برگزیت به کجا میرسد؟ ثریا شهابی مقدمه: متنی که میخوانید گفتگوی رادیو نینا در تاریخ دهم سپتامبر ۲۰۱۹ ٬ با ثریا شهابی است که برای نگارش ادیت شده است.
وریا نقشبندی : همانطور که مطلع هستید نزدیک به سه سال است بریتانیا در یک همه پرسی به خروج این کشور از اتحادیه اروپا رای داد. در طول این سه سال موافقین و مخالفین در دو جناح مختلف، چه آنهایی که موافق خروج بریتانیا “بدون توافق” هستند و دسته دیگر که موافق خروج “با توافق” هستند در یک کشمکش حادی بسر برده اند. همین مسئله بر اوضاع اقتصادی و سیاسی جامعه نیز تاثیر زیادی گذاشته است. حتی به جای رسید که ترزا می نخست وزیر پیشین انگلیس تحت تاثیر همین بن بست ناچار شد از سمت خود استعفا دهد. اخیرا نیز بوریس جانسون به عنوان نخست وزیر جدید انگلیس ، پارلمان این کشور را به حالت تعلیق درآورد تا بتواند انگلیس را “بدون توافق” از اتحادیه اروپا خارج کند. خود این مسئله با اعتراضات وسیعی هم از طرف مردم و نهادهای مختلف مردمی و هم از طرف مخالفین پارلمانی آن٬ مواجه گردید. نمایندگان پارلمان از تعقیب قضایی بوریس جانسون اسم برده اند و هشدار داده اند که در صورت تکرار چنین اقداماتی با دادگاه و زندان روبرو خواهد شد. حال سوال این است که چرا برگزیت٬ هم در خود انگلستان و هم در عرصه بین المللی٬ دارای چنین اهمیتی میباشد؟
ثریا شهابی: شما به جزییات بیشتری اشاره کردید، فقط من مقدمتا به این اشاره میکنم که تا امروز توانسته اند نخست وزیر را٬ که مجلس را معلق کرده است٬ عقب بنشانند. اما در مورد اینکه چرا برگزیت٬ هم برای بریتانیا و هم برای کل سیاست جهانی٬ ٖتا این اندازه مهم شده است. به نظر من برگزیت یکی از مهمترین گره گاههای سیاسی اقتصادی نظام کاپیتالیستی غرب است. هنوز این غرب است که در راس کاپیتالیسم جهانی است. هرچند الگوی رشد دست اقتصاد چین است و این چین است که دارد رشد میکند و بقیه وضعیت چین را ندارند. اما هنوز سرکردگی بورژوازی جهانی٬ با غرب است و برگزیت یکی از مهمترین گره گاههای تجدید آرایش در صف بورژوازی جهانی است. سرنوشت ساختار اقتصادی و سیاسی جهان بورژوایی پسا برگزیت، برگزیت را به یک گره گاه مهم در تجدید آرایش بورژوازی جهانی تبدیل کرده است. صحبت از تجدید آرایش مخربی است که در دورنما است و تمام مصائبش بر سر طبقه کارگر و مردم محروم خراب میشود. این در دورنما است! هرچند که این تنها دورنما نیست.
مسیله برگزیت٬ بریتانیا و رویدادهایش را٬ ٖتا جایی که به بورژوازی جهانی برمیگردد٬ مرکز تحولات سیاسی جهان بورژوایی قرار داده است. شما لازم نیست راست باشید یا چپ باشید که مخالف برگزیت باشید! شما شخصیتهای قدیمی و سنتی و دیپلماتهای کارکشته حزب محافظه کار را دارید که مخالف هستند، حزب کارگر را دارید که مخالف هستند، در جامعه و در پایین مخالف هستند. برگزیت یک تحرک ساختارشکنانه است اما از زاویه راست، نه تحرک ساختارشکنانه از طرف قطب چپ٬ که امروز گره گاه دو صف بندی شده است. یکی صفی است که مقاومت میکند و اعتراض میکند و الزاما ممکن است از حزب کارگر هم خوشش نیاد و یا اصلا از هیچ کدام یک از احزاب پارلمانی خوشش نیاید ولی پشت پروژه برکزیت خطر تعرض به دستاوردهایش