چپ بورژوایی، مبارزه سیاسی و سرنگونی جمهوری اسلامی
مظفر محمدی
در مبحث "مساله بیکاری و معیشت" گفتم: " وقتی ما با سیستمی روبرو هستیم که نسبت به تامین معیشت مردم بی تفاوت است و داراییهای جامعه را بجای تامین معیشت مردم حیف و میل می کنند و به مصارف دیگر برای حفظ نظام شان می رسانند، پیشروان مردم هیچ چاره ای ندارند جز اینکه خود دست بکار شوند. آستین ها را بالا بزنند و بعنوان صاحبان واقعی جامعه راه حلهایی ولو حداقلی برای تامین معیشت را انتخاب کنند. و از این طربق هم مردم را به دخالت در سرنوشت خود آموزش دهند و هم فشار عظیم اجتماعی بر سرمایه داران و دولتشان بگذارند. " یا: " اگر بپذیریم ما در جامعه ای زندگی می کنیم که موضوع اصلیش فلاکت است، پس اولین شعار یا هدف شبکه های محافل کارگری و مردمی، "علیه فلاکت" است. برای تامین معیشت است. کل مطالبات اقتصادی طبقه کارگر از دستمزد مکفی تا بیمه بیکاری و غیره یعنی تامین معیشت!"... " مبارزه برای معیشت، به یک سلسله اوامر و وظایف مرکب و همه جانبه و گسترده در کارخانه و محلات شهرها نیاز دارد که تا کنون طبقه کارگر و پیشروان طبقه "شاغل و بیکار" حتی به آن پا نگذاشته است." و بعنوان یک مانع گفتم: "من مطمئنم هر کدام از جمع های فعالین کارگری و مدنی وسیاسی، ده برابر این ابتکارات و کارها و خلاقیت ها بلدند. اما شاید به نظرشان کم می رسد. چون فکر می کنند این که نشد مبارزه سیاسی. این که گدابازی است! کار خیریه است! و اگر چنین کسی پیدا شود باید به او گفت که معنای مبارزه سیاسی را نفهمیدی. معنای انقلاب را هم نفهمیدی و معنای اتحاد مردم و بازگرداندن اعتماد و اختیار به مردم را نفهمیدی..." در اینجا میخواهم به نقش چپ بورژوایی و غیرکارگری بعنوان مانع جدی دیگر پیش پای فعالین و پیشروان طبقه کارگر و مردم محروم بپردازم. برای کمونیسم و کارگر در ایران روشن است که طبقه کارگر برای کسب موقعیت اجتماعی قدرتمندی که بالقوه و در عمل در تولید نعمات و نیازهای جامعه دارد، با موانع و سنت های دست و پاگیر و مخرب عدیده ای مواجه است.
در شرایط امروز ایران، موقعیت طبقه کارگر و رابطه کار و سرمایه، به مسایل عدیده
و مرکبی ارتباط مستقیم و تفکیک ناپذیری دارد. از جمله، مبارزه اقتصادی و سیاسی
طبقه کارگر، جنبش های اجتماعی و نقش سنت های غیر کارگری بویژه سنت کمونیسم و چپ
بورژوایی امروز ایران در مسایلی چون مساله سرنگونی، تشکل توده ای و حزب
کارگران، شعارهای کارگری، آکسیون، خیابان وغیره. چپ بورژوایی، مبارزه سیاسی و سرنگونی جمهوری اسلامی جمهوری اسلامی از آغاز تا کنون بدلیل بحران های اقتصادی مزمن و مداوم و جنگ ها و فساد و بی قانونی و غارت داراییهای جامعه و بحران های سیاسی و تقابل های اجتماعی با طبقه کارگر و زنان و جوانان و مساله استبداد و خفقان و زندان و شکنجه واعدام و تقابلهای منطقه ای و بین المللی...