بررسی انقلاب ۵۷ مصاحبه پیشوند با محمد فتاحی
بعد از اعتراضات اخیر دیماه در ایران، بخش عمده تحلیلگران سیاسی عدم آلترناتیو و عدم رهبری در این اعتراضات را یکی از نقاط ضعف آن خواندند. با توجه به اینکه انقلاب ١٣٥٧ به عنوان یکی از نزدیکترین تجربه جامعه ایران که به سرنگونی رژیم سلطنتی منجر شد و امروز نیز افق سرنگونی جمهوری اسلامی به مسئله اصلی جامعه ایران تبدیل شده است! بررسی تجربه انقلاب ١٣٥٧ می تواند برای نسل جوانی که بعد از این انقلاب و در جمهوری اسلامی به دنیا آمده اند درس ها و تجربه های گرانبهایی به همراه داشته است. به همین دلیل سایت پیشوند در نظر دارد در یک پانل، به چند سوال اصلی در مورد انقلاب ١٣٥٧ مطرح کند و از شما رفقای عزیز تقاضا دارد که با پاسخ دادن به این سوالات در بررسی تجربه انقلاب ١٣٥٧ با ما همراه باشید تا بتوانیم با هم سهمی دربررسی این انقلاب ایفا کنیم.
پیشوند: از نظر شما زمینه و ریشه انقلاب ۵۷ چه بود و این انقلاب چه خصلتی داشت؟ انقلابی ضد امپریالیستی، یا اسلامی، استقلال طلبانه، برای عدالت اجتماعی و آزادی و .... بود؟ محمد فتاحی: در اینمورد میشود گفت هزاران مقاله و رساله نوشته شده است. با این حال، شرایط سیاسی ویژه جامعه ایران و بحران سیاسی تمام سالهای دوران جمهوری اسلامی، موضوع تغییر و انقلاب را همیشه به عنوان مسئله ای مربوط در دستور مباحث سیاسی خود داشته است. امسال هم که زنگ شروع انقلاب دیگری نواخته شده است، این مبحث مشتری بیش از پیشی یافته است. در مورد انقلاب چهار دهه قبل، عوامل موثر متعددی برای شکل گیری آن ردیف شده اند که در پاسخ به این چند سوال جایی برای بحث در مورد صحت و ثقم آنها نیست. از نظر من فاکتورهای تاریخی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در شکل گیری آن موثر بوده اند، که ذیلا مختصر اشاره میشود: الف؛ دلیل تاریخی؛ ایران اولین کشور خارج از اروپا است که انقلاب بورژوایی نوع غرب در آن رخ داده است. منظور انقلاب مشروطه است که در سالهای اولیه قرن پیش شکل گرفت و دو بار، قبل و بعداز محمدعلی شاه قاجار، تکرار شد. این انقلاب شروع دوران مدرن ایران و نقطه شروع تولد جنبش های مختلف سیاسی و شکل گیری احزاب و سازمان های سیاسی متفاوت و متنوع است. این تحول سرنوشت سیاسی ایران را از بقیه دنیای شرق متفاوت میکند. جنبش های سیاسی بعدی، جنبش ملی شدن نفت، تضعیف سلطنت و فرار شاه، و نهایتا بعدها انقلاب عظیم ٥٧، جامعه ای را شکل داده اند که مشخصات منحصر به فردی در شرق دارد؛ در روانشناسی این جامعه، انقلاب و سرنگون کردن حاکمان امری شدنی تصور میشود. توقع جامعه از حاکمیت بالاست. توقع از زندگی هم بالاست. کورش مدرسی در جایی، ایران در شرق را با فرانسه در غرب مقایسه میکند، به این معنی که این یکی در شرق و آن یکی در غرب از انقلابی ترین جوامع بشری امروزاند. بدون این تاریخ پشت سر، انقلاب ٥٧ به این سادگی شکل نمیگرفت، کما اینکه جوامع زیادی شرایط بحرانی ایران آن دوره را داشتند ولی شاهد چنین رخدادی نشدند. دلیل سیاسی؛ در کنار این تاریخ، حاکمیت دوران شاه امکان نفس کشیدن را از همه، حتی از نزدیکترین و حلقه به گوش ترین های سیاسی آن جامعه گرفت. جامعه ای با این تاریخ غنی ناچار شد بین تنها حزب موجود یعنی حزب رستاخیز و ترک مملکت یکی را انتخاب کند. این استبداد ضربدر بحران اقتصادی و آثار مخرب آن بر زندگی اجتماعی، هیچ راهی جز ترکیدن اوضاع