اوضاع سیاسی ایران، توازن نیروها، سیاست و آلترناتیو کمونیستی و کارگری
مصاحبه با مظفر محمدی نینا: شما در مطلبی از دو اتفاق تاریخی در ایران نام برده اید. از جمله عروج طبقه کارگر به مثابه طبقه ای که سر جامعه را به طرف خود چرخانده و دوم همبستگی بین جنبش های اجتماعی مختلف. عوامل و فاکتهای این دو تحول تاریخی کدام ها هستند؟ و دورنمای آن را چگونه می بینید؟ مظفر محمدی: درسته. در دوره اخیر در جامعه و درصفوف طبقه کارگر و زحمتکشان اتفاقاتی افتاده و در حال پیشروی است و احساس قدرت و اعتماد به نفس بوجود آورده است. یکی از این اتفاقات اعتصابات پیروزمند دو مرکز صنعتی کارگری بزرگ، هفت تپه و فولاد است. این دو اعتصاب کیفیت جدیدی به مبارزه طبقاتی و جایگاه طبقه کارگر در جامعه داد. و به زحمتکشان و محرومان جامعه هم نشان داد که طبقه کارگر کیفیت و ظرفیت رهبری و بهم پیوند دادن جنبش های اجتماعی را دارد. نشان داد که پس ازخیزش دیماه ٩٦، طبقه کارگر و کارخانه و اعتصاب کارگری از چه قدرتی برخوردار است . یک زمانی و شاید تا حالا هم در صفوف بخشهایی از چپ با مقایسه ی انقلاب ٥٧ گفته می شود که مردم به خیابان ها می ریزند و تظاهرات و قیام های پشت سر هم راه می اندازند و طبقه کارگر دست آخر می آید... اما این مثال تاریخی، دیگر حتی یک فرضیه هم نیست. طبقه کارگر ایران از انقلاب ٥٧ تا کنون، هم، موقعیت بسیار قدرتمند و عظیمی در تولید وخدمات و دیگر عرصه های جامعه دارد . و هم ، تجارب عظیمی را در مبارزه طبقاتی کسب کرده است. هزاران اعتصاب بزرگ و کوچک را سازمان داده، تشکلهای متعددی را پشت سر نهاده، شوراهای اسلامی را به زباله دانی ریخته، تشکل های صنفی دولتی را دور زده و چه بسا با همین نام تشکل صنفی و قانونی اما ، نوع و کیفیت دیگری از اتحاد و سازمان را بوجود آورده و همزمان سندیکاها و تشکل های مستقل و هیاتهای نمایندگی را برای پیشبرد مبارزات خود سازمان داده است. و بعنوان نقطه عطف، شکل شورایی سازمان کارگری و مردمی را پیش کشیده و با برگزاری مجامع عمومی کارگری و تصمیم گیری جمعی و دخالت توده ای کارگران ، در واقع گام مهمی در جهت تشکل شورایی برداشته است.... این یکی از آن تحولات و اتفاقاتی است که در جامعه افتاده است. اتفاق دوم این است که بین طبقه کارگر و دیگر بخشهای زحمتکش جامعه در میان معلمان، بازنشستگان، دانشجویان، پرستاران و دیگر محرومان جامعه اتحاد و همبستگی قابل توجهی بوجود آمده است. این طلیعه ی یک صف بندی طبقاتی وسیع و مبارزه گسترده علیه نظام سرمایه داری در ایران است. ما چه سابقا و چه بویژه این روزها می شنویم که بحث بر سر این که معلم یا کارمند هم کارگر است یا نه. به نظر من این سوال گمراه کننده ای یه. جامعه طبقاتی است و دو طبقه اصلی کارگر و سرمایه دار دارد که دایما در جدال با همند. یکی می خواهد با ارزان ترین دستمزد کارگر، بیشترین سود را حاصل کند و دیگری می خواهد از دسترنج کار خود سهم بیشتری بگیرد یا نهایتا تمام سهمش را بگیرد و خود صاحب تمام درآمد های ناشی از رنج کار خود شود.... در میانه ی این دو طبقه، اقشار زحمتکش جامعه هستند که معلمان، کارمندان، بازنشستگان، دستفروشان، محرومان و حاشیه نشینان و آلونک نشینان کناره ی شهرها را در بر می گیرد. و همه ی این ها جنبش های خود و بعضا تشکلهای مستقل خود و اشکال مبارزه متنوع خود را دارند. مثلا خیزش دیماه ٩٦ یکی از اشکال مبارزه زحمتکشان جامعه بود، خیزش و قیام کارگری نبود. ولی از آنجا که اعتراض زحمتکشان و محرومان به فقر و فلاکت و سرکوب بود و این اعتراض طبقه کارگر هم هست، در نتیجه می توانیم بگوییم که این خیزش و مبارزه ی