، ناکارایی و تداوم حاکمیتش زیر سوال بوده است. با وجود این، رژیم سرمایه داری بر گرده ده ها میلیون کارگر و زحمتکش و از قبل کار ارزان و بیحقوقی مطلق و تبعیض و ستم جنسی و محرومیت جامعه از ابتدایی ترین ازادی و رفاه، به حیات خود ادامه داده است. در دل این شرایط بخشهای ناراضی بورژوازی و خرده بورژوازی از طرفی و جنبش های اجتماعی و در راس آن جنبش طبقه کارگر، هر کدام اهداف و منافع خود را به شکل اعتراضات مکرر کارگری، زنان، جوانان و اقشار ستمکش و تنگدست از طرفی و جنبش های سیاسی بورژوایی به نام اصلاحات و سبز و جنبش های قومی ومذهبی و غیره نشان داده اند... در چنین اوضاعی، اولین و مهم ترین مانع بر سر راه جنبش طبقه کارگر، حاشیه ای شدن مبارزه اقتصادی طبقه و گم و کمرنگ شدن این عرصه تحت تاثیر هیاهوی به اصطلاح مبارزه سیاسی و ضد رژیمی و جنبش همه با هم برای سرنگونی جمهوری اسلامی است. از نظر چپ بورژوایی جامعه در تب وتاب مبارزه سیاسی و سرنگونی بسر می برد و هر مطالبه و سیاست و تاکتیکی در گرو بسرانجام رسیدن این مبارزه است. با هر تحرک جریانات بورژوایی فراخوان پشت فراخوان خطاب به طبقه کارگر منتشر میشود که کارگران در این جنبش شرکت کنید، اعتصاب کنید، تحصن کنید و به خیابان بیایید و گاها فراخوان کنترل کارخانه و مراکز تولیدی را هم میدهند. سوق دادن کارگر به این سو و به اصطلاح "سیاسی کردن" و ضدرژیمی شدن مبارزه کارگر و ادغام طبقه کارگر در جنبش همه با هم برای سرنگونی امر اول و آخر چپ بورژوایی است. چپ بورژوایی مبارزه اقتصادی طبقه کارگر، مبارزه برای افزایش دستمزد، بیمه بیکاری، لغو کار کودکان، کاربی اجر و مزد خانگی زنان، تن فروشی و دیگر عوارض این شرایط را سیاسی نمی داند. از نظر چپ بورژوایی این مبارزات نه سیاسی است و نه سوسیالیستی. برای تحقق امر سرنگونی و تغییر رژیم، سیاست و تاکتیک های چپ بورژوایی برای طبقه کارگر، کشاندن کارگران به آکسیون های خیابانی، تظاهرات، عصیان و شورش است. در این دیدگاه، اتحاد کارگری، تشکل کارگری، تحزب کمونیستی طبقه، استقلال طبقاتی کارگران از بورژوازی و خرده بورژوازی امری یا نالازم و یا موکول به بعد از قیام و انقلاب است. و قیام و انقلاب و سرنگونی برای این چپ تغییر رژیم است. تغییری که بورژوازی حاکم کنونی را بزیر کشیده و بخش اپوزیسیون آن را به قدرت می رساند، نه زیرو و رو کردن نظام سرمایه داری. از نظر این چپ، جمهوری اسلامی نه نظام سرمایه داری بلکه نظامی آخوندی و یا مذهبی و استبدادی است و تغییر آن هم نه تغییر نظام سرمایه داری به سوسیالیسم بلکه از نظامی به نام جمهوری اسلامی به نظام سرمایه داری معتدل تر و با حذف تبعاتی چون دخالت مذهب و لغو حجاب و برقراری دمکراسی بورژوایی است. این اول و آخر اهداف این چپ را تشکیل می دهد ولو در نظام جدید جایی برای خود نیابد. این چپ هیچ تفاوتی با اپوزیسیون بورژوایی سرنگونی طلب ندارد و در سیاست و تاکتیک و استراتژی آبشان به یک جوی می ریزد. آیا طبقه کارگر سرنگونی طلب نیست؟ جواب این سوال از نظر هر کودک دبستانی هم روشن است. سرنگونی جمهوری اسلامی امر بی برو برگرد طبقه کارگر است. این طبقه از همه اقشار و طبقات دیگر برای این امر جدی تر است و منفعتش در سرنگونی کم تر از هیچ کس نیست. اما طبقه کارگر برای شرکت در سیاست ابزارهای خود را دارد. سیاست، تاکتیک و استراتژی خود را دارد. از جمله مبارزه اقتصادی طبقه کارگر، دستمزد بیشتر، بیمه بیکاری، به عقب نشاندن تعرض بورژوازی به سطح معیشت خود و خانواده اش از طریق اعتصابات کارگری، دخالت در مسایل روزمره ی مربوط به زندگی و معیشت محرومان در محل های کار و محلات زندگی و دردل این مبارزات، اتحاد و تشکل کارگری، خودآگاهی طبقه، استقلال طبقاتی، تحزب کمونیستی طبقه کارگر... این ها براترین ابزار سیاسی در مبارزه طبقاتی و اجتماعی برای به عقب نشاندن تعرض بورژوازی به طبقه کارگر و جامعه و هموار کردن راه کم درد و کم دردسرتر سرنگونی بورژوازی حاکم با هدف انقلاب کارگری است. قدرت طبقه کارگر در موقعیتش در تولید و چرخاندن اقتصاد جامعه است. قدرت طبقه کارگر در کارخانه و مراکز کار است. قدرت کارگر در خیابان نیست. حتما یک روزی هم به خیابان می آید. اما کارگر مانند دیگر اقشار اجتماعی از آحاد و نفراتی تشکیل نمی شود که صبح از خواب بیدار شده منتظر باشد تا در کدام آکسیون و تظاهرات خیابانی شرکت و دوستان و همرزمانش را در خیابان جستجو کند. کارگر در محل کار متشکل و متحد و همرزم و همسنگر است. مبارزه اقتصادی به معنای افزایش دستمزد ١٥ میلیون کارگر شاغل، بیمه بیکاری حدود ده میلیون کارگر بیکار، و فشردن گلوی سرمایه دار از طریق اعتصابات و خواباندن چرخ تولید، صد برابر تظاهرات و اکسیون های خیابانی ولو با جمعیت زحمتکشان و گرسنگان اما تحت پرچم سرنگونی طلبی بخشی از بورژوازی کارساز تر و تعیین کننده است. از این سنگر، طبقه کارگر به جامعه و جنبش های اجتماعی مردم محروم و به جنبش های بورژوایی نگاه می کند. جنبش های اجتماعی زنان برای برابری، جوانان برای رهایی و رفاه و ازادی و دیگر محرومان و گرسنگان جامعه امری جدایی ناپذیر از جنبش خود طبقه کارگر است. این ها حواشی جنبش کارگری نیستند. این ها جنبش هایی نیستند برای دخالتگری کارگران سوسیالیست و یا حمایت از آنها. همه این ها امر خود طبقه کارگر است. جنبش های اجتماعی امروز ایران از قبیل جنبش زنان، جوانان، لغو حجاب اجباری، لغو اعدام، حقوق کودک، حفظ محیط زیست، جدایی دین از دولت، آزادیخواهی و هر مطالبه کوچک و بزرگ دیگر برای جنبش بورژوازی اپوزیسیون و روشنفکران ناراضی بورژوازی، ابزاری برای رساندن آنها به قدرت، دست به دست کردن قدرت از بخشی از بورژوازی به بخش دیگر، حفظ نظام سرمایه داری و شعار دمکراسی بورژوایی با حفظ پارلمان و ارتش و پلیس و زندان و احترام به مالکیت خصوصی و تداوم بردگی مزدی است. برای جنبش های بورژوایی و خرده بورژوایی ازچپ وراست، سرنگونی جمهوری اسلامی پایان کار ولی برای طبقه کارگر به معنای برداشتن مانعی بر سر راه مبارزه طبقاتی کارگران و برابری طلبی زنان و رفاه طلبی و آزادیخواهی واقعی و برای گام برداشتن به سوی جامعه سوسیالیستی است. به این معنا سرنگونی برای طبقه کارگر آغاز کار برای گذاشتن اولین خشت های جامعه سوسیالیستی بر خرابه های زیر و رو کردن نظام سرمایه داری است.
