در باره مساله بیکاری و معیشت
مظفر محمدی
چند حکم واقعی 1- نظام سرمایه داری در ایران بویژه، نظامی نامتعارف با بحران های اقتصادی و سیاسی و حکومتی و اجتماعی است. هر کدام از این بحران ها در شرایط سیستمی متعارف، مرگبار است و معمولا منجر به تغییر دولتها می شود. اما این سیستم در نتیجه ی تحمیل محرومیت های اجتماعی، فلاکت اقتصادی و سرکوب عریان تا کنون به حیات خود ادامه داده است. 2- در بعد سیاسی، تحزب و مبارزات و رقابت پرچم های سیاسی گوناگون، همانطوریکه در کشورهایی که نظام ازادی احزاب و بیان و مطبوعات وجود دارد و مردم مبارزات خود را در چهارچوب آن سیاستها انجام و رای می دهند و انتخاب می کنند...، در ایران وجود ندارد و ممنوع است. سیاست تظاهر به دمکراسی و انتخابات در جمهوری اسلامی یک بازی نمایشی برای روپوشانی حاکمیت مطلقه و مشروعیت دادن به آن است. 3- اعتراضات و نارضایتی های مردم در این سیستم، بدلیل سرکوب و ممنوعیت ها از طرفی و نبود سنت تشکل یابی و سازماندهی و رهبری متکی به تجارب و سنت های مبارزه سازمانیافته از طرف دیگر، پراکنده، صنفی، فردی، محفلی، نیابتی، بطئی و ناکارا است و تا کنون دستاوردهای قابل توجهی کسب نکرده و بویژه به جنبش های اجتماعی و طبقاتی سراسری معین با سازمان و رهبری و پرچم سیاسی و طبقاتی خود تبدیل نشده است. 4- جنبش را ما بوجود نمی آوریم. اما زمانی که اعتراضات و نارضایتی ها گسترده تر می شوند و نقاط عطفی بوجود می آید، پرداختن به سازماندهی و تعیین شعار و تاکتیک و روشهای مبارزاتی توسط رهبران عملی، این اعتراضات ولو منتخب هیچ مجمعی هم نبوده باشند، می تواند زمینه های یک جنبش قدرتمند را فراهم کند. جنبش هایی که در دل آن، مساله تشکل و سازمان توده ای، رهبری معین و منتخب، دخالت جمعی توده های معترض و حتی حرکات آگاهانه ی تحزب یافتگی (احزاب با گرایشات گوناگون) و از جمله تحزب کمونیستی کارگران (به شرطی که کمونیسم ابزار مبارزه کارگران شود)، به دستور می آید و به ظهور می رسد. 5- برای عبور از این شرایط، یعنی تغییر و تحول در مبارزات و اعتراضات کارگری و توده ای، (چرا که ما نمی توانیم بحران اقتصادی و سیاسی و اجتماعی رژیم سرمایه داران ایران را از بین ببریم)، باید به یک سری ابتکارات جدید، شیوه های جدید متحد کردن و سازمان دادن، کسب دستاوردهای معین و ملموس مادی در زندگی مردم محروم و در دل این ها اعتلای آگاهی طبقاتی وسیاسی درون طبقه کارگر و مردم ستمدیده...، دست بزنیم. کارهایی نه از سنخ فعالیتهای محفلی، نیابتی، فرقه ای، آکسیونی، ضدرژیمی و جدا از محل های کار و محلات زندگی کارگران و محرومان. کارهای شدنی، سنت های کار و مبارزه ی توده ای در میان مثلا بیکاران، در محلات فقیر نشین، در میان زنان اسیر تبعیض و ستم دولتی و جامعه و خانواده، یاد دادن سنت های مبارزه ی جمعی و دخالتهای جمعی و اگاهانه ی مردم، تعریف کردن گام های پیروزی، پیروزیهای ولو کوچک و کسب این پیروزی ها بطور واقعی نه شعار آن. اگر قرار است در نتیجه یک سری از این کارها نانی به سفره خانواده محرومان اضافه شود و دارویی به دست بیماران کودک و سالمند برسد و یا جلوگیری از کشتن یا خودکشی زن یا دختر جوانی و ...