به بهانه ۲۸ مرداد

از لبیک دیروز تا امروز ناسیونالیسم کرد

 

 

محمد فتاحی

 
سالروز
۲۸ مرداد بطور سنتی تمرکز روی حمله داعش زمان و فرمان خمینی برای سرکوب "ضدانقلاب" در کردستان بوده است. این یادداشت نگاهی دارد به جبهه مقاومت و نقش ناسیونالیسم کرد در آن، که برعکس امروز، آنوقت فقط توسط حزب دمکرات کردستان نمایندگی می شد

تصویری که بطور عموم  و به غلط، در ذهن همگی نقش بسته است، حضور حزب دمکرات به عنوان یک بازوی قدرتمند در رهبری و سازماندهی آن جنگ است. تصویر غلط دیگر که کومه له جدید هم، امروزه، به تثبیت آن همت به خرج میدهد این است که شروع آن جنک مقاومت در مقابل حمله جمهوری اسلامی، بخشی از کوشش "کورد" برای حق و حقوق خود بوده است

کسی که تاریخ آنروز را مرور کند، به روشنی می بیند که حمله جمهوری اسلامی به کردستان در متن حمله به خوزستان، به شوراهای دهقانی در ترکمن صحرا، به دانشگاهها و کشتار و بگیرو ببند دانشجویان در سرتاسر کشور و بلاخره حمله به شوراهای کارگری در تمام ایران رخ داد. سلسله این جنگ ها برای جمهوری اسلامی، در آن سالها، برای شکست انقلاب ایران و نقطه شروع تثبیت خود به عنوان یک رژیم پایدار در دوره جدید است.  

کردستان، به همین دلیل، از طرف تمام آزادیخواهان ایران، سنگر دفاع از انقلاب ایران و دستاورهای آن انقلاب، عنوان گرفت. شور و شعف کمونیست ها و چپ ها و اردوی انقلاب از دیدن آن مقاومت قهرمانانه و چهره پرشور انقلابی در شهرهای کردستان، ناشی از همان تصویر واقعی در ذهن همه بود که آن جنگ و مقاومت بخشی از بازوی آن انقلابی بود که دوران خونین درهم شکستن آن شروع شده بود. شروع رشد ملی گرایی در متن آن جنگ، اساسا وقتی است که جمهوری اسلامی تمام مقاومت های انقلابی در بخش های دیگر جامعه ایران را سرکوب میکند و کردستان تنها میماند و افق سیاسی محدود میشود

حضور حزب دمکرات کردستان در آن مقاومت، از بدو شروع، نه از سر دفاع از چیزی به نام حق و حقوق، که از سر ناچاری بود. قبل از حمله به کردستان، این حزب، تمام راههای ممکن برای پذیرش لبیک خود به خمینی را طی کرده بود. آنروز، اگر خمینی لبیک عبدالرحمان قاسملو دبیر کل وقت دمکرات را پذیرفته بود، نیروی نظامی این حزب همراه ارتش و سپاه و کمیته های سپاه پاسداران، برای سرکوب ضدانقلاب وارد جنگ خونین علیه مقاومت در کردستان شده بود

در دوران آتش بس و مذاکرات بین هیات نمایندگی خلق کرد و نمایندگان جمهوری اسلامی هم، اینها تا جایی که در توان داشتند، نقش ستون پنجم رژیم در کردستان را بازی کردند. اولا از بدو تشکیل آن هیات نمایندگی تا بعداز پایان عمر آنهم، این حزب بطور مستمر مشغول ملاقات مخفیانه با مقامات رژیم آن دوره بود. اسکورت ستون های ارتش برای تقویت پادگان های نظامی جمهوری اسلامی در کردستان در دوران آتش بس، به شیوه مخفی و علنی، یک سیاست ثابت این حزب بود. خلع سلاح ستون ارتش اعزامی از ارومیه برای استقرار در و تقویت پادگان شهر مهاباد، توسط مردم و جوانان شهر مهاباد و با تشویق کومه له انقلابی، اسکاندالی بود که روی اینها را برای انجام چنین ماموریت های ضدانقلابی کم کرد. در کنار اقدامات دیپلماتیک مخفیانه و اسکورت ستون ارتش، تبلیغات مستمر اینها علیه کومه له به عنوان جنگ افروز، رسما و علنا، در روزنامه های اصلی آن روز تهران منتشر می شد. معرفی کومه له به عنوان جنگ افروز، یک وظیفه دائمی کریم حسامی عضو کمیته مرکزی این حزب در روزنامه کیهان تهران، در ماههای آتش بس و مذاکره هیات نمایندگی خلق کرد با رژیم اسلامی بود. عنوان جنگ افروز به کومه له در آن دوره، جزو تبلیغات شفاهی اینها در تمام مناطق کردستان بود. کل آن تبلیغات شفاهی و کتبی دو هدف داشت؛ از طرفی به رژیم اسلامی ثابت کنند که جنگ و مقاومت در کردستان به دلیل جنگ طلبی کومه له است. هدف دوم برای آماده کردن ذهنیت مردم برای دوره جنگ اینها همراه نیروهای دولتی علیه کومه له بود. اینها فکر میکردند بالاخره جمهوری اسلامی با اینها خواهد ساخت، و برای سرکوب انقلاب در کردستان، سرکوب قطب چپ جامعه و کومه له در راس آن، جزو اولین الزامات شان خواهد بود.  