اگر این جدایی طبقاتی در سیاست و تاکتیک و استراتژی و اهداف، مبنای مبارزه
اقتصادی و مبارزه برای افزایش دستمزدها که بخشی از خود دولتمردان جمهوری اسلامی
آن را تا ٦ میلیون تومان برآورد می کنند و مبارزه برای بیمه بیکاری، لغو کار
کودکان و لغو تبعیض جنسی و غیره باشد، آن وقت استقلال طبقه کارگر و سوسیالیسم
کارگری از جنبش های بورژوایی تامین شده است. آن وقت است تاکتیک ها و شیوه
مبارزه طبقه کارگر از اقشار گوناگون بورژوازی و خرده بورژوازی ناراضی کاملا
متفاوت و جدا است. آن وقت است مبارزه اقتصادی طبقه کارگر و مبارزه اجتماعی
محرومان جامعه، سیاسی ترین و براترین ابزار و اکسیون طبقاتی و اجتماعی برای
سرنگونی جمهوری اسلامی با هدف زیرو روکردن نظام سرمایه داری و برقراری جامعه
سوسیالیستی و آزاد و برابر است. چپ بورژوایی و تشکل و تحزب کمونیستی کارگران از جنبه دیگر، تشکل و تحزب کارگری برای چپ بورژوایی جمع هواداران و یا بهتر است بگویم آحاد هواداران حزب درطبقه کارگر است. چپ بورژوایی سازمان خود را تحزب کمونیستی طبقه قلمداد می کند و کارگر سوسیالیست را در فرقه های گوناگون و بعضا متخاصم با همدیگر جمع می کند. وقتی سراغ سازماندهی کارگر می رود فکر ميکند که بايد فرقه خودش را در ميان آنها درست کند و کارگران را به فرقه های رنگارنگ تقسیم کند و يکى از آنها هم خودش باشد. اتحادهای احزاب چپ هم به همین منظوراست گویا طبقه کارگر احزابش که یکی دوتا هم نیستند متحد نیستند واگر متحد شوند طبقه کارگر هم متحد می شود. تحزب کمونیستی طبقه کارگر از نظر این چپ یعنی اتحاد فرقه ها در درون کارگران و اتحاد احزاب چپ بیرون از طبقه کارگر! طبقه کارگر و کارگران سوسیالیست از این سیاست خرده بورژوایی چپ بیشترین ضرر و تخریب را متحمل شده است. نگاهی به کمیته های به نام کارگری و اتحادیه های کارگری جدا از محل کار و زندگی کارگران و جمع ها و فرقه های وابسته به این و آن چپ، ابعاد این سیاست مخرب را به ما نشان می دهد. تنها یک نمونه برخورد به تغییرات مخرب در اتحادیه شرکت واحد و دسته بندیهای درون و بیرون آن، این واقعیت را بار دیگر به ما یادآور می شود. یا ادعا و منتسب کردن فلان فعال کارگری به سازمان خود و تبلیغات مسموم حول آن به نفع فرقه خود، بدون باک از این که کارگر و اتحادیه و اتحاد فعالینش برباد می رود، از جمله ی این سیاست مخرب چپ بورژوایی است.
