حزب کمونیست کارگری حکمتیست(خط رسمی)
چهل
سال
بعد!
چهل سال از حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، که نه محصول انقلاب ۵۷ و قیام بهمن، که محصول توافق و سازش بورژوازی جهانی و ارتجاع داخلی برای دست بدست کردن قدرت از بالا، و نهایتا نتیجه سرکوب و شکست خونین آن انقلاب بود، میگذرد. جمهوری اسلامی ایران طی این چهل سال، حتی یک روز بدون بحران سیاسی، خطر سرنگونی و فروپاشی و جنگ و کودتا و شورش محکومین، نزیسته است. حکومتی که حتی یک روز هم بدون تقابل با میلیونها میلیون شهروند، زنان و مردانی که حق خود از زندگی انساتی را کمتر از حق انسان دنیای معاصر نمی دانستند، سر نکرد! با این وجود، از هفتم دیماه سال گذشته و با آغاز زمین لرزه سیاسی در عمیق ترین سطح و لایه های جامعه ایران، که در دل آن و طی ده روز محروم ترین اقشار جامعه در قریب یکصد شهر و روستا برای گرفتن نان و آزادی به قدرت خودشان به میدان آمده بودند، جوانه های انقلابی جدید برای زیر رو رو کردن نظام سرباز کرد! از دیماه سال گذشته، که به" ده روزی که ایران را لرزاند" معروف شد، جنبش اعتراضی و میلیونی، در قد و قامت دیگری علیه تمامیت حاکمیت و برای گرفتن حق خود به قدرت خودش، به میدان آمد و حاکمیت و نظام را لخت و عور در معرض و در تیررس محرومین قرار داد. این زلزله، از جنس اعتراضات قبلی دهه های گذشته، مانند مقاومت انقلابی در کردستان در دفاع از دستاوردهای انقلاب ۵۷ و یا اعتراضات در۱۶ آذرها و اول مه های پرشور و اعتراضات مدام طبقه کارگر و زنان و دانشجویان و هجده تیرها و … نبود! این زلزله، زمین حاصلخیز جنبش انقلابی در ایران را شخم زد و آماده کاشتن تخم یک انقلاب تمام عیار کرد. این زلزله اعلام قدرت محرومین جامعه ایران و آغاز انقلاب نوین دیگری است که هرچند برشانه های انقلاب ۵۷ ایستاده است، اما تماما، کیفیتا و ماهیتا انقلابی نوین! با آگاهی نوین! روشها و سازماندهی و رهبری نوین است که قدم به قدم پیشروی کرده است و توازن قوا را به نفع پایین و به نفع محرومین، تغییر داده است. دیماه سال گذشته، شروع تاریخ شکل گیری انقلابی نوین، برشانه های انقلاب شکست خورده ۵۷، است تا آرمانهای آزایخواهانه و برابری طلبانه آن انقلاب را که توسط ائتلاف ارتجاع امپریالیستی و ارتجاع اسلامی به بهای صدهاهزار اعدام و میلیونها دستگیر و شکنجه و نسل کشی های پی در پی، به شکست کشانده شد، متحقق کند. زمین شخم خورد شورش گرسنگان، با کاشته شدن بذر اعتصابات کارگری از مراکز صنعتی چون هفت تپه و فولاد، تحت رهبری شبکه ای از کارگران رادیکال و آگاه به منافع خود، به فاز دیگری، به رویارویی طبقه کارگر صنعتی ایران با تمام حاکمیت، میرسد! شورش گرسنگان در دیماه به تحرک کارگر صنعتی با رهبری آگاه و سازمان یافته، شیفت میکند. طبقه کارگر از مراکز صنعتی شیپور هدایت همه اعتراضات در جامعه، معلمان، بازنشستگان، زنان، دانشجویان، و … را به صدا در میآورد و رنگ اهداف و مطالبات و شیوه کار و سازماندهی شورایی خود را به تمام جامعه میزند. از این پس فازهای تاریخ تحولات سیاسی در ایران، در عمق جامعه با تحرکات کارگری سنجیده میشود. دستگیری، شکنجه، مهندسی"مستند سازی" تلویزیونی از اعتراف گیری اجباری در حبس و شکنجه از رهبران و حامیان طبقه کارگری که در هفت تپه و فولاد، و .. سربلند کرده بود، نه تنها تاثیری در به سازش و تسلیم کشاندن محرومین ومحکومین در ایران در مقابل دستگاه ارعاب پلیسی ندارد، که بلافاصله به عکس خود تبدیل میشود. انقلاب و پیشروی های قدم به قدم آن، علیرغم تلاش های صف ملونی از بورژوازی در حاکمیت و در اپوزیسیون برای مقابله با آن، چون شبحی برفراز جامعه در نوسان است. امروز و پس از چهل سال از انقلاب ۵۷، نگاهی به پشت سر و چرخاندن سر به سوی آینده، آینده ای که این انقلاب نوین آن را نوید میدهد، برای تثبیت پیشروی ها و مقابله با دشمنان هم در حاکمیت و هم در اپوزیسیون، میتواند راه گشا باشد.
