چرا کردستان در کنار جنبش نان غایب بود؟

 

 

 

 

محمد فتاحی

m.fatahi@gmail.com

 

به جز سنندج که با تاخیر و با کوشش کمونیست ها و چپ ها به خیابان آمد و شعارهای روشن سیاسی هم دادند، به اضافه تظاهرات شهر بوکان، بقیه کردستان تقریبا غایب بود. در مقطع تظاهرات ها هم سوالاتی حول علل سکوت در کردستان، در شبکه های اجتماعی طرح شد. این یادداشت به چرایی این قضیه می پردازد.

 

کردستان تغییر کرده است!

حقیقتت این است که کردستان مدتهاست تحت تاثیر جنبش ناسیونالیسم کرد در منطقه تغییرات مهمی کرده است. این تاریخ کوتاه نیست؛ از حمله امریکا به عراق در سال ١٩٩١ و به قدرت رسیدن ناسیونالیسم کرد در شکل دو خانواده بارزانی و طالبانی، اشغال عراق و به دنبال ویرانی آن در سال ٢٠٠٣، تشدید تقسیم قومی و قبیله ای و مذهبی در آن کشور، و کل وقایع بعدی که در مناطق کردنشین ایران و عراق و سوریه پیش آمدند، حمله غرب به سوریه و سازماندهی سناریوی سیاه در آن کشور و شادمانی های ارتجاعی چپ و راست برای تبدیل ایران به سوریه، بطور کلی دوره حضور امریکا در منطقه از همان اوایل دهه نود و ورود پول های سرشار به حساب های بانکی احزاب و گروههای ناسیونالیست کرد، زنجیره ای است طولانی از اتفاقاتی است که سال به سال جنبش و حرکت ناسیونالیسم کرد را به صحنه آورده  و آنرا تقویت کرده اند.

 به موازات اینها چند اتفاق خیلی مضر هم در کمپ چپ رخ داد؛ عروج ناسیونالیسم افراطی در کومه له و حزب کمونیست ایران به دنبال فروپاشی شوروی و همزمان با عروج ناسیونالیسم کرد در عراق در سال ١٩٩١، که جدایی کمونیسم کارگری از آنرا اجتناب ناپذیر کرد، به دنبال، انشعاب در حزب کمونیست کارگری در سال ٢٠٠٢ بود که کل توازن قوا را به نفع ناسیونالیسم کرد در کردستان تغییر داد. شروع  پروسه ذوب شدن کومه له در جنبش ناسیونالیستی و خشکیدن بقایای سنن کمونیستی در طی سالیان بعد هم زمینه های پیشروی ناسیونالیسم کرد را بیش از پیش هموار کرد. به این یکی باید پروسه راست شدن مضمونی بخش قابل توجهی از کمونیسم موجود را اضافه کرد که بویژه در دوره های دخالت امریکا در خاورمیانه، در همین سالهای اخیر، با امید بستن به سیاست رژیم چینج یکباره پدیده دیگری شد، که در کار و فعالیت کمونیست ها در داخل کشور تاثیرات مخربی به نفع راستگرایی آن داشت.

 نتیجه سیاسی و فرهنگی این پروسه بیست ساله سنگین است؛  کم وزن شدن جایگاه سیاسی مبارزه کارگری در مقابل تحرکات قومی، افت ارزش جایگاه "کارگر و زحمتکش" در فرهنگ جامعه و در مقابل، تقویت وزن سیاسی مقولات ناسیونالیستی و قومی و قبیله ای،  تنگ تر شدن فضای زندگی بر زن و تقویت ارزشهای عهدبوقی مانند ناموس و شرف و غیرت و مردانگی مورد علاقه ناسیونالیست ها، تبدیل عناوین ساده شهروندی و سیاسی به عناوینی با پسوندهای قومی و قبیله ای و بطور کلی افت فرهنگ سیاسی جامعه، شاید ملموس ترین مشاهدات برای هر رهگذری است که یکبار از فضای فرهنگی این بخش جامعه میگذرد.

  اوضاع طوری شده که حالا زحمتکشانی که روزی، شیعه گری و توهم به جمهوری اسلامی اولین تصویر شکل و شمایل سیاسی فرهنگی شان بود، امروز از زحمتکش کردستانی هیچ وقت زیر سلطه رژیم نرفته مبارزتر و رشن تر سراغ خواست نان و زندگی شان رفته اند.

