منصور حکمت و کمونیسم در ایران متن سخنرانی خالد حاج محمدی به مناسبت دهمین سالگرد هفته حکمت در تورنتو یکشنبه یازدهم ژوئن ٢٠١٢
دوستان و رفقای عزیز! دوستداران منصور حکمت! با تشکر فراوان از حضور شما و با تشکر از سعیده رازانی که اینجا حضور دارند، و با تشکر از دوستداران حکمت در کانادا و مینو همیلی که به من امکان دادید تا در دهمین سالگرد هفته منصور حکمت در میان شما باشم و در مورد نقش و تاثیر منصور حکمت بر کمونیسم ایران نکاتی را به عرض برسانم. دوره هائی آدم احساس میکند، به عنوان یک کمونیست، در جائی ایستاده است و برای خود پشتوانه ای دارد و بر دستاوردهایی که طبقه کارگر و کمونیستها در طول دهه های گذشته کسب کرده اند تکیه زده است. فکر میکنید بعضی از مسائل بدیهیات است. بعضی از مفاهیم، بعضی از عقاید و باورها، سنتها و فرهنگ و اخلاقیات، داده ای عادی و پیش پا افتاده است. مثلا اینکه سرمایه داری خوب نداریم، بورژوازی غیر سرکوبگر و دمکرات اتوپی است، جامعه طبقاتی است و جامعه طبقاتی مهر خود را به همه چیز حتی به مناسبات شخصی آدمها، به علائق آنها، به مناسبات کودک و والدین، به اخلاقیات جامعه و .. زده است. همه چیز حتی وجدان آدمها طبقاتی است. کمونیسمی که به کارگر مربوط نباشد و دائما سازماندادن انقلاب کارگری امر مستقیم و کار روزانه او نباشد و برای آن نقشه نداشته باشد، پوچ است. یا اینکه انواع کمونیستهای روسی و چینی و شاخه های متنوع آنها، چیزی جز ناسیونالیسم در پوشش کمونیسم نبوده است. اینکه شوروی دوران استالین و ادامه آن، ادامه انقلاب اکتبر و بلشویسم و ادامه لنینیسم نبوده است. و آنچه به عنوان کمونیسم در روسیه و جهان بعد از شکست انقلاب روسیه و مرگ لنین در دنیا به عنوان کمونیسم شناخته شد، چیزی جز ناسیونالیسم روسی و سرمایه داری دولتی به جای سوسیالیسم نبوده است. که بعد از انقلاب روسیه و شکست آن، فاصله ای عمیق و گسستی طبقاتی بزرگ میان آنهاهائی که به اسم کمونیسم آمدند و رفتند، با کمونیسم طبقه کارگر و کمونیسم مارکس ایجاد شده است. خیلی وقتها اینها و دهها مورد دیگر از این قبیل، به عنوان فرض و داده های طبیعی و شعور عمومی، حداقل در میان نسلی از کمونیستها نگریسته میشود. با نگاهی ساده و فاصله ای بسیار کم از درک اولیه و با نگاه به تاریخ چند دهه گذشته متوجه خواهیم شد که بر سر همه این مفاهیم و در همه این عرصه ها جدالهای جدی و مبارزه ای جدی مارکسیستی صورت گرفته است. تاریخ تحولات چپ ایران در ٣٥ سال گذشته، تاریخ یک مبارزه جدی مارکسیستی علیه بورژوازی و علیه انواع کمونیسم غیر کارگری در زمینه های مختلف از سیاست و اقتصاد تا فرهنگ و سبک کار و تا اخلاقیات بوده است. جدالهایی با هدف بیرون آوردن مارکسیسم از زیر آوار انواع و اقسام عقاید بورژوائی و خرده بورژوائی و احیا مارکسیسم ارتدکسی مارکس و کمونیسم پراتیک و رادیکال لنین صورت گرفته است . در این تاریخ منصور حکمت در همه ابعاد تئوریک، سیاسی و پراتیکی نقش ویژه و نادری داشت و به حق مهر خود را به مارکسیسم و کمونیسم معاصر زد. او در مبارزه ای سیاسی و تئوریک، سازمانی، سبک کاری و عملی علیه امیال و افکار و عقاید و سنتهای بورژوائی، عقب مانده، ضد زن و ضد کودک و ضد کمونیستی، ملی و ناسیونالیستی،شرقی و اسلامی و.. که همگی به نام کمونیسم در آن جامعه عرض اندام کردند، جدال کرده است، نیرو جمع کرده است و سازمان و حزب ساخته است.