جنگ سراسری بعدی علیه کومه له، اگر بخشا برای ممانعت از رشد کمونیسم در کردستان بود، از طرف دیگر سیگنالی بود به جمهوری اسلامی که اگر با این حزب توافق میکرد، سرو صدای "غائله ضدانقلاب" مورد اشاره خمینی، در کردستان را، اینها به همین "آسانی" خفه میکردند. با ترور عبدالرحمان قاسملو در متن مذاکرات با جمهوری اسلامی، تازه معلوم شد ارتباطات اینها با جمهوری اسلامی و شروع جلسات مذاکره قاسملو با آنها، در گرماگرم جنگ سراسری علیه کومه له بوده است، که روز خود مهمترین واقعه سیاسی هر روزه این جامعه بود. جالب اینکه شیوه حمله نظامی این حزب در منطقه اورامانات شباهت زیادی به حمله یکسال قبل اتحادیه میهنی کردستان به نیروهای پیشمرگ احزاب سیاسی رقیب در کردستان عراق و در منطقه قندیل، دارد. اتحادیه میهنی به رهبری جلال طالبانی سرگرم زمینه سازی برای مذاکره رسمی با صدام حسین در سال ۱۹۸۳ میلادی (۱۳۶۲ شمسی) بود. حزب بعث در اولین ملاقات های قبل از مذاکره رسمی به اینها ایراد گرفته بود که اولا نماینده تمام کردستان نیستند، ثانیا نیروهای نظامی دیگری هم از جمله حزب مسعود بارزانی و حزب شیوعی(حزب کمونیست عراق) و پاسوک و حسک میتوانند بعداز توافقات احتمالی صدام و جلال طالبانی، کماکان کردستان را ناامن کنند

 نتیجتا حزب جلال طالبانی تصمیم میگیرد این کمبود خود نزد صدام را برطرف کرده و بقیه رقبا را مورد تعرض قرار داده و از صفحه سیاسی نظامی حذف شان کند. به دنبال، یک نیروی نظامی بزرگ اتحادیه میهنی به فرماندهی انوشیروان مصطفی روز اول ماه می ۱۳۶۲ شمسی(۱۹۸۳ میلادی) مقرات اصلی و محل های استقرار احزاب شیوعی، حسک و پاسوک در روستاهای "قرناقا و پشت آشان" در منطقه قندیل، را مورد حمله قرار میدهد. نتیجه آن حمله، کشتار صدها پیشمرگ  فقط از حزب شیوعی بود. به جز کشته های متن جنگ، هفتاد نفر هم به اسارت گرفته شدند. اما فرمانده جنگ اعلام کرده بود که اسیر نمی خواهد. یعنی باید کشته شوند. نتیجتا  تمام ۷۰ نفر اسیر، که بعضی ها بدون اسلحه و تازه از شهرها برای دیدار آمده بودند، دسته جمعی در محل تیرباران شدند. تعداد از زنان خانواده ها هم که دستگیر شده بودند، برای تجاوز به محل دیگری منتقل شده بودند

نوع حمله یکسال بعد حزب دمکرات کردستان به مقرات کومه له در منطقه اورامانات، و شیوه برخوردشان به اسرا تشابهات بسیار زیادی دارد. حزب دمکرات قاسملو برای ضربه به کومه له و شروع جنگ سراسری، که قبلا در کنگره این حزب تصمیم اجرای آن اتخاذ شده بود، به هر دلیل از اورامانات شروع کرد. حمله اینها هم همزمان به چندین مقر و دفاتر کومه له در کل اورامانات بود. سه نفر از پیشمرگان کومه له در آن حمله غافلگیرانه کشته میشوند و ۱۰ نفر به اسارت گرفته میشوند. اسیران همانجا به رگبار بسته شده و اعدام میشوند. رفیق شیخ علی پیشمرگ کومه له که جزو زخمی ها بود، در چادر درمانگاه همراه پیشمرگ پزشکیار رفیق فرح ادمن، در چادر تیرباران میشوند و جنازه های شان هم همراه چادر به آتش کشیده میشود