علت روشن است؛ این یکی میخواهد دولت هم زبان و هم قبیله خود را در راه نان و زندگی سرنگون کند. آن یکی تازه به فکر ایجاد دولت و حاکمیت همزبان و هم قبیله خویش افتاده و نان و زندگی اش را در گرو پیروزی آن نهاده است.

امروز دیگر سالهاست که تحرک قومی و ملی و کوردایتی در کردستان،  در مقابل تحرک کارگر و زحمتکش برای نان و مسکن و کار و زندگی سدی بسته است. این تغییرات نه فقط از شمار کمونیست ها به نفع تعداد ناسیونالیست ها کاسته است، بلکه سنت فعالیت و سبک کار و مشغله های بخش عظیمی از کمونیست و چپ این جامعه را هم ناسیونالیستی و هم جنس سرنگونی طلبی بورژوازیی کرده است. تعداد به اصطلاح کمونیست هایی هم که اساسا "کورد چپ" اند تا کمونیست، اصلا کم نیست، که هر تحرک قومی سرحال شان میکند و فکر انجام کاری برای ارتقای زندگی همنوعان نیز زمانی به ذهن شان هم خطور می کند که آن هم نوع از قوم و قبیله خودیست. در سبک کار کمونیستی هم تغییرات قابل توجهی روی داده است؛ کار کمونیستی برای سازماندهی کمونیسم در درون طبقه کارگر، از بیش از یک دهه قبل، تبدیل شده به آکسیونیسم کور ضدرژیمی فعالینی که به جز صدور اطلاعیه در دنیای مجازی و پیش فنگ و پافنگ های سیاسی گروهی نامربوط به کارگر، که حاصلش جز دورتر کردن کارگر از کمونیسم و اتحاد طبقاتی نبوده است.

 

ناسیونالیسم کرد به نان و رفاه و زندگی بیربط است.

ناسیونالیسم کرد مانند تمام جنبش های هم جنس خود در سرتاسر دنیا، جنبشی علیه نان و زندگی، علیه کارگر و زحمتکش، علیه رفاه و آسایش کارگر و اقشار تهیدست جامعه است. خواست ناسیونالیسم کرد نه نان و زندگی و رفاه و آزادی از هر محرومیتی، که رسیدن "کورد" به دولت هم زبان خویش است. همین! پیش چشم همه ما مردمان فارس زبان دولت هم زبان شان را دارند، ترک زبان های ترکیه دولت هم زبان خویش را و پاکستانی و هندی و بقیه هم. وضع کدام انسان دردمند و بی مسکن و بیکار و بی درآمد و به فقر محکوم شده فارس و ترک و هندی و پاکستانی و افغانستانی و عراقی و آن دیگری از وضع انسان محروم کردستانی بهتر است؟  حاکمیت خود "کورد" در کردستان عراق چند سال باید طول بکشد و سران آنها چند دهه مردم را باید از حتی آب و برق و حقوق ماهانه محروم کنند تا متوجه شد که دولت کوردی هم گلی به سر هیچ بنی بشر زحمتکشی نمی زند؟ چطوری میشود متوجه شد که به قدرت رسیدن سران قبیله و قوم و ملت به معنی رهایی نیست، که برای پر کردن جیب خودشان و هم طبقه های شان است؟