سکویی که امروز امسال ما بر آن ایستاده ایم، فرضیاتی که امروز حتی در اذهان
عموم از چپ و کمونیسم در شعور عمومی جامعه و در روانشناسی مردم جای گرفته
است، عمدتا نتیجه تلاش٢٥ ساله فعالیت مارکسیستی کسی است که، ما امروز به مناسبت
دهمین سال هفته او جمع شده ایم، و من امروز افتخار صحبت کردن در مورد نقش و
تاثیر او بر کمونیسم در ایران را
دارم. به این امید که بتوانم در این مدت زمان کوتاه شمائی عمومی از نقش ویژه
این متفکرمارکسیست و کمونیست برجسته عصر بدهم. جدال با کمونیسم خرده بورژائی، بورژوایی و پوپولیسم در دوره انقلاب ١٣٥٧ ایران اگر میپرسیدید کمونیسم چیست، روسیه و چین را به عنوان جوامع سوسیالیستی به شما نشان میدادند و استالین و مائو را به عنوان رهبران کمونیسم در کنار مارکس و لنین و انگلس در مقابلت میگذاشتند. پرچم کمونیسم آن دوره استقلال ملی و رهائی از سلطه امپریالیسم بود. کارگر در سیستم این چپ متحد بورژوازی خودی برای کسب این استقلال بود. رشد سرمایه داری ایران و ارزشهای بورژوائی در جامعه، صنعتی کردن ایران، ملی کردن و قطع وابستگی از امپریالیسم و رشد سرمایه داری "ملی و مترقی" را، به قیمت تباهی جامعه و ادامه ستم و استثمار بر طبقه کارگر، به نام راه رسیدن به عدالت اجتماعی و ساختن زمینه ها و پیش شرطهای انقلاب کارگری تعریف میکردند. کمونیسم به پرچم رشد نیروهای مولده، رشد صنعت و مقابله با عقب ماندگی صنعتی، به پرچم دفاع از استقلال، دفاع از جنبشهای ملی و ناسیونالیستی و دفاع از بورژوازی "ملی و خودی و مترقی" تبدیل شده بود. جنبش های بورژوائی مختلف با پرچم کمونیسم به میدان آمده بودند و به نام کمونیسم اهداف بخشهای مختلفی از سرمایه را نمایندگی میکردند. چپ در این دوران مشکل جامعه ایران را نه در مناسبات سرمایه دارانه، بلکه در وابستگی به امپریالیسم میدید. شاه در آن تصور، نماینده این وابستگی و به عنوان سگ زنجیری آمریکا معرفی میشد. لذا مبارزه با شاه و رفتن شاه و قطع این وابستگی به امپریالیسم، محور مبارزه خلق بر ضد وابستگی و ضد امپریالیسم شده بود. در حقیقت آن کمونیسم پرچم همه چیز بود، جز پرچم اعتراض کارگر علیه مناسبات سرمایه دارانه، جز پرچم انقلاب کارگری و جز پرچم کارگر علیه ظلم و ستم و علیه بردگی مزدی. تقدیس عقب افتادگی فرهنگی، تقدیس مذهب و فرهنگ عقب مانده شرقی و ضد زن، به عنوان دفاع از فرهنگ خلق و توده ها از زبان کسانی اشاعه داده میشد که خود را کمونیست میدانستند و همین را به عنوان کمونیسم برای کارگر و توده مردم زحمتکش تبلیغ میکردند. نقش پیشرو و خلاف جریان کمونیسم، مبشرین انقلاب کارگری و مبارزه طبقاتی علیه کار مزدی و نقد مارکسیستی به مناسبات سرمایه دارانه، جای خود را به دفاع از عدالت مولای علی و اسلام توحیدی داده بود. و دفاع از فرهنگ مدرن غربی به عنوان دستاوردهای طبقه کارگر جهانی و دستاوردهای بشریت متمدن، جای خود را به تقدیس عقب افتادگی، تقدیس فرهنگ روستائی و دفاع از خرافات داده بود. رهائی کنند خود در نقش آدم عقب مانده و حقیقتا