طبقه کارگر، جنبش سبز و احزاب سیاسی در کردستان
رحمت فاتحی
تقریبا یک سال از انتخابات به اصطلاح ریاست جمهوری اسلامی میگذرد. در این مدت جامعه ایران یکی از دورانهای پر تحول را از سر گذراند. این دوره پر از تجارب و آموزشهای گرانبهایی بود که بطور یقین در تحولات آتی ایران نقش بسزایی را خواهد داشت.همیشه بدرست گفته شده است که انسانها و احزاب سیاسی را تنها نمیشود با آنچه در مورد خود می نویسند و یا می گویند شناخت، بلکه پراکتیک روزانه آنها و یا دخالت و موضعگیری آنها در اتفافات اجتماعی است که جایگاه و موقعیت سیاسی آنها را تعیین خواهد کرد. ما در اتفاقاتی که بعد از انتخابات افتاد به روشنی دیدیم که احزاب راست و چپ جامعه علیرغم اینکه در مورد خود چه میگویند چگونه هیجان زده دنبال یا "حسین میر حسین" راه افتادند و مردم را تشویق کردند که با پرچم سبز که برای چپها انشاءالله قرار است بعدا سرخ شود، در تظاهراتهایی که به فرمان این جانیان فراخوان داده میشد شرکت کنند.
انتخابات ریاست جمهوری اسلامی در ایران و اتفاقات بعد از آن نعمتی بود برای احزاب بورژوا ناسیونالیست کرد و برای چپ غیر کارگری و حاشیه ایی روزنه ای شد تا سیاستهای پوپولیستیشان به وسعت جامعه ایران گل کند و تحت عنوان انقلاب و جنبش توده ای مردم و کارگران را پشت سرمایه داران سبز به خط کنند. نعمت بود به این دلیل که این احزاب قبل از انتخابات کاملا سرنوشت خود را به سیاستهای امریکا در حمله به ایران گره زده بودند. وقتی که سیاستهای امریکا در عراق شکست خورد و بعدا حمله امریکا به ایران منتفی شد، این احزاب که پادوی سیاستهای امریکا شده بودند دچار بن بست و سرخوردگی شدیدی شدند. نتیجه عملی این سرخوردگی منجر به انشعابات و شقه شقه شدن آنها شد. اتفاقات بعد از انتخابات راه خروجی را برای این احزاب به ارمغان آورد. به آنها کمک کرد که با چشمهای بازتر به خود و منافع طبقاتی خود بنگرند. لازم دیدند که سرراست و بدون هیچ ابهامی از خواست طبقه ای که به آن تعلق دارند، طبقه سرمایه دار دفاع کنند و برای اقناع صفوف خود به قاضی محمد و قانون اساسی ایران پناه ببرند.
جامعه کردستان به دلیل سابقه مبارزاتی آن و موقعیت استثنایی که در تحولات ایران دارد همیشه مورد توجه و مناقشه بوده است. بخصوص در قبل از انتخابات و بعد از آن هم این جایگاه را برای حکومت و جنبش سبز و احزابی که از راست و چپ سرنوشت خود را به این جنبش گره زدند ،داشت. جناح سرمایه دار در حکومت با فرستادن شخص اول خود، خامنه ایی به کردستان و آزاد کردن تدریس زبان کردی در مساجد تلاش کرد که مردم کردستان را پشت سیاستهای خود بیاورد. جناح سرمایه داری رانده شده از حکومت که به جنبش سبز معروف شده نیز با اشاره به بعضی از مسایل فرهنگی و مذهبی خواست نظر مردم را به خود جلب کند. حزب دمکرات کردستان به رهبری خالد عزیزی و تعداد دیگری از گروههای قوم پرست به مردم فراخوان دادند که در انتخابات شرکت کنند و از کاندیداتوری کروبی دفاع کردند. ولی با تمام تلاشهایی که از طرف جناحهای مختلف بورژوازی شد تعداد کمی از مردم در کردستان طبق آمارهای رسمی حکومتی پای صندوقهای رای رفتند.
اتفاقات بعد از انتخابات و تظاهراتهایی که به طرفداری از جنبش سبز در تهران برگزارشد طبعا روی کردستان هم تاثیرات خود را گذاشت. از همان روز اول این اتفاقات حزب حکمتیست تنها حزبی بود که از مردم و بخصوص طبقه کارگر خواست که در این تظاهراتها شرکت نکنند و اعلام کرد جنگ جناحهای حکومتی هیچ ربطی به منافع ما کارگران و مردم زحمتکش ندارد و نباید در آن شرکت کرد و باید خود را برای جنگی آماده کنیم که کمونیستها و رهبران کارگری سکان دار آن باشند. که طبعا این سیاست و موضعگیری حزب حکمتیست از طرف بخش اعظم احزاب و شخصیتهای راست و چپ تکفیر شد. زیرا که همه آنها به جنبش سبز ملحق شدند و در کردستان هم مردم را تشویق کردند که به این جنبش بپیوندند و همراه با مردم تهران و در حمایت از آنها اعتراض و تظاهرات راه بیندازند.
