ما و"اتحاد
عمل پایدار چپ در کردستان" خالد حاج محمدی
لازم به ذکر است که جریان ما در این
زمینه در کل تاریخ خود از دوره منصور حکمت تا امروز سیاست واحدی داشته و اکنون
هم اساس جهت سیاست ما بر همان مبنا است و آنرا اصولی و قابل دفاع میدانیم.
بعلاوه اخیرا نیز موضع رسمی حزب ما توسط دبیر کمیته مرکزی، آذر مدرسی، در نشریه
حکمتیست شماره ٢١٢ تحت عنوان "حزب حکمتیست و اتحاد عمل نیروهای چپ" بیان شده
است و همزمان در مصاحبه ای از جانب رادیو نینا با من در تاریخ ١٠ ژوئن ٢٠١٨ تحت
عنوان "اتحاد احزاب سیاسی" به این بحث و سیاست پرداخته ایم. در حقیقت بحث این
نوشته امتداد همان سیاست و مواضع و توضیح آن و جواب به سولاتی است که طیفی از
فعالین کمونیست و شخصیتهای سیاسی هم در ایران و هم مشخص تر در کردستان با حزب
ما در میان گذاشته اند. با این توضیح به اصل مسئله خواهیم پرداخت. اتحاد پایدار چپ و حزب حکمتیست (خط رسمی) ابتدا اشاره کنم که بحث اتحاد و همکاری یا جبهه چپ و حتی همکاری در میان اپوزیسیون جمهوری اسلامی به قدمت خود جمهوری اسلامی در جریان است. این مسئله نزدیک به سه دهه است که در میان نیروهای موسوم به چپ، با هر فراز و نشیبی که داشته اند و با هر تغییری در ترکیب نیروهایی که حول پرچم نزدیکی و اتحاد جریانات چپ گرد آمده اند، در جریان است. طی این سه دهه انواع گردهمایی های مختلف در میان این جریانات شکل گرفته است، بحث و تبادل نظر و گاها اطلاعیه و بیانیه ها و بعضا آکسیونهای مشترکی هم به عنوان نتیجه این نشستها انجام گرفته است. کومه له که امروز مبتکر "اتحاد پایدار چپ در کردستان" است، در کل این دوران به نام حزب کمونیست ایران وارد این نزدیکی ها شده است و خیلی وقت خود مبتکر و پیش قدم در چنین همگرایی ها بوده است. نیروهای تشکیل دهنده این همکاری طیفی رنگارنگ، از جریانات چپ از شاخه های مختلف فدایی و راه کارگر تا محافلی از بازماندگان مائویست و سه جهانی و حتی متحدین دیروز بنی صدر و انواع محافل مختلف تا حزب کمونیست کارگری و اخیرا نیز رفقایی که از حزب حکمتیست جدا شدند و هنوز هم به نام این حزب فعالیت میکنند، را در برگرفته است.
این همگرایی ها نه تنها ربطی به متحد
کردن کارگر و کمونیست و صف آزادیخواهی نداشته است که به شهادت تاریخ تاثیری
قابل اندازه گیری در جامعه نداشته است. این همگرایی ها، برخلاف ادعای نیروهای
مدافع آن، نه از سر جواب دادن به نیاز جامعه و مبارزه طبقاتی، نه از سر تقویت
صف و جبهه چپ، کمونیسم، آزادیخواهی که برعکس کاملا از سر نیاز سازمان خود،
جواب به بی افقی یا بی عملی، جواب به سردرگمی، یا نیازهای سیاسی دیگری که هریک
دارند انجام گرفته شده و دقیقا به همین دلیل نه فقط دوام چندانی نداشته بلکه
مهمتر تاثیری بر اتحاد بیشتر در صفوف طبقه کارگر یا مردم آزادیخواه، تقویت
مبارزه در جریان آنها، تقویت رادیکالیسم و انقلابیگری کمونیستی در طیف کارگران
کمونیست و کمونیستها در سطح جامعه نداشته و اساسا به اطلاعیه های مشترک با معدل
گیری از مواضع هم، تحرکاتی سازمانی در خارج کشور منجر شده است. ریشه بن بست
چنین تلاشهایی را باید در این واقعیت جستجو کرد. تاریخا دلیل همگرایی و اتحاد احزاب و سازمان های چپ را جواب به نیاز جامعه و کمک به اتحاد کارگران و اقشار تهدیدست جامعه و جواب به وحدت طلبی مردم نام گذاشته اند. امروز و با شورش دیماه و چپ شدن جامعه، اینبار رفع کمبودهای این شورش و ایران بعد از دیماه و نیاز به تقویت چپ در مقابل اپوزیسیون راست هم به آن اضافه شده است. اجازه بدهید به این استدالها بپردازیم. تا جائیکه به وحدت طلبی مردم برمیگردد، باید گفت که این یک امر واقعی است. بخشی از مردم از سر نفرت از جمهوری اسلامی در این توهم و آرزو به سر میبرند که اگر اپوزیسیون با هم متحد شوند، پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی نزدیک تر میشود و به چنین آرزویی دل خوش میکنند. در تمام دوره هایی تاریخی این توهم همیشه در میان مردم بوده است و تمایل به "همه با هم بودن" با این استدلال که فعلا دشمن اصلی جمهوری اسلامی است (همانطور که دوره انقلاب ٥٧ همین استدلال در مقابل حکومت شاه طرح میشد) و فعلا برای از بین بردن آنها یکی شوید، طرح شده است. ما این نیت خیر را به رسمیت میشناسیم، اما به این توهم و خوشباوری مردم تن نمیدهیم و آنرا واقعی نمیدانیم. ما تلاش میکنیم نه تنها نادرستی این توهم که مضرات آنرا برای کارگر و صف آزادیخواهی نشان دهیم و باورهای آنها را تغییر دهیم، نه اینکه خود دنباله رو آن شویم. برای