در مورد کار قانونى و علنى

بحث در سمينار حزب کمونيست ايران 


 

منصور حکمت


مقدمه کمونیست ماهانه:
این مبحث نکات منصور حکمت در دل یک سمینار در حزب کمونیست ایران است که ارائه دهنده بحث رضا مقدم بوده است. به همین دلیل بحث از پیوستگی یک مبحث مستقل برخوردار نیست. با این وصف نکات جدی ای خصوصا در مورد کار علنی و تفاوت آن با کار قانونی موجود است که بسیار ارزشمند است. این بحث و نکات قابل توجه آن علیرغم گذشت زمان زیاد از آن امروز هم که فعالیت علنی و خارج از چهارچوب قانونی به جمهوری اسلامی تحمیل شده است قابل توجه است. به همین دلیل آنرا در کمونیست منتشر و توجه فعالین کمونیست طبقه کارگر را به آن جلب میکنیم.

 

در مورد کار قانونى و علنى
 

يک مقدار از چیزهایى که میخواستم بگویم را امیر گفت. فکر میکنم در بحث رضا یک قانونگرایى معیّنى دیده میشود. یعنى وقتى مثالهایش را میزند ميبینيد که دیگر پذیرش آن ساده نیست. فکر میکنم حياتى است که کمونیستها بدانند کار قانونى چيست، و کار علنى هم، با همان تفاوتى که امیر گفت، یعنى همان کارى که مخفیانه صورت نميگیرد بلکه جلوى چشم جامعه صورت ميگیرد ولى کسى کارى راجع به آن نمیتواند بکند، آنهم جاى خودش را دارد.

ناصر نکته‌اى گفت راجع به اینکه مبارزه اقتصادى همیشه قانونى است. بنظرم اصلاً اینطور نیست. در همین (اعتصاب معدنچیان انگلستان)همه فعاليت معدنچيان غیر قانونى بود و مدام جریمه ميشدند... در جامعه مشروع نبود. بايد ديد مشروعيت دراین جامعه چه معنايى دارد. اگر منظور از مشروعيت تعبیرى است که دولت از آن میدهد خوب دیگر کار معدنچيان مشروع نبود، اينها داشتند بزور کار مستبدانه‌اى میکردند، داشتند مملکت را گروکشى ميکردند، ذغال‌سنگ ملت را در زیر زمین باقى میگذاشتند و معادن را به تخریب ميکشیدند و غیره و غيره... بدون رأى گرفتن از کارگران اعتصاب کرده بودند و چيزهايى شبيه به اين. مدام آنها را جریمه ميکردند، چندین ميلیون پوند جریمه فعالیت غیر قانونى‌شان را دادند. یک مبارزه علنى بود که مکانیسمهاى خودش را داشت. فکر میکنم این نوع تفکیک‌ها اینجا لازم است.

مثال خانواده‌هاى زندانیان سیاسى که بنظر رضا مثال خیلى خوبى میآید، بنظرم مثال خیلى بدى است. اولا در آن مثال ما داریم از یک منفعت قشرى حرف ميزنيم که فقط در خودش معنى دارد و قرار نیست به چیزى ختم شود. ولى وقتى ما از جنبش کارگرى حرف ميزنيم، قدرت‌‌گیرى‌ کارگران در طول مبارزه برایمان مسأله است، بالا رفتن اتحادشان برایمان مسأله است. ولى خانواده زندانیان سیاسى دنبال آزادى اقوامش است. وقتى اقوامش آزاد شد دیگر نمیدانم سازمان اتحادیه خانواده‌هاى زندانیان سیاسى قرار است ايجاد بشود بعداً کارى بکند، رهایى را ببار بيآورد؟ در ساختمان سوسیالیسم نقشى دارد؟ در ساختار دیکتاتورى پرولتاریا جایى باید احراز کند؟ از آن ببعد آدمهاى مختلف باید در اتحادیه خانواده زندانیان سیاسى عضو بشوند؟

نه! این دنبال اقوام خودش است و مجاز است اگر فکر ميکند که کلید زندان دست منتظرى است، برایش بنویسید. ولى من کمونیست نمیتوانم به چنین توهمّى اجازه بدهم که آقا بیایيد براى منتظرى طومارى بنویسیم! طومار نمينویسند که آقاى منتظرى ما بنا به خواسته‌هاى زیر میخواهیم فرزندانمان از زندان آزاد شوند. باید بنویسیم اکنون که ایران در حال جنگ با دشمن خارجى است، اکنون که اسلام فلان شده، اقدام غیر اسلامى دستگیرى اقوام ما در این مقطع درست نیست... والا سردفتر منتظرى نامه‌اتان را تحویل نميگیرد. شما حاضرید چنين نامه‌اى بنویسید و بچرخانید و امضاء جمع کنيد؟

براى کمونیست یک مسأله حیاتى مهم است این که آن فعالیت قانونى–علنى‌اش چه رابطه‌اى دارد با آن آگاهى اساسى و آن تشکل اساسى که میخواهد به درون طبقه کارگر ببرد. اگر ما میخواهیم در کارخانه طومار جمع کنیم که به منتظرى بفرض بگویيم که از وزارت کار بخواهد که قانون کارشان را اجرا کنند، اگر در همان جلسه کارگرى پیدا شد که در همان جلسه بگوید این توهمّات چيست؟ تنها راهى که ما میتوانیم اینها را مجبور کنیم، متحد شدن و اعتصاب کردن است، تنها راهش این است که پیاده بطرف کارخانه بغلى رژه برويم، تنها راهش این است که برویم خانواده‌مان را بیاوریم دَم درِ کارخانه جمع کنیم، ما جوابش را چه میدهیم؟ میگویيم اشتباه میکنى؟! ميگوييم الآن تنها راه همين است و بايد به منتظرى نامه نوشت؟ الآن تنها راه این است و بايد به وزارت کار نامه نوشت؟ بايد به آن کارگر بگوييم که از اصول کار قانونى چیزى سرش نميشود؟!

میخواهم بگویم آدم باید بتواند در یک جدال واقعى در درون طبقه کارگر تشخیص بدهد چه کسى دارد منافع طبقه کارگر را بیان میکند. بحث تناسب قوا یک بحث است - که بنظرم باید دید تناسب قوا چه حکم میکند - ولى از اینجا صرفاً تأیيد هر نوع فعالیت قانونى در نميآید. فکر نمیکنم این از نظر کار کمونیستى درست باشد، که چون باید کار قانونى کرد بنابراین هر کسى که کار قانونى میکند مجاز است بکند!