در کردستان تنها احزاب راست و بورژوا نبودند که مردم را به حمایت از جنبش سبز تشویق میکردند بلکه احزاب چپ هم تحت عنوان انقلاب، اعتراضات توده ایی و یا جنبش توده ایی به این کمپ ملحق شدند. حتی کومله حزب کمونیست که قبل از انتخابات و در ابتدای شروع اعتراضات موضعی نزدیک به سیاستهای حزب حکمتیست را اتخاذ کرده بود درادامه تحت عنوان اعتراضات مردم وارد فاز جدیدی شده وعملا به این کمپ پیوست. احزاب بورژوا ناسیونالیست از چپ و راستش شدیدا تلاش کردند از طریق تلویزیون، رادیو، مصاحبه با بی بی سی، رادیو امریکا و ارتباط گیری با شهر ها مردم را به خیابانها بکشانند.
علیرغم حمایت وسیع احزاب، مردم کردستان و در صدر آنها کارگران به فراخوان آنها لبیک نگفتند و حاضر نشدند که از جنبش سبز حمایت کنند. غر و لندها و انتقادات علیه مردم کردستان از طرف همین احزاب و جنبش سبز شروع شد. نمایندگان احزاب ناسیونالیست کرد اعلام کردند که علت حمایت نکردن مردم این است که رهبران جنبش سبز با شفافیت از بعضی خواستهای فرهنگی و مذهبی مردم کرد حمایت نکرده اند. احزاب ناسیونالیست کرد هم همانند جنبش سبزطبعا نمیخواستند تواقع مردم را "بالا ببرند" و بگویند که علت عدم شرکت مردم این است که مردم میدانند اعتراضات اخیر برای آزادی کلیه زندانیان سیاسی،برابری زن و مرد، آزادی بی قید و شرط سیاسی و غیره نیست. بخصوص آنجا که به منافع وخواستهای طبقه کارگر مربوط است کوچکترین اشاره ایی در این رابطه نشده است. چون دفاع از منافع طبقاتی کارگر برای جنبش سبز همان قدر خط قرمز است که برای احزاب ناسیونالیست است.
سرمایه دار کرد هم پشت خواستهای جنبش سبز و احزاب ناسیونالیست نرفت. زیرا اگر شما پای صحبت سرمایه دار کرد بنشینید بدون هیچ تردیدی از دولت احمدی نژاد حمایت میکند. بخصوص آن بخش از طبقه سرمایه دار که با جمهوری اسلامی بزرگ شده و سرمایه اش را مدیون سرکوب وحشیانه طبقه کارگر میداند. حتما بخش کوچکی از سرمایه دار سنتی و قدیمی هستند که هنوز هم مشغله کردایتی و دولت خودی را در ذهن داشته باشد ولی تعیین کننده نیستند و تاثیری در این روند ندارند. سرمایه دار کرد بدرستی از رژیم دفاع میکند چون میداند که این رژیم با دست و دلبازی در هر نقطه و مکانی که کارگر اعتراضی داشته باشد نیروی انتظامی و سرکوبگرش فورا آماده سرکوب است. حامی ثابت قدم سرمایه دار کرد بوده، برای اخراج کارگر، ازندادن حقوق معوقه تا حقوق ماهیانه تا ندادن بیمه بیکاری ومحرومیت ازحق ایجاد و تشکل، تا دستگیری، اعدام و زندانهای طویل المدت و تحقیر و شلاق زدن کارگر بخاطر برگزاری اول ماه مه. این تنها بخشی از اقداماتی است که این دولت روزانه در حال اجرای آن است. سرمایه دار کرد به همین خاطر در این دوره پشت رژیم رفت و از احزاب ناسیونالیست و جنبش سبزش دفاع نکرد. درآیِنده ممکن است موضع سرمایه دار کرد تغییر کند. اگر احساس کند که حزب دمکرات و جنبش سبز قدرت این را دارد که منافع او را بهتر تامین کند حتما پشت آنها خواهد رفت. و اگر این را قبول داشته باشیم که جنبش سوسیالیستی در کردستان مساوی با جنبش ناسیونالیستی رشد کرده است و جنبشی قوی است طبعا درک دفاع همه جانبه سرمایه دار کرد از جمهوری اسلامی نباید کسی را دچار شک کند.
