افول پوپولیسم راست

 

 

 


 

امان کفا
 

سه سال پس از رفراندم در بریتانیا، برگزیت، علیرغم بر برگزاری یک انتخابات سراسری و تعویض سه نخست وزیر، بحران و کلاف سردرگم ناشی از این همه پرسی، همچنان سراسر این کشور را فراگرفته است.

 بوریس جانسون، که با وعده "به سرانجام رساندن خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا" توسط حزب محافظه کار به نخست وزیری رسید، تلاش کرد با توسل به تمامی دوز و کلک ها، بند وبستهای مخفیانه و پشت پرده با نمایندگان مجلس، از سنت های شناخته شده پارلمانی در بریتانیا، سیاست خود مبنی بر خروج از اروپای واحد را به کرسی بنشاند. تلاشی که به سرعت شکست خورد. جانسون اولین نخست وزیری است که قادر نشد هیچک از تصمیمات دولت خود را با رای گیری در پارلمان به نتیجه برساند. حتی تهدید و سپس اخراج نمایندگان حزب محافظه کار در مجلس از حزب، موثر نبود و استعفاهای پی در پی وزرای کابینه و بی اعتباری بیشتر دولت، کماکان ادامه دارد.

 امروز علیرغم اشغال بودن کرسی نخست وزیری و وزرا و وجود کابینه و .... اما در بریتانیا عملا دولتی موجود نیست!

 برگزیت با خود مسائل متعددی که بورژوازی حاکم در بریتانیا و در اروپا، با تشکیل اتحادیه اروپا مختومه  اعلام کرده بودند، را مجددا روی میز آورده است. برای مثال، اتحادیه اروپا قرار بود ظرفی بزرگ، با تصویری بین المللی و ساختاری فراکشوری باشد که نزاع های قدیمی بورژوازی کشورهای اروپایی را (نظیر رابطه کاتالان با اسپانیا، ایرلند و ایرلند شمالی با بریتانیا و ...) در خود حل کند. علاوه بر این، قرار بود که تصمیم گیری های هر کشوری در چنین ساختاری، نه در مخالفت پایه ای، بلکه در جهت اجرای محلی تصمیمات مرکزی اتحادیه اروپا به پیش برده شود. برگزیت، اما با اعلام جدایی بریتانیا از اتحادیه اروپا، باری دیگر تمامی این مفروضات مبنی بر پایان کشمکشهای "داخلی" و "اروپایی" را زیر سوال برد.  به همین دلیل است که امروز، برگزیت دیگر نه تنها محدود به خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، بلکه به عاملی در از هم پاشیدگی اتحاد درونی بریتانیا، امکان جدایی اسکاتلند و ملغی شدن پایه های صلح در ایرلند شمالی را نیز، بعنوان عوارض برگزیت در سطح جامعه مطرح کرده است.

 علاوه بر این برگزیت همراه خود بسیاری از داده های گذشته را به چالش کشیده است. به این اعتبار، ساختار شکنی که خود را در برگزیت متبلور کرد، با چالش رابطه تجاری و بانکی و مالی و تصمیم گیری های نظامی میان کشورهای اتحادیه اروپا، مرزهای سنتی میان احزب، چون حزب کارگر و محافظه کار، را هم شکست و در ادامه خود حتی سیستم دمکراسی پارلمانی، رابطه بین دولت با پارلمان، و غیره را نیز، به هم ریخته و غیر متعادل کرده است.

 بر این اساس، برخلاف ادعاهای سران اتحادیه اروپا و کشورهای اروپایی، برگزیت نه مقوله ای بریتانیایی، بلکه نشانی از مشکلاتی است که همه کشورهای اروپایی با آن دست به گریبانند. نتیجه چرخش در انتخابات یونان، نامعلومی دولت در ایتالیا، مواضع متغیر لهستان در رابطه با سیاست عمومی اروپا، گسترش احزاب دست راستی افراطی، و بسیاری نمونه های دیگر در گوشه و کنار اتحادیه اروپا همگی نشان در نابسامانی وضعیت کل اتحادیه اروپای امروز است. مستقل از پاسخ و راه حل کوتاه مدت امروز بورژوازی اروپا و بریتانیا در مورد برگزیت، این پروسه نشانگر بحرانی بسیار نهادینه تر در دنیای سرمایه است.

 تا همین جا، امروز می توان به راحتی شکست پوپولیستهای راستی نظیر بوریس جانسون را در ارائه پاسخی به این بحران دید. شکستی که به موازات آن، در آن سوی آتلانتیک، ترامپ در آمریکا نیز با آن مواجه شده است. از طرف دیگر، راه حل ها یا بی جوابی احزاب چپ بورژوایی نظیر، حزب کارگر بریتانیا، تحت رهبری جرمی کوربین، و پوپولیسم چپ، نیز روزبروز در سطح جامعه بی اعتبارتر شده است. انزجار از سیاستمداران "رسمی" که سرلوحه جنبش ساختار شکنانه در همه جا بود، امروز به انزجار و قطع امید از  "منتخبان" و "نمایندگان" در قدرت این ساختارشکنی، در همه جا تبدیل شده است.

 در این میان، مردم اروپا کماکان با آینده ای ناروشن، با تعرض راست به دستاوردهایی که طبقه کارگر به بورژوازی حاکم تحمیل کرده بود، مواجه هستند. طبق آمار ارائه شده توسط مراکز گوناگون دولتی، سطح رفاه به نسبت قابل توجهی نسبت به میزان تولید ثروت، نزول کرده است. کل امکانات و حداقل های تامین زندگی، امکاناتی مانند تحصیل رایگان، ترانسپورت و بهداشت و غیره، در سراسر اروپا، مورد تعرض قرار گرفته، بمراتب کاهش یافته و یا کاملا از میان برداشته شده اند.

 جنبش ساختار شکنی که نشانه اعتراض وسیع جامعه به این اوضاع بوده و هست، همچنان ادامه دارد. اما، در نبود آلترناتیوی کارگری و سوسیالیستی، راست افراطی تلاش میکند مهر خود را به این جنبش بکوبد.

 تجربه قدرتگیری راست افراطی، نفرت از فاشیسم، و دفاع از ارزش هایی که بالاخص پس از جنگ جهانی دوم در اروپا در سطح جامعه وجود دارد، عاملی است در مقابل این راست افراطی و مرتبا در مقابل آن سد می بندد. نمونه ای از این جنبش را در رابطه با خواست هایی چون "پناهنده ها خوش آمدند"  بود که حتی دول حاکم از آلمان تا اسپانیا را مجبور به عقب نشینی از سیاست های ضد انسانی ها کرد. همین جنبش است که کماکان حضور خود را در عرصه های گوناگون به نمایش می گذارد.

 اوضاع بلاتکیلف امروز نمیتواند طولانی مدت ادامه داشته باشد. راست پوپولیست بیربطی خود به اعتراض ساختارشکنانه را بیش از بیش نشان داده و سیر نزولی خود را طی میکند. افول این جنبش، شکست ترامپ و جانسون و .... فقط ابتدای این افول را به نمایش میگذارد. جامعه، طبقه کارگر کماکان به دنبال پاسخی به وضعیت نابسامان، به بحران سیاسی- اقتصادی و سد بستن در مقابل راست افراطی میگردد. امروز نیاز به کمونیسمی رادیکال، کارگری، کمونیسمی که شکست راست پوپولیست را به عروج آلترناتیو کارگری تبدیل کند بیش از هر زمانی است. امروز اهمیت به صحنه آمدن این کمونیسم، با پاسخ های رادیکال خود به توحش سرمایه، دوچندان است.