را حس میکند. وضعیت بد اقتصادی را میبیند و نگران عدالت اجتماعی است و نگران قطع امکان دسترسی شهروندان تهی دست و کم درآمد طبقه کارگر به بهداشت و مسکن و آموزش و پرورش و ادامه ریاضت اقتصادی و بدتر شدن اوضاع است. صف دیگر صف راست بورژوایی٬ که نمی خواهد در این جهان چند قطبی متزلزل٬ با سر برود در یک سیلاب نامعلومی که همه سرنوشت و ساختار سیاسی و اقتصادی جامعه را بسپارد به دست افسار گسیختگی بازار و رقابت اقتصادهای ملی آلمان، فرانسه، انگلیس، آمریکا،چین و غیره. بهرحال میخواهم بگویم که در مخالفت با برکزیب٬ نقطه عزیمت های مختلفی وجود دارد. هم بورژوازی دوراندیش و به اصطلاح سنتی در غرب و هم احزاب به اصطلاح چپ و کارگری و هم مردمی که خطر این تحرک “ساختار شکنانه” ای که از زاویه راست در میدان است را حس میکند، همه شان مخالف برگزیت هستند. اما آیا این به معنی علاقه به حفظ اتحادیه اروپا است؟! آیا این به معنی این است که ما طرفدار حفظ اتحاده بورژوازی هستیم و نگران انشقاق آن هستیم! این ها قابل بحث است. اما چیزی که قطعی است٬ این است که سرنوشت موقعیت بورژوازی غرب٬ از جمله به برکزیت بعنوان یکی از گره گاههای مهم آن گره خودره است. گره گاهی که سیر روندهای بعدی در صف بندی آن ها و مابه ازا های اجتماعی آن در جوامع امروز٬ را معلوم میکند.
ببینید الان جهان چند قطبی است. آرایشهای دوران جنگ سرد٬ مثل ناتو و اتحادیه اروپا - آمریکا به رهبری آمریکا و … بی مصرف شده است. هرچند تلاش میکنند قطب جنگ سرد با روسیه را به زور زنده نگاه دارند٬ که نگاه داشتنی نیست. همه این ها نالازم و بی مصرف شده و برهم خورده است. بورژوازی غرب پیروز برای ماندنش در راس٬ باید بتواند اقتصاد را رشد بدهد! رشد اقتصاد کاپیتالیستی هم در “کار” و به کار گیری و استثمار هرچه بیشتر و وسیع تر نیروی کار است. هیچ کدام از آنها نمی توانند کار ایجاد کنند. کار در چین است، در بنگلادش و هند است و در جغرافیا هایی است که در آنها از کارگر خاموش و ساکت و سرکوب شده میتوانند هفتاد - هشتاد ساعت کار بکشند. پس در نتیجه کارگر آمریکایی و کارگر اروپایی را نمی توانند مجبور کنند که در شرایط بی حقوقی و استثمار مطلق کارگر در چین و بنگلادش و هند و … کار کند. این تلاش٬ ترکش های عظیم و سرنوشت سازی در جوامع غربی دارد. اگر شما امروز یک جنبش ساختارشکنانه کارگری - کمونیستی داشتید، این شرایط و انشقاقی که در اتحادهای قبلی بورژوازی دارد صورت میگیرد٬ شکافی که در صفوف بورژوازی یکدست غرب دارد بوجود میاید٬ بهترین موقع برای انقلابات کارگری و جایگزین کردن اتحادهای طبقه کارگر بجای اتحاد بورژوازی بود. منتهی در غیاب آن، این جنبش ساختارشکنانه راست است که در میدان است. که با تلاشی که در اتحادهای قبلی٬ تلاشی که از زوایه منافع بلند مدت بورژوازی نه برای “اصلاح” یا “تغییر” (مستقل از اینکه بشود اصلاح کرد یا نه)٬ بلکه برای رها کردن افسار رقابتهای “ملی” اقتصادی- نظامی و سیاسی بین قدرت ها٬ است. اینکه اقتصاد ملی شدنی است یا نه٬ که به اعتقاد من شدنی نیست٬ سوال بازی است. اما بلاخره همین جنگهای تجاری٬ مصائب و مخاطرات زیادی پیش پای طبقه کارگر و کل شهروندان در غرب میگذارد