همین هژمونی ناسیونالیسم در کردستان موجب شده که نان از دستور فعال سیاسی و سرجنبانان این جامعه خارج شود، چون بخش اعظم آن سرجنبان دیروزی برای نان و زندگی، امروز سرجنبانان ملت و قوم و قبیله شده و غم نان و بی نانی دیگران را برای  دوران بعد از به قدرت رسیدن روسای قبیله کورد در گوشه ای پارک کرده اند. اما مشکل همین ها نیست. مشکل آنجاست که خود انسان بی نان و بیکار و بی مسکن را هم قانع کرده اند که این فقر و بیکاری و بی نانی و بی مسکنی نه به خاطر ماهیت سیستم حاکم که دشمن کارگر و زحمتکش است، که به خاطر کورد بودن آنها و ظلم به "کوردان" و غیبت کارخانه در کردستان است! و اینها شیادانه کارخانه های شهرهای خارج از منطقه کردستان را می شمارند که چقدر رفاه و آسایش برای فارس ها تولید کرده و کورد را از آن کارخانه ها بی بهره کرده اند، بدون اینکه به روی مبارک شان بیاورند که آمار کارگران فارس ماهها دستمزد پرداخت نشده و بیکاران و خانه به دوشان و تن فروشان و معتادان و کارتون خوابان و حاشیه نشینان بی خانه و لانه و بی نان و مسکن فارس هم چقدر بالاست. نتیجه این شده که خود انسان دردمند و بی نان و زندگی هم به این باور رسیده که علت گرسنگی او در مظلومیت  و محکومیت ملیت و قومیت و یا زبان او نهفته است. این است که اگر فعالین سیاسی که اساسا روشنفکران را در برمیگیرد، عمدتا ناسیونالیست و قومی شده اند، خود مردم دردمند هم از اعتراض به بی نانی در مقابل دولت، با این فکر که دولت ضد کوردی پاسخ نمیدهد، تا اندازه زیادی دست کشیده اند. در همین دوره زلزله همه جا صدا بلند بود که "دولت برای کردستان کاری نمی کند و ما باید فقط خودمان کاری کنیم". گویا دولت برای آن کرمانی و شمالی زلزله زده سالهای قبل کار جدی کرده است! نتیجتا به نظر نمیرسد کسی قصد کرده باشد درب یک اداره دولتی را به خاطر بی توجهی به زلزله زدگان در هم بشکنند. نتیجتا دولت از دست اعتراض زلزله زدگان حقیقتا آسوده بود، همانطوریکه در دوره اعتراضات توده ای در بیش از صد شهر این کشور، در کردستان تقریبا آسوده بود. در دوره تظاهرات های مردم گرسنه، در کردستانی که از روز اول با این رژیم دشمن بوده است، جمهوری اسلامی امن ترین شهرهای زیر سلطه اش در کردستان قرار داشتند. و مهاباد همیشه "قهرمان" ناسیونالیسم کرد در ردیف سربه زیرترین نقطه های این کشور بود.

 

سرنگونی داریم تا سرنگونی

گفته میشود کردستان که از اول با این رژیم نبوده، باید در جنبشی که برای سرنگونی این سیستم است پیش قدم باشد. اشتباهی که اینجا رخ میدهد، ناشی از یک ذهنیت پوپولیستی عوام است. در حالیکه در هر جامعه ای، بویژه در جامعه امروز ایران، سرنگونی های متفاوتی با اهداف متفاوت و متضادی مطرح است. سرنگونی مد نظر ناسیونالیسم کرد در تمام بیست سال گذشته، به جز دوره هایی که چشم امید اینها به معامله با حاکمیت بوده است، یک سرنگونی در متن یک سناریوی سیاه پروغرب بوده است. در دوره حمله به عراق و اشغال آن کشور، ناسیونالیسم کرد در ایران عین همان سناریو را آرزو میکرد تا مانند امثال بارزانی و طالبانی به گماشته امریکا در گوشه ای به نوایی برسند. در مقطع سناریوی سیاه در سوریه، این جنبش همان آرزو را برای ایران هم داشت. در مقطع امروز هم، امید اینها یک روز فشار ترکیه و عربستان و اسرائیل است و یک روز فشار دونالد ترامپ امریکا به جمهوری اسلامی. در سرنگونی مد نظر اینها، به جز سران خودگمارده قبایل و اقوام و ملل، آب خوش از گلوی هیچ بنی بشری پائین نمیرود.

سرنگونی مد نظر انسان کارگر و محروم این جامعه، یک سرنگونی برای جارو کردن تمام محرومیت ها و تبعیض و فقر و استثمار شبانه روزی است. در چنین جنبشی، اتحاد کارگری در بعد سراسری ایران یک شرط پیروزی است. درست برعکس، اگر دست ناسیونالیست های قومی باشد، جنگ شهری بین مردمان منتسب به ملل و اقوام مختلف اولین پروژه سیاسی شان برای تعیین مرزهای فدرال این و آن  قبیله است. اولین پروژه شان کشاندن مردم به جنگ قومی برای پاکسازی همسایه گانی است که زبان متفاوتی زبان مادری شان است. همین ناسیونالیست های کرد تقریبا تمام شهرهای آذربایجان غربی را از آن قوم و ملت کرد به رسمیت شناخته اند. در مقابل تمام قوم پرستان ترک هم تمام شهرهای این منطقه را صد در صد از آن قوم خویش میدانند. خواننده این متن حساب کند در یک جنگ که همزمان در دهها شهر بزرگ و کوچک این کشور برای تعیین هویت قومی شهر، بین همسایه با همسایه بغل دستی شان در جریان باشد، چند لشکر صلح نیاز است؟