انقلاب ۵۷ برخلاف روایت طیفی از روشنفکران ملی - مذهبی تقابل مشروطه و مشروعه نبود، تقابل صف میلیونی مردم با یک حکومت مستند بود. مشروطه دهها سال قبل، به زیر عبای مشروعه خزیده بود و شکست اش را پذیرفته بود. سال ۵۷ مردم عليه استبداد سلطنتى با پليس مخفىاش، با زندانهايش، با شکنجه گاه هايش بپاخاستند. در جامعه آزادى بيان، آزادى مطبوعات، آزادى تشکل و فعاليت اتحاديه کارگرى، آزادى فعاليتهاى سوسياليستى وجود نداشت. آزادى هيچگونه فعاليت سياسى وجود نداشت. يک حکومت مستبد، فردى، متکى به ارتش، پليس و پليس مخفى، حاکم بود با بيشترين نابرابرى اقتصادى، فقر عظيم در کنار ثروتهاى انبوه. مردم عليه اينها و براى برابرى، براى آزادى از چنگال اختناق سياسى و استثمار اقتصادى، بپا خاستند. اين به انقلاب ٥٧ معروف شد. بر متن ناتوانی رژيم شاه از سرکوب جنبش انقلابی و سراسری مردم، جنبش اسلامی، بعنوان يک جريان مرتجع، عليه مدنيت، عليه مدرنيسم اجتماعى، عليه حقوق زنان، عليه رشد، به جلو صحنه کشانده میشود. ضدیت افراطی و ایدئولوژیکی این جریان در ضدیت با کمونیسم و سوسیالیسم، آنرا به بهترین کاندید برای مقابله با انقلاب تبدیل کرد. برای بورژوازی غرب که ایران بازار سرمایه و منطقه نظامی - سیاسی آن بود، جنبش اسلامی که از قديم در انزوا و در حاشیه جامعه ايران زیست میکرد، برای جلوگیری از پیروزی انقلابی که میرفت نظام سرمایه را زیرورو کند، بعنوان آلترناتیو شاه، و تنها آلترناتیو بورژوا- امپریالیستی موجود روز، پذیرفته میشود. در این گره گاه است که جنبش اسلامی پر و بال گرفته و يکى از شخصيتهاى اين جنبش، يعنى خمينى، را به پاريس ميبرند و زير نورافکن ميگذارند. از این مقطع رسانهها و دولتهاى غربى وسيعا جريان اسلامى را بعنوان آلترناتيوى که ميتواند و بايد جاى حکومت شاه بنشيند تبليغ ميکنند، بخش بزرگى از اپوزيسيون ملى و سنتى منجمله نهضت آزادی، جبهه ملى و حزب توده و پان ایرانیستها، به جريان اسلامى اعلام وفادارى ميکنند و به اين ترتيب جريان اسلامى به صدر مبارزه عليه سلطنت رانده ميشود. اعلام وفاداری ارتش به خمینی با پادرمیانی ژنرال هویزر، نقطه پایانی این توافق و سناریو بود. اما مردم بر خلاف سناریوی امریکا و باقیمانده رژیم سلطنت و جنبش ملی-اسلامی و خمینی قيام ميکنند. قيام ٢٢ بهمن، قیام مردم برای به زیر کشیدن رژیم سلطنت به دست خود، ارتش شاه را در يک رو در رويى نظامى شکست ميدهد. قیامی که توسط جریان اسلامی و متحدین وقت آن به سرعت کنترل و خفه میشود. ماحصل اين روند پيدايش حکومتى است تحت رهبرى و کنترل جريان اسلامى. برخلاف تبلیغات طرفداران رژیم سلطنت، جمهوری اسلامی نه نتیجه انقلاب ۵۷، نه "انتخاب" مردم که نتیجه دخالت دول غربی و در راس آن امریکا، نتیجه آَشتی ارتش و جریان اسلامی، نتیجه طرح امریکا برای دست بدست کردن قدرت از خاندان پهلوی به جریان اسلامی به رهبری خمینی، و بالاخره نتیجه سرکوب انقلاب ۵۷ توسط جمهوری اسلامی بود. انقلاب ٥٧ مثل اکثر انقلابات، نهايتا نه با فريب و صحنه سازى، بلکه با سرکوبى خونين به شکست کشيده شد.