هر کمونیستی این الفبای مبارزه طبقاتی و جنبشها و احزاب سیاسی در جامعه است که احزاب سیاسی و همه گروههای راست و چپ جامعه به جنبشهای سیاسی مختلف و بعضا متضاد تعلق دارند، از آن نیرو میگیرند و با افت و خیزهای آنها بزرگ و کوچک میشوند. هر جنبش سیاسی در عین حال احزاب و جریانات مختلف را از خود بیرون میدهد که هر یک بخشی از امیال آن جنبش را نمایندگی میکنند. این احزاب در میدان سیاست در مقابل هم و علیه سیاستهای هم قرار میگیرند. همدیگر را چلنج میکنند و تلاش میکنند مردم را حول سیاست و جریان خود بسیج کنند. این جدالها گاها حتی از جدال سیاسی به عرصه های دیگری و به اشکال تندتر تا سطح دست بردن به اسلحه در مقابل همدیگر کشیده میشود. اما در میدان واقعی مبارزه طبقاتی در بعد ماکرو اینها همه احزاب یک جنبش واحد اند. برای نمونه جنبش ناسیونالیسم کرد طیفی از احزاب و گروههای مختلف را تولید کرده که از راست ترین و فرقه و باندهای قومی تا احزاب جا افتاده سیاسی راست و احزابی در جناح چپ همان جنبش را شامل میشوند. این احزاب اختلافات واقعی بر سر این یا آن تاکتیک و سیاست و منافع زمینی را با هم دارند اما نهایتا همگی در خدمت یک جنبش معین که جنبش ناسیونالیست کرد است استراتژی تقریبا مشترکی را دنبال میکنند. بعلاوه آنها مستقل از اختلافات درونی شان در تقابل با طبقه کارگر همگی در یک سنگر و برای اعمال بی حقوقی و استثمار بر این طبقه و زیر دست نگهداشتن او میجنگند و از همدیگر سبقت میگیرند. همچنانکه گفتم در میان آنها جدال و اختلاف تا جنگ و کشتار از همدیگر بر اساس منافع روز و مادی و واقعی در جریان است. دهها مورد از جنگ این احزاب و از کشتار نیروهای هم و همزمان دست در گردن هم کردن و روبوسی و آشتی و ... در پرونده همه آنها موجود است. جنبشها ی سیاسی مختلف جناح چپ و راست خود را دارند و این شامل همه جنبشهای سیاسی در طول تاریخ است. حزب محافظه کار و لیبر بریتانیا دو حزب یک جنبش بورژوایی و جناح راست و چپ آنرا تشکیل میدهند و هر دو علیرغم جدال دائمی با هم، بخشهای مختلف بورژوازی این کشور را نمایندگی میکنند و هر دو در مقابل کارگر و انقلاب کارگری در یک سنگر و از یک منفعت مشترک دفاع میکنند. به همین دلیل اتحاد عمل، ائتلاف، جبهه و .... میان احزاب یک جنبش و یک طبقه، "احزاب هم خانواده"، نه فقط طبیعی است که در دوره های پرتلاطم سیاسی میتواند این جنبش را در ابعاد ماکرو در مقابل جنبشها و طبقات دیگر تقویت کند. تا جائیکه به نیروهای چپ در ایران برمیگردد، طیف وسیع و متنوعی از نیروهای سیاسی، نیروهایی که خود را مدافع کارگر میدانند، خود را چپ، سوسیالیست یا کمونیست معرفی میکنند و بالطبع جامعه آنها را بعنوان نیروهای چپ به رسمیت میشناسد، بدون اینکه واقعا این طیف متنوع در یک جنبش سیاسی و "هم خانواده" باشند. در این تصویر از حزب ما تا راه کارگری که تا دیروز طرفدار خاتمی و دو خرداد بود قرار میگیرند. روشن کردن فاصله های سیاسی، اجتماعی، طبقاتی، استراتژیک میان جریانات موسوم به چپ کاری است که اتفاقا به تقویت صف مستقل طبقه کارگر و تقویت چپ و کمونیسم آن کمک میکند و هر نوع مخدوش کردن این فاصله ها تحت هر عنوان پرطمطراقی این صف مستقل و کمونیسم را تضعیف میکند. تا جائیکه به اختلاف و فاصله ما و جریانات موسوم به چپ که دوره ای وارد اتحاد عمل و همکاری و .... میشوند باید گفت فاصله واختلاف ما با این جریانات ناشی از اختلافات تاکتیکی نیست بلکه ناشی از تعلق ما به جنبشهای مختلف سیاسی در جامعه است. تفاوت ما تعلق ما به طبقات مختلف در بعد ماکرو و دنبال کردن استراتژی و افق های سیاسی مختلفی بر اساس منافع طبقاتی جداگانه و متضاد با هم است که در مقابل جامعه قرار میدهیم و مردم را حول آن بسیج میکنیم. به معنایی دیگر ما از یک خانواده نیستیم، افق مشترک و منافع مشترک درازمدتی را با هم دنبال نمیکنیم. ما احزب یک جنبش واحد سیاسی نیستیم که در عین حال مانند حزب لیبر و محافظه کار انگلستان بر سر پاره ای مسائل تاکتیکی یا منافع کوتاه مدت با هم در جدال باشیم. در مورد برخود ما به وحدت طلبی رایج در میان مردم قبلا توضیح دادم اما فاصله ای جدی میان مردم متوهم و احزاب سیاسی است که آگاهانه روی این روحیه وحدت طلبی سرمایه گذاری میکنند و آنرا دستمایه سیاستهای خود میکنند . اگر اولی متوهم است، دومی قطعا اپوتورنیستی بیش نیست! بخش بزرگی از تلاش همه کمونیستها نقد باورهای رایج کارگر و مردم زحمتکش و تلاش برای باز کردن چشم و گوش آنها به حقایق جامعه طبقاتی و به منافع