خوب توده‌اى هم همین کار را میکند، بخاطر اینکه تفکرش آنطور است. چرا مثال زندانیان سیاسى را ميزنید؟ نامه به امام خمینى برای" بند جیم" را در نظر بگیرید. اين هم "کار قانونی" است، مگر نيست! میخواهد اصلاحات ارضى بشود، بالأخره زمین از دست ملاکین بيرون آورده شود، خواست دهقانان هم هست. آیا ما میرویم پاى اين طومار امضاء بگذاریم؟ نامه به امام خمینى، مبنى بر اینکه احزابى را که عليه دولت اقدام مسلحانه نميکنند نگيريد! بخشى از مبارزه براى آزادى احزاب! نامه جهت تلاش براى بوجود آوردن کانونى براى کمک به آوارگان جنگ و ساختن مسکن به بهانه خرابى‌هایى که جنگ ببار آورده؟ نامه به اينها که جنگ اسلامى به هر حال یک چیزهایى دارد... نــه! ما این کارها را نميکنیم.

میخواهم بگویم مسأله به همان آکسیون و به همان اقدام به منظور آزادى اقوام زندانیان که ختم نمیشود، با خودش تصویرى از طبقات حاکمه را بدرون طبقات فرودست ميبرد و ياد ميدهد که اینطورى ببینند، به منتظرى متوهّم‌شان ميکنيم، آن خصلت پیوسته و پیگیر رژیم اسلامى را از چشمشان دور میداریم. همه اینها همراهش هست. اگر قرار باشد بگوييم که کمونیست‌ها لازم است "کارقانونی" بکنند و بنابراین هر جلوه "کارقانونی" مورد تأیيد کمونیستها است، من این را قبول ندارم.

فکر میکنم "کارقانونی" باید با فعالیت درازمدت کمونیستى خود کمونیستها یک ربط قابل دفاع داشته باشد. يک کمونيست بايد بتواند این را به هر کارگرى که دارد آنارشیستى میزند نشان دهد. و گرنه کارگرى که در جلسه بلند شود و بپرسد مگر تو نميفهمى که منتظرى هم یک گُهى است مثل بقیه اینها؟ راست ميگويد! میخواهيد کارگران را بصف کنيد و ببريد خانه منتظرى؟! میخواهم بگویم وقتى روشن نباشد که ما از چه چیزى داریم صحبت میکنیم، تناقضات این بحث اینجا است.

من خودم از این بحث چیز زیادى دستگیرم نشد. آن بحث اولیه رضا را که البته قبول دارم؛ که کمونیستها باید مبانى کار علنى و قانونى را - بشرطى که هر دو را تفکیک هم بکنيم - بشناسند و کار کنند. تناسب قوا هم بر روى اَشکال مبارزاتى طبقه کارگر تأثیر جدى دارد. ولى یک چیزى هم داریم به اسم رفرمیسم و یک چیزى هم داریم بنام توهّم‌پراکنى. اینها کجاى این تصویر قرار ميگیرد؟ سختى کار اینجا است و گرنه اگر آدم میتوانست در دوران افول، رفرمیسم بشود و در دوران انقلابى، انقلابى، کسى مشکلى نداشت. مسأله سیاست انقلابى، مبارزه انقلابى در دوران افول انقلاب است. این چطورى است؟
 

نوبت دوم

من با انگیزه بحث رضا اختلافى ندارم. او دارد یک جاى خالى را نشان میدهد ولى درست نمیتواند ترسیم کند که این جاى خالى کجا است. بنظرم یک اِشکال اساسى در بحث رضا این است که کمونیسم را فاقد آلترناتیو مبارزه در اَشکال قانونى ميگیرد، بعد میرود که اَشکال قانونى مبارزه را از توده‌ها بیاموزد. این همیشه براى من - وقتى در اختناق داریم حرف میزنیم - فشار عقب‌مانده‌ترین قشرهاى اجتماعى است.

تو میگويى از طومار میشود دفاع کرد. میگویم من هم اگر کارگر باشم با یک درجه ریسک میتوانم از مجمع عمومى دفاع کنم. واضح است که آسانتر از دفاع کردن از طومار، دفاع کردن از ننوشتن طومار است. کارِ شدنى ميخواهيد؟ برویم یک بُزى گير بياوريم، خودمان شیرش را بدوشیم و شیر و کورن‌فلکس بخوریم و تبلیغش کنیم! میگویى نمیشود؟! گاندى هم بالأخره نوعى از اَشکال مبارزه ضد انگلیسى است. چرا اين را نميبينيد که خوب یکنفر ديگر در همین جامعه، بهتر دارد مبارزه بر علیه انگلستان را فراخوان میدهد؟

میخواهم بگویم شما قبل از اینکه بدانید خودتان با توجه به تناسب قوا و اَشکال قانونى موجود در جامعه چه مبارزه‌اى را سر و سامان میدهید، که نمیتوانید راجع به اَشکال کار توده‌ایها و غیره حرف بزنيد. واضح است که اینها اَشکال کار کسان دیگرى هست. اینطور نیست که توده‌ها هستند، آگاهى پیش ما است و خودبخودى پیش آنها. خوب او هم دارد بطریق {...} اکثریتى‌ها، اَشکال قانونى مبارزه‌اش را پیش ميبرد. ما چه تعبیرى از "اَشکال قانونی" پیشنهادى حزب کمونیست، در مقابل "اَشکال قانونی" پیشنهادى حزب توده داریم؟ اول این را روشن کنیم، بعداً همه بحثها سر جاى درست خودشان مينشينند.

من میگویم تحریم شوراى اسلامى بنا به تعریف غلط نیست. حزب کمونیست میتواند بگوید به تعاونى شوراى اسلامى نبايد رفت. تعاونى سر اقتصاد است و سر یخچال. شوراى اسلامى سر جاسوسى است و سر خفه کردن اقتصاد. امروز را نبینید و فردا را فراموش کنید. امروز که انتخابات شوراى اسلامى است و کارگران به جنب و جوش میآیند، فردا وقتى لیست پنج تا کارگر فعال را از طرف شوراى اسلامى ميبرند به {...}، پس فردا که اين قضيه از پرونده بیرون آمد، اسم آن کارگر کمونیست در شوراى اسلامى نباشد، چون ضربه تاريخى‌ترى به طبقه کارگر ميخورد.

