و ۱۶ آذر رسيد ···

گفتگوى مصطفى اسدپور با کورش مدرسى درباره

١٦ آذر، يک جمعبندى

قسمت دوم

 

مصطفى اسدپور: اجازه بدهيد به اين ارزيابى بپردازيم. ايران صحنه سخت ترين كشمكش ها ميان پرچم هاى گوناگون است. رفراندم، تمايل به حمله امريكا، فدراليسم و فشار جمهورى اسلامى براى القا تسليم تنها چند نمونه هستند. آزادى -  برابرى در اين ميان چه جايى را بعد ۱۶ آذر به خود اختصاص ميدهد؟

 

كورش مدرسى: به جامعه كه نگاه ميكنيد جريان راست اپوزيسيون را ميبينيد كه تلاش دارد بدون دخالت مردم، نيم كلاج جمهورى اسلامى را بردارد.  ميخواهد با كنار زدن مردم قشر محدودى از بالاى رژيم را كنار بزند و خود جاى آن بنشيند. در اين مسير اين جريانات خود را با خواستهايى تداعى ميكند. تصور غلطى است اگر فكر كنيم مردم در يك پروسه غور و تفكر و مقايسه ميان پلاتفرم رضا پهلوى و ما، فى المثل در زمينه دستمزدها، يكى را در مقابل آن ديگرى انتخاب ميكنند. اين اتفاق در سطح جامعه روى نميدهد. جامعه در سطح ماكرو و كلان جريانات سياسي و احزاب را  با پرچم  هايى تداعى ميكند.  زمانى ممكن است مثلا  فدراليسم در ميان مردم مقبوليت پيدا كند.  در اينصورت هويت قومى مردم بر هويت انسانى شان تقدم پيدا كرده است. اعتراض آنها رنگ قومى به خود ميگيرد.  چنين اتفاقى دور از ذهن نيست. بسيارى از اوقات مردم به اين وضعيت دچار ميشوند. يوگسلاوى  و نمونه اخير در عراق به اندازه كافى گويا هستند. به همين سياق در مورد شعار رفراندم ممكن است اين ايده در ميان مردم مقبوليت پيدا کند. آنوقت ايده نبايد شلوغ کرد مقبوليت پيدا کرده است و مردم منتظر ميشوند تا رژيم خودش را سرنگون كند.

 

منظور من اينست كه مردم در ابعاد ماكرو و اجتماعى انتخاب خود را ميكنند. شعار آزادى -  برابرى در مقابل شعارهاي ديگر از اين خاصيت مهم برخوردار است و به دو فاكتور اصلى دست ميبرد. اولا معلوم است كه اين شعار اپوزيسيون راست نيست. شعار كسانى نيست كه ميخواهند رژيم را حفظ كنند.  چپ است. ثانيا اين شعار آرزوى مردم را منعکس ميکند. "آزادى" را به مفهوم گسترده اجتماعى و سياسى معنى ميكند، آزادى در برخوردارى از نعمات زندگى، آزادى از انقياد فكرى. و همين در مورد "برابرى" هم صادق است.  انتخاب اين شعار، انتخاب مهمى است. يك لحظه تصور كنيد اگر در اجتماعات ١٦ آذر علامت شيروخورشيد با تاج را روى دست بلند کرده بودند. آنوقت همه جار ميزدند كه جامعه ايران خواهان سلطنت است. اما امروز در مقابل همه اينها تصوير بجا مانده از ۱۶ آذر حكايت از مقبوليت آزادى، برابرى در انظار عمومى مردم را  داشت. اما آيا اين به معناى اين نيست كه كار جمهوري اسلامي تمام است و يا اپوزيسيون راست به ما باخته است. نه. ما دريك نبرد پيروز شديم در حاليكه جنگ به جاى خود باقيست.

 

مصطفى اسدپور: شما گفتيد آنچه در ۱۶ آذر اتفاق افتاد مهم بود. جنبش اعتراضى در ايران صفوف گسترده و متنوعى را شامل ميشود. بنظر شما يك كارگر ايران خودرو، يك معلم، يك پرستار و يا دختر جوان معترض از محله تهران پارس چرا بايد اين روز و رويدادهايش را مهم قلمداد كند؟

 

