت بخشيده است که کمونيسم بدون ادعاى قدرت، کمونيسمى که دنبال قدرت سياسى نباشد، کمونيسم سياسى و اجتماعى نيست. نقطه عزيمت ما اينست، کمونيسم بايد در وسط صحنه سياست باشد، به جامعه مربوط باشد. مباحث حزب و قدرت سياسى و حزب و جامعه و سخنرانى مشهور کنگره سوم منصور حکمت و آيا کمونيسم پيروز ميشود ديدگاههاى ما را با دقت در اين باره توضيح دادهاند. جهت گيريهاى منصور حکمت و حزبى که او رهبريش را بر عهده داشت به وسط صحنه سياست و جدال قدرت پرتاب شد. درگذشت منصور حکمت روند نقش بازى کردن موثر حزب کمونيست کارگرى در صحنه سياست ايران با بيمارى و سپس درگذشت نابهنگام منصور حکمت بزرگترين لطمه ممکن را خورد. درست در زمانى که حزب ما کاراکتر يکى از بازيگران اصلى صحنه سياست ايران را به خود گرفت، و درست در زمانى که بيش از هر زمان تحولات سياسى و حزب کمونيست کارگرى به رهبرى همچون منصور حکمت احتياج داشت، اين سياستمدار مارکسيست و اين رهبر با صلاحيت انسانيت دوره معاصر چشم از جهان فروبست. نه تنها ما و دوستان ما، بلکه مخالفين ابژکتيو ما هم به درست نوشتند، "نه تنها حزب کمونيست کارگرى، بلکه اپوزيسيون سياسى ايران با خلاء رهبرى روبرو شد". طبيعىترين عکسالعمل هر ناظر با انصاف و هر انسان عميق و زمينى صحنه سياست اين نکته بود، که سرنوشت جنبش و حزب بعد از منصور حکمت چه ميشود؟ اين بزرگترين سئوالى بود که در برابرمان قرار گرفت. خط ما و کمونيستکارگريهاى واقع بين و دور انديش، حکمتيستهاى پخته و پا بر زمين درست همانند خود حکمت چشم در چشم واقعيت تلخ دوختيم و سعى کرديم به آن جواب دهيم. سخنرانى کورش مدرسى در پلنوم ١٦ تحت عنوان حزب بعد از منصور حکمت سرآغاز تلاش صميمانه و به دور از غوغاسالارى براى شناخت درست موقعيت دشوارى بود، که حزب بعد از منصور حکمت با آن روبرو بود و ميبايست بر آن فائق آيد. اين تلاش در فضاى بىتفاوتى و بعضا مخالفت خوانى بخشى از رهبرى وقت حزب که اکنون در همان حزب باقيماندهاند، تداوم جدى پيدا نکرد. طبيعى بود در غياب منصور حکمت سئوالات جدى در مقابل رهبرى حزب قرار گرفتند. اين سئوالات جوابهاى متفاوتى گرفتند و به تدريج و نهايتا به دو قطب سياسى در سطح رهبرى و بدنه و به دو حزب منجر شد. اين اتفاق رعد و برقى در آسمان بىابر نبود. پيشينه و سابقه و زمينههاى آن به قدمت خود حزب کمونيست کارگرى بود. خط مشى کمونيسم کارگرى و حکمتى و خط مشى و سياست چپ سنتى هر دو جزو انتگره حزب ما بود. از دست رفتن منصور حکمت ، صرفنظر از فاجعه عاطفى که براى همه ما در حزب کمونيست کارگرى داشت، از نظر سياسى يک خط را تضعيف کرد. همراه با کاهش نقش منصور حکمت در حزب و بويژه بعد از درگذشت وى چپى که هميشه زير فشار نقد او قرار داشت و فضا را بر خود تنگ ميديد، احساس گشايش کرد. احساس کرد رسالتى را بر عهده دارد بايد انجام دهد. تناسب قوا ميان دو جريان در حزب به هم خورد. در مقابل سئوالات و ابهاماتى که بعد از منصور حکمت در مقابل حزب قرار گرفت، در فضاى ناامنى سياسى که بدنه و رهبرى حزب را در برگرفت و بر متن تغيير تناسب قوا در حزب، بازگشت به دنياى مفاهيم، سياستها و فعاليت چپ سنتى که پاسخ سنتى حاضر و آماده به همه سئوالات را داشت، شروع شد. کنار گذاشتن کمونيسم کارگرى و مفاهيم و متدهاى آن در عرصه هاى مختلف به نفع مفاهيم و متدها و روشهاى شناخته شده چپ سنتى گام به گام شروع شد. استراتژى حزب و قدرت سياسى و سياستهاى تدوين شده کنگرههاى دوم و سوم و مباحث بعدى منصور حکمت کنار گذاشته شد و يا کاريکاتورى از آنها ترسيم شد. پاسيفيسم وبى تاثيرى مشهود حزب در فضاى سياست انعکاس اوليه و اجتماعى اين روند بويژه از مقطع کنگره چهارم به بعد بود. عميق شدن شکافها و نهايتا دو شقه شدن حزب بر اين بطن اتفاق افتاد. من در بخش بعدى به بررسى اين موضوعات ميپردازم و ميخواهم نشان دهم که چرا آن پديدهى که امروز با نام "حزب کمونيست کارگرى ايران" تحت هدايت حميد تقوايى به فعاليت ادامه ميدهد، صرفنظر از اسم آن تشابهى با "حزب کمونيست کارگرى ايران" تاسيس شده توسط منصور حکمت ندارد. و بر عکس تداوم بخشى کمونيسم کارگرى منصور حکمت رسالت مهمى است که به حزب کمونيست کارگرى - حکمتيست منتقل شده است. ادامه دارد ٭٭٭ ١٦ آذر ١٣٨٣ - ششم دسامبر ٢٠٠٤ |