در معرفی
قطعنامه "جنبش دفاع از حق زن در ایران و گرایش رادیکال-سوسیالیست" سخنرانی در کنگره نهم حزب
ثریا شهابی
من ابتدا درباره دلیل ارائه چنین قطعنامهای با چنین عنوانی صحبت می کنم و سپس درمورد استنتاجاتی که این قطعنامه در دستور کار حزب قرار می دهد نکاتی را خاطرنشان می کنم.
چرا ما به چنین قطعنامهای احتیاج داریم؟ در صحبت هایی که داشتیم به ارزیابی خیزش دیماه پرداختیم. پس از این خیزش صحنه تقابلات جنبشهای اجتماعی و جنبش های طبقاتی در ایران تغییر کرده است. توازن قوا به نفع "پایین" و به ضرر "بالا" تغییر کرده است و یکی از این جنبش ها، جنبش دفاع از حق زن می باشد. جنبش دفاع از حق زن از یک موقعیت دفاعی و موقعیت اعتراض به تعرض مستقیم، به صورت یک جنبش مستقل به میدان آمده است که خود موقعیت تعرضی دارد. برخلاف این تصور که گویا "دختران خیابان اتقلاب" حرکتی بود که پس از خیزش دیماه شکل گرفت، آغاز این حرکت قبل از خیزش دیماه بود اما انعکاسی نداشت. تنها گفته می شد "حرکت شجاعانه یک زن بود که در اعتراض به حجاب روسری خودش را در آورده بود"، که همه درباره آن می دانید. اما پس از خیزش دیماه شرایطی فراهم شد و توازن قوا چنان تغییر کرد که این حرکت به صورت وسیعی تکثیر شود. همین باعث شد این حرکت به جنبشی به نام "دختران خیابان انقلاب" تبدیل شود.
برخی افراد، که اسم خودشان را چپ هم می گذارند، نگاه بسیار تقلیلگرایانه و از نظر من آنارکو- پاسیفیستی به این مسئله داشتند. می گفتند که "این چیزی نیست" و یا "سه چهار نفر بیشتر نیستند"؛ که از نوع ادعاهایی بود که خود حاکمیت می کرد که می گفت: چهار دختر هستند که به خیابان آمده اند، کاری نمیتوانند بکنند. انقدر بزرگشان نکنید. اما این حرکت بسیار بزرگی بود. نه به خاطر تعداد کسانی که این کار را کردند، بلکه به خاطر فضایی که این حرکت در آن شکل گرفت، به خاطر پیامی که داشت و به خاطر استقلالی که داشت.
به هر حال این حرکت، مستقل از اینکه چه تعدادی این کار را کردند، در دستور کار ولی فقیه قرار گرفت و با آن به عنوان "مقابله با یک ابراز وجود مستقلانهی جنبش براری زن و مرد" برخورد شد. این قطعنامه پاسخی است به نیازهای این جنبش. در این سند به این می پردازیم که چه موانعی بر سر راه این جنبشی که به میدان آمده وجود دارد و با چه مشکلاتی روبرو است و چگونه می تواند به پیروزی برسد.
حزب و خط مشی ما درباره مطالبات زنان افق خاصی را پایه ریزی کرده است. کسانی که با چپ سنتی آشنا هستند میدانند که چپ سنتی مسئله زنان را مربوط به خود نمیدانست و به تظاهرات هشت مارس سال ۵۷ میگفتند این تظاهرات طرفداران آمریکاست. این چپ نه به آزادی بی قید و شرط عقیده و بیان اعتقاد داشت، نه به آزادی تشکل و نه حق زن. تنها به اسم چپ و سوسیالیسم شعارها و ادعاهای بزرگی را مطرح می کرد که ربطی به سوسیالیسم و کمونیسم طبقه کارگر نداشت. پیشروی های خط حکمت امروز به داده همه تبدیل شده. امروز همه چنان از اینکه در ایران آپارتاید جنسی وجود دارد حرف میزنند گویا آنها خودشان این مسئله را کشف کرده اند. اما این صحت ندارد. لغو آپارتاید جنسی و طرح مطالبات برابری زن و مرد به عنوان مطالبات یک حزب کمونیست و به عنوان کیفرخواست طبقه کارگر برای مقابله با زن ستیزی ارتجاع اسلامی به قدرت رسیده (که تمام خاصیتش این بود که انقلابی که چپ و کارگری بود و رنگ چپ و کارگری داشت را با یک پرچم اسلامی به شکست بکشاند و شرایط بازتولید سرمایه و استثمار را فراهم کند) برای اولین بار از طرف جنبش ما مطرح شد. جریان ما بود که میگفت یک رکن این ارتجاع تازه به قدرت رسیده زن ستیزی است و اینکه زن ستیزی یک رکن اساسی اسلام شمار می آید. تمام این مطالبات که امروز به دادهی جریانات راست و چپ تبدیل شده است محصول پیشروی کمونیسم منصورحکمت است. و امروز جریان های راست، جریان های پرو غرب که نوستالژی سلطنت را در سر دارند بیشتر از همه این مسائل و مطالبات را مطرح می کردند.