را در گزینه خود نمی توانست ببیند. جوامع زیادی علیرغم استبداد و سرکوب و خفقان، قادر به ادامه حیات بوده اند. شیلی بعداز کودتای پینوشه برجسته ترین نمونه شاید باشد. اما آن ادامه آن استبداد فقط به شرط رشد اقتصادی و تغییر در شرایط کار و زندگی مردم ممکن بود. شاه درست زمانی همه راههای سیاسی نفس کشیدن جامعه را بست که اقتصاد در بحران افتاده بود. دلیل اجتماعی؛ اصلاحات شاهانه سال ١٣٤١ از ضروریات امکان سازی برای رشد صنعت و تکنولوژی در کشور بود. ورود میلیون ها روستایی خلع ید شده به صفوف طبقه کارگر شهری، در فاصله یک دهه طبقه کارگر بسیار قدرتمندی را شکل داد که نبض جامعه صنعتی آن روز را در دستانش داشت. بدون حضور آن طبقه در انقلاب ٥٧ و بدون اعتصابات کمر شکن در مراکز اصلی صنعت، شاه می توانست بماند. و اما دلیل فرهنگی؛ زندگی در متن یک جامعه پویای از انقلاب مشروطه، رشد فکری و سیاسی جامعه، رشد توقعات مردم و طبقه کارگر از زندگی، بویژه در دوره رونق اقتصادی ناشی از درآمدهای نفتی سالهای قبل از بحران اقتصادی ١٣٥٤ و بلاخره رشد ارزش ها و آداب و رسوم فرهنگی غرب در عمق جامعه آنروز، حاشیه ای شدن نقش مذهب و آخوند در زندگی، کم رنگ شدن ارزشهای مذهبی در متن زندگی، بالا رفتن موقعیت اجتماعی زن، سطح فرهنگ و توقع از زندگی را بسیار بالا برده بود. اگر جمهوری اسلامی بعداز چهار دهه سرکوب خونین، امروز میرود انقلابی را در مقابل خود ببیند، بخشا ناشی از مقاومت سنن و فرهنگ وتوقعات مدرن غربی در مقابل جهنم گرایی اسلامی است. مقاومت زنانه در مقابل محدودیت های اسلامی که امروز در شکل دختران خیابان انقلاب بطور سمبلیکی خود را نشان میدهد، ادامه مقاومت سنن و توقعاتی است که همان سال ١٣٥٨ در تظاهرات عظیم زنان در تهران، در مقابل جمهوری اسلامی اعلام جنگ کرد. مطالبه آن انقلاب؛ استقلال و جمهوری اسلامی و ضدامپریالیستی گری شرقی مزخرفاتی بودند که با شروع شکست آن انقلاب و اعلام حمایت قدرت های غربی از خمینی، در کنفرانس گوادلوپ، وارد ادبیات سیاسی بخشی از جامعه آنروز شدند. سنت فدایی و حزب توده و جبهه ملی البته پشت همه این تولیدات اسلامی بودند، ولی در بعد اجتماعی، ورود این فرهنگ قبل از اینکه محصول کار و سنت سیاسی اینها باشد، محصول شمشیر اسلامیون با حمایت غرب بود. مطالبه مردمانی که از روز اول شکل گیری آن انقلاب را ممکن کردند، چیزی بود که نیاز داشتند؛ سطح زندگی متناسب با رشد تولید نعمات آن روز جامعه به اضافه فضایی برای نفس کشیدن سیاسی. در بعد سیاسی اما افق و خواست ماکزیمال مردم چیزی بالاتر از افق سیاسی نیروهای تشکیل دهنده انقلاب نبود؛ "شاه باید برود!" از راست ترین جناح اپوزیسیون آن روز که خمینی نمایندگی میکرد، تا چپ ترین شان که شاید گفت فدایی یا حزب توده بود، تنها شعار اصلی "مرگ بر شاه" بود. به همین دلیل احزاب مثل توده و ملیون و لیبرال ها تا فدایی و بقیه، همه پشت "امام قاطع" رفتند. تقریبا شبیه امروز که آنها که فقط با جمهوری اسلامی مخالف اند(که اساسا ولایت فقیه مد نظرشان است)، از چپ تا راست شان زیر چطر یک جنبش ضدولایت فقیه جمع میشوند. نمونه برجسته آن حامی یان چپ و راست جنبش سبز بودند که جنبش بورژوازی پروغرب بود و حذف زواید دست و پاگیر اسلامی برای کمک به متعارف شدن نظام را میخواست. خصلت انقلاب؟ امروز که آن واقعه بزرگ را مرور میکنیم، به نظر می آید که رخداد ٥٧ یک انقلاب اساسا ضد سلطنت شاهی بود.