حامل افکار ارتجاعی و ضد زن و ضد هر نوع فرهنگ پیشرو و رهایی بخش ظاهر میشد و به جای ایجاد تحولی مثبت و مبارزه و مقابله با باورهای خرافی رایج و نقد آنها و روشنگری در این خصوص، خود به نام احترام به فرهنگ توده ها، به لباس آنها در می آمد. افق این چپ با جریانات بورژوائی یکی بود آنهم استقلال. فاصلهای بین این چپ و جریانات خرده بورژوای مذهبی مانند مجاهدین بسیار کم بود. هردو طرفدار استقلال ملی، علیه غارت نفت، علیه فرهنگ متمدن غربی تحت عنوان فرهنگ استعماری، علیه سگ زنجیری امپریالیسم بودند. تنها تفاوت درجه تعلق آنها به اسلام بود. مجاهد اسلامی بود و این چپ نیم اسلامی نیمه شرقی. چپی که در سطح تئوری آشتی طبقاتی میان کارگر و بورژوازی ملی و مترقی در ضدیت با شاه بعنوان نماینده بورژوازی وابسته را تبلیغ میکرد و در پراتیک از نمایندگان جدید بورژوازی به اصطلاح ضد امپریالیست، به قدرت رسیده حمایت میکرد یا در مقابل آن کوتاه می آمد. جدال تئوریک سختی لازم بود تا غیر مارکسیست بودن و غیر کارگری بودن این چپ خرده بورژوائی را نشان داد. منصور حکمت علیه همه اینها ایستاد، با نقدی مارکسیستی و بی کم و کاست به مقابله جدی با همه این خرافات برخواست، و از سوسیالیسم، از کارگر و منافع این طبقه در تمایز با همه طبقات و اقشار دیگر، از برابری انسانها دفاع کرد. تلاش کرد اول همین سوسیالیستها را نجات دهد، همین نیروی نجات دهنده که خود به همه این توهمات و باورهای خرافی آغشته بود را رها کند. مباحثات فراوان این دوره حکمت از جمله انقلاب ایران و نقش پرولتاریا، اسطوره بورژوازی ملی و مترقی، حل امپریالیستی مسئله ارضی، آناتومی لیبرالیسم چپ، سه منبع و سه جز سوسیالیسم خلقی، نقد پوپولیسم حاکم بر چپ ایران، دوجناح بورژوا امپریالیستی، تجربه شوری و بررسی و نقد آن و سرانجام بحثهای کمونیسم کارگری و دهها مبحث دیگر همگی تلاشی جدی و مارکسیستی در این دوره است. احیا تئوری مارکس در مورد مناسبات سرمایه داری، رابطه کار و سرمایه، صفبندی طبقات و نقد مارکسیستی از آن محور تلاش منصور حکمت در نقد چپ خرده بورژوائی آن دوره بود. در همین دوران و زمانی که قتل عامهای دهه شست راه افتاد، زمانی که ناامیدی و یاس بر فضای جامعه ایران چون پرده سیاهی گسترده شد، در ادامه تلاشهای مارکسیستی جریانی که حکمت در راس آن بود، بزرگترین حزب کمونیستی تاریخ چپ ایران ساخته شد، حزب کمونیست ایران نتیجه تلاشهای مارکسیستی این دوره بود. در این دوره علاوه بر این، فضای رایج چپ ایران این بود که سوسیالیسم اجتناب ناپذیر است. جوامع بشری سیر تکامل خود را طی میکنند و دیر یا زود نوبت ظهور سوسیالیسم هم فرا میرسد. جامعه از برده داری به فئودالی، از فئودالی به سرمایه داری و نهایتا نوبت سوسیالیسم خواهد رسید و این سیر خارج از اراده انسان به وقوع خواهد پیوست. یا میگفتند هنوز برای سوسیالیسم زود است، زمان آن نرسیده است و باید فعلا به جنبشهای بورژوائی دیگر کمک کرد، صنعت و تکنیک را رشد داد و از سرمایه "ملی" و وطنی دفاع کرد.