میشود تصور کرد که جنبش سبز در بین بخشی از روشنفکر ناراضی و یا کسبه و قشر متوسط جامعه همانند احزاب راست و چپ بورژوایی که جمهوری اسلامی آنها را از شراکت در قدرت محروم کرده است و یا نبودن بعضی آزادیهای فرهنگی و اجتماعی سمپاتیهایی را درست کرده باشد. ولی برای طبقه کارگر مسئله کاملا متفاوت است. طبقه کارگر کردستان با پوست و گوشتش دشمنی این حکومت با خامنه ایی و احمدی نژاد در قدرت و موسوی و کروبی و خاتمی دیروز در قدرت و امروز در حاشیه قدرت را حس و لمس کرده است. کارگری که در کردستان زندگی میکند بخوبی آگاه است که اگر سرمایه دار در کردستان میتواند براحتی اخراجش کند، بدون هیچ مانعی حقوقش را پرداخت نکند، ودر صورت اعتراض به بیحقوقی فورا جایش زندان است، وقتیکه اول ماه مه را برگزار میکند شلاق میخورد و زندگیش به تباهی کشانده میشود تنها با اتکا و حمایت این جانیان این جسارت را پیدا کرده اند. والا اگر اینها نبودند خیلی وقت بود بساط این جانیان را بر چیده بودند. علیرغم تمامی عوامفریبی ها ی نمایندگان بورژوازی سبز در داخل و احزاب بورژا ناسیونالیست راست و چپ در تبعید فریب آن را نخوردند و از نمایندگان سرمایه دار سیاه و سبز حمایت نکردند. البته احزاب راست و چپ در کردستان برای به میدان آوردن کارگر از تمام ترفند ها تحت عنوان کردها هم از این راه میتوانند سهم خود را بگیرند و یا تحت عنوان انقلاب، جنبش توده ها و اعتراضات توده ایی استفاده کردند. ولی کارگر به خوبی میداند که رهبران این جنبش به اندازه کسانی که در حکومت هستند در تباهی و فقری که به آنها تحمیل شده است نقش داشته اند. در این مدت میدیای غرب هم از قبیل بی بی سی و رادیو فردا و غیره تمام تلاش خود را کردند که اولا مردم کردستان را ترغیب کنند که به جنبش سبز بپیوندند دوما افرادی مانند خالد عزیزی، مصطفی هجری و عبدالله مهتدی را به عنوان رهبران مردم کردستان به مردم تحمیل کنند. در حالی که کارگر آگاه در کردستان بخوبی میداند که این احزاب نمایندگان سرمایه داران هستند و اگر روزی جنگ قدرتشان با رژیم مرکزی خاتمه یابد کمتر از آنها در سرکوب و استثمار کارگران نقش نخواهند داشت و این را درگذشته به اثبات رسانده اند.
کارگران در کردستان به درستی در جنگ و گریز خانوادگی سرمایه داران سبز و سیاه شرکت نکردند و به نمایند گان خود گمارده کرد نشان دادند که سیاست هایشان نه تنها سنخیتی با منافع آنها ندارد بلکه کاملا در تقابل با خواستهای کارگران است. ولی این به تنهایی کافی نیست. وجود جنبش خودآگاه سوسیالیستی در کردستان و رهبران کارگری با تجربه دهها ساله، انتظار و توقع بیشتری را از طبقه کارگر در این کارزار میطلبد. صف مستقل کارگری همراه سازمان و تشکل کارگری با خواسته های روشن و از موضع رهبر جامعه کردستان و مبارزه برای رسیدن به آن و افشای تمامی احزاب راست و چپ که دراین مدت تلاش کردند منافع کارگران را قربانی سیاستهای جنبش سبز کنند پیش شرط عقب راندن صف سرمایه داران کرد و غیر کرد میباشد. موضعگیریهای سیاسی احزاب راست و چپ در این دوره باید کارگر آگاه و کمونیست در کردستان را کاملا قانع کرده باشد که سیاستهای این احزاب ربطی به کارگر ندارد و باید با تمام شائبه ها و تواهمات ناسیونالیستی و لیبرالی که همیشه یکی از موانع جدی اتحاد کارگری بوده است مرزبندی کند. اول ماه مه را در پیش داریم. یکی از شاخصهای برگزاری موفقیت آمیز مراسمات اول ماه مه این است که کارگر آگاه و کمونیست اولا کارگران را در کمیته های برگزاری اول ماه و حول خواستهای کارگی سازمان داده و با تمام گرایشات ناسیونالیست و بورژوایی نوع سبز و سیاهش مرزبندی کرده باشد دوما به چه درجه از سیاستهای پوپولیستی احزاب چپ که قرار است روز ماه مه را به ادامه اعتراضات عاشورا و جنبش سبز تبدیل کنند و کارگر را به اعتراضی بکشانند که رابطی به منافع طبقاتی او ندارد فاصله گرفته است.
4 اردیبهشت 1389
24 آپریل 2010