و گذشته است. بورژوازی غرب متحد بی چون و چرا آمریکا بود. ولی در آن شکاف ایجاد شده است. خود اروپا مدت ها است که یک قطب است. آمریکا یک قطب است. روسیه نه از نظر اقتصادی که نه از نظر نظامی یک قطب است و چین از نظر اقتصادی و … این ها قطبهای هستند که توازن قبلی را قبول نمیکنند. آمریکا هم که در راس توازن قبلی بود و به اصطلاح رییس جبهه پیروز بود٬ نمیتواند متحدین قبلی خود را٬ نه در خاورمیانه و نه بعد از تخریب خاورمیانه و نه در هیچ کجای دیگر٬ پشت سر خود “با اطمینان” نگاه دارد. شکاف بین آمریکا و اروپا خیلی وقت است که صورت گرفته است. پس از حمله اول به عراق و بعد از تبعات یازده سپتامبر٬ که آمریکا توانست به ضرب زور آن٬ و به اتکا تروریسم دولتی٬ کل بورژوزای اروپا و جهانی را پشت سر خود بسیج کند٬ آن دوران دیگر تموم شد. شکاف بین اروپا و آمریکا واقعی است. شکاف سیاسی، شکاف اقتصادی و رقابت در ایفای نقش سیاسی و اقتصادی در جهان . آمریکا٬ طرفدار از هم پاشیدن اتحادیه اروپا است. برای اینکه یکی از قطبهای رقیب تضعیف میشود. بریتانیا که همیشه متحد استراتژیک آمریکا بود٬ و در عین حال بدون نزدیکی با اروپا و “اتحاد با اروپا”٬ امکان ندارد از نظر اقتصادی بتواند روی پای خود بایستد٬ در بن بست است. بهرحال بورژوازی غرب جواب اقتصادی و جواب مدل رشد اقتصادی ندارد. از هم پاشاندن به این شکل و از هم پاشاندن اتحادهای قبلی و توازنی که پیشتر صورت گرفته بود٬ و سپردن همه چیز دست رقابتهای خودبخودی علاوه بر اینکه اتحاد بریتانیا را زیر سوال میبرد٬ که اسکاتلند و ایرلند به سختی بتوانند با آن بمانند٬ علاوه بر صدماتی که به اقتصاد بریتانیا میخورد٬ که تبعاتش گریبانگیر شهروندان و کارگران و حقوق بگیران را میگیرد و فی الحال گرفته، منتهی مهمتر از همه باعث میشود که جنبش های ناسیونالیستی و طرفدار جدایی در فرانسه و در سایر کشورهای دیگر اروپای٬ اوج و پا بگیرد . توافقاتی که قبلا بود٬ زمینه ای فراهم میکرد برای طبقه کارگر کل اروپا٬ که بتواند اتحادهای فراکشوری اش را گسترش دهد! این شکل از انشقاق٬ همسرنوشتی و نزدیکی و اتحاد طبقه کارگر اروپا را دچار ضربات زیادی میکند. مستقل از اینکه طبقه کارگر اروپا چه اندازه از این شرایط بیشترین استفاده را کرده است یا نکرده است٬ که به نظر من به دلیل بودنش زیر سیطره سنت ترد یونیسم که مانع گسترش آن بوده است٬ از آن استفاده نکرده است. پاسخ به سوالاتان را کوتاه کرده باشم٬ این سرنوشت بورژوازی غرب است٬ که در راس بورژوازی جهانی است. از نظر سیاسی و روند تقابلها و رقابتها و جنگ قدرتها٬ که بین قطب ها و شرکای به اصطلاح قطب پیروز جنگ سرد صورت میگیرد، برگزیت جهت و روندهای آن را معلوم خواهد کرد. ما خیلی وقت پیش وقتی برگزیت صورت گرفت٬ گفتیم که دعوا بر سر چه چیز است. وقتی خاورمیانه را خراب کردند گفتیم که دعوا بر سر معضلات خود بورژوازی غرب است. دعوا بر سر معضلات الگوی رشد بورژوازی پیروز بعد از جنگ سرد است و اینکه چگونه میخواهد رئیس دنیا بماند! وقتی نمی تواند الگوی رشدی را به دست بدهد و رشد در چین است که با کارگر ساکت و خاموش و برده وار و بی حقوق توانسته است این رشد اقتصادی که امروز چین