دو اتفاق تاریخی!
مظفر محمدی اتفاقاتی که امروز در ایران می افتد، برای کمونیست ها و طبقه کارگر بسیار آموزنده و ارزشمند است. در مورد موقعیت بورژوازی که بحث اصلی من اینجا نیست، مقدمتا بگویم، بورژوازی ایران در حاکمیت و اپوزیسیون در رقابت با همدیگر بر سر قدرت و ثروت تا کنون راه خود را پیموده است. جناح اصولگرا، جنبش اصلاحات، سبز و حواشی آنها از جمله، ملی مذهبی، لیبرال، دمکرات پروغرب، برانداز مشروط و غیره، اگر چه هر کدام ظاهرا هویتها و تشکل های سیاسی معینی دارند، اما نه دارای افق سیاسی و نه راه حل اقتصادی برای جامعه ایران با یا بدون جمهوری اسلامی هستند. این را چهار دهه تاریخ کنونی ایران نشان داده و به اثبات رسانده است. نتیجه ی این بی افقی سیاسی و بی جوابی اقتصادی جامعه ایران را به فلاکت کشانده است. از یک طرف حاکمیت جمهوری اسلامی است که نگاهش به قدرت نه پاسخ سیاسی و اقتصادی جامعه بلکه، تماما بر سر حفظ نیروهای نیابتی (حوزه ی مقاومت) در منطقه سرمایه گذاری و آن را چه در رابطه با مردم و چه امریکا و متحدینش در منطقه، ضامن بقای خود می داند. به مردم می گوید برای سرکوب، حشد شعبی و حزب الله و فاطمیون و زینبیون و القاعده و طالبان و غیره را هم دارد. از طرف دیگر اپوزیسیون بورژوایی است که به تهدید و تحریم های امریکا آویزان شده است. و هر اتفاقی در این زمینه، موجب امیدواری یا یاس آنها است. در حال حاضر با توجه به دورنمای مذاکرات امریکا و ایران، که بسیار محتمل است، افق آنها کاملا کور شده است! اما در اعماق جامعه، درصفوف طبقه کارگر و زحمتکشان اتفاق دیگری افتاده و در حال پیشروی است. صفوف طبقه کارگر و متحدینش مدام خودآگاه تر، فشرده تر و صاحب رهبری و افق سیاسی و اتحاد و سازمان مستقل خود می شود.
۱- پس از اعتصابات پیروزمند دو مرکز صنعتی کارگری بزرگ، هفت تپه و فولاد، طبقه کارگر به مثابه طبقه، سر جامعه را به طرف خود چرخانده است. این دو اعتصاب نه تنها برای خود طبقه کارگر بلکه برای کل زحمتکشان و محرومان جامعه نشان داد که طبقه کارگر کیفیت و ظرفیت رهبری و بهم پیوستن جنبش های اجتماعی را دارد. نشان داد که پس ازخیزش دیماه ۹۶، طبقه کارگر قدرت تکان دادن جامعه و لرزاندن پشت بورژوازی حاکم را دارد. معمولا در صفوف چپ و با تاسی از انقلاب ۵۷ گفته می شود که مردم به خیابان ها می ریزند و تظاهرات و قیام های پشت سر هم راه می اندازند و طبقه کارگر دست آخر می آید... اما این مثال تاریخی، دیگر حتی یک فرضیه هم نیست. طبقه کارگر ایران از انقلاب ۵۷ تا کنون، اولا موقعیت بسیار قدرتمند و عظیمی در تولید وخدمات و دیگر عرصه های جامعه دارد و دوما تجارب عظیمی را کسب کرده است. هزاران اعتصاب بزرگ و کوچک را سازمان داده، تشکلهای متعددی را پشت سر نهاده، شوراهای اسلامی را به زباله دانی ریخته، تشکل های صنفی دولتی را دور زده و چه بسا با همین نام تشکل صنفی و قانونی اما ، نوع و کیفیت دیگری از اتحاد و سازمان را بوجود آورده و همزمان سندیکاها و تشکل های مستقل و هیاتهای نمایندگی را برای پیشبرد مبارزات خود سازمان داده است. و بعنوان نقطه عطف، شکل