فاصله
٢٢
بهمن
٥٧
تا
٣٠
خرداد
٦٠
،
تمام
آن
فرصتى
بود
که
اسلام
و
حرکت
اسلامى
با
همه
اين
سرمايهگذاريها
و
تلاشها
توانست
براى
موکلين
مستاصل
رژيم
شاه
بخرد.
و
البته
از
اين
بيشتر
نياز
نداشتند.
خمینی
وظیفه
و
کاری
را
که
شاه
قادر
به
انجام
آن
نبود،
یعنی
سرکوب
انقلاب
را
بنام
انقلاب،
به
سرانجام
میرساند.
مقطع
پيدايش
و
تثبيت
جمهورى
اسلامى،
٣٠
خرداد
٦٠
است،
نه
٢٢
بهمن! انقلابی جدید برای بسرانجام رساندن جدالی قدیمی انقلاب جدیدی که از دیماه سال گذشته سوت آن به صدا درآمد، بی تردید بر شانه های انقلاب ۵۷ ایستاده است. انقلابیون جدید، رهبران رادیکال سوسیالیست طبقه کارگر، جوانان، زنان و مردان ای که آینده ایران را در رویارویی با تفاله قدرت ضدانقلاب اسلامی شکل میدهند، باید و لازم است که نسبت به حقایق تاریخ انقلاب ۵۷ ، روشن باشند و آن را چراغ راه آینده کنند. اگر دیماه فقط زنگ خطری بود برای بورژوازی در قدرت بود، رادیکال، آگاه و متحد شدن این جنبش، حضور قدرتمند طبقه کارگر در اعتراضات و در صحنه سیاست در جامعه، خوردن مهر طبقه کارگر و سوسیالیسم کارگری بر اعتراضات پس از آن، بی تردید آژیر سراسری و پرصدایی را برای کل بورژوازی در حاکمیت و در اپوزیسیون به صدا در آورد. از این پس عوامفریبی ها و توهم پراکنی های اپوزیسیون راست پروغرب در مورد آزادیخواهی و برابر طلبی و اتحاد و همبستگی ملی، جایش را به ترس و"ترساندن" از انقلاب و تلاش فوری برای آلترناتیوسازی از بالا، به امید تکرار تجربه شکست انقلاب ۵۷، میدهد. منافع طبقاتی با شفافیت بیشتری بیان میشود. شفافیت در بیان منافع طبقاتی را طبقه کارگر صنعتی ایران در حرکات اعتراضی و با بیان روشن و شفاف منافع و جایگاه اش در جامعه، به بورژوازی در حاکمیت و در اپوزیسیون تحمیل کرده است. بر این بستر است که تلاش برای سرکوب و یا خفه کردن این اعتراضات، و بازگرداندن توازن قوا طبقاتی به نقطه پیش از خیزش دیماه، نقطه اشتراک هر دو بخش بورژوازی است. انقلاب آتی برای طبقه کارگر و مردم محروم در ایران، ادامه تلاش برای تحقق آرمانهای انقلاب شکست خورده او در سال ۵۷، برای دستیابی به آزادی، برابری، رفاه و امنیت است. انقلاب جدید مردم در ایران، برای به سرانجام رساندن آن جدال قدیمی است که چهل سال قبل به آن دست زد. آن جدال، که چهل سال قبل میرفت و میتوانست یک جامعه امن، آزاد و برابر، یک جامعه سوسیالیستی را بر ویرانه های رژیم سرنگون شده سلطنتی بنا نهد، شکست خورد! اما به شهادت تمام رویدادهای "پسا خیزش دیماه" و "پساهفت تپه و فولاد"، چهل