دارد را بدست بدهد. چگونه میتواند با آن رقابت کند و آن را عقب بزند. اقتصادی که به آن شکلی که گفتم توانسته است تمام بازارهای محصولات جهانی را تسخیر کند. این معضل بورژوازی غرب پیروز جنگ سرد است. ما گفتیم که که بالاخره این جنگ برمیگردد به “خانه” اش! جنگی که بیش از دو دهه در میدان دیگری٬ در “حاشیه ها”٬ مشغول آن بودند. به بهانه های مختلف در خاورمیانه و با براه انداختن جنگهای نیابتی و .. جدال قدرت شان را به خاورمیانه آوردند و آن را قومی و ملی و مذهبی و تخریب کردند. و ترامپ پس از خاورمیانه٬ سعی کرد که آن به بهانه خطر کره شمالی به “خاوردور” و به جغرافیای اقتصاد چین ببرد٬ که نتوانست! و امروز کاملا برگشته است به “خانه”! امروز علنی از جنگ تجاری جاری در میان قدرت های اقتصادی٬ صحبت میکنند. “برگزیت” سیری را نشان میدهد که در دل آن٬ تقابل و رقابت و جنگ قدرت بین قطبهای بورژوازی غرب و آمریکا٬ نهایتا سرنوشتش رقم میخورد. اجازه بدهید اینرا در ادامه بگویم که در بریتانیا صفی که در مقابل برگزیت میایستد٬ تا آنجایی که به احزاب خارج از پارلمان برمیگردد، مقاومت از پایین است. در بالا احزاب سنتی در پارلمان٬ که به اصطلاح نگران از هم پاشیده شدن شیرازه همه چیز هستند و نگران سپردن سیاست و دیپلماسی و ایدئولوژی به کارکرد عنان گسیخته بازار و رقابت دولت ها٬ یعنی آن چیزی است که از ترامپ تا جانسون با آن امید بسته اند و زیر پرچم طرفداری از “برکزیت” خود را نشان میدهد. طرفداران آتشین “برگزیت”٬ نماینده این جنبش ساختار شکنانه اند٬ از زاویه راست افراطی. این یک سیر ساده نیست و مقاومت از پایین وسیع است و هرچه بیشتر جامعه در حال قطبی شدن است. ما همان موقع هنگامی که اتحادیه اروپا شکل گرفت٬ از آن طرفداری کردیم. نه به دلیل اینکه طرفدار همه اتحادهای بورژوازی هستیم. مثلا اتحاد آمریکا با کانادا و قطبهای دیگر٬ الزاما میتواند امر ما نباشد. ما نگاه میکنیم که چه چیزی به طبقه کارگر میرسد .منتهی تا جایی که به اروپا برمی گردد، اروپا از نظر ایدئولوژیک، از نظر فرهنگی ، از نظر جنبش های سیاسی و از نظر جنبش های طبقاتی٬ قرن ها از آمریکا جلوتر است. مستقل از قوانین و مقایسه قوانین٬ در عملکرد اجتماعی جلو تر است. بطور واقعی حق و حقوق کارگر، حق و حقوق شهروندی٬ جایگاه دیگری در اروپا دارد. این ناشی از دستآوردهای تاریخ انقلاباتی چون کمون و انقلاب فرانسه، انقلاب صنعتی و.. بالاخره دو جنگ جهانی که فاشیسم و تخریب ازان اروپا بود نه آمریکا، است. در نتیجه بورژوازی اروپا از این نظر از بورژوازی آمریکا دوراندیش تر و از این نظر مخاطرات رها شدن افسار رقابت درون خودشان را٬ تجربه کرده است و در مقابل اش مقاومت میکند. به این دلیل است که٬ علیرغم تمام اختلافات و صف بندی چپ و راستی که در احزاب پارلمانی است٬ ولی شما می بینید که چطور یک مکانیسمی حتی در بالا در مورد “برکزیت” تلاش و مقاومت میکند٬ مستقل از اینکه می تواند یا نمیتواند٬ و آن را “در کنار پایین” قرار میدهد! پایینی که “برگزیت” برایش مانند چتری است. که در اعتراض به آن٬ در واقع اعتراضش به ادامه ریاضت اقتصادی و خطر قطع مزایا و حقوق و آزادیهایی است که تاریخا طبقه کارگر