در چنین فضای مسمومی، فعال تیپیک ناسیونالیست، وقتی سروصدای اعتراض کارگر و زحمتکش مشهدی و شیرازی و تهرانی را می شنود، سری از پنجره بیرون میکشد و فضای سیاسی را بو میکند. آنگاه یواشکی در گوش کنار دستی اش میگوید بنشین، این شلوغی ها خیرو خبری برای "کوردان" ندارد! و خیزش و جنبش و قیام نان، خبری برای هیچ قوم و قبیله ای نیست. هوای تنفس تازه ای برای هیچ فعال سناریوی مد نظر نتانیاهو و ترامپ و عربستان نبود، مژده شروع پروژه "ایران فدرال" نبود، اصلا شروع نبردی در عرصه تقسسیم سهم سران قبایل و اقوام نبود و نیست. قرار نیست جای جهالت و ترور و جهنم اسلامی را جهالت و ترور و جهنم قومی و ملی بگیرد، قرار نیست جای استثمار و ستم و تبعیض و فقر و محرومیت به فارسی همان بلایا را به "زبان خودی" بگیرد. به همین دلیل در تمام دوران خیزش های شهری برای نان، بخش اعظم منطقه ای که همیشه با جمهوری اسلامی خصومت داشته است، در یک سکوت معنی دار به سر برد. در برابر چنین انتقادی،ناسیونالیست های کمی تندتر، یا به اصطلاح "کوردهای چپ" توضیح میدهند که کردستان میلیتاریزه شده بود! خوب، اگر میلیتاریزه شده بود،که به نسبتی چنین بود،  زمانی که کمونیست ها در سنندج مردم را برای هماهنگی با جنبش گرسنگان به خیابان کشیدند، و شعار آزادی زندانیان سیاسی و آزادی و برابری سر دادند، چرا میلیتاریسم قادر به عقب زدن شان نشد؟ حقیقت این است که تحرک رو به پیش ناسیونالیسم کرد در اقلیم کردستان عراق میتواند شور و شوق در کردستان ایران به پا کند، هنوز و تا این لحظه هم، پیشروی جنبش نان در مقابل داعشی های ایران موجبات همان درجه از شور و شوق و تحرک را در شهرهای کردستان فراهم نکرده است. اگر رفراندوم کردستان عراق تمام شهر و روستاهای کردستان ایران را وارد شور و شادی و آتش کرد، به جز تظاهرات سنندجی ها که واقعا دست شان درد نکند، در بقیه مناطق و بویژ در مناطقی که تاریخا ناسیونالیسم سمبه پر زورتری داشته، احتمالا کسی یک چراغ ماشین را هم به علامت شادی روشن نکرده بوده است. دلیل ساده است؛ "این شلوغی ها به کورد مربوط نیست"!

 

چه باید کرد؟

به عنوان مقدمه چه باید کرد سه نکته را خیلی مختصر عرض کنم؛ اول اینکه حضور پررنگ ناسیونالیسم در کردستان ایران اساسا طیف روشنفکر و بخشا شکم سیر را به عنوان نیروی فعاله در بر میگیرد. این یعنی کنار زدن این مزاحمین نان و زندگی در فضای امروز کار سختی نیست. نکته دوم اینکه جنبش ناسیونالیستی در متن همین جنبش نان ترک های مهمی برداشت. همه متوجه شدند که ناسیونالیسم کرد با جنبش نان و مشکل گرسنگی بیگانه است. معلوم شد که سرنگونی طلبی اینها و خصومت های فصلی این جنبش با جمهوری اسلامی به قضیه نان و کار و زندگی بیربط است و به همین دلیل هم غایب میدان جنگ برای نان اند. این بیربطی ناسیونالیست های کرد به نان را البته می شود در کردستان عراق هم بسیار برجسته تر و در طول مدت سالیان دید؛ خصومت اینها با ابتدایی ترین نیازهای مردم محروم سرانجام موجب شد تا در ماههای گذشته مقرات و دفاتر کل احزاب کوردایتی در کردستان عراق را در منطقه وسیعی آتش بزنند.