با این تئوری ها امر انقلاب کارگری عملا از دستور روز خارج شده بود، تلاش طبقه
کارگر برای نجات خود و از این کانال نجات کل بشریت به روز موعد ظهور سوسیالیسم
موکول شده بود. حکمت از این سر هم به مقابله با این دو نگرش یکی مذهبی -
قدرگرایانه و دیگری شکست طلبانه ، پرداخت. بر گفته مارکس که کار ما نه تفسیر
جهان بلکه تغییر آن است، انگشت گذاشت. به نقش اراده انسان در ساختن تاریخ زندگی
خود انگشت گذاشت. و تاکید کرد که اگر ضد ظلم هستیم ظلم باید همین امروز برداشته
شود، مظلوم میمیرد و باید کسانی که مورد ظلم واقع شده اند را نجات داد. تاکید
بر سوسیالیسم همین امروز و بدست همین نسل و با دخالت و نقش انسان زنده در همین
زمان، برشی بود از کمونیسم آن دوره به کمونیسم مارکس و به نقش دخالتگر انسان در
سرنوشت خود. نقد حکمت در این زمینه هم تلاشی بود که نسل ما و کمونیسم دوره ما
را مستقیم به اعتراض ضد سرمایه داری طبقه کارگر، به مارکس و لنین، به کمون
پاریس و انقلاب ١٩١٧روسیه وصل کند. کمونیسم کارگری، گرایشی اجتماعی درون طبقه کارگر منصور حکمت در عین حال تاکید کرد که کمونیسم باید به اعتراض کارگری وصل شود، که جنبش طبقه ما اعتراض ضد سرمایه داری طبقه کارگر است و از کانال رشد این جنبش، رفع موانع اعتراض کارگری و سازماندادن طبقه کارگر برای انقلاب خودش میتوان بشریت را رها ساخت. تاکید کرد که کمونیسم گرایشی از بیرون طبقه کارگر نیست که بر طبقه کارگر تاثیر میگذارد،روشنگری میکند و کارگر را به مبارزه برای بدست گرفتن قدرت سوق میدهد، بلکه گرایشی در دل و در درون خود اعتراض کارگری است. و کار کمونیستها به عنوان بخشی از خود این جنبش و در دل خود آن، سازماندادن و نقشه ریختن برای انقلاب کارگری است. و در همین رابطه تاکید میکند که تلاش برای خلوصیت افکار، منور کردن افکار بدون حضور و دخالت مستقیم در اعتراض طبقه کارگر مفت نمی ارزد. در بحث " کمونیسم کارگری و گسست طبقاتی" در مورد سوسیالیسم علمی و ربط آن به مبارزه کارگری میگوید: " سوسياليسم علمى بايد برود يک جايى به جنبش کارگرى پيوند بخورد"!؟ من ميگويم اگر آن سوسياليسم پيوند نخورده که اصلا علمى هم نيست. چون اساس بحث مارکس اين بود که سوسياليسم از وقتى علمى ميشود که جنبش يک طبقه معيّن ميشود. اگر نيست در نتيجه علمى هم نيست". در همین رابطه در کل مباحثات کمونیسم کارگری یک تاکید جدی حکمت بر این است که کار کمونیستها این نیست که در مورد کارگران حرف بزنند، در مورد مبارزه آنها بگویند و بنویسند و روشنگری کنند و تاکید دارد که باید در خود مبارزه طبقاتی طبقه کارگر شرکت کرد، میگوید: "من ميگويم يک جايى هم ميرسد که آدم ميگويد که من ميخواهم در مبارزه تاريخى عصر خودم يعنى در مبارزه طبقاتى به نفع طبقه شرکت کنم. نميخواهم همهاش راجع به آن حرف بزنم. نميخواهم در دسترسش باشم، ميخواهم خودش باشم." در همین مبحث میگوید: "من ميگويم به سوسياليستى که کتاب مارکس را از بَر کرده هيچ نزديکى حس نميکنم اما با کارگرى که در اعتصاب ميگويد بچهام گرسنه است نزديکى حس