من باید بدانم آن شورا میخواهد چکار کند؟ یکى دارد ابزار کنترل کارگران را میسازد براى بورژوازى. بله! کارگران مجبورند رأى بدهند. بالأخره کانالى است که ممکن است یک روز به‌شان یخچال بدهند. یک روز یخچال میدهند ولى ده روز هم جلوى اعتصاب ميایستند. من هم عضو شورا هستم!؟ پس رفیق کارگر ما فردا از شوراى اسلامى استعفاء میدهد. تا وقتى اين در قانون هست و کار در آنهم کار قانونى است، رفيق کارگر ما در‌ آن میماند؟ البته که نه!

تمام مسأله بر سر این است که کدام اَشکال قانونى مورد دفاع ما است؟ اَشکالى که ما بتوانیم از آن دفاع کنیم. اینطور نیست که فقط کارگر وظیفه دارد از مشروعیت کار خودش دفاع کند و کمونیست باید دنبالش راه بیافتد. کمونیست هم باید بتواند بر مبناى منطق و استدلال خودش از مشروعیت کارش دفاع کند. فردا اگر در بين امضاء کنندگان عريضه به آيت‌الله منتظرى اسم من در آمد، جواب کارگر را روز قیام چه میدهم؟ من رهبر عملى قیامش هم میتوانم باشم؟

من میخواهم بدانم آن کارگر پیشرویى که گفت نه این سیاست درست نیست، رفتند طومار آوردند و توى سرشان خورد، و گفت بنظرم ميبايست همینجا تحصن میکردیم، آنها هم گوش ندادند و رفتند طومار جمع کردند و بعد از اينکه اين کارها را کردند و دست از پا درازتر برگشتند، چه کسى رهبرشان است؟ میخواهم بگویم به این سادگى نیست که اَشکال قانونى خوب است و باید ازآن استفاده کرد! اَشکال قانونى به تناسب قوا ربط دارد اما تناسب قوا چیزى نیست که {مثل قيمت سهام} آن بالا نوشته باشند "تناسب قوا" امروز هفت و نیم درصد! هر کسى یک ارزیابى ذهنى و عینى از آن دارد. یکى با تناسب قوا و تفکرش از پتانسیل این جنبش میگوید: بنظر من تحصن کنیم، یکى هم با بى‌اعتمادى به توده طبقه کارگر میگوید امضاء جمع کنیم.

در این بحث نمیشود با این فورمولى که رضا میگوید رفت و تکلیف مسأله را معلوم کرد؛ چون همین باعث میشود که ما از کارگرانى که دارند طومار جمع ميکنند فاصله بگیریم... کارگرانى که براى جمع کردن طومار جلوى خانه منتظرى جمع شدند، من اگر کارگر باشم تا آخر دَم درِ کارخانه میگویم نکنید، این کار اشتباه است. کارگر را براى التماس پیش منتظرى نبرید. امروز ممکن است دست نوازش به سر و گوشتان بکشد، فردا خیليها را باید تحویلش بدهید. میروند و میکنند؟ بالأخره فردايى هم در کارخانه هست، پس‌فردايى هم در کارخانه هست. من هم که نمرده‌ام. میروم و میگویم: دیدى باید تحصن میکردید؟

درمقابل شوراهاى اسلامى هم میگویم مجمع عمومى. از مشروعیتش هم میتوانم دفاع کنم. خوب باید زور بزنم تا دفاع کنم. به همان آسانى نیست که از طومارمیشود دفاع کرد. ولى کارگر پیشروتر و مبارزتر با یک درجه فشار آوردن بخودش میتواند دفاع کند. بگوید آقا ما جمع میشویم. دولت مخالف این است که کارگران زیر یک سقف جمع شوند؟ اگر دولت بگوید من مخالفم، که بقول امیر به طومار هم ممکن است بگوید که الآن وقت طومارنویسى نیست، امام گفته آنهایى که طومار مینویسند از منافقین هم سگ‌تر هستند. چکارش کنیم؟ این بحث من نیست که او چه برخوردى است به کار قانونی قابل دفاع من میکند!

دیروز بنحوى بروز داده که گویا میشود رفت و با وزارت کار حرف زد، ولى امروز هر کسى با طومار رفت دَم وزارت کار دستگیر میکنند. من چکارش کنم؟ حاصل آن فعالیت باید چیزى باشد که اعم از اينکه به موفقیت رسید یا نرسید، طبقه کارگر چیزى به لحاظ اتحاد گیرش آمده باشد. اگر شکست هم خورد باز به همان ترتیب.

بنابراین من میگویم جدا از آلترناتیوهاى واقعى حزب کمونیست در مورد اَشکال قانونى فعالیت این بحث را هنوز نمیشود بجایى رساند. تمجيد اين نوع کار و از آنطرف کشیدنى که در اين بحث حتى براى توجیه طومارنویسى به سران رژیم ميبینم، رژيمى که بطور عینى همه کارگران میبينند که خون طبقه کارگر را در شیشه کرده، توجیه‌اش فقط بر مبناى محدودیت کار قانونى و قابل دفاع بودن کافى نیست. باید معلوم باشد آن کار قانونى چرا در راستاى منافع درازمدت طبقه کارگر هست. باید به آن طرف نشان دهید، آقاجان شما که میگویید بیایيد مثلاً ماشینها را بشکنیم اشتباه میکنید، من که میگویم این کار را بکنید درست است، ولى با همان منافعى که تو دنبالش میکنى. و گرنه بنظرم طومار، آنطرف حد و مرزى قرار ميگیرد که بتواند قابل قبول باشد. در بحث رضا اصلاً حد و مرزش را نمیشود تعریف کرد.