پیشوند: از نظر شما مهمترین نقطه قدرت و نقطه ضعف این انقلاب چه بود؟ چه درسهایی از انقلاب ۵۷ باید گرفت؟ آیا به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی نتیجه طبیعی این انقلاب بود؟ محمد فتاحی: نقطه قدرت آن انقلاب شرکت وسیع توده ای و بعدا شرکت طبقه کارگر صنعتی به مثابه طبقه بود که مهر خود را به آن انقلاب زد. فرهنگ عوامفریبانه دفاع از مستضعین و مصادره "شورا" و تظاهر به دفاع از عدل و عدالت اجتماعی، ناشی از حضور قدرتمند طبقه کارگر در آن انقلاب بود. نقطه ضعف اساسی آن تحول از زاویه منافع طبقه کارگر، حضور طبقه کارگر زیر بیرق سیاسی جنش طبقات دارا بود. کارگر به عنوان طبقه فاقد یک افق متمایز سیاسی برای رهایی خویش بود. در نتیجه چنین ضعف سیاسی مهمی، قادر به سازماندهی صفوف خود و آمادگی طبقه برای دست بردن به قدرت سیاسی نبود. در کنار این ضعف پایه ای، قیام خودبخودی و زودرسی بود که حاکمیت اسلامیون و تعرض به انقلاب را روز بعداز آن به دنبال داشت. در عوض، طبقه کارگر، با فرض حضور با صف مستقل خویش، میتوانست از ضعف رژیم شاه در دوران بختیار، برای تقویت صفوف خویش، سازماندهی شوراها و اتحادیه ها و انواع تشکل توده علنی و در کنار اینها سازماندهی سیاسی خود در یک صف واحد سراسری، استفاده کند. اولین تجربه آن انقلاب برای طبقه کارگر، جدا کردن افق سیاسی خود از کل جامعه و سازماندهی مستقل سیاسی خویش است. این به معنی بی توجهی به اقشار پائین و مردمان فقرزده و ستمدیده نیست. برای این کار، طبقه کارگر باید پرچم رهایی کل جامعه را بلند کند، تا همه زنان و مردان زحمتکش و ستمدیده و محروم را همراه خود و پشت پرچم خود به خط کند. تجربه دوم مربوط است به قیام و زمان سازماندهی پیروزمند آن. بطور طبیعی، اگر طبقه کارگر دارای صفی از رهبران و سازماندهندگان کمونیست در رهبری خویش باشد، قیام برای سرنگونی قدرت حاکمه را تنها روزی سازمان میدهد که مطمئن شود قدرت سیاسی را خود بدست میگیرد. تا آن موقع، صف خویش را قوی و جنبش خویش را برای روز قیام آماده کند. چنین کاری چیزی جز سازماندهی یک کمونیسم از جنس خویش نیست، که برای پروژه هیچ چپ و راست سرنگونی طلبی تره خورد نمی کند و زیر بار هیچ نقشه دیگری برای سرنگونی نمی رود. کارگر باید از آن انقلاب و از خود جنبش های سیاسی متفاوت امروز هم بیاموزد و تجربه کسب کند که به تعداد جنبش های سیاسی و سناریوهای قدرت های جهانی و منطقه ای، پروژه برای سرنگونی هست. تجربه دیگر آن انقلاب نبود گارد قوی در مقابل توطئه دول قدرتمند حاکم بر جهان آن روز بود. این ضعف درسی به این جامعه آموخت که قدرت های حاکم بر جهان امروز در هر تحول مهم هر منطقه ای از جهان سراغ سناریوی خویش رفته و زیر بغل نیروهای هم جنس خویش را خواهند گرفت. دستگاههای تبلیغاتی همین امروز این قدرت ها، در فضای سیاسی امروز ایران به عنوان احزاب سیاسی دست راستی شرکت داشته و مشغول مهندسی افکار و آرای جامعه اند. نقش این قدرت ها در جریان بهار عربی و سناریوی نقشه مندشان برای به خون کشیدن آن انقلابات را همه دیدند. لیبی و سوریه میتوانستند شاهد انقلابات قدرتمند خویش شوند، که با اتکا به نیروهای ارتجاعی به خون کشیده شدند و نتیجه این شد که همه ما شاهدیم. به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی محصول شکست آن انقلاب بود. رژیم شاه در دوره سالهای قبل از انقلاب احزاب سیاسی را تماما ممنوع کرد. هر گونه تحرک چپ را هم با گلوله میزد و بخش اعظم رهبری و اسکلت