زمینه های شکل گیری کنفرانس استکهلم
محمد فتاحی هدف این یادداشت نگاهی به زمینه های شکل گیری این "آلترناتیو سوسیالیستی" است. فرض من این است که خوانندگان همین یادداشت خبر دارند که کنفرانس استکهلم عنوان کنفرانسی در سپتامبر گذشته است که حزب کمونیست ایران(کومه له)، حزب "حکمتیست"، هسته اقلیت، سازمان فداییان اقلیت، اتحاد فداییان کمونیست و سازمان راه کارگر آنرا به عنوان آلترناتیو سوسیالیستی به جامعه اعلام کرده اند.در مورد این واقعه تا این تاریخ چند مقاله ای منتشر شده که یکی از آنها متعلق به محمود قزوینی است. ملاحظات من به مقاله رفیق محمود خطوط این یادداشت در مورد کنفرانس استکهلم هم هست. علت. محمود قزوینی در این باره از آنجا شروع میکند که کنفرانس استکهلم شبیه همه اتحادعمل های گذشته گروههای چپ فرقه ای است که آینده ای ندارند. نویسنده با ذکر این حکم سراغ یکی از شرکت کنندگان این آلترناتیو میرود که "حزب حکمتیست" است. در مورد آن میگوید که این یکی از شاخه های کمونیسم کارگری و ظاهرا از این جنس نیست و از شرکت آن در این تشکل، به نوعی ابراز تعجب کرده و مدعی است که پیوستن این حزب به این جمع، آنها را به یک جریان فرقه ای مشابه بقیه تبدیل میکند. سپس با سوالات متعدد از حزب مزبور می پرسد که همراه این دسته به کدامین نیاز کمونیسم کارگری پاسخ میدهند؟... در بخش دوم مقاله قزوینی آمده که اما همکاری کمونیست ها با کومه له در کردستان برعکس بقیه نقاط ایران، و بدلیل ویژگیهای کردستان و حضور یک کومه له اجتماعی، به نفع قطب کمونیستی است و کمونیست های این کاره را رهبر سیاسی در جامعه میکند. در نگاهی به مقاله مدنظر، و با صرفنظر از نکات یا احکام درست آن، نکاتی را میآورم که نشان از توهم نویسنده آن به کومه له امروز و "حزب حکمتیست" امروز است. حقیقت این است که در غیاب ناروشنی کمونیست های منفرد مشابه همین رفیق قزوینی و بخش بزرگی از چپ های بیرون دایره احزاب منتسب به کمونیسم کارگری، به این احزاب، چنین یادداشتی نالازم بود. در ادامه این نوشته به این موضع برمیگردیم.
یکم؛ شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست. "آلترناتیو سوسیالیستی" امروز، دقیقا همان نیروهایی را شامل میشود که "شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست" قبل از این "آلترناتیو" را شامل می شد. کومه له یا حزب کمونیست ایران، هسته اقلیت، سازمان اتحاد فدائیان کمونیست، سازمان فداییان اقلیت، راه کارگری ها و حزب رنجبران، هفت حزب و سازمان تشکیل دهنده آن "شورای همکاری" بودند که ادامه عمرش را به همین "آلترناتیو" امروز داد. منتها یک جا به جایی انجام گرفته است که بعدا به آن می پردازیم. آلترناتیو سازی چپ در شکل این چنینی که توسط کومه له فراخوان و با کوشش آنها شکل گرفته است، در سالهای اخیر دو بار اتفاق افتاده است؛ اولی "شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست" بود که در سال ٢٠١٢ میلادی شکل گرفت. همه به یاد دارند که این تارخ، دوره تقلای نیروهای متعدد سیاسی در دو بلوک چپ و راست سیاسی ایران برای شکل دادن به آلترناتیوهای مورد علاقه خویش در فضای سیاسی آن روز است. در این بلوک سازی ها دو نیروی کرد پیشقدم و روشن بودند؛ کومه له حزب کمونیست و "حزب کومه له" به رهبری عبدالله مهتدی. جلسات