بحث حاج سید جوادى را براى همین فهمیدم. حاج سید جوادى هم در روز خودش نامه مينوشت به رهبر عملى یک قشرى... حاج سید جوادى یک نامه دیگر هم نوشته به شاه، یک نامه دیگر هم نوشته به شاه. فرداى قیام بخاطر اینکه حاج سید جوادى به شاه نامه نوشته بود، توى کوچه‌ها دنبالش میگشتند. این حالت هم به هر حال در جامعه پیش میآید. سطح مبارزه فراتر میرود و حزبى که خود را با نامه نوشتن به امام خمینى بر سر بند جیم، تداعى کرد دیگر چیزى ازش باقى نميماند. میخواهم بگویم پیچیدگيهاى بیشترى از آنچه رضا جلوه ميدهد، در این بحث هست
.

نوبت سوم

در مورد اینکه رضا و خسرو چه چیزى میخواهند مطرح کنند بحث نميکنیم. ما در مورد آن چیزى که مطرح میشود بحث میکنیم. یکنفر میتواند بیاید و به خیال خودش مشغول دفاع از دخالتگرى کمونیستها باشد، ولى در عمل حال دروازه را براى رفرمیسم باز کند. من هم بنابراين به فرمولبنديش ایراد ميگیرم. انتخاب این که آیا بین این دو تا بحث، طرف آن بحثى که به هر حال دست بسوراخ کار ما میگذارد ولى صد تا سوراخ توى بحث خودش هست (وبحث قبليمان)، بالأخره یکى را باید انتخاب کرد. من ایرادم به بحث رضا این نیست که چرا معتقد است کمونیستها باید در اَشکال قانونى و علنى فعالیت دخيل شوند و اصلاً بدانند که این کار یعنى چه. اگر این یک جمله را میگفت همه برایش دست ميزدیم. بعد شروع کرد به توضیح دادنش، رسیدیم به اینکه پاى طومارنویسى هم باید باشیم، جلویش هم باشیم، خیلى هم کار خوبى است، توده‌ها بالأخره آنجا هستند و ما چکار ميکنیم و فلان و.... که اینها دیگر یواش یواش از ذهنیت آدم دور میشود.

من میگویم با این سلاح نمیشود به جنگ پوپولیسم و انزواطلبى رفت، با سلاحى که طرف جوابش را دارد: بابا جان شما که خیلى شورَش کرد‌ه‌اید! کارگر میگويد در عرصه سياسى از نظر فعالیت عملى کنار حزب توده قرار گرفته‌اى. به ميگويي این کارهایى که تو میکنى اشتباه است همانطور که حزب توده سه سال پیش هم بمن میگفت! ميپرسد موضع انقلابى‌تان این وسط چه شد؟ منافع کمونیستى‌تان این وسط چه شد؟ اصل اساسى‌تان که آگاهى طبقه کارگر در اين ميان باید بالا برود و اتحادش بیشتر بشود چه شد؟ بنظر شما اگر دسته‌اى در مقابل مخالفت بخش دیگرى از کارگران طومار جمع کنند و ببرند پیش منتظرى، طبقه کارگر را متحد کرده‌اند یا متفرق؟ چرا فقط وقتى ما به کارگران میگويیم به خط ما بپيوندند، طومار نميخواهيم، باعث تفرقه میشویم و حزب‌الله که کارگران را ميبرد اطاق منتظرى باعث تفرقه نشده؟ چون توده‌ها را پشت سر خودش دارد؟! همه اين سؤالها براى همه پیش میآید.

در مورد مسأله کار قانونى بنظرم امیر روى نکته درستى انگشت میگذارد. میگوید اولاً کار "علنى" را از "قانونى" جدا کنید. آنچه ما ميگوييم کار "علنى" است. قانونى در ایران باقى نمانده که الآن بشود به آن آویزان شد. اگر چيزى مانده خیلى مارژینال و حاشیه‌اى است، خیلى حاشیه‌اى. یعنى هیچکدام از اقشار اجتماعى هم نتوانسته به اتکاء يک لایحه قانونى يا يک ماده قانونى مبارزه کند. حتى بورژوازى که مطابق قانون برسمیت شناخته شده است و ساختمانهايش مال خودش است، وقتى مصادره‌اش میکنند، نمیتواند به قانون متکى شود. اگر در مورد جنبش جهانى حرف میزنید این حرف درست است، مبارزه قانونى خیلى جاى مهمى دارد. در ایران مبارزه "قانونى" با "مبارزه علنى" همیشه دو تا چيز مختلف بوده و اگر بخواهیم از "قانون" بمعنى اخص کلمه صحبت کنیم میشود "دولت". وقتى اينطور ببينيم سؤال به اين تبديل ميشود که آیا از "مجارى دولتى" براى مبارزه‌مان استفاده میکنیم یا نه؟ مجارى دولتى. یعنى دولت میگوید "دادگاه"؟ وزارت کار است. هر کس میخواهد وکیل بگیرد و برود آنجا. "دادگاه"؟ شوراى اسلامى کارخانه است. این است مجراى حرف زدن شما. بحث بر سر "مجارى قانونى" نیست، بحث بر سر "مجارى دولتى" است. چون بیرون دولت دیگر قانون هيچ چیز عینى‌اى نیست - در جمهورى اسلامى لااقل اينطور است. اگر به این سؤال قرار باشد پاسخ بدهيم، من میگویم از "مجارى دولتى" جمهورى اسلامى استفاده نمیکنیم. تحریم از حالا! این نظر سیاسى من است.

آیا معنى اين حرف این است که از اَشکال علنى و مشروع مبارزه، اَشکالى که کارگران میتوانند از آن دفاع کنند و حتى دولت نمیتواند برگردد و به آنان اتهام توطئه‌گرى بزند، اتهام آنارشیسم و سرنگونى بزند، یا اتهام تضعیف حکومت بزند، استفاده نکنیم؟ من میگویم استفاده بکنیم. اینها خیلى با هم در ايران فرق دارند. هیچ اعتصابى در ایران نیست که امروز قانونى باشد. آیا ما از اینها دفاع نکرده‌ایم؟ دفاع کرده‌ایم. همه اعتصابات "غیر قانونى" هستند ولى "علنى" هستند و جلوى چشم همه ما اتفاق ميافتد و ما هم میگویيم باید حمايت کرد. اختلاف میرود سر آنجایى که بخشى از طبقه کارگر که براى دوره‌اى، توده‌هایى را با خودش دارد، دارد دست بکارى میزند خلاف منفعت طبقه کارگر. کمونیست در اين وضعيت چکار میکند؟ بنظرم بيرون آن حرکت ميایستد. ترس از انزوا هم حدى دارد، در چهارچوب معيّنى معنى دارد.

