تقویم تاریخ با ساعت هفت تپه
ثریا شهابی
در ايران، اين روزها عقربه تقويم تاريخ با ثانيه شمار هفت تپه، ساعت شمار فولاد اهواز، روز شمار و گاه شمارهاي هپکو و عسلويه و معلمان، دانشجويان، کشاورزان و دهها انجمن صنفي کارگران ساختماني و … مي چرخد. تاريخي که نويد بهار و فصول بي نظيري در تاريخ معاصر ايران و جهاني را ميدهد. رسانه هاي قدرت هاي جهاني، دولت هاي اروپايي، پرو-اصلاحاتي هاي طرفدار جمهوري اسلامي و آمريکا و اسرائيل متخاصم با جمهوري اسلامي همه، ساعت هايشان را با اين زمان شمار کوک ميکنند. از بيت امام، تا دفتر پرزيدنت "اميد و اعتدال"، از کاخ سفيد و دفتر ترامپ تا شيخ پشم الدين هاي نشسته بر چاه هاي نفت در امارات و عربستان و اردوغان ها و .. تا اسرائيل و دفتر آقاي پهلوي، که همين چند هفته پيش همراه نخبگان "فرشگرد" ي به کمک بخشي از سپاه و بسيج و به اميد مچ پيچاندن هاي بيشتر آقاي ترامپ، قصد “يک سره” کردن حکومت در تهران را داشتند، منتظراند ببينند که هفت تپه ايران را به کجا مي برد! طبقه کارگر، ايران را به کجا ميبرد! ايران، اين روزها در اشغال طبقه کارگر معترض، مصمم، همبسته و آگاه است. طبقه اي که تنها چند خواست حداقلي اش، که عبارت است از معيشت (حقوق هاي معوقه) و مسئوليت پذيري مستقيم دولت (در شکل خواست مالکيت دولتي، و اعلام اتکا و اعتماد به نيروي متشکل خود (تلاش براي ايجاد شوراهاي کارگري و مردمي) براي حسابرسي و اداره توليد و براي اداره مناطقي که مردم و طبيعت اش تماما “بي صاحب” رها شده است، تمام ايران را به تحرک درآورده است. اين يک جنبش مقاومت و سراسري طبقه کارگر است. تحرک بخشي از طبقه کارگر است که حمايت بخش هاي ديگر طبقه و محرومين را، چون معلمان و دانشجويان و بازنشستگان و کشاورزان و رانندگان کاميون همه شهرونداني را که دست شان در دست مافياي قدرت و ثروت نيست، با خود دارد. طبقه اي به ميدان آمده است که در مقابل تعرض افسار گسيخته به هستي، زندگي، کار، معيشت، حرمت و کرامت انساني خودش و همه اعضا خانواده اش، سرسختانه مقاومت ميکند. بخش هاي مختلف مردم از سراسر ايران، در حمايت از مقاومت فرزندان طبقه مولد اش، به اين صف مي پيوندد! خانواده ها، همسايه ها، همشهري ها، همکاران و همدردان، قدم به قدم اعلام همبستگي ملي ميکند. جامعه بدور گردان جنگجويان اين مقاومت، و در راس آن گرد رهبران زنداني خود، امثال اسماعيل بخشي ها، حلقه زده است. هر کس به نوعي، کمک رساني و خبر رساني ميکند. کارگران با پيشينه افغاني ساکن ايران، حمايت کرده اند! هنرمندان جوان برايشان سرود ساخته اند! جامعه آنها را بعنوان سمبل اعتراض به فقر، سمبل مقاومت طبقه کارگر، سمبل ضديت با استثمار، ستايش ميکنند. جامعه محروم، قهرمانان خود را مي ستايد. مردم ايران، حول يکي از پرجمعيت ترين، مولد ترين و در عين حال بي حقوق ترين و عدالتخواه ترين فرزندان و شهروندانش، طبقه کارگر، متحد و متشکل ميشود. در خارج از کشور حمايت اتحاديه معلمان گروه هاي سياسي و اتحاديه هاي کارگري و .. جلب شده و حمايت ساير بخش ها در راه است. مقاومت ادامه دارد! اعتصاب و تظاهرات و برپايي جلسات با سخنراني هاي کوتاه آژيتاتورهاي مردمي و کارگري، زنان و مردان، جريان دارد. جاي