زحمتکشان و محرومان ، جزئی از یک مبارزه طبقاتی است و پیروزی آن در گرو رهبری طبقه کارگر است... در نتیجه می خواهم بگویم که ما نمی توانیم نام معلم یا کارمند یا بازنشسته و دستفروش و دانشجو را عوض کنیم و کارگر بنامیم. واقعیت عینی خیلی فراتر از اسامی است که موجودند. واقعیت این است و ما باید بپذیریم که این بخش زحمتکشان جامعه به طبقه کارگر تعلق دارند و منفعتشان در گرو رشد و گسترش مبارزه طبقاتی و قدرت گیری طبقه کارگر است. من معلم یا کارمند یا بازنشسته، آزادی و رفاهم در گرو جامعه ای است که طبقه کارگر استثمار نمی شود و داراییهای جامعه در دست اقلیتی نیست و اکثریت مجبور به تحمل دستمزد و حقوق ناچیز و رنج فقر و گرسنگی و تبعیض و ستم نیست... پس اتحاد و همبستگی بین کارگران و دیگر بخشهای زحمتکشان جامعه، نتیجه ی یک منفعت مشترک است. این اتحاد نتیجه ی یک توافق نظری و سیاسی از بالا یا اینکه معلم هم بگوید من کارگرم بوجود نیامده است. وضعیت معیشتی است که جایگاه جنبش ها را تعیین کرده و می کند. ما اکنون در ایران جنبش های معین و مستقل داریم. مانند جنبش کارگران، معلمان، بازنشستگان، دانشجویان، زنان و...
شرایط اقتصادی و فقر و محرومیت شدید، این جنبش ها را به درجه زیادی به هم
نزدیک، هماهنگ، همبسته و یک کاسه کرده است. شعار "کارگر، معلم، دانشجو،
اتحاد اتحاد" ، شعاری نیست که از بالا و درذهن کسی به این جنبش ها تزریق شده
باشد. واقعیت این است که وقتی خواستها یکی می شود، و دشمن مشترک است، اتحاد
طبقات تحت ستم را ناگزیر می کند. این اتحاد دیگر یک شعار نیست. یک اقدام و عمل
مدام آگاهانه و طبقاتی است.
نینا: شما جنبش زنان را مستقلا بررسی کرده ومعتقدید این جنبش به لغو حجاب اجباری محدود نمی شود. دلایل آن چیست؟ مظفر محمدی: در رابطه با جنبش زنان باید بگویم که اگر چه مبارزه زنان علیه حجاب اجباری فی النفسه و روی پای خود یک خواست است، اما اولا این خواست در جمهوری اسلامی بعنوان یک مطالبه ی جداگانه قابل حصول نیست چرا که ضدیت با زن ، جنسیتی کردن جامعه، تبعیض و آپارتاید جنسی یکی از پایه های رژیم است. مساله زن یکی از پاشنه آشیل های جمهوری اسلامی است. تنها یک عقب نشینی رژیم در مقابل زنان، مثل لغو حجاب اجباری به معنای عقب نشینی ایدئولوژیک بزرگی است که چهار دهه است جمهوری اسلامی بر اساس آن نیمی از جامعه را تحت تعرض و آزار و ستم و تبعیض تا حد آپارتاید جنسی قرار داده است. به نظر من لغو حجاب در ایران مثل لغو آپارتاید در افریقای جنوبی است که رژیم نژاد پرست را با خودش برد و به آن خاتمه داد. به همین دلیل است که هر روز می شنویم در گوشه و کنار مملکت گردانهای زن و مرد بسیج و حزب الله و حتی دعوت از مردم برای جاسوسی علیه زنان در باره حجاب در جریان است. این رژیم با چنگ و دندان در مقابل تعرض زنان از ایدئولوژی کثیف مذهبیش دفاع می کند. به همین دلیل است که میگویم جنبش زنان اولا به مبارزه علیه حجاب محدود نمی شود. و زنان هم علاوه بر زنان کارگر که جایگاه طبقاتیشان معلوم است، مثل بقیه، زحمتکشان جامعه هستند. مثل زنان خانه دار، زنان کارمند، معلم ، دانشجو و میلیون ها دختر و زن تحصیلکرده ی بیکار. و این بخش جامعه هم، به طبقه کارگر متعلق وبا آن هم منفعت هستند. مثل هم طبقه ای هایشان، شرایط معیشتی فلاکتبار مشترکی دارند. در نتیجه، هر پیشروی برای زنان در عرصه آزادی ها و علیه تبعیض جنسی، به پیروزی طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان جامعه بستگی دارد. بدون این همبستگی واتحاد طبقاتی تبعیض جنسی در جمهوری اسلامی از بین نمی رود. این یک مبارزه بهم پیوسته و غیر قابل تفکیک است.