ميکنم. ميگوييد تودهاى است، باشد! من نزديکى احساس ميکنم. بالأخره يک چيزى حس ميکنم. ولى با آن کسى که درباره "چه بايد کرد؟" ميتواند پنجاه و سه تا سخنرانى بکند ولى امرش اين است که ايران مستقل و آباد و غيره درست کند هيچ رفاقت و نزديکى حس نميکنم، هيچ علاقهاى بهش ندارم و به جنبش خودم متعلقش نميدانم. فکر ميکنم که بايد اصلا از صحنه حذفش کرد. اين سازمانها بايد منحل بشوند. صد هزار تا سنديکاليست بياوريد من ميگويم اين مبارزه واقعى طبقه من است". حکمت در عین حال بخشی جدی از تلاش خودش را به نقد سنتها و پراتیک چپ ایران و بی ربطی آن به اعتراض کارگری و به پراتیک کمونیستی صرف کرد. نقد سبک کار و نقدهای جدی بر سازمانهای چپ ایران در آن دوره و نقد پراتیک روزمره حزب کمونیست ایران که خود از بنیانگزاران اصلی آن بود، نقد پراتیک رهبری حزب کمونیست کارگری در دوره خودش،بخشی جدی از تلاش منصور حکمت بود. در این زمینه و در کل مباحثات خود و در کل پراتیک کمونیستی خود، جهتی که برای شرکت در هر اعتراض آزادیخواهانه داشت، تلاش برای برداشتن موانع انقلاب کارگری، و تلاش در جهت نزدیک کردن این انقلاب و هموار کردن و بر داشتن موانع آن بود. در این خصوص تاکید همیشگی بر دخالت از زاویه منفعت کارگر و نزدیکی و ایجاد آمادگی این طبقه برای انقلاب خودش بود. دخالت او در همه جنبشها از این سر بود که چه نفعی به انقلاب کارگر و رهائی واقعی میرساند. منصور حکمت بر خلاف همه کمونیسم آن دوره که هر روز زیر پرچم جنبشی میرفت و اهداف آن جنبش حرکت روزمره و پراتیک آن را تعیین میکرد و سازمان و احزاب چپ و فعالین آن را با خود میبرد، بر استقلال سیاسی و طبقاتی و حفظ تمایز جنبش خود، حفظ تمایز منافع جبش خود و لزوم آگاهگری صفوف طبقه کارگر بر خطرات دخالت در جنبشهای دیگر و فراموشی این استقلال تاکید داشت. منصور حکمت در مورد اهمیت حفظ استقلال طبقاتی خود و شرکت در جنبشهای دیگر میگوید:
" تمام هنر حزب پرولتری و تمام دستاورد لنین در انقلاب این است که می تواند
استقلال سیاسی، طبقاتی، استقلال در اهداف و شیوه های حزب خودش را حفظ بکند و به
آن جنبشها بپردازد و آنها را به جلو ببرد بدون اینکه خودش را به اندازه آنها
حقیر و کوچک بکند، بدون اینکه خودش را به اندازه آنها بِبُرد، بدون اینکه خودش
را به اندازه آنها هرس بکند و بدون اینکه آن اهداف را با اهداف انقلابی خودش
عوضی بگیرد. وقتی همه مردم رفتند شاه را بیندازند و ما هم رفتیم شاه را
بیندازیم، همه شما می توانید به یاد بیاورید که ما یادمان نبود آن موقع از
نابودی مالکیت خصوصی حرف جدی بزنیم. بگوئیم ما آمده ایم شاه را بیندازیم ولی ما
آنهائی هستیم که برای لغو مالکیت خصوصی مبارزه میکند. تمام تجربه جنبش چپ ایران
را ببینید که چطور در هر مرحله جنبش سعی میکند پیگیرترین آن مرحله باشد و چطور
در هر مرحله جنبش اهداف خودش را با اهداف آن مرحله خلط میکند". این چه ربطی به
بحث ما دارد؟ ربط آن به نظر من این است که ما اهداف خودمان را، آن اهداف
سوسیالیستی و زیبا و انسان سازی که داریم را روی طاقچه می گذاریم و وقتی از