انگلیس، تاریخا طبقه کارگر اروپا در فرانسه و آلمان و سوئد کسب کرده اند. این خطر را احساس میکند. چیزی که آمریکا به این درجه فاقد آن است. محرومین در بریتانیا نگران اند که الگوی سیاسی و اقتصادی جامعه آمریکایی٬ یعنی قطع مزایا و حمایت های جامعه از بخش های آسیب پذیر تر و .. و رها شدن عنان بازار آزاد٬ و به درجه زیاد تری رها شدن کنترل دولت ها بر کارکرد سرمایه٬ در بریتانیا با اجرای برکزیت٬ پیاده شود. توجه ما به برکزیت طبعا از این زاویه است که٬ تغییر مناسبات بالا در جوامع اروپای٬ شکل گیری اتحاد کشورهای اروپایی٬ این امکان را برای طبقه کارگر فراهم کرده بود که بتواند اتحاد فراکشوری اش را شکل دهد. وریا نقشبندی: شما به صف بندیها و قطب بندیهای حول مسئله برگزیت که شکل گرفته اشاره کردید و جدالی که بین گروههای مختلف وجود دارد را گفتید. امروز شاهد دو صف هستیم. گروههای که موافق “خروج بدون توافق” هستند و از طرف دیگر صف مقابل که “موافق خروج با توافق” هستند. در عین حال ما نیمی از جامعه را هم داریم که از روز اول همه پرسی به برگزیت نه گفتند. شما در این جدال٬ این صف بندیها را چگونه تعریف می کنید؟ توازن آن در جامعه٬ بعلاوه در بعد سیاسی٬ را چگونه ارزیابی میکنید؟ ثریا شهابی: ببینید طبق همان معیارهای دموکراسی پارلمانی که ما آن را دیکتاتوری بورژوایی مینامیم٬ (که هر چهار سال یه بار٬ شما باید بیایید رای بدهید که یک عده بروند به پارلمان٬ و شما هم دستتان به هیچ جای دیگری برای کنترل و اعمال اراده بند نیست) ٬ طبق موازین خودشان٬ کاری که اینها می کنند قانونی نیست. آن رفراندوم و به این شکل٬ با کلی دروغ و با کلی مهندسی کردن پروژه های سرتا پا دروغ٬ تا نخست وزیری که نماینده اقلیت بسیار بسیار کوچکی است، تا برد و باختهای که نماینده اکثریت جامعه در آن غایب است٬ با همان معیارها و موازین خودشان٬ قانونی نیست. مستقل از اینکه اکثریت میتواند تصمیم غلطی بگیرند٬ اما برگزیت با رای بسیار کوچکی در یک گره گاه ترس و وحشت و دروغ و فشار خارجی ستیزی ناسیونالیسم افراطی و… توانست رای بیاورد. اما در مورد “خروج بدون توافق” و “با توافق” بریتانیا از اتحادیه اروپا! باید اولا به این اشاره کنم که هیچ کدام از احزاب سنتی دوراندیش بورژوایی در اروپا٬ طرفدار برگزیت نیستند. نه در فرانسه و نه در آلمان و نه در هیچکدام از این کشورها. اینکه لوپن را داریم در فرانسه، خوب او امید بسته که برگزیت به آن جنبش ناسیونالیستی و راست افراطی٬ قوت قلبی بده تا آنها بتوانند عروج بکنند. اما هیچکدام از جریانات بستر رسمی بورژوایی٬ موافق آن نیستند. از این نظر همانقدر اتحادیه اروپا نمی خواهد که انگلیس جدا شود که انگلیس نمیخواهد و همانقدر که آلمان و فرانسه نمیخواهند. اینکه در مراودات و مذاکرات چه خط و نشانی برای هم میکشند تعیین کننده نیست. امروز و از ابتدا هم شفاف و روشن حرف میزنند که به ضرر “همه ماست” و “کشتی” است که “همه ما با هم در آن غرق میشویم”. اتحادیه اروپای بدون بریتانیا که یکی از بزرگترین قدرتهای نظامی آن است و یکی از قدرتهای تعیین کننده اقتصادی کل اتحادیه اروپا بوده، ضربه بزرگی به موقعیت اقتصادی - سیاسی اروپا است٬ در