، این اتفاق واقعا بیفتد و مردم به چشم خود ببینند و باور کنند. این کار با جمع شدن تعدادی انسان ولو پیشرو و نوشتن قطعنامه و پلاتفرم و ردیف کردن مطالبات و نصیحت و فراخوان دادن و یا خود به نیابت مردم آکسیون کردن و از این قبیل امکانپذیر نیست. *** تا کنون تلاشهای زیادی حول مساله بیکاری از جمله، اتحاد کارگر شاغل و بیکار علیه بیکاری، کار یا بیمه بیکاری برای کارگران بیکار و... شده است.اما همانطوریکه در مقدمه فوق گفتم، در شرایط کارکرد اقتصادی وسیاسی و درچهارچوب بحران های جمهوری اسلامی و جامعه فلاکت زده، این تلاش ها و شعارهای فوق فقط یک ارزو و نیت خیر است. این تلاش ها ولو به قیمت زحمات گزاف، اما نه کاری ایجاد می کند و نه بیمه ای برای بیکاری می گیرد. و این حتی در میان توده وسیع بیکاران امیدی هم بوجود نمی آورد. چون همه امروز شرایط رژیم را می فهمند و دورنمای ایجاد اشتغال و رفاه که همان بیمه بیکاری باشد بشدت تاریک و غیرممکن است. و تا رسیدن به آن مرحله و ان اندازه از قدرت که بخشی از طبقه کارگر یا با مبارزه کارگر شاغل و بیکار بیمه بیکاری گرفته شود، راه دراز و در شرایط کنونی تاریکی است که تهش نامعلوم است. کارگر بیکار که این تاریکی و ناروشنی رابه عینه می بیند وعده های ما دل آنها را خوش نخواهد کرد. و یا وعده اینکه اگر متحد شوید بیمه بیکاری می گیرید باز حرکتی برای اتحاد ایجاد نمی کند چون ته قضیه تاریک است. و سوال این است که چه باید کرد؟ در بند ٥ فوق، در کلیت خود، جواب این سوال داده شد. اما معنی عملی این کلیات را تعریف کنیم. ١- اینکه فعالینی دور هم هستند و مصمم اند کاری کنند بخودی خود مثبت است وگامی مهم و تصمیمی انساندوستانه و حتی انقلابی است. نفس متحد شدن جمعی از فعالین برای انجام کاری یک گام به جلو است. اما ما از این جمع ها و محافل و شبکه های مصم به انجام کاری کم نیاوردیم. و نیت همه شان هم خیر بوده است. اما دستاوردی حاصل نشده. این فعالیت ها در همان قالب فرقه ای، محفلی، نیابتی (به نیابت از خود مردم)، آکسیونی، تبلیغاتی، شعار، قطعنامه ها و اطلاعیه و غیره و جمع های بیرون ازمراکز کار و محلات زندگی کارگران و زحمتکشان...، باقی مانده و درجا زده اند. این شیوه ی کار صرفنظر از نیت خیر فعالین، گاها مضر هم بوده است. این شیوه کار چریکی توده های مردم ناراضی و معترض را خانه نشین کرده و به انتظار ناجیان می نشاند. ٢- گفتم نفس متحد و جمع شدن تعدادی انسان پیشرو و کارگر و بیکار و زحمتکش و روشنفکرخوب است. اما چکار می کنند و سیاست وتاکتیک و شیوه های کار و سنت و ابتکاراتشان برای متحدکردن و به میدان آوردن خود کارگران بیکار و محرومان کدام است ان سوالات اساسی است که باید جواب بگیرند. از نظر من کار در مراکز کار و محلات زندگی وپاتوق بیکاران و میان خانواده هایشان باید نتیجه و دستاور ملموس و معینی داشته باشد و چیزی به دست آورد. دستاوردی ولوکوچک مثل نمونه های نان و دارو و ... که در بالا گفتم.