این افق و این پیشروی و خودآگاهی امروز به داده جنبش برابری زنان تبدیل شده است. امروز بیمه بیکاری برای زنان، استقلال اقتصادی و حقوق مادران به عنوان مطالبات کمونیستی مطرح است. کمونیسم دوره شوروی خود را از جنبش برابری زن کنار کشیده بود و مسئله رفع تبعیض جنسی و همه مطالبات آنرا تحویل جنبش فمنیستی داده و خود را بی وظیفه کرده بود. پس از شکست شوروی، کمونیسم ما این مسئله را باز به میدان آورد و آن را، مانند کمونیسم ارتدکس زمان مارکس و لنین، به مطالبات طبقه کارگر تبدیل کرد. در نتیجه ما نیازی نداریم به اینکه دوباره خودآگاهی و افق و توقعات ماکسیمال جنبش برابری زن و مرد را به عنوان یک گرایش رادیکال، چپ و کمونیستی تعریف کرده کنیم. در برنامه "دنیای بهتر" و در بیانیه حقوق زنان در کنگره اول حزب تصویب شده و در کنگره چهارم آن را مجددا تصویب کردیم این افق و توقعات در جزئیات طرح شده است. درنتیجه ما به یک سند مطالباتی که مفاد آن تکرار خودآگاهی حزب ما و گرایش رادیکال در جنبش برابری زن و مرد است، احتیاج نداشتیم. هر سندی در آن راستا ارائه می کردیم یک دوباره گویی و یک سند فرمال بود.
درنتیجه با توجه به شرایط بعد از خیزش دی ماه و ارزیابی که از این خیزش داشتیم و تغییر توازن قوا، و با توجه به این حقیقت که یک رکن به زیر کشیدن جمهوری اسلامی مبارزه طبقهکارگر و جنبش رهایی، برابری و آزادی زن است، ما موظف هستیم که ملزومات پیشروی و عبور از موانع را برای این دو رکن به زیر کشیدن جمهوری اسلامی فراهم کنیم و تلاش کنیم که پاسخ کمونیستی هدایتگر این جنبش باشد، نه پاسخ های راست طرفدار حکومت یا طرفدار سلطنت. از این رو این عنوان برای این قطعنامه انتخاب شده است. به دلیل وجود گرایش رادیکال-سوسیالیستی در این جنبش و اینکه پس از خیزش دیماه مستقلانه به میدان آمد.