رهبر و کارگران دستگير شده را دهها و دهها نفر جديد پرميکند. دولت و کارفرماي مفت خور، سر کيسه را شل مي کنند و حقوق پرداخت نشده و بدهي يک ماه کارگران را ميپردازند، اما موج عقب نمي نشيند. ميگويند تا آزادي رهبران و دستگير شدگان، مذاکره اي در کار نخواهد بود. کارگران پشت رهبران اش را خالي نمي کنند! در اهواز کارگر، جامعه را خطاب قرار ميدهد تا تبليغات عفونت بار دستگاههاي حاکم را خنثي کند و ميگويد "همشهري به هوش باش؛ ما کارگريم نه اوباش"؛ اهواز و شوش زير پاي کارگران فولاد و هفت تپه ميلرزد! "کارگران بيدارند از استثمار بيزارند" در فضا موج ميزند. رسانه هاي جهاني، "انعکاس" يا "سانسور" رويدادهاي کارگري ايران را در ادامه و متناسب با سياست هاي خارجي "دوستانه" يا "دشمنانه" شان با حکومت ايران، منعکس ميکند. يکي چون "بي بي سي" خفقان ميگيرد و دروغ توليدميکند و ديگري چون "صداي آمريکا" آن را منعکس ميکند. اين رويداد و حاکم شدن اين کاراکتر به فضاي سراپا به منجلاب کشيده شده سياسي در صحنه جهاني، باشکوه و اميد بخش است. در ايران، اين روزها، نه مليت و قوميت و مذهب و "داخلي" و "خارجي" بودن، منشا حرکت و تقابل با حاکميت، که درد مشترک و فرياد مشترکي است که از هفت تپه برخاسته و در فضاي سراسر ايران پخش ميشود. همه همدردان مشترک، با هر زبان و مذهب و پيشينه ملي و قومي و مذهبي، آن را متعلق به خود ميدانند و در آن نفس تازه ميکنند. اين درد مشترک که از گلوي کارگر هفت تپه و فولاد اهواز شنيده ميشود، با فرياد هاي "ما همه هفت تپه اي هستيم" و "اسماعيل را گرفتند ما همه بخشي هستيم"، توسط مردم، معلمان، رانندگان کاميون، کشاورزان، شرکت واحد، دانشگاهها و هر آزاديخواه و انسان شريفي، مورد حمايت قرار ميگيرد. مقاومت جريان دارد و در حال گسترش و سراسري شدن است. صاحب شرکت هفت تپه گفته ميشود فراري شده، يا غيب شده، يا پنهان يا .. نامعلوم است! با اين وجود دولت تماما در خدمت طبقه اش است. دستگيري رهبر کارگري و تعداد ديگري از کارگران زنداني و حتي خبرنگاري که تنها براي خبرنگاري در محل بوده است، ضرب و شتم کارگران توسط يگان ويژه در جريان است! کاري نتوانسته اند، پيش ببرند جز شعله ور تر کردن آتش خشم برحق شهروندان در سراسر ايران. مقاومت طبقه کارگر در مقابل فقر و بيکاري و تباهي و فساد و گنديدگي نظام و مسئوليني که کمترين بويي از انسانيت نبرده اند، نمي تواند يک روز و يک لحظه در يک نقطه متوقف شود. اين جنگ، جز پيشروي در سراسر ايران، پيشروي نقشه مندي که همه مردم را در اشکال و سطوح مختلف متشکل ميکند و متحد نگاه ميدارد، نقشه اي که فاز هاي پيشروي را تعريف ميکند، طرفندهاي دشمن را خنثي ميکند، اگر آگاهانه عقب بنشيند اما تسليم نمي شود، چاره اي ندارد. اين مقاومت که به اعتراف خودشان، براي حاکميت به يک "فاجعه ملي" تبديل شده است و ميرود که گسترده تر شود، عملا بيرق تعيين سرنوشت مرگ و زندگي نظام تا مغز استخوان گنديده حاکم، را در دست دارد. حکم و بيرق مرگ و زندگي نظام، از پس از آغاز مقاومت انقلابي طبقه کارگر ايران در مقابل فقر و تباهي که بر سرش خراب کرده اند، ديگر نه در دستان ترامپ و عربستان و دستجات حاضر به يراق قومي و ملي و مذهبي