در نتیجه جنبش زنان علیه حجاب و ستم جنسی و برای آزادی و برابری زن، جزئی از
جنبش طبقه کارگر و خواست و مطالبه و امر این طبقه است. رهایی زن بدون رهایی
طبقه کارگر ممکن نیست. برابری کامل زن و مرد تنها در یک جامعه سوسیالیستی و در
نتیجه ی یک انقلاب کارگری ممکن می شود. و فراموش نمی کنیم که جنبش زنان در
ایران علیه تبعیض و ستم جنسی جنبشی قدرتمند و یکی از عرصه های مهم مبارزه علیه
جمهوری اسلامی و ستم و سرکوب آن و یک نیروی عظیم اجتماعی پشتوانه پیروزی طبقه
کارگر است! نینا: شما گفتید جنبش کارگری و معلمان و بازنشستگان و غیره تشکلهای مستقل خود را دارد. و اشاره کردید که علاوه بر رهبری رسمی در سندیکاهای کارگری یا کانون های معلمان و غیره، طیف دیگری از رهبران این عرصه ها به میدان آمده اند. خصوصیت این طیف مورد نظر شما کدام است؟ مظفر محمدی: در شرایط کنونی و در صفوف مبارزه اقتصادی و برای آزادی، اتفاق دیگری که افتاده است این است که اگر رهبری تشکل های صنفی چه کارگری وچه معلمان و بازنشستگان و دانشجویان، هنوز به آن درجه از وحدت و همگونی فکری و آگاهی طبقاتی نرسیده اند که یک رهبری منسجم و محکم و قدرتمند را تامین کنند، اما عامل هل دادن و به حرکت در آوردن این رهبری درواقع بخش آگاه توده های کارگر، معلم و دانشجو و زن از پایین است. بویژه طیف وصف وسیع تری از فعالین در میان این بخش ها جلو آمده اند که هر کدام بخشی از تودها ی مربوط را همراه خود دارند. این طیف که در اساس بسیج کننده ی توده های بیشتری از همکاران خود هستند. این طیف و شبکه های محافل کارگری و معلمان و دانشجویان اساسا کمونیست و سوسیالیست و آزادیخواه و برابری طلب هستند و ضد سرمایه داری. من منکر این نیستم که در میان فعالین کارگری و غیرکارگری سندیکالیست ها و اصلاح طلب و رفرمیست و حتی ناسیونالیست هم داریم. اما اشاره من به طیف وسیع سوسیالیست ها و کمونیست ها است. این ها صرفا ضد رژیم آنطور که بورژواژی اپوزیسیون می گوید ضد آخوند نیستند. ضد سرمایه داری اند. یا ضد امپریالیست و طرفدار بورژوازی خودی و ناسیونالیست این و آن قوم و قبیله نیستند. برابری کامل زن و مرد می خواهند، خواهان حقوق و حرمت کودک هستند. انساندوست و طرفدار سلامت محیط زیست و امنیت حیوانات اند. علیه اعدام هستند. علیه ارتجاع در هر لباسی هستند...این ها از جنس ما هستند و ما از جنس آنها. کمونیسم و بلشویسم بدون این طیف کارگران و سربازان و زحمتکشان شهر و روستا پیروز نمی شد. از نظر من هیچ ایرادی ندارد که این طیف وسیع در حال حاضر در هیات مدیره ها هم نباشند که بخشا هستند. اما در اساس و بطور واقعی، محرک و تصمیم گیرنده این طیف هستند. بدون اینها اعتصاب کارگری یا تحصن معلمان یا تجمع دانشجویان و غیره ممکن نیست. این خودآگاهی بخش وسیع تر کارگران و معلمان و دانشجویان و غیره، در دل یک مبارزه طبقاتی طولانی مدت، رشد کرده است. که گفتم عملا در خواست مشترک و علیه وضعیت معیشتی فلاکتبار، فشار سیاسی و سرکوب خود را نشان می دهد. مبارزه ای که می رود تا صف بندی گسترده تر و محکم تر و قدرتمند تری بوجود آورد. من معتقدم که رهبران بزرگ آتی جنبش های کارگران، معلمان، دانشجویان وغیره در آینده همین طیف خواهند بود. طیف و صف کارگران، معلمان، زنان و دانشجویان سوسیالیست و آزادیخواه و برابری طلب.
پیشروی این جنبش ها و پیروزی دربدست آوردن خواستهای اقتصادی و سیاسی در گرو این
است که اتحاد صفوف این طیف تضمین و تحکیم شود. و این اتحاد و همبستگی در عمل
و در جریان برگزاری مجامع عمومی، شوراهای کارگری، معلمان و بازنشستگان و
دانشجویان و شوراهای مردمی در محل های کار و محلات کارگر و زحمتکش نشین و
موضعگیریهای سیاسی روشن و بویژه تاکید بر همبستگی طبقاتی، خود را نشان دهد.