تفاوت اصلی دو حمله در تعداد کشته ها و اسرا است، ولی نوع بیرحمی و کشتن همه از دم از اسیر تا زخمی، هدف اصلی بوده است. ایجاد رعب در جامعه، که به قلدر تمکین کنند، و بیرحمی از جنس صدام و خمینی، برای ایجاد سمپاتی در دل طرف مذاکره، هدف اول هر دو حزب در این ماجرای کشتار است. اگر حزب جلال طالبانی میخواسته به حزب بعث بقبولاند که یک شبه توان کشتار چند صد نفر از پیشمرگان نیروهای ضد صدام حسین را دارد، میتواند قول دهد در صورت رسیدن به توافق، بقیه را هم این چنین کشتار کند. قاسملو در مقابل، بدلیل توان نظامی کمتر نسبت به جلال طالبانی، میتوانسته نشان دهد که در عرض یک شبانه روز مقرات کومه له در تمام منطقه اورامان را تسخیر، و کومه له را از این منطقه پاک کرده است. میتواند قول دهد که در صورت رسیدن به توافق با جمهوری اسلامی، آنرا از تمام کردستان پاک خواهد کرد و در کمونیست کشی هم چیزی از ماموران اعدام جمهوری اسلامی ندارد و اساسا از جنس اجتماعی و طبقاتی خودشان است. نتیجه بعدی جنگ بین کومه له و دمکرات طبق پیش بینی های قاسملو پیش نرفت؛ حزب "محبوب ملت کورد" در نتیجه ضربات و فشار سیاسی نظامی از طرف "گروهک چندنفره" کومه له، دو شقه شد، خود قاسملو هم آرزوی پاکسازی کردستان از حضور کمونیست ها را همراه خود برد. جمهوری اسلامی هم متوجه شد که حذف کمونیسم از کردستان از عهده حزب ارتجاع سیاسی ساخته نیست. متاسفانه با ترور قاسملو، تاریخ از دست یابی به مضمون مذاکرات و گفتگوهای طرفین محروم شد. اگر امروز چهار حزب ناسیونالیست کرد وارد پروسه مذاکره مخفی میشوند، تازه بیش از یک سال طول میکشد تا وجود یک معامله مخفی به بیرون درز پیدا کند. چنین پروسه ای وقتی توسط تنها یک حزب پیش میرود، درجه مخفی کاری میتواند از سطح بسیار بالایی برخوردار باشد. هر انسان حتی غیر سیاسی میتواند حدث بزند که وقتی تمام عمر این حزب، بویژه در آن دوران قاسملو، یافتن راهی برای نزدیکی با جمهوری اسلامی بود، چرا حذف کومه له نمیتوانسته جزو شرایط اولیه نماینده گان دولت نباشد؟ و در حالی که تمام نیروهای عمده ناسیونالیست کرد، در توافق با این و آن دولت به جنگ رقبای سیاسی خویش رفته و تاریخی از این فداکاری ها پشت سر دارند، چرا حزب قاسملو نمی توانسته و نخواسته همین سنت جنبش خویش را به دست بگیرد؟ 

اقدامات و مجاهدت های حزب دمکرات برای پذیرش به عنوان جناح اسلامی و نظامی کردستانی، به جایی نرسید. نتیجتا حضور این حزب در جنگ کردستان، در فضای نفرت عمومی توده کارگر و زحمتکش علیه رژیم، به آن تحمیل شد. شاید این پروسه اولین تکان طبقه کارگر در کردستان برای ورود اجتماعی به سیاست باشد، که در کنار کمونیسم و آزادیخواهی توده زحمتکشان، بار سازش و معامله با رژیم را چنان بر حزب ناسیونالیستی سنگین میکند، که از سر ناچاری هم شده، همراه جنگ و در جبهه مقاومت میماند. اگر پدیده کمونیسم و کارگر در سیاست نبود، چرا این حزب مثل بقیه برادران جنبشی خود در ترکیه و عراق، بدون واهمه از چگونگی معامله و ساخت و پاخت نمی گفت؟ همین امروز، اگر طبقه کارگر در کردستان وزن سیاسی سنگینی نداشت، چهار حزب مذاکره چی امروز، اقدامات خویش برای معامله را از چه نیرویی مخفی میکردند؟
 