انقلاب به معنی واقعی حرف می زنیم، اهداف انقلابی که دم دستمان است و در سفره
مان گذاشته اند به نظرمان خیلی انقلابی جلوه می کند. و فشارهای جنبش واقعی، ما
را از واقعیت انقلابیگری خودمان دور میکند". ............ولی به طور واقعی آن
چیزی که ما را درون خودش می بلعد کارهای مربوط به جنبش بلفعل است، اعم از اینکه
این جنبش بلفعل در کردستان جنبش ملی دمکراتیک خلق کـُرد باشد یا در سراسر ایران
جنبش دمکراتیک مردم ایران علیه استبداد و امپریالیسم، هیچ فرقی نمی کند به
هرحال هردوی اینها ما را درون خودش می بلعد و نقشه های واقعی طبقه ما را روی
طاقچه باقی می گذارد". طبقه کارگر و قدرت سیاسی منصور حکمت در بحثهای خود در مورد گرفتن قدرت توسط حزب کمونیستی نیز به مقابله با توهمات رایج پرداخت. در چپ ایران تا بحث از گرفتن قدرت می بود قبل از هر جریان و کسی بخشی از خود این چپ محکومت میکردند. میگفتند میخواهند دیکتاتور شوند، استالین و اعمال دیکتاتوری او را به رخت میکشیدند، میگفتند حزب کمونیستی نباید دم از گرفتن قدرت بزند. باید طبقه کارگر قدرت را بگیرد نه حزب، باید اکثریت جامعه، اکثریت طبقه کارگر را با خود داشت و بعد از قدرت سیاسی حرف زد. و به این صورت کار کمونیستها و حزب کمونیستی مبارزه هر روزه و زندان و تلاش کشته دادن میبود. بحث گرفتن قدرت میدان ممنوعه برای کمونیستها بود. این به افکار رایج چپ تبدیل شده بود. آرزوی بورژوازی و دوری کمونیست و کارگر از دست بردن به قدرت سیاسی از جانب خود این چپ اشاعه داده میشد. منصور حکمت جواب این فضای ضد کارگری و غیر مارکسیستی را نیز داد. مکانیزم رسیدن به اکثریت را در جامعه بورژوائی و با حاکمیت بورژوازی روشن کرد و اعلام کرد حزبی که اقلیتی خاص، اقلیتی فعال و بانفوذ از طبقه کارگر را با خود داشته باشد، حزبی که حزبی کمونیستی و کارگری باشد و درجه ای نفوذ واقعی در میان طبقه کارگر داشته باشد، در جامعه مطرح باشد، یک قطب کارگری و کمونیستی را در جدالهای سیاسی و اصلی نمایندگی کند و... میتواند و باید در هر بزنگاهی و زمانی که مسئله تعیین تکلیف قدرت سیاسی در جامعه باز میشود، باید تلاش کند قدرت را بگیرد. حزب ساخته اید که از بورژوازی خلعید کنید، که قدرت را بگیرید و در همین پروسه و حتی با گرفتن قدرت است که امکان اکثریت شدن را خواهید داشت. حکمت میگوید: "حزب کارگرى که اقليتى، نيروى واقعىاى در درون طبقه داشته باشد، حزب کمونيستىاى که نيروى واقعى قابل لمسى در درون طبقه داشته باشد که امکان عمل انقلابى و راديکال را در سطح اجتماعى به آن بدهد، از طريق همين عمل انقلابى و راديکال در صحنه اجتماعى است که ميتواند بقيه طبقه را با خودش بياورد. مکانيزم نزديک شدن حزب به قدرت سياسى در رابطه با طبقه اين است".... باز ادامه میدهد که :"حزب کمونيست کارگرى ميتواند در صورتی که بخش مؤثرى از کارگران را داشته باشد، بخش اقليت ولى اقليتى مؤثر و بُرّائى از کارگران، اقليتِ با صدائى از کارگران در جامعه و اقليت فعالى از کارگران را