کارگران سوسیالیست صفوف طبقه کارگر هیچ نفعی در سیاستهای این چپ ندارند. اتحاد
صفوف طبقه، تشکل مستقل کارگری، کمیته های کارخانه، هیاتهای نمایندگی منتخب
مجامع عمومی کارگری، کمیته های کمونیستی و پایه گذاری تحزب کمونیستی سراسری
طبقه، تنها و تنها مشغله و اولویت و سیاست کارگران کمونیست و سوسیالیست طبقه
کارگر است. چپ بورژوایی و شعارهای کارگری چپ بورژوایی و خرده بورژوایی تلاش می کند شعارهای ذهنی و نامربوط خود را به شعار مبارزات کارگری تبدیل کند. از جمه شعار نان، کار، آزادی، اداره شورایی است. از نان و آزادی بگذریم که مطالبه ی حیاتی نه تنها طبقه کارگر بلکه کل زحمتکشان و محرومان و جنبش های اجتماعی زنان و معلمان و حقوق بگیران جزء جامعه است، اما مطالبه ی کار از جمهوری اسلامی و بورژوازی حاکم ایران، مطالبه ای نامربوط و انحرافی است. در حالیکه کارگر شاغل دستمزدش یک دهم معیشتش راتامین نمی کند و همین مبلغ ناچیز را هم ماه ها نمی پردازند، در حالیکه حقوق بگیران دیگر جامعه برای مثال معلمان برای تامین معیشت خود به شغل های کاذب دیگر روی می آورند، تامین شغل و کار برای ٦ تا ٨ میلیون بیکار امری محال و غیرممکن است. گیریم بفرض محال در ایران دوره بحران اقتصادی سر آمد و سرمایه رونق گرفت و دو میلیون بیکارصاحب شغل شدند، ٦ میلیون بقیه و ده ها میلیون زن بی اجر و مزد خانواده تکلیفشان چه می شود! کیست نداند که منطق سرمایه و سود در همه کشورهای پیشرفته و عقبمانده، همیشه به این حکم می کند که میلیون ها بیکار پشت درب کارخانه ها صف ببندند تا بتوانند دستمزد ناچیزی را به شاغلین تحمیل کنند. اما صرفنظر از اینکه کارهست یا نیست که نیست، دولت سرمایه داران مجبور و موظف است معیشت همه شهروندان جامعه را تامین کند. دستمزد کارگران و کارکنان جامعه را متناسب با تورم و نیاز خانواده هایشان بپردازد. به همه بیکاران بیمه بیکاری مکفی بپردازد. بیمه های اجتماعی و درمانی، مسکن و رفاهیات دیگر جامعه را بطور کامل تامین نماید. بطوریکه هیچ آحادی در جامعه مجبور به فروختن کلیه و یا تن فروشی نشود. هیچ کودکی کار نکند. فقر و گرسنگی و تنگدستی موجب تباهی جسمی و روحی انسان های جامعه نشود. دولت موظف به تامین معیشت کامل مردم است. این شعار و مطالبه ای واقعی، انسانی و بی برو برگرد است! این ممکن است چرا که همه ی ثروت جامعه دست بورژوازی و دولتش است و در ایران امکان تامین معیشت همه شهروندان بطور مکفی و مرفه ممکن است. همچنین اداره شورایی، از نظر چپ بورژوایی همان کنترل کارخانه و اداره آن توسط شوراهای کارگری است. گویا کارگران می توانند کارخانه را تصرف و اداره ی آن را در غیاب کارفرما برعهده بگیرند! این به فرض محال اگر ممکن شود، معنی عملیش این است که کارگران کارخانه را بچرخانند و در اخر هر ماه دستمزد خود را برداشته وسود کارخانه را به دولت یا صاحب کارخانه تحویل دهند! کجای دنیا کارگر هم نقش کارفرما و تامین سود سرمایه و کارخانه و هم مزد کارش را گیریم به موقع و یا حتی چند برابر دستمزد فعلی را برعهده گرفته یا میگیرد؟ این یک شعار خرده بورژوایی برای حقنه کردن به کارگر است. چپ بورژوایی در هر اعتصاب و اعتراض کارگر شورش و قیام را می بیند، آژیته شده و شرایط برایش انقلابی می شود، چرا که در سیاست و استراتژی این چپ سرنگونی دست بالا را دارد و هر امری حتی یک اعتصاب کارگری باید به آن خدمت کند و گرنه سیاسی و ضد رژیمی و رادیکال و سوسیالیستی نیست. سوسیالیسم خرده بورژوایی او در یک اعتصاب کارگری، ضدیت با رژیم و سرنگونی است نه پیروزی اعتصاب بصورت تامین و تضمین مطالباتش.
برای چپ بورژوایی ایجاد شوراهای کارگری برای سرنگونی جمهوری اسلامی است.