نینا: شما انقلاب آتی ایران را همه با هم نمی دانید. آیا همین اندازه آمادگی در صفوف جنبش های طبقاتی و اجتماعی و شرایط معینی که شما اشاره داید برای تامین رهبری انقلاب کارگری کافی است؟ مظفر محمدی: ببینید. ما در جناح بندیهای درون بورژوازی چه در حاکمیت وچه در اپوزیسیون، تشتت و سردرگمی و بی افقی می بینیم. بورژوازی ایران در حاکمیت و اپوزیسیون در رقابت با همدیگر بر سر قدرت و ثروت تا کنون تجارب وسیاستهای شکست خورده ای را پشت سر گذاشته است. جناح های اصولگرا و اصلاحات در حاکمیت، جنبش سبز و حواشی آنها از جمله، ملی مذهبی، لیبرالها، دمکراتهای پروغرب، برانداز مشروط و غیره، اگر چه هر کدام ظاهرا هویتها و تشکل های سیاسی معینی دارند، اما نه دارای افق سیاسی و نه راه حل اقتصادی برای جامعه ایران با یا بدون جمهوری اسلامی هستند. این را چهار دهه تاریخ کنونی ایران نشان داده و به اثبات رسانده است. نتیجه ی این بی افقی سیاسی و بی جوابی اقتصادی جامعه ایران را به فلاکت کشانده است. جمهوری اسلامی هیچ دورنمای روشنی برای عبور از این موقعیت ندارد. اصلاح و یا استحاله جمهوری اسلامی به یک رژیم مقبول مردم ایران و جوامع بین المللی غیر ممکن شده است. اپوزیسیون بورژوایی هم جواب اقتصادی به فلاکت جامعه ایران ولو با سرنگونی جمهوری اسلامی ندارند. نگاه جمهوری اسلامی به حفظ قدرت نه پاسخ سیاسی و اقتصادی جامعه بلکه، تماما سرمایه گذاری بر حفظ نیروهای نیابتی (حوزه ی مقاومت) در منطقه است. و آن را چه در رابطه با مردم و چه امریکا و متحدینش در منطقه، ضامن بقای خود می داند. به مردم می گوید برای سرکوب، حشد شعبی و حزب الله و فاطمیون و زینبیون و القاعده و طالبان و غیره را هم دارد. این آخرین سنگری است که جمهوری اسلامی علیه مردم ایران در آن ایستاده است. ولی این رژیم دیگر با سرکوب صرف نمی تواند به حیات خود ادامه دهد. از طرف دیگر اپوزیسیون بورژوایی است که به تهدید و تحریم های امریکا آویزان شده است. و هر اتفاقی در این زمینه، موجب امیدواری یا یاس آنها است. در حال حاضر با توجه به دورنمای مذاکرات امریکا و ایران، که بسیارمحتمل است، افق آنها کاملا کور شده است! این از یک طرف و در کمپ بورژوازی ایران اما در جبهه مبارزه طبقاتی در ایران، موقعیت جدید طبقه کارگر و همبستگی و همسرنوشتی طبقاتی به صورتی که معلم، دانشجو، بازنشسته وزن هم خود را متعلق به طبقه کارگر می داند، چشم انداز با شکوهی را در مبارزه طبقاتی در ایران ترسیم می کند. این چشم انداز، آلترناتیو طبقاتی قدرتمندی در مقابل بورژوازی حاکم و اپوزیسیون وعامل دخالتهای خارجی است. با این چشم انداز، انقلاب آتی ایران نه انقلابی همه با هم،با شرکت بخشی از بورژوازی و طبقه متوسط و حتی خرده بورژوازی سرگردان و مایوس، بلکه انقلابی کارگری و ضد سرمایه داری با نیروی طبقه کارگر و متحدینش برای ایجاد جامعه ای آزاد و برابر است.