شوراهاى کارگرى تصمیم ميگیرند که به تظاهرات بلشویکها شلیک کنند. من اگر عضو آن شورا باشم استعفاء میدهم. سیاست منشویکى به شورا حاکم است و ميگويد اين تظاهرات غیر قانونى است، بزنید و بکوبيد. خوب مگر این قبيل شوراها در سرکوب تظاهرات‌ {ايروان؟} و کشتار بلشويکها نقش نداشتند؟ نقش داشتند و باعث انزواى شوراها شد. هر کسى که آن روز استعفاء داد فردا در {...} قیام بود. بنابراین ترس از انزوا حدى دارد. یک بینش طبقاتى-کارگرى لازم است که تشخیص بدهد چه کارى آدم را منزوى میکند و چه کارى منزوى نمیکند. نفس اینکه توده‌ها الآن آنجا هستند چيزى را تعيين نميکند. خوب توده‌ها دیروز در صف رفراندم جمهورى اسلامى بودند. اگر بخواهیم حدود و ثغور و ظرافتهاى بحث را درز بگیریم، این را هم میشود گفت: "توده‌ها در رفراندم بودند" ، "در بسیج جنگ بودند"، در فلان و بهمان بودند، در حمله به کردستان هم بودند... حالا من چکار کنم؟ ما بيرونش ميايستيم، واضح است! وقتى همه ميگفتند، بنى‌صدر هم ميگفت که آى کُردها تجزیه‌طلب‌اند، خوب توده وسیعى از کارگران متوهّم هم حرفش را باور کرده، باید بالأخره سر چهارراهى بایستى و در نهایت انزوا بگویی "حق ملل در تعیین سرنوشت" - با اين کار از خودِ چپ آنزمان هم منزوى ميشدى... بايد بایستى و همين را بگویى... شش ماه بعدش معلوم میشود. شش ماه بعد هیچ چیز از آن يکى در تاریخ باقى نميماند، ولى تو قدرت ميگيرى.

بنابراین این بحث حدود و ثغورى دارد. حدود و ثغورى که کمّى نیست، یک بحث کیفى است. کجاى آن مخالف پرنسیپهاى اساسى کمونیسم و منافع طبقه کارگر نیست؟ شرکت تعاونى دولتى، اگر فقط تعاونى دولت-ساخته است من موافقم که واردش بشويم. براى اینکه آنوقت ميبينند که نمیشود اين آدمها راخرید، نمیشود این آدمها را فاسد کرد، ميگويند اين آدم از وقتى در تعاونى بوده، حق کارگران دارد میگيرد و به صاحبانش ميدهد. بحث شوراى اسلامى اینجا یک چیز دیگر است. بحث مبارزه سیاسى است. شوراهاى اسلامى تشکل زرد دولتى است. از حرفهاى رضا این استنباط را گرفتم که دیگر احتیاجى هم به "بیمارى کودکانه چپ‌روى" هم ندارد - یعنى نقد لنین به اینجا - معتقد است که در تشکل زرد هم باید رفت! توى هر چیزى باید رفت! آخر این که نشد!

ميپرسى چرا در سندیکاى دوره شاه نرفتم؟ بنظرم نباید میرفتم! کمونیستها نباید رهبر سندیکاى زمان شاه ميشدند اگر سندیکاها دولتى بود، ولى من دقیقاً سندیکاهاى آندوره را نميشناسم. يا در شيلى... اجازه بده، آیا ما امروز میرویم در سندیکاى کارگرى لهستان عضو شویم که عضویتش بیشتر از سولیداریته است؟ همین حالا اتحادیه‌ها جزو سندیکاى دولتى‌اند. آیا من و شما به اتحادیه دمکراتیک معدنچیان يورکشایر میرویم یا نمیرویم؟ نه نمیرویم. اين همه کارگران رأى میدهند و میروند عضو میشوند. من با اینها به آنجا میروم؟ خوب من در انزوا هستم ديگر چاره‌اش چیست؟

میخواهم بگویم بحث انزوا یک بحثى نیست که فقط بر مبناى بسیج فورى و آنى امروز توده‌هاى کارگر پشت سر این یا آن خط معنى بدهد. در یک مبارزه عملى معنى میدهد و گاهى براى توده‌اى شدن باید خودت را منزوى کنى، مثل بلشویکها در قبال جنگ بین‌المللى. کارگر روسى که پشت خط شکست‌طلبى نبود. کارگر روسى حداکثرش روى خط دفاع‌طلبى انقلابى منشویکى بود. بلشويکها ميگفتند نخیر شکست تزاريسم.

پیچیدگى بحث اینجا است. آن چیزى که رضا میخواهد با این استدلال انگشت بگذارد، در مقابل تعرض نقطه مقابل تاب ندارد. بحث من این است. قبلاً در مورد خود این نکات خیلى صحبت کرده‌ایم. یعنى با خود اساس بحث، مسأله کار علنى–قانونى کمونیستها موافقم. ولى وقتى دفاعیه‌اى که از آن داده میشود دفاعيه‌اى است که نمیتواند مرز خودش را با رفرمیسم و اپورتونیسم ترسیم کند (گوش شيطان کر!)، آدم چه استدلالى در مقابلش میتوان بکند؟ به صِرف این نقطه مثبتى که در اين مسأله مطرح میشود، نمیتوانیم این فورمولبندى را بپذیریم که به کارگران رهنمود بدهند که اگر طومار جمع میکنند، حتما شما هم بروید! پس بايد بنشينيم و روى دانه دانه اين حکمها بحث کنيم.

خسرو میگوید وقتهايى هست که توده‌هاى کارگر ميروند، بعد از همه بحثهاى ما باز هم میروند. من میگویم خوب ديگر میروند، او میخواهد برود، چکار کنم؟ که گفته که کمونيستها در هر حال، در هر مقطعى و در هر دوره از حياتشان باید توده‌اى باشد؟ توده‌هاى کارگر آلمان رفتند دنبال فاشیسم، کمونیستها هم مجبور بودند که براى دوره‌اى از توده‌هاى طبقه منزوى بمانند. هنوز هم عواقبش حل نشده، هنوز هم در آلمان یک حزب کمونیست بدرد بخورى وجود ندارد.