متمایز آنها و زدودن باورهای رایج و توهمات آنها است. این یک میدان کار مستمر و دائمی ما است. مردم خودبخود کمونیست نمیشوند و نیستند، آنهم در دنیایی که روزانه با تبلیغاتی طبقات حاکم بمباران میشود و گوش و ذهن مردم را مسموم میکند. هر چند بخشی از این مردم بر اساس موقعیت اجتماعی و طبقاتی متفاوت و تجربه روزمره زندگی خود، از روی غریزه ضد ظلم و استثمار و بی حقوقی باشند. اما قضیه احزاب سیاسی ناآگاهی و توهم نیست بلکه انتخاب بر اساس منافع زمینی و تعلق خود به جنبشهای سیاسی و طبقاتی معین است. احزاب سیاسی آگاهانه و از سر منافع طبقه ای که به آن تعلق دارند، انتخاب میکنند و در جدال طبقاتی در جامعه و صف بندی های آن نهایتا از طبقه خود دفاع میکنند. تلاش ما و یک نیاز جدی جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر باز کردن چشم این طبقه بر روی این حقایق و جلب توجه آنها به منافع درازمدت خود است. به این اعتبار ما نمیتوانیم به نام وحدت طلبی مردم و به نام کمک به "اتحاد" آنها با جریاناتی وارد جبهه و همگرایی شویم که نهایتا افق و انقلاب آنها نه سوسیالیستی و نه کارگری است. ما نمیتوانیم از کیسه کمونیست و کارگر و انقلاب کارگری به نام اتحاد چپ به کیسه جنبشهای سیاسی دیگر بخشندگی کنیم. ما نمیتوانیم و حق نداریم فاصله های بزرگ کمونیسم طبقه کارگر را با انواع "خیرخواهان" و "طرفداران" این طبقه که همگی کارگر را برای تامین اهداف سیاسی روشن خود میخواهند، نادیده بگیریم و به حقایق موجود پشت کنیم و به توهم در میان این طبقه دامن بزنیم. ما حق نداریم به جای باز کردن چشم طبقه کارگر به حقایق جامعه طبقاتی و منافع متمایز و غالبا متضاد او با سایر طبقات و جنبشهای سیاسی، او را به وحدت طلبی کاذب دعوت کنیم، چیزی که نهایتا قربانی کردن این طبقه و خدمت به طبقات حاکم است. سیاست ما به روشنی نه بر اساس منافع سازمانی که متکی به این تمایز واقعی طبقاتی میان نیروهای سیاسی است. تاریخ چهار دهه گذشته ما و این احزاب، فاصله عمیق ما را با آنها نشان داده است. در تمام این تاریخ و در بسیاری از مقاطع حساس سیاسی، ما با این جریانات در جدال طبقاتی و سیاسی واقعی نه تنها در کنار هم نایستاده ایم که حتی در مقابل هم بوده ایم. برای خود آنها علیرغم دوستی و دشمنی و دست در گردنی و قهر و آشتی های همیشگی و تکراری با هم، نه ما هیچ زمانی خود را بخشی از آنها، از خانواده و نزدیک آنها حساب کرده ایم و نه آنها به حق ما را هم خانواد خود محسوب نکرده اند. در تمام طول تاریخ و در تاریخ زنده چهار دهه گذشته در میان این چپ ما همیشه غیر خودی بوده ایم و همیشه چه رسما و چه غیر رسمی تلاش شده است وجود ما و وجود جنبش متمایز کمونیستی طبقه کارگر نادیده گرفته شود. تلاش شده است بخش ناراضی و جناح چپ جنبشهای دیگر به عنوان کمونیسم و جنبش کمونیستی به این طبقه و جامعه معرفی شود و به این اعتبار تلاش شده است طبقه کارگر به دفاع از جنبشهای غیر کارگری و غیر کمونیستی دعوت شود، مسئله ای که ما همیشه تلاش کرده ایم درونمایه آن و مخاطراتش را برای کارگران روشن و بر استقلال سیاسی و طبقاتی او تاکید کنیم. برای اثبات این ادعا به چند نمونه تاریخی و ویژه و برجسته ای که این فاصله عمیق سیاسی و اجتماعی را نشان میدهد اشاره میکنم. بخشی از جریانات موسوم به چپ طرفدار خاتمی و دو خرداد بودند و اتفاقا در همان دوره جدالهای سیاسی و پراتیکی جدی میان جریان ما با این نیروها در جریان بود. بخشی از این نیروها مدافع جنبش سبز بودند و آنرا انقلاب خواندند و ما علیه آن ایستادیم، بخشی از آنها در تمام طول بحران خاورمیانه یک سیاست به غایت راست و ارتجاعی را نمایندگی کردند و بادبان کشتی خود را با سیاست ناتو تنظیم کردند، و باز ما علیه نه فقط سیاستهای ارتجاعی ناتو که در مقابل این نیروها ایستادیم و جدل کردیم. در کشتار وسیع مردم موصل بخش بزرگی از این نیروها از این توحش وسیع و جنایت بزرگ را به نام مبارزه با داعش آزادی موصل دفاع کردند و برای آمریکا و متحدین مرتجع جهانی و منطقه ای او هلهله سرکشیدند و باز ما در مقابل آنها ایستادیم. بخشی از این احزاب پرچم "ملتها" و "خلقهای ایران" و رسمیت دادن به تقسیم بندی های کاذب به نام "کرد، ترک، عرب، بلوچ، فارس، شیعه و سنی و..." را بلند کردند و ما این تقسیم بندی را ارتجاع مطلق نامیدیم. بخشی از آنها به نام مخالفت با جمهوری اسلامی به هر ارتجاعی از ناسیونالیسم کرد تا ترک و تحریکات قومی و عقب مانده و حاشیه ای به نام انقلاب و خیزش مردم، آویزان شدند