امیل زولا در هفت تپه: داستان یک اعتصاب
مقدمه : تولد و رشد جنبش کارگری ایران در قامت طبقه ای آگاه به منافع خود که میرود به طبقه ای برای خود تبدیل شود، از برجسته ترین تحولات جهان امروز است. ما حق داشتیم بگوییم که؛" تاثیرات عظیم و زیرورو کننده این اعتصابات و سلسه اعتصابات و تجمعات اعتراضی پس از آن در سراسر ایران، که هنوز ادامه دارد، امروز قابل اندازه گیری نیست! هنوز ابعاد عروج و حضور و ابراز وجود طبقه کارگر صنعتی در ایران به رهبری پیشروترین نمایندگان و سخنگویانش، و تبدیل شدن آنها به اصلی ترین کاراکترهای سیاسی در جامعه ایران و در فضای رسانه های اصلی جهانی، قابل اندازه گیری نیست" به نقل از بخشی از: اطلاعیه “حزب کمونیست کارگری ایران - حکمتیست )خط رسمی( تحت عنوان “قدرت طبقه کارگر و انگل شورای اسلامی”٬ منتشره ۱۳ دیماه ۱۳۹۷ ۳ ژانویه ۲۰۱۹
امیل زولا در هفت تپه: داستان یک اعتصاب
٥ ژانویه ٢٠١٩ - ١٥ دی ١٣٩٧ منتشره در بی بی سی فارسی
اجتماع و مشورت و اعتراض کارگران در مراحل آغازین، تصمیم به اعتصاب، چگونگی اعتصاب، پیروزیها و لبخندها، شکستها و اشکها، خیانتها و تفرقهاندازی درون تشکلهای کارگری و زندان و جفای مضاعفی که بر پارهای از کارگران وارد میشود، همه این موارد در جنبشهای کارگری ازجمله در جنبش کارگری ایران به چشم میخورد که گاه در قالب رمان بازگویی میشود گویی تجربهایست مکرر. این روزها اعتصابات کارگری در هفتتپه و فولاد اهواز جزو خبرهای رسانهها بود. اسماعیل بخشی یکی از کارگران فعال هفتتپه دستگیر شد و در نامهای به محمود علوی وزیر اطلاعات، چگونگی ضرب و شتم و شکنجههایش در دوره بازداشت را بازگو کرد. آنچه در روزها و هفتههای اخیر در منطقه هفتتپه استان خوزستان گذشت، به اندازه کافی مایه و ملاط و یادآور یک رمان اجتماعی را دارد؛ از شروع اعتراض و اعتصاب کارگران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفتتپه در آبانماه، بازداشت کارگران و شعارهایی که سر داده شد تا آزادی نماینده معترضان و قولهای مسئولان به کارگران. برای نوشتن چنین رمانی، علاوه بر شم ادبی و قلمی توانا، باید چشمهایی باز و گوشهایی شنوا داشت و همه پیشینهها، اسناد و اخبار را جمعآوری کرد؛ دقیقا همان کاری که امیل زولا، نویسنده بزرگ فرانسوی برای نوشتن رمان "ژرمینال" انجام داد. تازه این ابتدای کار است. مثل زولا باید به بطن حادثه رفت و علاوه بر شنیدن سخنان رسمی، با تک تک کارگران معترض گفتوگو کرد و به درددل آنان گوش سپرد. گاهی یک جمله از رنج آنان که با صدای لرزان ادا میشود، کافی است ذهن خلاق را به کار بیندازد و خیل واژهها را به یاری این کارگران روانه کند. در این صورت اگر قرار باشد رمان اعتراض و اعتصاب کارگران نوشته شود، کارگرانی که اکنون در صف اول مبارزه برای حقوق کارگراناند، الهامبخش یکی از شخصیتهای کلیدی آن خواهد بود. همانها که در زندان شکنجه شدند و پس از آزادی از "روح پریشان"، "لکنت زبان" و "قلم لرزان" خود نوشتند.