كورش مدرسى: من نميدانم كه براى ليستى كه شما از آن اسم برديد اين روز مهم بوده يانه.  ولى به نظر من مهم است و ميبايست براى آنهائي که شما نام برديد هم مهم باشد. اگر فرضا ١٦ آذر دانشجويان براى ژتون غذا دست به اعتراض زده بودند شايد سخت تر ميشد اين ربط را ديد. اما فكر ميكنم حتى در اينصورت هم از آنجائيكه بخش زيادى از دانشجويان از خانواده هاى قشر پايينى جامعه اند، باز هم شهريه و وضع تغذيه بچه هايشان، اعتراض مربوطى به حساب مي آيد و قاعدتا برايشان مهم است. اما اين جا بحث بر سر پرچم آزادى، برابرى است. در يك جامعه انباشته از اعتراض، كارگرى كه خط كارگرى را ميشناسد، اعتراض كارگرى را ميشناسد، كارگرى كه منفعتش در آزادى و برابرى است، كارگرى كه اين شعار را از شعار بخش خودآگاه طبقه کارگر ميداند؛ چنين كارگرى تشخيص ميدهد كه اعتراضش تقويت شده است. ميبيند كه كسان ديگرى به ميدان آمده اند كه رنگ پرچمشان به رنگ پرچم او نزديك شده است. ميبيند راه هموار شده است كه فردا در اعتراض خود پرچم آزادى - برابرى را به خيابان بياورد. كلا باز هم بايد  بگويم كه اهميت اتفاق در اين بود كه چپ دست بالا را پيدا كرد. اين يك برگ برنده، يك گل بود كه چپ به جمهوري اسلامي و اپوزيسيون  راست زد.

 

مصطفى اسدپور: اجازه بدهيد به محيط دانشجويى معطوف شويم. اين محيط دستخوش طيف متنوعى از كشمكش هاست.  تمهيدات امنيتى رژيم، تبعيضات، مسايل سياسى و اجتماعى عمومى تر،  فشارهاى اقتصادى، و مسايل درسى از آن جمله اند. بنظر شما اين اعتراضات چه تاثيرى از اين روز ميپذيرد؟

 

كورش مدرسى: اجازه دهيد پاسخ كاملتر به اين سوال را به شماره آتى نشريه حكمت موكول كنم. در شماره اى كه بزودى منتشر ميگردد متن سمينار مفصلى در همين مورد خواهد آمد. همينقدر بگويم كه بنظر من جنبش دانشجويى به تبع جنبش اعتراض سراسرى دچار سردرگمى است. از بحران رهبرى رنج ميبرد. كشمكشى ميان چپ و راست جامعه در جريان است كه سرنوشت آن هنوز روشن نشده است.  جبهه چپ دستخوش اتفاقات مهمى بوده است. اتفاقات درون حزب كمونيست كاگرى اين سردرگمى را تشديد كرده است. قبلا هم گفتيم، براى ما ۱۶ آذر قدمى بود كه خود آگاهى اين چپ، بعنوان سلسله اعصاب و ستون فقرات اعتراض دانشجويى، را تقويت كنيم. اعتماد به نفس آنرا بالا ببريم. متحدش كنيم  و در سطح جامعه بعنوان رهبر جامعه جلو برانيمش. چرا كه سياست امريست علنى. رهبر اعتراض دانشجويى را على القاعده بايد همه بشناسند. منظور من طبعا تعلق سازمانى آنها نيست. ببينيد كم نيستند چهره هايى از جريانات مختلف راست که شناخته شده اند. به همين سياق چرا نبايد چپ هم از تراز رهبران برخوردار باشد؟ اين رهبران بايد جلو بيايند و خود را قابل لمس و قابل انتخاب كنند. هر چند دو خرداد بعنوان يك مانع بزرگ كنار رفته است، هرچند چپ در دانشگاه قوى است،  اما هنوز چپ از چنين موقعيتى براي ايفاي اين نقش در داخل کشور برخوردار نيست. ۱۶ آذر بنظر من، درست مثل پارسال، نشانگر اين بود كه چپ و شبكه دانشجويان كمونيست دارند تلاش خود را ميكنند. ۱۶ آذر قدمى در جهت درست، كمكى بود درجهت حل بحران رهبرى به نفع چپ. منتها هنوز فاصله داريم. به نظر من خوش خيالى است اگر تصور كنيم اعتراض دانشجويى امروز تماما و آگاهانه  خود را با چپ تداعى ميكند. ۱۶ آذر اگر نشانگر چيزى بود اين بود كه چنين تحولى ممكن است به شرط اينكه نقطه ضعفها را بشناسيم و بتوانيم بسرعت آنها را برطرف کنيم.