و ما در مقابل آنها ایستادیم. بخش بزرگی آز آنها تاریخا نه تنها از شاخه های مختلف ناسیونالیسم کرد دفاع کردند که همیشه در کنار و همراه و متحد آنها بوده اند و ما در مقابل آنها صف بستیم. در یک کلام مستقل از ادعای آنها در مورد خودشان و پرچمهای قرمز در دست آنها، که البته به انواع رنگهای سبز و بنفش و خلقها و دراویش و ..... مزین شده، ما مسیرهای متفاوتی رفته ایم و غالبا در جدالهای سیاسی در مقابل هم ایستاده ایم. اینها فقط و فقط ناشی از تفاوتهای واقعی جنبشی ما و منافع طبقاتی متمایز با این جریانات است. در مورد کومه له به عنوان مبتکر این پروژه بعدا توضیح خواهم داد، اما کل مسئله این است که ما و این چپ به یک "خانواده بزرگ چپ" تعلق نداریم، از یک جنس و یک جنبش نیستیم و افق و استراتژی نه تنها مشترکی نداریم که با هم زمین تا آسمان تفاوت سیاسی، اجتماعی، طبقاتی و استراتژیکی داریم. این نیروها میتوانند همه سیاستهای راست مورد اشاره را اتخاذ کنند و در زمان مناسب ادعای سوسیالیسم و کمونیسم را هم داشته باشند. اما ما نمیتوانیم هم از انقلاب سوسیالیستی و ضرورت استقلال سیاسی و طبقاتی طبقه کارگر و انقلاب او دفاع کنیم، هم علیه کارگر افغانی به عنوان بخشی از طبقه خود باشیم و متحد راه کارگر باشیم. ما نمیتوانیم هم همسرنوشتی کل طبقه کارگر را نمایندگی کنیم و هم مردم ایران را به انواع قومیتها، مذاهب و... تقسیم کنیم و خواهان فدرالیسم قومی در ایران باشیم. ما نمیتوانیم هم مدافع انقلاب سوسیالیستی و هم مدافع انواع انقلابات سبز و نارنجی و ... باشیم. ما نمیتوانیم هم کمونیست باشیم و هم دوست و یار و غمخوار طالبانی ها و بازرانی ها و سران انواع احزاب قومی و ناسیولیستی که روزانه زندگی دهها و صدها هزار خانواده کارگری را به تباهی میکشند. ما نمیتوانیم هم کمونیست باشیم و هم ناسیونالیست. ما حزبی برای تمام فصول نیستیم. ما به یک طبقه معین اجتماعی تعلق داریم و از منافع آن طبقه دفاع میکنیم. هدف ما انقلاب کارگری است و برای آن متحد کردن جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر اساس کار ما است. این امر ما است و برای این امر استقلال طبقاتی و سیاسی جنبش کمونیستی این طبقه، استقلال طبقاتی طبقه کارگر و دفاع از انقلاب آن، بیان روشن منافع متمایز آن از اقشار و طبقات اجتماعی دیگر و تبدیل آن به خود آگاهی این طبقه اصل و خط قرمز ما است که از آن عدول نمیکنیم. لذا و به این اعتبار بیان شفاف و روشن و بی ابهام سیاست و افق کمونیستی و اتخاذ هر تاکتیک و سیاستی در راه تحقق آن و برای قوی شدن و متحد شدن این جنبش اولویت اول و آخر ماست. ما در خود جامعه ایران و در مبارزه روزمره طبقه کارگر، در مبارزات جاری زنان و مردم استثمار شده، بر خلاف تمام چپ ایران نه از منافع سازمانی که از سر منفعت جنبش خود حرکت میکنیم. ما هیچ خط کش و گونیایی در جامعه و در مبارزات کارگری و... برای تقسیم بندی آنها میان احزاب سیاسی بدست نگرفته ایم و همواره همه کارگران و همه آزادیخواهان را به مبارزه ای مشترک دعوت کرده ایم. ما همواره به اتحاد کارگران کمونیست مستقل از گرایشات سیاسی آنها تاکید کرده ایم و اینرا در شرایط کنونی گامی جدی در جهت تقویت تحزب یابی کمونیستی این طبقه دانسته ایم. ما از همین سر مخالف انواع جمع ها و گروهای فرقه ای در خود جامعه ایران بوده ایم که بر اساس منافع فرقه و گروه خود به دسته بندی و تقسیم کارگران پرداخته اند و به سکتاریسم و فرقه گرایی دامن زده اند. ما تلاش کردیم مرزهای گروهی و سازمانی را در مبارزات جاری کارگری بشکنیم و فرهنگ و سنت چپ حاشیه ای و تاثیرات مخرب آن بر فعالین کارگری را کاهش دهیم. اتحاد با چپ موجود به نفع اهداف و افق کمونیستی ما و طبقه کارگر نیست. ما نمیخواهیم به نام وحدت طلبی مردم با طیفی از جریانات سیاسی وارد نزدیکی و اتحاد عمل، جبهه و... شویم که به اهداف جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر لطمه وارد کند و آنرا قربانی کند. ما خواهان بیان روشن و بی اما و اگر سیاست و اهداف همه احزب سیاسی هستیم که به طبقه کارگر و مردم زحمتکش امکان بدهد انتخاب کند. ما نمیخواهیم مخرج مشترکی از سیاستهای خود و دیگران را به نام نزدیکی چپ به جامعه تحویل دهیم که از نقد و برایی نقد کمونیستی به همه وجوه جامعه سرمایه داری چیزی باقی نگذارد. ما خواهان بالا بردن فرهنگ سیاسی جامعه هستیم و این زمانی ممکن است که همه جریانات سیاسی سیاستهای خود را بدون کم و کاست در مقابل جامعه بگذارند تا بشود انتخاب کرد.