رمان ژرمنیال نوشته امیل زولا که در سال ۱۸۸۵ در فرانسه منتشر شد (این کتاب را سروش حبیبی به فارسی ترجمه کرده است)، داستان اعتراض و اعتصاب کارگران یک معدن در شمال این کشور در سالهای ۱۸۶۶ و۱۸۶۷ است. رمان از آنجا آغاز میشود که جوانی به نام "اتیین لانتیه" پس از اخراج از یک کارگاه در شهر لیل، در شمال فرانسه بیکار شده و برای یافتن کار به منطقه معدنخیز مونسو در همان شمال فرانسه میرود. اما در بدو داستان پیرمردی ارابهران به او میگوید: "این طرفا روزگار مردم سیاس. کارگرا رو دستهدسته مرخص میکنن. کارگاها یکی یکی بسته میشه. شاید هم امپراتور تقصیری نداشته باشه. اما آخه مگه بیکار بود بره آمریکا بجنگه؟ حالا دیگه یه تیکه نون خالیم گیر مردم نمیآد. چیزی نمونده که همه کاسه گدایی دست بگیرن و سر به صحرا بذارن." (ترجمه سروش حبیبی، انتشارات نیلوفر ۱۳۸۴). اتیین لانتیه در خانه یکی از کارگران به نام گیوم ماهو ساکن میشود و به یکی از دختران او به نام کاترین دل میبازد. زمانی که به دنبال بحران اقتصادی، شرکت صاحب معدن تصمیم میگیرد دستمزد کارگران را کاهش دهد، لانتیه کارگران را به اعتصاب تشویق میکند. در جریان درگیری کارگران معترض با سربازان، گیوم ماهو کشته میشود. وقتی اعتصابکنندگان تصمیم میگیرند به کار بازگردند، یک کارگر آنارشیست - که زولا برای خلق این شخصیت از ماجرای حمله مرگبار به امپراطور روس در ۱۸۸۱ الهام گرفته بود - دست به اقدامی خرابکارانه میزند و با ریزش معدن چندین کارگر کشته میشوند. کاترین هم که همراه با اتیین لانتیه زیر آوار معدن گرفتار شده، پیش از رسیدن نیروهای کمکی جان میسپرد ولی لانتیه از این آوار جان سالم به در میبرد و تصمیم میگیرد که برای فعالیت در سندیکاهای کارگری و بهبود شرایط زندگی کارگران به پاریس برود. در پایان رمان، کارگران گرچه مجبور به پذیرش شرایط جدید هستند، اما بر ظلمی که به آنان میشود آگاهند و به پیروزی قریبالوقوع خود ایمان دارند.
امیل زولا که از او به عنوان بنیانگذارمکتب ادبی ناتورالیسم نام میبرند، بر توصیف و روایت دقیق و موشکافانه زندگی کارگران، شرایط محیطی و حتی گروه مقابل آنان یعنی ثروتمندان و صاحبان کار نیز تأکید داشت. او چند سال قبل از نگارش رمان ژرمینال، در یک کتاب با عنوان "رمان تجربی" نوشته بود که برای هر عملی باید به بررسی "قضایا در عین طبیعت آنها" و همچنین " تغییراوضاع و شرایط پیرامونی" پرداخت. زولا در این طبیعتگرایی به نقش و تأثیر وراثت بر زندگی انسان - در جامعهای که عدالت وجود ندارد و فرصتها برابر نیست - میپردازد. او این نکته را مثلا به طور نمادین در خلق شخصیت آلیز، دختر معلول گیوم ماهو نشان داده که از شدت گرسنگی و تب میمیرد. در واقع، زولا در ژرمینال نشان میدهد که در یک جامعه ناعادلانه، چگونه مشکلات کارگران به طور خاص و فقر و فلاکت به طور عام، از یک نسل به نسلی دیگر منتقل میشود: "این کار تبارشان بود. مثل هر کار دیگری پدر در پدر ادامه داشت." او همچنین در ژرمینال به مبارزه با خرافات و به ویژه خرافات مذهبی میرود و کشیشان را مقابل کسانی میداند که از زندگی کارگران خبری ندارند. اما رمان ژرمینال پیش از آنکه اهمیت ادبی داشته باشد، زاده یک شرایط خاص سیاسی و اجتماعی است. امیل زولا با الهام از