ما در این سند از استقلال این جنبش حرف زده ایم. اما استقلال از چه کسی؟ شما اگر به اوضاع قبل از خیزش دی ماه نگاه کنید میدان داری بخشی از زنان طرفدار حکومت و تکنوکرات را می بینید که می گفتند "بیایید قرائت جدیدی از اسلام بدهیم". از خانم شیرین عبادی تا "کمپین یک میلیون امضاء" و "خشونت نکنید" و حجاب مسئلهی مهمی نیست، اینکه کروبی تفسیر بهتری دارد و اسلام این چیز ها را نگفته و چپ ها بی دلیل به اسلام انتقاد می کنند، اسلام تعبیراتی در راستای حقوق زن دارد و حتی ما فمنیسم اسلامی داریم و مزخرفاتی از این دست را تکرار میکردند. حرکت "دختران خیابان انقلاب" همه این حرف ها را رد کرد. آن هم توسط "شهروندان عادی"! اینکه حجاب سمبل بی حقوقی، سمبل جدایی جنسی در جامعه، سمبل حاکمیت قوانین اسلام بر خصوصی ترین روابط انسانها است. در سایه این پرچم اسلامی برای کودکی که در شکم مادر است مقررات وضع می کنند که چگونه بمیرد و چگونه قصاص شود، چه برسد به حق کودک و استقلال اقتصادی او. این جنبش می گوید که "بدون اینکه تو به من اعتراض کرده باشی و بدون اینکه در خیابان به من گیر داده باشی، من به تو اعتراض می کنم و مستقلانه به تو می گویم که من این سیستم را نمی خواهم". و از این نظر مستقل است؛ مستقل از تمام گرایشات قبل از این تحرک که مشغول گفتمان و لابی گری در چارچوب قانون اساسی بودند. مستقل از پلاتفرم رفراندم و جنبش بازگشت آقای پهلوی، با شعار "زنده باد گذشته و مرگ بر آینده" که امروز پرچم جریان ارتجاع سرنگون شده قبلی است. این جنبش همه اینها را کنار زد و گفت "من نمی خواهم". گفت جمهوری اسلامی را نمی خواهم. چون این حجاب سمبل حاکمیت حکومتی است که اسلامیت و زن ستیزیِ آن ملزومات بهرهکشی و ملزومات حفظ نظام سرمایه را فراهم کرده و آن را در چهل سال گذشته از تیررس طبقه کارگر خارج کرده است. این جنبش گفت من این را نمی خواهم، بدون اینکه الزاما خودش به این مسئله آگاه باشد و بدون اینکه این شعار را داده باشد. این حرکت، از این نظر، مستقل و رادیکال است و ما گفتیم که این یک حرکت چپ است که به همه اینها پشت کرده و "تعرضی" است. تعرضی است یعنی مقاومت نمی کند بلکه اعتراض می کند.
قبل از دیماه، ما شاهد بودیم که در مواردی که زنانی که حجاب را رعایت نمیکردند، ماموران رژیم در خیابان به راحتی به ها گوشزد می دادند و حتی کتک می زنند. از این زاویه هرچند این یک حرکت، عدم رعایت حجاب اسلامی، میلیتانت بود، اما دفاعی بود. این حرکت می گفت "من در مقابل اینکه من را کنترل کنی و با قوانین اسلامی من را کنتزل کنی، عکسالعمل نشان میدهم و این حرکت یک عکسالعمل به زورگویی های تو است". اما این بار عکسالعملی به زورگویی ها آنان نبود، بلکه عکسالعمل و تعرضی بود به کل سیستم. حرکت "دختران خیابان انقلاب" می گوید: "بدون اینکه تو چیزی به من بگویی من روی سکو می روم و می گویم که من این سیستم را نمی خواهم"!.
قطعنامه می گوید این گرایش چپ در جنبش برابری زن و مرد است. این گرایش رادیکال است. این گرایش دست بالا را دارد. ما آن را در مراسمهای هشت مارس، با صحبت ها و سخنرانی هایی که کردند، هم دیدیم. صحبت ها درباره حقوق زنان کارگر، درباره قوانین خانواده، در تعرض بنیادین کردن به سیستم و در دفاع از آزادی و برابری زن و مرد همه از موضعی چپ و آزادیخواهانه بود.
اما مشکل این جنبش و مشکل پیشروی آن چیست؟ قطعنامه به ملزومات پیشروی، موانع و معنی پیروزی این جنبش اشاره می کند. افق پیروزی جنبش آزادی زن و جنبش رهایی زن و جنبش برابری زن و مرد در قطعنامه تعریف شده است. ما به درست آن نمی گوییم "جنبش زنان"، چون این جنبش برابری زن و مرد است. زنان و رهبران رادیکال و سوسیالیست زنان نقش بسیار ویژهای در آن ایفا می کنند. این جنبشی است که زن و مرد و پیر و جوان فعالان آن هستند و بیشتر از هر کسی طبقه کارگر از پیروزی آن سود می برد.
اما معنای پیروزی این جنبش چیست؟ نیروها و گرایشات راست می گویند "معنای پیروزی این جنبش این است که به گذشتهای برگردیم که نظام سلطنتی برقرار بود و حداقل آزادی هایی وجود داشت" و یا "امید به چارچوب قانون اساسی و تغییرات از بالا ببندیم "؛ این ها پاسخ موجوداند.