موازی اینها با متحدین سیاسی شان در سطح سراسری ایران را چپ و راست به یاد دارند؛ توسط راست های اپوزیسیون طی نشستهائی که با عناوین مشابه کنفرانس گذار به دمکراسی از لندن پایه گرفت و در استکهلم و پاریس و واشنگتن و بروکسل و بعدا در پراگ به یک نیم جبهه بدل شد، را همه به یاد دارند چون مدیای پروناتو بلندگوی اینها بود. در متن آن کنفرانس ها نقش عبدالله مهتدی چنان برجسته بود، که یکبار، آقای علیرضا نوریزاده ژورنالیست، گفت که شاید مثل عراق، بهترین کاندید ریاست جمهوری بعد از جمهوری اسلامی، از کردها و کسی مانند عبدالله مهتدی باشد(به نقل از ذهن، از گفتارهای تلویزیونی نوریزاده). در بلوک چپ اما، پیشقراول این کار رهبری کومه له حزب کمونیست ایران بود، با همان هدف؛ دو طرف فرض گرفته اند که به دنبال تعرض غرب به سوریه، به احتمال زیاد نوبت ایران میرسد تا زیر سایه حضور ناتو و امریکا در منطقه در ایران هم شاهد یک "تحول" باشیم. محصول جلسات کومه له و یا حزب کمونیست ایران با بخشی از گروههای چپ نزدیک به خود "شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست" شد. البته انصافا در کمپ چپ ها، قبراق ترین نیروی امیدوار به شروع یک "انقلاب" نوع سوریه ای در ایران، حزب کمونیست کارگری بود. اینها میلیتانت تر از بلوکی که کومه له به دور خود جمع کرده بود، حتی نقشه تسخیر سفارتخانه های جمهوری اسلامی در غرب را هم در متن حضور ناتو و غرب ریخته و رسما اعلام کرده بودند، که با شروع شکست ناتو و غرب در باتلاق سوریه، فتیله فراخوان های خیلی "انقلابی" شان را یواشکی پائین کشیدند.
یادمان باشد آن دوره، شعار راست و چپ هوادار حضور ناتو در منطقه، "بعداز سوریه
نوبت ایران است" بود. خوشبختانه آن "انقلاب" به ایران سرایت نکرد و "ارتش آزاد
ایران" فرصت شکل گیری و همراه با بقیه حوش "دنیای آزاد" امکان حضور در ایران را
نیافت. نتیجتا هم تقلای یاران عبدالله مهتدی در راست ایران، علیرغم هر دستاورد
مادی، در عرصه سیاست، چیزی جز کنفرانس برای خودشان نشد، همچنانکه تقلای "شورای
همکاری" چپ ها به رهبری کومه له، تا جایی که به سیاست برگردد، چیزی جز یک
ویترین دنیای مجازی برای کومه له نبود. دوم؛ "آلترناتیو سوسیالیستی"
برعکس شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست، آلترناتیو اخیر محصول تقلای دو نیروی
سیاسی یک خانواده و یک سنت سیاسی در سنت ناسیونالیسم کرد است؛ کومه له و "حزب
حکمتیست"! بگذارید دلایل هم خانوادگی اینها را بعدتر بحث کنیم. علل تحرک کومه له برای ایجاد یک تشکل یا نهاد پایدار سیاسی مخاطبین این نوشته که اساسا کمونیست ها و چپ های ایران اند، از داستان شکل گیری مرکز همکاری نیروهای ناسیونالیست کرد با عنوان مرکز همکاری نیروهای شرق کردستان، مطلع اند، که شامل دو حزب دمکرات کردستان، دو کومه له زحمتکشان کردستان و یک سازمان خبات میشود. شکل گیری این نهاد جبهه مانند به دوران قدرقدرتی مسعود بارزانی برمیگردد که رهبری پروسه رفراندوم برای استقلال کردستان عراق را در دست داشت. همه نیروهای ناسیونالیست حاضر در "مرکز همکاری" امروز به اضافه کومه له حزب کمونیست ایران به یک سلسله جلسات گفتگوهای سیاسی در حضور شخصیت های بالای حزب مسعود بارزانی، حول چه باید کرد کردستان ایران و امر نزدیکی و اتحاد