کادری چپ ها و کمونیست ها هم در زندان بودند. در کنار این، دست اسلامی ها در مساجد و تکیه های سراسر کشور باز بود و مساجد نقش خانه احزاب جنبش اسلامی را بازی کرده و به تحرک سراسری آن در کل کشور شکل و سازمان دادند. در کنار بی سازمانی چپ، جنبش اسلامی به سرعت نفوذ پیدا کرد و قدرتمند شد. کنفرانس گوادلوپ هم که به دعوت فرانسه فراخوان داده شده بود، طبق یک نقشه با تحویل قدرت به خمینی موافقت کرد. از نظر آنها، اسلامیون نزدیکترین نیروی در دسترس آنها بودند تا بتوانند ناتوانی شاه را برای به خانه فرستادن مردم انقلابی تضمین کنند. با عملی شدن قیام و تشکیل دولت موقت توسط خمینی و لیبرال ها، تعرض مستقیم حاکمیت به دستاوردهای انقلاب شروع شد. با این حال، پروسه انقلاب تا مقطع سازماندهی حمله نظامی به آن، ادامه یافت و در متن آن پروسه طبقه کارگر تشکل های قدرتمند خویش را ساخت، اما در متن آن کار قادر به ایجاد یک صف سیاسی روشن بین و مستقل از حاکمیت نشد. مشکل آنجا بود که بخش اصلی خود سازمان های چپ آن دوره هم، با مشی پوپولیستی و همراهی با اسلامی ها و خمینی، ناتوان از شکل دادن به یک آلترناتیو سیاسی مستقل در درون طبقه کارگر صنعتی شدند. سازمان اتحاد مبارزان کمونیست هم که تازه از یک محفل کوچک چند نفره، در آن فضای انقلابی، به سازمانی وسیع تبدیل شده بود، با حمله سراسری به شوراهای کارگری، دانشگاهها و کردستان آزاد، فرصت تاریخی لازم برای تبدیل به یک قدرت اجتماعی غیرقابل حذف را از دست داد. نتیجتا انقلابی که در ٥٧ شروع شده بود، در پروسه یک دوره چهار پنج ساله پایان یافت.
پیشوند: برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی به مناسبت سالگرد انقلاب ۵۷، نه فقط گرامیداشت به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی که بررسی این انقلاب، نقاط ضعف و قوت آن، اشتباهات رژیم سلطنت و درسهایی که رژیم باید از انقلاب ۵۷ بگیرد، اینکه آیا انقلاب ١٣٥٧ اجتناب ناپذیربود یا نه، خطر انقلاب و .... مورد بحث جناح های مختلف جمهوری اسلامی قرار گرفته است. یکی از مباحث این است که اگر در دوران شاه بستر برای اصلاحات وجود داشت انقلاب اتفاق نمی افتاد و نتیجتا اصلاح طلبی را در شرایط کنونی به عنوان آلترناتیو انقلاب معرفی می کنند. نظر شما در رابطه با اجتناب نا پذیر بودن انقلاب ١٣٥٧ چیست؟ و اینکه آیا اصلاح طلبان توان این را دارند که آلترناتیو سرنگونی رژیم باشند؟ محمد فتاحی: اگر رژیم شاه قادر به اصلاحات سیاسی اقتصادی بود، میتوانست انقلاب را به تعویق اندازد. قدرت های حاکمه در اروپای غربی، در متن رشد اقتصادی قادر به رفرم و اصلاحات سیاسی اقتصادی در نظام خویش شده و تا به امروز پایه دارترین نظام های سیاسی برای سرمایه بوده اند. مشکل آنجاست که ایران در تقسیم کار نظام فعلی جهان جزو کشورهای تولید کار ارزان است و بس. آن موقعیت اقتصادی که اروپای غربی دارد، نظام های آنرا قادر کرده تا با اتکا به سطحی از رفاه اقتصادی و آزادی های سیاسی و ابزار قدرتمند تحمیق مانند دمکراسی، قوانین بورژوایی متعهد به دفاع از حاکمیت مطلق سرمایه، مدیای غول پیکر برای مهندسی افکار اجتماعی و سیستم آموزشی، سر پای خویش بایستند. رژیم های سیاسی در کشورهای در حال توسعه وسع اقتصادی رفرم و اصلاحات به نفع کارگر و مردم زحمتکش را ندارند. نه فقط این، که از ترس دسترسی کارگر به حق تشکل و تحزب، این حق حتی از بخش عظیمی از اقشار و طبقات بالای جامعه هم سلب شده است. به همین دلیل، حکومت شاه به