اين یک حدى دارد و آن حد بنظرم یک چیزهایى را تعیین میکند. من معتقدم اگر بخواهیم بحث به یک جاى منطقى برسد، اولاً باید تحلیل درستى از قانون در ایران بايد بشود، که از مبارزه قانونى صحبت میکنید یا مجارى دولتى؟ ثانیاً قانون خودش چقدر یک چیز قابل اتکاء است؟ بعد از آن مهمتر، مبارزه علنى است و بحث تناسب قوا. من میگویم کارگرى که در ایران میآید و میگوید حقوق خانواده چهار نفره را حساب کنید، یک کمونیست خیلى آتشینى میتواند باشد. سازمان باصطلاح چپ ایران ممکن است به این بگوید سازشکار. خودم این بحث را کاملاً قبول دارم. ولى بنظر من اين یک بحث دیگرى است. بحث قرار گرفتن در موقیعت رهبرى عملى طبقه، جایى که مبارزاتش را نه به تمامى شعارهایى که برایش نوشته‌اى، بلکه به بعضى از بخشهايش داريد، نزدیک میکند.

این بحث یک بحث معیّن است و به آن استدلالهایى که شده برنمیگردد. من فکر میکنم اگر رضا بخواهد این بحث را منسجم عرضه کند لااقل استدلالى که من و حمید اینجا کردیم، همه‌اش این بوده که مرز این استدلال باید با رفرمیسم و اپورتونیسم روشن باشد و گرنه خود این بحث و به این معنى، گرهى از کار کسى باز نمیکند.
 

نوبت چهارم

اختلافى که با بحث رضا حس میکنم اختلافى است بر سر برخورد سهل‌انگارانه و بى‌توجه به خود فرمولاسیون‌هایى است که دارد بکار ميبرد، نه خود آن نیّتى که اول بحثم گفتم. نیّتش که میخواهد اين را توضیح بدهد. خودش هم اینطور میگوید: "من این ضعف را دید‌ه‌ام و دیگر میروم. اگر کسى فکر میکند که من در نتیجه ریخت و پاشم شبيه حزب توده میشوم، بیاید بگوید چکار نکنم و گرنه من میروم". بابا جان همان مسئولیت بگردن شما هم هست که وقتى با کله بسمت مسأله‌اى میروى که بنظرت نقطه ضعف اين حزب است، بايد مواظب باشى که در نقدت شبیه حزب توده، شبيه اکثریت، شبیه اقوام زندانیان سیاسى نشوى. این هنرى نیست که آدم يک ضعف را تشخیص بدهد و با کلّه برود. تمام تاریخ کمونیسم همین است... منتها وقتى هم با کله میرود جبهه واحد تشکیل میدهد، بعد با کله از همان جبهه بيرون میآید و يک نگاه به اقشار دیگر نميکند که چطور دارند زندگى میکنند و چطور دارند مبارزه میکنند.

با کله میرود سکتاریست میشود و بعد با کله میرود پارلمانتاریست میشود و بالأخره همینطورى با کله ضعفى را دیده و رفته است دیگر. مسئولیتش با من نیست که ریخت و پاشهاى پشت سر شما را در حزب کمونیست جمع کنم. شما باید خودتان فرمولبندى‌اى داشته باشى که شخصاً بتوانى از آن دفاع کنى. حمله‌اى که امروز بشما میشود، همان حمله‌اى است که فردا بشما خواهد شد. "من دیگر نمیدانم" و "من دیگر نميفهمم" و "اگر کس دیگرى حرفى دارد و بیاید بزند" که جواب بحث کسى را نمیدهد که دارد از بیرون و درون جنبش کارگرى به شما انتقاد میکنند.

بعد هم در برخوردهایى خیلى بنظر من افراطى که مثلاً "نادر گفته که کمونیستها باید آلترناتیو اثباتى داشته باشند". خوب من میگویم من اين آلترناتيو را ندارم که این را میگویم. من که نگفتم کمونیستها آلترناتیو اثباتى دارند و شما چرا آن کار را نمیکنید. میگویم بحث، جدا از آلترناتيو اثباتىِ خودِ تو، بى معنى است. بحثِ خودِ تو بيمعنى است، در انزوا از آلترناتيو اثباتى.

اگر آلترناتیو اثباتى ندارى و عملاً در این بحث آلترناتیو خودبخودى، توده‌ایستى، حاج سید جوادى مآبانه مردم را قرار میدهى آنوقت من با آن اختلاف دارم. من میگویم بحث شما بدون ارائه آلترناتیو اثباتى‌اى که با شیوه کار حزب توده، با شیوه کار حاج سید جوادى فرق داشته باشد، بحث شما غلط است. من که اينجا در این بحث یک مخاطبم، ايرادگيرِ این بحث هستم. قرار نبوده ارائه دهنده من باشم. من این سمینار را دعوت نکرده‌ام. شما دعوت کرده‌اید.

میگويى این ضعف را من ميبینم و بعد یک مُهر تأیيد ميزنيد پاى طومار، مُهر تأیيد به شوراى اسلامى، به اینطرف و آنطرف و یکى یکى... میگویم اشتباه است، این که بحث نشد. این بحث کمونیستى نشد. اگر مواظب نباشید این بحث یک عقبگرد بسمت اکونومیسم و اپورتونیسم میشود. من نباید مواظب باشم، شما باید مواظب باشید. رضا میگوید بحث من تناسب قوا و مبارزه علنى است، کارى ندارم اسمش چیست، کارى ندارم فرمولبنديش چیست، شما بروید فرمولبنديش را پیدا کنید، اگر هم میخواهید اسمش کار قانونى بگذارید... نخیر! همه اينها وظایف کسى است که دارد براى فعالیتى تئورى میدهد، همه اينها به اسم خود آن شخص است.

شماييد که بايد مرز فعالیت قانونى و علنى در بحثتان معلوم باشد، نه اینکه کسى که میگوید در بحث شما اين مرز معلوم نیست. میگویى خوب شما بروید معلومش کنید. این که نمیشودشما باید مرز کار علنى و کار قانونى‌تان در بحث معلوم باشد و گرنه همان آدمهايى که میگويى اینها را بمن یاد داده‌اند، امیر و غلام، خوب همانها دارند میگویند با این بحث ديگر رفرميست میشوید.