سیاسی، دعوت شدند. آن کنفرانس ها به درجات بالایی گفتمان مشترک و دوستی و نزدیکی های سیاسی بین این گروهها را فراهم کرد. در متن این مباحث بود که دبیراول کومه له حزب کمونیست رسما تذکر داد که سازمان اسلامی خبات آنقدرها هم که دیگران فکر میکنند مذهبی نیست، از حزب دمکرات کردستان هم مذهبی تر نیست. در متن همین گفتمان ها بود که از دو شاخه دیگر سازمان زحمتکشان با عنوان دو کومه له دیگر نام برد و رسما آنها را به عنوان شاخه هایی از جنبش خود پذیرفت. تحت تاثیر همین گفتگوها هم بود که بعدا همین کومه له رسما پذیرفت که همراه بقیه احزاب ناسیونالیست، عضوی از جنبش ملی کرد، اما جناح چپ آن است. پیشروی همین فضای سیاسی در درون این سازمان بود که بعدها رسما اعلام کردند که تثبیت موقعیت شان در رهبری جنبش ملی، اولویت اول شان است؛ چیزی که سالهاست بوده اند، اما در حرف چنین موقعیتی را برای خویش نمی پذیرفتند. در کنگره ای هم که داشتند، ضرورت همکاری با نیروهای ناسیونالیست کرد در تمام عرصه های سیاسی، در داخل و خارج کشور را در یک سند تصویب کردند. بطور خلاصه، تمام زمینه های یک همراهی مشترک با بقیه ناسیونالیست های کرد ایرانی توسط رهبری کومه له طی شد. از شانس بد این سازمان، در اوج امید کومه له به پروسه ای که وارد شده بود، به دنبال رفرادوم استقلال کردستان، نیروهای عراق با حمایت جمهوری اسلامی در یک حمله سراسری تمام مناطق مورد مناقشه بین دولت مرکزی و ناسیونالیسم کرد عراق را تصرف کرده و از این طریق امنیت اردوگاههای اپوزیسیون ناسیونالیست کرد ایرانی مستقر در کردستان عراق بطور جدی به خطر افتاد. بحث و گفتگوی گرمی بین همه اینها حول امنیت حضورشان در کردستان عراق شروع شده و ناامیدی از امکان بقای اردوگاه نظامی در آنجا در چهره همه نمایان بود. در چنین فضایی، رهبری کومه له حزب کمونیست به فکر دو بدیل سیاسی نظامی افتاد؛ کردستان سوریه یا کوههای قندیل در منطقه پ ک ک. مورد اول علیرغم تقلای رهبری کومه له، خواست شان توسط حزب اتحاد دمکراتیک سوریه برآورد نشد. مورد دوم همانطوریکه گفته شد، حضور در کوههای قندیل در کنار پ ک ک، در صورت ضرورت بود. نتیجتا پیوستن این سازمان به کمپ سیاسی پ ک ک جهت و سوی رهبری این کومه له شد. لازم به ذکر نیست که ناسیونالیسم کرد در کل منطقه، از سالها قبل به دو اردو پشت پ ک ک و مسعود بارزانی تقسیم شده است. در چشم چپ کرد یا کرد چپ که همان ناسیونالیسم چپ کرد ایرانی است، بلوک پ ک ک به دلیل جنگ و مقاومت با کیفیت در مقابل داعش، نه فقط چپ بلکه تلویحا هم جنس کمونارهای کمون پاریس است. نزد کومه له و تبلیغاتی که قبلا هم داشته اند، این شاخه ناسیونالیسم کرد از آن دیگری چپ تر و از این زاویه به این کومه له نزدیکتر است. به همین دلیل تغییر کمپ کومه له از آن یکی به این یکی، نزد خودشان یک چرخش به چپ عنوان شد. جناح ضد امریکایی یا ضد ناتویی این سازمان،در تبلیغات شفاهی، وانمود میکند که عدم همراهی آنها با مرکز همکاری احزاب ناسیونالیست کرد به دلیل حضور نیروهای جنگ رقابتی در آن است. این ادعا به این دلیل اساسا شفاها طرح میشود تا در مقابل سوال علت شروع همکاری های اولیه با بقیه ناسیونالیست های پشت مسعود بارزانی و غرب، و دلیل تصویب سند و آرایش رهبری منتخب کنگره ناچار به پاسخ نباشند. با همه