 

مصطفى اسدپور: در سطح كشمكش هاى سياسى در سطح اجتماع سوال ديگرى دارم. وقتى به فدراليسم، به رفراندم نگاه ميكنم، اين پرچم ها صاحبان خود را دارند. عقب مينشينند، دوباره قد علم ميكنند. جرج بوش بدادشان ميرسد و با دهها مكانيسم امر خود را پى ميگيرند. پرچم آزادى و برابرى چگونه بعد از ميخ كوبيده شده در ۱۶ آذر ميتواند راه خود را به جلو باز كند؟

 

كورش مدرسى: چپ و پديده اى كه چپ نمايندگى اش ميكند از يك خاصيت ذاتى برخوردار است. اين خاصيت اين است كه دست به ريشه مسايل ميبرد. ريشه مسايل به قول ماركس خود انسان است و بقول منصور حكمت سوسياليسم ما چيزى نيست جز برگرداندن اختيار به خود انسان. در نتيجه اگر به هر كسى دسترسى داشته باشيد و از سوسيالسم برايش بگوييد، در زير جلد پوست او آدمى را ميابيد كه به آزادى و برابرى  سمپاتى دارد. اين يك آوانتاژ بزرگ براى ماست. برعكس قبولاندن اينكه مردم بايد رعيت يك شاه شوند كار بسيار دشواريست. به همين دليل قبولاندن رضا پهلوى يك سر بالايى است و براى ما قبولاندن اينكه مردم آزاد و برابر باشند يك سرپايينى. منتها آنها از امكانات بسيار بيشتر مادى برخوردارند. مسابقه اى در دو زمين مختلف بر سر رهبرى جامعه در جريان است. بنظر من ما، چپ، شانسش را داريم چون از امتياز دست بردن به آمال و آرزوهاى قلبى مردم برخورداريم. اين چپ به شرط آنكه ماشين حزبى خود را درست كند، هر چند هم  كه سى. ان. ان. هم نداشته باشيم.

 

كارمان طبعا سخت تر است. آنها با امكاناتشان دارند با شعارهايى مثل رفراندم سرابى را در مقابل مردم قرار ميدهند كه بدتر از نمونه عراق كل شيرازه جامعه را از خواهد پاشيد. در كشمكش ميان ما و اپوزيسيون راست بر سر بدست گيري رهبري جنبش سرنگوني جمهوري اسلامى ، دوطرف با اسلحه هاى متفاوت، در زمينهاي متفاوت و با ماشينى با قدرت موتور متفاوت داريم براى كشاندن مردم به سمت خود تلاش ميكنيم. در اين مسابقه طرف مقابل به امكانات خود و ما به آرمان خواهى انسانى پرچم مان ، خودجوشى و ابتكارات فعالين كمونيست در محل متكى هستيم. سازماندهى حزبى مستحكمى در اين راه مورد نياز ماست. آنها به چنين حزبي نياز ندارند. ابزار دخالت مان با هم فرق ميکند. ما شانس پيروزى را داريم. تحقق اين شانس البته مساله ديگرى است.  ميتواند اين پيروزى اتفاق بيافتد و ميتواند عكس آنهم باشد.

 

مصطفی اسد پور:  من دو سوال دارم یکی رو به آینده یکی رو به گذشته! اجازه بدهید از دومی شروع کنم. اگر شما به یک جلسه فرضی که توسط جمعی از  دانشجویان دست اندرکار١٦ آذر دعوت شده بودید و از شما میخواستند که  این حرکت را جمع بندی کنید، در آن جلسه چه میگفتید؟

 

کورش مدرسی: اگر من به چنین جلسه ای دعوت میشدم، قطعا در آن جلسه همان حرفی میزدم که اینجا میزنم. ميگفتم که کار خوبی کرديم و ١٦ آذر  اتفاق مهمی بود. در این روز در بعد تبلیغى بمی را منفجر کردید و جامعه را متوجه ما، و متوجه آرمان مان کردید و توانستيم میخ پرچم مان را در این روز محکم تر بکوبيم.

 

 اما بعلاوه میگفتم که اعتراض دانشجویی،  احتیاج به خط روشن تر، به شبکه رهبران  و سازماندهندگان چپ دارد. شبکه رهبران علنی چپ که جلوی صحنه میآیند، میروند روی چهارپایه و مردم را دور خودشان بسیج و متحد میکنند. منظورم این نیست که خودشان را "گیر بیاندازند" یا مثلا شعار نا لازمی خارج از تناسب قوا بدهند و یا خودشان را به خطر بیاندازند. منظورم این است که ما به رهبران علنى در داخل ايران و شبکه ای از سازماندهندگان چپ احتیاج داریم که جای شبکه رهبران و آژیتاتور ها و سازماندهندگان دوخردادی، که از صحنه خارج شده اند، را بگیرند. پیشتر دو خردادی ها محمل متشکل کردن دانشحو بودند. آنها  اعتراضات را سارمان میدادند و دانشجویان چپ میرفتند و در آن  اعتراض شرکت میکردند. امروز صحنه باید عوض شود.  چپ باید سازمان بدهد و رهبری کند و هرکس مايل است بیایند و در این اعتراض شرکت کند. امروز باید شخصیت های جلو صحنه، شخصیت های ما باشد. بدون وجود یک چنین شبکه رهبرانی، بدون وجود یک چنین شبکه سازماندهندگانی که حول دانشجویان کمونیست گرد آمده اند، این اعتراض به جایی نمی رسد. در نتیجه باید جنبید! و باید این کار ها را کرد. و باید با حزب حکمتیست ها تماس گرفت. به این خاطر که ما کسی هسیتم که میتوانیم این بار را همراه رفقای کمونیست مان در دانشگاها، یا در محلات و یا هرکجای دیگر که با این عرصه درگیرند، به سرانجام برسانیم.