شورایی سازمان کارگری و مردمی را پیش کشیده و با برگزاری مجامع عمومی کارگری و تصمیم گیری جمعی و دخالت توده ای کارگران ، در واقع گام مهمی در جهت تشکل شورایی برداشته است. ۲- بین طبقه کارگر و دیگر بخشهای زحمتکش جامعه در میان معلمان، بازنشستگان، دانشجویان، پرستاران و دیگر محرومان جامعه اتحاد و همبستگی قابل توجهی بوجود آمده است. این طلیعه ی یک صف بندی طبقاتی وسیع و مبارزه گسترده ی طبقاتی علیه نظام سرمایه داری در ایران است. این یک اتفاق نظری نیست. همبستگی و اتحاد این بخشهای کارگر و زحمتکشان جامعه در نتیجه ی یک توافق نظری و سیاسی با هم و از بالا بوجود نیامده است. وضعیت معیشتی است که جایگاه جنبش ها را تعیین کرده و می کند نه موضعگیری سیاسی آنها. موضعگیری سیاسی هم از درون و از دل همین خواستهای معیشتی است که بیرون می زند، نه در ذهنیت فعالین کارگری یا معلمی یا دانشجویی بعنوان اصناف جدا از هم و با منافع متفاوت. وقتی مطالبات یکی است، همبستگی و یکپارچگی جنبش ها ی اجتماعی و طبقاتی بیشتر می شود. این یک تحول طبقاتی بر پایه خواستهای مشترک و شرایط اقتصادی و معیشتی این بخش اکثریت جامعه است. شکی نیست تجارب تاریخی مبارزه ی طبقاتی، عنصر آگاهی، کمونیسم و مارکسیسم و ضرورت اتحاد کارگران و ... جای خود دارد و قابل انکار نیست. اما این تاثیرات بر متن اتفاقی است که در ایران افتاده است. و آن شرایط معیشتی و همسرنوشتی و در نتیجه ی تعرض سرمایه به نیروی کار و مزدبگیران و تحمیل فقر و فلاکتی است که خواستهای این اکثریت را بهم گره زده و یکی کرده است. جنبش اصلاحات نتوانست سطح معیشت بخشی از این اکثریت را بهبود بخشیده ، بطرف خود بکشد و قطبی مرفه و متوسط بوجود آورد و توهم ایجاد کند. اکنون با وجود جنبش های متعین و مستقل مانند جنبش کارگران، معلمان، بازنشستگان، دانشجویان، زنان و...، اما شرایط اقتصادی و فقر و محرومیت شدید، این جنبش ها را به درجه زیادی به هم نزدیک، هماهنگ، همبسته و یک کاسه کرده است. و اعتصابات شکوهمند اخیر، طبقه کارگر را در راس این جنبش ها قرار داده است. شعار "کارگر، معلم، دانشجو، اتحاد اتحاد" ، شعاری نیست که از بالا و در ذهن کسی به این جنبش ها تزریق شده باشد. واقعیت این است که وقتی خواستها یکی می شود، و طرف حساب ولو کارفرماهای خصوصی و یا دولتی معین اما اساسا دولت است، در نتیجه، اتحاد هم ناگزیر می شود. این اتحاد دیگر یک شعار نیست. یک اقدام و عمل مدام آگاهانه و طبقاتی است. نه تنها بر سر یک خواست مشترک مقطعی، مثل شعار آزادی این و آن زندانی کارگر و معلم و دیگر فعالین سیاسی که بعد از آزادی ، خواست مشترک و اتحاد منتفی شود. بلکه به دلیل شرایط معیشتی چند ده ساله که مدام به ضرر این اکثریت تشدید شده، این اتحاد و هبستگی هم یک امری دایمی و حیاتی گشته و به دنبال آن مسایل دیگری پا به میدان می گذارند. مثلا شکل شورایی تشکل ها در پاسخ به یک مبارزه طبقاتی و ضد سرمایه داری که اکنون به برنامه عمل طبقه کارگر، معلمان، دانشجویان، بازنشستگان و ... تبدیل شده است. در رابطه با جنبش زنان باید بگویم که اگر چه مبارزه