براي شرکت در جنگ هاي نيابتي و کودتاهاي جناحي، که در دست بخشي از جامعه است که بيش از همه محق است که خود را نماينده نماد ملي، همبستگي ملي بداند. طبقه کارگر، ميرود که ايران را از آن خود، مطالبات انساني و رفاهي و آزاديخواهانه و امنيت انقلابي خود کند و همراه خود، همه را آزاد کند. هم هفت تپه و هم ساير مراکز کارگري بيش از يک دهه است که براي مطالبات شان، حقوق هاي معوقه و به زير بار پاسخ گويي و مسئوليت کشاندن دولت، جريان داشته است. تحرک اين يک ماه اما، از اين و آن کارخانه فراتر، به يک "ماجراي ملي" تبديل شده است. از سرمقاله روزنامه رسالت ۲۹ آبان، تحت عنوان "هفت تپه و ۹ نکته" بخوانيد که ميگويد:
سرمقاله نويس روزنامه رسالت، صادق وفايي، حقايقي را ميگويد در چند نکته، و تلاش هايي هم در چند جهت براي دور زدن يا حذف آن حقيقت! حقايقي که به آن اعتراف ميکنند اين است که:
دو: آرزوي اين که اين ماجرا به زودي تمام ميشود، اما چهارچرخ نظام همچنان در باطلاق فساد و گنديدگي و نفرت، در گل نشسته است، راه نجاتي داشته باشد!
جناب آقاي وفايي! آرزوي به زودي تمام
شدن "ماجراي ملي" را، ممکن است مسولان نظام، با دستگيري و زندان و سرکوب و يگان
ويژه و… تمرين کنند که در حال تمرين هستند! اما اين تنها و تنها فازي از سيل
خانمان برانداز بعدي شما و نظام تان خواهد بود. برخي دوستان تان في الحال تلاش
کرده اند که "آينده شان" را به اينده اين "ماجراي ملي" گره نزنند و با کيف پول
هايشان "وطن" اي که براي خدمت به آن فربه شده بودند، را تماما، "به امان خدا"
رها کردند! اما جايگاه مارکس و کمونيسم در اين "ماجراي ملي"! سوسياليسم و کمونيسم، نه گرايشي بيرون طبقه که خود اعتراض طبقه کارگري است که حق اش را مي شناسد و در جدال اش با طبقه مفت خور، مرفه، استثمار گر، چيزي براي از دست دادن ندارد جز زنجير هايش. اين نظام شما است، که پادشاهي باشد يا اسلامي، فقط و فقط بر شانه کارگر ارزان و خاموش ديروز، و کارگر مفت و پرصداي امروز، پابرجاست. اعتراض کارگر براي دريافت طلب اش، حقوق معوقه اش، براي معيشت اش، براي بيگاري ندادن، براي حرمت و کرامت انساني اش، با نظام شما ناخوانا است. مارکس و کمونيسم و هفت تپه و اسماعيل بخشي در اين ميان بي گناه است. مشکل نظام است! اسلامي يا پادشاهي! مشکل نظامي است که هرنوع عدالتخواهي در آن سوسياليستي است! لولوي سوسياليسم و کمونيسم، را سرمايه با متولد کردن گورکن اش، کارگر، متولد کرده است. واقعيات امروز ايران، بيش از هر تئوري و فلسفه و تاريخي، حقايق را باز بر فرق پروکاتورهاي ضد کمونيستي در پوزيسيون و اپوزيسيون مي کوبد که: سوسياليسم آرمان طبقه کارگر آگاه است و نمي توان آن را کشت! تا نظام شما پابرجاست اين عدالتخواهي هم پابرجاست! به اين دليل است که نظام تان ازادي عقيده و بيان را قيچي، حق اعتصاب و تشکل و اجتماعات را ممنوع، احکام اعدام به جرم "امنيت نظام" و توهين به مقدسات و .. را بالاي سر، تفرقه و شکاف در صوف مردم به بهانه جنسيتي و مذهب و نژاد و پيشينه ملي و قومي و … را تعميق ميکند، تا گورکن اش هرگز طعم آگاهي را نچشد و لولوي خفته را بيدار نکند! ايران روزهاي تاريخي و سرنوشت سازي در پيش دارد!
۲۶ نوامبر ۲۰۱۸
|