 

 مصطفی اسد پور: و آخرین سئوال! جمله  "این تازه شروع کار ما است"، سرتیتر پیام شما است. کدام کار؟ گفته اید که خورشید را بجنبانیم! میخواستم بپرسم که چطور؟ خود حرب حکمتیست از این واقعه چه تاثیری گرفته است؟ و خود مشغول چه کاری خواهد شد؟ 

 

 کورش مدرسی: به نظر من خود آگاهی حرب ما و موقعییت اش در جامعه بسرعت تغییر کرد. چند اتفاق افتاد.  یکی  ١٦ آذر بود، يکى کمپین دفاع از ژیلا و بختیار و يکى کمپین دفاع از پناهندگان در استکهلم. که در راس هر سه حزب ما بود و هر سه موفقیت آمیز از کار درآمد. به نطر من،  خود آکاهی حزب حکمتیست و جایگاه اش در جامعه، بعد از این موفقیت ها  عوض شد.  همراه شانزده آذر جامعه بیش از هرکس شعار آرادی و برابری را به حساب حزب ما گذاشت. به خاطر اینکه ما بطور  واقعی درگیر ش بودیم و هیچ کس به اندازه ما تلاش نکرد که آن را متحقق کند و هیچ کس به انداره ما رویش نکوبید.  منطورم از ما، همه ما است، چه رفقا ما در داخل و چه رفقایی که اینجا هستیم.

 

در نتیجه خودآکاهی حرب کمونیست کارگری حکمتیست  بسرعت عوض شد و تصویری که بیرون از ما بود، تصور جدی تری شد. همه دیدند که حرب ما واقعا در حرفهایی که میزند و کارهایی که میکنندجدي است. این تغيير روى حزب مثل آینه منعکس شده است. خرب با اعتماد به نفس بسیار  بیشری به خودش برخورد میکند. بنطرم امروز حزب یک فاز را پشت سر گذاشته است. میتواند مسائل بسیار جدی تر سیاسی را، خیلی خونسردتر در دستورش بگذارد. حرب ما ديگر به يک حزب مستقر تبديل شسه است که کسی نمی تواند از "شرش" خلاص شود. همه از "سی ان ان" تا "اف بی آی"  و از "ام آى ٥" تا "بی بی سی" و رادیو فردا و آقای رئیس دانا و هرکس که در تهران بوده و ١٦ آذر "بوده" میدانند که این حزب یک واقعیت موجود است و باید با آن "سرکنند". و این واقعیت دیگر انکار ناپذیر است که این حرب هست،  و تلاش میکند که خودش را به یک نیروی اجتماعی و نیروی واقعی روی زمین در صحنه سیاسی ایران تبدیل کند. نیرویی که بتواند خط بدهد، متحد کند،  سازمان بدهد، متشکل کند و سرنگونی جمهوری اسلامی را سازمان دهد. نیرویی که  منتظر چیزی نمی شود و خودش سرنگونی را سازمان میدهد و با کمک مردم انجامش ميدهد.

 

این بنظر من اين تازه شروع کار ما است. ما تا امروز مشغول مستقر کردن خودمان بودیم. مشغول بودیم که بگوئیم چی هستمی و چه میکنیم. کاری که هنوز هم باید بکنیم و خودمان را معرفی کنیم.  

 

همانطور که گفتم، ١٦ آذر به اضافه دو کمیین دیگر به درجه زیادی ما را به جامعه معرفی کرد، که کی هستیم، و چه میخواهیم و قابلیت هایمان چیست. به این معنی این واقعا اول کار ما است. این جمله را بعنوان تهدید کسى نگفتم. این تازه شروع کار ما است به این معنی است که غره نشویم. کارهای خیلی بزرگتری داریم!