حالا در ایران نیروى واقعى اجتماعى براى سرنگونى جمهورى اسلامى نه بالقوه بلکه
در عمل و در میدان است. نیرویى به مراتب عظیمتر از مدافعان “راه حل”هاى
اپوزیسیون بورژوایی و خرده بورژوایی. جبهه ما کارگران و زحمتکشان بسیار قوی تر
است. ما با سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری آزادیهای دمکراتیک، راه را برای
رهایی و تا برقرارى حکومت کارگرى و سوسیالیسم بی
وقفه ادامه خواهیم داد. نینا: ایا در غیاب یک حزب کمونیستی کارگران، انقلاب کارگری قابل تحقق است؟ حزب حکمتیست – خط رسمی کجای این معادلات که شما گفتید قرار دارد؟ مظفر محمدی: در مورد بخش اول سوالتان جواب منفی است. ولی بگذار بگویم که من ایدآلیست نیستم. و فکر نمی کنم که الزاما اول یک حزب کمونیستی بزرگ که اکثریت کارگران و زحمتکشان جامعه را با خود دارد تشکیل می شود و بعد در یک روز معین فرمان قیام وانقلاب کارگری می دهد. این ایدآل است. در روسیه انقلاب اکتبر هم چنین نشد. خیلی ها به تزهای آوریل لنین مراجعه می کنند و میگویند لنین گفت روز قیام را ما تعیین می کنیم، "نه یک روز زودتر و نه یک روز دیرتر". این ادعا و توان را باید در متن شرایط آن زمان روسیه و جنگ و غیره قرار داد. این شرایط ممکن است روزی برای ما هم فراهم شود و ما روز قیام را تعیین کنیم. کسی نمی تواند بگوید لنین و بلشویک های آن دوره یک حزب بزرگ و صاحب اکثریت در جامعه ی روسیه آن زمان بود. اما مجموعه ی شرایط کمک کرد تا در یک موقعیت انقلابی رهبری مبارزه برای نان ، آزادی و صلح را بدست بگیرد و توده های کارگر و زحمتکش شهر و روستا و سربازان را با خود بیاورد و قدرت را بگیرد. به نظر من با هر اندازه گرایشات گوناگون در جنبش کارگری و کمونیستی ایران که در دوره انقلاب اکتبر هم این تعدد گرایشات بودند، کمونیسم ایران بلحاظ کمی و کیفی کم تر از کمونیستها یا بلشویک های روسیه آن زمان نیست. کمونیسم ایران از دوران حزب توده و مشی چریکی و چپ ملی و ضد امپریالیست عبور کرده و این جریانات چپ به نام کمونیسم را بلحاظ سیاسی و ایدئولوژیک بیرحمانه و قاطعانه نقد کرده است. علاوه بر اینکه سازشکاری خیانتکارانه ی این چپ با بورژوازی خود یک عامل حاشیه ای شدنشان است. چپی که در کنار جمهوری اسلامی و مماشات با آن قرار گرفت با جمهوری اسلامی می رود. نسل قدیم و جدید کمونیست های ایران نباید خود را دست کم بگیرد. کمونیسم این دوره ایران شباهت زیادی به بلشویسم دارد. کارگر یا زنی که یک تنه در مقابل غول بی شاخ ودم سرکوب جمهوری اسلامی می گوید من کمونیستم و ایستاده ام، تنها و تنها گوشه ای کوچک از یک جنبش نوین کمونیستی در ایران را نشان می دهد. شاید کسی بگوید این خیلی خوشیبنانه یا اراده گرایانه است. اما من از خوشبینی خودم و یا اراده ی حزبم فقط شروع نکردم. من از شرایط معین ایران و موقعیت طبقه کارگرو کمونیسم و موقعیت و ضعف های بورژوازی می گویم. البته به نقش اراده ی انسان هم معتقدم. بدون آن نمی شود. کسی که اراده کند، مدعی شود و قد علم کند کمونیسم در ایران را به پیروزی برساند، ملزوماتش را هم فراهم می کند. اگر نه خودبخود فراهم نمی شود. ما شعاری طلایی از حکمت داریم که می گوید: "سوسیالیسم، جنبش بازگرداندن اراده و اختیار به انسان است". این به معنای اراده گرایی نیست. حزبی یا جنبشی که این اراده و ادعا و قد علم کردن را نداشته باشد، سوسیالیست نیست و نمی تواند اختیار را به انسان بازگرداند. بورژوازی کوچک یا بزرگ اراده ی کسب قدرت را تاریخا داشته و دارد