این سند می گوید موانع پیشروی این جنبش این گرایشات هستند نه جمهوری اسلامی! جنبش دفاع از حق زن از جمهوری اسلامی عبور کرده است. یکی از گرایشات و نیروهایی سعی می کند این جنبش را به کانال های خود، دست نبردن به تغییر نظام، بکشاند، می گوید "قانون اساسی بحثی بر سر اجباری بودن یا اختیاری بودن حجاب ندارد. ایران یک جامعه اسلامی است و حتی اگر قوانین اسلامی هم برداشته شود شاید عدهای حجاب نخواهند اما اکثریت مردم خواهان آن هستند". اینها سعی می کنند با چنین فریبکاریهایی این جنبش را به کانال های حفظ چارچوب نظام بکشانند. این ها جریانات ساختاری و متعلق به ساختار سیاسی-اقتصادی موجود هستند. "حفظ نظام جمهوری اسلامی"، "تغییرات از بالا"؛ این یکی از گرایشات موجود است.
دیگر گرایش ساختاری موجود "گرایش گذشته پرست" و نوستالژی بازگشت به حکومت پهلوی هاست. پیروزی برای آنها بازگشت به حداقل آزادی هایی بود که وجود داشت، و کسی انکار نمی کند که در مقایسه با حکومت اسلامی این آزادی ها وجود داشتند، و برای این گرایش، تمام معنی پیروزی و افق رهایی انسان این است که دولت اجازه بدهد من حجاب نداشته باشم و یا در جامعهای تک حزبی، که می گفته میشد یا عضو حزب رستاخیز شوید یا از کشور بروید، زنان بتوانند وزیر شوند. این هم یک گرایش ارتجاعی گذشته پرست است.
درنتیجه گرایش سوسیالیستی تنها گرایش پیشرو در جنبش برابری زن و مرد است. گرایشی که نه تکیه بر گرایش به یک نظام عوام فریب دارد که پادشاهش می گوید "همسر من عقلش ناقص است و نمی تواند شاه (ملکه) باشد و ناچارا باید پسرم نائب باشد" ومی خواهد این نظام را به عنوان سمبل آزادی خواهی حق زن، حتی از زاویه بورژوایی، به جامعه حقنه کند. و نه به گرایشی که می گوید بگذارید خانم ها به مجلس بروند. مجلس پنجاه/پنجاه و شعارهای حضور و مشارکت زنان، که طرفدارانش فقط زنان تکنوکرات و حکومتی نبودند، بلکه طیفی از زنان اصلاح طلب نیز از آن حمایت می کردند. گرایشاتی که جنبش برابری زن و مرد بعد از دیماه آنها را طرد کرد.
سوال این است معنی پیروزی ما چیست؟ موانع و ملزومات تامین پیروزی این جنبش چیست؟ جنبش دفاع از حق زن بدون جنبش کارگری و بدون در هم تنیدن با جنبش محرومان در ایران پیروز نخواهد شد. حتی آزادی های حقوقی که در غرب وجود دارند را شاید بتوان به صورت موقت و در یک موقعیت تعادل قوا و خلاء قدرت به جامعه ایران تحمیل کرد اما تبدیل آن یک ساختار پایدار ممکن نیست. در نتیجه همین آزادی های حقوقی در فرانسه، انگلستان، آلمان و ... قابل تحقق است و تحقق آن وظیفه کمونیست ها و کارگران کمونیست است. وظیفه رهبر رادیکال-سوسیالیست جنبش زنان است که کوچکترین و ابتدایی ترین و پیش پا افتاده ترین تبعیض تا عمیق ترین و وسیع ترین بی حقوقی زن را امر خودش بداند و مبارزات آن را رهبری کند و پاسخ گرایشات دیگر را بدهد و آنها را عقب بزند.