با این وصف ما در هیچ دیالوگی را بر
روی هیچکدام از احزاب سیاسی اپوزیسیون جمهوری اسلامی نبسته ایم و هیچ همکاری
موردی را منتفی نکرده ایم. در مورد همکاری های موردی بستگی به نوع ماجرا بعضا
کل احزب سیاسی را خطاب قرار داده ایم و هیچ متر و واحد اندازه گیری را برای
تعیین مرز چپ و راست آنها بدست نگرفته ایم. گاها بسیاری از رهبران احزب سیاسی
را از جمله در میان همین دوستانی که پرچم اتحاد چپ در کردستان را بلند کرده اند
و از جمله خود کومه له را به کنگره های خود دعوت کرده ایم. بکرات و در موارد
معین از خطر سناریوی سیاه در جامعه، تا سیر سرنگونی و اعلام منشور سرنگونی
جمهوری اسلامی، تا حقوق جهانشمول انسان، تا هشدار در مورد جنگ نیابتی عربستان و
اسرائیل و امریکا و... با ایران و ضرورت سد بستن در مقابل آن، در مورد اهمیت سد
بستن درمقابل قومی مذهبی کردن مبارزه مردم با جمهوری اسلامی در خود کردستان، به
همه احزاب سیاسی رسما نامه داده ایم و از همه از راست تا چپ دعوت کرده ایم که
به تعهداتی در مقابل مخاطراتی که جامعه و مدنیت را تهدید میکند پایبند باشند و
بر این ضرورت تاکید کرده ایم. متاسفانه در هیچ یک از این موارد نه فقط پاسخی به
این تلاشها از طرف نیروهای موسم به چپ نگرفتیم و شاهد شانه بالا انداختن برای
چنین مخاطراتی بودیم، بلکه در مواردی برخی از این نیروها در صف مقابل ما
ایستادند. وحدت و نزدیکی چپ موجود ما وحدت، نزدیکی و اتحاد پایدار و حتی ادغام چپ موجود و تشکیل یک حزب مشترک را امری مثبت میدانیم. حقیقت این است که دوری و نزدیکی های هر روزه این چپ، قهر و آشتی ها و دوستی و خصومت های هر روزه آنها را نه بر اساس منافع جنبشی که بر اساس نیاز و مصلحت روزانه سازمانی خود آنها و از سر استیصال و سردرگمی سازمانی و تقویت روحیه و حتی خود فریبی مطلق آنها ارزیابی میکنیم. اساس این دوری و نزدیکی ها که آغشته به کوهی از دیپلماسی و تعارفات رایج و خوش و بشهای غالبا صوری و غیر سیاسی با هم است، مصلحتی است. آنها بر اساس مصلحت روز سیاست عوض میکنند و برای توجیه آن و قانع کردن و فریب خود، دلیل میتراشند. امروز ادعا میکنند به هم نزدیک شده اند و فردا به دشمن هم تبدیل میشوند، بدون اینکه مبنای این دوستی و دشمنی در میدان سیاست شفاف و روش باشد. ما در این فضای مصلحتی و دیپلماسی و قهر و آشتی آنها و مشغله هایی که دارند، شریک نیستیم. سنت رایج در این چپ یک اپورتونیسم عمیق و یک فرقه گرایی بزرگ را همگی با خود حمل میکنند. سیاست شفاف و قبول مسئولیت در قبال سیاست خود، جوابگویی و روش کردن و توضیح به جامعه در مورد چرخشهای هر روزه، دوری و نزدیکی های هر روزه و قهر و آشتی های هر روزه، هیچ جایی در این سنت ندارد.