و کسی به آن ایراد نمی گیرد. درمورد بخش دوم سوالتان، من هر کجا از کمونیسم و جنبش کمونیستی ایران حرف می زنم بدون تعارف و رودروایسی و بدهکاری به کسی، کمونیسم حزب ما، حکمتیست خط رسمی را منظور دارم. کسی که حزب و جریان کمونیستی ما امروز دیگر کمیته مرکزی و کادرها و چند نشریه در خارج کشور نیست. کسی که جنبش ما را اینطور ارزیابی کند یا مغرض است یا ناآگاه. کمونیسم ما و حکمت در جامعه ایران ریشه دوانیده است. این کمونیسم چهاردهه عمر تاریخی پر افتخار دارد. کمونیسم را از زیر آوار فروپاشی بلوک شرق و دیوار برلین بیرون کشیده و پرچم مارکس را برافراشته نگه داشته است. این جنبش نوین کمونیستی ایران است. کمونیسم کنونی در ایران و کمونیست های ایرانی دیگر رجوعشان به شوروی سابق، حزب توده، مشی چریکِی، مائوئیسم و کمونیسم خلقی و ملی و پروغرب... نیست. مرجع کمونیسم ایران اکنون مارکس و حکمت است. این کمونیسم در صفوف طبقه کارگر ، در دانشگاه ها و در میان کمونیستهای ایران از تهران و سنندج تا خوزستان و مازنداران و غیره در هم طنیده اند. این حزب ما است. این از جنس ما و ما از جنس آن هستیم. تحکیم و گسترش اتحاد صفوف کارگران کمونیست و کمونیست های جامعه، برعهده کمونیسم و حزب ما افتاده است. من معتقد نیستم کارگر بطور خودبخود حزب کمونیستی اش را می سازد. این کلاه گشادی است که مدافعان دروغین طبقه کارگر می خواهند سر این طبقه بگذارند. سیاست و راه حل های کمونیسم ما، رهبران و فعالین خودرا چه درصفوف حزب ما و چه در صفوف طبقه کارگر و زحمتکشان و روشنفکران انقلابی در جامعه ایران دارد. این کمونیسم امروز موجود است. و این خاستگاه تحزب کمونیستی طبقه کارگر ایران است. حزب ما با تکیه به مارکس و سیاستها و پاسخ های کمونیستی حکمت به شرایط این دوره از تاریخ مبارزه طبقاتی در ایران قطب نمای سیاسی جنبش نوین کمونیستی ایران است. ما محکم در این سنگر ایستاده ایم. با توجه به تحولات اخیر در طبقه کارگر و جامعه، ما دیگر تنها نیستیم. کمونیسم ما اکنون درجامعه وبویژه در صفوف محافل و شبکه های کارگران کمونیست و در میان روشنفکران و دانشجویان و زنان برابر طلب پراتیک می شود. به این اعتبار پایه های تحزب کمونیستی طبقه کارگر در ایران گذاشته شده است. شانس پیروزی کمونیسم ما در ایران بسیار بیشتر از پیش شده است. این را نه ادعای ما بلکه پایه ی طبقاتی و کارگری کمونیسم این دوره در ایران می گوید.
لنین و بلشویسم درانقلاب اکتبر قطب نما بود. در انقلاب آتی ایران حکمت و حزب
ما بعنوان خط رسمی جنبش و جریان کمونیستی این دوره، قطب نما است. بدون این از
تحقق انقلاب کارگری نمی توان صحبت کرد. نینا: هنوز و با وجود این موقعیت که شما صحبت کردید آیا کمونیسم در ایران و بویژه جریان و جنبش کمونیستی و حزب حکمتیست – خط رسمی موانع دیگری در جناح چپ در مقابل ندارد؟ مظفر محمدی: بگذار مشخص بگویم که در حال حاضر به درجه ای چپ ملی و پرو غرب موانعی پیش پای کمونیسم و حزب ما و تحزب کمونیستی طبقه کارگر هستند. ما باید بتوانیم آن را حاشیه ای کنیم. از جمله با کمونیسم بورژوایی و پروغرب و همه با همی حککا و حمید تقوایی انقلاب کارگری نمی شود. یا با کمونیسم ملی کومله علیزاده انقلاب کارگری نمی شود. بقیه جریانات چپ، حاشیه ای و بی افق اند. این دو تا افق دارند. اما افقی در مقابل بورژوازی و در مماشات با آن از پیش شکست خورده است!
این بخش چپ کنونی ایران اساسا به راست چرخیده است. انگار تجربه حزب توده این
بار به شکل کمدی تکرار می شود.