زنان علیه حجاب اجباری فی النفسه و روی پای خود یک خواست است، اما اولا این خواست در جمهوری اسلامی بعنوان یک مطالبه ی جداگانه قابل حصول نیست چرا که ضدیت با زن ، جنسیتی کردن جامعه، تبعیض و آپارتاید جنسی یکی از پایه های رژیم است. دوما زنان از کارگر و معلم و دانشجو و خانه دار، با کل هم طبقه ای هایشان شرایط معیشتی فلاکتبار مشترکی دارند. در نتیجه، هر پیشروی برای زنان در عرصه آزادی ها، به پیروزی کل هم طبقه ای هایشان بستگی دارد. در شرایط کنونی و در صفوف مبارزه اقتصادی و برای آزادی، اتفاق دیگری که افتاده است این است که اگر رهبری تشکل های صنفی چه کارگری وچه معلمان و بازنشستگان و دانشجویان، هنوز به آن درجه از وحدت و همگونی فکری و آگاهی طبقاتی نرسیده اند که یک رهبری منسجم و محکم و قدرتمند را تامین کنند، اما عامل هل دادن و به حرکت در اوردن این رهبری درواقع بخش آگاه توده های کارگر، معلم و دانشجو و زن از پایین است. بویژه طیف وصف وسیع تری از فعالین در میان این بخش ها جلو آمده اند که هر کدام بخشی از تودها ی مربوط را همراه خود دارند. این طیف که در اساس بسیج کننده ی توده های بیشتری از همکاران خود هستند وهیچ ایرادی ندارد که در هیات مدیره ها نیستند، چرا که بطور واقعی اساسا محرک و تصمیم گیرنده این طیف هستند.. بدون اینها اعتصاب کارگری یا تحصن معلمان یا تجمع دانشجویان و غیره ممکن نیست. این خودآگاهی، در دل یک مبارزه طبقاتی طولانی مدت، رشد کرده و می رود تا مسیر را تعیین و مبارزه طبقاتی را که عملا در خواستهای مشترک، وضعیت معیشتی فلاکتبار، فشار سیاسی و سرکوب وجود دارد، گامی جلوتر برده و صف بندی گسترده تر و محکم تر و قدرتمند تری بوجود آورد. شکی نیست که رهبران بزرگ آتی جنبش های کارگران، معلمان، دانشجویان وغیره در آینده همین طیف خواهند بود. طیف و صف کارگران، معلمان، زنان و دانشجویان سوسیالیست و ازادیخواه و برابری طلب. پیشروی این جنبش ها و پیروزی دربدست اوردن خواستهای اقتصادی و سیاسی در گرو ظرفیت و گستردگی ونفوذ بیشتر و محکم تر این طیف و صف فعالین کارگری، در برگزاری مجامع عمومی، شوراهای کارگری، موضعگیریهای سیاسی روشن و بویژه تاکید بر همبستگی طبقاتی است که اکنون خوشبختانه در جریان است. .مبارزه طبقاتی در ایران، موقعیت جدید طبقه کارگر و همبستگی و همسرنوشتی طبقاتی به صورتی که معلم، دانشجو، بازنشسته وزن هم خود را کارگر و متعلق به طبقه خود می داند، چشم انداز با شکوهی را در مبارزه طبقاتی در ایران ترسیم می کند. این چشم انداز، آلترناتیو طبقاتی قدرتمندی در مقابل بورژوازی حاکم و اپوزیسیون وعامل دخالتهای خارجی است. با این چشم انداز، انقلاب آتی ایران نه انقلابی همه با هم، بلکه انقلابی کارگری و ضد سرمایه داری و برای ایجاد جامعه ای آزاد و برابر است. اتحاد صفوف کارگران کمونیست و کمونیست های جامعه و تحکیم و گسترش این موقعیت، برعهده کمونیسم و حزب ما افتاده است. حزب حکمتیست – خط رسمی بعنوان حزب کمونیستی و قطب نمای سیاسی طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه به استقبال این تحول تاریخی می رود.
|