بعد طورى است که گویا اهانتى شده، بخاطر اینکه آدم تلاش کرده با اپورتونیسم مرزبندى کند. عجب! این که باز میخواهد با اپورتونیسم مرزبندى کند! معلوم است که میخواهد با اپورتونیسم مرزبندى کند. همین بحثهاى شما که میخواهید با اپورتونیسم مرزبندى کنید کار را به اینجا رسانده. نه! اصلاً چنین چیزى نیست. قطعا تلاش ما این است که آنجایى با اپورتونیسم مرزبندى کنیم که جلوى حرکت واقعاً کارگريمان را ميگیرد.

اینکه پوپولیستها به اسم مبارزه با اپورتونیسم و حزب توده و غيره خودش را منزوى کرده بحث خودش است. اين، حزب کمونیست را چون میخواهد بسَمت کارگران برود از تلاش براى مرزبندى با اپورتونیسم و اکونومیسم معاف نمیکند. چون اینها گرایشهاى واقعى است و نمونه‌هایش را در طبقه کارگر داريم. بنابراین بله، من میگویم باید با اپورتونیسم مرزبندى کرد، وظیفه‌اش را هم بگردن شما ميدانم که دارید این بحث را به طبقه کارگر ارائه میکنيد. من که هنوز حکمى نداده‌ام تا چیزى بگویمشما باید در بحثتان با اپورتونیسم مرزبندى کنید.

عین همین کار را اگر من بیایم بکنم چکار میکنید؟ بیایم یک مقاله دیگرى بنویسم که به سوراخهاى دیگرى اشاره کند، از جمله اینکه آقا مبادا در کارتان مثل حزب توده بشوید، مبادا طبقه کارگر را به التماس به درگاه بورژوازى بکشانید، مبادا علماى اَعلام را براى طبقه کارگر حامى و قیّم بکنید... بعد شما میآیيد و میگویيد که "پس انزوا چه میشود؟" من میگویم این مسأله من نیست، شما بروید مسأله انزوایش را حل کنید، بمن چه مربوط! تا ما آمدیم بگویيم مثل توده‌ایها نشوید، باز با همان بحث قدیمى که "پس طبقه کارگر چه میشود" آمدند سراغ ما! اینکه نشد پلمیک سیاسى! ما داریم نقاط ضعفى را در بحثهاى شما مطرح میکنیم که هر چقدر هم هدفى که ميخواهيد روشن کنید درست و مقدس باشد، باز شما را از اینکه این نقاط ضعف را بپوشانید معاف نمیکند. و هر چند تا مقاله هم بنویسید که این مواضع در آن باشد در جنبش طبقه کارگر بعکس خودش تبدیل میشود، یک چیز دیگرى از آن در میآید.

به هر حال بحث تناسب قوا و اَشکال مبارزاتى فکر نمیکنم بحثى باشد که من شخصاً با آن مخالف باشم، امیر هم فکر نمیکنم با آن مخالف باشد. اصلاً خود رضا میداند که قرار بوده من براى شماره کمونیست قبلى، بحث تناسب قوا و اَشکال مبارزاتى را روى همین خطوطى که داریم بنویسم. منتها ناگهان وقتى یکنفر از همان مکتب، با همان انگیزه، میآید و میگوید این بحثى که شما میکنید، وقتى منتشر ميشود، مرز ما را با اکثریتى‌ها و توده‌ایها خیلى کمرنگ میکند، همان جوابى را ميدهد که جوابش به پوپولیستها است. این بنظرم پلمیک درستى نیست. آن چیزى که به هر حال باید اینجا روشن شود این است: این بحث با این فرمولاسیون‌ها جوابگو نیست. بحث ما این است. با این فرمولاسیون که برایش مهم نیست که کار علنى با کار قانونى در ایران فرق دارد، برایش مهم نیست که آیا اَشکال کار قانونى از یک سرى پرنسیپ‌هاى کمونیستى به پرنسیپ‌هاى منافع طبقاتى ناشى شده یا فقط همین که قانونی است برایش مسأله است و یا اينکه ما بلد نیستیم مسأله‌اش شده... بحثى که این نکات برایش مهم نیست، بحث ضعیفى است و به شکست خودش منجر میشود. شما میخواهید چه نوع دخالتگرى را در طبقه کارگر باب کنيد؟ هر نوع دخالتگرى را؟ من موافقش نیستم. دخالتگرى در طبقه کارگر کار سختى نیست، انجمنهاى اسلامى دارند اینکار را میکنند. ولى ما داریم دنبال نوعى دخالتگرى ميگردیم که شما بنا به تعریف چون به نفس دخالتگرى عشق میورزید خودتان را از تعریفش معاف کرده‌اید. این بحث کافى نیست. این جوابى است که ما داریم به این بحث میدهیم.

گذاشتن ما در یک موضع پوپولیستى، که "نمیخواهد با طبقه جوش بخورد"، "نمیخواهد رهبر عملى باشد"، "نمیخواهد دخالتگرى کند"، گرهى از بحث خود شما باز نمیکند. ضعف بحث شما سر جاى خودش میماند. فرض کنید ما مرعوب میشویم و ساکت میشویم و تصمیم ميگیریم با یکنوع اپورتونیسم و اکونومیسم مبارزه نکنیم. اما این جواب نشد. سوراخهاى بحثتان را بپوشانید!