اینها، این چرخش توسط خیلی ها حرکتی به چپ، تحت تاثیر جنبش دیماه در شهرهای ایران، تلقی شد. این تلقی و این ترجمه از این چرخش کومه له گمراه کننده است؛ اولا کومه له نه از فضای سیاسی ایران بلکه از فضای سیاسی کردستان تاثیر میگیرد، چون منطقه فعالیت آن آنجا و متن تمام فعالیت های سالهای گذشته اش تماما همراهی با بقیه ناسیونالیست های کرد در منطقه بوده است. در تحرکات دیماه گذشته هم، کردستان ایران، به جز در سنندج که آنهم اساسا توسط کمونیسم غیر سنت کومه له ای سازماندهی شد، هیچ خبری در بقیه شهرهای کردستان شنیده نشد تا تهدیدی جدی در مقابل راست روی های کومه له باشد. ثانیا کومه له در همین پلنوم اخیر کمیته مرکزی شان در یکی دو ماه گذشته، رسما تصویب مسئله ملی به عنوان اولویت اول خود را به جامعه اعلام کرد. نیروی کمونیستی که شورش های شهری دیماه و اعتصابات و اعتراضات سراسری اخیر در شهرهای ایران و صدای کارگر گرسنه در جهنم امروز ایران را بشنود، میرود مسئله ملی و خودمختاری و استقلال و کوردایتی را اولویت خود میکند؟ درد کارگر و زحمتکش امروز در کردستان غیبت استاندار و فرماندار و شهردار کرد و عدم حضور پیشمرگه در پاسگاهها و پادگان ها و نبود زبان کردی در مدارس و کمبود لباس عزیز "کردی" است، که امروز قامت رعنای پیشمرگان مسلمان کرد هم مزین به آن است؟ کومه له در دوره تاریک ترین روزهای زندگی کارگر پرچم کردایتی را اولویت اول خود کرده است. و البته ظاهرا رسما برای اولین بار! آنوقت بخشی از چپ های شبیه به او، عزیمتش بسوی پ ک ک را نشان چپگرایی آن عنوان میکنند!
با همه اینها، کل پروسه این قضیه مراجعه به کمپ پ ک ک در نهایت خود، با اعلام
مخالفت رسمی پ ک ک با سرنگونی جمهوری اسلامی و اعلام آمادگی برای کمک به رژیم
جهت عبور از این بحران، پروژه کومه له برای پناه بردن به آن سازمان و به قندیل
در روز مبادا، آرزویی برباد رفته شد. در چنین شرایطی، کومه له ای که از مرکز
همکاری احزاب ناسیونالیست بلوک مسعود بارزانی بسوی بلوک دیگر خیز برداشته بود،
در یک موقعیت سرگردان گیر کرده بود. نگاهی به چپ های کنار دست خود و دعوت آنها
به هوا کردن یک فیل دیگر، از نظر کومه له و رو به جامعه، میتوانست نه تنها
انزوای آن در کمپ ناسیونالیست ها را تخفیف دهد، بلکه آن را مبتکر یک اقدام
چپگرایانه جلوه دهد. امروز در چشم چپ ناسیونالیست بیرون تشکیلات کومه له، این
سازمان دو قدم به چپ چرخیده است؛ قدم اول دوری و فاصله از ناسیونالیست ها و
شبهه فاشیست های کرد و آنها که برای عربستان پشت سر هم فداکاری میکنند، و قدم
دوم بخاطر شرکت فعال در ایجاد یک "آلترناتیو سوسیالیستی" برای یک ایران
کمونیستی! نقش حزب "حکمتیست" در تشکیل بلوک حول کومه له حزب کمونیست ایران برعکس دوره تشکیل شورای همکاری چپ ها، کومه له تنها نیروی دخیل در ایجاد نهادی برای تجمع بخشی از چپ های امروز نیست. "حزب حکمتیست" در این عرصه انصافا نقش برجسته تری داشته است. اما چرا برجسته تر؟ جریانی که عنوان حزب حکمتیست را پشت خود یدک میکشد، از حزب حکمتیست اصلی یعنی از ما جدا شد. داستان را علاقمندان میتوانند در وبسایت حکمتیست داتکام مطالعه کنند. همین گفته شود که رهبری این بخش حکمتیست ها در فاصله کوتاهی که در درون دفتر سیاسی ضعیف ترین اکثریت را داشت، سندی برای تغییر ریل در حزب ما را به دفتر سیاسی پیشنهاد کرد. ادامه مباحث پر حرارت آن دفتر سیاسی به تهدید بخش مخالف آن سند منتهی شد که در صورت رسمیت یافتن چنین سندی، برای ممانعت از تغییر ریل و خط و مشی حزب، که تصمین آن تنها در اختیار کنگره حزب است، رسما رهبری حزب را در اختیار گرفته و جمع تغییرریلی را خلع مسئولیت میکند. این تهدید با ادامه تاکید طرف مقابل بر پلاتفرم خویش، به عمل درآمده و سرنوشت اینها این شد که امروز می بینیم. از آن روز به بعد، تلاش بخش جدا شده برای تعیین مسیر ریل جدیدشان در جریان بوده است. تغییر ریل اولیه چیزی جز تکرار برچسب های قدیمی حزب کمونیست کارگری به ما و کورش مدرسی نبود. در متن این تبلیغات علیه خط و مشی تا به آن روز شان در حزب حکمتیست، برای مدتی سرنوشت سرگردانی بین کومه له و حزب کمونیست کارگری پیدا کردند. تکرار تبلیغات نوع حمید تقوایی و همراهان علیه ما، ظاهرا اعلام رسمی و علنی نزدیکی آنها به سنت ضد رژیمی حزب کمونیست کارگری بود، که بود. نگاههای عاشقانه اینها در دل آهنگ تغییر ریل، به حزب کمونیست کارگری، دل آنها را با خود برد. نتیجتا آن حزب کمپین و پروژه ای برای جذب اینها تحت عنوان اتحاد کل نیروهای کمونیسم کارگری زیر یک پرچم راه انداخت و برایش کار زیادی کرد و زحمتها کشید. در کنار بحث اتحاد و نزدیکی این دو، رفقای سابق ما سراغ کومه له را هم گرفتند. باید توجه کرد که اگر حزب کمونیست کارگری سراغ اینها آمد، خود اینها راسا سراغ کومه له رفتند و در این راه انصافا خیلی هم جدی و پوست کلفت نقش بازی کردند، چون برخورد دوره های اولیه رهبری کومه له به اینها بسیار از بالا و از روی بی اعتمادی بود. لایه کادری کومه له هم اینها را به چشم خائنینی می دید که در همراهی با منصور حکمت به کومه له پشت کرده بودند. ادامه پیگیری های هواداران جدید کومه له از میان حکمتیست ها، لایه کادری و رهبری کومه له را متقاعد کرد که به فراخوان دوستی اینها پاسخ مثبت داده و آنها را تحویل بگیرند. ادامه کوشش برای مسیر پیشروی و یافتن یک پرچم و یک افق، اینها بین کومه له و حزب کمونیست کارگری اولی را انتخاب کردند. درست است که سنت ضدرژیمی گری، اینها را به آن حزب نزدیک میکند، ولی سنت ضد رژیمی گری تعداد زیادی از این نیروها به سنت های متفاوت جریانات اصلی تر بورژوایی برمیگردد. همانطور که ضدرژیمی گری راه کارگر و فدایی از جنس سنت سیاسی حزب توده است، سنت ضدرژیمی گری حزب کمونیست کارگری از جنس ناسیونالیسم پروغرب است، ضدرژیمی گری طیف قدیمی الیت کادری کومه له هم از جنس سنت سیاسی متعلق به جنبش انقلابی کردستان است که در ده ساله جنگ علیه جمهوری اسلامی شکل گرفته است. این سنت متعلق به ناسیونالیسم چپ نوع کومه له است که افق سیاسی اش اندازه قد و قواره جنبشی که در آن شکل گرفته محدود و بسته است. این سنت، برعکس سنت حزب کمونیست کارگری، سیاست در بعد کشوری ایران را مشغله خود نمیداند و سرنوشت خود را به تحولات کردستان گره زده است. برای این نوع چپ، دقیقا مانند کومه له، سیاست در کردستان اصل و در خارج کردستان چیزی جز یک ویترین سیاسی به نفع اولی نیست. بیخودی نیست که چپ ضدرژیمی تهرانی به جای پیوستن به اینها مسیر حزب کمونیست کارگری و راه کارگر و بقیه نیروهای کمپ چپ ناسیونالیست ایرانی را در پیش میگیرد.