٣- اگر ما قبول کنیم که توان گرفتن بیمه بیکاری یاکار و اشتغال را نداریم که
نداریم. اگر فضای ضد رژیمی صرف سرنگون می شود و تا سرنگون نشود کاری نمی شود
کرد ما را مبتلا و اسیر نکند، (چون این فضا توسط دشمنان مردم در خارج و میان
دولتهای منطقه چون عربستان و اسراییل و امریکا از طرفی و اپوزیسیون چپ و راست
ضد رژیم با سرمایه گذاری بر نارضایتی و اعتراضات عمومی مردم، مدام در بوق می
شود) و اگر واقعیت های جامعه خود را که در بندهای بالا گفتم را بپذیریم...،
آنوقت باید کارهای دیگری بکنیم که شدنی است. این کارهای دیگر کدامند؟ برای مثال: - محافل و جمع ها و شبکه هایی از انسان های دلسوز، شریف، انساندوست، بعضا سوسیالیست، بعضا خوشنام که مصمم اند کاری کنند، در عرصه ای مختلف در میان کارگران شاغل و بیکار و در میان زحمتکشان و محرومان وجود دارند. این گام اول است و خیلی خوب است و ضروری است. - گام بعدی این است که قبل از هر چیز موضوع کار این شبکه ها باید روشن باشد. برای مثال اگر موضوع کار ما کارگران بیکار شهر است. اولا این بیکاران اسم دارند. یعنی بدوا باید ما حداقل اسامی دویست سیصد نفر از این بیکاران با نام و مشخصات خود و خانواده شان را داشته باشیم. که می شود پانصد ششصد نفر. اینها چطور زندگی می کنند؟ تحصیل بچه هایشان، نان سفره شان، داروی مریض هایشان، مسکن شان، گرمای خانه هایشان در زمستان و غیره چگونه است؟ زنان در این خانواده ها چه وضع و حالی دارند، دختران جوانشان چکار می کنند؟ چه تعدادشان دستفروشی یا گدایی یا تن فروشی می کنند؟ میزان مرگ و میر و خودکشی میانشان و ده ها موضوع دیگر. این یعنی شناخت موضوع کار. یعنی خانواده احمد و محمود و علی و اشکان و مریم و خدیجه و غیره. "بیکاران" نام نیست. موقعیت است. ما باید موضوع کارمان را با نام بشناسیم. هر کداممون چند کارگر بیکار و خانواده کارگری بیکار با نام می شناسیم وادرس محل زندگیشان رامیدانیم و با انها در معاشرت و رفت و امد هستیم یاسلام و علیک داریم؟ گیریم در یک محله یا پراکنده در چند محله شهر. ما فورا نمیتونیم همه بیکاران را بسیج کنیم. وقتی راه افتادیم و در زمان و مکان معینی نتیجه ای و سنتی و راهی عملی و واقعی نشان دادیم و چیزی به دست اوردیم، بقیه هم می آیند. خودشان می آیند. لازم نیست سراغشان بروید. تامین این شناخت و رابطه و دوستی و همدلی و همدردی گام دوم است. - این بیکاران بطور واقعی چه می خواهند؟ کار یا بیمه بیکاری خواست برحقی است. اما آیا در توان ما هست این خواست ها را متحقق کنیم؟ نه تا بی نهایت زمان، همین امروز و فردا و تا ٣ ماه دیگر مثلا. چون گرسنگی و فقر و مرگ از سوء تغذیه و بی دارویی زمان نمی شناسد. امروز گرسنه است. امروز بچه ای از بی داروی می میرد. یا شعار "علیه بیکاری" یا "اتحاد شاغل و بیکار علیه بیکاری" شعار گنده ای است و هنوز موضوع کار مشخص ما را نمی گوید. آمدن چند کارگر شاغل به جمع ما اتحاد کارگر شاغل و بیکار را تامین نمی کند. کارگر شاغل خود باید بدوا در کارخانه و مراکز کار متحد شده باشند تا فریاد "بیمه بیکاری به همسرنوشتان بیکار ما بدهید" را کسی گوش کند. پس نه بیکاران بطور کلی، بلکه همان نام ها که گفتم. همان پانصد ششصد نفر متعلق به صد تا دویست خانواده کارگر بیکار به نام احمد وعلی و ...، امروز باید دست به اقدامی بزنند. چکار کنند؟ باید منتظر بود که بازاریها بخاطرگرسنگان بازار را ببندند؟ یا یک جمعی آمده اند و می گویند ما ناجی شماییم و بیایید برویم بیمه بیکاری یا کار بگیریم... هیچکدام ازاین کارها نیست. نه اینکه کار یا بیمه بیکاری بد است. نمی دهند. در امریکای پیشرفته هم نمی دهند تا چه رسد به ایران جمهوری اسلامی! پس بایداز جایی شروع کرد که شدنی است. و درد کارگر معین مورد نظر ما را تخفیف می دهد تا بتواند کمر راست کرده به خودش اعتماد کند. - کارهای شدنی کم نیستند. این کارها شعار نیستند. پلاتفرم و اطلاعیه هم نیستند. اعلام موجودیت جمعی ناجی هم نیست. آکسیون ناجیان جلو اداره کار برای کار و بیمه هم نیست. ناجیان خود ناجی می خواهند. خودشان هم بیکار و گرسنه و فقیرند. به فرض قبول این ها یعنی تامین شبکه ای از فعالین و دلسوزان و رهبران کارگری و زحمتکش بیکار، به فرض شناخت موضوع کار با اسم و رسم و ادرس و ارتباط و معاشرت، بفرض اینکه شعار بیمه بیکاری یا کار، بفوریت جواب نمی گیرد و نیرو هم جمع نمی کند چون باورشان نمی شود و توانش را ندارند. متحد نیستند و نمی شوند، از کجا شروع می کنیم؟ اگر بپذیریم ما در جامعه ای زندگی می کنیم که موضوع اصلیش فلاکت است، پس اولین شعار یا هدف این شبکه، "علیه فلاکت" است. برای تامین معیشت است. کل مطالبات اقتصادی طبقه کارگر از دستمزد مکفی تا بیمه بیکاری و غیره یعنی تامین معیشت! وقتی ما با سیستمی روبرو هستیم که نسبت به تامین معیشت مردم بی تفاوت است و داراییهای جامعه را بجای تامین معیشت مردم حیف و میل می کنند و به مصارف دیگر برای حفظ نظام شان می رسانند، پیشروان مردم هیچ چاره ای ندارند جز اینکه خود دست بکار شوند. آستین ها را بالا بزنند و بعنوان صاحبان واقعی جامعه راه حلهایی ولو حداقلی برای تامین معیشت را انتخاب کنند. و از این طربق هم مردم را به دخالت در سرنوشت خود آموزش دهند و هم فشار عظیم اجتماعی بر سرمایه داران و دولتشان بگذارند. بنا بر این مساله معیشت درجامعه فلاکت زده و محروم امروز مساله مرگ و زندگی است. معیشت همین امروز و امشب. شبکه فعالین کارگران شاغل و بیکار و در میان محرومان جامعه، وظیفه و امر فوری شان مبارزه و تلاش علیه فلاکت و گرسنگی و مرگ و میر و خودکشی و اعتیاد جوانان خانواده ها، برای نان سفره ی امشب و صبحانه و نهار فردای گرسنگان. برای تامین داروی مریض ها همین امروز... ، است. در مورد مثال بیکاران گفتیم میرویم سراغ موضوع کار، یعنی همان حسن و حسین ها و خانواده هایشان. هر چه بیشتر بهتر. یک آماری میخواهیم، یک شناسنامه ای میخواهیم، یک شناخت واقعی و عملی دردهای فوری، برای شبکه ام و برای همه ی ان چند صد نفر دورو برمان. شناخت انها به خودمان و به خودشان. این از صد تا پلاتفرم و اطلاعیه و مرامنامه و اساسنامه و شعار گنده مهم تر است. وقتی شناخت واقعی هم حاصل شد، میرویم سراغ اینکه چکار کنیم و از کجا شروع کنیم. در این رابطه ده ها و صدها راه و شیوه ی عملی و ممکن وجود دارد. مثلا: - تشکیل صندوق های همیاری محلات و در میان کارگران. و تامین بودجه بیشتر با همیاری بازاریان و ثروتمندان و انسانهای خیر و شرافتمند که کم نیستند. - تشکیل تعاونی های مصرف با جنس ارزان و تامین اجناس به شیوه فوق و شاید گرفتن سهمی بیشتر از دولت. فرض کنید شما ارزاق ارزان یا مجانی