هم من و هم امير به ضعفهاى بحث اشاره کرديم. ضعفش آنجايى است که مواظب نیست که با دخالتگريش چه چیزهاى دیگرى را دارد قربانى میکند. دخالتگرى را - به اين معنى که خودش میگوید - مطلق میکند، و بعد هم تحریم را کاریکاتور میکند که یکى از بحثهاى من در این جلسه بود. چرا کسى که شوراى اسلامى را تحریم کند پاسیو است؟ چرا؟ چرا باید این انگ را به من زد؟ مگر کسى که مجلس شوراى اسلامى را تحریم کرده، در مقابل اِعمال اراده توده‌اى پاسیو شده؟

میگویيد که آلترناتیو اثباتى بدهیم؟ نه! فکر میکنم که خود شما باید بدهید. حالا باشد، من میگویم جنبش مجمع عمومى را بعنوان یک شیوه کار علنى–قانونى کارگرى پیشنهاد میکنم. هر تشکل زردى، هر چقدر زرد بودنش پُر رنگ و کمرنگ باشد، و وقتى در هستيم هر چقدر هم زردى‌‌اش به تن ما بمالد و نمالد، هر چند تا از آن ديگر تشکلها جلوى طبقه کارگر بگذارند، باز بحث من این است که ما میخواهیم اول یک جنبش مجمع عمومى راه بیاندازیم. میگويید: "ولى آخر دارند اینجا در شوراى اسلامى رأى ميگیرند و بالأخره یک عده میآیند و یخچالها را بدست ميگیرند و از طریق آن یخچالها نفوذى پیدا میکنند؟" خوب میرویم و بهمش میزنیم. تو خودت را کاندید کن!

ولى اگر یک حزب کمونیست بیاید و بگوید: "ما در شوراهاى اسلامى شرکت میکنیم!"، خوب، این پشت کردن به طبقه کارگر است. شما یک بحثى را که یک فعال کارگر ما باید غریزتاً بفهمد، تبدیل میکنید به یک پرنسیپ سیاسى براى حزب. چرا؟ حزب کمونیست از حالا تا هر موقع که جمهورى اسلامى سرِ کار است بنظرم نباید بگوید ما در انتخابات شوراى اسلامى شرکت میکنیم. آیا معنيش این است که فعالین کمونیست در ظرفیت شخصى در سرنوشت ترکیب این شوراها شرکت نمیکنند؟ خوب باید شرکت بکنند. مگر میشود نکنند؟ پس آنروز کجا هستند؟ مگر وقتى که شورا دارد تشکیل میشود در کارخانه نیستند؟

بنظرم کسى که نمیخواهد این ظرافتها را در سطوح مختلف بحث خودش بگنجاند قربانى بحث خودش میشود و تبدیل میشود به آنچیزى که لابد نمیخواست بشود. در یک کلمه بحث من این است: این بحث با این فرمولاسیونها، ناقص و ناکافى است و بيشتر از استنباطهاى درستى میخواست بدست بدهد، استنباطهاى غلط بدست میدهد، فکر نمیکنم اگر بگویيم مرز این بحث با اپورتونیسم و اکونومیسم خدشه‌دار میشود، به موضع کسانى رفته باشیم که زمانى به بهانه‌هاى ديگرى مخالف بودند - که البته همه‌اش هم بهانه نبود، جنبش خط ٣ و جنبش چریکى واقعا توانست بدرجه‌اى با اپورتونیسم و رفرمیسم حزب توده مرزبندى کند، همه‌اش که کشک نبود -

بالأخره آن کسى که به کورش لاشايى ایراد ميگیرد، آدم پیشرو و انقلابى‌اى است که میگوید این دیدگاه رفرمیستى و اپورتونیستى است {که نیروهاى مولده...}. جنبش چریکى و خط ٣ به درجه‌اى توانست انقلابيگرى چپ ایران را عمق بدهد که تازه بتواند متوجه انقلابیگرى طبقه کارگر شود. و گرنه قبل از آنها که همگى ازموضع حزب توده و جبهه ملى با سیاست برخورد میکردند. بنظرم آن هم خط‌کشى بيجهت بر روى دستآوردهاى چپى بود که به هر حال تا یک درجه‌اى وجود داشت.

به هر حال میخواهم بگویم بار مرزبندى با اپورتونیسم و رفرمیسم به گردن کسى است که دارد جنبش کمونیستى انزواطلب را به سَمتى میکشد و بطور جدى این مخاطره را بوجود ميآورد که آدم در سیاستهاى روزمره‌اش با اپورتونیسم و اکونومیسم همسو شود. بارش به گردن اوست، نه کسى که بقول شما اصلا نمیخواهد به طبقه کارگر نزدیک بشود. همان کسى که میگوید باید رفت و دخالتگرى کردبیشتر از من که ظاهراً در این بحث نمیخواهم بگویم - همان کس باید فرق مواضعش را با حزب توده و شیوه‌هاى اپورتونیستى روشن کند، نه کس دیگرى براى او. بحث من این است. نبايد خیلى موضع غلطى باشد که آدم بگوید در بحث رضا یک نکات درستى وجود دارد و یک نکات غلطى که به آن نکات درست ضربه میزند. اين موضع غلطى در اين بحث نيست، بنظرم درست‌ترین موضعگیرى است.
 

نوبت پنجم

بنظر من تهدید انزوا نباید شمشیر داموکلسى باشد براى جنبش چپ و جنبش کمونیستى، براى اینکه پرنسیپ‌هایى که به بهاى گزافى بدست آورده را فراموش کند. انزوا را باید از بین برد اما با حفظ فعالیت کمونیستى. ما میخواهیم فعالیت کمونیستى از انزوا بیرون بیاید، نمیخواهیم فقط آدمهاى معیّنى از انزوا بیرون بیايند. براى همین فکر ميکنم نقطه اساسى در این قضیه، توضیح دادن خصلت مادى و تحول‌بخش خود فعالیت کمونیستى است. و گرنه عاریه گرفتن اَشکال فعالیت طبقات دیگر در بين طبقه کارگر بعنوان مکمل و تکمیل کننده آن پرنسیپ‌ها - که وقتى از مشى‌ها بخواهیم حرف بزنیم - اسم آنها بشود "مُنَزّه"، منزهّ توى گیومه. اگر کسى امروز مارکسیست و کمونیسم کارگرى منزّه پیدا بکند، بنظر من در خودش دخالتگرى را هم دارد، به معناى يک کار پايه‌اى. اختلافاتى که اینجا پیش آمد سر اینها نبود. برسر دخالتگرى نبود. بنظرم اختلافى که اینجا پیش آمد، بر سر سهل‌انگارى بر سر خود این پرنسیپ‌ها و اهداف اساسى کمونیستى در جنبش طبقه کارگر بود



اصل اين مطلب شفاهى است. اين متن بعضا تغيير داده شده‌اى است که دنيس آزاد از روى فايل صوتى پياده کرده است
علامت {...} بخشهايى از گفتار را مشخص ميکند که قابل تشخيص نبوده‌اند.