سال بعد جامعه انقلاب خیز ایران، تمام تلخی ها، زخم ها، مصائب، فجایع عظیم و تاریخی خود را سرمایه آبیاری جوانه های آگاهی طبقاتی، استقلال طبقاتی، و قدرت طبقه کارگر، در انقلاب جدید خود کرده است. جامعه ایران با تجربه خود، نه تنها آموخت که این تنها طبقه کارگر است که با رهایی خود میتواند جامعه و همه شهروندان را رها کند، که عملا حول پیشروان این طبقه، حلقه زده است. این برجسته ترین تفاوت انقلاب نوین، با انقلاب ۵۷ است. تفاوتی که مقابله دشمنان را با آن، در مقایسه با انقلاب ۵۷ ، بسیار بسیار دشوار تر میکند. برای بورژوازی اما، از هر نوع، اسلامی و عمامه دار یا پرو غرب و فوکول کراواتی، ملی یا مذهبی، خواهان سلطنت یا جمهوری، بیش از پیش سناریو همچنان سرکوب یا خفه کردن این انقلاب به هر وسیله ای است. از کودتای داخلی تا تمرین انواع "گوادالوپ های دوم" یا هر نوع دخالت قدرتهای ارتجاعی جهانی و منطقه ای، همه سناریوهای موجود برای نجات نظام سرمایه است. اما اوضاع جهانی، بحران دامنگیر بورژوازی جهانی، موج برگشت اعتراضات طبقه کارگر و مردم محروم، موج جنبش های ساختارشکنانه ای که در جهان غرب و بخصوص در کشورهای متروپل جریان دارد، جنبشی که مدام رادیکال تر میشود، سرمایه انقلاب آتی ایران است. تنها مشاهده جنبش هایی که در جوامع غربی، بورژوازی حاکم در کشور خود را به مصاف طلبیده اند، مشاهده محبوبیت و مطلوبیت یافتن مجدد عدالتخواهی "چپ"ی که با مارکس و سوسیالیسم مارکسی تداعی میشود، گویای این حقیقت است که جهان آبستن دریایی از همبستگی و حمایت و پشتیبانی از طبقه کارگر ایران در دل انقلاب جدید او است. انقلابی که از سوی دیگر، میتواند مشعل انقلابات سوسیالیستی و کارگری را در سراسر جهان، بار دیگر و پس از انقلاب بلشویکی در روسیه، روش کند و این بار آن را تا انترناسیونالیسم و کمونیسم، روشن نگاه دارد. امسال در چهلمین سالگرد قیام بهمن ۵۷، در جهان چند قطبی و جهان "پسا شوروی"، صف بندی های طبقاتی، توازن قوا، هم در سطح جهانی، هم منطقه ای و هم کشوری، تغییرات بسیار عظیمی کرده است. بورژوازی جهانی و بالطبع بورژوای در ایران، پس ازجنگ سرد علیرغم چند سال پروپاگاند گوش خراش و کرکننده خود، هرگز قادر نشد، شکست اقتصاد دولتی در شوری و شکست کمپ شوروی را بعنوان پایان تاریخ مبارزه طبقاتی و شکست سوسیالیسم به باور جامعه تبدیل کند. انقلاب آینده ایران میتواند آغاز دور جدیدی از انقلابات سوسیالیستی در جهان باشد.
حزب کمونیست کارگری حکمتیست(خط رسمی) ۲۱ بهمن ۱۳۹۷- ۱۰ فوریه ۲۰۱۹
|