برای فقرا (نگران نشویم اگر بیکاران را فقرا و محرومان می نامیم. فکر نکنم به کارگر بیکار و خانواده گرسنه اش بربخورد) جمع کردید و یک تعاونی مصرف و توزیع تشکیل دادید، شاید شهردار شهر خجالت بکشد وبگوید این هم سهم دولت برای تعاونی. (ممکن است بگویید شهردار و یا فرماندار و خجالت!" حق با شما است ولی همین دزدان داراییهای مملکت گاهی برای اینکه از قافله عقب نمانند تن به چنین کارهایی هم میدهند و یا ما سراغشان می رویم و یقه شان را می گیریم. یا محتکران شهر کم نیستند. همین مردم فردا یقه شان را می گیرند و جلو درب انبارهای غله و حبوبات و برنج وروغن و غذای بچه هایشان که احتکار شده است جمع می شوند وسهم شان را می خواهند. این مردم اینطور یاد می گیرند که چگونه حقشان را از گلوی دشمنانشان بیرون بکشند. امروز برای نان احتکار شده ی سفره شان و فردا برای تمام آزادی و معیشت و امنیت شان! - تامین داروی ارزان یا مجانی از داروخانه ها و دکترها و رساندن به بیماران خانواده های این محرومان - دعوت از دکتر و پرستارانی برای عیادت از بیماران در منازل یا مطب هایشان بطور مجانی - دایر کردن اشپزخانه های کوچک در محلات برای تهیه غذا به خانواده های گرسنگان - لغو پرداخت هزینه آب و برق و گاز این خانواده ها - گرفتن تخفیف اجاره بهای مساکن محرومان از صاحبان این منازل. گرفتن کمک هزینه مسکن از دولت - جلوگیری از بزور شوهر دادن دختران زیر ١٨ سال در خانواده ها - نجات جان دختر و پسر جوانی که ناامید شده و به اعتیاد یا خودکشی می رسند - پاکسازی محله از تحقیر و سرزنش و اذیت و ازار جوانان دختر و پسر و ایجاد فضایی سالم و انسانی و برابر که حقوق برابر زن و مرد و کودک و بزرگ سال را برای بیشتر اهالی محله قابل قبول و قابل احترام است. - تامین نیازهای تحصیلی رایگان کودکان خانواده های فقرا - تشویق معلمان و مدیران مدارس به کمک به محصلینی که مخارج تحصیلی و کتاب و قلم و غیره ندارند من مطمئنم هر کدام از جمع های فعالین کارگری و مدنی وسیاسی، ده برابر این ابتکارات و کارها و خلاقیت ها بلدند. اما شاید به نظرشان کم می رسد. چون فکر می کنند این که نشد مبارزه سیاسی. این که گدابازی است! کار خیریه است! و اگر چنین کسی پیدا شود باید به او گفت که معنای مبارزه سیاسی را نفهمیدی. معنای انقلاب را هم نفهمیدی و معنای اتحاد مردم و بازگرداندن اعتماد و اختیار به مردم را نفهمیدی. من میگویم کسی که بخاطر نجات جان یک سگ که دمش گرم، از این شهر به آن شهر می رود آیا نجات کودک مریض همسایه کم تر است؟ انجام ان کارهای فوق سخت تر است؟ کسانی که یک تنه برای خاموش کردن اتش جنگل می روند و زنده زنده می سوزند، بسیج مردم شهر جلو فرمانداری و مجبور کردن فرماندار به تامین ابزارهای خاموش کردن آتش سخت تر بود؟ نه. جامعه قهرمان نمی خواهد، ناجی نمی خواهد، دوست و دلسوز و همدل و یار و در کنارشان باشی به انها قوت قلب و جسارت میدهی. و خودت هم قوت قلب و جسارت پیدا می کنی. انجام همه ی آن اوامر و وظایف مرکب و همه جانبه و گسترده در کارخانه و محلات شهرها. عرصه هایی اند که تا کنون طبقه کارگر و پیشروان طبقه شاغل و بیکار حتی به آن پا نگذاشته است. در شرایط کنونی، طبقه کارگر علاوه بر محرومیت از همبستگی طبقاتی سراسری، علاوه بر نبود تشکلهای مستقل و قدرتمند کارگری متکی به مجامع عمومی کارگران، علاوه بر پراکندگی و فرقه گرایی صفوف کارگران کمونیست و سوسیالیست و فاقد اتحاد در کمیته های کارخانه و کمیته های کمونیستی به مثابه اولین خشت های تحزب کمونیستی طبقه کارگر...