مساله دیگر ما با این چپ، تشابه در بعضی از سیاستها و شعارها است. مثلا آنها هم
از جنبش مجامع عمومی و شوراهای کارگری و مردمی حرف می زنند. آنها هم سرنگونی
طلب هستند. اما این تشابه غیر واقعی است. چرا که مجامع عمومی و شوراهای کارگری
و مردمی آنها در خدمت سیاستهای معین خودشان قرار دارند. در نمونه حککا این
مجامع و شوراها درخدمت سرنگونی جمهوری اسلامی در انقلابی همه با هم با شرکت
جناح های بورژوازی و خرده بورژوازی است که از موسوی و جنبش سبز تا ملی مذهبی ها
و دمکرات ها و لیبرال ها را در بر می گیرد. کمونیسمی است که با موسوی کشتی نمی
گیرد و اپوزیسیون اپوزیسیون نیست. و فراتر از این ها طرفدار تحریم و تهدیدات
نظامی امریکا و متحدینش است. این کمونیسم نه تنها ربطی به انقلاب کارگری
ندارد حتی در انقلاب همگانی و همه با هم شانسی ندارد. همانطوری که کمونیسم
کومله علیزاده هم در اتحاد با پ ک ک و اقمارش، حتی شانس شریک شدن در قدرت در
کردستان را با آنها و دیگر احزاب ناسیونالیست ندارد و جناح چپ اهلی و دنباله رو
ناسیونالیسم کرد در حاشیه می ماند. نینا: مسایلی که شما مطرح کردید در دل شرایط معینی است که جامعه با فضای جنگی و احتمال جنگ روبرو است. برای مقابله با این شرایط چه باید کرد؟ مظفر محمدی: ببینید، اولا لغو یک جانبه ی برجام و تشدید تحریم ها از جانب دولت ترامپ هرگونه راه مصالحه و مذاکره را بر جمهوری اسلامی بسته است. بازگشت به برجام و لغو تحریم ها برای ترامپ هم یک عقب نشینی و شکست است. این بن بستی است که هر دو در آن قرار گرفته اند. دوما، جنگ احتمالی، جنگی تمام عیار مانند جنگ ایران و عراق نخواهد بود. جنگی تاکتیکی و موضعی است که در زمین ایران باعث تخریب زیر بنای اقتصادی و مواضع نظامی می شود. ولو در همین حد، فجایع تلفات جانی و مالی مردم کم نخواهد بود. صف آرایی نظامی در دریای عمان و خلیج فارس و فضای جنگی، شرایط را برای ایجاد درگیریهای ولو محدود وتاکتیکی فراهم کرده. انفجار کشتی های نفتکش و سقوط پهباد امریکایی و هر اتفاق و مورد اینچنینی می تواند شروع جنگ ولو در ابعاد محدود، اما غیر قابل کنترل خواهد بود. در این شرایط اسراییل و عربستان و متحدینش در منطقه آتش بیار جنگ تمام عیاری خواهند بود. در چنین شرایطی نظام جمهوری اسلامی، هیچگونه اپوزیسیون لیبرال و اصلاحگرا را تحمل نخواهد کرد. لیبرال ها و اصلاح طلب ها ولو تمکین کنند، اما بشدت تصفیه و کنار زده می شوند. دولت مطلوب جمهوری اسلامی همانی خواهد بود که خامنه ای آن را انقلابی و حزب اللهی نامیده است. این دولت با انتخابات تشکیل نمی شود و نوعی شبه کودتای سپاه پاسداران خواهد بود.از هم اکنون تصفیه هایی در سپاه و ارتش برای این کار انجام شده و بیشتر خواهد شد. بورژوازی ایران در اپوزیسیون در داخل فاقد هر گونه ابزار سیاسی (حزب و سازمان) و ابزار نظامی (حمایت ارتش و...) است. در نتیجه توان مقابله را نخواهد داشت. اقشار بالای خرده بورژوازی چه در ابعاد اجتماعی و چه سازمان یافتن در بسیج و میلیشیای متنوع، منفعتشان در گرو حفظ نظام و همراه حاکمیت خواهد بود. در مورد تحرکات قومی و ناسیونالیستی، از نظر من ناسیونالیست ها و قومگرایان عرب و بلوچ و غیره نیروی قابل توجهی نیستند و بسرعت قلع و قمع خواهند شد. کردستان هم درچنین شرایطی تماما میلیتاریزه می شود. ناسیونالیست ها و قوم پرستان در کردستان به تحرکاتی دست می زنند. اما با وجود همکاری پ ک ک و پژاک با جمهوری اسلامی میدان مانور جناح های دیگر ناسیونالیسم کرد بسیارمحدود خواهد شد. با توجه به فاکتورهای فوق و در صورت فقدان آلترناتیو کارگری و کمونیستی قدرتمند، توده های مردم به بی تفاوتی سیاسی دچار می شوند. پاسخ به این وضعیت نیازمند یک سیاست کمونیستی و کارگری چه در شرایط کنونی یعنی فضای جنگی و قبل از هر جنگی و چه در صورت وقوع جنگ، است. در شرایط کنونی علاوه بر نفرت عمومی چند