داشته باشد، اگر حزب کمونيست کارگرى حزبى باشد که به اين معنى رابطهاش با طبقه کارگر محکم است، برنامه انقلابى دارد و نفوذش را در دورههائى به حدى رسانده است که در سطح اجتماعى و در متن عالم سياست به صورت يکى از بازيگران اصلى صحنه سياست در آمده باشد و اگر اين حزب اين شمّ را داشته باشد که شرايطى را که بحث قدرت سياسى در جامعه باز شده است وبه موضوع جدال اجتماعى تبديل شده است، تشخيص بدهد، ميتواند قدرت سياسى را بگيرد"......... و در همین مبحث تاکید میکند و میگوید:"به نظر من اساس ما، انسانيت ما است، مدنيت ما است، محترم دانستن حقوق حقه آدمها است حتى وقتى مخالف خونى ما باشند"
در حقیقت حکمت به کمونیسمی اشاره دارد که عمیقا انسانی، مدرن و پیشرو است و به
تمایز این کمونیسم از آنچه که در این جامعه به نام کمونیسم معرفی شده است
میپردازد . شکست سرمایه داری دولتی و پیروزی مدل بازار زمانی که جدال بلوک غرب و شرق به جائی رسید که سرمایه داری نوع روسیه و این نوع "سوسیالیسم" و در حقیقت سرمایه داری کنترل شده توسط دولت، سرمایه داری دولتی حاکم بر شوروری و بلوک شرق در مقابل سرمایه داری مدل بازار آزاد و بلکوک غرب شکست خورد و متعاقب آن تقسیم مجدد جهان و میدان داری آمریکا و بلوک غرب به عنوان تنها حریف و تنها قدرت بلامناذع دنیا عروج کرد، ما شاهد تعرضی وسیع به انسانیت، به امیال برابری طلبانه، به آرزوهای انسانی و دستاوردهای طبقه کارگر جهانی و بشریت در خود غرب، تحت نام شکست کمونیسم بودیم. تلاش عظیمی را به خرج دادند تا شکست مدلی از سرمایه داری را شکست کمونیسم نام بگزارند.
زمانی که نسل کمونیستها نوع روسی و چینی و قومی و ملی و ناسیونالیستی، همه
تسلیم شدند، زمانی که کل بورژوازی با میدیای نوکر و فاسد خود پایان عدالتخواهی
اجتماعی، پایان عدالتخواهی و برابری طلبی را و پایان کمونیسم را اعلام میکرد و
همه چپهای نیمبند آن دوره به علامت تسلیم، سر فرود آوردند، دگراندیش و حقوق
بشری و طرفدار دمکراسی شدند و با مشتهای گره کرده حتی علیه گذشته خود به میدان
آمدند و پرچمهای خود را عوض کردند، و پیوستن خود به بازار آزاد را نعره
میزدند، منصور حکمت در مقابل این تعرض وسیع و جهانی به برابری طلبی به کارگر و
کمونیسم، به مارکس و عدالتخواهی ایستاد. او پرچم عروج کمونیسم مارکس را بلند
کرد و افق کمونیستی کارگری را در مقابل جامعه قرار داد. در همین دوران است که
حزب کمونیست کارگری ایران را بنیان نهاد و سنگری محکم در مقابل این تعرض جهانی
بست. جنبه های دیگری از کمونیسم حکمت جنبه های دیگری از تلاش منصور حکمت در طول فعالیت خود شامل دفاع از برابری زن و مرد، حق زن و فرهنگ متمدن غربی در این عرصه در مقابل فرهنگ ضد زن جوامع شرقی،فرهنگ اسلامی، فرهنگ ضد زنی که به نام زن مبارز با اخلاق و مطیع و سربزیر که فاطمه زهرا را حتی در میان چپ ایران سرمشق قرار میداد و فرهنگ ضد زن را تقدیس میکرد و به مرد سالاری اشاعه میداد بود. در مقابل سنت فرسوده نسبیت فرهنگی که در قلب اروپا و توسط دولتهای غربی و مدیای رسمی و