محض شروع بحران اقتصادی، نزدیکترین متحدین طبیعی خویش را هم از تحزب محروم و در یک فرمان ملوکانه تمام احزاب طبقه حاکمه را تعطیل کرد. همین جمهوری اسلامی هم حتی نزدیکترین مهره های خویش را از دسترسی به موقعیت های مهم حذف میکند و به زندان و فرار وامیدارد. سرنوشت تعداد قابل توجهی از مقامات فراری رژیم اسلامی که فقط ملاحظات کم رنگی داشتند، به هر انسان بینایی میگوید که مشکل نه اسلام این رژیم و ناسیونالیسم رژیم سابق، که موقعیت اقتصادی این کشورها در تقسیم کار بین المللی است. اینها موظف به تامین نیروی کار ارزان برای استقبال از سرمایه غربی صادر شده به کشور اند. بدون کار ارزان چنین امری صورت نمی گیرد. برای کار ارزان هم هر دولتی سر کار باشد، صرفنظر از درجه رحم و انعطاف ملوکانه حاکمین، سرکوب خشن و محرومیت کارگر از حق تشکل و تحزب و اعتصاب تنها راه ارزان نگاه داشتن این طبقه است. این یعنی نه شاه و نه خمینی و نه آن دیگری، هیچکدام و مطلقا هیچکدام توان اصلاحات و رفرم به نفع طبقه کارگر را ندارند. جمهوری اسلامی البته در خود اصلاحات و رفرم کرده است، که به امروز رسیده است. این رژیم آنی نیست که سی سال و بیست سال و ده سال و حتی دو سال قبل بود؛ گفتمان اینها، شیوه برخوردشان به همین اعتراضات اخیر بیش از صد شهر، که به نسبت سابقه اینها بسیار لطیف بود، برخورد اینها به زنان، حذف یواشکی سنگسار، کم رنگ شدن قصاص، دستور کم کردن از اعدام ها به بهانه مواد مخدر، حذف شعار علیه شیطان بزرگ، دستی با کل شیاطین جهان امروز و... از تغییرات این نظام و اصلاح خویش برای کمک به همین جذب سرمایه های غربی است. اگر قرار نیست باز هم پوپولیست تشریف داشته باشیم، باید بپذیریم که این نظام و نظام های مشابه حاضرند تمام اصلاحات و رفرمهای لازم را تقبل کنند، به شرط کمک به تقویت اقتصاد طبقه خویش. اما کسی که میخواهد به نشان دهد که این نظام به نفع کارگر اصلاح شدنی و رفرم بردار است، نه احمق و نفهم و نا آگاه، که شیاد و حقه باز سیاسی است.
پیشوند: امروز نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی راههای مختلفی را برای سرنگونی جمهوری اسلامی، از انقلاب تا انتخابات آزاد یا رفراندم، پیشنهاد میکنند. از نظر شما مناسب ترین، کم دردسر یا کم هزینه ترین راه برای سرنگونی جمهوری اسلامی چیست؟ محمد فتاحی: متاسفم که فرصت پرداختن مفصل به این سوال را ندارم. اما به عنوان کمونیستی که چهار دهه ای را در متن این جنگ بوده ام، جایی رسیده ام که مشکل اصلی من نه سرنگونی جمهوری اسلامی که تقویت جنبش خویش در متن این جنگ است. تا رسیدن جنبش خویش یعنی کمونیسم و کارگر، پای هیچ طرحی برای سرنگونی به معنی سازماندهی قیام، نخواهم رفت. مارکسیم و دانش کمونیستی پیش کش، تعداد و تنوع همین سرنگونی هایی که در مصر و لیبی و عراق و کشورهای بالکان اتفاق افتاد، برای کارگری که فقط از تجربه سیاسی دنیای اطراف و گذشته خویش بیاموزد، کافی است تا بگوید سرنگونی اقدامی است که روزی قیام آنرا سازمان خواهم داد که از گرفتن قدرت توسط کارگر مطمئن شوم. لنین عینا همین را کرد و خود شخصا تعجیل دیگران برای این کار را به نفع کسب فرصت برای آمادگی صفوف خویش، و سازماندهی قیام توسط خویش، به تعویق انداخت. (۱) فوریه ٢٠١٨
(۱) توجه علاقمندان به ارزیابی از انقلاب ٥٧ را به مراجعه به سخنرانی کورش مدرسی تحت عنوان "انقلاب ٥٧ ایران، یک بررسی تحلیلی" جلب میکنم. http://www.koorosh-modaresi.com/Farsi/Audio/2011/IranRev79.html
|