چنانکه می بینیم، اگر بخشی از حکمتیست های سابق در وسط بازی های سیاسی سرگردان
نمی ماندند، نه حزب کمونیست کارگری برای شکار اینها، زحمت پروژه اتحاد نیروهای
کمونیسم کارگری و کلی مذاکره و جلسه را به خود میداد، نه کومه له امکان ابتکار
هوا کردن فیل آلترناتیو سوسیالیستی را بدست می آورد. دادن نمره بالاتر به نقش
سرگردان اینها در مقایسه با کومه له، در راه اندازی یک آلترناتیو، به خاطر
واقعیتی است که در غیبت اینها در سالن انتظار سیاسی، کومه له ناچار بود با همان
"شورای همکاری" سابق روزگار طی کند. نقش کاتالیزور آلترناتیو سوسیالیستی در جذب این حکمتیست ها به کومه له ماجرای نیاز کومه له به یک بلوک از چپ ها به دور خویش در مقابل بلوک راست ناسیونالیست کرد، کانالی هم برای ورود رسمی حکمتیست های جدید به همکاری پایدار با کومه له باز کرده است. از نظر اینها، مثل بقیه چپ های ضدرژیمی، کومه له و حزب کمونیست ایران به نفع چپگرایی در این سازمان گامی برداشته بود. صرفنظر از اینکه این ادعای بی پایه چقدر به باور دوستان جدید کومه له تبدیل شده باشد، این فرصت بزرگترین امکانی به اینها میداد تا رسما وارد یک همکاری پایدار با این سازمان شوند. آمادگی اینها برای این کار به رهبری کومه له و حزب کمونیست ایران هم این فرصت را داد تا همراه ورود اینها به همکاری فیلی هوا کرده و همان "شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست" سابق را با شرکت حکمتیست های هوادار خود رنگ زده و به عنوان الترناتیو سوسیالیستی اعلام کرده و در مقابل بلوک ناسیونالیست های کرد درون "مرکز همکاری" به عنوان یک بلوک رقیب در کردستان مانور تبلیغاتی داده و اعلام حضور کنند. نزد کومه له، اگر وجود تابلوی حزب کمونیست و خود این "آلترناتیو" چیزی جز یک ویترین سیاسی برای فعالیت پشت جبهه ای در خارج مرزهای کردستان در خدمت فعالیت در کردستان نیست، برای همکاری با حکمتیست های هوادار خود نقش جدی تری قایل است؛ کومه له متوجه تمایل جدی اینها به جذب شدن در خود شده است. لذا اگر هسته اقلیت و راه کارگر فقط نقش بالون های رنگین آلترناتیو دست ساز خود را دارند، لایه کادری این دسته از حکمتیست های سابق یک نیروی آماده بکار در صفوف کومه له در عرصه های مختلف است. کومه له در سیمای اینها رهبران و فرماندهانی را می بیند که قبلا در این سازمان نقش بازی کرده و مهم بوده اند. رهبری کومه له از این طریق میتواند ضرر خروج لایه ای از کادرهای راست ناسیونالیست از صفوف خود را با حضور متحدین جدید و رفقای قدیمی خود جبران کند. بی دلیل نیست که صلاح مازوجی از رهبری حزب کمونیست ایران در مصاحبه مشترک همراه رحمان حسین زاده می گوید که جدایی ماها از هم در سال ١٩٩١ یک اقدام نالازم بود. چنین سخنی پیامی به همه این دوستان تازه و رفقای قدیمی اش است که حالا میشود کاری کرد که به دوران سال های فعالیت مشترک قبل از تاریخ جدایی برگشت و در یک سازمان واحد حزبی متحد شد. این فراخوان توسط یاران جدیدش جدی تلقی شده و تبلیغات شفاهی شان مبنی بر چپ شدن لایه کادری کومه له در خدمت فراهم کردن زمینه برای پیشروی در عرصه اتحاد است.