مقابل رقبای آمریکا، چین و روسیه! در نتیجه از زاویه حفظ ثبات نسبی بین خودشان، هیچ کدام طرفدارش نیستند. “خروج با توافق” و “خروج بی توافق” در واقع ورقی بود که راست افراطی در حزب محافظه کار با آن بازی کرد که ما از اتحادیه اروپا بیرون میایم با تکیه بر “خارجی ستیزی” و اینکه همه چیز تقصیر “خارجی” هاست٬ که پوچ بودن آن را همه میدانند. حزب محافظه کار اعلام کرد که: با توافق یا بی توافق میایم بیرون! با دامن زدن به پروپاگاند ناسیونالیستی که آنها بیشتر به ما احتیاج دارند و ما احتیاج به کسی نداریم و اقتصاد ما بهتر است و باید منت بکشند و .. کلی عِرق ناسیونالیستی را باد زدند که٬ ما خیلی پول به اتحادیه اروپا پرداخت میکنیم و از این پروپاگانهای ناسیونالیستی. “خروج بدون توافق” دارد می گوید که این مثل حق طلاق است٬ و من سرم را می اندازم پایین و از خانه خارج میشوم! شما هم هر کاری میخوای بکن! میخوای خانه را آتش بزنی یا نزنی! من راه خودم را میروم! با این دید هم انگلستان را در یک چاه نامعلوم میندازم و هم اتحادیه اروپا را. یعنی از این نظر” بدون توافق" که من خارج میشوم و همه مراودات سیاسی و اقتصادی را، سرنوشت اتحاد اروپا را به دست کارکرد خودبخودی نظام که همان اقتصاد است٬ و این که ببینیم چه کسی زورش بیشتر میرسد، بسپاریم! همه شان میدانند که اقتصاد آمریکا نمی تواند به کمک بریتانیا بیاید. در نتیجه داستان بر سر سپردن سرنوشت جدال های سیاسی و طبقاتی و ملی و .. به یک دورنمای نامعلوم و یک معادلات بسیار مجهول است! به نظر من امروز اگر طبقه کارگری با یک حزب کمونیستی بود که میتوانست قدرت را بگیرد٬ امروز جواب داشت. می توانست این انشقاق و این شکاف و این بن بست بورژوازی را٬ به نفع خودش و با اقتصاد سوسیالیستی حل بکند. طبعا ما هم می بایست میرفتیم کار خودمان را میکردیم ولی متاسفانه اینطور نیست. در نتیجه “بدون توافق” یعنی من با تکیه بر عِرق ناسیونالیستی که گویا من امپراطوری عظیمی هستم که همه دنیا منت من را میکشند و … چشمم را میبندم و بیرون میایم. بحث جدال اسکاتلند و ایرلند با انگلیس٬ که آنها میخواهند در اتحادیه اروپا بمانند٬ و ایجاد جدال و شکاف و دسته بندی های غیرطبقاتی ملی و قومی و مذهبی و .. دورنمای فوری “خروج بدون توافق” است. از این رو “خروج بدون توافق” تا امروز توسط مجلس به عقب رانده شده و جلوی آن را گرفته اند. “با توافق”٬ که هم اروپا و هم بورژوازی باثبات و دوراندیش میخواهد٬ این است که ما یک سری موازین را در بین خودمان رعایت کنیم که نه آن توازن قبلی بلکه یک توازن قابل قبولی بین مان باشد و کنترلی بر اوضاع داشته باشیم! عملا چه میتوانند بکنند؟ از نظر قانونی دولت موظف نیست که برگزیت را اجرا کند. قانونا می توانند رفراندوم برگزار کنند و به پرسند ولی عملا مجبور نیستند که اجرا بکنند. اما با این وضعیت و بادی که جنبش ناسیونالیستی پشت “برگزیت” خوابیده است که در صورت اجرا نشدن برگزیت٬ و با وجود ناسیونالیسمی که در پایین بسیج شده و شکل گرفته است٬ سر شکاف و زخمی عمیق باز می ماند. شکافی که مبنای طبقاتی ندارد! بر متن بهانه اینکه چون برگزیت را اجرا نکردید٬ چون به حرف مردم گوش نکردید٬ پوپولیسم