با همراهی به اصطلاح مدافعان حقوق زن و.. به نام احترام فرهنگ جوامع مختلف، احترام به "فرهنگ خودشان" به میدان آمده بود، ایستاد و به ارتجاعی بودن، ضد زن بودن این فرهنگ و همه روشنفکران این صف پرداخت و بر حقوق جهانشمول انسان و خدشه ناپزیری آن تاکید کرد. به مطالبات ماکزیمالیستی جنبش برابری طلبانه زنان، جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر در این میدان نیز تاکید و پافشاری کرد. دفاع از حقوق کودک و جهانشمولی آن، حق حیات کودکان حتی در سطح جنینی و بحثهای حکمت در مورد جنین و حق حیات، جنبه دیگری از کمونیسمی است که با کمونیستهای نیم پز نه تنها شرقی و اسلام زده و آل احمدی، که با کمونیستهای جوامع غربی نیز عمیقا متمایز و جداگانه بود. حکمت در این بحث، یک نگرش کمونیستی به مسئله سقط جنین را مطرح میکند. احترام به حقوق مردم، آزادی بیان و وسیعترین آزادیهای سیاسی و فردی، احترام به حقوق انسانها، ممنوعیت اعدام و جنایتکارانه بودن مجازات اعدام به عنوان قتل عمد، حقوق اسرای جنگی و... همگی گوشه های دیگری از کمونیسم طبقه کارگر بود که زیر آوار تلاش چندین دهه انواع جنبشهای بورژوائی به نام کمونیسم خاک شده بودند و توسط حکمت به فرهنگ چپ ایران یا حداقل نسلی از کمونیستها در جامعه ما تبدیل شدند. آنچه اشاره رفت تنها گوشه ای از مباحثات و پراتیک حکمت و تنها اشاره به جنبه هائی از کمونیسمی است که پرچمدار آن بعد از مارکس و لنین، حکمت بود و توسط منصور حکمت در جهان معاصر نمایندگی شد، شناخته شد و به بستر اصلی چپ ایران و کمونیسم دوره ما در جامعه ایران تبدیل شد. برای نسل امروز کمونیستها، چه در ایران و چه در عراق و خاورمیانه و حتی در کل جهان ما، مرور این تاریخ و پراتیک کمونیسمی که منصور حکمت آن را نمایندگی کرد، آموختن آن و دانستن و شناختن آن، برگشت به آن و خواندن آن و کل روندی که کمونیسم در ایران طی کرده است و نقشی که منصور حکمت داشته است، یک نیاز جدی و حیاتی است. این کمونیسم را با آشنا کردن کارگران کمونیست و نسل جوان کمونیست به حکمت و کل تلاش او، با شناساندن حکمت و ایده ها و افکار انسانی او، با شناساندن کل مباحثات او در زمینه های مختلف باید بار آورد. منصور حکمت را باید شناخت، باید خواند و باید به دیگران و خصوصا به کارگران کمونیست و به کمونیستها شناساند. منصور حکمت را از تاریخ سی ساله ایران حذف کیند، ببینید از چپ و کمونیسم در تاریخ سی سال گذشته ایران، چه باقی خواهد ماند! فرخ نگهدار و متعلقات جانبی اش، خط حاکم بر جنبش کمونیتسی آن می بود.
اجازه بدهید صحبتم را با گفیته زیبای کورش مدرسی در مورد حکمت تمام کنم که
میگوید: منصور
حکمت بر شانههای مارکس و لنین ایستاده است. اما قامت خود او به روشنى مشهود
است. دولت در دورههای انقلابى را کنار دولت و انقلاب بگذارید، بحث رابطه
احزاب، طبقات و جنبش های اجتماعى را کنار ایدئولوژی آلمانى قرار دهید و دنیای
بهتر، برنامه کمونیسم کارگری را با مانیفست مقایسه کنید متوجه قامت عظیم منصور
حکمت میشوید. با تشکر از همه شما
|