لبیک امروز

 تمام سالهای گذشته، هرگاه امکانی دست داده است، ناسیونالیست های کرد برای ارتباط با مقامات جمهوری اسلامی در تقلا بوده اند. ارتباطات جناح انشعابی حزب دمکرات با کنسول گری جمهوری اسلامی و ملاقات های شان، بارها به بیرون درز کرده است. اتباطات سازمان عبداله مهتدی با مامورین اطلاعات و سپاه، هم بارها آشکار شده است. بخش اصلی پروژه مهتدی از بدو جدایی از کومه له، رفتن سراغ جمهوری اسلامی با وساطت جلال طالبانی در دوره دوم خرداد بود، که ظاهرا به جایی نرسید.

 

امروز جمع دو حزب دمکرات کردستان و دو سازمان زحمتکشان، این بار دسته جمعی و همراه هم، یک بار دیگر آهنگ لبیک خطاب به جمهوری اسلامی را شروع کرده اند. حالا معلوم میشود اینهمه فداکاری جریانات اصلی اینها برای بازی داده شدن در جنگ نیابتی عربستان، در خدمت پذیرش در بارگاه خامنه ای برای مذاکره و معامله بوده است، همانطوریکه تمام فداکاری های پ ک ک علیه ترکیه، برای پذیرش مستقیم خودشان رسما به عنوان بخشی از همین سیستم اردوغانی است که توسط خود اینها لقب فاشیست گرفته است

اگر اردوغان پ ک ک را برای ایفای نقش برادری در انتخابات آتی ترکیه میخواهد، جمهوری اسلامی اینها را برای ایفای نقش در تامین حیات خود میخواهد. پ ک ک برای پذیرش خود، علیرغم نیروی نظامی قوی، تا شروع پروسه خلع سلاح خویش "پیشروی" کرده است. اینها در غیبت نیروی نظامی، برای پیشروی های خود در خدمت خامنه ای، به فداکاری های بیشتری نیاز دارند. سوال این است که جمهوری اسلامی از اینها چه لیستی از اقدامات "کردانه" مطالبه میکند؟ 

حقیقت قضیه این است که ناسیونالیسم کرد مشغول خیانت به کسی نیست. مشغول کج کردن مسیر خویش نیست. این جنبش از روز اول همین مطالبه را داشته است که به عنوان بازوی کردستانی این رژیم ها عمل کند و خود راسا قدرت محلی این نظام در کردستان را بعهده بگیرد. اینها سروری خود را سروری کرد می نامند و رسیدن به این سروری از هر طریقی مشروع است؛ جنگ مستقیم، جنگ نیابتی، معامله بی سروصدا وقتی که طرف بخواهد، و هر مسیری که به سروری اینها بر مردم کردستان منتهی شود. زیر سلطه اینها، قانون و چهارچوب نظام به زبان کردی و به شیوه مقدس کردی به بهترین شیوه پیش برده میشود. تفاوت اینجاست که اگر جمهوری اسلامی فقط به سرکوب خونین متوسل میشود، اینها در کوتاه مدت، البته اگر سیل انقلابیگری جامعه وجودشان را جارو نکند، میتوانند از توهم کردایتی و خرافه ملی هم در خدمت نظام الهی فداکاری های کردانه بیشتری را هم تقبل کنند

بعنوان ختم کلام، اینها، در خدمت رسیدن به آقایی در کردستان، از روز اول لبیکی بوده و تا ابد خواهند ماند. اما حزب ما  بهمراه کمونیست ها و کارگران و زحمتکشان، زنان تحت ستم مضاعف، جوانانی که به کولبری مجبور شده  اند و ازادیخواهان کردستان،  نمی گذاریم سرنوشت مردم کردستان با ایفای نقش سروری و آقایی اینها بر جامعه و در خدمت به جمهوری اسلامی، رقم بخورد!

 

مرداد ۹۸

***

لینک های رجوع به اطلاعات مندرج در این یادداشت؛

گزارشی از فاجعه اورامان؛ عبدالله شریفی، غفار غلام ویسی و داریوش نیکنام

 پشت ئاشان وتاوانکارییەکی لەبیرنەکراو؛ راپورتی دیار نامیق
 (جریان کشتار شیوعی ها توسط جناح رقیب ناسیونالیست کرد به فرماندهی نوشیروان مصطفی
)