دست راستی افراطی می تواند رشد کند. در نتیجه “با توافق” یا “بی توافق”٬ یک چاه مجهول و نامعلوم است که بیشتر از هر چیزی عواقبش گریبان شهروندان در اروپا و طبقه کارگر و به نظر من کل جهان را میگیرد. از طرف دیگر جامعه بریتانیا خسته است! سه سال است که منتظر است که برگزیت انجام شود یا نشود و قدم به قدم شاهد دروغ بودن تمام وعده ها و شاهد بدتر و بدتر شدن وضعیت اقتصادی است. دیوار اعتماد به نظام و ساختار٬ تماما فروریخته است. در نتیجه به سختی کسی میتواند از برگزیت دفاع بکند! اما بالاخره پارلمانتاریسم بورژوایی می گوید باید رفراندوم را٬ با همه دروغ ها و توطیه ها و .. عیان و پشت پرده٬ باید اجرا کرد. وریا نقشبندی: خوب به نظر شما با این بن بستی که برگزیت به آن دچار شده و خود دولت محافظه کار بریتانیا متحمل شکست شده است، دورنمای این مسئله را به کجا ختم میشه؟ وقتی میبینم برگزیت عملا به بن بست رسیده و همین مسئله سه سال است که کش پیدا کرده. ثریا شهابی: اگر این جنبش اعتراضی از پایین روی عدالت اجتماعی خم شده است و به بهانه برگزیت میگوید شما میخواهید مدرسه های بچه های ما را، آموزش و پرورش ما را، دسترسی به طب رایگان ما را قطع کنید، بتواند خودش را متشکل بکند، اتحادیه های کارگری به عنوان پایه هاش بتوانند تمرکز بکنند روی عدالت اجتماعی و آزادی های سیاسی، دفاع از دستاوردهای طبقه کارگر در اروپا و کوتاه نیامدن از تعرض به هیچ کدام از این موارد، میتواند ورق را برگرداند. ما در کشورهای پیشرفته اروپایی پدیده ای بنام “قرارداد سفید” و “صفر ساعت نداشتیم. در اغلب کشورهای پیشرفته اروپایی٬ شما کارفرما مجبور بودید که با کارکنان قرارداد ببندید! کارکنان مجبور بودند عضو اتحادیه ها و تشکلهای کارگری باشید و شما حق اعتصاب داشتید و جنبش برای کاهش ساعت کار به زیر ۳۷ ساعت جریان داشت. اما امروز همه اینها مورد تعرض قرار گرفته شده است و بخش زیادی از آن بازپس گرفته شده است. در نتیجه مقاومت در مقابل بازپس گرفتن دستاوردها و دفاع از دستاوردها ،مقاومت در مقابل این فقر و فلاکتی که دارند وارد میکند، مسیر پیشروی ما و جنبش ما است. تا آنجایی که “برگزیت” برمیگردد٬ که بیش از هرچیز جلوه ای است از بحران دموکراسی پارلمانی٬ جهت گیری ما مقابله با جریانات بورژوایی ساختارشکنانه راست افراطی است و پافشاری و تاکید بر رفا و آزادی و امنیت حکومت شوندگان. بالاخره اگر همین پارلمان را بمب بزنید و مجلس را منفجر کنید و .. یک فاشیسمی سر برآورد٬ که بیش از همه تعرض اش به محرومین و طبقه ما است٬ هرچند در اروپا چنین اتفاقی نخواهد افتاد و جنگ جهانی به آن شکل قدیمی صورت نمی گیرد٬ برای مبارزه ما شرایط بسیار مخربی است. در نتیجه خود “برگزیت” را٬ که نه در مورد آن “رفراندوم” بعدی می می توانند بگذارند٬ چرا که ظاهرا “دموکراسی” یعنی باید به حرف مردم گوش داد٬ هرچند مردم را با فریبکاری و دروغ و پشت این رفراندم و دمکراسی آورده باشی! اما میتوان آن را کش داد و اجرایش نکرد! تا آنجایی که فشار ما به احزاب و طبقه در قدرت میرسد. در حال حاضر٬ خود برگزیت سایه انداخته است بر عدالت اجتماعی. تمرکز بر عدالت اجتماعی، تمرکز بر دستاوردها و دفاع از