نکته سوم وزن اجتماعی طبقه کارگر در کردستان امروز است. اگر سی سال قبل، این کارگر اساسا کم سواد و بیسواد کوره پزخانه ها در کردستان بود که اخبار اعتصابات قدرتمندش وزن سنگینی در فضای سیاسی آن روز جامعه داشت، امروز این طبقه وسیعا تحصیلکرده و در قلب شهرهای پرجمعیت زندگی میکند. بعلاوه جمعیت این طبقه نسبت با قبل گسترش بسیار یافته است. 

کل فاکتورها با ما میگویند که در صورت حضور حتی یک تیم با کیفیت کمونیستی که مشغله اش سازماندهی این طبقه است، میتواند در فاصله زمانی معینی توازن سیاسی طبقاتی در کردستان را به نفع پیشروی جنبش کارگری بطور درخشانی تغییر دهد. باید توجه کرد که ما داریم در متن حضور جنبش نان و در شرایط تغییرات فاحش توازن سیاسی امروز ایران صحبت می کنیم، که مردم مسیر یکساله را یک روزه طی میکنند؛ زمانی که دولت صدای خیزش مردم را شنیده و عقب نشینی کرده است، تحرک رو به پیش جامعه هر روز نمایان تر قابل روئیت است.

با این مقدمه، حالا برگردیم به بحث "چه باید کرد".

جنبش گرسنگان که فقط اعلام آغاز خویش را به اطلاع جامعه رسانده است، سایه سنگین حضور و تاثیرش بر فضای سیاسی، همه جا و در هر کوچه و برزنی و در فضای سیاسی فرهنگی هر تک خانواده ای، به اندازه چشمگیری مشهود است. اگر این جنبش به "کورد" نامربوط است، برای ما کمونیست ها و کارگران و زحمتکشان و لشکر میلیونی گرسنگان بزرگترین مژده تاریخ چهل ساله بعداز انقلاب ٥٧ است.   اگر حضور امریکا و متحدینش در منطقه و فشار به جمهوری اسلامی میدانداری ناسیونالیست ها را به دنبال دارد، جنبش گرسنگان به عنوان جنبش بخشی از طبقه کارگر هم میدان وسیعی به عظمت جامعه ایران به روی کمونیست گشوده است که میخواهند کاری کنند کارستان. این جنبش همین امروز که ظاهرا کم صداست، سراغ رفع کمبودهایش رفته است تا قوی تر از قبل، هر آن برگردد. تا آن موقع کمونیست ها فرصت دارند تا به کمک این جنبش هم خود را و هم آن را تقویت کرده و فضا را به نفع خود و جنبش خود زیرورو  کنند. گسترش میدان عمل کمونیستی، گسترش شبکه های کمونیست های در محل و منطقه، پیشبرد طرح های نقشه مند برای ایجاد هر نوع ظرف علنی و مخفی برای متحد کردن هر چه بیشتر صفوف کارگر و زحمتکش در سطوح مختلف محلی و منطقه ای، جواب است. رفع اشکالات خود در گذشته و همفکری های فشرده برای نقشه های روشن، جواب است. کمک به تولد و شکل گیری شبکه رهبران کمونیستی  و کارگری در سطوح مختلف محلی و سراسری جواب است.

 هر جمع و محفل کمونیستی باید نزد خویش حساب کند که قیام گرسنگان فقط  هشداری به جامعه و اعلام موجودیتی توسط محروم ترین لایه های طبقه ما نبود، بلکه شیپور آماده باشی هم بود خطاب به کمونیست ها، که دوران نوینی در این جامعه آغاز شده است؛ دورانی که مدافعین قهرمان خلیج "همیشه فارس"، جنگجویان رشید تمامیت ارضی، پیکارجویان هوادار عربستان و اسرائیل و ترامپ، خودمختاری طلبان محترم قبایل و طوایف و ملل رنگارنگ، فدرالیست چی ها، استقلال طلبان، سناریو سیاهی ها، و همه آنها که تا به امروز به یمن جهنم زمانه، پیش افتاده بوده اند، ناچارند لطف کرده راه باز کنند، تا جنبش عظیم ترین طبقه این جامعه با خیل پنجاه و شصت میلیونی مردمان محروم و به فقر کشیده شده از هر قوم و قبیله و طایفه ای، که میخواهد سایه جهنمی سیستم  حاکم را از سر خود کم کرده و نقطه پایانی هم بگذارند به بازیها و رقابت ها و معاملات کثیف شماها و آنها بر سر سرنوشت ما.