مجموعه رمانهای "کمدی انسانی" نوشته انوره دو بالزاک، دیگر نویسنده قرن نوزدهم فرانسه تصمیم گرفت مجموعه رمانهایی درباره شرایط اجتماعی دوران "امپراطوری دوم" فرانسه بنویسد. این مجموعه حول محور خانواده "روگن ماکار" میگذرد و داستان افراد مختلف این خانواده را بازگو میکند. انتشار این مجموعه که شامل ۲۰ رمان است، از سال ۱۸۷۱ آغاز شد و تا ۱۸۹۳ طول کشید. اما رمان "ژرمینال" که سیزدهمین رمان از این مجموعه است، در هیچ کدام از طرحهای اولیهای که زولا در نظر گرفته بود، قرار نداشت. منتقدان ادبی درباره اینکه چرا زولا به نوشتن رمانی درباره شرایط کارگران در معدن روی آورد، دلایل متعددی را ذکر کردهاند که مهمترین آنها تحولات سیاسی در فرانسه پس از انتخابات سال ۱۸۷۹ است که منجر به پیروزی جمهوریخواهان شد. در آن زمان، به لطف یک عفو عمومی در ۱۸۸۰، قانونی مبنی بر آزادی برگزاری تجمع در سال ۱۸۸۱ و همچنین آزادی نسبی مطبوعات، فضای سیاسی کشور تا حدودی گشایش یافت. همچنین جنبشهای کارگری در فرانسه جان تازه گرفته بودند و برخی از دوستان زولا نیز نقش مهمی در جنبشهای اجتماعی داشتند؛ مثل پل الکسی که روزنامهنگار نشریه "فریاد خلق" بود و زولا را با ژول گسد، یکی از رهبران جنبش کارگری فرانسه آشنا کرد و این نویسنده را به یکی از جلسات حزب کارگر برد. در همان برهه بود که کارگران در برخی از نقاط فرانسه به صورت پراکنده دست به اعتراض واعتصاب میزدند. مثلا در شهر آنزن در شمال فرانسه که کارگران معدن بارها اعتصاب کردند و همچنین اعتصاب کارگران معدن در شهر مونسولهمین در اعتراض به اخراج پانزده کارگر که منجر به خشونتهای بیسابقه شد و واکنشهای گستردهای را در فرانسه به دنبال داشت.
امیل زولا که روزنامهنگار هم بود و در جرگه روزنامهنگاران جمهوریخواه به شمار میرفت، وقایع مربوط به اعتصاب کارگران را حتی در روزنامههایی که مخالف اعتصابکنندگان بودند، به دقت دنبال میکرد و بعدا از برخی از مطالب این روزنامهها در نوشتن رمان ژرمینال بهره برد. در واقع، زولا برای نوشتن ژرمینال همچون یک مورخ یا مستندساز عمل کرد، زیرا میخواست، از خود سندی اجتماعی درباره دنیای کارگران معدن در نیمه دوم قرن نوزدهم برجای گذارد. او برای نوشتن ژرمینال، کتابهای بسیاری نیز درباره معدن، بحرانهای اقتصادی، سوسیالیسم و اعتصاب خواند. همچنین از تجربههای شخصی، خاطرات و موضعگیریهای سیاسی اطرافیان دور و نزدیکش بهره گرفت. حتی گفته میشود که موضوع اصلی این رمان، یعنی نوشتن درباره زندگی کارگران معدن را یکی از نمایندگان سوسیالیست به زولا پیشنهاد کرده بود. خود زولا در طرح اولیه رمانش به خوبی تأکید میکند که چگونه انباشت بیمهار سرمایه، بدون توجه به حقوق کارگران، جامعه را دچار بحران میکند: "رمان، داستان شورش حقوقبگیران است، کمکی به جامعه که هر لحظه در حال فروپاشی است. در یک کلام، جنگ سرمایه و کار. اهمیت رمان در همین است و من میخواهم آینده را با طرح این مسئله، که مهمترین مسئله قرن بیستم خواهد بود، به پیش ببرم." زولا فقط به خواندن و شنیدن اکتفا نکرد و برای این کار عازم شمال فرانسه شد. او در تاریخ ۲۳ فوریه تا چهارم مارس ۱۸۸۴ به شهر آنزن، محل برگزاری اعتصاب کارگران رفت.
رضا نوری ٥ ژانویه ٢٠١٩ - ١٥ دی ١٣٩٧ بی بی سی فارسی
|