، این طبقه ی چنده ده میلیونی فاقد سنت و تجارب ابتکارات گسترده تر از ایجاد صندوق ها و تعاونی ها و کارمحله ای و کمک به نجات بیماران و گرسنگان فاقد نان و دارو و دیگر اوامر و وظایف کارگری و انساندوستانه و ازادیخواهانه است. اگر در محله ای ولو یک جمع ٥-٦ نفره کارگر آگاه و پیشرو وجود داشته باشد، می تواند هم محمل اتحاد کارگری و خانواده هایشان در محله باشند وهم باوجود وحضور آنها کودکی از گرسنگی و بی دارویی نمی میرد، سالمندی در نتیجه ی بیماری علاج پذیر از بین نمی رود، هیچ خانواده ی محرومی شب گرسنه و بی شام نمی خوابد. در این محله، برابری زن و مرد عرف و سنت شده و کودکان مثل بزرگسالان حق و حرمت دارند... تنها با انجام همه ی این کارهای مرکب و فوری و فوتی و حیاتی است که طبقه کارگر و فعالین ورهبران و پیشروان کارگری صاحب تشکل و اتحاد، صاحب مجامع عمومی، کمیته های کارگری و کمیته های مردمی محلات شده و می تواند دستمزدهای بیشتر، بیمه بیکاری و تامین معیشت مردم را به بورژوازی و دولتش تحمیل کند. آنوفت ما طبقه کارگری خواهیم داشت که شاغلانش فقیر و زیر خط فقر نیستند، بیکارانش گرسنه نیستند و بیمه بیکاری می گیرند، کودکانشان بجای کار و دستفروشی در خیابانها به مدرسه می روند، تن فروشی برای لقمه نانی بر سفره محرومان بر می افتد، هیچ خانواده ی محرومی درمحلات بدون غذا و دارو تلف نمی شوند و ازادی و حرمت انسانی به محلات و شهرها بر می گردد. طبقه کارگر با چنین تصویر و خصوصیتی بعنوان رهبر جامعه علیه استبداد و استثمار و تبعیض و ستم بر می خیزد و کل جامعه ی محرومان را به دنبال خود برای رهایی و کسب ازادی و برابری می آورد. ممکن است گفته شود برای انجام آن کارها پلیس و دولت سراغت می آیند. آری. شاید بیایند. ولی بگذار بجای اینکه من را در یک آکسیون چند نفره دستگیر و به زندان بفرستند و بعد به نام قهرمان ووقت ازادی گل به گردنمان بیندازند، بخاطر ان کارها دستگیر کنند. آنوقت آن پانصد ششصد خانواده کارگری و فقرا را جلو زندان خواهی داشت. محله ای که فضایش را تغییر دادید پشت خود دارید. و انوقت قهرمان آنها هستند. این سنت آموزش مردم به دخالت در زندگی خود و دفاع از دستاوردهایشان است. وقتی دستاوردی نیست چرا باید دفاع کنند؟ آنوقت قهرمان آکسیون ما چند ماه و چند سال در زندان می ماند. و کلام آخر اینها حرفهای تازه ای نیسستند. این را بارها و بارهای گفتیم و شنیدیم و بازهم می گوییم وخسته نمی شویم. رهبران جنبشهای اجتماعی بزرگ از دل همین کارها در کارخانه و در محله و درمیان مردم شهر و محرومان بیرون می آیند. و همین ها رهبران جنبش سراسری طبقه کارگر برای افزایش دستمزدها به نسبت تورم ونیاز خانواده ها، جنبش عظیم بیکاران برای بیمه بیکاری، و نهایتا رهبران قیام و انقلاب آتی اند. کسانی که عجله دارند رژیم سرنگون شود و انقلاب بشود، اگرهدفشان انقلاب کارگری و برای ازادی و برابری است باید این کارها را بیشتر و با تعجیل زیاد انجام دهند. بدون این کارها نمی شود. اگر هم اتفاقی بیفتد دست طبقه کارگر و محرومان بجایی نمی رسد!
فروردین ٩٨(مارس ٢٠١٩)
|