نقش کاتالیزور و سحرآمیز "آلترناتیو" جدید در این است که همکاری اینها در همه
عرصه ها تحت عنوان نیروهای یک بدیل سیاسی واحد میتواند پروسه اینتگره شدن
حکمتیست های جدید را در کومه له به سرانجام برساند، بدون اینکه قصد اصلی شان
برای برگشت به کومه له را پیش از موعد و قبل از آمادگی زمینه های درون تشکیلاتی
اعلام کرده و خود را درگیر مباحث نالازم و زودرس درونی کنند. این پروسه به
رهبری کومه له هم فرصت میدهد تا میزان اعتبار متحدین جدیدی که از نظر اینها یک
بار در گذشته این سازمان خیانت کرده اند را سنیجده و ذهنیت تشکیلات شان را هم
برای قبول آنها آماده کند. چند و چون این پروسه و سرنوشت نقشه طرفین به
فاکتورهای پیش بینی نشده در کردستان و ایران برمیگردد. آیا این "حکمتیست" ها جزو کمونیسم کارگری محسوب میشوند؟ فرد علاقمند به پاسخ مفصل این سوال باید سمینار کورش مدرسی تحت عنوان "حزب کمونیست کارگری، جریانات و تناقضات درونی" را مطالعه کند.[1] کورش در این سمینار که یک سال بعداز جدایی از حزب کمونیست کارگری در سال ٢٠٠٥ برگزار شده، به گرایشات درونی حزب کمونیست ایران اشاره کرده و مدعی است که تمام آن گرایشات در حزب کمونیست کارگری هم حضور به هم رساندند. نه فقط این بلکه در مورد حزبی که خود در راس آن و تمام اسنادش به قلم او بود میگوید نود درصد سنن موجود در حزب کمونیست کارگری در حزب حکمتیست هم حضور دارند. چنین بحثی در سیزده سال پیش با مخالفت هیچکس از حکمتیست های آنروز روبرو نشد. نتیحتا باید بگویم که هم حزب کمونیست کارگری و هم حزب "حکمتیست" مذکور همراه ما در حزب حکمتیست خط رسمی شاخه های متفاوت درون حزب منصور حکمت اند، ولی دوری و نزدیکی اینها به هم، دقیقا مانند دوری و نزدیکی تمام نیروهای مدعی مارکسیسم و کمونیسم است که در کنار قبول مارکس به رگه های مختلف کمونیسم در جهان بعداز مارکس تعلق سنتی و سیاسی دارند. نتیحتا آنها که میخواهند سه حزب کمونیست کارگری امروز را جزو یک سنت و یک جنبش سیاسی تعریف کنند، درست مانند این است که تمام احزاب هوادار مارکس در دنیا را جزو یک سنت و جنبش سیاسی به حساب آورند. چنین ادعاهایی در دنیای واقعی، بیش از اینکه چیزی نسبت به این احزاب بگوید، ناروشنی وتوهم مدعی یان را به نمایش میگذارد. جنبش حزبی متعلق به کمونیسم کارگری در دوره خود حکمت یک پدیده مشخص در صحنه سیاسی ایران و برای همه قابل توصیف وتعریف بود، بدون اینکه در زمین سفت جنبش اجتماعی ملموسی را سازمان داده باشد. امروز چنین پدیده ای در سیاست ایران غایب است. در دینای واقعی، احزاب متعلق به سنت های درونی حزب کمونیست کارگری قدیم، امروز، هرکدام مشی مستقل و بسیار متفاوت و بعضا متخاصم را نسبت به هم داشته و متعلق به سنن سیاسی بسیار دور از هم اند. یکی آماده ورود به "ارتش آزاد سوریه" و کشاندن آن منجلاب به ایران به اسم انقلاب بود. دیگری علیه آن ارتش و آن منجلاب جنگید. یکی در کردستان مشغول ازدواج با جناحی از ناسیونالیسم کرد است و دیگری دست اندرکار حاشیه ای کردن ناسیونالیسم در کل این سرزمین است. برای بخشی از اینها حمایت از ناتو در جنگ موصل عین دخالت کمونیستی است و برای دیگری سینه زنی برای وحوش ناتو و غرب در موصل است...