رادیکال ترین این چپ میگویند شوراهای کارگری تشکیل دهید، کارخانه را تصرف و
اداره کنید و حکومت را به دست گیرید. مخاطب این چپ کارگرانی است که برای حقوق
معوقه اعتصاب کرده اند! بعنوان جمعبندی مبارزه اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر در شرایط کنونی ایران مبارزه ای مرکب و چند بعدی، از جمله افزایش دستمزدها، بیمه بیکاری، لغو کار کودکان، دستمزد برابر کارگران زن و مرد و دفاع از آزادی معیشت و امنیت همه ی زحمتکشان و محرومان و جنبش های اجتماعی موجود است. طبقه کارگر زمانی می تواند مدعی رهبری جنبش های اجتماعی علیه فقر و فلاکت و بیکاری و گرسنگی و استبداد و غیره باشد که هر مطالبه ای ولو کوچک را امر خود بداند. طبقه کارگر و کارگران سوسیالیست نمیخواهند درجامعه ای زندگی کنند که فقرا و دردمندان برای رفع گرسنگی کلیه خود را بفروشند، تن فروشی کنند، کودکان بجای مدرسه در خیابانها دستفروشی یا گدایی کنند، زنان و دختران جوان روزمره مورد تعرض پلیس منکرات قرار گیرند، فعالین کارگری و سیاسی و مدافعان ازادی در زندان ها شکنجه شوند، دسته دسته مردم محروم به جرم تلاش برای لقمه نانی زندانی و اعدام گردند، تشکل و تحزب و ازادی بیان ممنوع باشد... همه اینها امرطبقه کارگر و رهبران و سوسیالیستهای درون طبقه است. به این اعتبار طبقه کارگر صاحب جامعه و رهبر واقعی مبارزه و جنبش های اجتماعی برای مطالبات وحقوق و ازادی و رفاه است. ، در دوره بحران های سرمایه داری، این دفاع و این عقب راندن تعرض سرمایه هزار برابر مهم تر میشوند و ابعادی میلیونی و اجتماعی بخود میگیرند. این مبارزه ی همه جانبه، منتظر شرایط انقلابی نمی شود. شرایط انقلابی را ما بوجود نمی آوریم. در دل و انتهای مبارزات بی امان و همه جانبه اقتصادی و سیاسی و اجتماعی کنونی و تامین آگاهی طبقاتی و وجود سیاست و تحزب کمونیستی است که طبقه کارگر در شرایط انقلابی و در دل بحرانهای سرمایه و دولتش، امکان ورود به جنگ جدی و نهایی و سرنوشت ساز به نفع خود و جامعه و انقلاب و حکومت کارگری اش را پیدا می کند. بدون این آمادگی و تدارک، طبقه کارگر حتی امکان دستیابی به گوشه لحاف قدرت را نمی یابد. اینطور نیست که طبقه کارگر بحکم کارگر بودنش هر وقت خواست می تواند به جنگ دولت و سرمایه داران برود و قدرت را بگیرد. طبقه کارگر وقتی میتواند در مبارزه سیاسی تاثیر تعیین کننده بگذارد و دستاوردی داشته باشد که قدرت کسب آنرا داشته باشد. و این قدرت در اتحاد و تشکلش در مراکز تولیدی و کسب پیشروی و پیروزیهایی در مبارزات روزمره اقتصادی و تبدیل شدنش به پشتوانه ای برای جنبش های اجتماعی دیگر اقشار زحمتکش و ستمدیده جامعه است. بر خلاف سیاست و روش کمونیسم و چپ بورژوایی و خرده بورژوایی، طبقه کارگر باید بدوا در جنگ های بزرگ و کوچک روزمره در دفاع از معیشت خود و محرومان و ستمدیدگان جامعه و جنبش های اجتماعی اقشار گوناگون اجتماعی، پیروزی هایی به دست آورده باشد. در دل این جدال های روزمره است که طبقه کارگر پایه های اتحاد و آگاهی طبقاتی و تشکل و تحزب کمونیستی اش را مستحکم کرده و به جامعه نشان می دهد که توانایی رهبری و سازماندهی جنگ نهایی با دولت و سرمایه داران و امکان پیروزی در زیرو رو کردن نظام سرمایه را دارد. بدون آمادگی طبقه کارگر، سر همه جنبش های غیرکارگری زنان برای برابری، جوانان و زحمتکشان و آزادیخواهان هم بی کلاه مانده و نهایتا به ابزار و نیروی به قدرت رسیدن بخش دیگر بورژوازی در جریان تغییر و سرنگونی جمهوری اسلامی تبدیل می شوند.
فروردین
٩٨ ( آوریل ٢٠١٩)
|