دستاوردها و مقابله با بازپس گرفتن همه دستاوردهایی که بیست سال است طبقه کارگر اروپا زیر فشار تسلیم آنها است٬ مهمترین عرصه ما است. تا آنجایی که به برگزیت مربوط میشود٬ زدن در دهان این راست افراطی که میدان دار است٬ به نفع ماست و به نفع طبقه کارگر است. عقب نشینی برگزیت از اینکه نمی توان “بدون توافق” خارج شد٬ به نفع طبقه کارگر است و به نفع شهروندان است که فرصت به آنها داده شود که بتوانند خودشان را جمع و جور بکنند. سرانجام آن چیست! بستگی به قدرت این جنبش ها دارد. بستگی به قدرت جنبش کارگری دارد و بستگی به پیشروی این جنبش و مقاومتی است که وجود دارد که شما انعکاس آن را در پارلمان هم میبینید. درست است که پارلمان، پارلمان بورژوایی است و ما به پارلمان بورژوایی نقد بنیادین داریم. اما دعوا در بالا انعکاس فشار پایین است. فشار پایین است که میزنند در دهان این نخست وزیر و آن نخست وزیر استعفا میدهد و به بن بست میخورند. در نتیجه هیچ مجبور نیستند که برکزیت را اجرایش کنند. می توانند اجرا نکنند. کما اینکه این یکی از انتخابها بود. که از نظر ما هم شرایط مناسب تری بود که اجرایی نشود. اما “ترزا می” بعنوان کمپین انتخاباتی حزب محافظه کار٬ آن را اجرایی کرد و بقول معروف با “شلیک پاراگراف پنجاه” اجرای برکزیت را شروع کرد. بالاخره همه اینها تا آنجایی که به احزاب پارلمانی مربوط است٬ را تست میکنند. اما صحنه تنها در اختیار آنها در بالا نیست. در پایین یک جنبش چپ وسیع٬ دارد خودش را حول عدالت اجتماعی جمع میکند. باید توافق بکنند که اجرای برگزیت هرچه عقب تر بیفتد٬ تا فرصتی برای پیشروی جنبش های اعتراضی بر سر مسائل عدالت اجتماعی و حقوق و آزادی های مدنی٬ فراهم شود. این کار را بکنند به نفع شهروندان و به نفع طبقه کارگر است. من شخصا طرفدار این هستم که اجرا آن عقب بیفتد. طرفدار رفراندوم مجدد نیستم. برای اینکه با رفراندم دیگر٬ راست ها تقویت میشوند و آن را تبدیل به چماق روی سر جامعه و طبقه کارگر و مردم با پیشینه خارجی میکنند. تبلیغات اینکه “ما” رای دادیم که خارج شویم و ضمن اینکه هیچ معلوم نیست که دوباره برکزیت٬ رای نیآورند. این میدان مسموم و در هرحال برای شهروندان باخت باخت است. وضعیت نابسامان و بحران اقتصادی را نمیتوان به این شیوه پاسخ داد. بورژوازی قادر نیست جوابی به آن بدهد. طبقه کارگر باید دفاع کند از معیشتش ، از رفاهش و از آزادی های سیاسی که در تاریخ را کسب شده است٬ تا بتواند پیشروی کند. کارگر انگلیسی، کارگر آلمانی و کارگر فرانسه ای را نمیتوان مثل کارگر بنگلادشی و چینی و زندگی در این شرایط استثمار و بی حقوقی مطلق و سکوت و خاموشی و سرکوب مستقیم و هفتاد ساعت کار٬ به سادگی بکشانند. چه اتفاقی خواهد افتاد٬ بستگی دارد به قدرت این جنبش ها! همین درجه که راست به عقب نشینی وادار شده است مایه خوشحالی است. اما اگر چپ پیشروی نکند٬ از لاک دفاعی بیرون نیاید٬ و اگر از پایین با داعیه تعرضی عمل نکند٬ تعرضی که کلا در مقابل راست اعمال قدرت کند٬ طبعا تا ابد این پس و پیش رفتن ها نمی تواند ادامه پیدا کند و در جای بالاخره یکی از جناحهای بورژوازی دست بالا پیدا میکند. پیاده کننده متن : وریا نقشبندی
|