این سند در این رابطه است. در مورد این است که این گرایش موجود است و قد علم کرده. شما شاهد هشت مارس بودید. هشت مارس متعلق به چه کسی بود؟ متعلق به رفراندم چی ها بود؟ یا متعلق به آقای پهلوی یا وکلا و وزرای گذشته پرستی که حسرت گذشته را می خورند یا متعلق به خانم هایی که منتظر مجلس پنجاه/پنجاه بودند؟ میگویند این که در آن برهوت زن ستیزی جایزهای بگیرید و در میدان ترافالگار در لندن برایتان مراسمی بگیرند و یا ورزشکارموفقی بشوید، که قاعدتا شخص باید زحمت کشیده باشد که در آن نظام ضد زن خودش را به آنجا رسانده باشد، کسی این را انکار نمی کند ، نشان میدهد در چارچوب نظام احقاق حق زن "امکان دارد". این قضیه را در غرب و در ایران دامن می زدند و می گفتند "ببینید علیرغم اسلام و اسلامیت حکومت، زنان بانکدار هستند، زنان ورزشکار هستند، زنان هنرمند هستند و در این برهوت هم می شود پیشرفت کرد و این برای آنها (زنان این جامعه) دستاورد خوبی است!" و میلیون ها میلیون زن تن فروش که کودکانشان را از دست می دهند و زیر مناسبات مردسالارانه له می شوند را نادیده می گیرد. مثل رویای "آمریکاییِ موفق" که اگر خیلی زحمت بکشید تبدیل به شخصی مثل "ترامپ" می شوید. می گویند "شما اگر مبارز باشید می شود در ایران زن بود و قهرمان المپیک شد، می شود در ایران زن بود و بهترین موسیقی ها را تهیه کرد" بدون این که برای تلاش هایی که تعداد زیادی به صورت فردی و گروهی در این عرصه انجام دادهاند، نفعی داشته باشد. تحمیل کردن این مسئله به بستر پیشروی جنبش زنان فریبکارانه ترین و دروغین ترین کارِ ممکن است و در ردیف رویای "آمریکایی موفق" قرار می گیرد.
اما این جنبش همه این ها را کنار زد. و این جنبش باید به عنوان جنبشی که در راس آن چپ رادیکال قرار دارد و توسط رهبران رادیکال-سوسیالیست جنبش زنان به صورت آگاهانه هدایت می شود و با بقیه مقابله می کند، معنی پیروزیاش را تعریف کند. معنی پیروزی آن جامعهای است که در آن نیاز به زن ستیزی از بین برود.
در غرب نیاز روزمره به بحران ها گره خورده، مثلا در شرایط عادی به زنان احتیاج ندارند و یک زن مجبور می شود به خانه برود و از بچه نگهداری کند و تئوری شان هم این است که "شیر مادر برای کودک مهم است". اما جنگ که می شود زنان را به بخش تولید میبرند. اگر در غرب اینگونه است در جوامعی مثل ایران، زن باید کار ارزان را تامین کند. تفرقه و شکاف جنسی بین تولید یک رکن بقای نظام است. ما این مسئله را در برنامه حزب گفتهایم. در نتیجه گره زدن جنبش رهایی زن به جنبش سوسیالیستی، گره زدن آن به جنبش محرومان، گره زدن آن به جنبش طبقه کارگر ضروری است. همانگونه که جنبش "سافرجت"، جنبش برای حق رای زن، یک بخش رادیکال-سوسیالیست داشت و سرخ بود و خودش می گفت "پیروزی من در گرو پیروزی جنبش سوسیالیستی است" و در راس این جنبش سوسیالیستی می ایستاد نه اینکه کنار آن بنشیند و اظهار نظر کند.
مستقل از اینکه آن جنبش سوسیالیستی پیروز شود یا نه، گرایش رادیکال-سوسیالیستی باید دقیقا این نقش را بازی کند. حزب ما اعلام کرده است که در کنار این جنبش سعی می کند که موانع فکری، موانع سازمان یابی و موانع پیشروی آنرا حل کند. با شرکت در این جدال ها به تامین این رهبری کمک کند و آینده جنبش علیه جمهوری اسلامی را با پرچم دفاع از حق زن به پیروزی جنبش محرومین، پیروزی جنبش سوسیالیستی؛ گره بزند.
در جایی که راست گذشته پرست مرتجع حاکم و ارتجاع قبلی پیروزی این جنبش را به حمله عربستان سعودی و توافقات از بالا با ناتو و آمریکا و این نوستالژی که ما وزیر زن داشتهایم، و یا آن طیف دیگر که می گوید "در چارچوب قانون اساسی" پیروزی ممکن است، حزب ما باید در مقابل این افقهای ارتجاعی، مستقلا معنی پیروزی را تعیین و تعریف کند و آن را به خودآگاهی این جنبش تبدیل کرده و در راس این جنبش قرار گیرد.
از این زاویه بود که ما فکر کردیم که به چنین سندی احتیاج داریم و این سند سعی می کند که این امر را مبنای اصلی ترین فعالیت ما در زمینه دخالت در مبارزه جاری که برای برابری زن و مرد وجود دارد و بویژه با زنان چپ و رادیکال، قرار دهد. امیدوارم که این سند بتواند در کنگره تصویب شده و در دستور کار حزب قرار گیرد.
|