همانطور که توضیح دادم از نظر ما بخش
بزرگی از این جریانات به یک خانواده و یک جنبش سیاسی واحد تعلق دارند. اختلافات
آنها تاکتیکی است و یکی شدن آنها به جامعه کمک میکند و انتخاب را برای مردم
ایران ساده میکند. پیوستن و اتحاد آنها اغتشاش فکری و سیاسی و سردرگمی در میان
طبقه کارگر و مردم زحمتکش را کاهش میدهد و کار ما را هم ساده میکند. ما
امیدواریم این دوستان به نتیجه برسند و این هم برای آنها بهتر و هم برای ما و
جامعه هم مثبت تر است. دوره حساس کنونی و اهمیت همکاری شورش دیماه و نیازهای آن و زمین لرزه ای که ایران را لرزاند برای هر نیروی سیاسی جدی تکان دهنده و همزمان آموزنده است. این اولین و تنها تجربه ما در تاریخ سیاسی ایران نیست. قیام بهمن ٥٧ و نا آمادگی کمونیستها و طبقه کارگر در آن انقلاب، یک فاکتور قدرت گیری جریان اسلامی در ایران بود. در این موارد و از جمله در مورد شورش دیماه و نیازهای آن ما به کرات نوشته و گفته ایم. در این مورد آخرین مباحثات حزب ما به صورت چندین قرار و قطعنامه در کنگره نهم که چند ماه قبل برگزار شد، در دست همگان است. شورش دیماه یکبار دیگر ضرورت ایفای نقش طبقه کارگر و کمونیستها برای هدایت و رهبری اعتراضات، برای زدن مهر خود بر جنبش سرنگونی که دوباره به میدان آمده است را در مقابل ما قرار داد. اما این مسئله و رفع کمبودهای شورش دیماه و آینده انقلاب در ایران از کانال جمع کردن سازمانهای موصوم به چپ و تشکیل جبهه ی همه رنگ با انواع افق و سیاست و تاکتیک مختلف راه به جایی نمی برد. اگر انقلاب ایران تجربه ای داشت اولین درس آن فاصله گرفتن از توهمات پوپولیستی و تاکید بر حفظ استقلال سیاسی و طبقاتی طبقه کارگر در تحولات آتی ایران است. مخرج مشترک گرفتن از سیاست و اهداف احزاب و گروههای مختلف و دلخوش کردن به اینکه جواب نیازی داده شده است، تنها خودفریبی کشنده و تکرار تجربه ای تلخ در انقلاب ٥٧ و هزاران اتحاد و همگرایی بی تاثیر و نامربوط به جامعه در تجربه همین چپ است. تجویز این خود فریبی به خود به نام جواب به نیاز شورش دیماه و جبران کمبودهای آن دیگر یک فاجعه است. تضمین اینکه در خیزش بعدی طبقه کارگر و کمونیستها بتوانند نقشی ایفا کنند، تضمین اینکه ما کمونیستها بتوانیم مهر خود را بر جنبش سرنگونی و آینده آن در ایران بزنیم نه با "اتحاد عمل پایدار نیروهای متلون چپ" که از سر دادن یک افق روشن به جامعه، بالا بردن هوشیاری جامعه در قبال مخاطرات سر راه، مقابله با آلترناتیوهای راست و ارتجاعی که معمولا در ایندوره ها جان میگیرند و بالاخره از طریق متحد و متشکل کردن مردم در وسیعترین شکل آن است. این امری است که حزب ما در مقابل خود قرار داده. وقت زیادی نداریم و باید نیروی خود را روی کارهای اساسی و حیاتی جنبش مان متمرکز کنیم.
تحولات دوره اخیردر کل منطقه و جنگهای
خونین این دوره به نام اقوام و ادیان توسط دولتهای مرتجع و اتفاقات دیماه یک
نیاز حیاتی را در مقابل کمونیسم ایران قرار داده است. در مورد دیماه ما به کرات
گفته ایم و به نیازهای این دوره پاسخ داده ایم. و در مورد اوضاع منطقه اما بر
سر سد بستن در مقابل جنگ نیابتی، سد بستن در مقابل دخالت دول مرتجع منطقه در
مبارزات مردم ایران و به نام مبارزه با جمهوری اسلامی، سد بستن در مقابل
جریانات فدرالیسم قومی و در مقابل تحریکات قومی و مذهبی و تلاش آنها برای قرار
دادن مردم در مقابل هم و تبدیل آنها به دشمن هم به نام "کرد، ترک، عرب، بلوچ،
فارس، شیعه، سنی و..." گفته ایم، نوشته ایم، هشدار داده ایم. فکر نمیکنم هیچ
جریانی در سیاست ایران به اندازه ما بر مخاطرات جدالهای آتی در ایران تاکید
کرده باشد. امروز و با پیوستن ناسیونالیستهای کرد به این پروژه، با نیاز
عربستان و اسرائیل که در کنار دولت ترامپ بر طبل جنگ و تبلیغات جنگی علیه ایران
میکوبند و ضرورت مبارزه با آنها و تلاش برای افشا و منزوی کردن آنها از نان شب
ضروری تر است. ما برای مقابله با این جریانات و برای مقابله با دخالت دولتهای
مرتجع در ایران، برای مقابله با هر نوع تحریک ناسیونالیستی و مذهبی، مقابله با
هر نوع جنگ نیابتی، برای منزوی کردن فدرالیست چی ها و برای متعهد کردن احزاب
سیاسی از راست تا چپ به دفاع از مدنیت و علیه مخاطراتی که در سیر سرنگونی از
جانب این دولتها و سربازان و دنبالچه های آنها و از جانب دسته جات جنایتکار از
درون خود جمهوری اسلامی که جامعه و مردم ایران را تهدید میکنند (چیزی که
متاسفانه مدافعان اتحاد چپ در مقابل آن تقریب لب فروبسته اند) ، مثل گذشته
آماده امضا کردن هر نوع تعهدی هستیم و بر آن اصرار داریم. میخواهم بگویم این ما
نیستیم که از هر نوع همکاری مورد با دیگران خودداری کرده ایم و بعلاوه تنها
جریانی هستیم که بر ضرورت همکاری در موارد معین در همه احزاب سیاسی را زده ایم