ده ساله مردم از جمهوری اسلامی و با توجه به تحولات اخیر پس از خیزش دیماه ٩٦ و اعتصابات کارگری، زمینه ها، شرایط و امکان بوجود آمدن بالفعل صفی قدرتمند کارگری، سوسیالیستی و دمکراتیک در مقابل فضای جنگی وجود دارد. این صفی اولا ضد جنگ بطور کلی و جبهه ای بعنوان آلترناتیو انقلابی در مقابل نظام جمهوری اسلامی خواهد بود. این صف و جبهه ی انقلابی کمونیست ها و توده های کارگر و زحمتکش مرعوب فضای جنگی و یا بدهکار مشروعیت دفاع مقدس بورژوازی و نظام جمهوری اسلامی نیستند. در نتیجه امکان تشکیل و گسترش جنبش مجامع عمومی و شوراهای کارگری و مردمی و فشار به بورژوازی حاکم برای تامین معیشت مردم وجود دارد. نباید گذاشت مطالبات مردم و مبارزه علیه فقر و فلاکت به انتظار و یاس و به حاشیه فضای جنگی بیفتد. این ها کارهایی هستند علیه فضای جنگی کنونی و دفاع از آزادی و معیشت مردم. کارهایی که تا حالا کردیم و باید تشدید شده و در ابعاد اجتماعی وسیع گسترش پیدا کند. در صورت وقوع جنگ، جمهوری اسلامی اکنون و قبل از هر جنگی هم قادر به اداره ی جامعه و تامین نیازمندیهای مردم نیست. جنگ به از هم پاشیده شدن شیرازه جامعه و تشدید فقر و فلاکت بیشتر منجر می شود. رژیم به بهانه جنگ، به دستمزد کارگران و معلمان و سفره ی خالی مردم محروم تعرض کرده و خود را از تامین حداقل معیشت مردم معاف می کند. برای مقابله با ایو وضعیت، شوراهای کارگری و مردمی باید بتوانند با اعمال اراده مستقیم، فشار بر بورژوازی را تشدید و خود بلاواسطه به کنترل تولید و توزیع نیازمندیهای جامعه و کمک به مردمانی که در اثر جنگ دچار آسیب جانی و مالی می شوند، بپردازند. سازماندهی ارگانهای مستقل مقاومت و قدرت توده ای در قبال جنگ و عوارض آن با هدف تشکیل جبهه کارگران و زحمتکشان غیر کارگر برای اعمال اراده مستقیم مردم و ایجاد فضایی دمکراتیک و بسط و گسترش آن در دل این شرایط ، پایه های یک آلترناتیو انقلابی در مقابل حاکمیت کنونی است. این آلترناتیو در وهله کنونی و تا آن زمان و حتی در دل شرایط جنگی عمدتاً از طريق کار سياسي و تدارک و آماده کردن توده های هر بیشتر طبقه کارگر و زحمتکشان و روشنفکران انقلابی و دمکرات نسبت به ماهیت جنگ ارتجاعی امریکا و جمهوری اسلامی پيش ميرود. از آنجا که مبارزات مردم با مقاومت و سرکوب شدید حکومت نظامیان جمهوری اسلامی از طرفی و خطر تهدید و توطئه های ناسیونالیستها و قوم پرستان درمناطق مختلف، مواجه می شود، شعار و اقدام عملی تامین قدرت دفاع از خود مردم و در نهایت تسلیح عمومی به دستور فوری جبهه انقلابی کمونیستها و کارگران و زحمتکشان می آید. تاکتیک ها و اقدامات فوق، در راستای سرنگونی جمهوری اسلامی و تشکیل دولت موقت است. دولت برخاسته از شوراهای کارگری و مردمی، ختم جنگ و برقراری صلح را اعلام می کند. ادامه ی جنگ و تحریم علیه شوراهای کارگری و مردمی مسلح، که با هیچ دولتی سر جنگ ندارد، اگر غیر ممکن نباشد، اما آسان نخواهد بود. دولت موقت انقلابی، رابطه خود را با همه ی نیروهای نیابتی حکومت ساقط شده جمهوری اسلامی در کشورهای مختلف قطع کرده و بهر گونه دخالت در نزاعهای منطقه خاتمه می دهد. اگر این جنگ را مرتجعین شروع کنند ما باید بتوانیم بصورت انقلابی آن را تمام کنیم. لازم نيست جنگهاي ارتجاعي، با نتايج ارتجاعي تمام شوند. و گرنه پروسه نه جنگ نه صلح کنونی و فضای جنگی و یا جنگهای تاکتیکی و رجزخوانی ها و یا مذاکرات و غیره بسیار طولاتی و برای مردم فاجعه بار و دردناک خواهد بود حزب ما و همپیمانان کمونیست و دمکراتهای ضد جنگ و ضد جمهوری اسلامی در منطقه، کمپین فشرده ای در خارج کشور علیه جنگ سازمان داده و افکار عمومی را برای حمایت از جبهه انقلابی کارگران و زحمتکشان ضد جنگ و ضد جمهوری اسلامی بسیج می کند و فرا می خواند. دراینجا دو حزب هم پیمان در عراق و کردستان می توانند نقش ایفا کنند.
تیرماه ۹٨ (ژوئن ۲۰۱۹)
|