در بعد اجتماعی، کمونیسم کارگری به عنوان جنبش طبقاتی کارگر همان اندازه قویست
که شبکه کارگران کمونیست و تحزب کمونیستی و اتحاد کارگری قویست. چنین جنبشی
میتواند شکل بگیرد و رشد کند بدون اینکه تعلقی به هیچ رگه سیاسی ناسیونالیست چپ
درون اپوزیسیون، از جمله انواع احزاب کمونیسم کارگری، داشته باشد. آیا هم بستر شدن رفقای سابق ما با کومه له به ضرر ماست؟ قطعا نه! انتخاب سیاسی بین لیستی طولانی از احزاب و گروههای چپ که همگی ادعای کمونیستی دارند، برای یک کارگر کمونیست خیلی راحت نیست. برعکس اگر تعداد نیروهای مدعی کمونیسم به هر اندازه کمتر شود، امر انتخاب برای هر کسی سهل تر است. از این زاویه تشکیل بلوک هایی که همه چپ ها را دور خود گرد آورد، به نفع ما و به نفع کارگر کمونیست است. در ثانی وجود دو حزب با عناوین مشترک حکمتیست، میتواند امر انتخاب را برای بعضی ها مشکل تر کند. ضمن اینکه حضور سرگردان یک سازمان به نام حکمتیست، برای ما حکمتیست های خط رسمی پدیده خوشحال کننده و قابل افتخاری نیست. به همه این دلایل، طی کردن سریع پیوستن این جمع به سازمان کومه له، برای ما خبر خوشی خواهد بود.
محمود قزوینی نوشته که همکاری کمونیست ها با کومه له امروز، آنها را به رهبران سیاسی در کردستان تبدیل میکند. مشکل رفیق قزوینی و هر فرد دیگری با این ادعا توهم به این دو سازمان هر دو است. فکر میکند اینها که تابلوی حکمتیست بدست سرگرم مراسم نزدیکی با کومه له اند، نه جمعی سرگردان سنت قدیم کومه له ای، که کمونیست های روشن بین و با افق و سیاست مشخص و معین اند. در مورد کومه له هم، بعداز چند دهه تقلای این سازمان برای تکاندن هرگونه شائبه کمونیستی از سنت فعالیت خود و پذیرش پیوستن رسمی به جنبش ارتجاع ناسیونالیستی، هنوز خواب چرخش نابهنگام آن به مرکز فعالیت کمونیستی را می بیند. رفقای سابق ما در صورت پیوستن رسمی به کومه له بطور قطع در موقعیت رهبری سیاسی یک جنبش در جامعه قرار خواهند گرفت. مسئله اما این است که آن جنبش همانی است که امثال مصطفی هجری و عبدالله مهتدی هم در رهبری آن نشسته اند. این نه ادعای من که ادعای کومه له امروز است که طبق ادعای رسمی خودشان، اولویت اول آن تحکیم موقعیت خود در رهبری جنبش ملی در کنار بقیه است.
|