و هنوز هم میزنیم و متاسفانه برخوردی مسئولانه را از دیگران ندیدیم. کومه له و اتحاد پایدار در کردستان همچنانکه اشاره کردم کومه له مبتکر این پروژه است و امروز بر ضرورت اتحاد چپها در کردستان تاکید میکند و در این رابطه از کانالهایی از ما هم دعوت شده که در سطح دفتر کردستان حزب وارد این پروژه شویم. در مورد سیاست ما و دلایل آن توضیح دادم. مستقل از دلایل و منافع امروزی کومه له برای عطف توجه به همکاری با چپها در کردستان به جای ناسیونالیستها و قوم پرستان و فرقه های مذهبی نوع سنی، نفس اینکه کومه له سر خود را از جریانات قومی و مذهبی و گروهای فالانژ و اولترا راست کردستان به سوی جریانات موسوم به چپ چرخانده است، مثبت است و باید آنرا به فال نیک گرفت. اما همزمان طبیعی است که برای هر انسان سیاسی جدی و منصف دهها سوال واقعی در مقابل کومه له قرار بگیرد و از هر جریان سیاسی جدی توقع این است به آنها جواب دهد. ابتدا باید سوال کرد اگر منفعت طبقه کارگر و دلسوزاندن برای آینده ایران است، چرا اتحاد پایدار در کردستان و نه ایران؟ چرا کردستان محور شده است در شرایطی تحولات این دوره و شورش گرسنگان از شهرهای دیگر ایران شروع شد و کردستان نقش ضعیفی در آن داشت؟ مگر ناسیونالیستهای کرد بخشی از پروژه آلترناتیو سازی ارتجاع در سراسر ایران نیستند؟ مگر آنها مشغول برگزاری کنفرانسهای متعدد با ناسیونالیستهای عظمت طلب ایرانی و "نمایندگان اقوام و ملل دیگر" نیستند؟ چرا حزب کمونیست ایران مسئولیت این پروژه "مهم و حیاتی" را به عهده نگرفت؟
مستقل از این مسئله باز باید از کومه
له سوال کرد چرا اتحاد چپ و چرا امروز؟ مگر در چند دهه گذشته خود کومه له یک
پای اصلی اتحاد با همه نیروهای ناسیونالیستی و مذهبی کرد، با دهها فرقه افراطی
و ضد کمونیست و ضد تمدن در کردستان نبوده است؟ مگر متحدین تا امروز کومه له به
عصای دست دول مرتجع برای جنگ نیابتی تبدیل نشدند و مگر دوستان دیروز کومه له
برای مذاکره و پذیرش توسط جمهوری اسلامی با وساطت احزاب حاکم بر کردستان عراق
بارها سر از کنسولگری جمهوری اسلامی در نیاوردند؟ مگر مصطفی هجری های کردستان
در طول چند دهه دست هر دولت جنایتکار را به نام مبارزه با جمهوری اسلامی و با
درخواست کمک به دخالت در ایران، نبوسیدند؟ مگر کومه له با همین استدلالات
امروزی و ابراز نگرانی برای آینده جامعه کردستان و مردم کرد زبان و ضرورت
مبارزه متحد علیه جمهوری اسلامی، برای اتحاد با ناسیونالیستهای کرد تلاش نکرده
است و یا به تلاش و پروژه های آنها جواب مثبت نداده است و از آن دفاع نکرده
است؟ مگر تمام تلاشهای چند ده سال گذشته کومه له برای نزدیکی با این جریانات و
رابطه حسنه و دوستی با آنها نبوده است. مگر کومه له برای اهداف خود، یکی از
بازیکنان انواع اتحاد و همگرایی با ناسیونالیستهای کرد در کل منطقه نبوده است؟
مگر کومه له و شخص ابراهیم علیزاده در این مسیر و برای بدست آوردن دل
ناسیونالیستهای کرد، دست به تحریف تاریخ خود کومه له و حزب کمونیست ایران و
ساختن تاریخی غیر واقعی خود ساخته بر مبنای مصلحت روز سازمان خود نزده است؟ و
به کرات از جانب کمونیستها از جمله در حزب ما این رفتا غیر مسئولانه مورد
اعتراض و نقد قرار نگرفته است؟ مگر کومه له در تمام ایندوره در جواب به
فشارهای جامعه و نیروی خود در اعتراض به راست روی های مداوم خود، احزاب چپ و
کمونیست را نه فقط در کردستان ایران که در کردستان عراق تحت عنوان احزاب غیر
اجتماعی، حاشیه ای، بی نفوذ معرفی نکرد و رابطه با آنها و حتی به رسمیت شناختن
آنها را رد نکرد؟ دفاع از احزاب عشیره ای در کردستان عراق و سکوت در مقابل
محرومیت و جهنمی که به کارگران و مردم زحمتکش تحمیل کرده اند، سکوت در مقابل
همه جنایات و توحش و زن سیزی احزاب ناسیونالیست کرد در کردستان عراق و دوستی با
جریان بارزانی واتحادیه میهنی و شخص طالبانی تا لحظه مرگ و تعریف و تمجید بی
پایان از او، سیاست کومه له در بیش از ٢٥ سال گذشته بوده است. این در شرایطی
است که کارگر و مردم ستمدیده ای که کومه له سنگ دفاع از آنها را به سینه میزند،
دفاتر و مقرهای این احزاب را در کردستان عراق به آتش کشیدند و هر روز در گوشه و
کنار این جامعه صدای اعتراض خود به فقر و بی حقوقی و علیه این احزاب و حکومت
"کردی" آنها را بلند کرده اند. بالاخره کومه له، مدعی مدافع کارگر و زحمتکش، در
کنار این مردم می ایستد یا مدافع احزاب عشیره ای قومی حاکم بر کردستان عراق
است؟؟؟. کومه له ابراهیم علیزاده یکی از جریانات دخیل در کنگره ملی کرد که در
دوره ای به همت ترکیه و بارزانی و طالبانی و عبدالله اوجلان و حتی با فشار
محافل غربی شکل گرفت و استارتش زده شد، بود. این کنگره به تجمع احزاب اصلی
ناسیونالیست کرد و دهها جریان و باند قومپرست و مذهبی تبدیل شد و افق خود را
آشتی با دول منطقه نام گذاشت. بعد از شکست این پروژه کومه له در امتداد سیاست و
افق خود به جبهه کردستانی با شراکت دو حزب دمکرات کردستان ایران و کومه له های
ایلخانی زاده و مهتدی و خه بات پیوست و تا امروز هم نقدی جدی به هیچ کدام از
این تلاشها و سیاست خود نداشته است. این وظیفه کومه له است که به جای دیپلماسی
و مصلحت طلبی، شفاف و روشن به جامعه اعلام کند که دلیل این "تغییر" سیاست (اگر
واقعا تغییر سیاستی در جریان باشد) چیست و طی کدام پروسه روشن و شفاف و با کدام
نقد از گذشته خود به این مسیر روی آورده است؟ من اینجا تنها به چند نمونه از
عملکرد کومه له و دفاع از ناسیونالیسم کرد و نفرت پراکنی از ما و گذشته حزب
کمونیست ایران و کومه له دوره ما اشاره کردم و میتوان دهها مورد کوچک و بزرگ
دیگر از سیاست ناسیونالیستی کومه له را در کنار این موارد آورد.
کومه له و چرایی اتحاد چپ در کردستان روی آوری کو مه له به "اتحاد پایدار چپ در کردستان" بر خلاف ادعاهای این رفقا، نه بدلیل درک نیازهای شورش دیماه و نگرانی از آینده انقلاب محرومین که به دلایل دیگری است که من هم به آن کوتاه جواب میدهم. شورش محرومین در دیماه و چپ شدن فضای جامعه و رشد سرنگونی طلبی و قوت قلب گرفتن صف استثمار شدگان و محرومان جامعه قطعا روی کومه له هم تاثیر گذاشته است. زمانی که فضای جامعه چپ میشود دیگر حتی حاکمین و احزاب و گروهبندی های آنها اهداف گذشته خود را در قالب های جدید بسته بندی میکنند و این شامل کل اپوزیسیون جمهوری اسلامی و کومه له و همراهان او هم میشود. اما در مورد کومه له فاکتوهای دیگری هم تاثیر داشته است که به آن اشاره میکنم. هم جبهه ای ها و همراهان دیروزی کومه له امروز و در این شرایط از سر ناامیدی از جمهوری اسلامی و از سر نگرانی از آینده ایران، از ترس فضای محتمل چپ در جامعه ایران نگران آینده خود و افقهای ارتجاعی از فدرالیسم تا سهم خواهی خود از دولت مرکزی هستند. آنها با جمهوری اسلامی به جایی نرسیده اند، اینرا رهبران حزب دمکرات ایران رسما و علنان بیان میکنند. آنها همراه گروههای غیر مسئول و فالانژ از تیپ آقای مهتدی در فکر پیوستن به پروژه ترامپ و تخاصمات او با ایران هستند. آنها با امید بستن به دخالتهای امپریالیستی و تهدیدات ایران از جانب آمریکا و امید به به سوریه ای شدن ایران روانه آمریکا شدند. همکاری کومه له با این جریانات فعلا با مشکلاتی طرف شده است. تلاش کومه له به نزدیکی با پ ک ک بدلیل رابطه نزدیک پ ک ک با ایران اساسا مقدور نیست و پ ک ک وارد این بازی نخواهد شد. تلاش برای نزدیکی با حزب اتحاد دمکراتیک سوریه هم با تحولات این دوره و بد شدن موقعیت آنها و... که قبلا به آنها پرداخته ایم، ظاهرا به جایی نرسیده و نتیجه ای نداده است. ادامه استقرار اپوزیسیون مسلح در کردستان عراق خصوصا با توجه به موقعیت جمهوری اسلامی در عراق با تعرضی که در این دوره دولت عراق و حشد الشعبی به کمک ایران و شخص قاسم سلیمانی صورت گرفت، بیش از گذشته مخاطره آمیز است. احزاب ناسیونالیست و مذهبی متحد بارزانی و امید بسته به دول مرتجع منطقه و غرب از جمله حزب دمکرات هجری همراه دو سازمان زحمتکشان و خبات و... هنوز سر جای خود و یک قطب راست را تشکیل داده اند و کومه له عملا تنها مانده است. کومه له علیرغم دوستی و نزدیکی با ناسیونالیستهای کرد و حضور در جمع آنها امروز در کردستان حتی اگر به صورت مقطعی هم باشد تنها مانده است. اتحاد پایدار چپ در کردستان علاوه بر فاکتور دیماه و چپ شدن جامعه، نیاز کومه له در مقابل اتحاد حریفان خود در کردستان است. اگر بارزانی ناسیونالیستهای کرد را در یک جبهه جمع کرده است و کومه له بدلایل مختلف از آن خارج شده است، با جمع کردن جریانات موسوم به چپ در کردستان میتوان وزنه ای در مقابل آنها باشد. واقعیت این است نه کومه له عوض شده است و نه اتفاق جدیدی در سیاست و افق این جریان پیش آمده است. کومه له احساس میکند باید او هم قطبی تشکیل دهد و در مقابل قطب حزب دمکرات و مهتدی و... به عنوان قطب حریف خودی نشان دهد و موقعیت بهتری پیدا کند. دعوت از دیگران به این قطب و گفتن در وصف شورش دیماه و احساس مسئولیت کومه له در قبال آن در دوره کنونی قالب مردم پسند در جواب به موقعیت خود است. اینجا جای پرداختن و بررسی چرایی پیوستن دیگران به این اتحاد و همگرایی نیست. اما بی سیاستی و بی خطی و سردرگمی و استیصال در میان این جریانات قطعا یکی از دلایل است. آویزان شدن به چتر اتحاد چپ در کردستان و همراهی کردن با کومه له و روت سوسیالستی کومه له و ... تنها نشانه استیصال و سردرگمی و بی نقشی و بی تاثیری این چپ است. علاج این درد با اتحاد آنها حل نمیشود. متاسفانه درد عمیق تر از آن است. با این وصف گفتم نه تنها اتحاد عمل پایدار که تبدیل به یک حزب واحد امری مثبت است و ما علیرغم فاصله عمیق و جنبشی با آنها این کار را هم برای این جریانات و هم برای جامعه بهتر میدانیم.
دوم ژوئیه ٢٠١٨
|